چکیده
داستان کهن و حکیمانه بلوهر و بیوذسف که اصل آن ظاهرا هندی است، نه تنها مطبوع طبع و مورد اعتنای مسلمانان و به ویژه بعضی از علمای شیعی قرار گرفته است، بلکه در همان سال های نخست پس از اسلام به یونانی ترجمه شده و به صورت داستانی دینی به عالم مسیحیّت راه یافته است و از همین طریق با کسب شهرت و مقبولیتی روزافزون، به بسیاری از زبان های دیگر هم نقل شده است. در حوزه زبان فارسی نیز بلوهر و بیوذسف از دیر زمان حضور داشته و حتی از ترجمه منظوم آن به وسیله یکی از شاعران عصر رودکی خبر داده اند. کهن ترین ترجمه فارسی این داستان که به دست ما رسیده، به تهذیب و اختصار نظام الدّین شامی (م: بعد از 806 ) است. متأسفانه نظام الدین در مقدّمه خود بر این کتاب، نام مترجم فارسی آن را نیاورده است و البته نیز محتمل است که کاتب نسخه (نسخه خطّی شماره 4187 کتابخانه ملّی ملک) از ذکر نام مترجم در هنگام کتابت، خودداری کرده باشد. نظام در مقدّمه کوتاه خود بر این کتاب، به گونه ای به فضل و علم مترجم، شیوه کار او، سبب اصلی اهتمام خود بر تهذیب و تلخیص کتاب، میزان تصرّف خود در دستنوشته مترجم و به اوقاتی که بر این کار مصروف داشته است، اشاره دارد.
این ترجمه کهن فارسی، با پیشگفتار، نمایه ها و ویرایش محمّد روشن در تهران (مرکز نشر میراث مکتوب، 1381) که از مصححی ناشناخته است، چاپ شده است. این چاپ، دارای کاستی هایی است که از آن جمله است: نبود فهرستی از لغات و تعبیرات نادر کتاب، غفلت از وصالی برگ نخست نسخه که نظم بخشی از سطور اولیّه کتاب را به هم زده است، و... که امیدواریم در چاپ دیگر تکمیل و تدارک شود.(2)
کلید واژه: بلوهر / بودا، بیوذسف / بوذاسف، نظام تبریزی.
* * *
نگارنده گاهی که این روزها به بخش هایی از کارنامه ادبی و پژوهشی سال های اخیر می اندیشد و انواع تحقیقات ادبی را از نظر می گذراند، می بیند که در این میان چند کار بزرگ برای او جاذبه ای دیگر دارند و به شیوه ای دیگر او را به ستایش برمی انگیزند و یقین دارد که بسیاری از خوانندگان نیز با او همراهند. حواصل و بوتیمار1 یکی از آن هاست، نمونه ای از تحقیقات استاد محقق و تیزیاب، سخت کوش و آسان رنج، زنده یاد دکتر امیرحسن یزدگردی. این اثر ماندنی جستجویی است به تمام معنی جامع و شامل و از هر جهت حیرت انگیز. برای دریافت بعضی از ارزشهای آن همین بس که خواننده فهرست مطالب آن را از نظر بگذراند تا به خوبی دریابد که نویسنده به حکم همّت والای خود چگونه تعهد کرده است که بی هیچ شتاب و آسان گیری هر نوع ابهام قابل تصور، حتی در حواشی موضوع را هم برطرف کند و هرگونه سؤال مقدّر خواننده را، که پیشاپیش به رای و داوری خردمندانه او باور داشته است، پاسخ گوید. در عین حال حواصل و بوتیمار در صورت مطبوع خود پیوسته ای دیدنی و ستودنی با خود دارد، یعنی وقتی علاقه مند زبان و ادب فارسی و قدردان معنی پژوهش و تحقیق، آن تألیف ارجمند را ببیند، این کار بزرگ، گذشته از کوشش مستمر، وسعت دامنه تحقیق و دقت نظر آن استاد فقید، کمال فضل و هنر قدرشناسی شاگردی حق گزار را هم به خوبی نشان می دهد. اهتمام تامّ وتمام دکتر اصغر دادبه در جمع و طبع دست نوشته های آن استاد زنده یاد، در باب شاعر بزرگ قرن ششم، ظهیرالدین فاریابی، و دیوان او نیز چنین است2، هر چند که دیوان ظهیر با حواصل و بوتیمار تفاوت ها دارد.
و دیگر حاصل اوقات مجموعه مقالات استاد دانشمندمان، آقای دکتر احمد مهدوی دامغانی ادام اللّه عزَّه و توفیقاتِه که هر چند مدتی را از وطن مألوف و جمع مریدان و ارادتمندان دیرین خود دور است، هر نفس عالمانه اش ارادتمند صادقی می سازد، و خداوند صحّت و عزّت او و برکات عمرش را افزون کند.
حاصل اوقات که بی تردید از برترین نمونه های تحقیق در روزگار ماست و به بهترین صورت ممکن شناخت «قدر وقت» اهل معرفت را خاطرنشان می کند،3 کمترین نکته دیریابی را که به خواننده امروزین خود می آموزد، تعظیم قدر ادب و فرهنگ، رعایت حرمت عالمان و گزاردن حق ارباب علم و دانش است. در سایه این حاصل اوقات است که می توان دریافت «شیخ محمد خان قزوینی» کیست و چرا «علامّه قزوینی» شده است4 و «عبدالجلیل»5 بشرویه ای را با چه شایستگی هایی پاسداران معنی «بدیع الزّمان» نامیده اند،6 به علاوه وقتی قلم گوهر شناس ادب، سوگمندانه، در مرگ استاد می گرید چگونه دل و جان شیفتگان را به بازی آتش می گیرد. و در اینجا نیز بذل همت دکتر سیّدعلی محمّد سجّادی با تمهید مقدمه ای سزاوار و نظارت بر طبع آن مجموعه و عرضه مناسب آن، به گونه ای دیگر یادآور سنّت حسنه حق شناسی و گزارشگر ارادت صادقی است که مقتضای کمال ادب و کرامت انسانی است. از دیر زمان گفته اند: «تعظیم و توقیر اصحاب علوم و حکم از مهمّات است و اکرام و احترام ارباب مکارم از شواهد کرامات»،7 و به راستی «قدر دُرّثمین جوهرشناس امین داند.
یَری ذوالکمال بِعَینِ الکمالِ |
و ذُوالفضلِ یَعْرِفُه الفاضِلُ»8 |
امیدوارم این مقدمه کوتاه که هرگز نمی خواهد کمتر از اصل سخن تلقی شود، این زمینه آرزویی را فراهم کرده باشد که نگارنده آفرین های مخلصانه خود را بر صاحبان همت بلند نثار کند.
اما سخن و شاید اصل سخن ما، در باب بلوهر و بیوذسف است که آن هم با سیری که در راه پدید آمدن تا رسیدن به دست خواننده امروزین پیدا کرده است، به گونه ای با حواصل و بوتیمار و حاصل اوقات مشابهتی یافته است، و ای کاش در همه حال و تا پایان راه با آنان همانندی داشت.
* * *
این «بلوهر و بیوذسف، تألیف علی بن محمد نظام تبریزی (740 801)»، اخیرا با پیشگفتار، نمایه ها و ویرایش محمد روشن و به وسیله مرکز نشر میراث مکتوب و به صورتی بالنّسبه مطلوب به طبع رسیده است.
اصل بلوهر و بیوذسف گزارش زندگی و تطور احوال گتامه سیدهرته (Gautâma siddharta =) است و به عبارت دیگر تلفیق و «اختلاطی از افسانه های مربوط به زندگی»9 وی، و «بیوذسف»10 یا «بوزاسف» و «یوزاسف»، صورتی است از بودیستَوَه (Bodhis -ttra) لقب بودا.11 این گزارش افسانه آمیز زندگی بودا، با مجموعه ای از عناصر متقابل، چون پادشاهی در کمال قدرت و درد بی فرزندی، پدری سرمست قدرت و گریزان از زهد و فرزندی زاهد، زندگی در کامرانی و اندیشیدن به ناکامی ها، بازرگانی (سودجوی و دنیا طلب) و آخرت اندیش و...، به بیان دیگر حرص و زهد، زمین وآسمان، دنیا وآخرت، شهادت و غیب و...، که در خود دارد، قابلیت و استعداد آن را داشته است که وقتی مترجمان، اصل هندی یا ایرانی آن را به زبان دیگر گزارش می کنند با تصرّف و تغییری داستان را به تناسب احوال و روزگار جامعه خود تحریر کنند و بدین ترتیب مانند داستان کلیله و دمنه در هر زبانی روایتی دیگر پیدا کند،12 چنانکه هم در میان فرق اسلامی پذیرش یابد و هم در عالم مسیحیت در ردیف کتاب های دینی جای گیرد. با همه این احوال اصل حکایت در بیشتر روایت ها چنین است:
یکی از پادشاهان هند را فرزند [پسر]13 نبود. پس از سال ها شوق و انتظار فرزندی یافت که او را یوذاسف [در متن ما: بیوذسف] نام نهاد. منجمان گفتند: از طالع این فرزند چنین برمی آید که پیشوای زاهدان زمانه خواهد گشت. پادشاه از دینداران و زاهدان نفرت داشت، بفرمود تا شهری برای آن پسر خالی کردند و جمعی را که بر ایشان اعتماد داشت از دایگان و پرستاران بر او گماشت. به آنان نیز توصیه کرد که نزد کودک جز از طرب و کامرانی سخن نگویند و از مرگ و اندوه و فنا یاد نکنند تا اندیشه او به زهد و دین نرود، اما او پس از چندی راز مرگ و پیری و بیماری را دریافت و در اندیشه فرو رفت. در این هنگام بلوهر که یکی از عباد و حکمای سراندیب بود در لباس بازرگانان آهنگ دیار شاهزاده کرد و نزد او راه یافت. گفت و شنود حکیمانه و عبرت انگیزی که بین یوذاسف و بلوهر رخ داد بسیار ممتع و مؤثر بود. در طی این گفت و شنود بلوهر حکیم توانست ذهن یوذاسف را به عالم آخرت متوجه کند. آنگاه بلوهر از نزد یوذاسف بیرون آمد و دیار شاهزاده را ترک کرد. شاهزاده نیز پس از اندیشه به الهام و رهنمایی فرشته ای ترک دنیا کرد و با وزیر خود از شهر خارج شد. پس از قطع چند منزل جامه های ملوکانه را از تن برآورد و در وزیر پوشید. آنگاه وزیر را نزد پدر باز فرستاد و خود رو به راه آورد. در راه چهار فرشته پیش روی وی پدید آمدند. او را به آسمان بردند و خداوند دین و حکمت بدو آموخت و او را به هدایت خلق مأمور کرد.14
اما تاریخ حیات بلوهر و بیوذسف هم برای خود داستانی دارد: اصل آن هندی است و مانند کلیله و دمنه و سندبادنامه به زبان پهلوی ترجمه شده است، بعضی از محققان نویسنده آن را ایرانی و همان برزویه طبیب دانسته اند.15 متن پهلوی آن در نخستین سال های دوره اسلامی به عربی بازگردانده شده و به گفته ابن ندیم (م: حدود 380) ابان بن عبدالحمید لاحقی (م: حدود 200)16 آن را پس از ترجمه به زبان عربی به نظم در آورده است.17 از این ترجمه و صورت منظوم، عجالتا نشانه ای در دست نیست، اما بعضی از منابع نمونه هایی از ترجمه های نخستین و کهن آن را معرفی کرده اند.18 یکی از این ترجمه ها19 آن است که ابوجعفر محمدبن علی، معروف به شیخ صدوق (م: 381)، عالم بزرگ و بزرگوار شیعی، در ضمن یکی از آثار خود، کمال الدین و تمام النعمه،20 آن را به روایت از محمد بن زکریا21 آورده و همان روایت را در بحارالانوار علاّمه مجلسی (م: 1110) و برگردان فارسی آن را در عین الحیوة23 وی می توان خواند.
داستان بلوهر و بیوذسف تنها مطبوع طبع و مورد اعتنای مسلمانان و بخصوص بعضی از عالمان شیعی نشده است، بلکه در همان سده ها، یا به قولی سال های نخست پس از اسلام به یونانی ترجمه شده24 و به صورت داستانی دینی به عالم مسیحیت راه یافته است و از همین طریق با کسب شهرت و مقبولیتی روزافزون به بسیاری از زبان های دیگر هم نقل شده است.
در حوزه زبان فارسی نیز، بلوهر و بیوذسف از دیر زمان حضور داشته است.25 از ترجمه منظوم آن به وسیله یکی از شاعران عصر رودکی خبر داده اند و هر چند از این ترجمه نشانه اطمینان بخشی در دست نیست،26 اما دست کم پیداست که این کتاب جای آن را داشته است که از همان آغاز دوره فارسی دری و عهد سامانیان مورد توجه قرار گیرد و علاقه مندان و خوانندگانی پیدا کند. به هر حال مهم ترین ترجمه فارسی آن همان است که در اینجا موضوع سخن ماست.
* * *
در آغاز سخن آمد که بلوهر و بیوذسف به نام «تألیف علی بن محمد نظام تبریزی» به طبع رسیده است، اما حقیقت آن است که به گفته خود نظام تبریزی (م: بعد از 806)27 این کتاب در اصل ترجمه «فاضل کامل و عالم عامل»ی است که با کمال تأسّف محمد بن محمد بن ابی طالب، المشتهر به همام طبیب، وقتی به دست خود آن را در سال 810 کتابت می کرده است،28 نام آن را پس از «فاضل کامل و عالم عادل...» نیاورده و به اندازه یکی دو کلمه نانویس گذاشته است. آیا چرا کاتب نام این مترجم فاضل را نیاورده است، حال آن که ضعف عبارت «... از جمله آن که فاضل کامل و عالم عادل که مترجم آن بوده و...» کاملاً روشن است و سفید ماندن جای آن نیز بر توجه و آگاهی کاتب بدان دلالت دارد؟ آیا مادرنسخه نیز آن را نداشته است، یا بنابر ملاحظاتی، چون وابستگی و تعلق مترجم به دستگاه امیری از مخالفان جلایریان، آن را نیاورده اند؟
درست است که برای آگاهی از نام و مشخصات مترجم باید منتظر ماند تا شاید روزی دست نوشته دیگری از این ترجمه به دست آید و آن را روشن کند، اما با احتمالی قریب به یقین می توان گفت که وی مانند بسیاری از ادیبان قرن هفتم و هشتم، بامتون فارسی و عربی، نظیر دیوان سنایی، سوانح العشاق غزالی، کلیله و دمنه، مرصاد العباد، تاریخ جهانگشا و جز آنها، به خوبی آشنایی و الفت داشته و عصر زندگی او بر سال های 790 800 ه . ق، یعنی سال هایی که نظام نوشته او را تهذیب می کرد، مقدم بوده است، به علاوه پیش از سال های قدرت سلطان احمد جلایر (آغاز حکومت 785 مقتول 813) درگذشته است، و بنابراین باید او را در مجموعه مؤلّفان ادیبی جستجو کرد که در نیمه اول قرن هشتم (... 785) زندگی می کرده اند.
نظام تبریزی و تهذیب بلوهر و بیوذسف
نظام در مقدمه کوتاه خود بر این کتاب به گونه ای به فضل و علم مترجم، شیوه کار او، سبب اصلی اهتمام خود بر تهذیب و تلخیص کتاب، میزان تصرّف خود در دست نوشته مترجم و اوقاتی که بر این کار مصروف داشته است، اشاره دارد. درباره مترجم و شیوه کار او می گوید :
... فاضل کامل و عالم عامل [به اندازه یکی دو کلمه، نام مترجم، سفید است] که مترجم آن بوده و از عربی به پارسی نقل کرده، در اِطناب اِسهاب ورزیده و نَفَسَش، اگر چه مبارک بوده، اما دراز کشیده و به واسطه میل طبیعت او به جانب منظوم، حکایات منثور آن را در بعضی مواضع باز به نظم ذکر کرده....(بلوهر و بیوذسف، ص 7)
و نیز در ستایش فضل و فصاحت وی:
... از آنجا که عالم سخن شناسی و دانش پژوهی است،31 آن بزرگ در شیوه فصاحت و پیشه انشا و اشادت فارِسی متمکّن و ضابطی متعیّن بوده است. عروسان سخن را بر منصّه غنج و دلال چهره گشوده و جواهر حکم و لطایف کَلِم در آن درج نموده و در این فنّ قصَبُ السَّبْق از اقران ربوده....(همان، ص 8)
و شیوه کار و مقصود اصلی خود را چنین معرفی می کند:
... مُلقِّح اشجار این بستان و مُنقِّح اَزهار این گلستان، مقتصر اذیال این خطاب و مختصر اطناب این کتاب...، بعد از احاله [ظ: اجاله] افکار و اندیشه بسیار زانوی همّت در نوردیدم و به شبانروزی چند مقاصد شریفه این کتاب را از... موانع پاک گردانیدم... و الحق عبارات لطیف و استعارات ملیح و رقایق کلمات و بدایع عبارات در این کتاب نتیجه طبع آن بزرگ است و این بنده را در آن جز حسن اختصار بر تسهیل امر بر طلاّب حقی ثابت نه، مگر آن که در محلّی چند جلیل تصرّفی قلیل کرده و جزالت عبارت را از [از: در اصل نسخه نیامده و ظاهرا زائد است ] آن مناسب تر دیده...، و منتهای غرض و غایة القُصوای مقصود آنکه بعد از آن که این کتاب به نام والقاب همایون حضرت سلطانی مطرّز گردد، اولاً بر حسب إبدأ بنفسک32 خود را از آن بهره ای تمام یابم و... .(همان، صص 5 ، 9 و 10)
خلاصه آنچه از این عبارات و دیگر سخنان نظام در مقدمه برمی آید این است که وی: 1. درگزارش کار خود و ستایش سلطان احمد جلایر دیباچه ای بر کتاب ترتیب داده است، اما ترتیب و تنظیم این دیباچه به توصیه سلطان بوده است، تا این کتاب از اصل خود متمایز شود:
در بعضی از اوقات در پایه سریر اعلای حضرت خلافت پناهی... صورت این حال به عزّ عرض رسیده. از کمال رغبتی که آن حضرت را به فواید علمی و فراید حکمی می باشد، سواد آن را ملحوظ نظر سعادت بخش گردانید و به عین الرّضا به جانب آن التفات کرده، اشارت عالیه نفاذ یافت که این مختصر را دیباچه ای باید تا همگنان مقصود از این اختصار بدانند و به سر خود کتابی باشد که نویسند و خوانند. (همان، ص 9)
البته از این سخن نمی توان دریافت که صورت اولیه ترجمه، مقدمه ای نداشته و آن مترجم فاضل برخلاف سنّت معمول مؤلّفان آن روز، نام و ستایش کسی را در آغاز کتاب نیاورده است، بلکه مُفاد ضمنی عبارت آن است که تغییر مقدمه و ترتیب دیباچه نو برای آن بوده است که خواننده را از سبب اختصار کتاب آگاه کند و این مختصر «به سر خود»33 کتابی دیگر گردد. بنابراین می توان آرزو و انتظار داشت که روزی دست نوشته ای از صورت نخستین کتاب به دست آید و آن مترجم و کار اصلی او را چنانکه باید معرفی کند.
2. افراط کاری های34 مترجم را در پرداخت سجع به اعتدال آورده و با این کار احتمالاً در بعضی از فصول کتاب که موضوع با سجع و آرایش سخن تناسبی داشته است از حجم کتاب کاسته است.
3. بخش های منظوم کتاب را که تکرار بعضی از حکایات منثور بوده حذف کرده است، و چون درباره دیگر اشعار و ابیات عربی و فارسی سخن به میان نیامده می توان گفت که آن مترجم علاوه بر آگاهی از ابیات و اشعار متداول در میان مؤلفان، با شعر سنایی و خیام نیز آشنایی داشته است.
گفتنی است که شعر سنایی، با پذیرشی بی مانند، از همان ایّام حیات شاعر، علاوه بر متون عرفانی در آثار تاریخی و ادبی هم راه یافته است و از آنهاست کلیله و دمنه35 که سال تألیف آن را میانه سال های 538 540 نوشته اند36 و در این سال ها به نظر بعضی هنوز سنایی در قید حیات بوده است37 و از آن پس سندبادنامه، مرزبان نامه، تاریخ جهانگشا، تاریخ وصاف و... . از اشعار منسوب به خیام در سندباد نامه، مرصاد العباد و... هم آمده است و درمتن حاضر، بلوهر و بیوذسف، نیز این رباعی ها از آنهاست (صص 21 و 156):
خوش باش که پخته اند سودای تو دی |
فارغ شده از همه تمنای تو دی |
قصه چه کنی که بی تقاضای تو دی |
دادند قرار کار فردای تو دی40 |
* * *
ای مرد خرد یکی سحرگه برخیز |
وان کودک خاک بیز را بنگر تیز |
آواز دهش که چشم بگشای و ببین |
مغز سر کیقباد و چشم پرویز41 |
گفتیم که بنابر مقدمه نظام نمی توان حکم کرد که وی در متن بیتی عربی یا فارسی وارد کرده است، اما اشاره به این نکته لازم است که وی نیز، مانند آن مترجم فاضل، با شعر سنایی و خیام و دیگران به خوبی آشنایی داشته است، چرا که در ظفرنامه42 او هم ابیات بسیاری از سنایی و از جمله یک رباعی مشهور منسوب به خیام، بدین صورت آمده است:
چون نیست زهر چه هست جز باد به دست |
چون هست زهر چه هست نقصان و شکست |
انکار که هر چه هست در عالم نیست |
پندار که هر چه نیست در گیتی هست43 |
(ظفرنامه، ص 148)
4. «ابواب و فصول آن را ممتاز» و متمایز و عناوین مناسبی برای بخش های کتاب انتخاب کرده است تا رسیدن به هر بخش و موضوعی برای جوینده آسان شود.
5. زمانی محدود، به گفته خود «شبانروزی چند»، را برای تهذیب کتاب صرف کرده است، و از اینجا می توان محدودیت دخل و تصرف وی را پذیرفت.
6. مترجم را به فضل و علم می شناخته، از درگذشت او آگاه بوده و برای او بدین گونه رحمت و غفران خواسته است (همان، ص 9):
همیشه بلبل روحش که جان عالم بود |
میان گلشن فردوس باد در طیران |
در آن سراچه وحشت که قبر خوانندش |
انیس و هم نفسش باد رحمت رحمان |
* * *
دیدیم که بلوهر و بیوذسف حکایتی دارد، اما حکایت مراحلی که این ترجمه تا جایگاه چاپ طی کرده است هم شنیدنی است:
چنانکه در مقدمه و مؤخّره کتاب (صص پنجاه و چهار، 347) آمده است، یکی از ادبای معاصر احتمالاً شادروان محمدعلی ناصح (م: 1365)، رئیس سابق انجمن ادبی ایران نسخه تا امروز منحصر به فرد، اما سالم و خوانا، مضبوط و منقح «بلوهر و بیوذسف» را که اتفاقا در زمانی بسیار نزدیک به زمان حیات نظام تبریزی (سال 810) و به دست44 برادر او نوشته شده است، در کتابخانه ملی ملک تهران شناخته و از روی آن دست نوشته ای فراهم کرده [و هم اینجا باید گفت که بنابراین، احتمالاً، آن ادیب مدتی نسخه را در اختیار داشته است] و ترجمه عبارات و اشعار عربی هر صفحه را با توضیحاتی در باب بعضی از لغات و ترکیبات آن در ذیل صفحه آورده است45 و بدین ترتیب گویا متن کتاب را همراه توضیحاتی آماده چاپ کرده است. امّا آیا چه شده است که این کار در وقت خود انجام نگرفته است، نمی دانیم. سرانجام در این اواخر (حدود سال 1380) به مدد و لطف هنرمندی به دست ویراستار محترم رسیده و با مقابله مجدد با اصل نسخه و ترتیب مقدمه و نمایه هایی در سلسله انتشارات مرکز نشر میراث مکتوب قرار گرفته است.
نگاهی به تعلیقات کتاب، نوع مشکول کردن و ترجمه اشعار و عبارات عربی، نشان می دهد که آن ادیب استاد و آشنا به شعر بسیاری از شاعران فارسی، در ادب عربی توغلی و مهارتی داشته است، اما گویی بر آن نبوده است که شرح مشکلات فارسی متن را با اهتمام بیشتری سامان دهد، یا بعضی از کلمات نادر کتاب را کشف و معرفی کند و حتی از سرحال و حوصله، شواهد شعری را هم در ایضاح کلمه ای که برای شرح مطرح می شود بیاورد. در تصحیح متن نیز، هر چند در ضمن توضیحات گاهی اشارتی آمده است، خواننده از تأملات جدی مصحح شارح کمتر بهره می یابد. اما هر چند اهتمام در کشف و شرح کتاب در حد خود کاری فراتر از آن است که برای کمی ارج آن وجهی بتوان یافت، خواننده وقتی این پیرو بِالنسبه موفق کلیله و دمنه46 و نمونه برجسته نثر قرن هشتم را می بیند، آرزو می کند که:
الف) به وصّالی برگ نخست که نظم بخشی از سطور اوّلیه کتاب را بر هم زده است، توجه می شد و چنین سهو آشکاری پدید نمی آمد:
(صفحه نخست چاپی):
... نسیم جان را عطر ساید [؟] و لطایف حمدی که طرایف آن... ثنا می گراید [؟ [جناب معبودی را سزد که به فرمان «الاله الخلق و الامر» بنیان... و سماک [؟] را بر سریر سلطنت اوّل ما خلق الله نشاند و به حکمت بی علّت و قدرت بی آلت نقوش مختلف بر [؟] بسایط عناصر گسترد و شرفات غرفات افلاک برافراشت و چندین هزار شعر... [؟[ صفحه صحیفه وجود نگاشت «هذا خلق اللّه فأرونی ماذا خلق الذین من دونه.
تعالی الله یکی بی مثل و مانند |
که خوانندش خداوندان خداوند |
... به نقوش نفوس انسانی آذین بست و کشور آفرینش را زمام حل و عقد در [قبضه نوع] بشر نهاد و مقاصد دینی و دنیوی ایشان را به نجاح مقرون و سفاین صور و معانی ایشان را... صلاح مشحون گردانید... .
که بدین صورت صحیح است:
... شیم [ظ: خیاشیم، بسنجید با: درودی که چون نسیم سحری خیاشیم جان را معطّر سازد. بلوهر و بیوذسف، ص 2 ] جان را عطر ساید و لطایف حمدی که طرایف آن... شا (ثنا؟) هی گراید جناب معبودی را سزد که به فرمان «ألالَهُ الخلقُ و الأمرُ»...[ظ: سلطان [عقل را بر سریر سلطنت اوّلُ ماخَلَقَ اللّهُ نشاند و به حکمت بی علت و قدرت بی آلت میان سمک و سماک بسایط عناصر گسترد و شرفات غرفات افلاک برافراشت و چندین هزار نقوش مختلف بر صفحه صحیفه وجود نگاشت. «هذا خلقُ اللّهِ فأرونی ماذا خلقَ الذّین مِنْ دونه» شعر:
تعالی الله یکی بی مثل و مانند |
که خوانندش خداوند خداوند47 |
و چون جهان تهی را به نقوش نفوس انسانی آذین بست و [ظ: زائد] کشور آفرینش را زمام حل و عقد در [قبضه نوع] بشر نهاد و مقاصد دینی و دنیوی ایشان را به[؟، ظ: کلمه ای ساقط است] نجاح مقرون و سفاین صور و معانی ایشان را [به امتعه[ صلاح مشحون گردانید... .
ب) شعر شاعران شناخته شده با صورت موجود در دیوانشان سنجیده می شد، و این کار چه بسا رسیدن به صورت های دیگر، و گاهی صحیح تر ابیات را ممکن می کرد.
ج) فهرستی از لغات و تعبیرات نادر کتاب فراهم می آمد. لغات، تعبیرات و ترکیباتی که در متون گذشته کمتربه کار رفته اند، در کتب لغت شواهد گویایی ندارند و عرضه آنها حضورشان را در متون این عصر نشان می دهد. به عنوان نمونه:
آرایش (= آراسته شدن، آماده شدن): از بامگاه آرایش تا شامگاه آرامش به وجود ایشان حاجت است. ص 79.
بندگی: در اثنای این حال در کتابخانه مبارک بندگی حضرت خلافت پناهی به مطالعه کتاب بلوهر و بیوذسف مشرّف گشتم. ص 6
«بندگی» را در قرون هشتم و نهم در بیانی حرمت آمیز و در معنی «حضور و پیش، خدمت و حضرت» به کار برده اند: «روزی در بندگی خداوندگار (جلال الدین مولوی) حکایت کردند که اتابک... مدرسه ای ساخته...» [مناقب العارفین افلاکی، به تصحیح تحسین یازیجی، ص 444] و «حالابندگی مولانا (عبدالرّحمان جامی) مستغرق بحر معانی است». [تذکره دولتشاه سمرقندی، از روی چاپ براون، ص 549] و بنابراین در متن حاضر، عبارت «در کتابخانه مبارک بندگیِ حضرتِ...» خالی از ابهام نیست مگر آن که «بندگی حضرت» کاربردی خاص و برای تأکید، یا یکی از دو کلمه آن زائد باشد.
تیزنا (= تیزی، لبه): حرص... او را بر آن داشت که پیشانی شر خارد و تیزنای شمشیر گیرد. ص 86 ، و رک: تعلیقات کتاب، ص 390.
خوابنیده (= خوابانیده، در اینجا: خفته): بنفشه پرتاب شوریده و نرگس سیراب خوابنیده، ص 137
رویا (= رویاننده): برزگر تخمی پاک را در صحن خاک افشاند... بعضی بر زمین رویا افتاد. ص 153
«رویا» در این معنی ظاهرا کاربرد نادری است. نظامی آن را در معنی (روینده، رسته) به کار برده است48 (شرف نامه، وحید، ص 512):
زیک چشمه رویا شده دانه شان |
دو چشمه شده آسیا خانه شان |
ریزیده (= ریخته شده، پوسیده، رمیم): عظام ریزیده، ص 3.
این کلمه را نظام در ظفرنامه خود نیز آورده است: «سنگ منجنیق به نیروی دولت بر منجنیق ایشان آمد و آن را شکسته و خرد گردانید و عمارتها و برجها که بر چوب گرفته بودند خراب و ریزیده شده». ظفرنامه، ص 223 و نیز ر ک: کشف الاسرار میبدی (به اهتمام علی اصغر حکمت، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1361) 5/355 و 582.
فرمایش (= امر، اجرای امر): بدن سرای ترفّه و آسایش نیست بلکه سزای کار و فرمایش است. ص 36
و نیز: افسوس (= ریشخند) / 23، تاسه (= اضطراب، بی قراری) / 21، دوچهار (= دچار) / 140، شخوده (= خراشیده) / 137، گُلاله (~ِ شخوده) / 137، یگانه (= مخلص، یک دل) / 133
اندازه گیر (= قابل اندازه گیری): هر چه در تحت حس نیاید و جهت پذیر و اندازه گیر نباشد آن را موجود نخواند. ص 32
پخته گیر (تعبیری مانند رایگان خوار): این طایفه رایگان خوار و پخته گیرند. ص 79
جایگیر (= متمکن، مکین): [موجودِ] جای گیر و جهت پذیر. ص 32
و ترکیب های دیگری مانند چراخوار (= چراخور، مرتع) / 37، رایگان خوار (= مفت خور) / 79، سخن دوز (= سخن باف، اهل سخن، شاعر) / 126 و 129، شکم خوار (= شکم خواره، پرخور) 89 ، مرده ری (= مرده ریگ، در نفرین: مرده شوی برده) / 80 ، ناگه کش / 76.
و سرانجام از نوع برگاشتن (= برگرداندن) / 24، 131، 160 و...، کافتن (= شکافتن) / 201، گسی کردن (= گسیل وروانه کردن) / 72 و نیز: بواجبی (= بواجب، چنانکه باید) / 37، ترحم فرستادن (= طلب رحمت و آمرزش کردن) / 10، دولتی (= دولت یار، خوشبخت) / 44
درباره این کتاب، گفتنی فراوان است، از جمله آنکه در اینجا باید گفت احیا و عرضه آن، در حد خود کاری در خور قدردانی است و نگارنده آرزومند است که در چاپ های بعد بلوهر و بیوذسف با صورتی درآید که شایسته کتاب و اهتمام ویراستار محترم آن است.
پی نوشت ها
1. حواصل و بوتیمار، تألیف دکتر امیرحسن یزدگردی (م: 1365)، به سال 1371 ش، در سلسله انتشارات دانشگاه تهران به طبع رسیده است.
2. ر ک: دیوان ظهیرالدین فاریابی، به تصحیح و تحقیق و توضیح دکتر امیرحسن یزدگردی، به اهتمام دکتر اصغر دادبه، نشر قطره، 1381 ش.
3. نام این مجموعه مقالات برگرفته از این بیت خواجه شیراز است (دیوان، خانلری، ص 748):
قدر وقت ارنشناسد دل و کاری نکند |
بس خجالت که از این حاصل اوقات بریم |
و نیز ر ک: حاصل اوقات، انتشارات سروش، 1381، مقدّمه ص 15.
4. ر ک: همان، ص 803 (علاّمه قزوینی).
5. ر ک: حاصل اوقات، ص 744؛ مجموعه اشعار فروزانفر، به اهتمام عنایت الله مجیدی، انتشارات طهوری، 1368، ص 24.
6. ر ک: حاصل اوقات، ص 743 (علاّمه بدیع الزّمان فروزانفر).
7 و 8 . بلوهر و بیوذسف، تألیف علی بن محمد نظام تبریزی، پیشگفتار، نمایه و ویرایش محمد روشن، مرکز نشر میراث مکتوب، 1381، صص 148 149.
9. ر ک: تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، دکتر احمد تفضّلی، به کوشش دکتر ژاله آموزگار، انتشارات سخن، ص 301.
10. نظام تبریزی شنب غازانی، ظاهرا آن را «بیوَذَسْف» خوانده است (قصیده نظام در آغاز کتاب، ص 13 و خطاب به سلطان احمد جلایر):
شاها ز بیوذسف که شاهی حکیم بود |
وز حکمت بلوهر دانای با وقار... |
و وزن این قصیده را بسنجید با آن قصیده ای که گفته اند پیوسته روایتی کهن از بلوهر و بیوذسف است و چند بیت بازسازی شده آن در مقدمه ویراستار(صفحه چهل و هفت) آمده و یک بیت آن چنین است:
چون یوسفم به قهر فرو افگنند به چاه |
چاهی که بر نیابم از او جز گه شمار |
و ظاهرا به جای «افکنند»، «افکند» و به جای «برنیابم»، «برنیایم» صحیح است.
11. ر ک: همانجا، همان صفحه.
12. ر ک: کلیله و دمنه (به تصحیح مینوی)، مقدمه مصحح، صفحه ح؛ درباره کلیله و دمنه (محمد جعفر محجوب، انتشارات خوارزمی، بی تا).
13. آغاز داستان هایی مانند سلامان و ابسال و سندباد هم چنین است.
14. برگرفته از نه شرقی نه غربی انسانی، عبدالحسین زرین کوب، انتشارات امیرکبیر، 1353، ص 138.
15. ر ک: تاریخ ادبیات پیش از اسلام، ص 301 ؛ مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال هفتم (1350)، شماره چهارم، ص 734 (برزویه حکیم و رودکی شاعر...ُ مجتبی مینوی)؛ و بعضی نیز گفته اند: «به وسیله مانویان آسیای مرکزی» نوشته شده است. ر ک: یکی قطره باران (جشن نامه استاد دکتر عباس زریاب خویی، به کوشش احمد تفضّلی، 1370)، ص 471 (مقاله استاد دکتر فتح الله مجتبایی).
16. ر ک: الاعلام، خیرالدین الزّر کلی، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ هفتم، 1/27.
17. ر ک: کتاب الفهرست،ترجمه و تحقیق محمدرضا تجدد، انتشارات امیرکبیر، چاپ سوم، 1366، صص 196 و 272. ابن ندیم علاوه بر کتاب بلوهرو بوذاسف (بنا بر ترجمه فارسی) در زمره کتاب های افسانه و اسمار کتاب البد و کتاب بلوهر را هم آورده است. ر ک: همان، ص 542، و نیز: مجله دانشکده ادبیات مشهد(پانوشت شماره 15)، ص 737.
18. ر ک: فرهنگ ایران زمین، ج 25، 1365 (به نقل از مقدمه بلوهر و بیوذسف).
19. و دیگری آن است که با تصحیح و تحقیق دانیال ژیماره در سال 1971 با مقدمه فرانسوی در پاریس چاپ شده است، و بار دیگر در سال 1972 در بیروت نیز با نام «کتاب بلوهر و بوذاسف» افست کرده اند، و [ترتیب ابواب در اینجا با متن بلوهر و بیوذسف چاپ مرکز میراث مکتوب یکسان نیست، اما بسیاری از نام ها با یکدیگر همانند است].
20. ر ک: کمال الدین و تمام النعمه، با ترجمه فارسی آیة الله کمره ای، کتابفروشی اسلامیه، ج 2، صص 266 351. نام این کتاب را بعضی «اکمال الدین و اتمام النعمه» آورده اند.
21. ابو عبدالله محمد بن زکریا الجوهری البصری، معروف به غلابی، از محدثان شیعی قرن دوم هجری. ر ک: فهرست کتب خطی دانشگاه تهران، محمدتقی دانش پژوه، جلد سوم (بخش سوم، مجلد پنجم) 1163 1169.
22. ر ک: بحار الانوار، با تصحیح بهبودی میانجی، تهران، منشورات کتابچی، چاپ چهارم، 1373، ج 78، ص 383.
23. ر ک: عین الحیوة سازمان انتشارات جاویدان، بی تا، صص 276 340. متن «بلوهر و بوذاسف» با روایت علامه مجلسی، به وسیله انتشارات امیرکبیر و با تحقیق و بررسی آقای دکتر سید ابوطالب میرعابدینی چاپ شده و در سال 1376 به طبع دوم رسیده است.
24. گفته اند ترجمه یونانی، پیش از سال شانزده هجری، به وسیله راهبی یونانی، با نام یحیی یا یوحنّا در صومعه سابه (نزدیک بیت المقدس) نوشته شده است. ر ک: پانوشت فقره 15، ص 738.
25. از جمله نشانه های تأثیر این کتاب در آثار فارسی «مثال پیلِ با مرد رهگذری [بلوهر و بیوذسف، ص 155]» است که در حدیقة الحقیقه سنایی (به تصحیح مدرس رضوی، انتشارات دانشگاه تهران، ص 408) وکلیله و دمنه نصرالله منشی (به تصحیح مجتبی مینوی، انتشارات دانشگاه تهران، ص 56) آمده است و نیز رک: تعلیقات حدیقه (مدرس رضوی، مؤسسه مطبوعاتی علمی، 1344، ص 522 ، و نفثة المصدور (شهاب الدین زیدری نسوی، باتصحیح و توضیح دکتر امیرحسن یزدگردی، نشر ویراستار، 1370، چاپ دوم) 41 و 197. در متون عرفانی هم شخصیت و احوال ابراهیم ادهم (م: حدود 166)، از مشایخ معروف صوفیه را می توان نسخه دیگری از بودا دانست و «داستان مؤبد صاحب نظر [مخزن الاسرار نظامی، وحید، ص 130]» نیز بی شباهت به حکایت او نیست.
26. ر ک: پیشین، پانوشت شماره 18.
27. نظام تبریزی، یا نظام شنب غازانی شامی، تاریخ ظفرنامه خود را در زندگی و فتوحات امیر تیمور، تا سال 806 گزارش کرده است. ر ک: ظفرنامه شامی، به سعی و اهتمام و تصحیح فلکس تاور، انتشارات مؤسسه شرقیّه چکوسلواکی (پراک)، 1937، ص 289.
28. اصل این دست نوشته، با شماره 4187 در کتابخانه ملی ملک موجود است [با سپاس فراوان از مسؤلان محترم مرکز نشر میراث مکتوب که تصویری از آن را در اختیار نگارنده گذاشتند.]
29. در مقاله استاد دکتر فتح اللّه مجتبایی نام این مترجم سراج الدین محمد غزنوی آمده است، [این نکته در خواندن نمونه دوم این مقاله دریافتم] ظاهرا بنابر مقدمه دانیال ژیماره، و بنابراین احتمال می توان امیدوار بود که نسخه ای از این ترجمه در کتابخانه هایی مانند کتابخانه ملی پاریس باشد. ر. ک: یک قطره باران (پانوشت 15)، ص 479
30. سلطان احمد جلایر ممدوح حافظ که دست کم خواجه این غزل را در ستایش وی گفته است (حافظ، خانلری، ص 942):
احمداللّه علی معدلةِ السّلطان |
احمدشیخ اویس حسن ایلکانی |
و برای آگاهی از احوال این امیر جلایری ر ک: تاریخ آل جلایر، دکتر شیرین بیانی، دانشگاه تهران، 1345، ص 70.
31. بسنجید با: از آنجا که کمال سخن شناسی و تمییز پادشاهانه است... . کلیله و دمنه، ص 26.
32. «إبدابنفسِک» با این صورت مثل گونه ای است مترادف «اول خویش سپس درویش» ر ک: فیه مافیه (مولوی، به تصحیح فروزانفر، انتشارات امیرکبیر)، ص 171؛ امثال و حکم دهخدا، اما اصل آن ظاهرا از حدیثی نبوی مأخوذ است که می فرماید: «ابدأبنفسِک فتصدّق علیها فان فَضَلَ شی ءٌ فلأهْلِک... از خویشتن آغاز کن و نخست به خود صدقه ده و اگر چیزی افزون بود به خانواده خود ده... .» جامع الصغیر ج 1، ص 11.
33. به سر خود: [برأسه]، به استقلال، مستقلاً، معادل آنچه امروز «برای خودش» می گویند. نظیر: «کلمه صغری قریه ای است به سر خویش.» مجموعه آثار فارسی شیخ اشراق (مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، آواز پر جبرئیل، ج 3، ص 223).
34. نظام در مقدمه خود نمونه ای از سجعهای مترجم را ذکر کرده و برای نشان دادن سستی و سردی آنها حکایتی خواندنی نیز آورده است. ر ک: بلوهر و بیوذسف، ص 8.
35. ر ک: کلیله و دمنه، صفحات متعدد از جمله 139، 162، 174، 178، 192 و....
36. ر ک: همان، مقدمه مصحح، ص یا، و نیز سبک شناسی، محمدتقی بهار، انتشارات امیرکبیر، چاپ هشتم، 1375، ج 2، ص 250.
37. آخرین تاریخی که برای درگذشت سنایی گفته اند، سال 545 ه . ق است. ر ک: سخن و سخنوران (بدیع الزمان فروزانفر، خوارزمی، چاپ سوم، 1358)، ص 260.
38. حداقل سه رباعی از رباعیات منسوب به خیام در این کتاب آمده است. ر ک: سندبادنامه، صص 25، 30 و 202 و رباعیات خیام (پانوشت 40) صص 73، 82 و 83.
39. ر ک: مرصاد العباد، نجم رازی، به اهتمام دکتر محمد امین ریاحی، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم، 1365، صص 31 و 569 و 693.
40. ر ک: رباعیات خیام (به تصحیح و تحشیه محمدعلی فروغی و دکتر قاسم غنی، انتشارات اساطیر)، ص 84؛ نزهة المجالس (جمال خلیل شروانی، به تصحیح دکتر محمدامین ریاحی، انتشارات زوار، 1366)، ص 113 (در هر دو: قصّه چه کنم).
41. ر ک: رباعیات خیام، ص 73 (با تفاوت هایی).
42. در این کتاب که وقایع و حوادث تا سال 806 هجری گزارش شده است، از اشعار خواجه نیز یک مصراع «آری به اتفاق جهان می توان گرفت» و یک بیت آمده است و آشنایی مؤلّف را با شعر حافظ نشان می دهد:
یک دو روزی که در این مرحله مهلت داری |
خوش بر آسای زمانی که زمان این همه نیست |
ر ک: ظفرنامه، صص 224 و 136؛ دیوان حافظ (به تصحیح دکتر خانلری، انتشارات خوارزمی)، صص 190 و 166.
43. ر ک: رباعیات خیام، ص 57.
44. ر ک: مجله آینه میراث، سال چهارم، شماره 2 (پیاپی 14)، ص 37 (ریاض الملوک فی ریاضات السلوک از کیست؟ نوشته آقای بهروز ایمانی).
45. ر ک: بلوهر و بیوذسف، مقدمه ویراستار، صفحات پنجاه و هفت پنجاه و هشت.
46. برای آگاهی از بعضی از پیروان کلیله ودمنه رجوع کنید به مقدّمه استاد زنده یاد مجتبی مینوی بر آن کتاب، صفحه یب.
47. بیت از نظامی است. ر ک: خسرو و شیرین نظامی، چاپ وحید، ص 3.
48. در این بیت نیز شاعر «گویا» را که غالبا به معنی «آن که قدرت سخن گفتن دارد» به کار رفته است به معنی «گوینده، سخنگو» به کار برده است (تحفة الملوک، مرکز نشر میراث مکتوب، ص 37، و این بیت به ابوشکور بلخی منسوب است):
بر هر سخن باز گویا رسد |
چنان کاب دریا به دریا رسد |
1. استاد زبان و ادب فارسی در دانشگاه تربیت معلم تهران.
2. نظر به اینکه مصحح اصلی این اثر تاکنون شناخته نشده، ویراستار محترم، با علم به برخی کاستیهای ذکر شده، نخواستند در کار تصحیح اثر دخالتی داشته باشند و تنها به ویرایش و تنقیح و استخراج نمایه ها اکتفا نمودند. (سردبیر)
بِلَوهَر و بیوذسف / تألیف علی بن محمد نظام تبریزی؛ پیشگفتار، نمایه ها و ویرایش محمد روشن. تهران: مرکز نشر میراث مکتوب؛ 1381.