1. تعریف
هرمنوتیک (Hermeneutics) در تعریفی ابتدایی، علم تعبیر، تفسیر و تاویل، نام گرفته است. هرمنوتیک به معنای تعبیر و تفسیر برای دستیابی به معناست. (1) این واژه در فارسی «زندآگاهی » نیز ترجمه شده است. (2) پل ریکور، هرمنوتیک را فن تشریح و توضیح نمادها بخصوص نمادهایی که معنی صریح دارند می شناسد. (3) او در مقاله «رسالت هرمنوتیک » تعریف زیر را تعریف کارآمدی از هرمنوتیک تلقی می کند: هرمنوتیک نظریه عمل فهم است در جریان روابطش با تفسیر متون. (4)
2. اهمیت
1 - 1. فهمیدن، گونه ای از شناخت است. خواندن یک متن یا شنیدن یک گفتار غیر از فهمیدن آن است. ممکن ست شخصی سخنی را بشنود یا متنی را بخواند ولی آن را نفهمد. با عمل تفسیر، متن یا گفتار شفاف می شود. (5)
2 - 1. تفسیر یا تاویل، خود نوعی قرائت و روایت است. قرائت و روایت، ماهیت و هویت می سازد و چه بسا خود به گفتمانی از حقیقت تبدیل گردد که ما در درون آن زندگی می کنیم و یا این که در صدد تغییر جامعه بر اساس آن گفتمان برآییم. مارکس می گفت که فلاسفه در پی تفسیر جهان هستند، ولی سخن بر سر تغییر آن است و اینک از دیدگاه هرمنوتیکی باید گفت که تفسیر و تاویل، خود تغییرند و زمینه ساز تغییر.
3 - 1. هرمنوتیک به همراه نظریه انتقادی (Critical Theory) دو پارادایم مجزا، اما مرتبط به هم، از نقد را فراهم کرده اند که به سه دلیل، مهمند. هر کدام از این دو روش، تاریخی از انتقاد را در 50 سال گذشته توسعه بخشیده اند. نظریه انتقادی در تئوری های سیاسی - اجتماعی و زیبایی شناسانه، و هرمنوتیک در ادبیات انتقادی، و فلسفه به طور عام. بنابر این، دو روش مذکور می توانند تجربه ارزشمندی برای مشکلات حاضر از نقد اخلاقی و سیاسی در اختیار ما بگذارند. دیگر این که هر کدام از این ها، یک نوع انعکاس فلسفی از شرایط تاریخی شان را که از آن آگاهند، بیان می کنند و این شرایط را برای نقد، ضروری نشان می دهند. سوم این که نقد اخلاقی و سیاسی در جو فلسفی زمان ما هنوز از این دو ملهم است. (6)
4 - 1. از لحاظ روش شناسی، روش تاویل یا هرمنوتیک در برابر تجربه گرایی (Empircism) ، مکانیک گرایی ( Mechanicism) ، طبیعت گرایی (Naturalism) و بویژه اثبات گرایی (Positivism) و حتی رفتارگرایی قرار دارد و در مقابل نظریه وحدت روش در علوم (طبیعی و انسانی) به تمایز روش در علوم معتقد است که امری است بسیار مهم و بنیادین.
3. تاریخچه
هرمنوتیک در اصل از واژه Hermes به معنای خدای بالدار گرفته شده است. وظیفه هرمس انتقال پیام های خداوندی برای بشر است. او را در اساطیر، پیام بر خدایان می دانند. او به عنوان فرزند زئوس، باید آنچه را که در ورای فکر و اندیشه بشر جای دارد به حوزه فکر و اندیشه انسان ها انتقال دهد، موجبات کشف رموز و معانی را فراهم سازد، انسان ها را از آنچه در محیط پیرامونشان می گذرد آگاه سازد و بالاخره دنیای نهان و آشکار را به هم بپیوندد و معانی یا معنای هر علامت یا شاخص را بشناساند. همان طور که ملاحظه می شود در روش تاویل، ورود به دنیایی نهان، پیچیده و ناآشکار مطرح است که بر ورای پدیده های عینی، ملموس و مادی جای دارند. (7)
این اصطلاح تا چند قرن پیش صرفا در عرصه متون قدسی بویژه کتاب مقدس به کار می رفت، ولی سپس هرمنوتیک از متون قدسی به متون عام راه یافت و امروزه خود هستی را نیز فرا گرفته است. در ابتدای قرن نوزدهم شلایرماخر و دیلتای هرمنوتیک را به عنوان یک روش در علوم انسانی طراحی و معماری نمودند و سپس در قرن بیستم اندیشمندانی چون مارتین هایدگر و گادامر از «فهم » به عنوان نوعی «وجود» یاد کردند. بنابراین، در باره سیر تحول هرمنوتیک باید گفت که از نوعی معرفت شناسی به گونه ای روش شناسی، و سپس نوعی هستی شناسی یا «نظریه هرمنوتیک » تحول یافته است.
4. مبانی هرمنوتیک
1 - 4. علوم طبیعی و علوم انسانی، به دلایل زیر، از لحاظ روش شناسی دو دانش متمایزند:
الف: ارادی بودن جهان انسانی و غیر ارادی بودن جهان طبیعی ;
ب: موجبیت علوم طبیعی بر خلاف علوم انسانی;
ج: تجانس محقق - موضوع تحقیق در علوم انسانی بر خلاف علوم طبیعی ;
د: آگاهی انسان به عنوان خصیصه ممتاز.
2 - 4. پدیده های اجتماعی دارای ابعاد ذهنی خاصی هستند و با دنیای خاص ارزش ها پیوند دارند و بدون اطلاع از این ارزش ها قابل فهم نیستند.
3 - 4. ادراک که در روش هایی چون رفتارگرایی، اساس شناخت است با مشکلاتی چند مواجه است. از جمله:
الف: ادراک، تفاضلی یا تفاوتی است. یعنی هر کس با توجه به دنیای خاص ضمیر خویش، جهان و پدیده های پیرامون خود را ادراک می کند، هر انسان کتابی خاص، ممتاز و منحصر به فرد است.
ب: ادراک، گزینشی (selective) است.
ج: ادراک، انسانی - ارزشی است ; یعنی بر ارزش های مثبت یا منفی متکی است.
4 - 4. شناخت واقعیت حیات انسانی بدون در نظر گرفتن متن یا مجموعه (Ensemble) امکان پذیر نیست. (8)
5. مفاهیم هرمنوتیک
این مفاهیم عبارتند از:
1 - 5. تجربه زنده .(Lived experience) ازنظر دیلتای، عمل انسانی مبین تجربه زیسته است و تحلیلی خاص را طلب می کند. مفسر می کوشد تا خود را به جای موجد یا پدیدآورنده اثر قرار دهد تا علت فعل و عملش را بفهمد.
2 - 5. منظومه های نهان .(Lantent constellations) به معنی در نظر گرفتن امور مفروض یا بدیهیات، یعنی تمامی آن داشته هایی که در راه فهم رفتار یا عمل دیگری لازمند و انسان ها بدان توجه ندارند، در هنگام تفسیر.
3 - 5. فهم .(verstehen) کوشش اساسی پیروان مکتب تاویل، فهم مجموعه های به هم پیوسته و سیال انسانی است. دیلتای می گوید: ما طبیعت را تبیین می کنیم، اما انسان را می فهمیم.
4 - 5. شاخص - نماد .(Indexical) یعنی هر فعل یا عمل و یا حرکت انسانی، بعدی شاخص - نمادی دارد و آن این که هر نماد (فعل یا عمل انسانی) در هر متن یا مجموعه ای معنایی ویژه دارد.
5 - 5. شرح .(Glossing) برای شناخت معنای هر عمل باید به متن یا مجموعه ای توجه کرد که در آن اتفاق افتاده است (شاخص - نماد) چون احصای کل اطلاعات (منظومه یا شبکه ای که رفتار در آن جای گرفته) معنایی ویژه می یابد و در یک آن ممکن نیست، پس فرد ناچار است خطوط اصلی آن را در ذهن نگاه دارد و با مراجعه سریع بدان، فهم رفتار دیگری صورت می پذیرد. این جریان ظریف و عجیب فکر را شرح می خوانند.
6 - 5. کلی نگری .(Holism) بینش هرمنوتیک بیش از هر بینش دیگری تامیت (Totality) را هدف قرار می دهد. شناخت تامیت در مکتب تاویل متکی بر مفاهیم زیر است:
1 -6 - 5. دایره هرمنوتیک یا حلقه تاویل (Hermeneutic circle) ; شناخت اجزاء تشکیل دهنده یک مجموعه ممکن نیست، مگر با توجه و با در نظر گرفتن محل یا مجموعه و یا منظومه ای (constellation) که در آن جای دارد. در عین حال، شناخت کل نیز بدون توجه به اجزاء صورت پذیر نخواهد بود. پس حرکت دیالکتیکی از کل به جزء و از جزء به کل، فرآیندی طبیعی در کار پژوهش انسانی است.
2 -6 - 5. بعد تاریخی ; در شناخت کلیت علاوه بر دور هرمنوتیکی باید هر پدیده را در مجموعه ای وسیع که با امتداد تاریخی آن مرتبط است دید و شناخت. از این دیدگاه تامیت بعد طولی می یابد و توالی پدیده مورد نظر را به صورت پیوستار (continum) از گذشته تا زمان حال مد نظر دارد.
3 -6 - 5. روح عینی; منظور نمودهای حیات انسانی است، از زبان گرفته تا دین. بدین ترتیب، آثار سیاسی، هنری، اقتصادی و خود علم و خلاصه، همه موضوعات علوم روحی (انسانی) در آن دخیلند.
4 -6 - 5. معنای اسنادی; مثلا معنای اسنادی یک نقاشی زمانی فهمیده می شود که در چارچوب جهان بینی جامعه یا گروهی که در آن تولید و تهیه شده است مورد توجه قرار گیرد.
7 - 5. انتقال ذهنی .(Mental transfer) هدف غایی در تاویل، بازسازی کلیت ذهنی نویسنده توسط مفسر و تاویلگر است. مفسر باید بتواند شرایط روحی، ذهنی و به طور کلی جهان درون صاحب اثر (نقاشی، نوشته و ...) را دقیقا درک کند تا هر کلام یا پیام را به طور عمیق بفهمد و روش خاص در تحقق این هدف، همدلی (Empathy) یا درک دیگری و یا به تعبیر دیگر، خود را به جای دیگری نهادن است. (9)
6. جایگاه محقق یا مفسر در هرمنوتیک
با بیان این نکته که روان شناسی در روش تاویل جایگاه والایی دارد و با توجه به مطالب گذشته، روشن می گردد که محقق یا مفسر نیز جایگاه والایی دارد. او ورای زمان است و جایگاهی برین دارد. دلایل و جهات این امر عبارتند از:
1 -6. مفسر هم بر محیط پیرامون خویش واقف است و هم با کوشش خاص خود دنیای خاص فرد مورد تحقیق (نویسنده، نقاش و به طور کلی صاحب اثر) را درک می کند.
2 -6. از جانبی دیگر، مفسر نویسنده یا نقاش یا هر صاحب اثری را در مجموعه ای وسیع می نگرد. مفسر همانند ستاره شناسی است که در رصدخانه خود منظومه ای وسیع را می بیند که صاحب اثر یا پیام در محدوده آن جای دارد. پس او نه تنها صاحب اثر را می بیند، بلکه تمامیت دنیای او را مشاهده می کند.
3 -6. با گذشت زمان و توالی حوادث، مفسر از نتیجه نهایی کار نیز آگاهی دارد.
4 -6. با این همه کار او بس دشوار است. او باید بتواند علی رغم فاصله وسیع زمانی، ارزش های حاکم بر زمان نویسنده را دریابد، دنیای نفسانی نویسنده را بشکافد و بشناسد، و در نهایت، باید بتواند خود را به جای او نهد، با پدیده مورد مطالعه او (نویسنده یا نقاش) به نوعی تجربه زیسته دست یابد، خلا تاریخی یعنی قسمت هایی از محیط ذهنی یا پیرامون نویسنده را که بر اثر فقدان اسناد مستقل تاریک مانده است با قدرت همدلی تکمیل نماید، واقعیت تاریخی (اثر نویسنده، تابلو نقاشی و ...) را در کل محیطش جای دهد و معنای آن را مستفاد دارد.
از این روست که به زعم شلایر ماخر، تحقیق از دیدگاهی بازتولید است و بر بازسازی گذشته تاریخی، ذوب روانی با آن و در نهایت، درک معنای نهان عمل متکی است. (10)
7. انواع هرمنوتیک
1 -7. هرمنوتیک مذهبی: مراد از آن، تاویل متون مقدس و کتاب های آموزگاران اخلاق است. در این دیدگاه، متنی که خداوند فرمان به نوشتن آن داده است معنایی باطنی دارد. بنابر این، در مباحث دینی، مفاهیمی چون «علم باطن »، «علم باطن باطن »، «علم ظاهر باطن » و ... مطرح شده است ; مفاهیمی که به معضلات و پرابلماتیک های پیچیده ای منجر شده است. در دنیای مسیحیت، با کتاب «آیین مسیحیت » اگوستین قدیس، برداشت جدید از مفاهیم کتاب مقدس به گستره فلسفه نیز راه یافت. به نظر اگوستین تاویل متن یک علم است و می توان قاعده های این علم را تدوین کرد. با وجود این، نقطه عطف تاریخ تاویل های مسیحی، پیدایش مذهب پروتستان بود. (11)
در دنیای اسلام با توجه به تمایز بین تفسیر (بیان معنای ظاهری قرآن مجید) و تاویل (بازگرداندن به اصل یا سرچشمه هر چیز)، تاویل دارای جایگاه بس مهمی است. قرآن از دو زاویه با بحث هرمنوتیک ارتباط می یابد: نخست آن که قرآن یک متن قدسی است و هرمنوتیک عهده دار تاویل و گشایش رموز و اسرار متون قدسی می باشد; دوم آن که در قرآن نکات ظریف و هرمنوتیک گونه ای تحت عنوان «تاویل » آمده است. (12) در قرآن هفده بار کلمه تاویل در سه شکل «تاویل »، «تاویلا» و «تاویله » به کار رفته است. (13)
همچون دنیای مسیحیت، در اسلام نیز «جنبش باطنی » تمامی رموز هستی را در حروف و شماره های ویژه آنان می جست. اخوان الصفا، صوفیان، اسماعیلیان و بالاخره حروفیه - که بنا به نظر آنان هر حرف، نماد یا رمزی است بیانگر ارزشی ویژه - در این زمینه قابل طرح هستند. (14) تاویل علاوه بر اسلام و مسیحیت در سایر ادیان نیز دیده می شود.
در بین عرفای اسلام، روش ابوبکر محمد بن عربی (م 1165) به دلیل به کارگیری روش سمبلیک برای تعریف هستی به هرمنوتیک مدرن تشبیه شده است. ابن عربی از تمام اشکال سمبلیسم، از شاعرانه گرفته تا هندسی و ریاضی، در نظریه خود استفاده کرده است. بر اساس نظر ابن عربی، روند تاویل می تواند بر تمام پدیده های طبیعت و تمام آن هایی که انسان را در زندگی اش در برمی گیرد اعمال شود. (15)
2 -7. هرمنوتیک کلاسیک: به دلیل گشوده شدن افق جدیدی برای مغرب زمینیان، بعد از رنسانس و در نتیجه مبهم شدن متون قدیم برای آنان، در قرن نوزدهم اندیشمندانی چون شلایرماخر و ویلهلم دیلتای با تکیه بر تاویل روان شناختی و سعی در روان شناسانه کردن فهم و کار بر روی هرمنوتیک، سوژه روش هرمنوتیک را در علوم انسانی بنیان نهادند.
شلایر ماخر دو نوع تاویل 1. دستوری، 2. فنی یا روان شناسانه را مطرح کرد. ماخر به وجود معانی نهایی متن باور داشت و فرض متن چند معنایی را رد می کرد. به نظر ماخر، برای شناخت سخن انسان باید او را شناخت، اما برای شناخت او باید سخنش را شناخت (دایره هرمنوتیک). ماخر نشان داد که جایگاه اصلی هرمنوتیک، زبان و به گونه ای خاص، زبان نوشتاری است. ماخر حتی هرمنوتیک را «روش » ندانست، بلکه آن را «هنر تاویل » خواند. (16)
دیلتای کارش را بر شناخت رابطه میان معنای اثر و نیت مؤلف متمرکز کرد. او حلقه رابط میان قرن نوزدهم و قرن بیستم بود. دیلتای تمایز میان «توصیف » [در علوم طبیعی] و «ادراک » [در علوم انسانی] را برجسته کرد. دیلتای هرمنوتیک را روش شناسی کامل، همگانی و اساسی علوم انسانی نامید و سرانجام، معنای متن را با «نیت ذهنی مؤلف » یکی دانست. (17) در بین اندیشمندان هرمنوتیک کلاسیک باید از فریدریش آست، اگوست ولف ، اگوست بکت و درویزن نیز نام برد ; هر چند که اینان به اندازه ماخر و دیلتای مطرح نیستند.
3 -7. هرمنوتیک مدرن: درک و کشف این نکته که هستی نیز به اندازه دین، رازدار و محجوب است و دیدن نوعی رابطه متقابل بین دین و هستی، هرمنوتیک را از عرصه دین به عرصه هستی کشاند.
آغاز و انجام هستی، فلسفه حیات، هدف زندگی، کشف وجود و سایر مفاهیم مطرح در این فضا اساسی ترین سؤالات آدمی در مواجهه با هستی در غیبت انگاره های دینی بودند. هایدگر از جمله اندیشمندان متفکر در قلمرو معنای هرمنوتیک و گذر آن از عرصه دین به هستی است. وی معتقد است که دیدگاه ما در باره متون و مفاهیم دینی که آن ها را راز وارانه می دانیم (و از این رو، برای فهم و کشف آن ها به هر وسیله ای متوسل می شویم)، همانند نگرش ما به هستی است. به دیگر سخن، هستی در نگاه آدمی همچنان مه آلود و ابهام آمیز می نماید. هستی نیز به اندازه دین حاوی و حامل گوهرهای معرفتی است ; با این تفاوت که در هرمنوتیک دینی یا در نگره عرفانی آن با تاویلی رو به رو هستیم که متکی بر ذوق و شهود است و یا در نگره عقل ایمانی آن با تفسیری مواجهیم که شرط صحت و سلامت آن تزکیه روح و قلب مفسر است. اما در هرمنوتیک هستی شناسانه، خرد محض ابزار کشف و درک است. (18)
در هرمنوتیک مدرن، که هرمنوتیک عام و کلی نیز نامیده شده است، تاویل معنی گرایش به جهان شمول شدن دارد. مارتین هایدگر و شاگردش «گئورگ گادامر» که در تبیین این نوع هرمنوتیک کوشیده اند به نوعی هرمنوتیک «ابژه » را بنیان گذاری کرده اند. فعالیت های ابژه، پدیده یا انسانی که خارج از ذهنیت وجود دارد می تواند مورد تاویل و تفسیر قرار بگیرد. به این هرمنوتیک، هرمنوتیک پدیدار شناسانه نیز گفته شده است. (19)
لازم است قبل از ورود بیشتر به هرمنوتیک مدرن، اشاره ای به دیدگاه های نیچه، فروید و هوسرل به عنوان تاثیرگذاران بر هرمنوتیک جدید داشته باشیم.
این حکم نیچه که «برای ساختن آینده باید تاویل های گذشته را فراموش کنیم »، نتیجه بسیار مهمی در تاریخ هرمنوتیک یافته است. به گمان نیچه، تاویل هرگز به حقیقت نمی رسد; تاویل انکار حقیقت است. نیچه علیه پوزیتیویسم نوشت: می گویند که تنها حقایق وجود دارند. اما من می گویم خیر، حقایق درست همان چیزهایی هستند که وجود ندارند، تنها تاویل ها وجود دارند. به گفته او، تاویل کنشی اخلاقی است. اما به نظر او پدیدار اخلاقی وجود ندارد، تنها تاویل اخلاقی (انسان گونه) از پدیدارها وجود دارد. نیچه در کتاب «خواست قدرت » نوشته است: ما تنها در شکل زبان می توانیم بیندیشیم ... زمانی که از اندیشیدن در محدوده زبان سرپیچی کنیم آنگاه دیگر نمی اندیشیم. اندیشه خردمندانه، تاویل است و این تاویل که بر زبان و اندیشه ما حاکم است تعیین کننده نهایی واقعیت و هستی است. ما موضوع را از درون خود تاویل می کنیم. پس من پنهان ما حاکم است. شباهت این حکم با مفهوم «ناخودآگاه » فروید انکارناپذیر است. من پنهان درون ماست که از راه تاویل به جهان معنا می دهد، حضور، مرزها و محدوده هستی را تعیین می کند. (20)
فروید در کتاب «تاویل رؤیاها» (1925) نوشت: در نهایت، رؤیاها چیزی جز اشکال اندیشه نیستند. به نظر او رؤیا تنها روایتی پر از رمزگان است و به این اعتبار به نقاشی شباهتی ندارد، بلکه بیشتر به نوشتار همانند است و کارکردش کوششی است برای یافتن معناهایش و این معناها محقق نمی شود، مگر از راه شناخت رمزگان بی شمارش، و راه شناخت رمزگان جز نشانه شناسی نیست. (مثلا در داستان حضرت یوسف، هفت گاو فربه نشانه هفت سال پرباری و هفت گاو لاغر نشانه هفت سال قحطی هستند).
هرمنوتیک جدید زیر تاثیر فروید، مفهومی تازه از مناسبت تاویل و معنا ارائه کرده است. فروید محدودیت مطلق هرگونه سخن را ثابت کرد. معنا از تاویل عناصری که در محدوده تجلی هر سخن جای دارند به دست نمی آید، بلکه همواره باید در لایه هایی ژرف تر در پی آن بود. مسئله رابطه «شناخت » و «معنا» در هرمنوتیک، درست همچون روش فروید در روانکاوی با مسئله ناممکن بودن شناخت همراه شد. (21)
پس از پایان جنگ جهانی اول در 1918 به نظر می رسید علم به نوعی اثبات گرایی سترون، و وسواسی نزدیک بینانه سبت به طبقه بندی واقعیات گرفتار آمده است و فلسفه بین نوعی اثبات گرایی از یک سو و نوعی ذهنی گرایی غیر قابل دفاع از سوی دیگر، تجزیه شده بود و اشکالی از خرد ستیزی و نسبیت گرایی متداول بود. فیلسوف آلمانی «ادموند هوسرل » به تعبیر خود در کتاب «بحران علوم اروپایی » (1953) The crisis of the European science ، پدیدارشناسی را به عنوان انتخابی میان بربریتی خردستیز از یک سو و تولد دو باره نوعی «علم روح مطلقا قائم به ذات » از سوی دیگر مطرح کرد.
هوسرل می گوید گرچه ما نمی توانیم نسبت به وجود مستقل اشیاء اطمینان داشته باشیم و اعم از آن که آنچه تجربه می کنیم واقعی باشد یا توهم، می توانیم نسبت به آنچه بلافاصله در آگاهی مان ظاهر می شود یقین داشته باشیم. اشیاء را می توان نه به عنوان چیزهای فی نفسه، بلکه چونان چیزهایی که در آگاهی ما «قرار گرفته » یا به وسیله آن قصد شده اند ( intended) در نظر گرفت. برای وصول به یقین، نخست باید همه چیزهایی را که فراتر از تجربه بلافصل ماست فراموش کنیم یا در پرانتز بگذاریم. باید جهان خارج را صرفا به محتوای آگاهی خود تقلیل دهیم. این تقلیل پدیدارشناختی ( phenomenological reduction) نخستین حرکت مهم هوسرل است. هر آنچه ذاتی آگاهی نباشد باید به دقت کنار گذاشته شود. همه واقعیات را باید به همان گونه که در ذهن ما ظاهر می شوند به مثابه «پدیده های ناب » تلقی کرد; پدیدارشناسی علم پدیده های ناب است. (22) هوسرل دو شکل تقلیل (یعنی تبدیل هر چیز به ساده ترین شکل حضور) را متمایز کرد: 1 - تقلیل آیدتیک (eidetic) یا مثالی، که از واژه eidos یعنی گوهر می آید و ما را از قلمرو واقعیت ها و داده ها به گستره گوهر همگانی می رساند و دانش ما از حد حقایق و داده ها به گستره «ایده ها» می رسد. 2 - تقلیل پدیدارشناسانه: که ما را از دنیای واقعیت ها به پیشنهادهای آغازین واقعیت می رساند. این تقلیل، اشکال متعددی یافته است که مهم ترین آن تقلیل جهان فرهنگی است به جهان تجربه فوری ما یا آنچه هوسرل «زیست جهان » ( Lebenswelt) می خواند. به نظر او برای دریافتن ساختارهای براستی اصیل ابژه تجریدی، باید تمامی آن پیش داوری های علوم تجربی و پوزیتیویستی را کنار بگذاریم و بکوشیم تا به واقعیت، آن سان که در تجربه نخستین (نخستین شکل ظهورش) وجود دارد، دست یابیم و جهان طبیعی یا جهان تجربه های فوری و مستقیم (زیست جهان) را درک کنیم.
آغازگاه تقلیل پدیدارشناسانه «نیت » است. به نظر او آگاهی در بن و گوهرش «نیت مند» است. مفهوم «نیت » کلید اندیشه هوسرل است و در هرمنوتیک نیز اهمیت بسیاری دارد. نیت مندی این نیست که چیزی خارجی، به شکلی با آگاهی ما مرتبط شود، بلکه اساسا کنشی است که معنا را می آفریند. در فلسفه هوسرل ابژه و ساختار اندیشه یکدیگر را می سازند.
پدیدارشناسی هوسرل بزرگترین تاثیر را بر هرمنوتیک گذاشت. پل ریکور می گوید: هرمنوتیک را باید شاخه ای از درخت پدیدارشناسی دانست. هوسرل در نقدش از روان شناسی و نیز از تاریخی گری دیلتای، مبحث اصلی هرمنوتیک را از نکته «شناخت » به تقلیل پدیدارشناسانه تبدیل کرد. هوسرل نخستین کسی بود که معنا و شناخت را موضوع «اندیشه متعالی » و «فرارونده » قرار داد. پس هرمنوتیک دیگر «منطق » یا «روش » گونه خاصی از دانش نیست، بلکه در گستره شناخت شناسی جدیدی که خود، نتیجه «تقلیل متعالی » است معنا یافته است. خواندن و تاویل متن بدین سان، کنار گذاشتن تمامی پیش فرض ها و پیشنهادهای تاریخی نظری است تا ما با خلوص و حضور متن آشنا شویم.
پاره ای از مبانی نظری هوسرل به کار نظریه پردازان هرمنوتیک آمدند. مثلا هرش از مفهوم نیت گونگی آگاهی در حث خود از معنای نهایی متن سود جست; یا گادامر از تمایزی که هوسرل میان «محتوای آگاهی » و سویه نیت گون آگاهی قائل شد آغاز کرد تا نشان دهد که معنا پدیداری فرازبانی نیست، بلکه بخشی از دنیای نشانه های زبانی به حساب می آید. تقابل قدیمی میان هستی و آگاهی (شناخت) با کار هوسرل از میان رفت و او راه را برای «هرمنوتیک » گشود تا به بنیان هستی شناسی راه یابد. (23)
آنچه مارتین هایدگر، پدیدارشناسی هرمنوتیک نامیده، همان هرمنوتیک مدرن است. او روش پدیدارشناسی هرمنوتیک را به کار گرفت تا «خود چیزها» را آشکار کند و از هرگونه تاویل پیشاهستی شناسانه رهایی بخشد. نکته مرکزی اندیشه هایدگر معنای هستی است. فهم حد و نهایت (و تاریخ) هستی، آغازگاه اصیل و خاص اندیشه او را تعیین کرد. در فلسفه هایدگر «زبان » دارای اهمیت بالایی است. او زبان را به گسترده ترین معنای ممکن آن به کار برد; تمامی چیزهایی که با آن ها معنا روشن می شود. کلام یا جمله ای در یک گفتگو همان قدر روشنگر معناست که قطعه ای موسیقی یا نهادی اجتماعی. او تاکید می کند که هستی ما زبان گونه است و ما فقط در زبان زندگی می کنیم. هرگز نمی توانیم جایگاهی فراتر (یا خارج) از زبان بیابیم و از آنجا به زبان بنگریم یا بیندیشم. حضور ما در این جهان وابسته به زبان است، انسان و معنا در مکالمه زنده اند. انسان مکالمه است، وقتی بیداریم، وقتی خوابیم، همواره حرف می زنیم، وقتی گوش می دهیم یا می خوانیم یا کار می کنیم یا استراحت می کنیم به گونه ای مداوم، به شکلی حرف می زنیم. او از هلدرلین نقل می کند که ... از ازل ما گفتگوییم. به نظر هایدگر اندیشیدن بیش از هر چیز گوش سپردن است; امکان دادن به آوایی که به سوی ما می آید و نه پرسیدن پرسش ها. (24)
درک این نکته که معنا واقعیتی تاریخی است باعث شد که هایدگر از نظام فکری استادش هوسرل فاصله بگیرد. هوسرل با «ذهن استعلایی » آغاز می کند و هایدگر این آغاز را نفی می کند و به جای آن اندیشه «ماهیت غیر قابل تغییر» وجود انسان یا به عبارت خود او، دازاین (Dasein) را می گذارد. به همین دلیل است که اثر او در مقابل ماهیت گرایی انعطاف ناپذیر مربی خود، غالبا با عنوان «اصالت وجود» مشخص می شود. حرکت از هوسرل به هایدگر، حرکت از قلمرو ذهن ناب به فلسفه ای است که در باره آنچه احساس می کند که زنده است به تامل می پردازد. (25)
مفهوم Dasein (که کلمه ای آلمانی است) یعنی «هستی - آنجا»; که در فلسفه معهود و متعارف آلمانی از این کلمه به معنای وجود (existence) استفاده شده بود. مراد از این که انسان «هستی - آنجا» است توجه دادن به تناهی اوست. به منزله کسی که همواره خودش را در موقعیتی خاص می یابد، در عین حال او «آنجا» است، بدین معنا که آنجا [بوده] او بر او منکشف می شود و مرکز رجوع است. اگر چه دازاین بر حسب استعمال معهود، عموما برای «وجود» استفاده می شود. هایدگر معنای آن را به وجود انسان محدود می کند و خود همین کلمه وجود (existence) را نیز به معنایی محدود برای نوعی از هستی که متعلق به Dasein است مورد استفاده قرار می دهد. به نظر هایدگر انسان از همه باشندگان دیگر [اتم ها، کوه ها، درخت ها و ...] متمایز است. چون او نه فقط هست، بلکه فهمی دارد از آن که کیست و مسئولیتی دارد برای آن که هست. بدین معنا فقط اوست که «وجود» دارد. (26)
باید توجه داشت که این دازاین سوژه ای نیست که در برابرش ابژه ای قرار داشته باشد، بلکه موجودی درون [قلمرو] وجود است. (27)
مسئله اصلی برای هایدگر، به عنوان یک فیلسوف، «تاویل هستی » است. از این رو، او پدیدارشناسی را در گوهر خود همان هرمنوتیک می دانست. آغازگر بحث هایدگر نه هرمنوتیک کلاسیک (کلادینوس، شلایر ماخر، بک، دیلتای)، بلکه این حکم نیچه بود که «چیزی به عنوان حقایق غیر تاویلی وجود ندارد» و هر چه را که ما می شناسیم از راه تاویل می شناسیم.
نکته مهم در کاربرد مفهوم تاویل در اثر بزرگ هایدگر، به نام هستی و زمان (Being and time) (28) (1927) این است که هایدگر از منش «تاویل گونه شناخت » نه همچون موردی خارجی یا چیزی که شناخت صرفا در موقعیتی خاص بدان می رسد، بلکه همچون «موقعیت بنیادین شناخت » یاد کرده است. هرمنوتیک کارکرد فلسفه محسوب می شود. اندیشه ای است «دایره شکل » که در باره مبانی خویش می اندیشد. پدیداری را تاویل می کنیم، سپس به یاری این تاویل، می خواهیم بنیان تاویل و خود آن پدیدار را بشناسیم.
هایدگر هرمنوتیک را «روش شناسی علوم تاریخ روح » می خواند. هرمنوتیک آشکارگی معنای هستی است بر آدمی. تا زمانی که Dasien [هستی - آنجا] وجود دارد، چیزی در آن می توان یافت که همواره گشوده است; چیزی که می تواند دگرگون شود و دگرگون خواهد شد. به نظر او انسان آن است که همواره در کار ساختن هستی خویش است. در این چارچوب مفهومی، تاویل و دانایی یکی می شوند. تاویل به معنای کشف گوهر مورد پنهان (شعر، حقیقت، امر مقدس) است. در واپسین آثار هایدگر این نظر آمده است که تاویل متن آشکار شدن معنای پنهان آن است. (29)
از دیگر اندیشمندان مهم هرمنوتیک مدرن هانس گئورگ گادامر است. مهم ترین کتاب او در زمینه هرمنوتیک، «حقیقت و روش » (Truth and Method) (1960) نام دارد. او شاگرد هایدگر است و آغاز اندیشه هرمنوتیک او مباحث هایدگر در مورد تاویل است، اما نه در قلمرو هستی شناسی، بلکه در قلمرو دیگری که از سر ناگزیری آن را «شناخت شناسی » می خوانیم. گادامر تاکید می کند که هیچ اصلی را مهم تر از این نمی داند که آدمی در موقعیت مکالمه قرار دارد. به نظر او حقیقت همواره در گردش و در دنیای مکالمه یافتنی است. مکالمه میان دو افق گذشته و حال اتفاق می افتد. از دید گادامر، هرگونه تاویل معنایی برای زمانی خاص و در مناسبتی که با پرسش هایی در افق خاص معنایی خاص می یابد، درست است. هیچ تاویلی قطعی، همواره درست و عینی نیست.
گادامر و دیگر پیشروان هرمنوتیک مدرن در انکار معنای قطعی و نهایی متن تنها نیستند، بلکه تئودور آدورنو نیز گفته است: دیگر آشکار شده است که در اثر هنری کلام نهایی وجود ندارد. گادامر میان تاویل متن و شناخت متن تمایز قائل نشد. به نظر او تمامی اشکال شناخت، گونه هایی از تاویل هستند. به نظر گادامر، ذهن تاویل کننده در آغاز تاویل، پاک و خالی نیست، بلکه مجموعه ای است از پیش داوری ها، فرض های آغازین و خواست هایی استوار به افق امروز. گادامر نپذیرفت که تاویل کننده در حکم عنصر اندیشمند یا سوبژه، و متن ادبی یا هنری صرفا ابژه باشند. نکته مرکزی در شناخت متن، حرکت تاویل کننده به سوی شناخت خویش است. گادامر چون هایدگر معتقد است که ما نمی توانیم [مثلا] در باره افلاطون چیزی بدانیم. ما در باره خویشتن خواهیم دانست، آن هم از راه یکی کردن پرسش هایی که پیش روی افلاطون قرار داشتند با پرسش هایی که در برابر ذهن ما وجود دارند; همین و بس.
می توان گفت که از نظر گادامر، هرمنوتیک به تاویل فنی شلایر ماخر نزدیک است و معناشناسی به تاویل دستوری او. هرمنوتیک از آنجا آغاز می شود که معناشناسی کار خود را به پایان رسانده و قادر به پیشرفت نباشد.
گادامر وجود ضابطه ای عینی برای شناخت درستی یا نادرستی تاویل را نپذیرفت. به نظر او هرگونه تاویل و شناخت لحظه ای از یک سنت است ; سنتی که تاویل کننده و متن، هر دو، تابع آن هستند. مکالمه ای است میان گذشته و امروز، فراتر از نیت مؤلف و مخاطب (یا تاویل کننده). شناخت در گوهرش زبان گونه است، زبان شیوه وجود سنت است. ما همواره جهان خود را در زبان و به شکلی زبان گونه باز می یابیم و باز می شناسیم. ما فراسوی زبان خود، رابطه ای با جهان نداریم. جهان و زبان هر دو پیش از ما وجود داشته اند و ما در آن ها زاده می شویم.
سنت یکی از مهم ترین مفاهیم در هرمنوتیک گادامر است، در سنت تاویل شکل می گیرد و نسبت تاویل کننده با سنت همچون نسبت دو سوبژه است. سنت از نظر او به هیچ رو رخدادی نیست که زمانی تجربه شده و جایگاهش تعیین شده باشد، بلکه زبان است ; زبانی که حرف می زند و همچون دیگری [به عنوان لحظه ای از سوبژه، نه ابژه] وارد مکالمه می شود. ما در سنت زندگی می کنیم.
در هرمنوتیک گادامر شناخت متن آنجا ممکن می شود که تاویل کننده بکوشد تا به «گفتار متن » گوش فرا دهد و کمتر در پی آن باشد که عقایدش را اعلام کند. هرمنوتیک هنر روشنگری و اندیشیدن به آوای گذشته (سنت) است و از راه تاویل گفته های گذشته یعنی شناختن افق دلالت های معنایی روزگاری دیگر، به هدفش دست می یابد. هر تاویل، گونه ای خطابه در ذهن است. به نظر گادامر ما همواره از راه تاویل زبانی جهان به اندیشه و دانش می رسیم. خلاصه سخن این که، تاویل از نظر گادامر گفتگویی است میان تاویل کننده و متن; مکالمه همواره بر سر چیزی ادامه می یابد، این موضوع مکالمه «معناهای محتمل متن » است. (30)
4 -7. هرمنوتیک انتقادی: یکی از مهم ترین مکالمه های فکری در دو دهه اخیر بحثی است که میان گادامر و هابرماس از1967 آغاز شد. هابرماس در «منطق علوم اجتماعی » با دیدی انتقادی به هرمنوتیک پرداخت. او در نقد گادامر از منش «خرد گریز» دیدگاه پوزیتیویستی در علوم اجتماعی جانب گادامر را گرفت، اما در گرایش خود او به «نسبیت » و انکار ضرورت وجود ضابطه ای قطعی در داوری و نیز کمبود دیدگاهی انتقادی در مورد مبنای هستی شناسانه نظریه انتقاد کرد.
پایه نقد هابرماس به مفهوم «سنت » در اندیشه گادامر بود. به نظر او، گادامر نقش بیش از حد مهمی به سنت و مکالمه با آن داده است، ضابطه ای برای شناخت دقیق احکام ارائه نکرده و با طرح مفهوم مکالمه با سنت، اعتبار هر تاویلی را تقلیل داده یا یکسره از میان برده است. به گمان او، ما همواره سنت یا افق گذشته را با جهان کنونی خویش همخوان می کنیم و زمانی آن ها را می شناسیم که تسخیرشان کرده باشیم. یعنی از آن ما (یا امروزی) شده باشند.
کار اصلی ما در علوم اجتماعی این است که در «زیست جهان » خود معیار، ضابطه یا دستاویزی بیابیم که به یاری آن بتوانیم پدیدارهای سنتی و پیشین را امروزی کنیم. از این رو گادامر پیش از آن که با سنت مکالمه کند، تسلیم منطق آن می شود. در حالی که اندیشه نقادانه ما می تواند سنت را بپذیرد یا رد کند. اساس بحث هابرماس گذر از «زبان » است و رسیدن به «ارتباط » مستقل از هر گونه ابزار. (31)
هابرماس که جزء نسل دوم مکتب فرانکفورت است، تشکیل جامعه را مبتنی بر کار، ارتباط و گفتگو می داند و تاکید خود را بر خلاف مارکس، بر روی کار و تولید نمی گذارد، بلکه روی ارتباط و زبان می گذارد و در این میان سعی دارد آن ها را با بحث هرمنوتیک پیوندی نوین بدهد.
انتقاد هابرماس این است که در تمام شئون کنش بشری، هرمنوتیک یا تاویل برای ایجاد تفهم، نمی تواند اطلاق عام و جهان شمول داشته باشد. علت آن است که هابرماس به دنبال اسلاف خود در انتقاد از سلطه خرد ابزاری و صنعت فرهنگ مطرح می کند که کاربرد سلطه، بویژه از طریق خرد ابزاری، ارتباطات انسان ها و گروه های انسانی در جامعه و لاجرم ساختارهای انسانی را تحریف کرده است و درست به همین جهت، اگر بخواهیم فقط پدیده موجودی را که خودش می خواهد معنی خودش رانشان بدهد تاویل و تفسیر کنیم این امر طبیعی نیست، بلکه از نظر سیاسی توسط خرد ابزاری به تحریف و فساد کشیده شده است. پس در جامعه سرمایه داری متاخر، ما اصولا پدیده غیر سیاست زده نداریم. هر رابطه ای دارای یک معناست، ولی هر رابطه ای رابطه قدرت نیز هست.
در جهانی که سرمایه داری پیشرفته بر آن حاکم است و به طور سیستماتیک با اعمال و کاربرد قدرت و سلطه بر آن، چهره پدیده ها را دگرگون ساخته، باید ابتدا شناخته بشود و سپس ماهیت پدیده سالم مورد تاویل و تفسیر قرار بگیرد تا معنی کامل از آن استنباط شود. این موضوع، جوهره اصلی اختلاف نظر میان یورگن هابرماس (سخنگوی مکتب فرانکفورت) و گادامر (سخنگوی مکتب هرمنوتیک) است. البته گادامر پاسخ هایی به هابرماس داده است که در حوصله این نوشتار نیست.
اندیشه های پل ریکور فرانسوی در اینجا به منصه ظهور می رسد. ریکور نوعی حد وسط میان دو نظر گادامر و هابرماس را تحلیل می کند و معتقد است که معنای وجود از راه اسطوره ها، استعاره ها یا روایت گری، یعنی از راه فرعی میانجی ها به دست می آید. هرمنوتیک به نظر ریکور با آرایش اصلی متون و رموز آن به دنبال معنایی است که با رمزها ساخته شده و کنش انسانی و نظام نمادین، توضیح آن را فراهم می آورد. از این رو، ریکور هرمنوتیک را فن تشریح و توضیح نمادها بخصوص نمادهایی که معنی صریح دارند، می شناسد.
هواداران نظریه انتقادی خواستار اصلاح در روابط و ساختارهای اجتماعی منحرف و منحط هستند تا از این طریق مرام مطلوب سخن گفتن پدید بیاید و قابلیت ارتباطی فراهم شود. این دقیقا نکته ای است که ریکور با هابرماس در آن همراه است. از سوی دیگر می توانیم در جمع بندی نظریات ریکور بگوییم که او پلورالیست (کثرت گرا) است و به چندگانگی و نسبیت فرهنگی اعتقاد دارد. گادامر نیز معتقد است که تعریف و حرف نهایی نداریم، گفتگو باید ادامه یابد. خلاصه سخن، پل ریکور که از فیلسوفان بزرگ زنده است توصیه می کند نظریه ای که تحلیل دقیق تری، دست کم از جوامع سرمایه داری متاخر، می تواند به عمل بیاورد هرمنوتیک انتقادی است. (32)
5 -7. هرمنوتیک دریافت: تازه ترین تحول تفسیرشناسی در آلمان، نظریه دریافت است که به بررسی نقش خواننده و دریافت او از متون می پردازد. هرمنوتیک دریافت در واقع تحولی است از پرداختن به مؤلف و توجه انحصاری به متن، به سوی خواننده. برای تکوین متن، وجود خواننده به اندازه مؤلف حیاتی است; خواننده پیوندهای ضمنی برقرار می کند، شکاف ها را پر می کند، به استنباط می پردازد و گمان ها را به محک آزمون می کشد. خود متن حقیقتا چیزی بیش از مجموعه ای از «علایم » برای خواننده نیست; علایمی که او را دعوت می کنند از یک قطعه زبانی معنا بسازد. یک متن یا اثر، سرشار از عناصر نامعینی است که به لحاظ تاثیر به تفسیر خواننده بستگی دارد و می توان آن ها را به گونه های مختلف و شاید متضادی تفسیر کرد.
در نظریه دریافت، فرآیند خواندن همواره فرآیندی پویا و جنبشی بغرنج و افشاکننده در طول زمان است. خواننده پیش دانسته های معینی را وارد اثر خواهد کرد; بافت مبهم عقاید و انتظاراتی را که جنبه های گوناگون اثر در آن ارزیابی خواهد شد. با پیشرفت فرآیند خواندن، خود این انتظارات در نتیجه آنچه ما می آموزیم تعدیل خواهد شد و دور تفسیری - در حرکت از جزء به کل و برعکس - به گردش در خواهد آمد.
در این دیدگاه، خواندن حرکتی خطی و مستقیم و امری صرفا تجمعی نیست; فرضیات اولیه ما چارچوبی پدید می آورند که مطالب بعدی را در آن تفسیر می کنیم، اما آنچه بعدا می آید نیز می تواند در بازگشت به عقب، درک اولیه ما را تغییر دهد و ضمن روشن کردن برخی جنبه های آن بعضی دیگر را بپوشاند. زیرا متن دارای «سابقه » و پیشینه دیدگاه های روایتی مختلف و لایه های مختلفی از معناست که ما دائما در میان آن ها حرکت می کنیم.
از جمله متفکران این دیدگاه است که در کتاب «عمل خواندن » (The Act of Reading) از استراتژی هایی که متن ها به کار می گیرند و فهرست مضامین و کنایه های آشکاری که در آن ها وجود دارد صحبت می کند. نظریه دریافت آیزر بر این باور است که در خواندن یک اثر باید ذهنی باز و انعطاف پذیر داشته باشیم و آماده باشیم که در باورهای خود تردید کنیم و بگذاریم که آن هاتغییر کنند. در پشت این قضیه تاثیر تفسیرشناسی گادامری و اعتمادش به دانش شخصی غنی ما که از برخورد با چیزهای ناآشنا نشات می گیرد نهفته است. در نظر او این که خواننده باید متن را چنان [مثل یک وردست ادبی نویسنده] بسازد که از انسجامی درونی برخوردار باشد، اساسا نقش گرایانه است و در آن اجزاء باید به گونه ای منسجم بر کل انطباق یابند.
رولان بارت یکی دیگر از متفکران «نظریه دریافت » است. رهیافت بارت فرانسوی در کتاب «لذت متن » (The pleasure of the text) (1973) تا سر حد امکان با دریافت آیزر متفاوت است; تفاوتی که به بیانی قالبی میان یک لذت گرای فرانسوی و یک عقل گرای آلمانی وجود دارد. البته آیزر و بارت هر دو به شیوه های مختلف از جایگاه خواننده در تاریخ غفلت می ورزند. زیرا خوانندگان یقینا در خلا با متن برخورد نمی کنند، همه خوانندگان دارای جایگاهی اجتماعی و تاریخی هستند و این واقعیت عمیقا چگونگی تفسیر آن ها را از آثار ادبی شکل می دهد. (33) در پایان بحث از انواع هرمنوتیک لازم به توضیح است که تقسیم بندی های فراوانی از هرمنوتیک ارائه شده است که ما در اینجا مهم ترین و عمده ترین آن ها را مورد توجه قرار دادیم.
8. کاربرد هرمنوتیک در سیاست
به مقتضای گسترش تاویل یا هرمنوتیک، سیاست نیز در حیطه آن مورد توجه واقع شده است. بر این اساس، بین گفتمان شخصی، زبان سیاسی و حیات یا زندگی سیاسی رابطه وجود دارد. سخن و زبان سیاسی در متن کردارهای اجتماعی پردازش می شود و با تاویل، به عمق و لایه های ژرف تر سخن سیاسی در هر عصری می رسیم. زبان تشکیل دهنده اقعیت سیاسی است و هرمنوتیک یعنی فهم رابطه بین این دو.
با پیدایش نظریه هرمنوتیک، بحث جدایی زبان و خود فهمی از واقعیت سیاسی مورد سؤال قرار گرفت و این استدلال مطرح شد که برای فهم حیات سیاسی باید به سخن و زبان و فهم و خود فهمی های کارگزاران اجتماعی - سیاسی مراجعه کرد.
در مورد کاربرد تاویل در سیاست سه نوع تعبیر اساسی از تاویل وجود دارد:
1. تاویل بازیابی (34) . در هرمنوتیک بازیابی استدلال می شود که برای فهم حیات سیاسی یا اجتماعی باید به خود فهمی های افراد و کارگزاران مراجعه کرد و فرض این است که بین خود فهمی ها و حیات و تجربه سیاسی انطباق کامل وجود دارد. یعنی با ادراک خود فهمی های کارگزاران سیاسی کل حیات سیاسی قابل درک است. ایرادی که در این رابطه مطرح است این است که چه بسا بین خود فهمی ها و واقعیات تغایر و فاصله باشد. تحولات تکنولوژیکی ممکن است واقعیات را تغییر دهد.
2. تاویل بدگمانی (35) . برعکس تاویل فوق، در اینجا گفته می شود که خودفهمی ها و تصورات مستقیم مردم و کارگزاران از خودشان واقعیت را کژ تابی می کند و سرپوشی است بر واقعیات. به عبارت دیگر، از طریق خود فهمی ها نمی توان به بنیاد واقعیت رسوخ کرد و خودفهمی های روزمره به این واقعیات دسترسی ندارند. در اینجا نوعی نقض غرض وجود دارد و آن این که قرار بود زبان و سخن، راهنمای فهم بهتر ما از حیات سیاسی باشد، در حالی که زبان واقعیت را کژتابی می کند و کج و معوج نشان می دهد.
3. تاویل بیانی یا تحقیقی (36) . در این تعبیر گفته می شود که در تاویل بازیابی این ایراد وجود دارد که ممکن است بین زبان رایج و واقعیات موجود هماهنگی کامل نباشد و به همین دلیل، بسیاری از واقعیات از قلم بیفتد و تاویل بدگمانی هم ناقص است، چون برای خودفهمی ها هیچ ارزشی قائل نیست. از دیدگاه چارلز تایلور که این تاویل را طرح می کند، حال که خودفهمی های مستقیم ممکن است مخدوش باشند و بیانگر واقعیت سیاسی اجتماعی نباشند، باید از معانی بین الاذهانی که ناخودآگاه است به پیش فرض های اولیه برسیم و به خود فهمی های آگاهانه دست یابیم. بر اساس هرمنوتیک بیانی (expressive) زبان خصلت تشکیل دهنده و محصور سازنده دارد، پرده زبان بین ما و واقعیت، فاصله است و هیچ چیز شفاف و مستقیم به دست نمی آید، بلکه از فیلتر زبان می گذرد. زبان بر حیات سیاسی - اجتماعی اولویت دارد. (37)
به هر حال، در مورد کاربرد هرمنوتیک در سیاست می توان با فرض کارگزاران و نظریه پردازان سیاسی به عنوان مؤلفان حیات سیاسی، و فرض حوادث و وقایع به عنوان متن حیات سیاسی، و سرانجام با فرض مردم به عنوان خوانندگان و قرائت گران حیات سیاسی، از انواع هرمنوتیک استفاده کرد.
در پایان بحث به این مطلب اشاره می کنیم که با وجود وجوه مثبت روش هرمنوتیک، بعضی از نکات را باید مورد توجه قرار داد; از جمله:
1. زمانی که بر فهم و تاویل رفتار دیگری تاکید می شود همواره این خطر هست که نتیجه هر تحقیق با دیگری و در مورد یک موضوع معین و در یک زمان مشخص، یکسان نباشد و این امر به بنای دانش آسیب می رساند.
2. تکیه بر فهم و رسوخ به درون، نباید مانع از جمع آوری داده های دقیق آماری باشد.
3. زمانی که بر درک دیگری بر پایه همدلی تاکید می شود، باید پذیرفت که این ابزار همواره کارساز نیست. تجربه زیسته نیز همواره قابل تحقق نیست.
4. درون نگری، اشراق و بالاخره غرق شدن محقق یا مفسر در ژرفای اندیشه خویش به جای تحلیل واقع بینانه واقعیت اجتماعی، ورطه های گمراه کننده این روش هستند که باید بدان توجه نمود. (38)
5. حالت پارادوکسی دایره هرمنوتیک به عنوان مشکل اساسی روش تاویل مطرح است. در حالی که معانی کلمات فردی به زمینه احاطه کننده وابسته است، این زمینه تنها با نتیجه ترکیب معانی کلمات فردی به وجود می آید. بنابراین، تفسیر چگونه ممکن است؟ همچنین این دایره با ترکیب استثنایی همنشینی کلمات به تسلسل تبدیل می شود. بنابراین، در چنین مواردی آشکار است که مفسر هرگز نمی تواند معنای نهایی یک کلمه را قبل از این که به جلو رفته و کلمات دیگر را ببیند، به دست آورد. (39)
6. نهایت سخن این که نتیجه این روش، تنوع فهم ها، تفاسیر و تعابیر به تعداد مفسران و تاویلگران بوده و این امر بدون داشتن معیاری برای واقع نمایی یا صدق آن ها به نوعی آنارشیسم علمی منجر می گردد.
پی نوشت ها:
1. دکتر حریری، روزنامه همشهری، «هرمنوتیک انتقادی »،23/12/1375، ص 6.
2. ر.ک: دکتر حمید عنایت در لوی استروس نوشته ادموند لیچ و دکتر رضا داوری در فلسفه در قرن 20.
3. پیشین،23/12/1375، ص 6.
4. دیوید کوزنز هوی، حلقه انتقادی، ترجمه مراد فرهادپور (تهران، گیل با همکاری انتشارات روشنگران، 1371)، ص 9 - 12.
5. محمد مجتهد شبستری، هرمنوتیک، کتاب و سنت، (تهران: طرح نو، 1375)، ص 13.
6. Michael kelly, Hermeneutics and critical theory in the Ethics and politics,
(London :MIT press ,1990 ) , p. vii
7. دکتر باقر ساروخانی، دایرة المعارف علوم اجتماعی، (تهران، کیهان، 1370)، ص 908.
8. همان. صص 917 - 918 و907 - 924.
9. همان. صص 912 - 920.
10. همان. صص 911 - 912.
11. بابک احمدی، ساختار و تاویل متن، شالوده شکنی و هرمنوتیک، ج 2، (تهران، نشر مرکز، 1370)، صص 502 -503 -509.
12. حسن بلخاری، کیهان هوایی، «قرآن ،تاویل و هرمنوتیک »، بخش اول، 8 بهمن 1376، صص 21 و9.
13. همان، بخش دوم، بطن متن، 15 بهمن 1376، ص 8 -9.
14. بابک احمدی، پیشین، صص 503 - 508.
15. بالجیت سینگ، روزنامه همشهری، «هرمنوتیک در عرفان ابن عربی »، ترجمه عبدالمجید اسکندری، 11 تیر1376، ص 6.
16. پیشین، صص 522 - 530.
17. پیشین، صص 530 -539.
18. حسن بلخاری، پیشین، کیهان هوایی، 15 بهمن 1376، صص 8 -9.
19. دکتر حریری، پیشین.
20. بابک احمدی، پیشین، ج 2، صص 509 - 512.
21. همان، صص 512 -516.
22. تری ایگلتون، نظریه ادبی، ترجمه عباس مخبر (تهران، نشر مرکز، 1368)، صص 76 - 82.
23. پیشین، صص 544 -549.
24. پیشین، صص 553 - 564.
25. تری ایگلتون، پیشین، صص 86 - 92.
26. جان مک کواری، مارتین هایدگر، ترجمه محمد سعید حنایی کاشانی، (تهران، گروس،1376)، صص 41 - 40.
27. پل ریکور، رسالت هرمنوتیک به نقل از دیوید کوزنز هوی، حلقه انتقادی، ص 26.
28. هایدگر در [Being andTime] دو نوع پژوهش هرمنوتیکی ارائه می کند. در بخش اول شیوه ای که دازاین خود را در فعالیت هر روزه اش [تاویل روزمره] تعبیر می کند، شرح می دهد و با طرح ناقص و مخدوش بودن فهم ها از کردارهای روزانه در بخش دوم، حقیقت ژرف نهفته در کردارهای روزمره را بی بنیادی اضطراب آور شیوه ای از بودن - که سراپا تعبیر و به تعبیر ریکور، هرمنوتیک بدگمانی است - می داند. (ر.ک: هیوبرت دریفوس، پل دابینو. میشل فوکو، فراسوی ساخت گرایی و هرمنوتیک، ترجمه دکتر حسین بشیریه، (تهران، نشر نی،1376، صص 51 -53.
29. بابک احمدی، پیشین، صص 553 - 564.
30. همان، صص 570 -589 و 605.
31. همان.
32. دکتر حریری، پیشین، روزنامه همشهری،23/12/1375، ص 6 و 25/12/1375، ص 6.
33. ر.ک: تری ایگلتون، پیشین، صص 103 - 120.
34. یا تاویل روزمره . Recover Dë (everyday Hermeneutics)
35. .suspicion
36. .Expressive
37. مطالب مربوط به کاربرد هرمنوتیک در سیاست از مباحث جناب آقای دکتر بشیریه در درس متون کلاسیک جامعه شناسی در مقطع دکترا، مهرماه 1376 اخذ شده است.
38. دکتر باقر ساروخانی، دایرة المعارف علوم اجتماعی. (تهران، کیهان، 1370)، ص 924 -923.
39. Richard Harland , Beyond super structuralism, (London and New York: Rouledge
, 1993) pp.22 - 23.