خلطه و آمیزش بر مبنای اخوت
مردم، صرف نظر از نژاد و قومیت و ملیت و مذهب، باید با یکدیگر چگونه باشند؟ آیا باید همه از هم بیگانه و احیانا گرگ یکدیگر باشند یا این که راه سومی هم وجود دارد؟
حیوانات یا به هم کاری ندارند یا قوی ضعیف را می درد و می خورد یا به ضعیف تر از خود، محبت و احسان می کنند .
آیا انسان ها نیز باید چنین باشند؟ یعنی همچون حیوانات، به سه گروه تقسیم شوند: دسته ای کاری به یکدیگر نداشته باشند و بی تفاوت، از کنار هم بگذرند . نه در غم یکدیگر شرکت کنند، نه در شادی یکدیگر . نه باری بر دوش هم باشند، نه باری از دوش هم بردارند . نه گل یکدیگر باشند، نه خار یکدیگر . به قول شاعر:
آرزو دارم اگر گل نیستم خاری نباشم
باربردار ار زدوشی نیستم باری نباشم
گر که نتوانم ستانم داد مظلومی ز ظالم
نیز آن خواهم که همکار ستمکاری نباشم
البته شاعر نمی خواهد ستایشگر بیگانگی انسانها از یکدیگر باشد . او می خواهد بگوید: در درجه اول، باید گل بود، نه خار . باربردار بود، نه بار . دادخواه مظلوم بود، نه همکار ستمکار . حال اگر چنین توفیقی یار نشود، چرا خار، چرا بار و چرا همکار ستمکار باشیم؟
این بی تفاوتی، در عمل به بی رحمی و قساوت و سنگدلی منتهی می شود . یکی در چاهی سقوط می کند، دیگری به همراه وسیله نقلیه اش در عمق دره ای فرو می غلتد، گروهی در محاصره سیل قرار می گیرند، بیماری در معرض خطر مرگ است و به طور اورژانس باید تحت درمان و مراقبت قرار گیرد و جانش حفظ شود، زلزله خانمان برانداز، خانه هائی را ویران و جمعی را زیر آوار گرفتار می کند، خانواده ای سرپرست خود را از دست داده و نیاز به کمک دارد، یتیمی نیاز به محبت و دستگیری دارد، پیرمرد یا پیرزن از کار افتاده ای نیاز به دستگیری و احسان دارد و ...
آیا در مقابل این افراد، می توان بی تفاوت بود؟ آیا آنهائی که می بینند درمانده ای در ته جاه، در انتظار کمک همنوعان است، اگر بی تفاوت باشند، سنگدل و بی رحم نیستند؟ آیا مسافرانی که می بینند اتومبیلی در ته دره فرو غلتیده، اجازه دارند راه خود را ادامه دهند و بگویند به ما ربطی ندارد؟ آیا بیمارستانها می توانند از گشودن در به روی بیماران در معرض هلاک خودداری کنند و او را به این طرف و آن طرف پاس دهند، تا جانش به لب آید؟ آیا می شود از حال سیل زدگان غافل بود؟ آیا می شود زلزله زدگان را از یاد برد؟ آیا رواست که خانواده های بی سرپرست، رها شوند و بر شعله غم و اندوهشان آب محبت و رحمت، ریخته نشود؟ آیا می شود از حال یتیمان غافل بود؟
آیا صحیح است که انسانهای زورمند، گرگ انسانهای ضعیف باشند و برای آنها چنگ و دندان تیز کنند؟
نه تنها آنها نباید متوسل به زور شوند که ضعیفان نیز باید از تسلیم در برابر زور، خودداری کنند . اگر ضعیف تسلیم قوی شود و خود را در برابر او خوار و حقیر جلوه دهد، ظالم را بر ظلمش تشویق و خود را تحقیر کرده است .
به همین جهت است که قرآن کریم در ذیل آیه تحریم ربا می گوید:
«... لا تظلمون و لا تظلمون » (1) «شما از ظلم کردن و پذیرفتن ظلم خودداری می کنید» معلوم نیست گناه تحمل ظلم، کمتر از گناه ظالم باشد .
حیوانات درنده، از کشتن و خوردن شکار خود لذت می برند، ولی شکار تا آنجا که در توان دارد، خود را از دید و دسترس آنها دور نگاه می دارد و از سیستمهای دفاعی حداکثر بهره را می گیرد .
انسانها نباید برای یکدیگر در نقش حیوانات درنده عمل کنند و از شکار همنوعان خود لذت ببرند و احساس غرور کنند .
بنابراین، هر دو حالت مردود است . هم بی تفاوتی سنگدلی است و هم درنده خوئی . آن که توان کمک به ضعیفان و محرومان دارد و بی تفاوت از کنار آنها می گذرد و از شرکت در غم و شادی آنها امتناع می کند و آن که برای بلعیدن حقوق ضعیفان و مستضعفان چنگ و دندان تیز می کند، باهم یکسانند . اگر اولی نبود، دومی هم نبود .
باقی می ماند قسم سوم . یعنی انسانها برای یکدیگر مظهر عدل و رحمت، دادگری و نیکوکاری، قسط و جود باشند .
انسانها باید صرف نظر از تفاوتها و اختلافات نژادی و قومی و ملی و عقیدتی با یکدیگر به برادری و صفا و صمیمیت رفتار کنند .
امیرالمؤمنین و مولی الموحدین علی علیه السلام در فرمان تاریخی خود که به منزله قانون اساسی حکومت مالک اشتر بر مصر است، به وی فرمود:
«لا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان: اما اخ لک فی الدین او نظیر لک فی الخلق » (2) .
«تو بر آنها درنده ای زیان رسان نباش که خوردن آنها را غنیمت بشماری; چرا که آنها دو گروهند: یا برادر دینی تو یا برادر نوعی تواند» .
این مطلب، منافاتی با آیه شریفه «... والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم ...» (3) ندارد . چرا که در منطق قرآن، سختگیری بر کفار در همه شرائط و اوضاع و احوال، لازم نیست . بلکه تنها در صورتی لازم است که آنها سر جنگ و دشمنی داشته باشند . ولی اگر کارشکنی و مزاحمتی برای مسلمانان نداشته باشند، نه تنها نباید بر آنها سختگیر بود; بلکه باید به جاذبه محبت و رحمت، آنها را تشویق به اسلام کرد . مسلمانان می توانند از راه معاشرت صحیح و خلق نیکو، مبلغ و مروج راستین آئین حنیف اسلام باشند .
در طی تاریخ پر شکوه اسلام، رفت و آمدهای تجاری و غیر تجاری مسلمانان به سرزمینهای کفر، موجب گرایش اقوام بسیاری به اسلام شده است . مسلمانان شبه قاره هند به برکت معاشرت و مراوده با مسلمانانی که به آن دیار سفر می کردند، پیرو اسلام شدند . اسلام مردم پاکستان و بنگلادش و کشمیر و دیگر مناطق هند قدیم مرهون و مدیون همین مراودات است .
دلیل این که اسلام طرفدار سختگیری با همه کفار نیست، آیه شریفه زکات است . در این آیه برای زکات، هشت مصرف بیان شده که یکی از آنها «... المؤلفة قلوبهم ...» (4) است . اینها همان کافران و منحرفانی هستند که از راه دادن زکات به آنها دلجوئی می شوند و از نیروی آنها در مقابل کفار مهاجم و توطئه گر استفاده می شود . معلوم می شود تالیف قلوب، از کارهای پسندیده ای است که دولت اسلامی باید در راس برنامه ها و سیاستهای خود قرار دهد . همدلی مایه آرامش خاطر مردم و امنیت و اعتماد است . باید تالیف قلوب کرد و ناهمدلی را به همدلی رساند . همزبانی در مقابل همدلی ارزشی ندارد . اگر همدلی نباشد، همزبانی را چه سود؟!
پس زبان بی زبانی بهتر است
همدلی از همزبانی خوشتر است
ای بسا هندو و ترک همزبان
ای بسا دو ترک چون بیگانگان
خداوند متعال به موسی و هارون ماموریت می دهد که نزد فرعون روند و او را دعوت به توحید کنند:
«اذهبا الی فرعون انه طغی × فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشی » (5) .
«بروید به سوی فرعون که او سرکشی و طغیان کرده است . برای او به نرمی سخن بگوئید . شاید متذکر شود یاخشیت پیدا کند» .
برنامه تبلیغی موسی و هارون، لینت است نه شدت . آنها مامور به نرمخوئی شده اند، نه درشتخوئی . نرمخوئی، جاذبه و درشتخوئی، دافعه است . تا ممکن است باید مردم را جذب کرد . کسانی محکوم به دفعند که راهی برای اصلاح و تعدیل آنها باقی نمانده است .
خداوند به پیامبر گرانقدر ما فرمود:
«فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لانفضوا من حولک ...» (6) .
«به برکت رحمت الهی است که تو برای آنها نرمخو شده ای . تو اگر سخت دل و سختدل بودی، آنها از اطراف تو پراکنده می شدند» .
خداوند آنقدر به پیامبر ختمی مرتبت، صبر و حلم بخشیده که در برابر ناملایمات همچون کوه، استوار است و هرگز به درشتخوئی و سخت دلی تن نمی دهد تا - به حق - برای همه جهانیان پیامبر رحمت و «... رحمة للعالمین » (7) باشد .
او دریادلی است که موج رحمتش همه را فرا گرفته و امت را عزیز می شمارد . او با تعلیماتش کوشیده است که امت رحمت، فراگیر و عالم گیر شود .
وانگهی در سوره مبارکه ممتحنه که گفته اند: شان نزول آن، نامه خیانت آمیز «حاطب بن ابی بلتعه » به مشرکان مکه بود، هرچند دستور داد که: «یا ایها الذین آمنوا لا تتخذوا عدوی و عدوکم اولیاء ...» (8) .
و مؤمنان را از دوستی با دشمنان خدا و دشمنان خودشان نهی کرد، ولی حد و مرز ارتباطات و مراودات و دوستیها را مشخص و معین نمود و روشن کرد که نهی از دوستی با کفار تا کجا و اجازه و اذن دوستی از کجا؟
در این باره فرمود:
«لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین » (9) .
«خداوند شما را از نیکی کردن و رعایت عدل و قسط نسبت به کسانی که با شما در امر دین نجنگیدند و شما را از شهر و دیارتان بیرون نراندند، نهی نمی کند . چرا که خداوند، عدالت پیشگان را دوست دارد» .
عقل سلیم حکم می کند که دوستی کردن با کافرانی که توطئه گر نیستند و اسلام را خاری در چشم خود تلقی نمی کنند، نه تنها ضرری ندارد، بلکه به نفع اسلام و امت اسلامی است; چرا که هم آنها را از پیوستن به صفوف دشمنان باز می دارد و هم احیانا آنها را متمایل و راغب به اسلام می کند .
این جانب در مسافرت به نروژ با پزشک تازه مسلمانی دیدار داشتم . پس از آن که با خدمات فرهنگی و تبلیغی او در جهت اعلای کلمه اسلام آشنا شدم، از او پرسیدم که چرا و به چه علت، مسلمان شده است؟ او گفت: آشنائی با خلق و خوی مسلمانان در کشورهای مختلف، طی مسافرتهای متعدد، مرا به اسلام راغب کرد و سرانجام، خداوند مرا به راه راست، هادی و راهنما شد .
البته اگر دوستی باکفار به خاطر هضم شدن در جوامع آنها و ذوب شدن در عقائد و اعمال و اخلاق آنها باشد، نامطلوب است . هرچند که آنها در پی توطئه و عناد و ضربه زدن به جهان اسلام نباشند . کسی که مؤثر نیست، بلکه متاثر است و همچون آب کمتر از کر است که اعتصام ندارد و طولی نمی کشد که طعم و رنگ و بوی آنها را می پذیرد، باید فاصله گیرد . افراد ضعیفی که از میکروبها و ویروسها مصونیت ندارند، چاره ای جز این که خود را قرنطینه کنند، ندارند . بسیاری از فرنگ رفته های ما این طورند .
آنها پس از چند صباحی که در مفاسد محیط غرب، غوطه ور شدند، از سوسولهای فرنگی هم سوسول تر می شوند . آنها نمی روند تا از علم و هنر و صنعت فرنگ بهره ای گیرند و با دست پر و مغز بارور به وطن باز گردند و به جهان اسلام خدمت کنند . آنها می روند، تا ازآزادیها و بی بند و باریهای غرب، متلذذ شوند و کام حیوانی خود را اشباع کنند .
از این آیه معلوم شد که مرز آزاد در روابط باکفار از کجاست؟ در حقیقت باید معلوم شود که منطقه ممنوعه از کجا تا کجاست؟
در آیه زیر معلوم می شود که منطقه ممنوعه از کجا آغاز می شود:
«انما ینهاکم الله عن الذین قاتلوکم فی الدین و اخرجوکم من دیارکم و ظاهروا علی اخراجکم ان تولوهم و من یتولهم فاولئک هم الظالمون » (10) .
«تنها خداوند شما را از دوستی کسانی نهی می کند که در امر دین با شما جنگیدند، و شما را از خانه هایتان بیرون راندند و در راه بیرون راندن شما، همکاری و پشتیبانی کردند . مبادا که با آنها دوستی کنید و کسانی که با آنها دوستی کنند، حتما ستمکارند» .
با این دو آیه معلوم شد که منطقه ممنوعه از کجا تا کجاست .
در تفسیر «روح البیان » ، ذیل همین آیه نقل شده است که مادر «اسماء» ، دختر «ابوبکر» - که مطلقه شده بود - از مکه به مدینه آمد و برای دختر مسلمان خود، هدایائی آورد . «اسماء» ، هدایای مادر رانپذیرفت و حتی او را به خانه راه نداد . با نازل شدن این آیه، پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به او دستور داد که هدایایش را بپذیرد و او را به خانه آورد و به او اکرام و احسان کند . دلیل آن هم روشن است . او در توطئه های مشرکان مکه نقشی نداشت و از اخراج مسلمانان خشنود نبود و در زمره اقلیتی بود که در برابر پیروان اسلام موضع خصمانه ای نداشتند .
××× پس اساس و محور، خلطه و آمیزش انسانها با یکدیگر است .
اختلاط و امتزاج، لازمه انسانیت است . انسان، از ریشه انس مشتق است و چاره ای جز مانوس شدن و ائتلاف ندارد . مؤالفت و مؤانست، تا آنجا که به ایمان و عقیده انسان ضرر نزند و حیثیت انسانی او را جریحه دار نکند، وجوب عقلی دارد و صد البته که شرع هم بر وجوب عقلی صحه می گذارد .
وقتی که مسلمان با رعایت شرط مذکور، موظف است که با هر انسانی - هرچند کافر - مؤانس و مؤالف باشد، مؤانست و مؤالفت او با مسلمانانی که او را در راه اعلای کلمه حق، همفکر و همراه هستند، بهتر و راجح تر است .
کافران، برادران و خواهران نوعی ما هستند . ولی مسلمانان، علاوه براین که برادران و خواهران نوعی مایند، برادران و خواهران دینی ما محسوب می شوند . پس در این جا تجاذب و تعاطف و تعامل، از نیروی مضاعفی برخوردار است . برادران و خواهران نسبی مسلمان، یک درجه به ما نزدیک ترند . البته ممکن است فاصله عقیدتی، این قرب را به بعد و این تفاهم را به عدم تفاهم تبدیل کند . چنان که بسیاری این طورند .
ممکن است برادران و خواهران دینی به علت عدم تفاهم ایمانی و یا نبودن تفاهمهای دیگر، از هم فاصله گیرند . ممکن است دو دولت مسلمان، با یکدیگر طریق دوستی نپیمایند . ولی یک دولت مسلمان با یک دولت کفر، عهد دوستی و مودت داشته باشند .
ممکن است خواهران و برادران نسبی از هم دور باشند . گفته اند: «القریب من تقرب لا من تنسب » نزدیک کسی است که تقرب جوید نه این که تنها اظهار خویشاوندی کند . با همه کس باید خلطه بر مبنای اخوت داشت، خصوصا یتیمان .
پی نوشت:
1) البقره: 279 .
2) نهج البلاغه: نامه 53 .
3) الفتح: 29: «کسانی که با پیامبرند، برکافران سختگیر [و] با همدیگر مهربانند» .
4) التوبه: 60 .
5) طه: 43 - 44 .
6) آل عمران: 159 .
7) الانبیا: 107 .
8) الممتحنه: 1 .
9) الممتحنه: 8 .
10) الممتحنه: 9 .