تفتازانی؛ اشعری یا ماتریدی

اهل سنت و جماعت به دو فرقة اشاعره و ماتریدیه تقسیم می شوند. این دو فرقه هر چند در کلیات عقاید اشتراکات فراوانی دارند، اما مسائل اختلافی میان آنان نیز بسیار است

چکیده

اهل سنت و جماعت به دو فرقة اشاعره و ماتریدیه تقسیم می شوند. این دو فرقه هر چند در کلیات عقاید اشتراکات فراوانی دارند، اما مسائل اختلافی میان آنان نیز بسیار است. در مورد تعداد مسائل اختلافی میان این دو فرقه و نیز در مورد ماتریدی یا اشعری بودن برخی از شخصیت های اهل سنت اختلاف نظر وجود دارد. از جمله شخصیت های مورد اختلاف، سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی(722ـ791ق) است که شخصیتی مهم و دانشمندی ذوالفنون است. این مقاله با مراجعة مستقیم به آرای وی، مکتب کلامی اش را مورد بررسی قرار داده و به این نتیجه می رسد که ایشان اشعری بوده است از این رو در اکثر موارد اختلافی میان دو فرقه، جانب اشاعره را می گیرد.

واژه های کلیدی:تفتازانی، اشاعره، ماتریدیه، اشعری، ماتریدی، اهل سنت و جماعت.

اهل سنت و جماعت به لحاظ اعتقادی به دو فرقه نسبتاً بزرگ تقسیم می شوند. این دو فرقه عبارت اند از: اشاعره، پیروان ابوالحسن اشعری که در فقه، عموماً شافعی، حنبلی یا مالکی اند؛ و ماتریدیه، پیروان ابومنصور محمد بن محمد ماتریدی سمرقندی(333ق)، که در فقه عموماً پیرو ابوحنیفه اند و به «اهل سنت حنفی» نیز معروف اند.

این دو فرقه در اصول و کلیات عقاید، اشتراکات فراوانی دارند و به دلیل وجود همین اشتراکات، هر دو فرقه نام «اهل سنت و جماعت» را به خود گرفته اند، اما این اشتراکات در حدی نبوده است که آنها را به وحدت کامل برساند و باعث شود که در حقیقت، هر دو فرقه، یک فرقه تلقی شوند، بلکه اختلافات مهمی نیز میان آنها وجود دارد.

در این میان، هم در مورد تعداد مسائل اختلافی میان این دو فرقه و هم در مورد ماتریدی یا اشعری بودن برخی از شخصیتهای اهل سنت، اختلاف وجود دارد. از جمله این شخصیتها سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی(722 ـ 791ق) است. او از دانشمندان بسیار مهم، متفکر و ذوالفنون اهل سنت است. مشهور و معروف این است که وی اشعری است، اما در این میان افرادی نیز مدعی شده اند که وی از ماتریدیه است.

ابوالحسنات لکنوی در فوائد البهیة فی تراجم الحنفیة به این اختلاف اشاره کرده است و می نویسد:

در مورد اینکه تفتازانی حنفی است یا شافعی، میان علما اختلاف است. برخی به دلیل تألیفات گسترده تفتازانی در فقه حنفی، وی را حنفی دانسته اند که از جمله آنها می توان به شیخ زین بن نجیم مصری، سیداحمد طحطاوی و ملاعلی قاری اشاره کرد، اما برخی دیگر، از جمله صاحب کشف الظنون، حسن جلبی، کفوی و سیوطی وی را شافعی دانسته اند و در عین حال اقرار کرده اند که وی تصانیف گسترده و ارزشمندی در فقه و عقاید حنفی دارد.1

سیداحمد طحطاوی نیز که از علمای حنفی است، به استناد سخن ابن نجیم مصری، تفتازانی را حنفی دانسته، ادعا کرده است که ریاست حنفیان در آن زمان به او منتقل شده است.2

از کسانی که تفتازانی را حنفی و ماتریدی دانسته اند، می توان شمس الدین سلفی، نویسندة کتاب حجیم الماتریدیه و موقفهم من توحید الاسماء و الصفات، دکتر عبدالفتاح احمد فؤاد، نویسندة الفرق الاسلامیة و اصولها الایمانیة و علی ربانی گلپایگانی، نویسندة مقاله ای با عنوان «ماتریدیه» را نام برد. دکتر عبدالفتاح احمد فؤاد می نویسد:

گفته اند تفتازانی شافعی مذهب است، اما این خطاست و او حنفی مذهب و ماتریدی العقیده و صاحب کتاب مشهور شرح العقائد النسفیة است.3

از میان این افراد، شمس الدین سلفی بیشترین دفاع را از ماتریدی بودن تفتازانی کرده است و بر این مطلب تأکید فراوان دارد. او می نویسد:

علامه ثانی، سعد الدین مسعود بن عمر تفتازانی حنفی، فیلسوف ماتریدیان است. گفته اند او شافعی مذهب است، اما این غلط محض است و صواب این است که وی حنفی و ماتریدی است؛ زیرا ابن نجیم مصری حنفی، وی را از محققان متأخر حنفیه و در زمرة صدر الشریعه و ابن همام و اکمل ]الدین بابرتی[ برشمرده است و لکنوی نیز می گوید: سیداحمد طحطاوی گفته است: «وی حنفی است و ریاست حنفیان در زمان او به وی منتهی شده است تا آنجا که وی متصدی قضاوت در میان حنفیان بوده است». و نیز شیخ ابی عزه کوثری راجع به حنفی بودن او تحقیقی کرده و تصریحات تفتازانی را بر حنفی بودن او ذکر نموده است. ملاعلی قاری نیز در طبقات حنفیه به حنفی بودن او تصریح دارد؛ چنان که زبیدی وی را در شمار بزرگان ماتریدیه و کتاب او یعنی شرح عقاید نسفیه را در شمار کتب مرجع ماتریدیه ذکر کرده و کوثری نیز وی را در شمار ماتریدیه آورده است. همچنین احمدامین مصری و شیخ احمد عصام کاتب و استادم دکتر محمد مدخلی، تصریح دارند که او در زمرة کسانی است که مذهب ماتریدی را یاری رسانیده اند....

حاصل اینکه از تصریح این علما و نیز از بررسی کتب تفتازانی برای من آشکار گردیده است که وی فیلسوف ماتریدیان است؛ همان گونه که رازی(606ق) فیلسوف اشعریان است.4

به هر تقدیر، چنان که دیدیم، شمس الدین سلفی که بیشترین تأکید را بر ماتریدی بودن تفتازانی دارد، در تبیین این دیدگاه به نصوص علما استناد کرده و در پایان بحث مدعی شده است که از نصوص این علما و نیز از بررسی کتب تفتازانی برای او آشکار شده که تفتازانی ماتریدی است، اما وی هیچ شاهدی از کتب تفتازانی ارائه نداده است.

بنابراین، تنها دلیل او سخنان افراد دیگر است که تفتازانی از حنفیان و ماتریدیان است، اما سخن آن افراد به چه میزان ارزشمند است؟ آیا با اعتماد به سخن آنان می توان گفت که تفتازانی ماتریدی است؟ در این صورت، عالمان دیگری نیز تصریح دارند که وی شافعی و اشعری است. از این رو، در پژوهش این امر باید دنبال معیار دیگری به جز سخنان بزرگان باشیم.

معیاری که از همه بهتر و ارزشمندتر به نظر می رسد، مراجعة مستقیم به سخنان خود تفتازانی است، اما نکته این است که در دو کتاب کلامی مهم او؛ یعنی شرح المقاصد(که متن مقاصد را هم در اندرون خود دارد) و شرح العقائد النسفیة، هیچ تصریحی یافت نمی شود که بر اساس آن، او خود را ماتریدی یا اشعری خوانده باشد. از این رو، به سراغ ملاک دیگری می رویم و آن مراجعه به موارد اختلافی میان اشاعره و ماتریدیه و تطبیق آرای تفتازانی در آن دو کتاب بر این موارد است. با این معیار می توان دریافت آرای تفتازانی با کدام یک از دیدگاههای اشاعره یا ماتریدیه موافق است. در واقع، این نیز نوعی مراجعة مستقیم به خود اوست.

نکته ای که قابل یاد آوری است، این است که در تعداد این مسائل اختلافی نیز اختلاف وجود دارد. برخی از کسانی که به شمارش این اختلافها پرداخته اند، آنها را در سیزده مسئله منحصر دانسته و برخی نیز آنها را به بیش از چهل و پنجاه مسئله رسانیده اند.

به هر تقدیر، اکنون مهم ترین این موارد را که نظر تفتازانی را نیز در آنها یافته ایم، بر می شماریم و دیدگاه تفتازانی را با استناد به دو کتاب کلامی اش بیان می داریم تا مشخص سازیم که تفتازانی اشعری است یا ماتریدی. البته موارد دیگری نیز از این اختلافات وجود دارند که چون دیدگاه تفتازانی را در آنها نیافته ایم، به آنها نمی پردازیم.

الف. موارد توافق با اشاعره

1.حسن و قبح عقلی: ماتریدیان معتقدند حسن و قبح به معنای استحقاق مدح و ثواب و استحقاق ذم و عقاب عقلی است، اما اشاعره آن را شرعی می دانند.5

تفتازانی در این مورد صریحاً با اشاعره موافق است و معتقد است عقل حکم به حسن و قبح ندارد، بلکه حسن و قبح به امر و نهی الهی و عین آنهاست. او می نویسد:

برخلاف دیدگاه معتزله، عقل به حسن و قبح به معنای استحقاق مدح و ذم نزد خداوند حکم ندارد. از نظر ما حسن به امر(الهی)و قبح به نهی(الهی) و بلکه عین آن دو است.6

2. جواز تکلیف مالایطاق: ماتریدیان تکلیف به مالایطاق را جایز نمی دانند، اما جمهور اشعریان تکلیف به مالایطاق را جایز می شمارند.7

در این مورد نیز تفتازانی صراحتاً موافقت خود با اشاعره را اعلام می دارد و می نویسد:

«تکلیف به مالایطاق محال نیست...اصحاب ما جواز تکلیف به مالایطاق و عدم تعلیل افعال خداوند به اغراض را از فروع مسئله حسن و قبح و... قرار داده اند...8

بنابراین، در این مورد تفتازانی آشکارا با اشاعره موافق است. افزون بر این، وی عبارت «اصحاب ما» را به کار می برد و از این تعبیر معلوم می شود که اشاعره را اصحاب خود می شمارد. همین مؤیدی بر اعتراف به اشعری بودن اوست.

3. حکمت و اغراض در افعال الهی: ماتریدیان بر این باورند که افعال خداوند لزوماً معلل به حکمتها و اغراض است و به حتم بر افعال الهی حکمت مترتب است، اما اشاعره این امر را به نحو جواز و عدم لزوم می دانند. از نظر آنان، ممکن است حکمتی بر افعال الهی مترتب نباشد و فعل الهی خالی از غرض باشد.9

تفتازانی در این مورد نیز کاملاً با اشاعره موافق است و آشکارا اعلام می دارد که «افعال خداوند معلل به اغراض نیست». او در این مورد با معتزله که قائل به تعلیل افعال الهی به اغراض اند، مخالفت می کند و این دیدگاه آنان را که فعل خالی از غرض، عبث است و سزاوار حکیم نیست، مورد نقد قرار می دهد.10

4. خدا و فعل قبیح: ماتریدیان معتقدند خدا کار قبیح انجام نمی دهد و اگر انجام دهد، قبیح است، اما اشاعره می گویند: افعال خدا متصف به قبح نمی شود و حتی اگر او کار قبیحی انجام دهد، قبیح نخواهد بود.11

در این مورد نیز تفتازانی با اشاعره موافق است و مدعی است که خداوند کار قبیحی را انجام نمی دهد و واجبی را هم ترک نمی کند؛ زیرا چیزی از خداوند قبیح نیست و چیزی هم بر او واجب نیست، بلکه قبیح و واجب با شریعت پدید می آید و در فعل خداوند متصور نیست.12

5. جواز عقلی عفو از کفر: ماتریدیان معتقدند عفو از کفر عقلاً جایز نیست، اما اشاعره آن را جایز می دانند؛ هر چند که هر دو بر عدم جواز شرعی عفو از کفر، اتفاق دارند.13

تفتازانی در این مورد با اشاعره موافق است. وی می گوید:

کتاب و سنت تصریح می کنند که خدا عفوکننده و بخشاینده است و گناهان صغیره را مطلقاً و گناهان کبیره را پس از توبه، عفو می فرماید و کفر را قطعاً عفو نمی کند؛ هر چند عفو کفر عقلاً جایز است. برخی جواز عقلی آن را رد کرده اند و آن را با حکمت تفاوت نهادن میان کسی که به غایت احسان نیکی کرده و کسی که به غایت زشتی بدی کرده است، مخالف دانسته اند، ولی ضعف این سخن آشکار است.14

6. صفت تکوین: یکی دیگر از اختلافات اشعریان و ماتریدیان بر سر صفت تکوین است. ماتریدیان تکوین را صفتی ازلی برای خداوند می دانند؛ اما اشاعره آن را نمی پذیرند، بلکه امری اعتباری می دانند که از نسبت مؤثر به اثر در عقل حاصل می شود.15

تفتازانی در این مورد کاملاً جانب اشاعره را می گیرد و با ماتریدیان مخالفت می کند و استدلالهای آنان را پاسخ می گوید. او می نویسد:

قول به تکوین از شیخ ابومنصور ماتریدی و پیروان او مشهور است و ایشان آن را به قدمای خود نسبت می دهند...و آن را به خارج ساختن معدوم از عدم به وجود، تفسیر می کنند.16

وی پس از ذکر استدلالهای ماتریدیان، دو دلیل بر رد آن استدلالها می آورد. تفتازانی در دلیل نخست می گوید: بر اساس تفسیر خود ماتریدیان از صفت تکوین، این صفت نسبت و اضافه ای است که عقل آن را از نسبت مؤثر به اثر، اعتبار و انتزاع می کند و در نتیجه، تکوین یک صفت عینی و ازلی نیست. او در دلیل دوم نیز به این نکته اشاره می کند که اگر تکوین ازلی باشد، لازم می آید مکوّنات نیز ازلی باشند17و این عین استدلالی است که سایر اشعریان در رد ماتریدیان آورده اند.

بنابراین، از لحن عبارت او پیداست که اولاً وی به هیچ وجه خود را از ماتریدیان نمی داند؛ چون این نظریه را به ماتریدی و پیروان او نسبت می دهد و ثانیاً خود نیز با صفت تکوین کاملاً مخالف است و در دو دلیلی که در رد ماتریدیان می آورد، عیناً دیدگاه اشعریان را منعکس می سازد.

تفتازانی در شرح عقائد نسفی نیز تلویحاً جانب اشاعره را می گیرد و پس از ذکر ادله ازلی بودن صفت تکوین می نویسد:

مبنای این ادله این است که تکوین صفتی حقیقی همانند علم و قدرت است و متکلمان محقق معتقدند که تکوین از اضافات و اعتبارات عقلی است؛ همانند اینکه خداوند قبل از هر چیزی و با هر چیزی و بعد از هر چیزی است و ذکر زبان ما و معبود ماست و ما را می میراند و زنده می کند.

آنچه در ازل حاصل می گردد، مبدأ آفرینش و روزی دادن و اماته و احیاست و دلیلی در کار نیست که تکوین صفت دیگری غیر از قدرت و اراده باشد.18

7. کلام خدا: ماتریدیان معتقدند قرآن کلام الهی است که به عنوان قول بدون کیفیت از خدا ظاهر شده و امری متکثر است، اما اشعریان معتقدند کلام خدا امر واحد است. در عین حال، اشعریان در کیفیت وحدت کلام الهی، اختلاف دارند و بعضی به وحدت شخصی و برخی به وحدت نوعی آن که همان خبر باشد، قائل شده اند.19

تفتازانی در این مورد نیز در اصل واحد دانستن کلام الهی جانب اشاعره را می گیرد و می نویسد: «مذهب ما این است که کلام ازلی خدا واحد است که به حسب تعلق، تکثر می یابد.»20

8. تفسیر صفت قدرت: ماتریدیان قدرت را صفت ازلی خداوند می دانند که بر اساس اراده ]به اشیا[ تعلق می گیرد؛ یعنی صدور اثر از قادر، ممکن و ترک آن برای او مقدور است، اما اشاعره گفته اند: قدرت صفتی است که به هنگام تعلق به مقدورات، در آنها اثر می گذارد.21

تفتازانی در شرح عقاید نسفیه، قدرت را دقیقاً مطابق رأی اشعریان تفسیر می کند و می نویسد:

«قدرت صفتی ازلی است که به هنگام تعلق به مقدورات، در آنها اثر می گذارد.»22در کتاب مقاصد، تصریحی به این مطلب ندارد و رأی او چندان روشن نیست و صرفاً قدرت را به تمکن از فعل و ترک تفسیر کرده23و گویی به اختلاف اشاعره و ماتریدیه توجه نداشته است.

9. صفات خبری: ماتریدیان معتقدند اثبات وجه و ید و... برای خدا حق است؛ لیکن تنها اصل این صفات معلوم و وصف و کیفیت آنها مجهول است و با عجز از درک وصف، نمی توان اصل را ابطال کرد، اما جمهور اشاعره معتقدند که اینها مجاز و کنایه از معانی دیگری همچون قدرت و بصرند. از خود اشعری بر هر دو دیدگاه روایت وجود دارد.24

تفتازانی در این خصوص نیز با اشاعره موافق است و می نویسد:

برخی از صفات در ظاهر شرع وارد شده اند که حمل آنها بر معانی حقیقی شان محال است؛ مثل استواء، ید، وجه، عین و... . از شیخ ]ابوالحسن اشعری[ روایت شده که هر یک از اینها صفتی زائد]بر ذات[ است، اما حق این است که اینها مجاز و تمثیل اند و این نیز یکی از دو قول شیخ ]ابوالحسن اشعری[ است.25

10. تعریف ایمان: جمهور ماتریدیان ایمان را «تصدیق و اقرار» می دانند و «اقرار» را جزء و رکن ایمان می شمارند، اما اشاعره ماهیت ایمان را «تصدیق» و اقرار را شرط آن می دانند. در نظر آنان، اقرار برای افراد قادر به نطق، شرط ایمان، اما خارج از ماهیت آن است. در این مورد، شخص ابومنصور ماتریدی با اشاعره موافق است، اما پیروان او همان اعتقادی را دارند که گفتیم.26

تفتازانی در شرح عقاید نسفی، پس از نقل قول نسفی در این باره که ایمان عبارت است از «التصدیق بما جاء به من عندالله و الاقرار به»، دیدگاه اشعریان را نقل و با عباراتی ملایم تأیید می کند و از نصوص قرآن بر آن دلیل و شاهد می آورد. او می نویسد:

جمهور محققان معتقدند ایمان «تصدیق به قلب» است و اقرار شرط اجرای احکام ]مسلمانی[ در دنیاست. این مختار شیخ ابومنصور ماتریدی است و نصوص نیز آن را تأیید می کند.27

هر چند تفتازانی در شرح مقاصد به این معنا تصریح نمی کند، اما تأکید می ورزد که ایمان صرف تصدیق قلبی است و اعمال در آن دخالتی ندارد.28

11. استثنا در ایمان: استثنا در ایمان این است که آدمی بگوید: «من مؤمنم؛ ان شاءالله.» اشاعره استثنا در ایمان و گفتن «ان شاءالله» را جایز می دانند، اما ماتریدیه آن را جایز نمی شمارند و معتقدند که استثنا در ایمان نشانه شک و تردید و منافی تصدیق است.29

تفتازانی در این مسئله نیز همگام با اشاعره چنین اعلام می دارد: «مذهب ما صحت استثنا در ایمان است؛ به گونه ای که چه بسا(گفتنِ) «من مؤمنم، إن شاءالله» بر (گفتن) «من حقیقتاً مؤمنم» مقدم است.» وی بر صحت استثنا در ایمان چندین دلیل می آورد و تأکید می ورزد که این استثنا نشانه شک و تردید نیست تا با تصدیق منافات داشته باشد.30

او در پایان می نویسد:

خلاصه اینکه مؤمن در ثبوت ایمان و تحقق آن در زمان حال و نیز در عزم و جزم خود به ثبات ایمان و بقای بر آن در آینده، تردید نمی کند، لیکن از پایان کار می ترسد و رجای حسن عاقبت دارد و در نتیجه، ایمان موافات را که وسیله نجات و رسیدن به درجات است، به مشیت الهی منوط می کند.31

12. تشکیکی بودن ایمان: ماتریدیان معتقدند ایمان تشکیک بردار نیست، اما اشعریان معتقدند ایمان قابل زیاده و نقصان است.32

تفتازانی در هر دو کتاب خود، هر دو دیدگاه را منعکس می کند و ادله هر یک را بیان می دارد و ظاهراً با اشاعره موافق است. وی پس از ذکر تأویلاتی که ماتریدیان و امام الحرمین(که در این خصوص با ماتریدیان موافق است) برای نصوصی آورده اند که دال بر زیاد یا کم شدن ایمان است، می گوید:

این وجوه در تأویل (نصوص) نیکوست؛ البته اگر برای ایشان ثابت گردد که تصدیق فی نفسه تفاوت پذیر نیست، ولی کلام در همین است.33

از این تعبیر پیداست که وی این توجیهات را نمی پذیرد و معتقد است که تصدیق (که همان ایمان است)، قابل تشکیک و تفاوت در درجات است. البته او در شرح مقاصد، در آغاز این بحث، سخن خود را این گونه آغاز می کند: «ظاهر کتاب و سنت این است که ایمان زیاده و نقصان می پذیرد، اما جمهور آن را منع کرده اند... .»34بنابراین، در این مورد نیز تفتازانی با اشاعره موافق است.

13. سعید و شقی: یکی از اختلافات اشاعره و ماتریدیه این است که اشاعره معتقدند شقی همیشه شقی است و به سعادت نمی رسد و سعید نیز همیشه با سعادت است و سعادتش به شقاوت مبدل نمی شود. اما ماتریدیان می گویند ممکن است سعید شقی شود و شقی سعید گردد.35

تفتازانی در این خصوص نیز با اشاعره موافق است و سخنان اشاعره را مدلل می سازد و چنین توجیه می کند که مفهوم سخن آنان از سعادت و شقاوت، سعادت و شقاوت موافات است؛ یعنی سعادت و شقاوتی که در علم الهی مشخص شده و قابل دگرگونی نیست.36

14. بی اثر بودن قدرت عبد: در باب قدرت انسان و فعل او، ماتریدیان گفته اند که اصل فعل آدمی به قدرت خداوند راجع است، اما تکوین و اتصاف آن به طاعت و معصیت، به قدرت عبد باز می گردد ]و بنابراین، قدرت عبد تأثیری دارد[ اما جمهور اشاعره، برای قدرت عبد هیچ تأثیری قایل نیستند و بازگشت فعل عبد را فقط به قدرت الهی می دانند؛ هر چند برخی از ایشان نیز آن را نمی پذیرند.37

تفتازانی در این مورد نیز کاملاً با جمهور اشاعره موافق است و تصریح می کند که «فعل عبد تنها به قدرت خدا واقع می شود»38و برای این مدعای خود، بیش از ده دلیل مفصل عقلی و نقلی می آورد.

15. عصمت انبیا: اهل سنت، چه ماتریدیه و چه اشاعره، انبیا را پس از بعثت، در مورد ارتکاب گناهان کبیره معصوم می دانند. اختلاف این دو گروه در عصمت انبیا از گناهان صغیره پس از بعثت است. ماتریدیان انجام گناه صغیره را نیز بر پیامبران جایز نمی شمارند و ایشان را از آن نیز معصوم می دانند، اما اشاعره ارتکاب گناه صغیره از پیامبران را پس از بعثت جایز می دانند. البته برخی از آنها تنها ارتکاب سهوی این گناهان را برای انبیا جایز می دانند، اما برخی دیگر ارتکاب عمدی آنها را نیز جایز می پندارند.39

تفتازانی قائل است که ارتکاب گناهان صغیره به طور سهوی و نه عمدی، از پیامبران جایز است؛ البته به شرط آنکه بر آن اصرار نورزند و با تنبیه متنبه شوند. او در پایان این بحث افزوده است: «امام الحرمین از ما و ابوهاشم از معتزله، ارتکاب عمدی گناهان صغیره را نیز تجویز کرده اند.»40

بنابراین، تفتازانی در این مورد نیز با اشاعره موافق است، اما از صرف موافقت او با اشاعره در این مورد به خصوص، نمی توان نتیجه گرفت که او اشعری است؛ زیرا برخی حنفیان نیز انبیا را از گناهان صغیره سهوی معصوم نمی دانند. با این حال، نکته ای در عبارت اخیر تفتازانی وجود دارد که از آن می توان اشعری بودنش را نتیجه گرفت و آن این است که وی می گوید: «ذهب امام الحرمین منا.» وی امام الحرمین اشعری را از مذهب خویش می داند؛ پس معلوم می شود که او هم اشعری است.

ب. موارد توافق با ماتریدیه

در سخنان تفتازانی مواردی نیز وجود دارند که ظاهراً وی با ماتریدیان همرأی است. اکنون این موارد را نیز ذکر می کنیم:

1. صفت بقا: اکثریت ماتریدیان بر این باورند که «بقا» عبارت است از «وجود مستمر». بنابراین، بقا صفتی زاید بر وجود و غیر از آن نیست، اما اشعریان معتقدند بقا صفت وجودی زاید بر ذات و وجود خداوند است.41تفتازانی در شرح مقاصد به این مسئله پرداخته و ادله طرفین را مطرح ساخته است، لیکن خود صریحاً موضع گیری نکرده و گویی با ماتریدیان موافق است؛ زیرا استدلال اشعریان را مورد نقد قرار می دهد.42

2. متعلق سمع و بصر: ماتریدیان معتقدند صفت سمع و بصر فقط به مسموعات و مبصرات تعلق می گیرد، اما اشاعره می گویند به هر موجودی تعلق می گیرد.43ظاهراً تفتازانی در این خصوص با ماتریدیان موافق است. او در شرح عقاید نسفیه می نویسد:

سمع صفتی است که به مسموعات تعلق می گیرد و بصر صفتی است که به مبصرات تعلق می گیرد و به طور تام آن مبصر و مسموع را درک می کند.44

3. ایمان و اسلام: جمهور ماتریدیان اسلام و ایمان را یک حقیقت می دانند، اما اشعریان به تعدد و تفاوت آنها معتقدند.45تفتازانی در این خصوص، با ماتریدیه موافق است. او ضمن پذیرش تغایر مفهومی ایمان و اسلام حقیقت آنها را یک چیز می داند که همانا قبول و اذعان است و آن دو را در حکم نیز یک چیز می شمارد.46

4. ایمان مقلد: ماتریدیان قایل به صحت ایمان مقلدند، اما جمهور اشاعره، از جمله خود اشعری، صحت ایمان مقلد را نمی پذیرند؛ هر چند بسیاری از اشاعره نیز با ماتریدیان موافق اند.47

تفتازانی در این باره کاملاً با ماتریدیه موافق است و از صحت ایمان مقلد دفاع می کند،48اما این مورد اختلافی، چندان جدی نیست و چنان که گذشت، بسیاری از اشاعره با ماتریدیان موافق اند. تفتازانی نیز در تلاش است سخن اشعری را توجیه کند و بگوید اشعری قایل به نادرستی ایمان مقلد نیست، بلکه ایمان مقلد را کامل نمی داند. در نتیجه، تفتازانی اختلاف خود با اشعری را منتفی می کند.49

5. شرط مرد بودن در نبوت: ماتریدیان مرد بودن را شرط نبوت می شمارند و اشعریان آن را شرط نمی دانند؛ هر چند بسیاری از اشاعره در این مورد با ماتریدیه توافق دارند.50در این مورد نیز تفتازانی با ماتریدیه موافق است و مرد بودن را شرط نبوت می داند.51

نتیجه گیری

از مجموع بیست موردی که ذکر کردیم، تفتازانی در پانزده مورد با اشاعره موافق و با ماتریدیه مخالف است و تنها در پنج مورد ظاهراً با ماتریدیه موافق است. نکته این است که آن پانزده مورد، هم از حیث تعداد بیشتر است و هم اموری پایه و زیربنایی، مانند حسن و قبح عقلی، تکوین و ایمان است. به علاوه، تفتازانی در آن پانزده مورد عمدتاً با صراحت، موافقت خود را با اشاعره اعلام می دارد و از تعابیری چون «المذهب» و همانند آن بهره می جوید؛ اما در این پنج مورد، بیشتر ظاهر امر نشان می دهد که وی با اشاعره مخالف است. افزون بر این، این پنج مورد از مسائل اساسی نیستند و بسیاری از کسانی که مسلماً اشعری بوده اند، در این مورد با ماتریدیه موافق اند. به تعبیر دیگر، در این موارد پنج گانه اشعریان نیز میان خود اختلاف داشته اند و بسیاری از آنان با ماتریدیان همرأی بوده اند.

بنابراین، به نظر می رسد تفتازانی اشعری است و نمی توان آن پانزده مورد محکم را به خاطر این پنج مورد متشابه رها کرد. در نتیجه، دیدگاه شمس الدین سلفی و امثال او که تفتازانی را ماتریدی معرفی می کنند، به نقد کشیده می شود.

نکته ای که در اینجا شایسته ذکر است، این است که به احتمال بسیار، کتاب شرح عقاید نسفیه تفتازانی باعث شده است که وی را ماتریدی بپندارند؛ زیرا کتاب عقاید نسفی، متنی مربوط به عقاید ماتریدی است و تفتازانی در شرح خود بر این کتاب، عقاید ماتریدی را توضیح می دهد و معمولاً برای رعایت اختصار، تنها به توضیح عبارات نسفی می پردازد و از اظهار دیدگاه خویش خودداری می کند. اما با مراجعه به کتاب مقاصد و شرح آن که تفتازانی در آن به بیان دیدگاههای خود می پردازد، می بینیم که افکار اشعری او به وضوح نمایان است و روح اشعری گری بر آن کتاب حاکم است.

البته چنان که دیدیم، وی در شرح عقاید نسفیه نیز در مواردی چند، نظیر تکوین، قدرت و ایمان، رأی خود را مطابق با نگرش اشعری اظهار می کند. افزون بر این، او در همان آغاز شرح خود، به داستان جدایی اشعری از معتزله و اقدام وی به تصحیح و تفسیر عقاید اهل سنت و ریاست وی بر اهل سنت و جماعت، اشاره و از وی تمجید می کند؛52در حالی که اگر ماتریدی می بود، جا داشت این تکریم و احترام را درباره ابومنصور ماتریدی به جا آورد.

بنابراین، با توجه به مجموع این مسائل، به نظر نمی رسد که تردیدی در اشعری بودن تفتازانی باقی بماند. وجود کتابهای فقهی او در باب فقه حنفی را نیز نمی توان دلیل بر ماتریدی بودن او دانست؛ زیرا در گذشته مرسوم بوده است که عالمی از مذهبی در باب مذاهب دیگر کتاب می نگاشته است. به علاوه، این امکان نیز وجود دارد که تفتازانی در فقه پیرو ابوحنیفه و در اصول پیرو اشعری باشد که در این صورت، تصریح بسیاری از دانشمندان بر حنفی بودن او، دلیل بر ماتریدی بودنش نخواهد بود، به ویژه اگر سخن تاج الدین سبکی را بپذیریم که اکثریت حنفیان را اشعری می داند.53البته در کلیت سخن سبکی، تردید جدی وجود دارد. مذهب فقهی تفتازانی نیز نیازمند تحقیقی جداگانه است و معلوم نیست او حنفی باشد.

نکته ای که در پایان لازم است بدان اشاره شود، این است که تفتازانی دانشمندی متأمل و معتدل است که همواره جهت اعتدال را رعایت می کند. او معمولاً در اختیار رأی، تابع دلیلی است که به نظرش قوی باشد. وی اغلب از انتساب خود به فرقه ای خاص خودداری می ورزد و فرقه های مخالف خود را با تعابیر رکیک و زننده مخاطب قرار نمی دهد. تفتازانی حتی در مواردی که از شیعه سخن به میان می آورد، اگر با دیدگاه آنان موافق نباشد، نارضایتی خود را با استدلال ابراز می دارد و از توهین یا استفاده از تعابیر بی ادبانه خودداری می کند. همین اعتدال در اندیشه باعث شده است که نویسندگان در مورد مذهب فقهی و کلامی او دچار اختلاف و سردرگمی شوند و به آسانی نتوانند از کلام خود او دریابند که ماتریدی یا اشعری است. او در هر دو کتاب خود، هم از اشعری و هم از ماتریدی با تعابیری تمجیدآمیز و محترمانه، نظیر«شیخ» و «رحمه الله» یاد می کند و این امر باعث پدید آمدن گونه ای ابهام در مذهب فقهی و کلامی او شده است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر