روانشناسی اسلامی (۴۶) انواع عقل نزد فلاسفه و متکلمان از دیدگاه غزالی

غزالی در کتاب خود «معیارالعلم » (۱) بعد از ذکر آرای فلاسفه یونان قدیم و دانشمندان اسلامی به ویژه فارابی به انواع عقول اشاره کرده می گوید: منظور از عقول عبارت اند از:

غزالی در کتاب خود «معیارالعلم » (1) بعد از ذکر آرای فلاسفه یونان قدیم و دانشمندان اسلامی به ویژه فارابی به انواع عقول اشاره کرده می گوید: منظور از عقول عبارت اند از:

1 . عقلی که مورد نظر جمهور و عامه مردم است .

2 . عقلی که مورد نظر متکلمان است .

3 . عقلی که مورد نظر فلاسفه است .

سپس اضافه می کند که مراد از عقل مورد نظر جمهور و عامه مردم می تواند یکی از سه معنای زیر باشد:

1 . صحت و سلامت فطرت اولیه انسان یعنی نیروئی که انسان می تواند بوسیله آن میان امور زشت و زیبا فرق گذاشته، آنها را از هم باز شناسد .

2 . گاهی مراد از عقل در نظر عامه مردم عبارت از نیروئی است که انسان بوسیله آن احکام کلی را از راه تجربه بدست می آورد و لذا در تعریف آن می توان چنین گفت:

عقل سلسله معانی و مفاهیمی است که در ذهن فراهم آمده، مقدماتی را تشکیل می دهد که انسانها می توانند از رهگذر آنها مصالح و اهداف خود را استنباط کنند .

3 . گاهی نیز هدف جمهور و عامه مردم از عقل همان معنائی است که باوقار و متانت و انتخاب و اختیار پیوند نزدیکی دارد .

عقل نزد متکلمان و فلاسفه

عقل نزد متکلمان همان معنائی است که ارسطو در کتاب «برهان » از آن یاد کرده است باین صورت که «عقل » عبارت از تصورات و تصدیقات فطری است که بدنبال آن «علم » از راه اکتساب و تفکر و یادگیری در نفس حاصل می شود .

از اینجا میان عقل مکتسب و عقل فطری فرق گذارده اولی را «علم » و دومی را «عقل » نامیده اند .

عقل در اصطلاح فلاسفه همان معانی و امور مختلفی است که پاره ای از آنها مربوط به مابعدالطبیعة مانند عقول مفارق از ماده بوده و برخی دیگر مربوط به عقلی است که بعنوان نیروئی از نفس، موردنظر می باشد، غزالی عقل را جزئی از نفس ناطقه می داند که به عقل عملی و عقل نظری تقسیم می گردد چنانکه سابقا گفته شد .

غزالی در دو کتاب خود: «معارج القدس فی مدارج معرفة النفس » و «معیارالعلم » از همان عقولی یاد می کند که پیش از او فارابی و ابن سینا آنها را مطرح کرده اند .

و در کتاب «احیاء علوم الدین » (ج 3، ص 4) از عقل بعنوان افزار ادراک و در مبحث «العقل » از انواع چهارگانه عقول به صورت زیر نام می برد:

الف . عقل غریزی و آن عبارت از عقلی است که بوسیله آن انسان از حیوان امتیاز می یابد .

ب . عقل به معنای علوم و معارف ضروری، و آن از طریق حصول علوم و معارف ضروری در طفل ممیز بوجود می آید .

ج . عقل به مفهوم علوم و آگاهی هائی که از طریق تجارب و اوضاع و احوال بدست می آید . و در جای دیگر کتاب «احیاءالعلوم » (ج 3، ص 7) دو نوع عقل را مشخص می کند:

1 . عقل مطبوع و آن عبارت از این است که قلب آدمی واجد آگاهی های ضروری و علوم بدیهی است .

2 . عقل مسموع و معنای آن این است که از طریق تجارب و یادگیریها، علوم اکتسابی برای انسان فراهم می آید و چنین علوم و آگاهی ها مانند ذخیره هائی است که انسان هروقت بخواهد می تواند به آنها مراجعه کرده، مطلوب خود را در میان آنها بیابد .

او در کتاب احیاءالعلوم (ج 3، ص 16) از چهار نوع عقل نامبرده در بالا، عقل غریزی و عقل ضروری را در هم ادغام کرده، هر دو را فطری می داند و عقل مطبوع و مسموع را به خاطر آنکه هر دو کسبی هستند، باهم ادغام نموده است به جهت امر مشترکی که هر دو دارای آن بوده کسبی و غیرضروری می باشند .

وظائف و تکالیف و اعمال ویژه عقل چیست؟

از دیدگاه غزالی عقل یک سلسله وظائف ادراکی و اخلاقی دارد که سایر اعضاء و جوارح و سایر خصوصیات نفس انسانی آنها را ندارند و از اینجا است که انسانها در برابر اعمال خویش مسؤول بوده، انسانها باید افعال نیک و مفید و نتیجه بخش را انجام داده، در قبال افعال خویش کاملا مسؤول باشند .

می توان این تکالیف را به صورت فشرده و در عین حال جامع چنین بیان کرد:

1 . عقل میزان و معیار سنجش الهی در روی زمین است (2) . توضیح آن اینکه عقل می تواند معقولات را درک کند خواه اینکه این معقولات ذاتا و فی نفسه مجرد باشند یا آنکه تجرد آنها از طریق الهام یا استدلال صورت پذیرد .

آری محسوسات را ما توسط حواس ظاهری درک می کنیم مثلا بوسیله حس بینائی رنگ مشخصی را در کنار صفات دیگر و مقرون به مکان و شکل و اندام مشخص و مضبوطی درک می کنیم و از اینجا تفاوت میان محسوس و معقول روشن می گردد، زیرا انسان معقول مثلا فقط خود انسان است که انسانهای کوتاه و بلند، نزدیک و دور و سفید و سیاه، همه در یک مفهوم کلی مشترک هستند و از نظر انسانیت تفاوتی با هم ندارند . این، یک نمونه ای از تصورات عقلی است که با محسوسات قطعا فرق دارد .

به خاطر همین نکته است که انسان هم دارای قوه و نیروئی است که بوسیله آن مدرکات را در ذهن احضار و آنها را در حس و خیال خود وارد می کند علاوه بر این انسانها دارای قوه و نیروئی هستند که بوسیله آنها مدرکات مجرد از امور بیگانه از ذات آنها در ذهن خود را احضار می کنند و این قوه را قوه عاقله می نامند (3) .

2 . هقل علاوه بر درک ادراکات کلی و مجرد وظیفه دیگری دارد و آن قضاء و داوری بر اعمال و رفتار و بالاتر کنترل اشتباهات و لغزشهای حواس ظاهری می باشد، چه بسا در صورت قصور و نارسائی حس ها آنها را تدارک و جبران می کند و این ویژگی مربوط به وظیفه عقل به این جهت است که حس اشیاء را جز از طریق تماس و لمس و یا سایر عوامل موجود درک نمی کند به طوریکه اگر حس با محوس خود تماسی برقرار نکند و یا بدان نزدیک نباشد نمی تواند آنها را درک نماید (4) در حالیکه عقل برای درک خود به چنین شرائطی نیاز ندارد .

پس حس نمی تواند ذات خود را درک کند در حالیکه عقل می تواند هم ذات خود و هم غیر خود را درک نماید (5) . برای حس، نزدیکی و دوری اشیاء در مقدار احساس و اصل احساس و عدم احساس مؤثر است درحالیکه دوری و نزدیکی و پائین و بالا بودن شی ء محسوس برای عقل یکسان بوده، عقل حتی دورترین اشیاء و نزدیک ترین آنها را نیز درک می نماید پس حقائق از دیدگاه عقل مخفی نمی باشند، همانطور که حس نمی تواند آنچه را که در پس پرده مخفی باشد ببیند و آنها را درک نماید .

آری تنها حجاب عقل از خود انسان است که بخاطر صفاتی که در او پدید می آید ممکن است چنین حجابی مانع شهود اشیاء و حقایق نزد عقل باشد .

3 . عقل می تواند به اسرار درونی اشیاء راه یابد و حقایق را باز یافته، اسباب و علل و حکمت های آنها را درک نماید در حالیکه حس تنها به درک ظواهر و قالب های صوری و ظاهری اکتفاء می کند . و به ژرفای اشیاء راهی ندارد .

4 . عقل می تواند همه حالات درونی از قبیل شادمانی درد، عشق، تمایلات، اراده، علم و امثال آنها را درک کند در حالیکه که حس از درک و معرفت آنها ناتوان است (6) .

5 . اداراکات عقلی می تواند نامتناهی بوده، محدود نباشد اما حواس ظاهری از درک نامتناهی عاجز است حال این سؤال علمی مطرح است که جهات نامبرده که به طور اجمال بیان گردید می توانند دلیل های قاطع بر وجوب و ضرورت عقل و به کارگیری آنها در زندگانی انسانها باشند؟ تا یک زندگی سالم و ثمربخش در این دنیا و عالم رستاخیز داشته باشد؟ پاسخ سؤال قطعا مثبت بوده، بدیهی و روشن است و نیازی به توضیح آن نیست .

در خاتمه تذکر این نکته لازم است که عقل با همه ویژگی ها و برکات وجودی که دارد احیانا ممکن است مقهور و مسخر شهوات و هوس های زودگذر نفسانی بوده و برای اجرای هواهای نفسانی چاره سازی کند پس اینطور نیست که همه تشخیص های عقل مطابق واقع بوده، مفید بوده باشند و در عین حال اینگونه نیست که عقل همواره پیرو هواهای نفسانی و تمایلات غیرواقعی بوده باشد بلکه انسانها می توانند توسط عقل و درایت و ملکه تقوا و فضیلت از محارم و رفتارها و گفتارهای ناروا اجتناب ورزیده، فرائض الهی را به موقع ادا نمایند و به عبارت روشن تر انسان عاقل کسی است که تقوی و پرهیزکاری را پیشه خود سازد و این ویژگی نیز از مزایا و ثمرات بزرگ عقل آدمی است (7) .

پی نوشت:

1) ص 162 .

2) مشکوة الانوار: ص 25 .

3) معیارالعلم: ص 135 و ...

4) مشکوة الانوار: ص 2 - معیارالعلم: ص 25 و 26 - المنقذ من الضلال، تحقیق دکتر صلیبا، ص 62 .

5) مشکوة الانوار: ص 6 و 7 .

6) مشکوة الانوار: ص 6 و 7 .

7) احیاء علوم الدین: ج 3، ص 6 - ج 1، ص 85 .

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر