ماهان شبکه ایرانیان

کواین و گزاره های تحلیلی

چکیده: بررسی ملاک تمایز گزاره های تحلیلی و ترکیبی از یکدیگر از مباحث مهم معرفتشناختیِ معاصر است

چکیده: بررسی ملاک تمایز گزاره های تحلیلی و ترکیبی از یکدیگر از مباحث مهم معرفتشناختیِ معاصر است. در این مقاله دیدگاه «کواین» دربارة گزاره های تحلیلی و ترکیبی مورد بررسی قرار گرفته است، کواین با نقد مفاهیمی همچون ترادف و قواعد معناشناختی معتقد است هیچ معیاری برای تقسیم گزاره ها به تحلیلی و ترکیبی در دست نیست و در نهایت نتیجه می گیرد هیچ گزاره ای نیست که صدق آن مطلقاً به زبان وابسته باشد. در پایان مقاله نظرات فیلسوفان دیگری مانند ریچارد سویین برن، آلبرت کاسُلو و رودریک چیزم در نقد آرای کواین بیان شده است.

کلیدواژه ها: معنا، تحلیلی و ترکیبی، ترادف، قواعد معناشناختی، کل گرایی معرفتشناختی

نویسنده : محمدصادق زاهدی [1]

هرچند تنسیق دقیق گزاره های تحلیلی[2] و ترکیبی[3] نخستین بار توسط ایمانوئل کانت ارائه گردید؛ اما این تمایز پیش از وی نیز از سوی فیلسوفان دیگری همچون لایب نیتس و هیوم مورد توجه قرار گرفته بود. لایب نیتس میان دو دسته از گزاره ها تمایز قایل شد. گزاره هایی که آنها را حقایق عقلی[4] می نامد و گزاره هایی که از آنها به حقایق تجربی[5] تعبیر می کند. حقایق عقلی گزاره هایی هستند که انکار آنها مستلزم تناقض است و در هر جهان ممکنی صادقند، گزاره های ریاضی بارزترین نمونه این حقایق است. ابتنای این گزاره ها بر اصل تناقض به این معناست که هر تغییری در عالم تجربه صورت پذیرد در صدق و کذب آنها تأثیری نخواهد داشت [لایب نیتس 1373: 176]. معیار تناقض، پس از لایب نیتس به عنوان یکی از ملاکهای تمایز میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی از سوی کانت مورد استفاده قرار گرفت.

دیوید هیوم؛ از منظری دیگر، گزاره ها را از حیث اینکه بیان کنندة چه نسبتی هستند به دو دستة گزاره های تحلیلی و گزاره های تجربی تقسیم کرد. وی گزاره هایی را که حاکی از نسبت میان ایده ها و تصورات ذهنی[6] هستند تحلیلی، و گزاره هایی را که حاکی از نسبت میان امور واقع هستند[7] گزاره های تجربی می نامد. از نظر هیوم، صدق گزاره های تحلیلی صرفاً از تحلیل ایده ها و تصورات ذهنی احراز می شود و نسبت میان ایده ها نیز تماماً به دو طرف آنها بستگی دارد که در ذهن تحقق دارند. این نوع گزاره ها ربطی به امور واقع ندارند و حکایت از واقع نمی کنند. نسبت میان امور واقع از تصورات ذهنی مستقل است و احتمال دارد در عین ثابت بودن تصورات ذهنی؛ در نسبت مورد نظر تغییر حاصل شود. به نظر هیوم نفی نسبت میان امور واقع به تناقض نمی انجامد، در حالی که  نفی گزاره های حاکی از نسبت میان تصورات ذهنی مستلزم تناقض است  [Hume 1980: 15].

واضحترین و صریحترین تفکیک میان انواع گزاره ها از سوی کانت ارائه گردید. وی پس از تقسیم بندی گزاره ها به دو قسم تحلیلی پیشین[8]  و ترکیبی پسین[9] به بررسی این مسألة اساسی پرداخت که آیا گزاره های ترکیبی پیشین می تواند وجود داشته باشد یا نه؟ فیلسوفان پیش اندی، در نظام معرفتی انسان، دو نوع گزارة تحلیلی پیشین و ترکیبی پسین را تشخیص داده بودند، اما به گزاره های ترکیبی پیشین اعتقاد نداشتند. کانت این سه نوع گزاره (تحلیلی پیشین، ترکیبی پسین و ترکیبی پیشین) را از هم تفکیک کرد. وی در تفکیک گزاره های تحلیلی و ترکیبی دو معیار را در نظر گرفت: اندراج[10] و تناقض. او گزاره ای را که معمول در موضوعش مندرج باشد و با تحلیل موضوع بتوان محمول را از آن استخراج کرد، گزاره تحلیلی می نامد. به این ترتیب در گزاره های تحلیلی، محمول چیزی به موضوع نمی افزاید و در نتیجه چیزی به معرفت ما دربارة موضوع اضافه نمی شود. گزارة «هر شوهری مرد است» گزاره ای تحلیلی است، زیرا «مرد بودن» در «شوهر بودن» مندرج است؛ و با تحلیل مفهوم «شوهر» می توان به مفهوم «مرد» دست یافت. اما در گزاره های ترکیبی محمول در موضوع مندرج نیست و با بیان یک گزارة ترکیبی مفهوم جدیدی بر موضوع حمل می شود. گزارة «جسمی وزن دارد» ترکیبی است، زیرا «وزن داشتن» در مفهوم «جسم» مندرج نیست [Kant:  48-54].

معیار اندراج، با دشواریهایی رو به روست، زیرا اندراج، خود مفهومی مبهم است و معنای اینکه مفهومی در مفهوم دیگر مندرج باشد چندان روشن نیست. وانگهی، معیار اندراج صرفاً برای گزاره هایی قابل استفاده است که از ساختار موضوع محمولی برخوردار باشند و گزاره های دیگر را دربرنمی گیرد. شاید بتوان پذیرفت که گزارة «مثلث سه ضلع دارد» تحلیلی است، زیرا مفهوم «سه ضلع داشتن» در مفهوم «مثلث» مندرج است؛ اما دربارة گزارة «اگر امروز باران باریده باشد آنگاه امروز باران باریده است» چه می توان گفت؟ صدق این گزاره به تجربه وابسته نیست؛ و لذا گزاره ای پیشین است. اما آیا گزاره ای تحلیلی است یا ترکیبی؟[کورنر  1367: 147].

معیار دیگری که از سوی کانت برای تمایز میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی به کار رفته است، معیار تناقض است. گزارة تحلیلی، گزاره ای است که نفی آن به تناقض می انجامد؛ اما نفی گزارة ترکیبی مستلزم تناقض نیست. ظاهراً اشکالاتی که در معیار اندراج وجود دارد شامل معیار تناقض نمی شود. چون معیار تناقض نه با ابهام مفهومی نظیر ابهام مفهوم «اندراج» مواجه است و نه دامنة شمول آن صرفاً به گزاره هایی که دارای ساختار حملی هستند، ختم می شود. اما این بدان معنا نیست  که هیچ اشکالی بر این معیار دوم وارد نیست.

گزاره های ریاضی از نظر کانت، از طرفی، ترکیبی اند و محمول آنها از تحلیل موضوعشان به دست نمی آید. مثلاً گزارة «12=7+5» گزاره ای ترکیبی است و مفهوم «دوازده» را از تحلیل مفاهیم پنج و هفت نمی توان به دست آورد. اما، از سوی دیگر، نفی این گزاره ها مستلزم تناقض است. به این ترتیب معیار تناقض صرفاً برای شناسایی گزاره های تحلیلی از ترکیبی به کار نمی آید، و اینگونه نیست که اگر نفی هر گزاره ای به تناقض انجامید، آن گزاره تحلیلی باشد [Casullo 1992: 12].  به نظر می رسد حتی اگر معیار تناقض، معیار قابل قبولی در تفکیک گزاره های تحلیلی و ترکیبی از یکدیگر باشد، باز هم مسأله تمام شده نیست و می توان پرسید که چرا نفی برخی از گزاره ها مستلزم است، اما نفی برخی دیگر تناقض را در پی نخواهد داشت؟

دو معیار «اندراج» و «تناقض» هر یک رویکرد خاصی را در تبیین اینکه چه گزاره ای را گزارة تحلیلی بدانیم، به همراه دارند. «اصل تناقض» حقیقتی منطقی است، و استفاده از آن به عنوان معیاری برای تمایز این دو نوع گزاره به معنای مبنا قرار دادن حقیقتی منطقی برای شناسایی گزاره های تحلیلی است. «اندراج» معیاری معناشناختی است از طریق تمایل معنایی موضوع و محمول به اندراج محمول در موضوع حکم می کند و به نتیجه می رسد که گزاره تحلیلی است.

پوزیتویستهای منطقی، که در پی تعیین معنا داری و بی معنا بودن گزاره ها هستند، تمایز میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی را می پذیرند و گزاره های ریاضی و منطقی را گزاره های تحلیلی می دانند. وقتی این گزاره ها تحلیلی باشند، پیشین هستند و صدق و کذب آنها از طریق تجربه به اثبات نمی رسد. اما اینان، برخلاف کانت، این گزاره ها را ترکیبی نمی دانند و معتقدند هر گزارة پیشینی لزوماً تحلیلی است. از نظر آنان این گزاره ها معنا دارند اما چیزی به معرفت ما اضافه نمی کنند. به اعتقاد آیر[11] صدق گزاره های تحلیلی صرفاً به تعریف نهادهای منطقی به کار رفته در آن وابسته است، در حالی که صدق گزاره های ترکیبی به امور واقع تجربی بستگی دارد. به طور مثال؛ گزارة «بعضی مورچه ها دارای نظام برده داری هستند» گزاره ای ترکیبی است و صدق و کذب این گزاره بر اساس تعریف نهادهای منطقی اش حاصل نمی شود. اما گزارة «بعضی مورچه ها یا زندگی انگلی دارند یا ندارند» گزاره ای تحلیلی است. اگر کسی کارکرد واژه های «یا» و «چنین نیست که» را بداند به صدق این گزاره پی می برد و نیازی به مراجعه به تجربه نیست. آیر معتقد است گزاره های تحلیلی فاقد محتوای خبری اند و دربارة عالم واقع چیزی بیان نمی کنند؛ به همین دلیل هم با هیچ تجربه ای تأیید یا ردّ نمی شوند. اینکه نفی چنین گزاره هایی به تناقض منجر می شود صرفاً به قراردادهای زبانی مربوط است. نفی گزاره های تحلیلی؛ زیر پا نهادن قواعد و قراردادهای مربوط به کاربرد زبان است [Ayer 1946: 77-78].

علی رغم اختلاف نظر کانت و پوزیتیویستهای منطقی در مورد تحلیلی بودن گزاره های ریاضی و منطقی، پوزیتیویستها در این مسأله با کانت اتفاق نظر دارند که صدق پاره ای از گزاره ها مستقل از امر واقع است و برای احراز صدق چنین گزاره هایی نیازی به رجوع به امور واقع تجربی نیست. اما کواین در مقاله مشهور خود به نام «دو حکم جزمی تجربه گرایی»[12]  تمایز قائل شدن میان دو نوع گزارة تحلیلی و ترکیبی و اعتقاد به صدق پاره ای از گزاره ها مستقل از امور واقع تجربی را از احکام جزم گرایانه تجربه گرایی دانسته و معتقد است تجربه گرایی برای پایبندی به اصول خود، که همانا خودداری ارائه از هرگونه حکم جزمی دربارة عالم است، باید از این احکام جزمی دست بشوید. به نظر کواین صدق هیچ گزاره ای مستقل از امر واقع نیست و اساساً تقسیم گزاره ها به گزاره های تحلیلی و ترکیبی؛ تقسیمی بدون دلیل است   Quine 1984: 20-46]؛کواین 1374: 251 277[.

به اعتقاد کواین، در یک بررسی مقدماتی، گزاره های تحلیلی به دو نوع تقسیم می شوند: نوع  اول گزاره هایی هستند که از صدق منطقی[13] برخوردارند. به طور مثال، گزارة «هیچ نامتأهلی، متأهل نیست» دارای صدق منطقی است. ویژگی صدقهای منطقی آن است که مفاهیم تشکیل دهندة آنها در صدقشان نقشی ندارند و صدق این گزاره ها تنها به اجزای منطقی[14] تشکیل دهندة آنها وابسته است. در مثال مورد نظر صدق این گزاره به مفهوم «متأهل» ارتباطی ندارد، بلکه صرفاً به اجزای منطقی «هیچ» و «نا» مربوط است.

نوع دوم گزاره هایی هستند که هرچند به ظاهر ساختار منطقی ای مانند گزاره های نوع اول ندارند اما می توان با جایگزینی عبارتهای مترادف، آنها را به صدقهای منطقی تبدیل کرد. برای مثال؛ گزارة «هیچ مجردی، متأهل نیست» گزاره ای تحلیلی است زیرا به سادگی می توان به جای «مجرد» مترادف آن یعنی «نامتأهل » را قرارداد و آن را به یک صدق منطقی تبدیل کرد. تبدیل گزاره های تحلیلی نوع دوم به گزاره های نوع اول بر اساس ترادف مفهومی[15] عبارتهای تشکیل دهندة دو گزاره امکانپذیر است. اما از نظر کواین واژة «ترادف» نیازمند توضیح است، چرا که این واژه به اندازة واژة تحلیلی مبهم است [Quine 1984: 22-24]. 

مسأله این است که اصلاً چگونه می توان تشخیص داد که دو عبارت زبانی مترادفند؟ کواین دو معیار محتمل برای شناسایی دو عبارت مترادف را مورد بررسی قرار می دهد و در نهایت هیچ یک از این دو معیار را برای شناسایی دو عبارت مترادف معتبر نمی داند. نخستین معیار؛ او معیار تعریف[16] است؛ شاید برخی معیار تعریف را برای شناسایی ترادف دو عبارت زبانی کافی بدانند، به این معنا که اگر یک عبارت زبانی، با عبارتی دیگر تعریف شود، می توان گفت آن دو عبارت مترادفند. در مثال مورد نظر «مجرّد» به «نامتأهل» تعریف می شود؛ لذا می توان گفت آنها مترادف یکدیگرند. اما کواین معتقد است نمی توان از پیش معین کرد که چه عبارتی برای تعریف چه عبارتی به کار می رود. حتی مراجعه به فرهنگهای لغت نیز نمی تواند مشکل گشای مسأله باشد، زیرا فرهنگ نویسان از پیش فرض کرده اند آنچه در تعریف یک واژه ارائه می دهند؛ با آن واژه مترادف است. به این ترتیب کواین پیش فرض تعریف یک واژه به واژه ای دیگر را ترادف مفهومی میان آن دو می داند و به همین سبب بنا کردن ترادف، بر ملاک تعریف را نوعی دور منطقی به حساب می آورد[Quine 1984: 25] .

معیار محتمل دیگری که ممکن است برای شناسایی ترادف مفهومی دو عبارت زبانی در نظر گرفته شود امکان جا به جایی و تعویض واژه های مترادف در یک گزارة صادق است به طوری که با جا به جایی آنها به جای یکدیگر، صدق جمله ثابت باقی بماند. هر دو عبارت زبانی که چنین خصوصیتی داشته باشد و بتوانند جانشین یکدیگر شوند و در عین حال صدق جمله باقی بماند با یکدیگر مترادفند. مثلاً می توان گفت دو عبارت «مجرد» و «نامتأهل» مترادفند؛ زیرا  اگر در گزارة «هیچ متأهلی، متأهل نیست» به جای «نامتأهل»، عبارت «مجرد» را قرار دهیم صدق جمله ثابت خواهد بود. اما آیا صرف اینکه دو عبارت بتوانند در یک جمله جایگزین هم شوند و صدق جمله ثابت باقی بماند،  می تواند نشانة ترادف مفهومی آن دو عبارت باشد؟ پاسخ کواین منفی است[Quine 1984: 29] .   

برای روشن شدن مسأله باید به تفاوت دو نوع زبان مصداقی[17] و زبان مفهومی[18] توجه داشت. زبان مصداقی، زبانی است که با جا به جایی اجزای هم مصداق زبان در یک جمله، ارزش صدق و کذب جملات آن تغییر نمی کند؛ برای مثال زبان منطق محمولات مرتبة اول زبانی مصداقی است. اگر گزارة «حسن معلم است» صادق باشد و «حسن = پدر علی» باشد با جا به جایی «حسن» و «پدر علی» در جمله مذکور گزارة «پدر علی معلم است» نیز صادق خواهد بود؛ زیرا «حسن» و «پدر علی» بر مدلول واحدی دلالت می کنند. اما این سخن دربارة زبانهای مفهومی صادق نیست. در زبانهای مفهومی؛ صرف مصداق واحد داشتن اجزای زبان نمی تواند مجوز جا به جایی آنها در یک جمله باشد. به طور مثال؛ زبان منطق موجهات، زبانی مفهومی است. گزارة «ضرورتاً سعدی، سعدی است» صادق است اما اگر به جای «سعدی» عبارت «نویسندة گلستان» را قرار دهیم؛ گزارة «ضرورتاً سعدی نویسندة گلستان است» دیگر صادق نخواهد بود، هر چند که «سعدی» و «نویسندة گلستان» بر مدلول واحدی دلالت می کنند [موحد  1368: 285]. سخن کواین این است که در زبانهای مصداقی به صرف امکان جایگزینی دو عبارت و ثابت باقی ماندن صدق جمله، نمی توان ترادف مفهومی آن دو عبارت را نتیجه گرفت. ممکن است هم مصداقی دو عبارت زبانی به سبب ترادف معنایی آن دو باشد و ممکن است هم مصداقی آن دو عبارت ربطی به معنای ترادف داشتن آن دو نداشته و امری کاملاً اتفاقی باشد. همان طور که دو عبارت «موجود دارای قلب» و «موجود دارای کلیه» هم مصداقند ولی این هم مصداقی مربوط به امر واقع است و ربطی به مفهوم و معنای این دو عبارت ندارد[Quine 1984: 32].  

به این ترتیب کواین معتقد است هیچ کدام از دو معیار تعریف یا جا به جایی در جمله در عین بقای صدق جمله نمی تواند مشخص کند که کدام دو عبارت زبانی مترادفند. از همین رو، شناخت گزاره های تحلیلی و تمییز آنها از گزاره های ترکیبی بر اساس ملاک ترادف؛ امکان پذیر نخواهد بود. از نظر کواین ممکن است دشواری تمییز میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی از یکدیگر به ابهام ذاتی زبان طبیعی مربوط باشد و ادعا شود که اگر یک زبان دقیق (برای مثال زبان علم) وضع کنیم در این صورت به راحتی می توان میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی تمایز قایل شد. اما او دشواری تمییز نهادن میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی در زبانهای مصنوعی را از دشواری تمییز میان آنها در زبان طبیعی کمتر نمی داند. مثلاً زبان مصنوعی L. را در نظر بگیریم که قواعد معناشناختی خاص خود را دارد با قواعد آن می توان مشخص کرد کدام دسته از گزاره های این زبان تحلیلی است و کدام یک ترکیبی. اگر در این زبان این قاعده را داشته باشیم که «گزارة P و فقط گزارة P در زبان L. تحلیلی است» « P» نمایندة مجموعه ای از گزاره هاست که در زبان مصنوعی ما تحلیلی محسوب شده اند. به نظر کواین این قواعد معناشناختی شاید بتواند روشن سازد که کدام دسته از گزاره ها در زبان ما تحلیلی است اما معنای تحلیلی بودن این گزاره ها را روشن نمی کند. به بیان دیگر، این پرسش همچنان باقی است که وصف تحلیلی که برخی از گزاره ها در L. به آن متصّف شده اند چگونه وصفی است و چه تفاوتی با وصف ترکیبی دارد؟ به اعتقاد کواین وصف «تحلیلی در L. » وقتی فهمیده می شود که پیش از آن وصف عام «تحلیلی» فهمیده شده باشد. از سوی دیگر، حتی اگر بتوان با قواعد معناشناختی، تعریفی از «تحلیلی در L. » ارائه داد؛ هنوز تکلیف مفهوم «تحلیلی» به طور عام  روشن نشده است. به این ترتیب ساختن هرگونه زبان مصنوعی نیز مشکل تفکیک میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی را حل نمی کند، زیرا برای هر نوع تفکیکی میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی در هر زبان مصنوعی نخست باید خود عبارت «تحلیلی» را فهمید [Quine 1984: 36].  کواین با ردّ وجود هرگونه معیار برای تفکیک گزاره های تحلیلی از گزاره های ترکیبی؛ به طور کلی صدق یک گزاره را خصوصیتی می داند که هم به امور واقع وابسته است و هم به زبان. از نظر او نمی توان گفت که صدق برخی گزاره ها صرفاً به امور زبان و مفهومی وابسته است و صدق برخی دیگر به امور واقع. کواین هرچند نقد خود از تفکیک میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی را از گزاره های تحلیلی نوع دوم یعنی گزاره هایی که به ظاهر ساختار یک صدق منطقی را ندارند ولی می توان آنها را به صدق منطقی تبدیل کرد آغاز می کند، اما در نهایت حتی صدقهای منطقی را نیز مستقل از امور واقع نمی داند.

پیشتر اشاره شد که صدق یک گزارة منطقی، صرفاً به معنای اجزای منطقی تشکیل دهندة آن وابسته است. اما از نظر کواین معنا چیزی نیست که بتوان آن را صرفاً به امور زبانی نسبت داد؛ این امر حتی دربارة معنای اجزای منطقی گزاره ها نیز صادق است. به نظر او هیچ گزاره ای را نمی توان یافت که صدق آن کاملاً به امور زبانی یا کاملاً به امور تجربی وابسته باشد. صدق خصوصیتی است که هم به زبان بستگی دارد و هم به امور واقع بیرون از زبان و این نکته دربارة تمام گزاره ها صادق است. به نظر وی مرز کشیدن میان گزاره ها و تقسیم آنها به دو دستة گزاره های تحلیلی، که صدقشان مستقل از امر واقع است، و گزاره های ترکیبی، که صدقشان وابسته به امر واقع است، غیر قابل قبول است [Quine 1984: 36].

کانت با تمایز نهادن میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی و پیشین و پسین؛ گزاره های ریاضی و منطقی را گزاره هایی می دانست که مستقل از امر واقع تجربی اند، ولی در عین حال ترکیبی هستند.

پوزیتویستهای منطقی با پذیرفتن این امر که گزاره های ریاضی و منطقی مستقل از امر واقع تجربی اند؛ این نوع گزاره ها را تحلیلی به حساب آوردند؛ اما کواین با ردّ هر نوع تفکیک میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی، همة گزاره ها را به امر واقع تجربی وابسته می داند. به نظر او حتی نمی توان از ارتباط منفرد یک گزاره با امر واقع سخن گفت، بلکه در بررسی صدق و کذب گزاره ها؛ مجموعة باورهای آدمی دخالت دارد و در صورت ناسازگاری تجربه با نظام باورهای ما، هر یک از اجزای این نظام قابل بازنگری و بررسی مجدد است. به نظر کواین کل معرفت انسان همچون فرشی است که بافتة دست خود اوست. گزاره های تشکیل دهندة معرفت ما مانند تار و پود فرش در هم تنیده شده اند و در یک نظام شبکه ای قرار دارند. اگر تجربه ای با این شبکة معرفتی ما ناسازگار باشد هر یک از اجزای این شبکه می تواند مورد بازنگری قرار گیرد. روشن است که در این بازنگری ابتدا گزاره هایی که ارتباط مستقیم تری با امور واقع دارند مورد توجه قرار می گیرند؛ اما ممکن است ناسازگاری به گونه ای باشد که به بازنگری در بنیادی ترین باورهای ما نیز منتهی شود به طوری که حتی از صادق دانستن برخی گزاره های منطقی و ریاضی دست برداریم. چنان که برخی از فیزیکدانان برای ساده کردن مکانیک کوانتوم پیشنهاد کرده اند در قانون امتناع اجتماع نقضین بازنگری شود [Quine  1984: 43] .

دیدگاه کواین دربارة گزاره های تحلیلی و ترکیبی و اینکه هیچ مرز قاطعی میان گزاره ها وجود ندارد و نمی توان گفت که صدق پاره ای از گزاره ها به گونه ای است که هیچ ربط و نسبتی با امور واقع ندارد، مورد نقدهای متعددی قرار گرفته است. رودریک چیزم[19] در نقد سخن کواین گفته است؛ این ادعا که امکان شناخت ترادف دو عبارت زبانی ممکن نیست؛ حتی اگر درست هم باشد به این نتیجه نمی انجامد که نمی توان میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی تمایز قائل شد. به بیان دیگر، استدلالهای کواین حداکثر ثابت می کند، معیارهایی که تاکنون برای تمایز میان گزاره های تحلیلی و ترکیبی ارائه شده است؛ معیارهای معتبری نیست و بر اساس تعریف یا جانشینی نمی توان به نسبت ترادف میان دو عبارت زبانی پی برد. اما این غیر از آن است که گفته شود اساساً میان عبارتهای زبانی نسبت ترادف وجود ندارد و در نتیجه نمی توان گزاره های تحلیلی داشت[Chisolm 1977: 60-61] .

ریچارد سویین برن[20] این سخن کواین را که امکان شناسایی دو عبارت زبانی مترادف ممکن نیست، غیر قابل قبول می داند. سویین برن می گوید دو عبارت زبانی را می توان مترادف دانست اگر و تنها اگر معنای یکسانی داشته باشند و شناخت معنای یکسان داشتن دو عبارت زبانی در گفتاری غیر فلسفی کاملاً ممکن است. تا وقتی که بتوان برای دو عبارت زبانی معنایی واحد را تشخیص داد، ناتوانی از ارائة تعریفی از دو عبارت مترادف ضعف به حساب نمی آید. البته، به اعتقاد سویین برن ترادف امری وابسته به متن است و تعویض و جا به جایی عبارتهای مترادف تنها در متن مورد نظر مجاز خواهد بود. همچنین، وی دو اشکال بر تعریف کواین از گزاره های تحلیلی وارد می کند: نخستین اشکال به مفهوم «صدق منطقی» باز می گردد. کواین صدق منطقی را بر حسب «اجزای منطقی» تعریف کرده است. به این معنا که هر گزاره ای که صدق منطقی دارد، صدقش صرفاً بر اساس اجزای منطقی خود آن است صرفنظر از هر نوع تفسیری که سایر اجزای آن می توانند بپذیرند. به این ترتیب در صدقهای منطقی تنها عناصر ثابت «اجزای منطقی» گزاره هستند و سایر اجزای گزاره را می توان تغییر داد. سویین برن معتقد است هیچ دلیلی وجود ندارد که گزاره های تحلیلی را به گونه ای تعریف کنیم که به گزاره هایی که دارای صدق منطقی هستند فرو کاسته شوند؛ یعنی گزاره هایی که تنها عناصر ثابت آن اجزای منطق باشند. به باور سویین برن مفهوم «اجزای منطقی» خود مفهومی مبهم است و هیچ دلیلی وجود ندارد که برخی از ثابتهای موجود در جمله ها را اجزای منطقی بنامیم و سایر ثابتها را اجزای منطقی جمله به حساب نیاوریم. به بیان دیگر، از نظر سویین برن اینکه صرفاً ثابتهایی مانند «و، یا، نا، اگر» را ثابتهای منطقی بنامیم و گزاره های تحلیلی را به گزاره هایی فروکاهیم که در آنها این اجزاء ثابت باشند؛ غیر قابل قبول است. اشکال دیگر سویین برن بر تعریف کواین از گزاره های تحلیلی آن است که گزاره های بسیاری وجود دارد که بر اساس تعریف کواین جزء گزاره های تحلیلی قرار خواهد گرفت، در حالی که بسیاری آنها را گزاره های تحلیلی نمی دانند. مانند این گزاره که «هیچ چیزی یکسره قرمز و سبز نیست»[Swin burne 1975: 226-227].

آلبرت کاسُلو[21]؛ تحلیل کواین از ترادف معنایی میان دو عبارت زبانی را متأثر از مکتب زبانی بلومفیلد[22] می داند. از نظر کاسلو اشکالات کواین در چهارچوب نظریة زبان شناختی چامسکی[23] قابل حل است. بحث تفصیلی از این نظریات نیازمند مجالی دیگر است[Casuble 1992: 13].

منابع

کواین، ویلرد وان ارمن. (پاییز و زمستان 1374). «دو حکم جزمی تجربه گرایی». ترجمة: منوچهر بدیعی. ارغنون. شمارة 7 و 8. صص 251 – 277.

کورنر، اشتفان. (1367). کانت. ترجمة عزت الله فولادوند. تهران: خوارزمی.

لایب نیتس. گتفرید ویلیهم. (1372). مونادولوژی. ترجمة عبدالکریم رشیدیان. تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.

موحد، ضیاء. (1368)، درآمدی بر منطق جدید. تهران: انتشارات آموزش انقلاب اسلامی.

- Ayer, A.G. (1949). The apriori, from Language, Truth, and Logic. 2 nd ed. reprinted in Apriori Knowledge. edited by Paul Moser. 1287.

 - Casullo, Alberts. (1992). analyicity , in A Companion to Epistemology. edited by E. Sosa and J. Dany, Basil Blackwell. 1992.

- Chisolm, Roderick, M. (1977). The Truth of Reason. from Theory of Knowledge, 2 / e. reprinted in Apriori Knowledge. edited by Paul Moser. 1987.

- Hume, David. (1988). An Enquiry Concerning Human Understanding. Hackett Publishing Company.

- Kant, Immanuel. Critique of Pure Reason. Trans by Kemp Smith. Macmillan.

 - Quine, W.V. (1984). From a Logical Point of View. Cambridge. Harvard University Press.

 - Swinburne, R.G. (1975). Analicity. Necessity and Apriority. from Mind 84 (1975). reprinted in Apriori Knowledge. edited by Paul Moser. 1987.                                                                                                                                              

______________________________________________________

[1] . استاد دانشگاه

[2] . anaytic

[3] . synthetic

[4] . truths of reason

[5] . truths of fact

[6] . relations of ideas

[7]. matters of fact

[8] . apriori

[9] . aposteriori

[10] . containment

[11] . Ayer

[12] . Two Dogmas of Empiricism

[13] . logicol Truth

[14] . logical Particles

[15] . synonymy

[16] . definition

[17] . extensional

[18] . intensional

[19] . Roderick Chisholm

[20] . Richard Swinburne

[21] . Alvart Casullo

[22] . Bloomfieldian School

[23] . Chomsky

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان