ماهان شبکه ایرانیان

فَدَک

قریه زیبای فدک، در آن کویر گسترده و بی انتها، همچون نگینی می درخشید. درختهای میوه سر به فلک کشیده، با نهرهای پر از آب و خوشه های طلایی گندم، که در زیر تلألوی زیبای خورشید می رقصیدند، جلوه ای باور نکردنی به آن می بخشیدند

فاطمةُ ام أَبیها

 

 

فاطمه، مادر پدرش است.

 

 

قریه زیبای فدک، در آن کویر گسترده و بی انتها، همچون نگینی می درخشید. درختهای میوه سر به فلک کشیده، با نهرهای پر از آب و خوشه های طلایی گندم، که در زیر تلألوی زیبای خورشید می رقصیدند، جلوه ای باور نکردنی به آن می بخشیدند. گویی در اعماق این دشت سوزان، که جز شن و ماسه و تازیانه های خورشید، چیز دیگری یافت نمی شد، بهشتی زیبا و مسحورکننده را آفریده بودند.(1)

کمی دورتر از این قریه زیبا، دژهای بلند و سر به فلک کشیده خیبر، قد برافراشته بود. سیمای این قلعه ها از دور، قامت مردانی را می مانست که سالهاست، بر سینه صحرا، استوار و پا بر جا ایستاده اند. این دژهای نفوذناپذیر، به دست توانای علی(ع) و در سایه شمشیر تشنه اش در جنگ خیبر فتح شده بود. در پی آن یهودیان فدک، که طاعون ترس در وجودشان، ریشه دوانیده بود، نیز فدک را به پیامبر(ص) بخشیدند. پیامبر(ص) نیز پس از آنکه فرشته وحی پیام آورد:

و «حق نزدیکان خود را عطا کن»

(روم/28)

بلافاصله تمامی فدک را، به فاطمه(س) پیش کش کرد و فرمود:

- فدک را به تو بخشیدم و به فرزندان تو، که بعد از این خواهند آمد. این پاداش حقی است که مادرت خدیجه(ع) بر من داشت.(2)

سپس پیامبر(ص) به علی(ع) فرمود:

- تکه پوستی بیاور و بنویس که من فدک را به فاطمه بخشیدم.

پس از آن، فدک مِلک زهرا(س) شد و تمامی درآمد آن در اختیار او قرار می گرفت. هر سال، کارگزار فاطمه(س) در فدک، درآمد آن را که بیشتر از 24 هزار دینار بود، به فاطمه(س) تقدیم می کرد(3). فاطمه(س) نیز درآمد آن را در میان فقرا و مستمندان تقسیم می نمود. بارها اتفاق افتاده بود، که پس از تقسیم درآمدِ فدک، حتی دیناری برای او و فرزندانش باقی نمی ماند و تنها چهره های متبسّم و گرمابخش مستمندان، سراسر وجودش را لبریز از شوق و لذّتی جاودانه می کرد.

اما پس از آنکه چند روزی از درگذشت پیامبر(ص) گذشت، خبر اخراج وکیل فاطمه(س) از قریه فدک، دهان به دهان در میان مردم مدینه پیچید و از روزنه های درب کوچک و چوبی خانه علی(ع) نیز گذشت و چون درفشی بر قلب فاطمه(س) فرود آمد. چرا که درآمد فدک، می توانست خاندان پیامبر(ص) را در برابر دیگران یاری کند و از سوی دیگر خاندان بنی هاشم در فقر و تنگدستی، دست و پا می زدند و فدک می توانست، رنگ تلخ فقر را از چهره های آنها بزداید. دیگران نیز، به این پی برده بودند و می دانستند تا هنگامی که فدک، در دست خاندان پیامبر(ص) است، خیال راحتی از این بابت نخواهند داشت. به این دلیل نیز عمر به ابوبکر گفته بود:

ـ باید فدک از فاطمه(س) گرفته شود و به نفع بیت المال ضبط گردد. چرا که مردم بنده درهم و دینارند و اگر فدک در دست علی(ع) و فاطمه(س) باشد، همه به دور آنها جمع خواهند شد. بهتر است فدک را بگیریم تا فکرمان آسوده شود.(4)

و خلیفه در پی آن، پیکی را به فدک فرستاده بود تا وکیل فاطمه(س) را از آن بیرون کند.

اما فاطمه، چگونه می توانست، بپذیرد، که هدیه پدرش را این گونه با نیرنگ و تزویر، از او بستانند. گویی همه دست در دست هم داده بودند، تا قدم به قدم، فاطمه(س) را به سوی رنج و غم بکشانند. چهره فاطمه، باغی خزان زده را می مانست که هر لحظه برگی از واپسین برگهای خود را، به دست تندباد پاییزی می سپرد.

برای فاطمه(س) درنگ جایز نبود. باید کاری می کرد. نمی توانست چنین ظلمی را تحمل کند. باید حداقل، ندای مظلومیتش را از چهار دیواری خانه، خارج می کرد و برای قرون پس از خود، شرح این رنج را می نگاشت.

ناگهان در میان حیرت علی(ع)، فاطمه(س) چون سپندی از جا جهید و چادر بر سر کشید و سراسیمه خود را به مسجد رسانید. مهاجر و انصار، در گوشه و کنار، به دور یکدیگر، حلقه زده بودند و همهمه ای مبهم، بر فضای مسجد، سایه افکنده بود. آهنگ غمناک فاطمه(س)، مُهر خاموشی بر لبهای مهاجر و انصار کوبید:

ـ ای پسر ابی قحافه! چرا مرا از آنچه از پدرم به ارث برده ام، باز می داری و نماینده مرا از فدک بیرون کرده ای. تو خود خوب می دانی، که رسول خدا، به امر او فدک را به من بخشید!

ابوبکر، که پیشاپیش خود را، برای چنین صحنه ای آماده کرده بود، گفت:

ـ آیا برای گفته خود، شاهدی داری؟

این سخن، برای فاطمه(س) بسیار سنگین بود. آیا به راستی ابوبکر، در این امر تردید داشت؟!

ام ایمن، زنی که پیامبر(ص) در عظمتش سخنها گفته بود، پس از آگاهی از سخن ابوبکر در مسجد حاضر شد و گفت:

ـ ای ابوبکر! به خدا قسم، تا پیرامون آنچه که رسول خدا(ص)، در مورد من فرموده است، از تو اقرار نگیرم، سخن نخواهم گفت! تو را به خدا سوگند! آیا به یاد نداری، که پیامبر(ص) فرمود: «ام ایمن زنی از زنان بهشت است.»

ابوبکر پاسخ داد:

ـ آری؛ خوب به یاد دارم.

سپس ام ایمن گفت:

ـ شهادت می دهم که خدای عز و جل، به رسول خود، وحی فرمود: «و اتِ ذا الْقُربی حَقَّه» در پی آن رسول خدا فدک را به فاطمه بخشید.

پس از او، علی(ع) و چند تن دیگر، نیز بر این امر شهادت دادند.

دیگر جای هیچ سخنی نبود. ابوبکر چاره ای نداشت. کاغذی پیش آورد و با نارضایتی، سند فدک را به نام فاطمه(س) نوشت. فاطمه(س) در حالی که برات فدک را در دست داشت، راه خانه را در پیش گرفت؛ اما هنوز چند قدمی در کوچه باغهای مدینه، راه نپیموده بود، که ناگهان عمر راه را بر او بست و با آهنگی خشن گفت:

ـ از کجا می آیی؟

فاطمه(س) که می کوشید، چهره خود را از او بپوشاند، گفت:

ـ برات فدک را از ابوبکر گرفته ام.

ناگهان خون به چهره عمر دوید و چشمانش به دو پاره آتش تبدیل شد. در حالی که بدنش می لرزید، به شدت برات فدک را از فاطمه(س) گرفت و آن را پاره پاره کرد و گفت:

ـ ابوبکر به چه حقی این برات را به تو داده است؛ فدک از آن همه مسلمان است.(5)

پیامبر(ص) کجا بود، تا ببیند، با یگانه دخترش چگونه رفتار می کنند؟! زهرایی که پیامبر(ص) در برابرش و به احترامش به تمام قد، می ایستاد؛ اینک آنچنان غریب و درمانده شده است، که میان کوچه ها، این چنین، پُتک بی حرمتی را بر وجودش می کوبند. اینک او بود و یک دنیا غم. چشمهایش چون ابر بهار می باریدند و آسمان دلش را ابرهایِ اندوه پوشانیده بود. بی هدف در میان کوچه قدم برمی داشت و زیر لب نام پدر را زمزمه می کرد. هنگامی که به خانه رسید، دیگر رمقی برایش نمانده بود. نگاه خسته زهرا(س)، تمامی غمهای عالم را بر دل علی(ع) نشاند. دریافت که حق او را بار دیگر لگدمال هواهای نفسانی خود کرده اند. با ناامیدی برخاست؛ دست حسن(ع) و حسین(ع) را گرفت و آهسته و دل شکسته به سوی مسجد حرکت کرد، شاید بتواند، حقیقت را بر همگان عیان سازد.

مسجد لبالب از مهاجر و انصار بود، که علی(ع) به همراه فرزندانش وارد مسجد شد و بدون آنکه به اطراف توجهی کند به طرف ابوبکر رفت و فرمود:

ـ ای ابوبکر! چرا فاطمه(س) را از ارثی که از رسول خدا(ص) برده است، محروم کردی، در حالی که پیامبر(ص) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده بود؟

ابوبکر پاسخ داد:

ـ این غنیمت همه مسلمانان است؛ اگر شهودی ارائه کند، می پذیریم، و الا حقی در فدک ندارد!

امیر مؤمنان(ع) که مظهر علم الهی بود، برای آنکه تردیدی برای مهاجرین و انصار باقی نماند، فرمود:

ـ آیا در میان ما بر خلاف آنچه خدا در میان مسلمانان حکم می کند، حکم می کنی؟!

ـ خیر!

ـ اگر در دست مسلمانی، چیزی باشد، که در آن تصرف کرده باشد و من بگویم، آن مال من است، در این میان، تو از چه کسی تقاضای دلیل می کنی؟

ابوبکر گفت:

ـ از تو دلیل می خواهم.

سپس علی(ع) فرمود:

ـ پس چگونه از فاطمه(س) دلیل می طلبی، در حالی که فدک در اختیار اوست و رسول خدا(ص) آن را به وی بخشیده است. چرا تو از مسلمانان شاهد نمی طلبی؟!

سخن علی(ع) آنچنان محکم و استوار بود که ابوبکر پاسخی نداشت، لذا گفت:

ـ بحث را رها کن. ما را یارای گفتگو با تو نیست.

اما علی(ع) بر آن بود، تا شبهه ای باقی نماند و همگان حقیقت را دریابند:

ـ ای ابوبکر! آیا کتاب خدا را می خوانی؟

ـ آری!

ـ آیه شریفه «اِنَّما یُریدُاللّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهل البیت و یُطَّهِّرُکُم تَطْهیرا» در حق چه کسانی نازل شده است؟ (احزاب/33)

ـ در حق شما نازل شده است.

ـ اگر شاهدانی، شهادت دهند، که فاطمه(س) عمل ناشایسته ای انجام داده است، با وی چه خواهی کرد؟

ـ او را مجازات می کنم، همان گونه که بر سایر زنان، حد جاری می کنم.

ـ اگر این چنین کنی، در نزد خدا از کافران خواهی بود!

ابوبکر متفکرانه پرسید:

ـ چرا؟!

ـ زیرا شهادت خدا را بر پاکیزگی زهرا(س) نادیده گرفته و شهادت مردم را پذیرفته ای، همان گونه که سخن خدا و رسولش را نادیده گرفتی و فدک را به زور از دست فاطمه(س) خارج کردی؛ در حالی که پیامبر(ص) فرمود: «ادعاکننده باید دلیل بیاورد اما بر کسی که بر علیه او ادعایی شده است، فقط سوگند لازم است.»

همهمه ای در میان جمعیت پیچید و زمزمه ها، هر لحظه بلندتر شد. برخی گفتند:(6)

«واللّه علی حقیقت را گفت.»

اما تمامی این استدلالهای محکم و پولادین، نتوانست، حق بر باد رفته فاطمه(س) را به او برگرداند. پس از مدتها علی(ع) با لحنی، انتقادجویانه این واقعیت را این چنین بیان کرد:

«از تمامی آنچه که آسمان بر آن سایه افکنده است فدک در دست ما بود، که بر آن نیز گروهی بُخل ورزیده و گروهی دیگر سخاوت به خرج دادند، اما بی تردید خدا بهترین داور است.»(7)

تمامی این حوادث، یک به یک، زمینه را برای رویدادی ژرف و تاریخی آماده می کرد. رویدادی که در سایه آن، ندای مظلومیت فاطمه(س) و خاندانش، همواره از حنجره زمان فریاد می شود.ادامه دارد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان