وظیفه انسان در برابر هستی (۱۳)

تاکنون با دو ویژگی جهان آفرینش و راه و رسم پاسداشت آن آشنا شدیم. دیدیم که خداوند خود را ملتزم شناخته که بر راه راست باشد و دیدیم که خود را متعهد شمرده که روزی رسان همه جنبندگان باشد. پس ما هم باید در راه راست نظام آفرینش حرکت کنیم و شکر نعمت ها را به جای آوریم. اکنون با ویژگی دیگر آشنا می شویم.

جهان را پاس بداریم (3)

تاکنون با دو ویژگی جهان آفرینش و راه و رسم پاسداشت آن آشنا شدیم. دیدیم که خداوند خود را ملتزم شناخته که بر راه راست باشد و دیدیم که خود را متعهد شمرده که روزی رسان همه جنبندگان باشد. پس ما هم باید در راه راست نظام آفرینش حرکت کنیم و شکر نعمت ها را به جای آوریم. اکنون با ویژگی دیگر آشنا می شویم.

3. هدایت همگانی

هدایت بر دو قسم است: هدایت تکوینی و هدایت تشریعی. آفریننده جهان و انسان، همانگونه که بر راه راست و از روزی رسانی، دریغ نمی ورزد، از هدایت تکوینی و تشریعی آفریده های خویش نیز غفلت و سستی نمی کند. اصولاً او از غفلت و سستی و درنگ و خستگی و ناتوانی، منزّه است، بلکه همواره و بدون هیچ کم و کاستی، بندگان بلکه همه مخلوقات خود را به راه راست هدایت می کند. او خود را بر این امر، ملزم و متعهد شناخته و فرموده است:

«إنّ عَلَیْنا لَلْهُدی * و إنّ لَنا لَلْآخرَةَ و الأولی(1)».

«بر ماست هدایت و ما راست آخرت و دنیا».

هر کدام از دو جمله فوق، دوبار به وسیله حرف «لام» و «إنّ» تأکید شده و با تقدیم خبر، هدایت و مالکیّت دنیا و آخرت را منحصر در ذات بی مانند خداوند کرده است.

نکته مهم دیگر اینکه متعلّق هدایت، ذکر نشده است. یعنی نفرموده است که هدایت، چه کسی و چه چیزی بر عهده خداوند است و این، دلالت دارد بر اینکه هدایت خداوند، همگانی است و همه مخلوقات -از جمله انسان- از آن برخوردارند.

گذشته از اینها، واژه «الهدی» دارای حرف تعریف «الف و لام» است، اعم از اینکه برای جنس یا استغراق باشد، همه هدایت ها را شامل می شود. بنابراین هر هدایتی بر عهده خداوند است، اعم از اینکه تکوینی باشد یا تشریعی و اعم از اینکه صرف راهنمایی باشد یا شامل دستگیری و همراهی تا رسیدن به مقصود و مطلوب باشد. از این هدایت به معنای دوم به «ایصال الی المطلوب» تعبیر می شود.

هیچ قرینه و دلیلی نداریم که هدایت گسترده الهی را -که مدلول و مقتضای آیه است- محدود و مقیّد کنیم. وانگهی اگر او «ربّ العالمین(2)» و «ربّ المشارق(3)» و «ربّ المشرقین و ربّ المغربین(4)» و «ربّ المشارق و المغارب(5)» است و اگر سیطره ربوبیّت او از ذرّه تا کهکشان و از زمین تا آسمان و از جنّیان تا انسان و از جسم بی جان تا همه جنبندگان و از دنیا تا واپسینیان را فرا گرفته است، چگونه می توان مقتضای ربوبیّت او را -که معنایی جز مالکیّت و تدبیر ندارد- در بعضی از چیزها و در برخی از اوقات و مقاطع و مراحل آفرینش، تعطیل شده پنداریم؟!

در تفسیر علیّ بن ابراهیم آمده است که معصوم درباره آیه مورد بحث فرموده است:

«عَلَیْنا أنْ نُبَیِّنَ لَهُم(6)».

«بر ماست که (حقایق را) برای ایشان بیان کنیم».

در حقیقت، خط هدایت، خطی طولانی است که با هدایت تکوینی در همه ابعادش آغاز و به هدایت تبیینی ختم می شود و صد البته که هدایت تبیینی هم آثار و نتایجی دارد که تعطیل بردار نیست. آنان که در برابر هدایت تبیینی و تشریعی پیامبران و امامان - که بار این وظیفه سنگین را خداوند بر دوش ایشان نهاده است- سر تسلیم فرود آورند، مشمول توفیقات مستمر الهی و دستگیری و ایصال به مقصود و مطلوب می شوند و تا آنجا پیش می روند که به آنها گفته می شود:

«یا أیّتُهَا النّفْسُ المُطْمَئِنّة* اِرْجعی الی رَبِّکِ راضیَةً مَّرْضیّة* فادخُلی فی عِبادی* و ادخُلی جَنّتی(7)».

«ای نفس اطمینان یافته، در حالی که تو خشنودی و خداوند از تو خشنود است، به سوی پروردگارت بازگرد و در صف بندگانم داخل شو و در بهشتم گام بنه».

«کرم نما و فرود آ که خانه، خانه توست»

و همینهایند که سرانجام، اصحاب اعراف -که همه را به سیما می شناسند- به آنها می گویند:

«ادخلوا الجنّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُم و لا أنْتُم تحزنونَ(8)».

«داخل بهشت شوید که بیمی بر شما نیست و شما دچار حزن و اندوه نمی شوید».

در آیات مربوط به امامت، یکی از وظایف امامان معصوم، هدایت به امر و فرمان الهی شمرده شده است(9). هدایت به امر، همین است که بندگان مطیع و سرسپردگان هدایت تشریعی، به وسیله امامان، دستگیری شوند و به مقصود و مطلوب، که برای برخی بهشت پاداش و ثواب و برای برخی بهشت رضوان -یعنی عالی ترین درجات- است، برسانند.

اینکه می گوییم بهشت رضوان برترین درجات است، به خاطر این است که خود قرآن بعد از وصف بهشت ها و نهرهای جاویدان و مسکن های پاکیزه ای که وعده گاه اهل ایمان است، می فرماید:

«و رِضْوانٌ مِنَ اللّهِ أکْبَرُ ذلک هو الفَوْزُ العظیم(10)».

«و خشنودی خداوند، بزرگتر و همان، رستگاری بزرگ است».

بی جهت نیست که اهل سیر و سلوک، بهشتی را که پایین تر از بهشت رضوان باشد و آنها را از کوی یار به دور بدارد، طالب نیستند.

از در خویش خدارا به بهشتم مفرست

که سر کوی تو از کون و مکان ما را بس

خاطر خطیر آنان، در پی عشرت شبگیر است. آنها سوخته فراق و طالب وصالند. آنها می دانند که در راه دوست، باید دل باخت و سر داد:

زانکه گوی عشق نتوان زد به چوگان هوس.

هرکه طالب بهشت رضوان است، راه و رسمی دیگر دارد، غیر از راه و رسم آنان که طالب بهشت پاداش و ثوابند. آری:

دل به رغبت می سپارد جان به چشم مست یار

گرچه هشیاران ندادند اختیار خود به کس

طوطیان در شکّرستان کامیابی می کنند

وز تحسّر دست بر سر می زند مسکین مگس

این است مقام اولیای کامل و بندگان خالص مخلَص.

برخی از مفسران درباره آیه «إنّ علینا للهدی» گفته اند: مقصود این است که بر ماست بیان هدایت. یعنی ما باید دلالت کنیم و شما باید هدایت پذیر باشید. بر خداوند واجب است که هدایت کند و اگر جایز بود که گمراه کند، هدایت کردن واجب نبود(11).

آنها برداشتشان از آیه این است که هدایت، منحصر است به هدایت تشریعی؛ حال آنکه چنین انحصاری از آیه استفاده نمی شود؛ بلکه کل هدایت و حقیقت آن را بر خداوند واجب شمرده است. در حقیقت، هدایت تکوینی و تشریعی، لازم و ملزوم یکدیگرند و هیچ یک بدون دیگری کامل و جامع نیست.

هنگامی که فرعون از حضرت موسی علیه السلام سؤال کرد پروردگار شما کیست؟ آن حضرت پاسخ داد:

«رَبُّنَا الّذی أعْطی کُلَّ شی ءٍ خَلْقَهُ ثُمّ هدی(12)».

«پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیزی را (با برنامه ای دقیق و حکیمانه) به او اعطا کرد، سپس هدایتش نمود».

همان طوری که خلقت، عامّ و فراگیر است، هدایت نیز فراگیر است. نه خلقت از هدایت جداست و نه هدایت از خلقت. پس چرا آیه «انّ علینا للهدی» را به هدایت تشریعی تفسیر کنیم و چرا آن را به همه ابعاد و جوانب، تعمیم ندهیم.

مروری بر داستان حضرت موسی علیه السلام و فرعون

در داستان حضرت موسی علیه السلام و فرعون، یک بار از زبان فرعون نقل شده است:

«أنَا ربُّکُمُ الأعْلی(13)»: «منم پروردگار برترین شما».

و یک بار هنگامی که موسی علیه السلام از دیدن طناب ها و عصاهای ساحران -که به نظرش می آمد که در سعی و جنب و جوش می باشند- احساس ترس کرد و خداوند به او فرمود:

«لا تَخَفْ إنَّکَ أنْتَ الأعْلی(14)»: «نترس که تو برترینی».

و این در حالی است که در جای دیگر فرموده است:

«سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الأعْلی(15)».

«پروردگار خود را که برترین است، تنزیه کن».

اینکه فرعون گفت: «أنا ربّکم الاعلی» چیز مهمی نبود. او دچار خودبزرگ بینی شده بود و به تعبیر قرآن مجید:

«إنّهُ کانَ عالیا مِنَ المُسْرِفینَ(16)».

«او یکی از اسراف کنندگانی بود که علوّ و برتری یافته بود».

در جای دیگر می فرماید:

«إنّ فِرعَونَ عَلا فی الاَرْضِ و جَعَلَ أهْلَها شیَعا(17)».

«فرعون در روی زمین برتری یافت و اهل آن را گروه گروه ساخت».

او با قدرت ظاهری خود، بر همگان برتری یافته و از قدرت پوشالی خود سوءاستفاده کرده و در میان مردم، تفرقه انداخته و آنها را در دام استضعاف گرفتار کرده بود. او شاید باورش شده بود که بر مسند ربوبیّت برتر نشسته و در جهان هستی، موجودی از او برتر و بالاتر نیست و شاید در عمق اندیشه خود به چنین عقیده ای نرسیده بود، ولی می خواست از ضعف آگاهی مردم سوءاستفاده کند و آنها را به پرستش خویشتن وادار سازد. در چنین شرایطی خدایی که هدایت مخلوقات -و از جمله انسان- را بر خود واجب شمرده است، نباید بندگان خود را رها سازد و از زمینه سازی برای هدایت آنان اغماض فرماید.

راست است که موسی علیه السلام را قبل از تولّد و در دوران شیرخوارگی و کودکی و جوانی و قبل و بعد از بعثت زیر نظر گرفته و در کمال شگفتی، او را در خانه فرعون پرورش داده و با خطاب: «و اصْطَنَعْتُکَ لِنَفْسی(18)»: «تو را برای خودم پروریده و برگزیده ام» موقعیّت حسّاس او را به او گوش زد کرده است، ولی مگر ممکن است که او را در تنگناها و فراز و نشیب ها و توطئه های ناگواری که دشمنان برای شکست او زمینه سازی کرده و می کنند، رها کند و اجازه دهد که روحیّه اش را خرد کنند و شخصیّتش را تحقیر نمایند و به زانویش درآورند.

به همین جهت است که هر جا تنها می ماند، گذشته از پشتیبانی معنوی، هارون را با او همراه می کند و هر جا احساس ترس و دلهره می کند، نغمه «إنّکَ أنتَ الأعلی» را در گوش جانش می نوازد، تا بدین وسیله نشان دهد که قانون عام «إنّ علینا للهدی» نه تخلّف می پذیرد و نه استثناء برمی دارد.

جمله روح بخش «انّک أنت الأعلی» جمله عجیبی است. هم تأکید دارد و هم افاده حصر می کند. یعنی محققّا و منحصرا توئی که برترینی. فرعون ها و هامان ها و قارون ها و امثال آنها کیانند که بتوانند در برابر علوّ و عظمت الهی و آسمانی تو دم از برتری بزنند و گوی سبقت را در میدان برتری از تو و امثال تو بربایند؟!

فرعون در کار خود بیدار و هشیار بود. هنوز موسی علیه السلام در صلب پدر یا در رحم مادر بود که او کار خود را برای تحقق نیافتن سنّت هدایت الهی آغاز کرد.

حمله بردی سوی دربندان غیب

تا نیایند این طرف مردان غیب

چنگ در صلب و رحم ها بر زدی

تا که شارع را بگیری از بدی

چون بگیری شه رهی که ذوالجلال

برگشاده ست از برای انتسال

سد شدی دربندها را ای لجوج

کوری تو کرد سرهنگی خروج

نک منم، سرهنگ و هنگت بشکنم

نک به نامش نام و ننگت بشکنم

تو هلا دربندها را سخت بند

چند گاهی بر سبال خود بخند

سبلتت را بر کند یک یک قدر

تا بدانی که «القدر یُعمی البصر»

سبلت تو تیزتر یا آنِ عاد

که همی لرزید از دمشان بلاد؟

تو ستیزه روتری یا آن ثمود

که نیاید مثل ایشان در وجود؟

صد از اینها گر بگویم تو کری

بشنویّ و ناشنوده آوری(19)

هیچ قدرتی نتوانسته است در برابر سنّت خدشه ناپذیر هدایت الهی ایستادگی کند. نه عاد و ثمود و نه فرعون و نمرود و نه اسکندر و نرون و هیتلر و استالین و نه امثال بوش و بلر و شارون.

اکنون سؤال این است که چرا با اینکه وصف ممتاز «اعلی» ویژه خداوند است و ما مطابق آیه «سبّح اسمَ ربّک الأعلی»، شبانه روزی، چندبار در نمازهای خود «سبحان ربّی الأعلی» را زمزمه می کنیم، با آن جمله متضمّن معنای تأکید و حصر، به موسی گفته شده «انک أنت الاعلی»؟ آیا -نعوذ باللّه- در سخن خداوند، تعارض و تناقضی است؟

حقیقت این است که خیر. بزرگان ادب، حصر را به حقیقی و اضافی یا نسبی تقسیم کرده اند. حصری که از آیه «انّک انت الاعلی» استفاده می شود، حصر اضافی یا نسبی است. یعنی تو -ای موسی- چرا دچار بیم و هراس شوی؟ تو در مقابل اشخاصی مثل فرعون، برترینی. چراکه تو از پشتیبانی و هدایت پروردگار خویش برخورداری.

برخی از علمای معاصر معتقدند که اصولاً تقسیم حصر به حقیقی و اضافی، غلط است. حصر، یک معنی بیشتر ندارد. دایره حصر، گاهی وسیع و گاهی محدود است.

هرگاه دو آیه «سبّح اسم ربّک الأعلی» و آیه «انّک أنت الأعلی» را در کنار هم قرار دهیم، چنین استفاده می کنیم که برتر بودن خداوند نسبت به همه ماسوی اللّه است، ولی برتری موسی نسبت به هر موجودی نیست؛ بلکه سیطره و برتری او نسبت به غیر خداست. آن هم تنها در زمان خودش؛ چراکه بعد از زمان او کسانی آمده اند که قطعا مقامشان از حضرت موسی برتر و والاتر بوده است. می توان گفت: اگر وصف «اعلی» در جای خود به کار رود و گزاف و ادّعا نباشد، قابل تقسیم به دو قسم است: یکی آنکه بالذّات بر مسند برتری قرار دارد و دیگری آنکه بالغیر. آری چنین است، خداوند «اعلی» است بالذّات و موسی «اعلی» است بالغیر. درست مثل این است که گفته شود: همه موجودات، واجب الوجودند، چراکه تا شی ء، واجب نباشد یا واجب نشود، موجود نیست و موجود نمی شود. خداوند، واجب الوجود بالذات و سایر موجودات، واجب الوجود بالغیر هستند.

از دقت در داستان آموزنده حضرت موسی علیه السلام معلوم می شود که خداوند برای اینکه موسی را بر کرسی هدایت تبیینی بنشاند، جریان خلقت را به گونه ای ترسیم کرده که نتیجه ای جز شکست فرعون و پیروزی موسی نداشته باشد. ولادت غیرعادی موسی و بزرگ شدن او در خانه فرعون و اژدها شدن عصا و بلعیده شدن دسترنج ساحران و باز شدن راهی در رود نیل برای عبور بنی اسرائیل و غرق شدن فرعون و همراهانش در همان راهی که بنی اسرائیل به سلامت از آن عبور کرده بودند و... همه و همه روشنگر معنای دقیق «إنّ عَلَیْنا لَلْهُدی» است.

 


1. لیل، 13 و 14.

2. فاتحة، 2.

3. صافات، 6.

4. رحمان، 18.

5. معارج، 41.

6. تفسیر نور الثقلین، ج 5، ص 592.

7. فجر، 29 تا 31.

8. اعراف، 48.

9. و جعلناهم ائمّة یهدون بأمرنا. (انبیاء، 74).

10. توبه، 74.

11. تفسیر مجمع البیان، ج 10، ص 502.

12. طه، 53.

13. نازعات، 25.

14. طه، 72.

15. اعلی، 1.

16. دخان، 31.

17. قصص، 4.

18. طه، 44.

19. کلیات مثنوی، ص 402، نشر کتابفروشی اسلامیّه. 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر