چکیده
نویسنده در این مقاله ابتدا، تداوم و استواری تاریخی ایران را در بستر فرهنگی و تمدن، بر پایه یکتا پرستی مورد بررسی قرار داده، و سپس با پرداختن به علل سرگشتگی انسان غربی، آن را ناشی از فقدان بینش و محتوا در زندگی دانسته، و در این ارتباط به کلام حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری در حفظ استقلال فرهنگی و مقابله با تهاجم فرهنگی اشاره داشته و یکی از مؤلفه های فرهنگی غرب یعنی مصرف گرایی بویژه امر پوشاک و نقش رسانه های گروهی را در ترویج آن به نحو دلخواه مورد ارزیابی قرار داده است تا از این رهگذر به نقد و تحلیل مبحث پوشش بپردازد.
نویسنده بر این باور است که شکل گیری پوشش در میان اقوام مختلف دارای خاستگاهی مشترک بوده، اما در گذر زمان تحت تأثیر عوامل گوناگون، هر یک از اقوام نوعی خاص از پوشش را برگزیده اند که در واقع نماد تجربه تاریخی و فرهنگی آنان است. مقاله کلاً بر چهار محور استوار است:
1. رفتار فرهنگی مصرف کنندگان
2. رفتار اقتصادی عرضه کنندگان
3. روش و مشی نهادهای اجتماعی فرهنگی
4. عوامل اثرگذار جانبی
که هدف نهایی از طرح آنها، ترویج پوشاکی مبتنی بر بایدها و نبایدهای دینی و الهام گرفته از میراث گرانبهای ملی و وجوه کاربردی متناسب با مقتضیات و طبایع مردم است.
مقدمه
در تداوم و استواری تاریخی ایران، یکتاپرستی در رأس عواملی چند، مهمترین مسئله به شمار آمده، قوم ایرانی را در این زمینه با پیشینه ای پرافتخار در توحید و یگانه پرستی از سایر اقوام متمایز می سازد شکل گیری امپراطوری جهانی به اعتراف و باور خیلی از کارشناسان دنیا به دوره کورش کبیر برمی گردد. او بود که با فراخوانی بیست و چهار کشور شناخته (2) شده آن روز و تدوین و ارائه نخستین اعلامیه حقوق بشر، بنیانگذاری آنچه امروز غربیان به آن می بالند را عهده دار شد. در دوره سامانی تفکر مانی بر لزوم تلفیق مذاهب، آرمان و ندای مزدک که جوهره عدالت و برابری خواهی داشته در مقایسه با آنچه بعد از دو هزار سال مانیفیست سوسیالیستها و چپ گراها شد و عدل انوشیروانی که مبتنی بر یک نوع نظام مندی و حکومت، خود افسانه شد، جلوه گر یک نگاه و رویکرد جهانی است از همه مهمتر یک نوع تفکر جهانی پایدار است که اساس ادبیات فارسی را تشکیل می دهد از شاهنامه گرفته که سند ملی ما محسوب می شود و با «به نام خداوند جان و خرد) یک خطاب جهانی داشته و مشحون از نبرد نیکی و بدی است، تا مولوی که با کتابی فرانظری فراتر از کلمه همه نظرها و باورها حرکت می کند و «بنی آدم اعضای یکدیگرند» سعدی و کلام حافظ که می فرماید «مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن که شریعت ما غیر از این گناهی نیست «همه و همه نشئت گرفته از وحدانیت خواهی و پس از صدور اسلام جهت گرفته از دین خاتم است که امپراطوری فرهنگی اسلامی ایران و انقلاب اسلامی را تشکیل می دهد.
و انقلاب اسلامی کماکان متاثر از مکتبی است که معجزه ماندگار آن «کلام» است و با خطاب مکرر «ایهاالناس»، مخاطب خود را در طول زمان، همه آدمیان می گزیند، این انقلاب ماهیتی جهانی دارد و در مقایسه با توسعه طلبی نهفته در بطن فرهنگ و تمدن غربی که در مسیر همسان سازی جهانی و فرایند شکل دهی، و اعمال الگویی واحد سیطره کامل را در گرو کنترل و اضمحلال فرهنگی جوامع می داند (امپریالیسم فرهنگی نشانگر نوعی نفوذ اجتماعی به منظور تحمیل اساس تصورها، ارزش ها، معلومات و هنجارهای رفتاری و همچنین روش زندگی بر سایر کشورهاست تا جایی که دیگر تمدنهای بشری باقی نماند (3) تنها گزینه ایجاد ثبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی خود در جهان می بیند، «و جادلهم بالتی هی احسن»(4) را نوید داده و کلام و روش بی بدیل قرآنی نه تنها دینداران، بلکه آزادگان جهان را به شنیدن همه سخنان و پذیرش بهترین ها فرامی خواند(5) و در چنین فضایی است که شاهد آن خواهیم بود که موقعیتهای خشونت آمیز و هراس انگیز، اسلام را به عنوان آئینی آسمانی و حوزه ای تمدنی با سوء استفاده ها و دشمنی های گونه گون مواجه می سازد و تلاشی خستگی ناپذیر، مخدوش سازی چهره و ارتباط جهان اسلام، بویژه ایران اسلامی با دیگران را دستور کار خود قرار داده و مبتنی بر مناسباتی سلطه جویانه، به طریقی دستخوش بی اعتمادی و برخی برداشتهای ناصواب می گرداند.
لذا گفت و گو و صدای منطقی، که می تواند متضمن تحقق، توسعه و پایداری صلح استوار بر عدالت در جهان باشد، در هیاهوی غرش پیشرفته ترین سلاحهای جنگی خاموش می شود؛ در نتیجه ملل مظلوم به ویژه مسلمانان جهان در سایه دموکراسی و گفت وگوی تمدنهای غربی، تلخترین ایام خود را می گذرانند، چرا که امروز گفت وگوی میان تمدنها و فرهنگها فقط ضرورتی در حوزه های جغرافیایی است تا نیازی در حوزه های معرفتی؟!
اگر انسان غرب امروز در سرگشتگی و حیرانی برای خود ریشه و هویتی نمی یابد و کارش به آنجا می کشد که همچون درندگان به همنوعان خود حمله ور می شود، مشکلی روشن دارد و آن نبود بینش و محتوا در زندگی است. در چنین شرایطی اگر تمام رشدها و توسعه یافتگی را به چنین انسانی بدهند، چون از بی هویتی رنج می برد، هیچ نیندوخته است و رشد و توسعه یافتگی او، هیچ فضیلتی برایش به ارمغان نمی آورد. در اجزا و عناصر فرهنگی و اجتماعی نیز همین حکایت جاری است؛ اگر غرب امروز با استفاده از فن آوری و روش های متلون بتواند، فریبنده ترین طرحها را به رخ جهانیان بکشد، تا هنگامی که قادر به انتقال محتوای عمیق و ارزنده ای نباشد، جز یک «صورت سازی» و «ظاهرآرایی» گذرا و ناپایدار، به نتیجه ای دست نیافته است.
کلام امام (ره) و مقام معظم رهبری در حفظ استقلال فرهنگی و ضرورت مقابله با سلطه و تهاجم فرهنگی از این باب که «بدون تحقق سلطه فرهنگی، سلطه سیاسی و اقتصادی امکان پذیر نیست». به ناچار ظهور رویای دیرینه استعمار را، مستلزم تغییر در همه نمودهای فرهنگی ملتها اعم از: شیوه زندگی، مناسبات انسانی، آموزش و پرورش، معماری، نوع پوشش و حتی عادات غذایی می سازد. داستان افزون طلبی غرب برای رسوخ به کیان فرهنگی جوامع، داستان ناشنیده ای نیست و اندیشمندان دردمند امروز به خوبی می دانند که اگر میلیاردها دلار آمریکایی در زمینه الگوسازی و قالب آفرینی صرف می شود، تنها یک جریان تجاری و اقتصادی در میان نیست و اولیای ملتها می بایست با توانی گسترده و عزم عمومی، برخوردی آگاهانه با چنین جریان مسئله ساز فرهنگی داشته باشند.
این مقدمه بدان منظور گفته شد که اگر در مقولاتی که اساسی ترین عنصر فرهنگی ملتهاست و نماد و نشانه آشکار موجودیت و هویت آنها قلمداد می شود پیام و محتوای گیرایی نهفته باشد، سیمای فرهنگی آن ملت ترسیم شده است. و اگر ظهور ملتی چنان باشد که نتوان معنا و معنویت الهی و انسانی را در آن مشاهده کرد، باید به عاقبت و آینده آن ملت اندیشید و در موجودیت و هویت آن تأمل کرد.
سرزمین ما سرآمد زیباییها و ظرافتهاست، مردم ما، حاصل فرهنگی عمیق و ریشه دار، با آمیزه ای از دین و تاریخ هستند؛ تاریخی که در اقصانقاط عالم ریشه دوانده است، چنین مردمی و چنان سرزمینی نیازمند پیروی کورکورانه نیست و به هر شکل و ظاهر فریبنده بی محتوایی دل نمی بندد؛ مشروط بر آنکه، جریان بیداری و بیدارگری همچون چشمه ای جوشان، همیشه زنده و پابرجا باشد.
هر اندازه فرهنگ و هنر یک سرزمین با بنیانهای اعتقادی و فکری و «دیرپایی ملتی» مرتبط باشد بر عمق و عظمت حس زیباشناختی مردم آن سرزمین تأثیر می گذارد. در واقع «فطرت بیدار»، «تفکر ریشه دار» و «عقاید پایدار»، سازندگان و ترسیم کنندگان زیبایی در سیمای یک ملت هستند.
سرزمین ما به دلیل قرار گرفتن در گذرگاه تمدنهای بزرگ و نیز تلاقی با رویدادهای بزرگ تاریخی، همچنین مجاورت با جاده طویل «ابریشم»، میراث دار گنجینه گرانبهای هزاران طرح و رنگ و نقش نامحدود است و تصاویر تمام نمای آن همه زیبایی در تجربه تاریخی این سرزمین نهفته است و با عبور هر کاروان و قافله از کوی و برزن هر شهر و روستا، تصاویری در ذهن و نگاه اشخاص نقش می بست که بعدها منشأ الهام هزاران نماد و عنصر فرهنگی و هنری گردید و در پژوهش ها و مطالعات گسترده ای که امروزه نتایج آن در اختیار ماست، به مطالبی برمی خوریم که نشانگر غنای ممتاز و منحصر به فرد ایران به نسبت سرزمینهای دیگر است. به مدد همین اجزا و عناصر تمدن سرزمینها با امتزاج اجزای ایرانی و نمادهای اسلامی، تأثیر و تأثر گسترده ای در مظاهر تمدن به وجود آمد و راهگشایی کرده است. از قضا، آنچه امروزه گفت وگوی تمدنها نامیده می شود، از سابقه دیرینه ای برخوردار است و امروز نیز می توان به مدد همان غنای تاریخی، باب گفت وشنود با تمدنها را گشوده نگاه داشت.
بسیاری از شرق شناسان معاصر کوشیده اند تا ریشه های تاریخی برتری بلامنازع ایران را در قالب تحقیقات دامنه دار خود جستجو کنند و حتی اخیرا در آخرین منابع منتشر شده، یافته های بسیار شگفتی ارائه شده است که نشان می دهد غرب بسیاری از روشهای پیچیده هنری خود را از عناصر و نقشهای چشم نواز هنر این سرزمین به عاریت گرفته است، تا جایی که صاحبنظران و منتقدان آثار هنری غرب کوشیده اند تا در بیانی دو پهلو، ضمن اعتراف به ارزش ابداعات و آفریده های فرهنگی و هنری سرزمینهای شرقی، غرب را احیاگر گنجهای فراموش شده شرق معرفی کنند. اما آنان به هیچ وجه درنیافتند که ممکن است غربیان در ادامه یغماگریهای خود، بسیاری از شیوه های گرانبهای صورتگران، معماران و صنعت گران ایرانی و شرقی را ربوده باشند؛ اما به هیچ وجه ریشه های بحران هویت فرهنگی خود را در نیافته اند. غربیان با انباشتن موزه ها و گالری های خود از صنایع دستی، پارچه های منقوش، اطلسی ها، ترمه ها و جامه های هزار رنگ و هزار نقش شرق، تنها قطع و قالبی را در اختیار دارند و به محتوا و ارزشهای معنوی آنها دست نخواهند یافت؛ زیرا بافنده ای که تار و پود ترمه هایی، چنان پرمعنا را در هم تنیده است، همراه کار، ذکری بر زبان داشته و دل به دریایی از معنویت سپرده است و صنعتگری که از مشتی خاک، سبویی چنان زیبا آفریده، در زلال یک معرفت عمیق و ریشه دار، وضو ساخته است. بدین ترتیب آثار هنری این سرزمین تا همیشه تاریخ پیامی را بر دوش می کشد که آدمیان را به منشا آفرینش متصل می کند. پس باید به منتقدینی که غرب را احیاگر هنر شرق می پندارند، گفت: «حتی اگر تمام قالبها و شکلها را در اختیار گیرند، مادامی که از محتوای آنها حظی نبرده باشند، همچنان در آن بحران هویت باقی خواهند ماند.»
یکی از جهاتی که الگوهای فرهنگی غرب را نزد سایر کشورها مقبول می سازد، رونق بازار مصرف کالاهای آنها در زمینه پوشاک است. در این خصوص وسایل ارتباط جمعی و رسانه ها، از بهترین ابزار عامل هستند، چرا که چنانچه در فرایند نفوذ به کار گرفته شوند، می توانند در سطحی فراگیر، زمینه تسلیم نسبتا کامل مردم را در جوامع موردنظر، در برابر خواسته های استعماری فراهم آورند.
در اینجا ذکر این نکته ضروری است که، اولین واکنش فطری بشر می بایست، ارزش و جایگاه والایی از نظر فضای فطرت پاک انسانها داشته باشد و نتوان به سادگی از کنار ابعاد عمیق آن عبور کرد.
متفکرانی که تکوین و شکل گیری حیات انسان را مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده اند، هر یک به نحوی از انحا، «ضرورتی فراگیر» را تأکید و تصریح نموده اند؛ و آن امری است که موجب حفظ بدن انسان از عوامل بیرونی نظیر گرما، سرما و... می شود. اگر چه در این پژوهشها وجهه فطری و نیاز درونی کمتر مورد توجه قرار گرفته است؛ گویی این وظیفه را از دوش خود وانهاده اند تا بعدها روان شناسان و جامعه شناسان، تحلیل مسئله را همراه با تأثیر و تأثر عوامل دیگر برعهده گیرند.
روشن است که شکل گیری پوشش در میان اقوام و ملل مختلف، خاستگاهی مشترک داشته است. اما در گذر زمان و تحت تأثیر عوامل متعدد فرهنگی و مدنی، هرگروه از انسانها به گونه های مشخص از پوشش رسیده اند و امروز پوشش ملت های مختلف را عواملی ساخته و پرداخته است که به میزان زیادی، حاصل تجربه تاریخی و فرهنگی آنهاست.
بنابراین، شاید بتوان مبحث پوشش را در چندین سرفصل اساسی برای تعیین استراتژی و خط مشی، تحت عناوین زیر فصل بندی کرد:
1. رفتار فرهنگی مصرف کنندگان
2. رفتار اقتصادی عرضه کنندگان
3. روش و مشی نهادهای اجتماعی فرهنگی
4. عوامل اثر گذار جانبی
البته این سرفصلها، بنیانهای نظری بحث ما را تشکیل می دهد و بدیهی است که هدف نهایی، ترویج پوشاکی مبتنی بربایدها و نبایدهای دینی و الهام گرفته از سرمایه گرانبهای ملی و همچنین؛ لحاظ کردن وجوه کاربردی، مطابق مقتضیات و طبایع مردم است.
با توجه به بنیانهای نظری؛ سر فصل اول، یعنی؛ رفتار فرهنگی مصرف کنندگان، تعیین کننده ترین عامل اثر گذار برچگونگی پوشش جامعه است؛ هر چند این تصور را نیز تصدیق می کنیم که رفتار اقتصادی عرضه کنندگان، تأثیر قابل توجهی بر رفتارهای فرهنگی آنها دارد.
بنابراین معتقدیم نباید همچون بسیاری از موارد، مسئله پوشش جامعه را عامل و انگیزه فریادهایی دانست که بیشتر نشأت گرفته از مد نظر نگرفتن عوامل متعدد است تا «راه دانی» و «راهشناسی» جامع نگرانه. لذا به رغم همه کاستیهای مترتب بر کیفیت عرضه و مصرف پوشاک در جامعه، به آنچه امروز شکل گرفته است، با نگاهی احترام آمیز می نگریم و باور داریم که مردم ما، به عنوان شریف ترین مردم دنیا، پیش از هر ملتی و بیش از هر جامعه ای، خود پاسخ گوی اقتضای فطرت خود بوده اند و خوشبختانه، با نگاهی گذرا به کلیت پوشش جامعه، آن را در وضعیتی متعادل می بینیم و نشانهای نگران کننده ای از افراط و تفریط را در آن کمتر می یابیم. اما این نگاه نه تنها به هیچ وجه ما را از احساس وظیفه و ادای تکلیف فرهنگی باز نمی دارد؛ بلکه ما را بر آن داشته است که با روشی ملایم و متعادل و همراه با اندیشه، بدین عرصه رنگارنگ پای بگذاریم.
البته، افرادی همراه ما خواهند بود که پوشش را نه فقط لایه ای رنگین، که لایه ای الوان از رنگین کمانی می دانند که یک سر آن می تواند حتی سر به آسمان بکشاند.
رفتار فرهنگی مصرف کننده، در واقع «پاسخ مثبتی» است که هر فرد یا جامعه به نوع وفرم خاصی از پوشش می دهد. این پاسخ مثبت گاهی در سطح کلان منجر به ظهور پدیده ای دینی و ملی می شود. نظیر ظهور «حجاب ملی» زنان مسلمان ایرانی؛ که امروزه به عنوان مشخصه ای فرهنگی در سطح کشورهای اسلامی و حتی دیگر کشورها شناخته شده است.
اما گاهی پاسخ مصرف کننده، در قالبی از شیوع نابخردانه نوعی طرح و رنگ در لباس و حتی کیف، کفش، چتر و دیگر اجزای پوشش شکل می گیرد. معمول است که چنین پاسخی را گونه ای از مدگرایی تلقی می کنند. نمونه این پاسخها را بارها و بارها هر کس به فراخور محیط پیرامون خود دیده و یا تجربه کرده است.
همین جا لازم می دانیم که پدیده مد و مدگرایی را با نگرش علمی مورد اشاره قرار دهیم و به بیان دیگر موقعیت مصرف کننده را نسبت به آن ترسیم نماییم. طبعا آنچه در جامعه ما ونیز در دیگر جوامع به عنوان «مد» مطرح شده، حاصل نوعی فعالیت فراگیر است که عوامل و ریشه های متعدد و بعضا متفاوتی داشته است و گاهی شیوع نوعی از مد در قالب یک جریان محاسبه شده ضد فرهنگی بروز یافته که محصول همگرایی عوامل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بیرونی است و در مباحث جامعه شناختی، در سر فصل «فرهنگ پذیری» گروههای اجتماعی، بارها مورد بحث قرار گرفته است.
گاهی این پدیده، شیوع نوعی از پوشاک است که حاصل یک همنشینی اقتصادی بود. و معمولاً با تعامل فیلم سازی تجاری، شرکتهای عریض و طویل عرضه کننده و یک یا چند رسانه و مبلغ دیگر فراهم می آید. جامعه صنعتی غرب بارها و بارها رواج و شیوع مواردی از این دست را تجربه کرده و البته جوامعی نظیر جامعه ما نیز، از چنین جریانهایی مصون نمانده است. از نکات دیگری که در زمینه رفتار فرهنگی و اقتصادی مصرف کننده و عرضه کننده پوشاک مورد نظر است، مبحث سنت ومدرنیسم یا تجدد می باشد.
مسلم است که جوامع مختلف، تجربه تاریخی خود را با سنتهایی انباشته اند که هر یک در شکل و شمایلی از اجزای فرهنگ عمومی سیما گرفته است. رویارویی سنت و تجدد را در «ویترینی» با عنوان پوشاک به آشکارترین صورتها می توان مشاهده کرد. رجوع به تغییر صورت پوشاک مردان متجدد در دوران مشروطه و ظهور مظاهری از قبیل کراوات و فرم کت و شلوار متجددین، می توان «شاهد مثال» مناسبی تلقی شود.
در این مبحث، جنبه انتقال سریع شئون و شخصیت پذیرفته شده فرد از طریق شکل لباس، حائز اهمیت است؛ یعنی هنگامی که شئون فرهنگ پذیری را مورد مطالعه و تجزیه و تحلیل قرار دهیم، اهمیت پوشش لااقل درنگاه اول حتی تعیین کننده تر از زبان است.
چه بسا ممکن است فردی کلامی را که نشانه پذیرش فرهنگ خاصی باشد، بر زبان نیاورد؛ اما از روی نوع پوشاک او بتوان به شأن مورد قبول وی پی برد. این مبحث از ابعاد دیگری نیز، شایان توجه است. مرور نوع پوشاک رایج در جوامع اسلامی، درگذر تاریخ نشان می دهد که هر کدام از اجزا و انواع آنها معرف زمینه ای از تاریخ و فرهنگ است.
طبعا پوشاک نیز همچون دیگر اجزای فرهنگ در سیر تحولات تاریخ، تهاجمات و روابط فرهنگی سیاسی دستخوش تغییراتی شده است، رجوع به تلفیق پوشاک مسلمانان اسپانیا با شکل پوشاک مسیحیان در این کشور، از نمونه های قابل ذکر است.
اما مهمترین وجه تعاملات و آمد و شدهای فرهنگی در زمینه پوشاک را می توان با رسوخ فرهنگهای حاکم از طریق استعمار، انتقال تکنولوژی و دانشهای بشری، منازعات میان دولتها و... مرتبط دانست و البته، نباید ازیاد برد که آمد و شد فرهنگی در همه این موارد، معمولاً به زیان کشورهای محکوم و به عبارتی ضعیفتر تمام شده است. این محکومیت را تنها از نقطه نظر حفظ سنتها می توان تحلیل کرد، وگرنه طبعا بسیاری از فرم های پوشش را مردم مصرف کننده به دلیل عواملی نظیر زیبایی، راحتی و نوع کارکردهای اجتماعی و فرهنگی می پذیرفته اند. این در حالی است که حفظ کیان سنتهای صحیح، با در نظر گرفتن مقتضیات و ضرورتها، اهمیت بسیار زیادی دارد و سپردن انواع پوشش های ملی و قومی اصیل به موزه ها و گالری ها، و به موازات آن یافتن الگوی پوشش در میان آرشیو لباسهای «دیگران»، پدیده ای است که می تواند ما را تا مرزهای پر خطر بحران هویت بکشاند.
نباید با تعصب کور به حراست از سنتها پرداخت و به شرایط جدید بی توجه بود، زیرا حمایت ناآگاهانه از سنتها به همان اندازه برای تمامیت فرهنگی زیان آور است که پذیرش بی چون و چرای جریانهایی فاقد هرگونه ریشه های اصیل سنتی!
در سنت ما پوشش تمیز و معطر پیامبر(ص) که در عین سادگی، دنیایی از ارزش و عظمت را در خود دارد، می تواند سرمشق ارزشمندی برای تمام نسلها باشد. همچنین در سنت ما پوشش های دیگری هم هست که امروزه استفاده از آنها معمول و متداول است.
لذا تأکید می کنیم، نگرشی هوشمندانه لازم است تا به سازگاری سنتها با شرایط عصر حاضر بپردازد. و این مهم، به نوعی وظیفه نهادها و سازمانهای فرهنگی و نیز رسانه ها است. طبعا بازار داغ پوشاک که هیچ فردی از آحاد جامعه را از آن گریزی نیست و هرکس به نوعی، گذرش به این مکان تجاری افتد، کم اهمیت تر از دیگر عرصه های فرهنگی نیست. اگر رسانه ها؛ به ویژه هنرمندان اعم از: فیلم سازان، برنامه سازان، بازیگران، طراحان لباس، گویندگان تلویزیون و... لزوما با پدیده ای مواجه هستند که هر روز به نوعی تشخص و منزلت اعضای جامعه را دست کم از نظر ظاهر، رقم می زند. پس در رویارویی با چنین پدیده حساس و تعیین کننده ای، چگونه می توانند با کاهلی و کاستی چنین مسائل فرهنگی را توجیه کنند؟
البته جامعه فرهنگی ما متأسفانه در این خصوص، پیش از آنکه به کاستی و کاهلی متهم باشد، به نوعی کم آگاهی نسبت به اولویت و اهمیت مسئله پوشش مبتلاست. گویی برای مدیران فرهنگی، اولویت پرداختن به نوع پوشش، به اندازه ای نبوده است که در قالب برنامه های متعدد و طرحهای مؤثر، پر تلاش و با انگیزه بدان همت ورزند.
آنچه در شرایط فعلی جامعه ایران از اهمیت اساسی برخوردار است، تغییر و اصلاح نگرشها در نهادینه کردن الگوهای مناسب با شرایط زندگی امروزی، ضمن حفظ اصول و تقویت پایه های اعتقادی مردم بیش از گذشته است. بدیهی است که این مهم نیازمند تغییر شرایط نادرست عینی و بسترسازی اصولی در اجتماع است، چنین الگویی در ابعاد مورد نیاز جامعه فایده ای نخواهد داشت؛ مگر آنکه، خود به عنوان افراد ذی نفع و ذی نفوذ، پرچمدار اصلی جریان باشیم.
در این راستا زنان که در هر قومی در شکل گیری تاریخ، تمدن و فرهنگ آن قوم جایگاه بسزایی دارند و نقش آنان در زوال و ماندگاری تمدن ها بر هیچ کس پوشیده نیست، همواره مطمع نظر سلطه جویان برای وصول به اهداف مورد نظر بوده اند. گرایش طبیعی زنان به زیبایی، آراستگی، زیور و زینت دنیوی، از یک سو موجب دلپذیر شدن محیط خانواده و رونق حیات مادی انسانها شده و از سوی دیگر، همین گرایش طبیعی در صورتی که مهار نشود، بسان سیلی بنیان کن، تمامیت حیات معنوی انسانها را دستخوش زوال و نابودی خواهد ساخت. یکی از ابعاد جدی آگاهی و حضور زنان، ایفای نقش در بستر سازی اجتماعی است. به طور مثال ؛ نقشی که در ایجاد و انتقال فرهنگ سلیقه ها دارند؛ به ویژه در کشورهایی که اقتصاد، تولید و مدیریت جامعه، به سمت سلیقه ها و ارزشهای جامعه مانند؛ مد و امثال آن درست که این پدیده تأثیر بالایی در میزان مصرف نیز دارد.
نتیجه گیری
بدان امید هستیم تا حرکتی آغاز کنیم، که بتواند همراه و همگام با مخاطبان و یاران به اهداف و مقاصد خود نزدیک شود. و اینک که در عرصه های جهانی باب گفت و گوی مظاهر تمدنی گشوده شده است، بتوانیم در تلاشی ملموس و عملی به یکی از اساسی ترین مظاهر فرهنگی «پوشش» چنان بپردازیم که به موازات اغنای حقیقی ذهن مردم عزیز کشورمان، برای دنیای امروز نیز پیامی نوین را به ارمغان آوریم.
پی نوشت ها:
1. دبیر شبکه ارتباطی سازمانهای غیردولتی زنان ج.ا.ا. و مشاور مجمع تشخیص مصلحت نظام
2-کشورهای اروپای غربی در آن زمان جزو کشورهای ناشناخته بوده اند
3- پروفسور شیلر استاد دانشگاه کالیفرنیا آیا سخنرانی است یا از کتابی گرفته شده، طبق مواردی که در شرایط تحریر مقاله آمده تطبیق داده شود.
4- سوره نحل، آیه 125
5- سوره زمر، آیه 18.