ماهان شبکه ایرانیان

فقه زندگی محور و خبرگی

۱. فقه، چون دیگر دانش های انسانی، دارای موضوع و محمولی است که گزاره ها آن را تشکیل می دهد. موضوعات آن نیز بیرونی و خارجی و محمول های آن «نظریه ها و رویه های فقهی» هستند. این دانش در نهایت گزاره هایی را به وجود می آورد که موضوعات خارجی را بر اساس نظریه های خود تفسیر و تشریح می کند.

1. فقه، چون دیگر دانش های انسانی، دارای موضوع و محمولی است که گزاره ها آن را تشکیل می دهد. موضوعات آن نیز بیرونی و خارجی و محمول های آن «نظریه ها و رویه های فقهی» هستند. این دانش در نهایت گزاره هایی را به وجود می آورد که موضوعات خارجی را بر اساس نظریه های خود تفسیر و تشریح می کند.

2. چون گزاره ها از موضوع و محمول تشکیل می شوند، حمل محمول بر موضوع، به نوعی تکرار و مهارت نیاز دارد که به «مهارت در حمل» مشهور است و لازمه آن شناخت محمول و موضوع با هم است.

علاوه بر آن، شناسایی دراز مدت نسبت میان موضوع و محمول و ارتباط شناسی موضوع و محمول باید وجود داشته باشد تا بتواند مهارت را در حمل به دست آورد.

3. آنچه این «مهارت در حمل» نیاز دارد، شناخت محمول در قواعد و نظریه های یک دانش است تا با توجه به موضوع شناسی به دانش های دیگر مرتبط و مربوط و حمل دراز مدت محمول بر موضوع، ملکه ای ایجاد شود که اجتهاد یا کارشناسی نام دارد. پس اجتهاد یا کارشناسی مقوله ای بین رشته ای است.

4. اعلمیت، اجتهاد و ارشدیت در کارشناسی، تنها به مهارت و دانش در یک دانش خاص بستگی ندارد، بلکه به مهارت در دانش های مربوط به موضوع شناسی نیز مرتبط است؛ به عبارت دیگر، این «مهارت در حمل» و آیندی طولانی و همزمان در مطالعه سه شاخه مذکور است؛ به گونه ای که اگر این فرآیند رخ ندهد، استفراغ الوسع در اجتهاد رخ نداده است.

5. آنچه انسان را در این «گزاره سازی» و «مهارت در حمل» مجبور و مضطر می کند، زندگی روزمره انسانی است؛ به گونه ای که اگر ارتباط یک دانش یا فقه با زندگی روزمره قطع شود، به نوعی «اشرافیت معرفتی» تبدیل می شود که نتیجه معرفت شناسی و روش شناسی آن نیز استفاده از موضوعات موهوم و غیر واقعی خواهد شد که در نهایت، نظریه ها و روش های یک دانش یا فقه را به رکود و نا کارآیی خواهد کشاند.

6. آنچه می توان در باب فقه شیعه در یک قرن اخیر گفت این است که ورود تجدد به ایران، موجب رکود معرفتی فقه شد و علت آن بود که فشار تجدد به عنوان یک مکتب جامع و همه جانبه بر سازمان های معرفتی جهان و به طور خاص بر اسلام و به طور اخص بر تشیع آنها را به سویی راند که فرو رفتن در «خود معرفتی» بود و این «خود رفتن معرفتی» به روش شناسی فلسفی انتزاعی فقه یا اشاعه فلسفه صدرایی در اصول فقه تبدیل شد و انتزاعی شدن روش به دوری و غفلت از موضوع شناسی زندگی روزمره منجر گردید.

7. فلسفی شدن روش و غفلت از زندگی روزمره، دامنگیر حوزه نجف شد، چرا که حوزه اصلی تشیع آن روز نجف بود و طرفداران مشروطه (آخوند خراسانی و میرزای نائینی) پس از شکست مشروطه مشروعه، به درون ذهن خود پناه بردند که این شکست روانی، به باز تولید معرفتی فلسفی روش تبدیل شد و از سوی دیگر، حکومت عراق به دنبال استقلال و جدایی از ایران بود و این مسئله نیز حوزه نجف را در انزوای ساختاری بی حدی قرار می داد که خود موجب فلسفی تر شدن حوزه نجف گردید.

8. حوزه نجف به «حوزه برای حوزه» تبدیل گردید؛ به جای آنکه «حوزه برای جامعه یا حکومت» باشد. به این ترتیب حوزه به بحث های انتزاعی مبتلا گشت تا آنجا که انتزاعی بحث کردن یک امتیاز و ارزش برتر محسوب گردید. به همین دلیل حوزه نجف به «روش زدگی» یا «اصول فقه زدگی» یا «فلسفه زدگی اصول فقه» دچار شد. که امتیاز حوزه شیعی عراق در مقابل اصل سنت مسلط بر حکومت بود.

9. تولیدات این حوزه علمیه، تولید دائر المعارف های شیعی، چون کلیات رجالی یا دوره تفاسیری با مجلدات چند دهگانه بود که همان هویت حوزه برای حوزه را تشکیل می داد. هویت تولیدی حوزه شیعی «ولایت گرایی» بود که در مقابل اهل سنت بیان می شد. پس گفتمان اهل سنت را گفتمان رقیب خود دانسته و تمامی تولید معرفتی خود را بر اساس آن بنیان می کند و نوعی محافظه کاری بر سازمان های شیعی (اگر چه پادشاهی و یا ارباب و رعیتی) ترویج می کند تا انقلاب و تحول های سیاسی و... .

10. وضعیت حوزه نجف، موجب چاره اندیشی علمای ایران گردید و در نتیجه حوزه علمیه قم به وجود آمد. این مسئله با مدرنیسم و تجدد آمرانه رضاخانی مصادف بود. بنابراین گفتمان رقیب حوزه علمیه قم، گفتمان تجدد پادشاهی بود، پس نوسازی حوزه علمیه قم، در جهت یافتن مدل و الگوی جایگزینی برای مدرنیسم وارداتی و پادشاهی بود که به انقلاب اسلامی ایران منتهی شد (مبارزات حوزه علمیه قم هم به صورت منفی مثل آیات عظام، حائری، بروجردی، و مبارزه مثبت مثل امام خمینی شکل گرفت).

11. عدول روشی حوزه علمیه قم از نجف، در چنین بستر و ساختاری صورت گرفت و روش تاریخی را در فقه خود پی گرفت که در پی بازسازی فقه شیعه، با توجه تاریخی به فقه اهل سنت بود. دارالتقریب نیز در همین راستا شکل گرفت، پس جهت مبارزه حوزه علمیه قم، از داخلی به سوی خارجی و غرب نشانه رفت و شکل بین المللی به خود گرفت و باز تولیدات آن در فهم جهان کنونی و دادن الگوی جایگزینی شیعه بود.

12. فقه محوری به جای اصول فقه محوری، با جریان دیگری در قم ترکیب شد که توان حوزه را برای الگوسازی جانشینی تجدد بالا برد و آن «فلسفه اسلامی روزنگر» بود که با فقه، یک سیاستگذاری معرفتی و فرهنگی ایجاد کرد. این مسئله در شخصیت های واحدی به وجود آمد؛ مانند علامه طباطبایی و امام خمینی. حلقه مرکزی و نقطه وصل «فقه جهان محور و فلسفه روزنگر»، فلسفه اعتباری بود که در اصول فلسفه و روش رئالیسم علامه طباطبایی و بیع و مناهج الاصول امام خمینی ترسیم شد که در نهایت نظریه ولایت فقیه منجر شد.

13. پس از انقلاب اسلامی و تأسیس جمهوری اسلامی، نهادهای حکومتی به طرف تأسیس نهادهایی بر اساس فلسفه و فقه مذکور حرکت کردند که نخستین آن، مجلس خبرگان قانون اساسی بود که بر اساس همان دو شاخته مذکور، به تدوین قانون اساسی پرداخت. سپس تأسیس مجلس شورای اسلامی در کنار شورای نگهبان، در جهت نائل آمدن به فلسفه و فقه مذکور بود؛ ولی تنگناهای این دو نهاد نیز به تأسیس مجمع تشخیص مصلحت منجر شد که این همه بر اساس فلسفه اعتباری موجود در فقه شیعه به وجود آمد.

14. مجلس خبرگان رهبری، پس از مجلس خبرگان قانون اساسی تشکیل شد که بالاترین شورای حکومتی جمهوری اسلامی است. این مجلس هم وظیفه نصب رهبری و هم نظارت بر او را بر عهده دارد؛ ولی آنچه در واقع رخ می دهد این است که این مجلس از مجتهدان تشکیل شده است که وظیفه فقاهتی حکومت را به عهده دارند و واسطه ای بین حوزه و حکومت هستند که هم وظیفه حکم شناسی و وظیفه موضوع شناسی دارند و مشاورت فقهی را برای تصمیم گیری مقام رهبری به عهده دارند و هم منتقل کننده مسائل مستحدثه به حوزه های علمیه هستند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان