ماهان شبکه ایرانیان

حقی از یاد رفته

«چشمانت را باز کن و از بندکلمات و جملات و ماده های قانونی بیرون بیا! وگرنه در آینده جزء افرادی خواهی شد که فقط قوانین را به خاطرسپرده و حقوق مسلم مردم و حتی خدا، قرآن، اهل بیت «علیهم السلام » و مؤمنین را به دست فراموشی سپرده اند

Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA MicrosoftInternetExplorer4

«چشمانت را باز کن و از بندکلمات و جملات و ماده های قانونی بیرون بیا! وگرنه در آینده جزء افرادی خواهی شد که فقط قوانین را به خاطرسپرده و حقوق مسلم مردم و حتی خدا، قرآن، اهل بیت «علیهم السلام » و مؤمنین را به دست فراموشی سپرده اند. آیا به نظر تو کتابها برای حفظ مطالب مناسب تر نیستند؟! اگر تو نیزمی خواهی چون کتابی بسته و منفعل باشی بیا و همین امروز به شهر ودیارت باز گرد و مگذار عمرگرانمایه ات به هدر برود. بدان! که این راه و این رشته مرد عمل می خواهد نه مرد امل.» مکث استاد مرا به خودآورد، لبهایم تکانی خورد. می خواستم بگویم: استاد! مگر اهل بیت «علیهم السلام » ومؤمنان هم حقوق دارند؟! - من تاکنون فقط نام حقوق اساسی، حقوق جزا،حقوق مدنی، حقوق بین الملل و... راشنیده بودم که عقل جوانمردانه سؤال ناپخته ام را لگام زد; پس مشتاقانه به استاد نگاه کردم تا شاید در ادامه مطلبش توضیح بیشتری بدهد و او که همه چیز را از نگاهم خوانده بود،گفت: "شاید تاکنون به این چیزها فکرنکرده ای، اما دخترم برو و بنایی نو ازحق و حقوق در ذهنت بساز! درصورت نیاز، من هم کمکت می کنم."از استاد دور شدم، خاطرات گذشته چون تصاویری متحرک یکی پس ازدیگری صفحه ذهنم را پر کرد. یادروزی افتادم که برای مصاحبه وگزینش به دانشگاه امام صادق «علیه السلام »آمده بودم; در مصاحبه از من پرسیدند: حق چیست؟ یادم هست که برای چند لحظه مبهوت ماندم. زبانم بند آمده بود. می خواستم چیزی بگویم اما دیدم نه از این عمیقتر است."حق؟! حق؟! چند جمله ای گفتم و بعداضافه کردم: "اما این معنی واقعی حق نیست و من به امید درک حقیقت آن،به این دانشگاه آمده ام. خانمی که با من مصاحبه می کرد، گفت: "ان شاءالله که حقیقت را در می یابی!" با خود فکرکردم رشته دندان پزشکی کجا وحقوق کجا؟ وقتی در انتخاب بین این دو رشته مانده بودم، دل لحظه ای تردید نکرد و عقل گفت: می دانی چه می کنی؟ چگونه می خواهی رشته ای را انتخاب کنی که در آن باید حق جو،حق گو و عدالت گستر باشی در حالی که خداوند در قرآن این وظیفه را به انبیای خود محول کرده است؟!

یادت باشد که اگر علی «علیه السلام »یگانه قاضی بر حق اعصار است، به شمشیر ولایت حق و باطل را از هم جدا می کرد اما تو! تو چه داری؟ چه می خواهی و به کجا می روی؟ پناه می برم به خدا از عظمت کاری که می خواهی بر عهده بگیری! بترس!نرو! چه کاری آسان تر از آنکه دردجسمی را تسکین ببخشی؟ چه آسوده خاطر خواهی بود!

فریاد دل بر عقل برخاست که: "اگردر این رشته و این دانشگاه حق رابیاموزد، برایش زندگی ابدی است وآب زندگانی ای است که چون اسکندر هر کوی و برزن و هر فکر وسینه را در جستجویش کاویده ایم."و امروز من به برکت آن جدل اینجاهستم; رشته حقوق دانشگاه امام صادق «علیه السلام » و حرفهای استاد مراسخت آشفته کرده است. حرفهایش رادر ذهنم مرور می کنم، این بار نیز واژه حقوق اهل بیت «علیهم السلام » ذهنم را به خود مشغول می کند. اصلا چه فایده دارد که حقوق اهل بیت را بشناسم وچرا اینقدر در قرآن و سنت به شناخت حقوق اهل بیت و احقاق حق آنان سفارش شده است؟!... چه رازی درگنجینه شناخت این پاکان نهفته است؟چیست آنچه با شناختش دنیا و آخرت ما تضمین می شود و تا ابد بیمه الهی می شویم؟ ای کاش روزگار با ماهمراه تر بود و هیچ کس را درسیاهچال دهشتناک نادانی محبوس نمی کرد! خدایا این انسانها که به امیددست یابی به سعادت و آرامش بیشتردر راه پیشرفت علم و صنعت گام برمی دارند، کسانی که هر روزشان به کشف و کاوش رموز هستی می گذرد،آنهایی که چون گرهی از گره های طبیعت را باز می کنند باز گرهی ظریف تر در اندرون آن می بینند و بازبر حیرت و سر درگمی شان افزوده می شود، به راستی اینان به کجاخواهند رسید؟ آیا روزی می رسد که روابط بین انسانها و دولتها برپایه ارزشهای اخلاقی - انسانی و نه بالاتراز آن بر مبنای برنامه ها و فرمانهای الهی باشد؟ و یا روزی می آید که دیگرغنچه های زیبای حق پرپر نشوند و باشکفتنشان آرامش بخش روح خسته بشر باشند؟ آیا روزی فرا می رسد که تو دستهای پنهانی را که از آستین یهودیت و مسیحیت منحرف شده گلوی مظلومان جهان را می فشرد، قطع کنی؟ خدایا آیا راه نجات و فریادرسی برای زمینی که تاریخ هر روزش نسبت به دیروزش ننگین تر و نفس گیرتراست و در آن هر روز عرصه برمظلومان و آزادی طلبان و حق جویان تنگ تر می شود، وجود دارد؟ یا اینکه بشر روزی به دست علم و دانش خودکه لباس تفاخر و غرور و در واقع جهالت محضش شده که نابود خواهدشد؟ نه! اگر عمر زمین با چند بمب اتمی ساخته دست بشر به سر آید،پس عدالت چه می شود؟ مگر نه این است که آرمان همه حق طلبان ،عدالت و امید به برقراری آن است؟! آیا مثل نیچه و ماکیاول قبول کنیم که عدالت هرگز نبوده، نیست و نخواهد بود و این مردم زبون و ضعیف هستند که هرگاه دستشان به جایی نمی رسد، دم ازعدالت می زنند و اگر خودشان نیزروزی جزء قوی ترها شدند، همین گونه عمل می کنند و به عده ای دیگرزور خواهند گفت و یا می شود به امیدحرفهای مارکسیسم نشست که بالاخره روزی فرا می رسد که درنهایت پیشرفت علم و صنعت، عدالت کامل، بدون دخالت انسان برقرار شودو یا باید سخن برتراند راسل را باورکنیم که می گوید عدالت یعنی منفعت،یعنی اگر منفعت می خواهی بایدعدالت را بپذیری و در احیایش بکوشی که در سایه عدالت است که توبه منفعت بیشتر می رسی.

اما نه! خدا را شکر که ما مسلمانیم و گوهری چون قرآن داریم کتابی که انوار نورانی اش روشنایی بخش تاریکی و ناامیدی ماست. خداوندحکیم در قرآن وظیفه انبیا را در دومورد خلاصه می کند: نخست برقراری ارتباط صحیح میان بنده و خالق: «یاایها النبی انا ارسلناک شاهدا و مبشرا ونذیرا و داعیا الی الله باذنه و سراجامنیرا.»

و هدف دوم را برقراری روابطحسنه و شایسته میان افراد بشربراساس عدالت، صلح، صفا، تعاون،احسان، عاطفه و خدمت به یکدیگر برشمرده است: «لقد ارسلنا رسلنابالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.»

پس عدالت در مکتب و کتاب مقدس مکتب ما پذیرفته شده و حتی بر آن تاکید شده است تا آنجا که یکی از اهداف رسالت پیامبران، برقراری عدالت در زمین است.این که گفته می شود بشر بر حسب نهاد خودش عدالتخواه نیست و زور باید عدالت رابه او تحمیل کند یا می گوید عقل بایدبه جایی برسد که نفعت خودش را درآن بداند که عدالت را برقرار کند، برای ما پذیرفته شده نیست; زیرا ما درمکتبمان دادگران و عدالت خواهانی راداریم که عدالت نه تنها منافعی نصیبشان نمی کرده بلکه گاهی برخلاف منافع فردی اشان نیز بوده است; اما با این وجود عدالت را درحد یک محبوب دوست داشته وخودشان را فدای آن کرده اند. هرانسان دیگری نیز می تواند حداقل نمونه کوچکی از آن عدالت طلبان باشد.

حضرت علی بن ابی طالب «علیه السلام »الگوی بزرگ عدالت است; کسی که قربانی عدالتش شد و در خون پاکش غلطید چرا که مرامش حق و عدالت بود.

خدایا آیا هنوز هم عدالت وجوددارد و چشمه جوشان آن در زمان حضرت علی «علیه السلام » نخشکیده است؟و اگر نخشکیده چرا اینقدر مظلوم درگوشه و کنار دنیا هست که آرزوی عدالت چون بغضی در گلویشان تپیده است. خدایا چه وقت وعده ات راجامه عمل می پوشانی تا مظلومان حقیقی بر اریکه عدالت ناب تکیه زنندو حقشان را از حلقوم ظالمان بیرون کشند؟ یا رب چه هنگام شراب حق وعدالت پیمانه رنج کشیدگان را پرخواهد کرد تا التیام بخش جراحت قلب هایشان باشد؟ تو خود گفته ای که او خواهد آمد و روزی چشم همه ما به جمالش روشن خواهد شد و آن روزهمه بغضهای در گلو تپیده گشوده خواهد شد و دلهایی که آسمان امیدشان مدتها گرفته بود، بالاخره باران فرج و رحمت خواهند بارید وزلال صفا و صمیمیت قلبها را خواهدشست.

اما! اما ای کاش "امایی" نبود چراکه این آینده درخشان را پس از "اما"هاو فراهم شدن مقدماتی به ما وعده داده ای. خدایا! چگونه خود را آماده کنیم، چه کنیم تا تو از ما راضی شوی یا سریع الرضا؟! چه کنیم تا تو صلاح بدانی درهای آسمانی رحمتت به روی دلهای خسته و فکرهای به گل نشسته ما باز شود؟ چگونه باید خودمان راآماده کنیم؟ ما که از دست یابی به سعادت حقیقی و علوم الهی ناتوانیم،ما که عقلمان دچار نقص نسبی است،چگونه در زمانی که خورشید پشت ابرپنهان است، دانه را برای رویش آماده کنیم. چگونه و چطور باید...؟

هنوز در بیابان تاریک سردر گمی آواره بودم که حدیثی از امام صادق «علیه السلام » چون شبهای درخشان روشنایی بخش شب تارم شد: "ما راخدا تربیت کرد; ما تربیت شده خداهستیم و علم و کمال ما از خداست واگر شما نیز انسانیت می خواهید بایدتربیت شده ما (اهل بیت) باشید."یافتم! پس تکامل ما در تربیت اهل بیت «علیهم السلام » است و زمانی از ماراضی می شوی که تربیت شده اهل بیت و در طول آن و در سطحی بالاترتربیت شده تو باشیم.همه چیز در این جاست، باید راه را پیدا کنیم، شایدچند قدم بیشتر تا اول صراط مستقیم باقی نمانده باشد. اما چگونه می شودمورد تربیت اهل بیت قرار گرفت؟ درنهج البلاغه حکمت 147 اینگونه روایت شده که: شبی حضرت علی «علیه السلام » دست کمیل را می گیرد واو را با خودش به صحرا می برد. کمیل می گوید به صحرا که رسیدیم حضرت یک نفس عمیق و آهی از بن دل برکشید و آنگاه درد دلهایش را شروع کرد و آن تقسیم بندی معروف رااینگونه بیان کرد:

الناس ثلاثة مردم سه دسته اند: عالم ربانی، متعلمین ومردمان همج رعاع.

کمیل! من آدم لایق پیدا نمی کنم که آنچه را می دانم به او بگویم. یک عده آدمهای خوبی هستند ولی احمقند. عده ای زیرکند ولی دیانت ندارند ودین را وسیله دنیا قرار می دهند و....کمیل! من احساس تنهایی می کنم، من تنهایم، آدم قابل و لایقی ندارم که اسراری را که در دل دارم به او بگویم."

آری! باید لایق شوی تا موردتربیت ائمه «علیهم السلام » قرار بگیری. بایدکاسه وجودت ظرفیت و لیاقت لازم رابیابد تا توجه این خاندان پاک شامل حالت شود. خوب! حالا پازل من سه قطعه دارد که باید رابطه بین آنها راءبیابم. اینکه ما از نامردی، ناحقی و بی عدالتی خسته ایم و نوشداروی حیات بخش ما در دست اوست و تالیاقت نیابیم سیراب نمی شویم و قطعه سوم که حقوق اهل بیت و چگونگی احقاق آن است و حال رابطه بین این سه قطعه. چقدر حل این معما لذت بخش است! چاره کار در این است که پرده ابهام از چهره قطعه سوم نیز تاحدی کنار رود. به راهنمایی استاد به"کتاب اهل البیت فی الکتاب والسنة"آقای ری شهری مراجعه کردم که بخشی از آن کتاب راجع به حقوق اهل بیت «علیهم السلام » بود. با خواندن این بخش عناوین حقوق این بزرگواران مثل ستاره های درخشانی در صفحه تاریک ذهنم نقش بست:

یاری، تمسک و پیروی، ولایت،اکرام، خمس، یاد سختیها ومصیبت های ایشان و... .

یاری این بزرگواران چه معنایی می تواند داشته باشد؟ آیا جزو تکالیف ما نیز هست یا فقط مختص صحابه ایشان و کسانی است که در آن زمان بوده اند؟ ولی نه! باید یاری کردن این بزرگواران جزو تکالیف ما نیز باشدچون هم اینک ما تحت ولایت مولایمان مهدی صاحب الزمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف » هستیم، بایدببینیم آنها چه می خواستند؟ بکوشیم در دست یابی به خواسته هایشان یاریشان کنیم. زمانی که از حق حتی اگربه ضررمان باشد، دفاع کنیم وشجاعانه در برابر ظلم و ظالم سینه سپر کنیم، قطعا گامی بزرگ در جهت یاری اهل بیت «علیهم السلام » برداشته ایم.

اما وقتی کسی را دوست داریم چه می کنیم؟ سعی می کنیم، مثل او باشیم،هم قدم او باشیم، همانند او بخوریم، بپوشیم، راه برویم و حرف بزنیم.سعی می کنیم خوبیهای محبوبمان رابه همه نشان دهیم و جاذبه ها وزیباییهای او را به دیگران بشناسانیم تادیگران بدانند ما چه چیز ارزشمندی را دوست داریم. به گونه ای رفتارمی کنیم تا محبوبمان از اینکه ما او رادوست داریم به خود ببالد و او نیز مارا دوست داشته باشد. و اینها همه چیزی جز پیروی محبوب نیست. اماآیا من و تو نیز اینگونه ایم؟ ما چطور ازاهل بیت «علیهم السلام » پیروی می کنیم؟ آیاما که مدعی دوستی و پیروی ایشان هستیم رفتار و کردارمان تجلی ای ازرفتار و کردار ایشان است؟؟! آیاغذایمان در حد فقیرترین افراد جامعه است یا لباسمان مندرس اما پاکیزه است!!! افسوس! آیا چهره مان بشاش وقلب هایمان مالامال از غم درد و رنج مظلومین و دوری و هجر خداونداست و یا همه کارهایمان تنها و تنهابرای خداست یا حتی زیر نقاب کاربرای خدا و تدین نیز به دنبال جلب بیشتر منافع مادی هستیم؟! آیا دیگران با دیدن ما مشتاق محبوبمان می شوندیا از ما و محبوبمان می گریزند و به جای اینکه با دیدن اخلاق و رفتار مامجذوب و شیفته محبوبمان وکمالاتش شوند از هر دویمان گریزان می شوند؟ براستی آیا دلیل عدم شناخت واقعی مردم سبت به اهل بیت «علیهم السلام » رفتار مدعیان محبت به ایشان نیست؟ آیا این مرداب نیست که نیلوفر را از دست مردم دورنگه می دارد؟ چرا که کمترکسی می شود برای رسیدن به نیلوفر ازمرداب می گذرد!

همیشه فکر می کردم در کشورشیعه ما دست کم حق اهل بیت «علیهم السلام »ادا می شود. اما وقتی کتاب " حماسه حسینی" استاد مطهری را خواندم نزدیک بود از شدت اندوه از هوش بروم. تازه فهمیدم ذکر مصیبت اهل بیت «علیهم السلام » به این معنی نیست که تصویری از فرق شکافته، پهلوی شکسته، جگر پاره پاره و گلهای پرپرشده و سرهای بریده شده را درذهنمان تصور کنیم و برای این زجرهاو دردها اشک بریزیم و شیون کنیم!

آیا افتخار ائمه و اهل بیت «علیهم السلام »ما تنها این بود؟! نه! چه ساده لوحانه می اندیشیدم. آیا تحمل این همه درد ورنج برای این نبود که می خواستند حق مظلومی پایمال نشود، ظالمی عطش شهوتهایش را با خون مظلومان فروننشاند، حق و عدالت بر پا شود،منصفانه ترین قوانین بر مدرم حکومت کند، حکومت، حکومت خدا باشد،ریشه اشک یتیمان با ابد بخکشد ودیگر پدری شرمنده سفره خالی بچه هایش نشود و... .

می گفتند: فساد نکنید و نمونه ای ازتجلی صفات الهی در زمین باشید،چیزی که شایسته و در خور وجودارزشمند شماست. مانند انسانهای مفسد و سفاکی نباشید که فرشتگان ازخداوند خواستند تا دوباره آنها را به زمین نفرستد.

"حماسه حسینی" استاد مطهری به من آموخت که هر محرم برای خود وهمه هموطنانم و یا نه برای همه شیعیانی که فکر می کنند عاشق امام حسینند و مخالف یزیدیان خون ببارم چرا که یزید و معاویه و عمر سعد همه و همه حاضر بودند هر روز به دست بوس امام حسین «علیه السلام » بروند و اظهارلطف و محبت کنند تا بتوانند منافعشان را حفظ کنند، ظلم کنند، حق بیچارگان را بخورند، بیت المال را حیف و میل کنند و عیش نوششان هم سر جایش باشد. به خدا قسم که کنار آمدن آنها باحسین «علیه السلام » به این علت بود. اما امام نه اظهار لطف و محبت آنها رامی خواست و نه فسق و فجورشان را.ما هم تمام سال دروغ می گوییم، غیبت می کنیم، فساد می کنیم، غرق در عیش و نوشیم، کلاهبرداری و تقلب می کنیم، حق را باطل جلوه می دهیم ومحرم که می شود شیدا و شیفته ومصیبت زده حادثه کربلا می شویم!حتما تو هم قبول داری که ما دست کمی از شمر و معاویه و یزید نداریم.تنها فرقش این است که امام حسینی نیست تا ما را از دم شمشیر عدالت بگذارند.

آری! آن زمان که بفهمیم پیروی،اکرام، ذکر مصیبت و دیگر حقوق اهل بیت «علیهم السلام » چیست و حقیقتا واز روی اخلاص حقوق این بزرگواران را ادا کنیم، سه قطعه این پازل کنار هم آمده و معمای زندگی امان حل می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان