کتابشناسی و نقد - شفاف مثل بلور

مک فارکر، لاریسا. هنر ویرایش: گفت و گو با رابرت گاتلیب. ترجمه مژده دقیقی، احمد کسایی پور. تهران: کارنامه، ۱۳۷۵. ۷۸ ص.

معاون پژوهشی بنیاد

مک فارکر، لاریسا. هنر ویرایش: گفت و گو با رابرت گاتلیب. ترجمه مژده دقیقی، احمد کسایی پور. تهران: کارنامه، 1375. 78 ص.

فرض کنید نویسنده ای با تجربه یا مترجمی زبردست و توانا هستید که پس از ماهها کار توانسوز، با به کار انداختن اندیشه و فکر خود و رفتن به کتابخانه و مراجعه به منابع و مآخذ و چندین بار نوشتن وپاک کردن، اینک اثری پدید آورده اید که خودتان آن را خیلی می پسندید; زیرا روی واژه واژه آن اندیشیده اید و هر جمله آن را بارها خوانده اید و هر بار بر آن افزوده یا از آن کاسته اید . فصل بندی کتاب، پانوشتها، عنوانها و بندها را بررسی کرده اید و سرانجام کتابی را در هزار صفحه به ناشر سپرده اید و اصرار دارید که از دقت در نام کتاب تا جزئی ترین مسائل آن را خود رعایت کرده اید و کتاب از هر جهت آماده انتشار است. اما ناشر پایش را در یک کفش کرده است که کتاب باید ویرایش شود. مصیبت شما از همین جا پا می گیرد; هر لحظه در این اندیشه اید که یا ناشر را از صرافت این کار بیاندازید، یا با ویراستارتان، برای تغییرات بسیار اندک در متن کتاب کنار بیایید، اما هم ناشر و هم ویراستاری که او انتخاب کرده است، سختگیرتر از این حرفها هستند. شنیده اید که ویراستار حاضر است برای گذاشتن یا نگذاشتن یک نقطه ویرگول، بیست دقیقه تمام داد و قال کند; زیرا از نظر او هر نقطه ویرگولی مساله مرگ و زندگی است. چاره ای ندارید. ناشر، کتاب شما را به ویراستار می سپارد و آمادگی خود را برای چاپ کتاب، مشروط به امضای ویراستار می کند. صبح روز بعد، در حالی که هنوز در فکر جلب رضایت ویراستار به سر می برید، نظر او را از پشت تلفن می شنوید که معتقد است باید سیصد صفحه از کتاب حذف شود، نام کتاب تغییر کند و دو سه فصل آن هم جابه جا شود. واکنش شما چه خواهد بود؟

رابرت گاتلیب چنین ویرایشگری است، حتی گاه کله شق تر از این; با این حال، وقتی نویسنده ای می شنود که کتابش در سلاخ خانه گاتلیب است، از شوق فریاد می کشد; زیرا او کسی است که ویرایش را شناخته و رمز و راز این هنر ظریف را دریافته است. مانند دیگران نیست که یک مشت نقطه ویرگول از جیب خود بیرون آورد و بی هدف در سراسر متن بپاشد. او وقتی نوشته ای را در دست می گیرد، نخست آن را یک بار به سرعت می خواند، تا برداشتی کلی از آن به دست آورد. در همین جا نظرش را به نویسنده می گوید، آنگاه بار دیگر نوشته را می خواند، این بار بسیار آهسته و قسمتهایی را که در خواندن اول نسبت به آنها واکنش منفی نشان داده است، پیدا می کند و علامت می زند و سعی می کند بفهمد که اشکال کار در کجاست. سپس به یافتن راه حل می پردازد.

رابرت گاتلیب وقتی کتابی را برای ویرایش در دست می گیرد، خود را به کتاب تسلیم می کند. او بر این باور است که هر چه بیشتر به کتاب تسلیم شود، اشتباهات آن برایش آزاردهنده تر خواهد بود و در نتیجه، برای برطرف کردن آن بیشتر خواهد کوشید. او معتقد است که مجموع همین نکته های ریز، نقش عمده ای در چگونگی کتاب دارد.

سختکوشی، تعقل، خوش قلبی و موشکافی هنرمندانه، برخی از ویژگیهای رابرت گاتلیب است که نویسندگان را به سوی او می کشاند. شمار فراوان کتابهایی که به کوشش او ویراستاری شده و به بازار کتابهای پررونق راه یافته است، گواه این است که پدیدآورندگان هرگز از او گریزان نبوده اند، بلکه برای سپردن کتاب خود به او، حاضر بودند راهی دراز را طی کنند و خواسته های خود را زیر پا گذارند، حتی اگر نیمی از کتابشان را زاید بداند.

این تجربه گرانبها و دقت بی نظیر باعث می شود که کسی همت کند و گاتلیب را در کنار جمعی از نویسندگان بنشاند تا از گفت و گوی آنان، کتابی پدید آید با حجمی اندک و داده هایی فراوان. کتاب هنر ویرایش حاصل این گفت وگوست. خواندن این کتاب، همان اندازه که ویراستاران را با زوایای گوناگون کار آشنا می سازد، نویسندگان را نیز سودمند می افتد که چندان بر دست نوشته خود پای نفشرند و خود را یگانه ای همه دان نشمرند; که فوق کل ذی علم علیم. پس، خست باید پدیدآورندگان آثار قلمی را به خواندن این کتاب ترغیب کرد تا ببینند که همتایانشان در آن سوی دنیا با کتابهایی در تیراژ شاید دهها برابر تیراژ کتابهای ما - چگونه از هنرمندیهای وی نقل مجلس می سازند و جمله «ای ، بد نشد» او را پس از حک و اصلاح فراوان یک کتاب، به منزله سخنی شوق انگیز می دانند.

تمثیل زیبای یکی از نویسندگان شاید برای دیگران هم درسی باشد که می گوید: در بیشتر مواقعی که می نویسم، چیزی مثل یک پرنده کوچک روی شانه راستم نشسته است، پرنده زیرکی که مراقب کارهای من است. من تایید این پرنده را می خواهم، باید آن را به دست بیاورم. این پرنده خیلی ایرادگیر است، یک جور بار گران است; اما به من اعتماد به نفس می دهد. این پرنده، ذهن گاتلیب است.

نویسنده ای دیگر، گاتلیب را دارای توانایی بی نظیری برای راه یافتن به عمق اثر می داند و معتقد است که او به طور غریزی، سلیقه و زبان نویسنده را درک می کند و در چهارچوب همان سلیقه و زبان، کلمات را تغییر می دهد.

همه درباره این ویراستار باتجربه می گویند که شخصیتی نیرومند دارد، ولی یکی بر این باور است که او این شخصیت نیرومند را به نویسنده قرض می دهد و شخصیت نویسنده را نیرومندتر می کند.

نویسندگان و مترجمان، خود باید بخوانند تا بدانند که دیگران با ویراستاران آثار خود چگونه اند؟ و از راهنماییهای آنان چه سودی برده اند که اینک حاضر نیستند آنان را رها کنند!

پیامگیران اصلی کتاب، اما ویراستارانند که باید درسهای بسیاری از تجربه های فراوان و گرانسنگ این هم پیشه خود بیاموزند و ژرفکاوی، دقت، حوصله و بیش از همه وسواس او را سرمشق خود قرار دهند. گاتلیب، گاه چندان وسواسی و خیالاتی می شود که می تواند حالتهایی را حدس بزند که احتمال دارد خواننده را در خواندن جمله به اشتباه اندازد; بنابراین، در ویرایشهای خود می کوشد معنی و مفهوم جمله را، مثل بلور، شفاف کند; مبادا خواننده دچار کج فهمی شود.

او ویرایش را رعایت عقل سلیم یک کتابخوان خوب می داند و معتقد است برای ویراستار شدن باید نخست کتابخوان بود. وی خود همه چیز می خواند و این گونه است که تمام زندگیش خواندن است; چندان که او را پرمطالعه ترین انسان و خواننده ای بی نظیر می دانند که به هنگام داوری از همین کوله بار تجربه خود سود می برد.

گاتلیب خود را رقیب نویسنده نمی شمارد، بلکه فقط سعی می کند بهترین قابلیتهای نویسنده را شکوفا کند. اصلاحات او در دست نوشته، هرگز وصله های ویرایشی یا تحمیلهایی نیست که با زبان یا سخن نویسنده ناهماهنگ باشد، بلکه او همواره به نویسنده ها کمک می کند تا کتابهای بهتری بنویسند.

وی فکر نمی کند که نویسندگان به دلسوزی احتیاج داشته باشند، وقتی نویسنده ای کتاب بدی می نویسد، به او می گوید، و با همین گفتن خود، راه پیشرفت را در برابر او می گشاید.

کتاب هنر ویرایش، به سان نخستین دفتر از مجموعه ای به همین نام است که «نشر کارنامه » آن را در 80 صفحه با قطع رقعی و طراحی زیبا عرضه کرده است. گذشته از رابرت گاتلیب، به عنوان شخصیت اصلی کتاب، و لاریسا مک فارکر، به عنوان پدیدآورنده این اثر، نه نویسنده و دو همکار ویراستار در تهیه متن این کتاب دخیل بوده اند.

ترجمه فارسی آن نیز به همت مژده دقیقی و احمد کسایی پور فراهم آمده است، سه نفر در کارگاه نشر کارنامه در ویرایش و تولید آن سهم داشته اند و یک نفر، پیش از چاپ آن را خوانده است، روی جلد آن را ماهور رخشانی تهیه کرده و فهرست نویسی پیش از انتشار را محمد افتخاری فراهم نموده است. با این که طراح جلد در شناسنامه کتاب فردی خاص معرفی شده است، ناشر در پشت جلد از آقای نجف دریابندری برای پذیرفتن طراحی روی جلد سپاسگزاری کرده است!

بر شمردن نام این نه نفر که نامشان در تولید این کتاب ضبط شده است، بدین منظور بود که اهمیت حضور فرد فرد ایشان را مد نظر قرار دهیم، ولی باز هم جای یک تاسف باقی است: کتابی با رنگین کمانی از نامهای گوناگون، با شکلی زیبا، محتوایی خواندنی و موضوعی جذاب منتشر می شود و در آن پیرامون ویرایش و بایدهای آن سخن می گوید، اما خود گواه این مطلب است که هنوز هم ویرایش در نزد ما، گام در پله های آغازین دارد. شاهد را، به چند نمونه توجه کنید:

در این کتاب، واژه «پیشنهاد» در چندجا، از جمله صفحات 18 و26 به همین صورت سرهم آمده است ودر صفحات 11 و 12 جدا از هم.

در صفحه 9 آمده است: «... چندین خاطرات شخصی ». درست است که واژه خاطرات در اینجا اشاره به آثار و کتابهایی پیرامون خاطرات افراد دارد و موضوع روشن است، ولی درست آن است که بگوید: چندین کتاب خاطرات شخصی، تا بدین وسیله معدود «چندین » را مفرد آورده باشد.

در صفحه 11 آورده است: «ساک دستی های پلاستیکی ...» همین کسره زیر کاف، کار را خراب کرده است. اکنون که «های » جمع را پس از «دستی » آورده، ساک دستی را باید یک کلمه حساب کند و آن را ساک دستی بخواند، وگرنه باید بنویسد: ساکهای دستی.

در صفحه 21 می نویسد: "... ویراستار و دوست صمیمی ام ... در 42 سالگی مرد» در زبان فارسی وقتی از کسی به عنوان دوست صمیمی نام می بریم وبرای او ارزشی در نظر می گیریم، نمی گوییم: مرد. اینجا نمی گویم درست، بلکه می گویم بهتر است از فعل دیگری استفاده شود.

در صفحات 43 و53 دوتعبیر دارد که گویا عینا ترجمه شده است، حال آنکه بهتر بود در قالب فارسی ریخته می شد و برای خواننده گویاتر می بود: یک جا می گوید: خواندن مثل نفس کشیدن است که تشبیه آن به «آب خوردن » مناسبتر به نظر می رسد. در جای دیگر می گوید: داشتم دلی از عزا درمی آوردم، که چون صحبت از خوردن است گذاشتن واژه «شکم » بهتر از «دل » است.

در دو جای صفحه 40 آورده است: «روی ساحل ایستاده » که معمولا گفته می شود: «بر ساحل » یا «در ساحل ».

در صفحه 38 تعبیر «بسیار جهان وطن » رابه کار برده است که به نظر می رسد، جهان وطنی، مقوله ای نباشد که بتوان بسیار و اندک را درباره آن به کار برد.

نام کوچک گاتلیب، رابرت است که در کتاب با نام «باب » خوانده می شود. در آغاز کتاب، این مطلب برای خواننده روشن شده است، اما وقتی خواننده به صفحه 33 می رسد، به این جمله برمی خورد:

برای صحبت درباره این مسئله به دیدن باب رفتم. پیش از آن که چیزی بگویم، او گفت «باب، من درباره تو و کاری که باید انجام دهی فکر کرده ام ... .

و خواننده قدری طول می کشد تا بفهمد که این باب دوم، رابرت کارو است که تا به حال در این کتاب به نام «باب » خوانده نشده است.

کاش، گاتلیب ترجمه فارسی این کتاب را هم ویرایش می کرد و ذهن همه خوانندگان را در نظر می گرفت و حالتهایی را حدس می زد که احتمال داشت خواننده در خواندن جمله به اشتباه افتد و می کوشید تا معنی و مفهوم هر جمله شفاف شود، مثل بلور.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر