موجودات آسیب پذیر
انسان چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند، در برابر
دشمنی ها و دشمن ها آسیب پذیر است . برای او یک راه بیشتر وجود ندارد: «جهاد و
مبارزه »: هم مبارزه درون و هم مبارزه برون .
شاید فکر کنیم که اگر در مقابل موجودات آسیب پذیر، دشمن یا دشمنانی
نبودند، بهتر بود . ولی چنین فکری ساده انگاری و ناشی از عدم شناخت صحیح نظام
آفرینش است . تضادها و تزاحم ها در عالم طبیعت، حتمی است . چون و چرا و جهاد و
مبارزه، به خاطر این است که از تضادها و تزاحم ها در راه تکامل خویش بهره گیریم .
راه برخورد با تضاد حاکم بر جهان
ما نباید از تضاد و تزاحمی که بر این جهان خاکی حاکم است، غفلت
کنیم . بسیاری از چون و چراها ناشی از غفلت است . اگر ما از قانون تضاد و تزاحم
موجودات عالم طبیعت، غافل نباشیم، می توانیم ضررها و زیانها را به حداقل برسانیم .
بلکه اگر واقعا هشیارانه و آگاهانه و عالمانه حرکت کنیم، بسیاری از خطرات، به صفر
می رسند . هر چند نخواهیم توانست عرصه را بر برخی یا بسیاری تنگ کنیم . ما
نمی توانیم مرگ یا پیری را از این زندگی حذف کنیم . ولی می توانیم مرگ و پیری را
به تاخیر بیندازیم و خود را از خطر پیری یا مرگ زودرس رها کنیم . ما می توانیم با
برنامه ای دقیق و صحیح و با رعایت موازین اخلاقی و شرعی بهترین زندگی را برای خود
فراهم کنیم و حداکثر بهره را از این دوران حیات برگیریم و با کامیابی کامل با این
دنیا وداع کنیم . ما می توانیم دشمنان را مغلوب کنیم . اگر اراده و ایمان، قوی
باشد، دشمن; خوار و زبون می شود . اگر آنهایی که با دشمن برون مبارزه می کنند،
کشته شوند، ضرر و زیانی نمی برند; چراکه زندگی فدای زندگی شده است .
ضرر و زیان هنگامی تحقق پیدا می کند که زندگی فدای کامجویی غلط و
بلهوسی های خود یا دیگران شود . آنکه فدای شهوت و هوس خود می شود، ضرر می کند .
آنکه دیگران او را در مسیر هوس ها و طمع های شیطانی خود قرار می دهند، ضرر می کند
. آنکه به خاطر قتل عمد، تسلیم چوبه دار می شود، نفله شده است . آنکه قربانی
هروئین و الکل می شود، تباه شده است . آنکه دستش را به جرم دزدی می برند و آنکه به
زنای محصنه سنگسارش می کنند، ضایع می شود . ولی آنکه حسین وار، خود را فدای آرمان
مقدس دین و توحید و اخلاق می کند، مقامی بس والا دارد . پیامبر گرامی اسلام فرمود:
هنگامی که شهید می خواهد از روی زین بر زمین افتد، حوریه او به استقبالش می آید و
او را به کرامت الهی بشارت می دهد و همین که بر زمین می افتد، به او می گوید:
«مرحبا بالروح الطیبة التی اخرجت من البدن الطیب ابشر فان لک ما لا
عین رات و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر» (1) .
«مرحبا به روان پاکی که از بدن پاک خارج شد . مژده باد که تو را
مقامی است که چشمی ندیده و گوشی نشنیده و بر دل بشری خطور نکرده است » .
جهاد درون و جهاد برون
انسان چه بخواهد و چه نخواهد، چه بداند و چه نداند در برابر
دشمنی ها و دشمن ها آسیب پذیر است . برای او یک راه بیشتر وجود ندارد: جهاد و
مبارزه . انسان باید بداند که همه چیز در جهاد و مبارزه نهفته است . آدمی که جهاد
و مبارزه ندارد، مرده متحرک است . چنین آدمی از هیچ فضیلتی برخوردار نیست .
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمود: «جهاد، دری از درهای بهشت است . خداوند این در
را بر روی خواص اولیای خود گشوده است . سپس در وصف آن فرمود:
«و هو لباس التقوی و درع الله الحصینة و جنته الوثیقة، فمن ترکه
رغبة عنه البسه الله ثوب الذل » (2) .
«جهاد، جامه تقوا و زره محکم خدا و سپر مستحکم اوست . هرکه از آن
اعراض کند، خداوند بر او جامه خواری می پوشاند» .
جهاد و مبارزه تنها با دشمن برون نیست . دشمن درون هم خطرناک، بلکه
خطرناک تر است . بسیارند کسانی که بر دشمن برون چیره می شوند، ولی از دشمن درون
شکست می خورند . جهاد با دشمن درون همیشگی است; ولی جهاد با دشمن برون، ممکن است
موقت باشد . باید پیکار دشمن درون را جدی گرفت . بیهوده است اگر با دشمن برون
مبارزه کنیم و از دشمن درون غافل بمانیم .
تو با دشمن نفس همخانه ای
چه در فکر پیکار بیگانه ای
عنان باز پیچان نفس از حرام
به مردی ز رستم گذشتند و سام
پادشاهان مقتدر و خونخوار، اهل جهاد با دشمن درون نبودند و اصولا
توانایی چنین مبارزه ای هم نداشتند و به همین جهت، آنها به نوعی دشمن بشریت بودند
. آنها خیال می کردند اگر دشمن برون را از پای درآورده اند، قدرتی دارند .
ای شهان کشتیم ما خصم برون
لیک خصمی زان بتر اندر درون
کشتن آن کار عقل و هوش نیست
شیر باطن سخره خرگوش نیست
قوتی خواهم ز حق دریا شکاف
تا به ناخن بر کند این کوه قاف
در حدیث قدسی در وصف اهل خیر آمده است که:
«یموت الناس مرة و یموت احدهم فی کل یوم سبعین مرة من مجاهدة
انفسهم و مخالفة هواهم و الشیطان الذی یجری فی عروقهم (3) » .
«مردم یکبار می میرند . ولی بعضی، روزی هفتاد بار در راه جهاد با
نفس و مخالفت هواهای نفسانی و شیطانی که در رگهای آنها متحرک است، می میرند» .
به جان بمیر و به دل زنده گرد و دایم مان
که جان زنده دلان را ز مرگ ناید باک
مرگ فیزیکی خواه ناخواه به سراغ انسان می آید . ولی مرگ جهادی، هنر
برجسته آنهایی است که مبارزه با دشمن درون را در سرلوحه برنامه های زندگی خود قرار
داده اند .
آری آنها مظهر رحمانیت خدایند . کینه توزی و انتقام جویی از واژگان
قاموس زندگی آنها نیست . آنها همه مخلوقات را از لحاظ اینکه آثار حول و قوت
خدایند، دوست دارند .
خیرها و شرها
هر وجودی خیر است و هر خیری دوست داشتنی و مطلوب است . وجود، شر
نیست . آن چه شر است، یعنی عدم . عدم; مطلوب با لذات نیست . اگر موجودی برای
موجودی دیگر، منشا شر است و موجب عدم ذات یا عدم کمالی از کمالات او می شود، شر
حقیقی نیست، بلکه شر نسبی است . پس شری وجود ندارد . زیرا شر حقیقی به معنای عدم
ذات یا عدم کمال ذات است . شر نسبی هم در ارتباط دو موجود، مطرح می شود و اصولا
لازم نیست که همیشه در ارتباط دو موجود با یکدیگر، شر نسبی مطرح شود . خیر نسبی هم
داریم . پیامبران، هم خیر حقیقی و هم خیر نسبی اند . تمام نعمتهای مادی و معنوی
این چنینند . آنها هم خیر حقیقی و هم خیر نسبی می باشند . هستی یک پارچه خیر حقیقی
است . بسیاری از موجودات عالم، خیر نسبی نیز می باشند . شر حقیقی، عدم است . برخی
از موجودات، شر نسبی محسوب می شوند . مولوی می گوید:
پس بد مطلق نباشد در جهان
بد به نسبت باشد این را هم بدان
در زمانه هیچ زهر و قند نیست
کان یکی را پا دگر را بند نیست
زهر مار آن مار را باشد حیات
نسبتش با آدمی آمد ممات
مبارزه و جهاد با همین شرور نسبی است . قوای نفسانی چه قوه شهوت و
چه قوه غضب و چه غیر از اینها - به لحاظ وجودی، خیر و کمالند . شربودن آنها به
لحاظ مزاحمتی است که با قوه عاقله دارند و آن را از رسیدن به کمال خود مانع
می شوند . در مبارزه و جهاد با این قوا، لازم نیست آنها را ریشه کن و نابود کرد .
آنچه لازم است، این است که آنها را تسلیم عقل کنیم . در مبارزه و جهاد برونی لازم
نیست که دشمن برون به خاک و خون بغلتد . آنچه ضرورت دارد، این است که در برابر عدل
و انصاف - به رغبت یا به کراهت - سر تسلیم فرود آورد . پیامبر گرامی اسلام در فتح
مکه، فرمان عفو عمومی صادر کرد; چراکه دشمنان اسلام چنان مرعوب شدند که توان
هرگونه مقاومت و عنادی از آنها سلب شد . جمله «اذهبوا فانتم الطلقاء» (4) .
یادگار آن عفو قهرمانانه است .
پی نوشت:
1) سفینة البحار: ج 1، ص 720 (شهد) .
2) همان: ص 196 (جهد) .
3) همان: ص 197 (جهد) .
4) بروید که شما همه آزادید (تاریخ طبری، ج 2، ص 337، سنه 8) .