اخلاق در قرآن

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. (واقعه: ۷۷ ـ ۷۹)

ورود پاکان به حریم قرآن

در آیات قرآنی آمده است:

إِنَّهُ لَقُرْآنٌ کَریمٌ * فی کِتابٍ مَکْنُونٍ * لا یَمَسُّهُ إِلاَّ الْمُطَهَّرُونَ. (واقعه: 77 ـ 79)

همانا آن قرآن کریمی است که در کتاب محفوظی جای دارد و جز پاکان بدان دست نیابند.

این آیات در مقام تجلیل از قرآن، آن را کریم معرفی می کنند. قرآن کریم؛ یعنی کتابی که نزد خدا عزیز و محترم است، صفات پسندیده دارد و سودمند است. کریم است؛ یعنی از هر مرشدی، بی نیاز است؛ هر نوع درد، جهل و گمراهی را شفا می بخشد؛ مخاطبان خد را به سوی کرامت و سلامتی رهنمون می سازد؛ خیر بسیار می بخشد؛ خواننده اش به امور غیب و نهان آگاه می شود و به پاداش فراوان دست می یابد.

با همه خیر فراوانی که قرآن در ابعاد مختلف دارد، هر کس نمی تواند به آفاق گسترده آن دست یابد. تنها افرادی می توانند همه حقایق آن را دریابند و به حقیقت آن برسند که از طهارت روحی و باطنی برخوردار گشته و از صفات رذیله دوری جسته اند. خداوند، دل های چنین افرادی را از هرگونه پلیدی و گناه و شرک پاک کرده و قلب شان را شایسته درک مفاهیم عالی قرآن ساخته است.

ناگفته نماند که قرآن دارای مراتب و منازل مختلف است و هر کس به مقدار عقل و ایمان و طهارت روحی و معنوی خود می تواند مرتبه ای از آن را درک کند.

آن که از طهارت باطنی و عقل زلال بهره ای ندارد، از قرآن هم بهره ای نمی برد؛ چون میان قرآن و خواننده باید سنخیت باشد، و گرنه پیوند با آن امکان پذیر نیست. عرضه قرآن به افرادی که بیماری روحی دارند، حتی سبب تشدید بیماری آنان می شود، مانند بیماری که طعم آب و غذا را درک نمی کند و عسل در کامش تلخ و ناگوار می آید. به تعبیر شیوای سعدی:

باران که در لطافت طبعش ملال نیست در باغ، لاله روید و در شوره زار، خس

قرآن را ظاهر و باطنی است. ظاهر قرآن را می توان دست کشید و لمس کرد و کلماتش را به قوه حافظه سپرد؛ مشروط بر آنکه با طهارت و داشتن وضو یا غسل و دوری از آلودگی های جسمانی همراه باشد. برای مس باطنی قرآن؛ یعنی دست یافتن و رسیدن به حقایق و مراتب عالی آن، پاکی باطنی و طهارت از گناه و صفات رذیله و مانند آن ضروری است. این آیه قرآن، هر دو هدف را دنبال می کند. از یک طرف، ناپاکان ظاهری را که وضو و غسل و تیمم ندارند، از دست زدن به کلام خدا نهی می کند. از طرفی دیگر، ناپاکان باطنی را از ورود به حریم معارف بلند آن باز می دارد. بدین معنا که آنان هر چه بکوشند، باز نمی توانند به حقیقت آن برسند و معارفش را دریابند.

پیام متن:

1. رسیدن به مقامات و مراتب عالی قرآن، افزون بر طهارت ظاهری به طهارت باطن نیازمند است.

2. خواننده قرآن و خود قرآن مجید، از نظر پاکی باید با هم سنخیت داشته باشند.

تأثیر شگفت انگیز قرآن

قرآن کریم توانسته است در طول تاریخ، انسان هایی را دگرگون ومسِ وجودشان را به طلای ناب بدل سازد. چه بسیارند انسان هایی که با شنیدن آیات قرآن متحول شده اند که این امر در الهی بودن سخن ریشه دارد. به گفته هبة الدین شهرستانی:

سخن، مرتبه نازلی از روحیه متکلم است و اگر جاذبه سخن قوی باشد و گوش دهنده توجه کامل کند، مجذوبیت به حدی می رسد که شنونده در روح گوینده، فانی می شود.

قرآن، سخن خدا، حق و صدق است و در دل می نشیند و از تلاوت آن، تن کسانی که از پروردگارشان پروا دارند، به لرزه درمی آید و جسم و روح و ظاهر و باطن انسان اثرمی پذیرد. خداوند اثرگذاری قرآن را تا آنجا می داند که کوه با آن همه استواری و عظمت، در برابر آن تاب نمی آورد و متلاشی می شود:

لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ وَ تِلْکَ اْلأَمْثالُ نَضْرِبُها لِلنّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ. (حشر: 21)

اگر این قرآن را بر کوه نازل می کردیم، آن را می دیدی که از ترس خدا خاشع و متلاشی شده است و این مثال ها را برای مردم می زنیم؛ شاید بیندیشند.

وقتی کوه با آن استواری و شکوه مندی، در برابر عظمت قرآن تسلیم می شود؛ انسان با جثه کوچک و ناتوان خود سزاوارتر است که تسلیم و خاشع شود و معارف شگفت انگیز قرآن را دریابد.

باید دانست اثر گذاشتن قرآن بر روح و جان آدمی هم شرایطی دارد. نخست آنکه انسان باید پاکدل باشد. «یکی از متعالی ترین غرایز و احساسات هر انسانی، حس مذهبی و فطرت خداجویی اوست و سر و کار قرآن با این حس شریف و برتر است».

بنابراین، باید فطرت و روان را برای فهم و درک معانی بلند قرآن پاک نگه داشت. پس از آن، توجه و دقت در پیام قرآن اهمیت دارد. هر کسی هنگام خواندن قرآن، اگر به این بیندیشد که قرآن، کلام محبوب و سخن طبیب حقیقی است، آن گاه در آیات قرآن تفکر و تعقل کند و به انزارها و بشارت ها و داستان های قرآن با دیده عبرت بنگرد، به طور طبیعی، قلبش خاشع می شود و معارف روح بخش این کتاب آسمانی را به جان می پذیرد. شرط دیگر، رعایت آداب خواندن و شنیدن قرآن است. سکوت و دقت کردن هنگام شنیدن آیات و خواندن قرآن با صدای نیکو و ترتیل، اثرگذاری آیات را بیشتر می کند؛ به ویژه تلاوت در خلوت و نیمه های شب با قلبی فارغ از دل مشغولی های دنیایی.

پیام متن:

1. اثر شگفت آیات قرآن در تحول بخشی انسان ها در طول تاریخ.

2. پاکی دل، توجه و دقت در پیام قرآن و رعایت آداب خواندن و شنیدن قرآن، شرط های تحول پذیری انسان است.

ایمان، مایه آرامش دل ها

عواملی همانند از دست دادن منفعت ها یا به خطر افتادن آنها، انسان را آشفته می سازد و دچار بحران روانی می کند. کسی که حفظ منافع را هدف اصلی خود بداند، هر گاه آن را در خطر ببیند، حیاتش را متزلزل می یابد. چنین فردی ممکن است دیگر امیدی نداشته باشد و حتی در مراحلی به خودکشی روی آورد. در این میان، تنها ایمان مذهبی است که از اضطراب آدمی می کاهد و به وی آرامش قلبی می بخشد. کسی که اصول زندگی اش را بر پایه معارف صحیح و باورهای یقینی استوار سازد، هرگز دچار بحران روانی نمی شود و ترس و تردید، او را فرا نمی گیرد. چنین انسانی در رویارویی با حوادث ناگوار، خود را نمی بازد؛ زیرا حوادث جهان را معلول نظام الهی و برخاسته از اذن و تدبیر خداوند می داند. پس روحیه خود را با توکل به خدا تقویت می کند و هر حادثه تلخ و شیرینی را امتحان الهی می پندارد. یک انسان موحد، سرنوشت خود را تنها در گذرگاه های طبیعی و مادی جهان نمی جوید و آن را به دست تدبیر شخصی خود نمی سپارد، بلکه پدیده های آفرینش را لشکر خدا می داند. بدین ترتیب، با چنین بینشی، عوامل افسردگی، ناامیدی و اضطراب را خنثی می کند تا در گرفتاری ها به بن بست نرسد. وی رنگ خدا را در سراسر زندگی می بیند و با یاری جستن از او در همه مشکلات و گرفتاری ها، از آرامش قلبی برخوردار می شود. در قرآن آمده است:

هُوَ الَّذی أَنْزَلَ السَّکینَةَ فی قُلُوبِ الْمُوءْمِنینَ لِیَزْدادُوا إیمانًا مَعَ إیمانِهِمْ وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا. (فتح:4)

اوست که بر دل های مؤمنان آرامش فرستاد تا بر ایمان شان پیوسته بیفزاید و از آنِ خداست لشکرهای آسمان و زمین و خداوند، دانا و حکیم است.

ایجاد آرامش در دل مؤمنان، سنت الهی و وعده حتمی خداوند است. خداوند، آرامش را در نهاد مؤمنان راستین قرار می دهد تا در پرتو آن، در برابر عوامل درونی و بیرونی اضطراب و افسردگی پایداری ورزند. این حالت به «سکینه» تعبیر شده است.

پیام متن:

1. ایمان، نگه دارنده آدمی در برابر اضطراب های درونی و بیرونی و مانع مهم در برابر افسردگی انسان است.

2. ایجاد حالت آرامش در دل مؤمنان، سنت الهی و وعده حتمی خداوند است.

روگردانی از یاد خدا

کسی که خدا را فراموش و با او قطع رابطه کند، دیگر چیزی جز دنیا نمی ماند که به آن دل ببندد و مطلوب خود قرار دهد. در نتیجه، همه کوشش های خود را صرف دنیا می کند و در صدد اصلاح و توسعه زندگی دنیایی و بهره گیری بیشتر از مظاهر آن برمی آید. البته وی هرگز با آنچه به دست می آورد، به آرامش حقیقی نمی رسد و خشنود نمی گردد. ازاین رو، همواره در صدد رسیدن به مرتبه بیشتر و بالاتر است و این حرص و ولع نیز هرگز تمامی ندارد، چنین کسی صرف نظر از غم و اندوه، دغدغه، اضطراب و ترسی که از نزول آفت ها و روی آوردن ناملایمات و فرا رسیدن مرگ، بیماری، شر حسودان و کید دشمنان دارد، همواره در فکر این است که مبادا روزی فقیر شود. وی همیشه در حسرت و غم آرزوهای برآورده نشده و ترس از دست دادن یافته های خویش، پریشان خاطر است. این در حالی است که اگر مقام پروردگارش را می شناخت و به یاد او می بود، باور می کرد که دنیا، خانه گذر است و زندگی دنیا در برابر آخرت متاعی بیش نیست. آن گاه دلش به آنچه خدا روزی اش کرده است، قانع می شد و زندگی دنیا برایش آسان و کم اهمیت جلوه می کرد و روی «ضنک» و تنگی را نمی دید.

به خاطر همین اعتقاد است که مؤمن، زندگی آزاد و سعادتمندانه ای دارد و در حال ثروتمندی و فقر، سعادتمند است، ولی کافر چنین نیست. زندگی او در دو کلمه خلاصه می شود: نارضایتی از آنچه دارد و دل بستگی به آنچه ندارد و این است معنای «معیشت ضنک» که قرآن مجید می فرماید:

وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِکْری فَإِنَّ لَهُ مَعیشَةً ضَنْکًا وَ نَحْشُرُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ أَعْمی * قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصیرًا * قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی. (طه: 124 ـ126)

همانا هر که از یاد من روی بگرداند، برایش زندگی سخت خواهد بود و او را در روز قیامت، کور محشور می کنیم. می گوید: پروردگارا! چرا مرا که بینا بوده ام، کور محشور کرده ای؟ خدا می فرماید: همان طور که آیات ما به تو رسید، فراموش کردی، تو نیز امروز فراموش شده ای.

چنان که از این آیه ها برمی آید، یکی از آثار روگردانی از یاد حق، نابینایی در آخرت است. نابینایی کافران در حقیقت، تجسم فراموش کاری و خود را به فراموشی زدن در دنیاست. کافران در دنیا، چشم دل شان را به روی حقایق و نشانه های خدا می بندند و خدا را به فراموشی می سپارند. خداوند در قیامت آنها را فراموش می کند و بینایی شان را می گیرد. چون اعتراض می کنند، پاسخ بالا را می شنوند. به قول سعدی:

هر که امروز نبیند اثر قدرت او غالب آن است که فرداش نبیند دیدار

پیام متن:

روگردانی از یاد خدا؛ اضطراب و نگرانی در دنیا و آخرت و نارضایتی از داشته ها و دل بستگی به نایافته ها را در پی دارد.

آگاهی از خویشتن

در قرآن آمده است:

بَلِ اْلإِنْسانُ عَلی نَفْسِهِ بَصیرَةٌ * وَ لَوْ أَلْقی مَعاذیرَهُ. (قیامت: 14 و 15)

بلکه انسان خود بر (نیک و بد) خویش آگاه است، هر چند (برای خود) عذرهایی بتراشد.

قرآن مجید در آیات فراوانی به بیان روحیه ها و رفتارهای انسان پرداخته است. از جمله می فرماید: «انسان بسیار ستمگر و قدرناشناس است». (ابراهیم: 34)

«هر گاه به انسان نعمتی دهیم، روی بگرداند و به تکبر گردن افرازد». (فصلت: 51)

در آیات قرآنی، به تناسب، به صفات خوب و بد آدمی اشاره شده است. در آیه مورد بحث، انسان های خوب و بد، همگی بر نفس خویش؛ یعنی روحیه، نیت و انگیزه هایشان آگاهند و خود را بهتر از هر کس می شناسند. البته این آگاهی، ذاتی و فطری است. در این میان، انسان های باتقوا به این علم و آگاهی اعتراف می کنند و می گویند: «اَنَا اَعْلَمُ بِنَفْسی مِنْ غَیْری وَ رَبّی اَعْلَمُ بی مِنّی بِنَفْسی؛ من به خودم از هر کس آگاه ترم، خداوند به من از خودم آگاه تر.»

در مقابل، انسان های گناه کار و گمراه در پی انکار این آگاهی برمی آیند و به عذرتراشی می پردازند، در حالی که خود به موجه نبودن عذرهای خویش واقفند.

علم به نفس و اعمال خویشتن، یکی از مواهب بزرگ خداوند به انسان است و با تکیه بر همین علم است که علمای اخلاق سفارش می کنند آدمی در پایان روز، با خویش خلوت کند و به حساب خوب و بد کردار خود برسد. در تنهایی، دیگر نیازی به عذرتراشی نیست و انسان می تواند فارغ از هر بهانه ای به واقعیت و انگیزه های کردار خویش بنگرد و خوب و بد آنها را ببیند. پس شایسته است انسان از عذرتراشی ها و ظاهرسازی های ناروا پرهیز کند و واقعیت نفس خود را در نظر بگیرد. وی باید در زیباسازی باطن خود بکوشد تا ظاهرش نیز زیبا جلوه کند، وگرنه اگر باطن او زشت باشد و ظاهرش را زیبا جلوه دهد، خداوند به زودی زشتی باطنش را آشکار خواهد کرد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید:

به چه کار کسی می آید (چه فایده ای دارد) که خوبی اش را آشکار کند و بدی اش را بپوشاند؟ آیا این طور نیست که وقتی به خودش رجوع می کند، می داند که چنین نیست؟ و خدای سبحان می فرماید: بلکه انسان بر نفس خویش آگاه است، به درستی که اگر باطن اصلاح شد، ظاهرش نیز نیرومند می شود.

پیام متن:

1. علم و آگاهی ذاتی و فطری انسان از باطن و خویشتن خویش.

2. دوری کردن انسان از ظاهرسازی و بهانه تراشی و تلاش برای سالم سازی نفس.

شتاب زدگی انسان

یکی از ویژگی های انسان، شتاب زدگی در کارهاست. انسان شتاب زده، توفیق توجه کامل، اندیشه کافی و مطالعه دقیق در کارها را نمی یابد. ازاین رو، در تشخیص حق از باطل و خیر از شر، دچار اشتباه می شود و به گونه ای در طلب یک امر شر یا باطل برمی آید که گویی خیری را می طلبد یا در جست وجوی حقی است. خداوند درباره این صفت انسانی می فرماید:

وَ یَدْعُ اْلإِنْسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالْخَیْرِ وَ کانَ اْلإِنْسانُ عَجُولاً. (اسراء: 11)

و انسان (بر اثر شتاب زدگی) شر را می طلبد، همان گونه که جویای خیر است و انسان همواره شتاب زده است.

آدمی بر اثر شتاب زدگی و تشخیص ندادن خیر و شر خود، چیزی را به دعا از خداوند می خواهد که در واقع، برای او شر است. با این حال، به اصرار تمام، چنان که گویی خیری را از خداوند می طلبد، برای رسیدن به خواسته خود، به درگاه خداوند دعا می کند. ازاین رو، امام صادق علیه السلام با تلاوت آیه یاد شده فرمود:

راه نجات و رستگاری و هلاک و تباهی خود را بشناس تا خداوند را به خاطر طلب چیزی نخوانی که چه بسا هلاک تو در آن باشد، در حالی که تو می پنداری نجات در آن است.

بدیهی است که آدمی در موارد بسیاری، با واگذاری کارها به خداوند و با اندیشه کافی در عاقبت کارها، و شناخت دقیق خیر و شر و حق و باطل می تواند از چنین اشتباه مهلکی در امان بماند. حضرت علی علیه السلام می فرماید:

فَکَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِما اِنْ اَدْرَکَهُ وَدَّ اَنَّهُ لَمْ یُدْرِکْهُ.

بسا شتابنده برای چیزی که اگر به آن دست یابد، دوست می دارد که (کاش) به آن دست نیافته بود.

پیام متن:

تصمیم گیری به انجام کارها پس از اندیشیدن درباره نتیجه آن و پرهیز از شتاب زدگی.

زندگی دنیا

از دو زاویه می توان به زندگی دنیا نگاه کرد. گاهی انسان بینش الهی پیدا می کند و با اندیشیدن در رابطه دنیا و آخرت، دنیا را کشتزار یا تجارت خانه ای می یابد که باید در آن دانه نیکی بکارد. کار شایسته، باور پاک و اخلاق عالی عرضه کند تا رستگار شود. قرآن وقتی می خواهد از این زاویه دنیا را معرفی کند، می فرماید:

«إِنَّما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا مَتاعٌ؛ این زندگی دنیا، فقط متاع و کالاست». (غافر: 39)

«متاع»، یعنی کالایی که نباید به خود آن دل بست، بلکه باید آن را به بازار برد و عرضه کرد و با آن، کالای مطلوب را خرید.

روایاتی که دنیا را کشتزار آخرت یا تجارت خانه اولیای الهی و مانند آن معرفی کرده اند، از همین زاویه به دنیا نگریسته اند.

زاویه دوم آن است که به دنیا برای خود دنیا توجه کنیم. در این صورت، آن را جز بازیچه و سرگرم کننده نمی یابیم. با این زوایه دید، دنیا لعب است؛یعنی دارای مقصد و غایت حقیقی و واقعی نیست. لعب، کاری است که برای رسیدن به یک مقصد خیالی و خالی از واقعیت انجام گیرد و زندگی دنیا بدون غایت آخرت، جز لعب و سرابی بیش نیست. انسان های دنیایی، همچون کودکان به بازی سرگرمند. فقط اسباب بازی ها فرق کرده یا بزرگ تر شده است. با چنین نگرشی، دنیا، لهو هم هست؛ زیرا شخص را به خود سرگرم کرده و از غایت حقیقی و واقعی، یعنی جهان آخرت باز داشته است. خداوند، آدمی را به این امر توجه داده و فرموده است:

وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاّ لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ لَلدّارُ اْلآخِرَةُ خَیْرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ. (انعام: 32)

زندگی دنیا جز بازی و سرگرمی نیست و خانه آخرت برای کسانی که تقوا می ورزند، بهتر است. آیا نمی اندیشید؟

گرچه زندگی دنیا با این بینش، نتیجه ای جز لغو و لهو ندارد، ولی در فریفتن آدمی، مراحلی را می پیماید. نخستین مرحله آن، مرحله بازی است: «انما الحیوة الدنیا لعب.» در این دوره که دوران کودکی است، تمام فکر و همت او را بازی تشکیل می دهد. دوره دوم، سرگرمی و لهو است. این دوره هم زمان با دوره نوجوانی است که در انسان، میل فراوانی به سرگرمی های گوناگون از قبیل شنیدن قصه، تماشای تصویر و فیلم، مسافرت های دسته جمعی، مسابقه و مانند آن پیدا می شود. آن گاه دوران عشق به زیبایی و زینت است که همان دوران جوانی است. در این زمان، انسان به زینت، تجمل، خودآرایی و لباس فاخر میل شدید دارد. سپس دوران تفاخر فرامی رسد. در این دوره، حس جاه طلبی و تفاخر و مباهات در انسان ها بیدار می شود و فکر او را به خود مشغول می دارد و انسان به آنچه وسیله فخر و مباهات را فراهم می کند، رو می آورد. این مرحله به دوران مسابقه در زیاد کردن ثروت و اولاد ختم می شود: «تَکاثُرٌ فِی اْلأَمْوالِ وَ اْلأَوْلادِ». (حدید: 20)

در این مرحله، روح ثروت اندوزی و جمع آوری اموال و رقابت با دیگران در انسان به وجود می آید و میل به داشتن فرزندان متعدد در انسان افزایش می یابد.

این است ماهیت زندگی دنیایی کسانی که آن را هدف نهایی خود قرار داده و عمر خود را برای رسیدن به آن صرف کرده اند.

پیام متن:

دید مثبت به دنیا؛ یعنی آن را کشتزار آخرت یافتن.

2. دید منفی به دنیا؛ یعنی خود دنیا را هدف دانستن و سرگرم لهو و لعب شدن.

راه دست یابی عزت

دنیای فریبنده کافران، مسلمانان سست ایمان را فریب داده و به خود جذب کرده است. قدرت، ثروت و حکومت کافران چنان آنان را مسحور کرده که هر چه سعادت است، در دیار آنان می جویند و ارتباط داشتن با آنها را راه رسیدن به عزت می دانند، بی خبر از اینکه عزت حقیقی تنها نزد خداوند است. گویا این آیه قرآنی را از یاد برده اند که می فرماید:

الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُوءْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلّهِ جَمیعًا. (نساء:139)

آنان که کافران را به جای مؤمنان، ولی خود برمی گزینند، آیا می خواهند از آنان کسب عزت کنند. بی گمان، همه عزت ها از آنِ خداوند است.

باید توجه داشت که این حکومت های پوشالی، ثروت، قدرت و شوکت ظاهری عزت نما، یک روی سکه است. روی دیگر سکه، مشکلات فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اخلاقی است که کافران به آن گرفتارند. دنیای کنونی غرب به خوبی نشانی از سراب عزت است. چه بسیار مسلمانان سست ایمان که مجذوب و مشتاق شده اند، در حالی که حقیقت این سراب عزت نما، فساد، فحشا، غارت، تجاوز و وحشی گری است وچه بسیارند کسانی که به امید عزت، به سوی این سراب رفته اند و به پوچی رسیده و سرافکنده و شرمسار باز گشته اند.

باید دانست که عزت و سرافرازی، فرع ملک و دارایی است. کسی که مالک حقیقی باشد، عزیز است؛ چون از دیگران بی نیاز است و همه به او نیازمندند. وی هیچ گاه دست نیاز به سوی کسی دراز نمی کند و همه دست نیاز به سوی او دراز می کنند. این است عزت و سرافرازی حقیقی و چنین عزتی جز نزد خداوند یافت نمی شود، چون خداوند تنها مالک حقیقی و مالک مطلق است. پس او تنها عزیز حقیقی است و عزت مطلق از آن اوست. جز خدا، کسی عزیز است که به منبع عزت پیوسته باشد. هر چه این پیوند بیشتر باشد، عزت نیز بیشتر است. پیامبران و پیروان آنان عزیزند؛ چون با عزیز مطلق رابطه دارند و از او کسب عزت می کنند؛ زیرا کسب عزت از غیر او محال است. ازاین رو، خداوند به پیامبرش می آموزد که بگوید:

بگو: بار خدایا! تو مالک ملکی. به هر کس خواهی، ملک دهی و از هر کس خواهی، ملک را بگیری. هر که را بخواهی، عزت می دهی و هر که را بخواهی، خوار داری. (آل عمران: 26)

در آیه دیگری نیز می فرماید:

وَ لِلّهِ العِزّةُ وَ لِرَسوُلِهِ وَ لِلمؤمنینَ وَلکِنَّ الْمُنافِقینَ لاَیَعْلَموُنَ. (منافقون: 7)

عزت فقط از آنِ خدا، پیامبرش و مؤمنان است، ولی منافقان نمی دانند.

پیام متن:

1. عزت حقیقی تنها از آن خداوند است که مالک حقیقی اشیاست.

2. کسانی که خود را به این منبع عظیم عزت و سرافرازی پیوند داده اند، چون پیامبران و مؤمنان، عزیزند.

3. عزت های ظاهری کافران و حکومت های پوشالی، سرابی بیش نیست.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان