بر اساس گواههای استوار و دلیلهای رزین, فقاهت, هماره با دگردیسیها و نوآوریها در آمیخته و همراه بوده است.
دامن گستری فقه و به در آمدن آن از دایره تنگ و چهارچوبی که کتابهایی چون: مقنع و مقنعه, برای آن ترسیم کرده بودند, به ساحت و عرصه ای بس فراخ و با چشم اندازی بس گسترده و بحثهای پرشاخ و برگ و فرعهای گسترده و پردامنه, که در کتابهایی بسان جواهر و مکاسب جلوه گر شده و نمود یافته, گواه این سخن است.
در هر برهه ای که فقیهی ژرف اندیش, کاونده, همه سونگر و زمان شناس, دست به ابتکار و نوآوری در شیوه استنباط زده است, به ژرفا افزوده و به میزان درخوری, در صاحت مقدس فقه, بالندگی و پویندگی آفریده است و گاه, تلاش او در ساحت فقاهت, نقطه آغازی شده برای دگردیسی مهم, در سیر تکاملی فقه.
در اساس, به کارگیری تمام تلاش و توان و تکاپوی بسیار برای فهم درست احکام دین, که معنای حقیقی اجتهاد است, نمی تواند با ایستایی و جمود بر روش پیشینیان پا بفشرد و همراه باشد. پدیدآوری دگردیسی همه سویه در روش, جزو حقیقت اجتهاد است.
جلوه گری, رخشانی و پرتوافشانی چهره های آفتاب گون, و پردرخششی همچون: ابن ابی عقیل, شیخ طوسی, ابن ادریس, شیخ انصاری و...
بر تارک تاریخ فقه, بدان سبب بوده که موج آفریده اند, طرح نو در افکنده اند, سکون و رکود را بر نتافته اند, پوسته عادتها را شکافته و در روش استنباط, راههای نارفته را رفته اند. این پدیده بزرگ در تاریخ فقاهت, دوره های بالنده و پوینده تاریخ فقاهت را رقم زده است و هر دوره ای, با شاخصه ها و ویژگیهایی.
و امروز نیز, اگر خیزش بزرگ پاس داشته شود, خیزشها پدید خواهد آورد و زمینه و بستر را برای حرکتهای فقهی بزرگ, مهیا خواهد ساخت.
دگرگونی در روش اجتهاد چرا؟
نیازهای روزافزون و عرضه شدن آنها به فقه, مسائل نو پیدا و بروز و ظهور آنها در گردونه زندگی, نظام شکل گرفته بر رإس هرم احکام و ارزشهای اسلامی, بایستگی دگرگونی در ساحت فقاهت را, بیش از هر زمانی, در کانون توجه ها و نگاه ها و در درجه نخست اهمیت قرار داده است.
امروز, با این که دو دهه از طلوع فجر انقلاب اسلامی می گذرد و زمینه از هر جهت برای به حقیقت پیوستن عینی فقه مهیا بوده, هنوز راههای نرفته بسیار است و پرسشهای بی پاسخ انبوه.
حال, جای این پرسش است که گره کار کجاست؟ آیا فقه ناتوان است, یا فقیهان و یا فقاهت؟
از آموزه های اسلامی و زلال آیه ها و روایات معصومان, بر میآید, فقه در دعوی خود: داشتن برنامه زندگی از گهواره تا گور, صادق است و این ادعا, به دور از گزافه است.
اما درباره توانایی فقیهان باید گفت: از کارنامه, تلاش و تکاپو, شور و نشاط آنان به دست میآید فقیهان توان عرصه داری را به تمام و کمال دارند و می توانند شکوه بیافرینند و بی خستگی و رخوت, کار را به فرجام برسانند.
پس گره کار, در ناتوان و کم کاری نیست, بلکه در دست کار نکردن است و توان و نیرو را در راه ثمر ده و نتیجه بخش و راه گشا, به کار نبردن است. ناتوانی, در فقاهت است. اگر فقاهت, سازوار با دگرگونیهای زمان, دگرگونی بیابدز بی گمان, فقه, به بسیاری از پرسشها پاسخ خواهد داد.
معمار انقلاب, با تجربه علمی و عملی که داشت, بن بست شکنی و راه گشایی را در دگرگونی در فقاهت و اجتهاد اعلام کرد:
((اجتهاد مصطلح, برای اداره جامعه کافی نیست.))
البته, بن بست شکنی و بیرون آمدن از دایره اجتهاد مصطلح, خود به خود برای فقیه به دست نمیآید. با رویارویی با دشواریها, گرفتاریهای مردم و جامعه و اندیشه و تلاش و درنگ برای حل آنهاست که ناکارآمدی اجتهاد مصطلح, خود را می نمایاند و نمایان شدن این ناکارآمدی, برای فقیه دستاور بزرگی است و با آن, راه برون رفت برای وی آشکار می شود; از این روی, امام خمینی(ره) خطاب به عالمان دین و حوزه های دینی می گوید:
((روحانیت, تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد, نمی تواند درک کند که اجتهاد مصطلح, برای اداره جامعه کافی نیست.))1
امام, با این که اجتهاد مصطلح را کارآمد نمی دانست و این را با سالیان سال اندیشه و تلاش و درگیر شدن با دشواریها و گرفتاریهای مردم و جامعه و آگاهی ژرف از نیاز زمان و شناخت دقیق زاویای نیازها, درک کرده بود و به آن به درستی رسیده بود, ولی ساختار شکن نبود و به هیچ روی, پا از چهارچوب اجتهاد جواهری و معیارها و ترازهای دقیق اجتهادی بیرون نمی گذاشت. تلاش وی روی این مدار می چرخید که به اجتهاد جواهری پویایی و تکامل بخشد.
اجتهاد جواهری که او می شناخت و الگوی راه خویش قرار داده بود, و فقه پویا را با حفظ معیارهای سنتی, به صحنه میآورد و حاکم می کرد.
او, برای پویایی و تکامل اجتهاد جواهری, راههایی را فرا روی حوزویان و پاسخ گویان به نیازهای فقهی جامعه, قرار می دهد, راههایی که اگر دقیق به کار بسته شوند, در همان چهارچوب فقه سنتی, پویایی را به ارمغان میآورند:
((این جانب, معتقد به فقه سنتی و اجتهاد جواهری هستم و تخلف از آن را جایز نمی دانم. اجتهاد, به همان سبک صحیح است, ولی این بدان معنی نیست که فقه اسلام, پویا نیست. زمان و مکان, دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند.))2
افزون بر زمان و مکان و در نظر گرفتن آن دو عنصر در گاه اجتهاد, توجه به عناصری چون: مصلحت نظام, حفظ نظام و حکومت را در کنار عنصر زمان و مکان, از اموری می داند که در تکامل و توانایی فقاهت و روش اجتهاد, نقش اساسی دارند.
مقام معظم رهبری نیز که زمان خود را به درستی می شناسد و در همه صحنه ها و عرصه های نظام اسلام حضور داشته و به مسائل, دقیق و عالمانه آشنایی دارد, برای پاسخ گویی و حل مسائل و مشکلات, دگرگونی در فقاهت را بایسته و ضروری می داند.
بر این باور است که رشد و بالندگی فقه و توان مندی آن در پاسخ گویی به نیازهای حکومتی و اجتماعی, بسته به پدید آوردن دگرگونی ژرف و همه سویه در فقاهت است:
((فقاهت, یک شیوه و روش برای استنباط آن چیزی است که ما اسمش را فقه می گذاریم. .. . فقاهت, یعنی شیوه استنباط. خود این هم به پیشرفت نیاز دارد... فقاهت, در دوره های متعدد, تکامل پیدا کرده است... چه دلیلی دارد که فضلا و بزرگان و محققان ما نتوانند بر این شیوه بیفزایند و آن را کامل کنند.
ای بسا, خیلی از مسائل دیگری را در بر بگیرد و خیلی از نتایج, عوض گردد و خیلی از روشها دگرگون شود. روشها که عوض شد, جوابهای مسائل نیز عوض خواهد شد و فقه طور دیگری می شود. این از جمله کارهایی است که باید بشود.))3
روش شناسی, نیاز نخست
حال که بالندگی و رشد فقه و کامیابی آن در پاسخ گویی به نیازهای زمان, در گرو دگرگونی در روش اجتهاد و استنباط است, می باید مقوله روش شناسی استنباط, در درجه نخست اهمیت قرار گیرد; هم در نظام آموزشی, واحد درسی بدان اختصاص یابد و در کنار دیگر درسهای عالی حوزوی جایگاه ویژه بیابد و هم در نظام پژوهشی از پایگاه ارجمندی برخوردار شود و هم به عرصه تبادل اندیشه ها و تضارب آرإ کشانده شود. در کتابها و مجله ها به این مهم پرداخته شود و نشستهای علمی ویژه آن بر گذار گردد, تا همراه شناسایی سبکهای گوناگون و نوآوران عرصه فقاهت, بررسیها و ارزیابیهای کارشناسانه ای انجام گیرد, تا راه برای رسیدن به یک روش اجتهادی کارآمد و بنا شده و استوار گردیده بر معیارها و ترازوهای علمی, هموار گردد و از این رو رهگذر, دگردیسی ژرف و همه سویه و در خور فقه و پژوهشهای فقهی پدید آید.
نوآورد اسوه
آیت الله بروجردی(ره), از انگشت شمار نوآوران عرصه فقاهت است. ابتکارها و نوآوریهای وی در شیوه استنباط, در کنار بسی ویژگیهای دیگر, از وی شخصیتی برجسته و ممتاز ساخته است.
روش او در اجتهاد, در بین صاحب نظران و اندیشه وران جایگاه بلند و در خور ستایش دارد و هر کسی از زاویه ای این قله برافراشته را به تفسیر نشسته است.
امام خمینی(ره), روش اجتهاد آیت الله بروجردی(ره) را می ستاید و می گوید:
((طلبه ای که مقدمات و سطح را خوب طی کرده باشد و دارای استعداد باشد, دو, یا سه ماه, در درس آیت الله بروجردی شرکت کند, مجتهد می شود و می تواند همین روش را در دیگر ابواب مسائل فقهی, به کار گیرد.))4
این سخن امام, بیانگر قاعده و قانون مند بودن روش اجتهادی آیت الله بروجردی(ره) و توانایی این روش در پرورش استعدادها و کوتاه کردن زمان رسیدن به مقام والای اجتهاد است.
روش آیت الله بروجردی در اجتهاد به گونه ای است که برای انسان آرامش خاطر میآورد که با به کار بردن آن, حکم شرعی به درستی به دست میآید:
((سبک استنباط آن جناب به گونه ای بود که برای انسان, از دیگر روشها, اطمینان بیش تری ایجاد می کرد که به حکم شارع رسیده است.))5
آیت الله بروجردی در روش فقاهت دگرگونی آفرید و بر روشهای پیشین نماند و پا را فراتر گذاشت, از این روی دوره ای از تکامل فقاهت, فرا روی فقیهان قرار گرفت.
((ویژگی مهم ایشان در فقه, شیوه استنباطی بود که به کار می بست, تا قبل از آیت الله بروجردی, اجتهاد و استنباط, به همان روشهای معمول پیش می رفت; ولی ایشان, تحولی در شیوه اجتهاد و استنباط, به وجود آورد.))6
روش اجتهادی آیت الله بروجردی, راه رسیدن به مقام اجتهاد را آسان می کند و از سردر گمی می رهاند و پژوهشگر و محقق حوزوی را از این که عمر خویش را در راه دانشهای غیر ضرور در اجتهاد, صرف کند, نجات می دهد:
((ایشان با این روش خود, تحولی در شیوه اجتهاد به وجود آورد و نشان داد که اجتهاد, آن قدرها صعب الوصول نیست, آن طور که تورم علم اصول و آمیخته شدن آن با مسائل کلامی و فلسفی, چنین وانمود کرده بود.))7
مقام معظم رهبری, در پیام خود به کنگره بزرگداشت آن فقید سعید, پس از تإکید بر نوآورد بودن این فقیه فرزانه در فقاهت و دیگر روشهای علمی و تحقیقی, تازگی این روشها را مورد توجه قرار می دهد و از حوزه های علمیه و زعمای آن می خواهد تا برای کامل کردن آنها همت بگمارند:
((او, در فقاهت, مبتکر شیوه ای جدید و در رجال و حدیث, صاحب سبک بود و در تدریس و تربیت شاگرد و تعلیم کار دسته جمعی, بر زمان خود سبقت داشت... .
شایسته است که حوزه های علمیه و زعمای علمی آن, به تکریم اکتفا نکرده, روشهای علمی و تحقیقی آن بزرگوار را نیز, که همچنان از تازگی برخوردار است, تعقیب و تکمیل کنند و گردونه فقاهت اسلام را به پیش برند.))8
سوگمندانه, با همه این برجستگیها که این روش فقاهتی از آن برخوردار است و با همه کارآمدی آن و این تإکید عالمان صاحب نظر, این روش, آن گونه که بایسته و شایسته است, مورد توجه عالمان و فاضلان و زعمای حوزه ها قرار نگرفت.
انتظار می رفت پس از انقلاب شکوهمند اسلامی, شاگردان برجسته و صاحب نظر آن مرحوم, حجاب معاصرت را کنار می زدند و اندیشه های زلال و بیآمیغ و حیات بخش این کوثر ناب را برای تشنگان وادی فقاهت, تفسیر می کردند و جرعه هایی از آن را به کام نسل جدید فرو می چکاندند و فقه را از حاشیه نشینی و پاسخ گو نبودن به در میآوردند و...
ختام این مختصر را مسک سخن استاد شهید مرتضی مطهری در بیان ویژگیهای روش فقهی استادش قرار می دهیم و از دریچه نگاه تیزبین و دقیق کسی که هماره دغدغه دگرگونی آفرینی در فقه و فقاهت داشته, به این قله برافراشته چشم می دوزیم و آن را به تماشا می نشینیم. به امید روزی که در حوزه, تحقیق و تدریس روش شناسی استنباط, سهمی را ویژه خویش سازد و روشهای اجتهادی نوآورانی همچون بروجردی در بوته بررسی و تحقیق گیرد:
((یکی از مزایای برجسته معظم له, روش فقهی ایشان بود که شایسته است پیروی شود و فراموش نگردد. این بنده, در مدت هشت سال آخر اقامتم در قم, که مصادف بود با سالهای اول ورود معظم له به آن شهر, از درس های ایشان بهره مند می شدم, و چون به روش فقاهت ایشان ایمان دارم, معتقدم که باید تعقیب و تکمیل شود.
البته بحث در این مطلب, از جنبه نظری که آیا روش متإخرین صحیح است یا نه, از حدود این مقاله خارج است. آنچه گفته شد فقط به منظور مقایسه بین روش فقهی شخصیت بزرگی است که موضوع مقاله ماست با روش فقهی که غالب متإخرین دارند.
معظم له عملا این چنین نبود.
اولا, همان طوری که اشاره کردم, به تاریخ فقه آشنا بود و سبک فکرهای مختلف قدما و متإخرین را می شناخت و بعضی را تإیید و نسبت به بعضی انتقاد داشت و آنها را عامل انحراف فقه می دانست.
ثانیا, بر حدیث و رجال حدیث تسلط کامل داشت; طبقات روات و محدثین را کاملا می شناخت و خود یک طبقه بندی مخصوصی کرده بود که بی سابقه بود. با یک نگاه به سند حدیث, اگر خللی در سند آن حدیث وجود داشت درک می کرد.
ثالثا, بر فقه سایر فرق مسلمین و روش و مسلک آنها تا اندازه ای محیط بود. کتب حدیث و رجال حدیث را می شناخت.
معرفت رجال حدیث شیعه و سنی از یک طرف و اطلاع بر فتاوی و فقه سایر فرق اسلامی از طرف دیگر, موجب می شد که گاه اتفاق می افتاد حدیثی طرح می شد و ابتدا یک معنی و مفهوم از آن به نظر می رسید; ولی بعد معظم له تشریح می کرد که این شخصی که این سوال را از امام کرده اهل فلان شهر یا فلان منطقه بوده و در آن جا مردم تابع فتوای فلان فقیه از فقهای عامه بوده اند و فتوای آن فقیه این بوده است و چون آن شخص در آن محیط بوده و آن فتوا در آن محیط شایع بوده, پس ذهن وی مسبوق به چنان سابقه ای بوده. پس مقصود وی از سوال این بوده که سوال کرده و جواب شنیده. وقتی معظم له این جهات را تشریح می کرد و به اصطلاح, روحیه راوی را تحلیل می کرد, می دیدیم که معنی و مفهوم سوال و جواب عوض می شود و شکل دیگر به خود می گیرد.
و یا کلمه ای در حدیث بود که در عرف عام امروز, یک معنای معین داشت; ولی با اظهارات معظم له معلوم می شد که این کلمه در محیط خاصی که در آن وقت محل پرورش سوال کننده حدیث بوده, معنای دیگری داشته.
به همه تبحری که در اصول فقه داشت, کم تر مسائل فقهی را بر مسائل شکی اصولی مبتنی می کرد و هرگز گرد مسائل فرضی نمی رفت. گاه به طعنه می گفت: آقایان طلاب منتظرند که یک ((اصل)) را گیر بیاورند و دستآویز قرار دهند و به بحث و جدل بپردازند.
با قرآن و تفاسیر آشنایی کامل داشت. قرآن را هر چند به تمامه حافظ نبود, اما تاریخ اسلامی را دیده و خوانده و آشنا بود.
در نتیجه همه اینها, جو و محیطی را که آیات قرآن در آن نازل شده و همچنین جو و محیطی را که اخبار و احادیث در آن صدور یافته و محیطهایی که فقه در آن جاها تدریجا رشد کرده بود و پرورش یافته, کاملا می شناخت و بدیهی است که این جهات, به وی روشن بینی خاصی داده بود.
سبک و سلیقه معظم له در فکر و سلیقه حوزه علمیه قم, زیاد اثر کرد. تا حد زیادی روشها را عوض کرد و امیدواریم هر چه بیش تر سبک و روش ایشان پیروی شود و تعقیب و بلکه تکمیل گردد.))9
امید آن که ما نیز به سهم خود بتوانیم گامی در روشنگری این روش پربرکت برداریم و دیدگاههای صاحب نظران و فاضلانی که دغدغه بی رنگ شدن و از گردونه خارج شدن این روش را دارند, بازتابانیم.