ماهان شبکه ایرانیان

نتایج توجه و اهتمام خاورشناسان آلمانی به قرآن کریم۱

خاورشناسی در آلمان سابقه ای دیرینه دارد. پس از صدور مجوز انتشار ترجمة قرآن کریم توسط مارتین لوتر که در راستای اهداف تخریبی علیه اسلام بود، ترجمه های قرآن کریم رو به رشد گذاشت.

چکیده:

خاورشناسی در آلمان سابقه ای دیرینه دارد. پس از صدور مجوز انتشار ترجمة قرآن کریم توسط مارتین لوتر که در راستای اهداف تخریبی علیه اسلام بود، ترجمه های قرآن کریم رو به رشد گذاشت.

مطالعات عربی اسلامی و عبری یهودی در آلمان نیز روندی صعودی به خود گرفت. در مطالعات خاورشناسی آلمان نیز دو رویکرد رشد یافت:

اول، رویکرد جستجو برای یافتن مشابهت هامیان کتب دینی و دیگری، رویکردنقادی کتب مقدس.

این مقاله بر آن است که این دو رویکرد را توضیح دهد.

هر چند اولین ترجمه های قرآن کریم به زبان لاتین صورت گرفت، اما در آن زمان کلیسا برای استفاده از وجوه تشابه میان داستانهای تورات و  انجیل با داستانهای قرآن به منظور شناخت مشترکات این ادیان و تصحیح مفاهیم اشتباه و تحریف شده کتاب های ادیان خود و به دنبال آن ایجاد گفتگویی مبتنی بر اصول و مبانی علمی و دقیق، احترام به یکدیگر و عدم اهانت به این ادیان آسمانی، تلاشی ننمود.

علت این امر را می توان در هدف آنان ریشه یابی نمود که آنان از این ترجمه و ترجمه های بعدی تنها هجمه به اسلام و خدشه دار نمودن آن را می خواستند. این امر در نوع نگاه پترس محترم به ترجمه قرآن به هنگام دعوت برای ترجمه آن مشهود است. هدف مزبور در آغاز دوره جدید نیز در اقدام "مارتین لوتر" مبنی بر اجازه انتشار ترجمه قرآن کریم آشکار می گردد. چرا که وی گفت:"باور دارم که هیچ اقدامی برای محمد [صلی الله علیه و آله و سلم]و ترک ها (مسلمانان) عذاب آورتر و مضرتر (از هر سلاحی) از ترجمه قرآن و انتشار آن میان مسیحیان نمی باشد."

نگاهی به فاصله تاریخی میان اولین ترجمه لاتینی قرآن کریم و ظهور مارتین لوتر، و پذیرش ها و مخالفت ها در ترجمه قرآن کریم، وجود دیدگاههایی که ترجمه قرآن کریم را تهدیدی برای قداست عهدین می دانستند تأیید می کند. نیز نگاهی به اقدام مارتین لوتر در دعوت اصلاح طلبانه اش، بیانگر این واقعیت اند که مارتین لوتر خود به این خطر (یا ازطریق خواندن مستقیم ترجمه قرآن کریم و یا مطالعه آثار فلسفی اسلامی که در آن دوران به لاتین ترجمه شده بود) واقف بود. لذا این اقدام برای دور کردن این خطر از نهاد رسمی مسیحیت بسیارصحیح بود.ابراهیم هنکلمن، همین اقدام را به هنگام ترجمه قرآن کریم انجام داد.

ترجمه لوتر از عهدین و چاپ و انتشار گسترده آن، همزمان با صدور مجوز ترجمه قرآن کریم و فزونی ترجمه ها، و پس از آن رشد مطالعات عربی اسلامی و عبری یهودی در آلمان، نتایج ذیل را به دنبال داشت :

الف) شناخت وجود رابطه میان داستانهای قرآن و داستانهای تورات و انجیل، و تلاش برای پژوهش در مورد حقایقی که ممکن است عقل انسانی پذیرای آنها باشد.

ب) شناخت موضع قرآن کریم در قبال تورات و انجیل.

ج) رشد اصلاحات دینی.

و به دنبال این شناخت در مطالعات خاورشناسانه در آلمان دو رویکرد رشد یافت :

اول: رویکرد جستجو برای یافتن وجوه تشابه میان کتب دینی.

دوم: رویکرد نقادی "کتاب مقدس".

رویکرد اول:

این جریان در عصر جدید و در کتاب خاورشناس یهودی آلمانی، "ابراهام ژایگر" با عنوان " اقتباسات محمد[صلی الله علیه و آله و سلم] از یهودیت" آغاز شد.

ظهور این رویکرد به دنبال پیدایش زبان شناسی تطبیقی و مطالعات این حوزه بود. می دانیم که زبانشناسی تطبیقی بعد از کشف زبان سانسکریت پیشرفت کرد و پس از آن مراحلی را طی کرد که اوج آن در پایان قرن نوزدهم و آغازه های قرن بیستم بود. این تحول به دنبال به کارگیری نظریات تکاملی داروین توسط "شلایشر" در زمینه زبان ها، رخ داد. کتاب شلایشر در زمینه ادبیات و نحو تطبیقی در زبان های هندی اروپایی منجر به تأسیس مدرسه ادباء جوان شد.

دانشمندان مطالعات زبان شناسی، روش تاریخی را در تفسیر پدیده های زبانی تطبیقی اتخاذ کردند و می بینیم که خاور شناسان عرصه مطالعات دینی، به ویژه برای پژوهش پیرامون رابطه اسلام با یهودیت و مسیحیت، روش تاریخی و تطبیقی را به کار بردند.

کتاب مزبور ژایگر تا زمان ظهور و پیدایش پژوهش هایی در مورد مطالعه و بررسی بخشی معین از تاریخ قرآن کریم، مرجع اصلی تمامی مطالعاتی بود که پس از آن منتشر گشت. همچنین کتاب  تئودور نولدکه  با عنوان "تاریخ قرآن " تأثیر مهم و بسزایی در تمامی مطالعات خاورشناسان در زمینه تاریخ "متن قرآن" به جای گذاشت. مطالعات وی در زمینه ادبیات تطبیقی در زبانهای سامی نیز بر تمامی پژوهشگران این عرصه اثر گذاشت. نوشته های ژولیوس ولهاوزن (هم در مورد تاریخ صدر اسلام و هم در زمینه مطالعات عهد قدیم) نیز در محققین این دو عرصه تأثیر گذاربود. کتاب ژایگر در تمامی نوشته های پیرامون تشابه میان اسلام و یهودیت از یک سو و یا اسلام و مسیحیت اثر گذار بود.نولدکه از این کتاب تمجید کرده و نکات ژایگر در مورد منبع اسلام و رابطه اش با داستانهای یهودی را نکات و ملاحظه های هوشمندانه و زیرکانه توصیف می کند.

بعد از گذشت یک قرن از چاپ کتاب ژایگر، هینوش اسپایر معتقد بود که ژایگر  از برخی موضوعات غفلت کرده و به آنها نپرداخته است و این انگیزه ای می شود تا تألیفاتی جامع در مورد داستانهای عهدین در قرآن کریم را ارائه دهد:2 و چاپ دوم آن در [هیلد ذهایم1961]صورت گرفت.

اما ابراهام کاتش در کتاب3 خود  سوره بقره و آغاز سوره آل عمران را به صورت آیه به آیه مورد تتبع قرار می دهد و آنها را به عناصر یهودی به ویژه روایات عهد قدیم و تلمود، ارجاع می دهد. این کتاب پس از کتاب  ژایگر  از خطرناک ترین کتب خاورشناسان در این زمینه به شمار می آید. وی در مقدمه کتاب می گوید: "از زمانی که ژایگر کتاب خود را با عنوان اقتباسات محمد از یهودیت نوشت تعدادی از پژوهشگران تلاش کردند تا نگاه وی را که مبتنی بر وامدار بودن اسلام (به میزان زیاد)به نوشته ها و میراث عبری بود، تأیید و حمایت کنند."

کاتش تأکید می کند، همانگونه که پس از نوشته های نولدکه و ولهاوزن، مطالعاتی در حمایت، تأیید و تکامل نوشته های این دو دانشمند و با تکیه بر مبانی پایه ریزی شده توسط آنان، ظهور کرد، مشاهده می کنیم که پس از ظهور کتاب ژایگر مطالعات زیادی با همان روشی که ژایگر اتخاذ کرده بود، رشد کرد و بیشتر پژوهشگران که به این موضوع پرداختند، از خاورشناسان آلمانی بودند، برخی از آنان قرآن را به مفاهیم و عناصر و آموزه های یهودی ارجاع دادند مانند اثرات زیر:

"عناصر یهودیت در قرآن" هیرشفیلد، برلین، 1878

"عناصر یهودیت در بخش داستانی قرآن "، شابیرو، فرانکفورت، 1907.

همچنین خاورشناسان مسیحی قرآن را به منابع مسیحی ارجاع دادند که به عنوان مثال می توان از آثار ذیل نام برد:

"تلاش برای توصیف عناصر مسیحیت در قرآن"، گروک، 1839.

"ارتباط قرآن با یهودیت و مسیحیت"، رودولف،  1922.(هربرت بوسه در مورد این کتاب می گوید : نباید از عنوان کتاب فریب بخوریم که مولف تبعیت قرآن از مسیحیت را تایید می کند.)

"عناصر مسیحیت در قرآن"، کارل آرنس

همانگونه که زبان شناسان، زبانهای موجود در جهان را به گروههای زبانی خاصی تقسیم می کردند، دانشمندان ادیان نیز، ادیان جهان را به گروههای دینی معینی دسته بندی کردند و اسلام، مسیحیت و یهودیت را در برابر ادیان وضعی و ساخته دست بشر مثل بودا، هندو و... قرار داده و بر این مجموعه، ادیان آسمانی و الهی نام نهادند و این به معنای این است که دین های آسمانی از یک منبع یعنی منبع الهی سرچشمه می گیرند.

مستشرق معاصر آلمانی هربرت بوسه از جمله کسانی است که در کتاب خود با عنوان "رابطه اسلام با مسیحیت و یهودیت" وحدت درمنبع این ادیان آسمانی را تأیید می کند و علت تشابه میان این ادیان را به یکی بودن منبع آنها می داند.

همچنین ژولیوس ولهاوزن، علی رغم اینکه عهدین را به شدت نقد می کند ولی در عین حال منبع قرآن کریم را مورد نقد وبررسی قرار نمی دهد و این  بیانگر این است که وی معتقد بود  قرآن کریم، تنها متنی است که از منبعی الهی (بدون تحریف و تفسیر مانند عهدین) به جای مانده است. در اینجا این سؤال مطرح است : اگر زبان شناسان تطبیقی معتقد بودندکه پدیده های مشترک میان زبانهای یک گروه زبانی پدیده های زبانی ارث برده شده از زبان اصلی (زبان مادر) هستند و آن زبانی نزدیکی بیشتری با زبان مادر (مرجع) دارد که ویژگیهای قدیمی را بیشتر حفظ کرده باشد، (هر چند تاکنون در تعیین آن موفق نشده اند) چرا این روش در زمینه مطالعات کتب دینی به کار گرفته نمی]شود؟ به این معنا که تشابه میان داستانها و عقاید دینی، بازگشت به وجود اتحاد منبع و مرجع آن ادیان دارد و کتابی که در زمان نزول تدوین شده و حفظ گردیده و تاکنون تغییر و تحریفی در آن رخ نداده همان متن و حیانی اصلی است، و همان متن وحی شده است و کتابهایی که اصحاب آن کتاب به تحریف و تغییر آنها اعتراف دارند در واقع متونی هستند که از متن اصلی یعنی متن وحیانی دور گشته اند؟

از گفته های بالا آشکار می گردد که پیش روی ما سه دیدگاه متباین از خاورشناسان وجود دارد:

1. نظریه ای که معتقد است قرآن کریم بازگشت به منابع یهودی دارد.

2. نظریه ای که قرآن را به منابع مسیحی بازگشت می دهد.

3. نظریه ای که تشابه میان داستانهای اسلام، یهودیت و مسیحیت را به علت وحدت منبع آنها ارزیابی می کند و این منبع همان وحی بر می شمارد.

این تناقض میان مستشرقین و نبود موضعی واحد از جانب آنان و سکوت برخی از آنان نسبت به منبع قرآن کریم و تردید آنان در تورات و انجیل و ارجاع دادن آن به منابع متعدد و متفاوت در واقع دلیلی خاورشناسانه برای صحت منبع متن قرآن کریم است.

همچنانکه اعتراف قرآن کریم به دو دیانت پیشین (یهودیت و مسیحیت) و اشاره به وجود تحریف در کتابها و عقاید (که خاورشناسان در مورد وقوع این تحریف در یهود و نصاری را ثابت کرده اند) نیز دلیلی استشراقی مبنی بر  وحیانی بودن متن قرآن کریم است و اینکه متن قرآن برای تصحیح کتابها و نوشته هایی که از اصل خود دور شده اند، آمده است.

سومین دلیل خاورشناسان برای اثبات اینکه قرآن کریم از یهودیت و مسیحیت گرفته نشده، این است که از دهه سوم قرن بیستم، کانون های کلامی مسیحیت به گفتگو با اسلام روی آوردند، و پس از آن در واتیکان (1965م) تصمیمی برای انجام گفتگو با ادیان غیر مسیحی و از جمله اسلام، اتخاذ شد و بخشی مختص گفتگو با اسلام تأسیس گردید. همچنین مطالعات زیادی در میان خاورشناسان در مورد تصویر مسیح در قرآن کریم رخ نمود. از جمله :"حقایق عقیده مسیحیت در قرآن"، جوزف هنینگر. و از جمله مطالعات مهمی که به موضوع چهره مسیح در قرآن کریم پرداخت، پژوهشی بود که دانشمند عهد جدید "هیکی ریزنن" در کتاب خود با نام"چهره مسیح در قرآن، پژوهشی در الهی بودن قرآن" انجام داد. این تطور و تحول از مرحله هجمه به گفتگو و معرفی چهره مسیح آنگونه که در قرآن کریم است، تحولی مثبت از سوی نهادهای کلیسا و خاورشناسان است. هر چند این معرفی با اشتباهاتی عمدی و غیر عمدی همراه است،

رویکرد دوم:

رویکردی انتقادی نسبت به کتاب مقدس است که می توان تاریخ آن را در آلمان به اصلاحات مارتین لوتر نسبت دهیم. به ویژه با توجه به دیدگاه وی که معتقد بود هر مسیحی فرهیخته حق دارد این کتاب را بفهمد، و زمانی که فهم عهدین در انحصار روحانیون بود و گفته های آنان را کسی نمی توانست، پیگیری و بررسی کند حتی اگر با عقل در تضاد بود.

رویکرد دوم به موازات تحولات مطالعات عربی اسلامی در آلمان تحولی خطیر و مهم  را سپری کرد، اوج این رویکرد زمانی بود که دانشمندان عهد قدیم، نقد عهد قدیم را به دو دسته تقسیم کردند:

نقد بیرونی  (lower criticism) و نقد عالی یا پیشرفته (higher criticism). که می توان آنرا نقد داخلی نامید.

اما در آلمان به جای دسته بندی قبلی  اصطلاحات جوهری و اصلی رواج زیادی یافتند و  نقد نسخ (Textkritik) و نقد ادبی (Litrerarkritik) جای آن دو اصطلاح قبلی را گرفتند.

نقد بیرونی یا نقد متنی از قدیمی ترین انواع نقد به شمار می رود و در وهله اول از راه تحقیق و کنکاش در مراحل مختلفی که متن گذرانده و شکل نهایی به خود گرفته، مسأله تعدیل ها و تنظیم مجدد اسفار را مورد توجه قرار می دهد.

اگر به متن تورات از زمان موسی تا زمان ضبط و ثبت تورات توسط عزرا و کشف اولین کتیبه ای که به دست ما رسیده (کتیبه لنینگراد که تاریخ آن به اوائل قرن 11میلادی (1008م) بازمی گردد) می بینیم متن تورات مراحل متعددی را طی کرده:

مرحله اول: از حضرت موسی (علیه السلام) تا تدوین تورات و ثبت آن در عصر عزرا.

در این دوره تورات به صورت شفاهی از دهان به دهان منتقل می گشت، لذا اضافات بشری (غیر وحیانی) به متن وحیانی افزوده شد، متن وحی و بشری در تورات به هم آمیخته شده و دستیابی به متن اصلی تورات سخت گردید.

مرحله دوم : از زمان ثبت متن تورات توسط عزرا تا زمان ضبط متن عهد قدیم

در این فاصله زمانی نیز تعدیلات زیادی در متن تورات ایجاد گردید که از جمله آنها تعدیلاتی بود که در کتاب از زمان عزرا تا سال 500 میلادی در تورات وارد کردند و در تلمود اشاره هایی به برخی از این تعدیل ها یافت می شود. (ولیکن این اشاره ها توجیه دینی شده اند.)

ناقدان عهد قدیم، تعدیل های ایجاد شده در متن عهد قدیم را به تعدیل های عمدی و غیر عمدی تقسیم می کنند. آنان، این دو نوع تعدیل را از طریق مقایسه میان نسخ مختلف اسفار عهد قدیم و قدیمی ترین ترجمه ها یعنی ترجمه هفتاد و ترجمه های آرامی از یکدیگر تمییز می دهند.

قرآن کریم در این رویکرد نقادانه از غرب پیشی گرفته است و در چند جا به وجود تغییر عمدی در این متن اشاره می کند از جمله (و قد کان فریق منهم یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون)بقره/75

طبری می گوید: "فریق مانند طائفه است که بیش از یک نفر است و "منهم" یعنی از بنی اسرائیل و کسانی که تحریف گرند و در آن آنچه را که دوست داشتند افزوده و هر آنچه را که بر ایشان ناخوشایند بود محو کردند..."

در اینجا واضح است که طبری به تعدیل عمدی اشاره می کند خواه از طریق حذف و خواه اضافه کردن.

می توان گفت منظور از علمایی که طبری به آن اشاره می کند همان کاتبان بودند و آنان بودند که در متن تورات تعدیل های عمدی انجام دادند.

شهرستانی درباره تحریف هایی که یهود در تورات ایجاد کردند می گوید: "تحریف یا در کتابت و شکل تورات و یا تحریف در تفسیر و تأویل آن [بود]".ابن کثیر نیز در تفسیر خود در مورد آیه فوق همین را می گوید"یعنی تأویلی غیر واقعی از آن می کنند...سندی می گوید منظور تورات است که تحریف کردند... و قتاده می گوید آنها یهود بودند که کلام خدا را می شنیدند و بعد از آنکه در مورد آن تعقل و تدبر کرده بودند آنرا تحریف می کردند، ابو العلیه می گوید: آنچه که خداوند در نعت پیامبر در کتابشان وارد کرده بود را از مواضع اش تحریف کردند... و ابن وهب می گوید: "توراتی که خداوند به آنها نازل کرد را تحریف می کردند، حلال آن را حرام، حرام آن را حلال، حق را باطل و باطل را در آن تبدیل به حق می نمودند. "

ابن کثیر تنها به تحریف لفظی اشاره نمی کند، بلکه به تحریف در شریعت نیز اشاره دارد. همچنین می توان این امر را به اختلاف میان شریعت ها و عقاید فرقه های یهودی پیش از اسلام و فرقه های یهودی ظهور یافته پس از اسلام (خواه در قرون وسطی و خواه فرقه های معاصر) مرتبط دانست.

تردیدی نیست که مستشرقین با این آیه و آیه های مشابه آشنا هستند. که این آشنایی از سه راه صورت گرفت:  

1- قرائت متن اصلی قرآن کریم(چاپ فلوگل و یا چاپ هنکلمن) توسط کسانی که عربی را در کنار عبری مورد مطالعه و فراگیری قرار دادند.

2- قرائت ترجمه های متعدد و مختلف از قرآن کریم

3- اطلاع مستشرقین از منابع اسلامی که قبلا بدان اشاره شد.

مستشرقان به جای واژه های تحریف، تعدیل و تبدیل، بر اقدامات کاتبان از زمان عزرا تا قرن پنجم میلادی تعدیل عمدی اطلاق نمودند.که این با متن آیه پیشین مطابقت دارد.

 اما عبارت "و قد کان فریق منهم" به این معناست که علاوه بر کاتبان، گروهی از سامری ها (که نسخه موجود در دست آنان با متن رایج تورات متفاوت است) نیز تورات را تحریف کردند. شهرستانی به این نکته اشاره می کند که زبان سامری ها با زبان یهود متفاوت است و تورات به زبان سامری ها (که نزدیک به عبرانی است) بوده که بعدا به سریانی منتقل شده است.

این سخن بدین معناست که شهرستانی وجود اختلاف(نه در محتوا بلکه اختلاف زبانی) میان تورات سامری ها و یهود را پذیرفته است. همچنین کتاب "مروج الذهب و معادن الجوهر"  مسعودی شامل موارد زیادی است که نگاهی انتقادی به تورات، به ویژه به فقدان متن اصلی و فرآیند مستند سازی متن آن دارد.

وی می گوید: سامی ها، گمان دارند که تورات موجود در دست یهود، توراتی نیست که موسی بن عمران (علیه السلام) آورده بلکه آن تحریف، تبدیل و تغییر یافته است. و معتقدند که ایجاد کننده تورات موجود در دست یهودیان توسط  زروبابل بن سلسان به وجود آمده است. همچنین وی می گوید: "در نسخه دیگری دیدم که فرد ازدواج کننده،خود بخت النصر بود و خودش بود که به آنان اعطاکرد و بر آنان منت گذاشت."

از دو مطلب فوق آشکار می گردد که در زمان مسعودی نسخ متعدد و متفاوت از تورات وجود داشته است. همچنین میان کتیبه های[قمران] که در نیمه قرن جاری کشف شد و متن رایج اختلافات زیادی وجود دارد. منظور در اینجا اختلافات میان متن[ماسورا]و قدیمی ترین ترجمه های عهد قدیم یعنی ترجمه های آرامی و ترجمه هفتاد می باشد. مستشرقان آلمانی در زمینه نقد متنی تلاش زیادی نمودند و دو نسخه علمی از عهد قدیم با نام های (Biblia Hebraica von R. kittle) با نام اختصاری (BHK) و(Biblia Hebraica Stutt gartensia) با نام اختصاری (BHS) را به چاپ رسانیدند.

این دو نسخه در برگیرنده اشاره هایی به اختلافات موجود میان نسخ دارد.که خواننده می تواند از راه آشنایی با کلید اختصارات وارده در هر نسخه از این دو نسخه، با این اختلافات آشنا شود.

بنابراین می توان گفت آیه های تحریف و تبدیل تنها اشاره به تحریف و تبدیل متنی مرتبط با متن ندارد. بلکه به معنای اختلافات اعتقادی و تشریعی نیز می باشد که این اختلافات در میان فرقه های یهودی از زمان پیدایش قدیمی ترین فرقه یهودی تا پیدایش فرقه های جدید یهودی مشهود است.

دانشمندان مسلمان در دوران جدید و عصر حاضر باید با تعدیل های عمدی و غیر عمدی که از طریق تطبیق میان نسخ خطی و ترجمه های قدیم موجود قبل از ظهور اسلام، آشنا شوند و از آن در تفسیر آیات قرآنی مرتبط با تحریف ها، تبدیل ها و محو و پنهان کردن ها (در کتب آنان) استفاده نمایند. نیز لازم است با اختلافات عقائدی و تشریعی میان فرق یهود به ویژه فرقه های پیش از اسلام آشنا شده در تفسیر قرآن کریم از آن بهره گیرند و به گفته های مفسران گذشته بسنده نکنند و گفته های آنان را تکرار ننمایند. بلکه از راه آشنایی و آگاهی از مطالعات جدید خاورشناسی مرتبط با نقد متنی، بر گفته های علمای سلف بیفزایند. و نیز از نتایج کاوش ها و آثار کشف شده در دوران جدید استفاده کنند.

مستشرقان از قرآن کریم و تفسیر آن در تکامل نقد نسخ(نقد اولی) استفاده زیادی کردند و قرآن در این زمینه از آنان جلوتر می باشد. همچنانکه شهرستانی به طور آشکار به وجود تحریف در کتابت و شکل و صورت ظاهری در متون دینی یهود اشاره می کند که به وضع کلمه به جای کلمه و وضع حرف به جای حرفی  دیگر و یا تکرار کلمه (یا حرف) شناخته می شود. همچنانکه اشاره وی به تفسیر و تاویل می تواند در جرگه تغییر و تحریف عمدی قرار گیرد به طوری که برای خداوند صورت های بشری ایجاد کردند و در تفسیر های متأخر یهودی  اقدام به تأویل آنها نمودند.

لذا ما در تکامل و تحول این روش از آنان شایسته تریم. روشی که برگرفته و در امتداد روش قرآن کریم است. ما در عین حال باید از تلاش های خاورشناسان در این حوزه بهره مند گردیم. و می بینیم که این روش بهتر از پژوهش در شبهه های خاورشناسان و پاسخ به آنها می باشد چرا که این روش بهترین پاسخ به شبهه های آنان است که مدعی تأثیر پذیری اسلام از یهودیت اند.

اما نوع دوم از نقد،یعنی نقد عالی(درونی) و یا نقد پیشرفته دو مفهوم دارد :

اول: مفهوم کلی که در درون خود بسیاری از دیدگاهها در مورد پژوهش در عهد قدیم مثل مسأله تالیفات و پیشینه تاریخی، فرهنگی مولف و توضیح رابطه میان آنها را در بر می گیرد. دوم: مفهوم خاص که به تحولات ادبی متن بر اساس متن تشکیل شده از طبقات مختلف قبل از آنکه شکل نهایی را به خود بگیرد، می پردازد. و این روش بحث و پژوهش تحلیلی است که هدف از آن کنار زدن منابع و یا روایات مختلف، و مبتنی کردن هر طبقه به خودش و بعد از آن رسیدن به مراحل جمع آوری و روش کنارهم نهادن آنها در شکل نهائی آن می باشد. این سخن به این معنا است که تورات فعلی مجموعه ای از اعمال متفاوت و طبقه های متنوع است که به یک مولف و یک عصر منسوب نیست. و این رویکرد نقادانه به نقد منبع و مصدر شناخته می شود.

این نوع از نقد در میان مستشرقین آلمانی از آیشهورن تا ژولیوس ولهاوزن تحولات بزرگی را شاهد بوده است. و اگر جنبش اصلاح دینی از کلیسای ویتنبرگ4 (موطن مارتین لوتر) نشأت گرفت، می توان گفت نقد تکامل یافته در گوتینگین5  متبلور شد و همچنانکه اصلاح دینی به دست یک متکلم یعنی مارتین لوتر رخ داد، نقد عالی به دست متکلمان پروتستانی شروع و تکامل یافت که از برجسته ترین آنها می توان اوالد و ولهاوزن را نام برد.

پیش از توضیح در مورد رویکرد و تحول "نقد منبع" باید گفت ریشه های این رویکرد نیز اسلامی است. در قرآن کریم نیز مطالبی دال بر تعدد کتب تورات وجود دارد، و اینکه تورات فعلی نتیجه، مجموعه ای از اعمالی بشری است، و به تورات وحیانی که به موسی علیه السلام، نازل شده، ارتباطی ندارد. این مطلب را در آیه شریفه "و منهم امیون لا یعلمون الکتاب الا امانی و ان هم الا یظنون فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عند الله لیشتروا به ثمنا قلیلا فویل لهم مما کتبت ایدیهم و ویل لهم مما یکسبون"(بقره 78-79) می توان یافت.

طبری می گوید: " (امیون) یعنی یهود و یا مردمی از یهود، و آنان درباره کتاب الهی و حدود الهی چیزی نمی دانند... احبار یهود، نوشته های دروغین و افتراء  به خدا را با علم به دروغ بودن آن  و از روی عمد برای دروغ بستن به خدا تلاوت می کنند سپس به ناروا می گویند که از نزد خداوند نازل شده است." سخن طبری کاملا آشکار است که تورات فعلی عملی انسانی است که به تورات اصلی ارتباطی ندارد. و می توانیم معنای "احبار یهود" را که طبری به آن اشاره می کند، بفهمیم که منظور از آن "علمای یهود" است که به کتابت تورات اشتغال داشتند، کسانی که ارمیای نبی می گوید اینها تورات را تحریف کردند. چراکه تخصصشان این بود. "چگونه می گویید ما حکام هستیم در حالیکه  شریعت رب برای ماست. حقیقتا اینها دروغ هایی است که قلم کاتبان کاذب تبدیل نمودند." (ارمیا8:8). همچنانکه انتساب [انتحال] یعنی کتابت متون جدید که ارتباطی به متن اصلی ندارد در حالیکه ادعا می شود که جزء متن اصلی است. و این انتساب ضرورتا به تعدد دیدگاهها و رویکردها منجر شد.امری که تعدد کتاب تورات از آن ناشی گردید. شهرستانی نیز به تعدد کتب تورات اشاره می کند: "تورات مردم همان است که سی تن از احبار آن را جمع آوری کردند." اما ابن کثیر در تفسیر خود در مورد "مجاهد" می گوید : مردمی از یهود که چیزی از کتاب نمی دانستند و با حالت ظن و گمان  به غیر از آنچه که در کتاب خدا بود سخن می گفتند و مدعی می شدند که این مطالب از کتاب خداست (امانی) که می خوانند. خواندن(تمنی) در اینجا به معنای سخن دروغ راندن و بیان آن است... آنان گروهی دیگر از یهودند، و همان دعوت کنندگان به ضلالت به وسیله دروغ بستن بر خدا و تزویر، و کسانی که اموال مردم را به ناحق می خورند، از عکرمه بن عباس روایت شده که گفت: آنان احبار یهود اند. سدی می گوید آنان مردمی از یهود بودند که کتابی از خود نوشتند و به اعراب می فروختند و می گفتند که این کتاب از سوی خدا است تا به ثمن کمی بفروشند." این تفسیر هر چند در زمان ابن کثیر پذیرفته بود، اما می بینیم که منظور آیه شریفه (79سوره بقره) این است که تورات را افراد متعددی نوشتند و منظور آیه تنها یهودیانی که کتابی نوشتند و به اعراب می فروختند نیست، بلکه منظور کسانی است که تورات جدیدی جعل کردند و آن را به خدا نسبت دادند.

ابن حزم به این نکته پی برده و در موارد متعددی آن را بیان می کند، و برای نظر خود ادله ای از تورات می آورد، از جمله وی به تعدد نامهای "خداوند" و تکرار بعضی داستانها در تورات و وجود تناقض میان آنها، اشاره  می کند. ابن حزم اولین کسی است که به طور آشکار به اینکه تورات فعلی به دست کاهنان تدوین شده است اشاره می کند و تا زمان ابن حزم (1064م) هیچ یهودی به این مسأله پی نبرده بود. بدون شک آراء ابن حزم میان یهودیان به ویژه یهودیان اندلس (به وسیله مناظره ای که با ابن نغزله داشت) مشهود بود.

در ادبیات یهود، از اولین مباحثی که به جعلی بودن تورات اشاره کرد (و می گوید که در تورات رویدادهای زیادی ذکر شده و در آنها از اماکنی نام برده شده که در زمان موسی وجود نداشت) مباحثی است که توسط ابراهام بن عزرا (1092-1161م) مطرح گردیده است. وی در تفسیر تورات با استفاده از زبانی مجازی و  کنایه ای،به جعل و وضع بخش بزرگی از تورات پس از موسی (علیه السلام) اشاره می کند. وی جرأت بیان آراء خود را به صورت علنی نداشت اما در عین حال در مقدمه تفسیر "سفر تثنیه" می گوید: "در ماورای رود اردن اگر راز دوازده را می دانستی... خدا به او در کوه وحی خواهد کرد هان این سریر و تخت اوست، تختی از آهن، در این هنگام حقیقت را می یابی". ابن عزرا با این عبارت می خواهد ثابت کند که موسی مؤلف تورات نیست، بلکه فرد دیگری که پس از موسی مدتی طولانی زیسته، آن را تألیف کرده است و اثبات می کند که موسی اسفار مختلفی نوشت. ابن عزرا پس از آن ادله و براهینی ارائه می کند که صحت گفته هایش را تأیید می کنند. تا زمان باروخ اسپینوزا کسی جرأت نداشت که این نظریات را توضیح داده و تبیین نماید.اسپینوزا با تبیین آراء وی و افزودن مباحث انتقادی خود، باور و اعتقاد به انسانی بودن تورات را عقیده ای رایج نمود.

از جمله اسپینوزا اشاره می کند که تورات از موسی با ضمیر غائب یاد می کند  و سپس این لحن به ضمیر مخاطب تغییر می کند.و در همین راستا به شواهدی از تورات استناد می کند.

سپس وی به آنچه که در مورد موسی در تورات آمده، اشاره می کند و می گوید که هیچ پیامبری مانند او نبوده و نیز هیچ کس قبر وی را نمی داند و نهایت اینکه نام اماکنی که در تورات آمده و به آنها اشاره شده در زمان موسی (علیه السلام) به این نامها نبوده اند.

ابن عزرا، به دلیل رشد و پرورش در فرهنگ و محیط عربی اسلامی، مناظره میان ابن حزم و ابن نغزله را خوانده و یا با آن آشنا بود بلکه می توان گفت از نوشته های ابن حزم در نقد تورات متأثر بود و از همین جا، آغازه های نقد یهودی تورات و پذیرش و اعتراف به انسانی بودن (غیر وحیانی) عهد قدیم رقم خورد. چرا که اگر به تلاش یهود در نقد عهد قدیم قبل از ابن عزرا بنگریم، می بینیم محور انتقاد آنان متن [ماسورا] و مسائل مرتبط به آن یعنی قواعد اعراب گذاری و... بود لذا این روش "زبانی" میان یهود به منظور استنتاج قواعد زبان عبری از متن عهد قدیم، حاکم بود و تلاش یهود را به تفسیر عهد قدیم و استنباط روشهای تفسیری جدید منحصر کرد.این روش ها، با هدف تأکید بر قدسی بودن تورات به صورت ویژه ای بود. علیرغم تلاش برخی از یهودیان برای اظهار و ابراز  تناقض های موجود میان برخی از روایات، کسی جرأت نزدیک شدن به تورات و تألیف آن و یا حتی جرأت شک و تردید در انتساب آن به موسی را به خود نداد.

روش نقد تاریخی تا زمان ابن عزرا، میان یهودیان ظهور ننمود اما این روش میان دانشمندان مسلمان در نقد روایات تاریخی و نقد حدیث نبوی تحول مهمی پیدا کرد که این تحول دو هدف را دنبال می نمود:

اول: اطمینان از صحت حدیث نبوی، یعنی صحت نسبت متن به مؤلفی که این متن به وی نسبت داده می شود که این امر میان محدثین "سند" نام دارد.

دوم: اثبات تکامل متن از لحاظ محتوا، که در میان محدثین به "متن" موسوم است.تلاش محدثین در به کارگیری این روش به احادیث پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و روایات تاریخی، متوقف نگردید. بلکه از این روش در مطالعه متون ملل مختلف به عنوان ابزاری شبیه متن که روشن کننده وضع آنها از نظر متن و نیز از نظر وضعیت سلسله راوی تا زمان خود هست بررسی و کنکاش کردند یعنی متن و سند را در کنارهم بررسی می نمودند. این عمل پس از آن بود که این روش را در مورد احادیث پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به کار بردند.

دانشمندان مسلمان تنها قواعد معین کننده درجه سند را تدوین ننموده بلکه برای رتبه بندی متن نیز قواعدی پایه ریزی کردند. این قواعد در زمینه الفاظ، معانی الفاظ، تعارض میان دو متن که قابل جمع نیستند، و یا مخالفت متن با حقایق تاریخی، و عقل بود.هدف از نقد تاریخی حل مشکل صحت تاریخی متون بود.که از دو حیث منظور است. اول : صحت نسبت متن به مؤلف آن، یعنی نقد سند که محدثین ناقد به آن نقد مصدری نیز می گویند.

دوم: اثبات تکامل متن از لحاظ محتوا(نقد متن) در میان دانشمندان مسلمان، که در میان محدثان ناقد به نقد شکل گیری دوباره متن، معروف است.

ابن حزم اولین کسی است که روش تاریخی را در نقد روایات تورات با تکیه بر تناقضات موجود میان روایات اسناد به کار برد و بعد از وی توسط ابن عزرا دنبال شد.که به حق می توان او را اولین یهودی دانست که به دلیل فرهنگ و محیط پرورش خود،به صورت  کنایه ای و بدون تصریح از این روش بهره برد.

آراء ابن حزم به روش غیر مستقیم از طریق اقوال ابن عزرا که متأثر از ابن حزم بود، به غرب و به ویژه به اندیشه اسپینوزا و روش تاریخی وی در نقد تورات، راه یافت.

علیرغم نقد تورات توسط قرآن کریم و مشارکت دانشمندان مسلمان در نقد عهدین، تمامی مطالعات در زمینه تاریخ نقد عهد قدیم در میان خاورشناسان با اشاره به نظریات ابراهام بن عزرا و انتقال آن به اسپینوزا و چگونگی تحول و تکامل آن آغاز می شود. ما بر این باوریم که این رویکرد مستشرقین به دلیل جهل آنان به میراث اسلامی در زمینه نقد عهدین نمی باشد، بلکه این رویکرد ناشی از تجاهل و تغافل آنان از میراث اسلامی و نپذیرفتن این میراث و تلاش علمای مسلمان در این زمینه می باشد. چرا که اعتراف به وجود نقد اسلامی، در واقع اعتراف به این نکته است که اسلام مصحح کتاب ها و عقاید آنان می باشد.

بعد از اسپینوزا، پزشک فرانسوی یهودی، "جاک آستروک(j.astruc)"  ظهور کرد و مدعی تعدد منابع راجع تورات شد وی گفت: سفر تکوین، ترکیبی از دو منبع اصلی است و منابع دیگر در درجه بعدی قرار دارند (هدف وی از این کار پاسخ به نظریه ای بود که آن زمان رواج داشت مبنی بر اینکه موسی تدوین کننده تورات نیست. وی اشاره کرده به اینکه موسی ویرایش کننده تورات است) و تورات مطالب خود را از این دو منبع اصلی و دیگر منابع فرعی گرفته و منابع فرعی از مللی است که در هنگام کوچ بنی اسرائیل از مصر به فلسطین با آنها روبروشده اند.

نظر این پزشک یهودی در محافل خاورشناسان به ویژه خاورشناسان آلمانی با استقبال و حمایت مواجه شد.به طوری که می توان گفت مستشرقین آلمانی از این نظریه حمایت کردند و در آن ترقی و تکامل به وجود آوردند تا اینکه عقیده حاکم بر مستشرقین به ویژه متکلمان،این شد که تورات به شکل فعلی اش نمی تواند همان توراتی باشدکه در زمان موسی(علیه السلام) بوده است.

شایان ذکر است اکثر خاورشناسان آلمانی که در زمینه نقد تورات کار کردند به طور مستقیم یا غیر مستقیم با مطالعات عربی اسلامی در ارتباط بودند و این ارتباط درآراء آنها در نقد تورات اثر گذاشته است. همچنین قابل توجه است که بیشتر خاورشناسان آلمانی فعال در زمینه نقد تورات از متکلمان پروتستانی بودند. ج.آیشهورن یک متکلم و معاصر یوهان یاکوب رایسکه بود و از وی رساله ای درباره نقدهای عربی منتشر شد.شکی نیست که وی با نظریات رایسکه در مورد اسلام آشنا شد ونیز با دعوت وی برای استفاده از زبان عربی آشنا بود.

وی همچنین نزاع میان رایسکه ومیخائیلس را دیده بود،و در عین حال نزد میخائیلیس که از پروتستانی های برجسته و صاحب مطالعات مهمی در نقد عهد قدیم (به ویژه نقد تاریخی) و نیز صاحب مطالعات در زمینه فقه اللغه زبانهای عربی و سریانی بود، شاگردی نموده است. از نظر ما این عوامل بدون شک در "آیشهورن" مؤثر بود. علاوه بر این، وی زبان عربی را فرا گرفته بود. وی به دلیل اینکه از متکلمان بود، اطمینان داشت که موسی تورات فعلی را تألیف کرده ولیکن مانند آستروک، بر این باور بود که تورات از منابع و مراجع متعدد فرعی و اصلی جمع آوری شده است اما بر خلاف آستروک، وی تلاش کرد که از آن دفاع کند هر چند وی اختلافات در روش و اسلوب و شکلهای ادبی هر یک از منابع و مراجع را نشان داد. کتاب وی اولین نوشته با این رویکرد می باشد لذا وی به عنوان بنیانگذار مدخل شناسی عهد قدیم شناخته می شود. دانشی که در حال حاضر در غرب به عنوان علمی از آن یاد می شود که چگونگی تألیف مدخل عهد قدیم را توضیح می دهد. هینرش اوالد H.Ewald (1803-1875م) یکی از دانشمندان عهد قدیم، متکلم و آگاه به اوزان شعر عربی، نزد آیشهورن، شاگردی نموده است. از حضور اوالد در این دو زمینه روشن می شود که وی در زمینه مطالعات عربی و عبری و مطالعات مرتبط با آنها، نیز آگاه و عالم بوده است. اوالد با مطالعات و پژوهش های زبان شناسی (فقه اللغه) و نقد تاریخی اش، شناخته می شود. وی نقد تاریخی را آغاز و با پژوهش های دقیق خود در مورد منابع و مراجع تاریخی توانست تاریخ اسرائیل را به صورت آشکار و کاملا پیوسته، ترسیم کند.

نمی توان این روش نقد تاریخی را در مطالعات عهد قدیم از روش دانشمندان مسلمان جدا دانست. خاورشناسان آلمانی تنها به اجرای این روش در متون عهدین بسنده نکردند بلکه تلاش کردند همین روش را در مورد قرآن نیز (مانند نوشته های گوستاو وایل و تئودور نولدکه) به کار گیرند. اوالد در تحول و تکامل نظریه منابع و مراجع عهد قدیم نیز نقش داشت و از دیدگاه "دی فته" متأثر بود."دی فته" معتقد بود : تورات از دو منبع گردآوری شده: اصلی و مکمل. اعتقاد به وجود دو منبع برای تورات فرضیه "سند اصلی همان سند نزدیک تر به متن اصلی است و منبع مکمل،همان است که کاتبان متأخر تورات، جعل کردند" را تقویت کرد. این فرضیه سبب شد، منابع تورات، متعدد و مختلف و حتی متناقض با یکدیگر شوند با این تفاوت که تا آن زمان، منابع تورات به طور نهایی معین نگردیده بودند و رویکردهای مختلف هر منبع و نیز تاریخ آن منابع مشخص نشده بودند. اما رویس (1804-1891م) که نزد "دی ساسی" در فرانسه شاگردی نموده بود، بدون شک زبان عربی را درکنار زبانهای شرقی فراگرفته بود، اما وی تنها به اسفار پنج گانه اهتمام داشت و در نقد عهد قدیم، روشی ایجاد کرد مبنی بر اینکه موسی  ویراستار تورات نیست و تورات مکتوب تا قرن هفتم و هشتم قبل از میلاد وجود ندارد. چرا که انبیای این دو قرن به آن اشاره نکردند. وی به دلیل مطالعات نقادانه اش در مورد اسفار خمسه شهرت دارد و از راه مطالعات نقدی به این نتیجه رسید که قوانین[طقوس] در عهد قدیم از نظر زمانی متأخر است. همچنین وی در مورد تاریخ اسرائیل نگاهی جدید ارائه داد و مبنی بر اینکه بود که انبیاء از قانون (از نظر زمانی) سبقه دارند. و مزامیر (از حیث زمان) متأخر از قانون و انبیاء هستند، این دیدگاه در پژوهش های گراف و ولهاوزن و [کونین] مبنا قرار گزفت. اما "کارل هینرش گراف" (1815-1869م)نزد "رویس" و فلایشر شاگردی کرد، یعنی  اینکه وی زبان عربی و مطالعات عهد قدیم، را فرا گرفته بود و از دو استاد خود زیاد اثر پذیرفت و به صورت ویژه ای از دیدگاه "رویس" در نقد عهد قدیم تاثیر پذیرفت و دیدگاه استادش را تکامل بخشید. وی طرح مسأله تعیین تاریخی منابع تورات و پاسخ به آن موفق بود وازآن زمان، ناقدان شروع به تعیین بازه تاریخی که هر یک از منابع تورات در آن تدوین شدند، نمودند که در این راه بر زبان، روش و محتوای هر منبع و ارتباط آن به آنچه که در محیط خاور نزدیک قدیم، رایج بود، تکیه نمودند. گراف نیز اولین کسی بود که تلاش کرد بخش روائی را از بخش تشریعی و قانون گذاری، تورات جدا کند و زمان تألیف و گردآوری هر بخش را به صورت مجزا تعیین کند.

اما ژولیوس ولهاوزن (1844-1918م) شاگرد هیرش اوالد، در زمینه مطالعات عهد قدیم و یهود، و نیز مطالعات عربی اسلامی  دانشمند بود و با توان و قدرت بالایی در این زمینه ها، قلم فرسایی نمود وی در مطالعاتش از روش نقد تاریخی بهره برد و به نتایج حیرت انگیز و مهمی دست یافت. عدم بررسی و نپرداختن به مسأله سند و منبع قرآن کریم توسط این دانشمند (مسأله ای که تاکنون ذهن بسیاری از خاورشناسان و متکلمان مسیحی را به خود مشغول نموده) و نبود ادله ای عقلی برای این فرضیه و تناقض میان آراء و نظریات پژوهشگران در این باره، دلیلی روشن بر الهی بودن متن قرآن است.

 در مقابل مشاهده می کنیم که ولهاوزن، از اسفار خمسه و تاریخ و دیانت یهود نقدی علمی و دقیق ارائه می دهد، و تردیدی نیست که نوشته های ولهاوزن در نقد عهد قدیم از ابزارها و دست مایه های اصلی پژوهش در این حوزه به شمار می رود. در زمینه عهد قدیم، ولهاوزن، مطالعات مهمی در حوزه زبان به ویژه مطالعاتش در مورد  متن سفر صموئیل (Der Text der Buecher Samraits Uhtersucht ) ترجمه و تفسیر اسفار انبیاء صغار، (Die Kieinen Propheter Nobersetzt and erklaert ) ارائه داد که به تکامل نقد متنی کمک کرد.

همچنین وی مورخی برجسته بود به گونه ای که پژوهش های مهمی در مورد تاریخ تحول دیانت بنی اسرائیل ارائه داد، اما وی تاریخ نگاری نبود که تنها به منابع برسد بلکه توانست آنرا کاملا مستقل نماید و علل توانایی در این منابع، زبان نبود بلکه وی روش نقد ادبی مناسبی را به کار گرفت و در پژوهش مهمش در مورد اسفار شش گانه (Die Compositiondes Heuchs1866) از روش نقد ادبی استفاده کرد و تمامی دستاوردهای نقد ادبی را برای ترتیب منابع تورات که طبق روش نقد تاریخی فراگیر بررسی شده بودند، جمع نمود تا بتواند در ارائه چهره ای تاریخی از آن استفاده کند.

علی رغم اینکه از تلاش های ولهاوزن در نقد تورات کمی بیش از یک قرن می گذرد، اما تا امروز این تلاش ها مبنا و اصل می باشد، و تمامی دیدگاهها(خواه دیدگاههای موافق، خواه مخالف) پیرامون نظریه وی میچرخد تا اینکه سرانجام نقادی نقد، ظهور کرد.

تمامی خاورشناسانی که از آنها نام بردیم، متکلم بودند و تا پایان قرن نوزدهم، مطالعات عربی اسلامی در دانشگاههای آلمان از مطالعات کلامی جدا نشده بود. و با هدف خدمت به مسیحیت تدریس می شد و تمامی خاورشناسان نام برده، عربی را یا از طریق مطالعه و بررسی و یا تدریس و یا تحقیق در آثار خطی عربی، می شناختند و یا حداقل به نحوی بدان پرداخته بودند. این امر آشنایی با میراث اسلامی عربی را برایشان آسان ساخته بود و در مطالعات خود به ویژه در قرآن کریم (ترجمه و یا مطالعه متن اصلی) کتب تفسیر، ملل و نحل،کتب تاریخی کتب مناقشات دینی و دیگر مطالعات منتشره در آن دوران، (چه در آلمان و چه در دیگر کشورهای اروپایی) از این میراث اثر گرفته بودند به طوری که مطالعات شرقی و همایش های بین المللی در این باره، رو به شکوفایی نهاد.

تمامی اینها، آگاهی از پژوهش های هم قطاران را برایشان آسان کرد. نظریه "منابع" که دانشمندان آلمانی بیش از دیگر مدارس خاورشناسی، آنرا رواج و تکامل بخشیدند، خود دلیلی است بر اثر پذیری این نظریه از آنچه که در قرآن کریم و نیز در کتب تفسیری و ملل ونحل (طبق مطالب قرآن کریم)در مورد تعدد منابع تورات آمده است و این امر اساسا به اختلاف در هدف از مطالعات اسلامی در آلمان با دیگر کشورهای اروپایی بر می گردد.می توان گفت رابطه ای محکم میان روش نقد تاریخی در دانشمندان مسلمان و به کارگیری آن در ملل ونحل شناسی، به ویژه یهودیت ومسیحیت شناسی و روش نقد منبع (مصدر) نزد دانشمندان عهد قدیم و به ویژه پیرامون نظریه "منابع"وجود دارد،نظریه ای که توسط خاورشناسان آلمانی از آیشهورن و گراف و رویس گرفته تا ولهاوزن و دانشمندان بعد از وی مانند"ایسفلت6"  و وون راد7  و اسمند8 تبلور و تکامل یافت. این رابطه هنگامی روشن می شود که بفهمیم خبر دینی در نظر مورخ ادیان جمع کننده میان تاریخ، دین و ادبیات، است و این مبنایی است که نظریه منابع تورات برآن شکل گرفته است.

در ابتدا نظریه "منابع" مبتنی بر  اختلاف اسماء الهی بود و در مرحله بعد مبنا "اصطلاحات زبانی" شد که نقش مهم در تعیین نوع منابع ایفا می کند.  به دنبال آن روند تاریخی کردن هر منبع از منابع تورات پیدا شد.یعنی از راه تعیین منابع تورات می توان رویکردهای دینی و فکری تمامی منابع تورات را شناخت. همانگونه که هر منبع برای خود ویژگیهای ادبی و روش شناسی مختص به خود را دارد و به واسطه دیدگاه دینی و روش شناسانه می توان بازه زمانی هر منبع از منابع چهارگانه اصلی را مشخص کرد. اگر چه دانشمندان مسلمان در تعیین اسناد متون به صاحبان آن با اختلاف در درجه و مرتبه صحت سند، پیشرفت بزرگی نمودند، دانشمندان نظریه "منابع" تاکنون نتوانسته اند در رسیدن به چنین عملی موفق شوند. البته در این مورد، منبع کهانتی که ناقدان عهد قدیم در انتساب آن به "کاهنان"اتفاق نظر دارند، استثناء است.

ابن حزم قبل از دانشمندان غرب به این امر پی برد، و بر کهانتی بودن تورات و نیز اینکه تورات ساخته و پرداخته کاهنان است تأکید کرد.

همچنین، ظهور رویکرد نقدی در آلمان درمورد "پژوهش پیرامون علل تدوین عهد قدیم در بازه های زمانی افراد" و ارتباط آن با وضعیت و شرایط اجتماعی، دینی و سیاسی، دلیلی بر تأثیر گذاری مطالعات عربی اسلامی  در مطالعات عهد قدیم است. لذا می بینیم اصطلاح"Sitzim Leben" "موقعیت حیاتی" ظهور کرد.مبدع این اصطلاح "هرمن ژونکه "  (1862-1932م) بود که در زمینه مطالعات شکلهای ادبی عهد قدیم فعالیت داشته است.این واژه به معنای ارتباط بخش های عهد قدیم به موضع ها و موقعیت های معین و یا  مناسبت های معینی که منجر به کتابت آن بخش ها شده است، می باشد.

نظر بنده این است که این اصطلاح از اصطلاح اسلامی "اسباب نزول"که در مورد آیات قرآن می باشد گرفته شده است. اصطلاحی که در کتب تفسیری به هنگام بررسی اسباب نزول بخشی از آیه و یا آیه ای کامل و یا چند آیه و یا حتی یک سوره کامل می آید.

بسیاری از آیات قرآنی برای بررسی و درمان موقعیت های اجتماعی و تشریعی و یا غیر آن نازل شده اند. ولیکن باید به این نکته اشاره کنیم که ما نباید برای هر آیه اسباب نزول بیابیم. جعبری می گوید :"قرآن به دو شکل نازل شد. بخشی به صورت ابتدائی و بخشی بعد از وقوع واقعه و یا وجود سوالی." و در میراث اسلامی دانشی با نام "اسباب نزول " وجود دارد و کتاب جلال الدین سیوطی (وفات 911 ه) با نام "لباب المنقول فی اسباب النزول"از مهمترین و برجسته ترین کتاب ها در این زمینه است.

اما فرق میان اصطلاح آلمانی "موقعیت حیاتی" و دانش اسلامی اسباب نزول در این خلاصه می شود که دانشمندان نقد عهد قدیم، کسانی هستند که خودشان مناسبت ها و موقعیت ها را برای بخش های عهد قدیم تصویب می کنند. یعنی این اصطلاح، مبتنی بر دیدگاهها و نظرات آنان در زمان حاضر است. اما دانشمندان مسلمان در شناخت اسباب نزول به روایات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)و یا صحابه اتکا می نمایند.

خاتمه : با توجه به این مطالب نمی توان گفت که استشراق و به ویژه مطالعات عربی اسلامی (به ویژه قرآن پژوهی) هدف مورد نظر خاورشناسان را محقق ساخته است. و علیرغم شبهات مطرح شده از سوی خاورشناسان درمورد اسلام باید گفت : اسلام پژوهی و تحول این مطالعات به تشکیک در منبع و مصدر عهدین منجر شد.این برخلاف آن  چیزی است که برای قرآن کریم روی داد.مستشرقان نتوانستند ادله عقلی کافی برای عقلانیت اروپایی ارائه دهند.شاهد مدعای ما این است که آنان در مورد منبع قرآن کریم در تناقض گویی اند. اما در مقابل بر متعدد بودن منابع عهدین  و بشری بودن میراث دینی یهود و مسیحیت و یا حداقل مختلط بودن مطالب بشری و الهی در عهدین اتفاق نظر دارند. قرآن کریم اینگونه تحدی می کند: ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا"(نساء : 82)

و نیز از این نوشتار آشکار شد که تحول در مطالعات عبری و عهد قدیم و بلکه در دیانت یهود همراه با تحول در مطالعات عربی اسلامی بود. و این امر در یافتن روش های نقدی جدید در مطالعه زبان عبری و ظهور مطالعات تطبیقی منعکس شد. مطالعات تطبیقی در تشریح بسیاری از پدیده های زبانی عبری و عربی سودمند است. همچنانکه نقد عهد قدیم، -خواه نقد درونی و خواه نقد بیرونی- از مطالعات اسلامی اثر پذیرفت. هر چند علمای غربی این امر را اعلام نکرده اند.چرا که این امر اساسا از محوری بودن اندیشه اروپایی ناشی می شود.یعنی اینکه اروپا مرکز جهان است.ولیکن این نگاه، دیدگاهی دیگر است که به اندازه کافی رواج نیافته است. و هر گروهی تمدن مستقلی دارد که در میزان اندیشه  بشری نقش داشتند.

از جمله اموری که مساله تاثیر پذیری نقد عهد قدیم در آلمان از مطالعات عربی و اسلامی را اثبات می کند، این است که نسبت زیادی از مستشرقان آلمانی از روحانیون دین بودند و به شناخت زبان عربی به منظور فهم متون دینی یهود و مسیحیت نیاز داشتند. لذا زبان عربی را فراگرفته و آموزش دادند.و این امر ضرورتا منجر به تاثیر پذیری آنان از مطالعات اسلامی در مورد عهدین گردید.به ویژه اینکه بسیاری از آنان در تحقیق کتب میراث عربی و اسلامی به اندازه زیادی کمک کردند.

همچنین برای ما روشن می گردد که دانش نقادی عهد قدیم، دانشی اسلامی است که ریشه های آن در قرآن کریم می باشد و دانشمندان مسلمان تاریخ ادیان آن را متحول کردند. همچنانکه رابطه بزرگ میان روش نقد تاریخ میان مسلمانان و نظریه منابع و به ویژه در زمینه این روش روشن می گردد. لذا  بر دانشمندان مسلمان است که به این روش اهتمام ورزند و از یافته های این علم در غرب در زمینه های مختلفی بهره ببرند.

از این زمینه ها می توان موارد زیر را نام برد:

1- تفسیر آیه های قرآنی مرتبط با تورات و انجیل. به طوری که یافته های خاورشناسان را نیز با داده های مثبت و صحیح به تفسیر این آیات می افزاییم. که این مطالب موید دیدگاه قرآن کریم به تحریف و تعدیل و تبدیل متون دینی یهود و مسیحیت می باشند.

2- تاریخ ادیان: به گونه ای که بشری بودن عهدین را از راه مطالعات خاورشناسان و به ویژه متکلمین  آنها قابل تفسیر می باشد. پس می توان دلیل قرآنی ارائه کرد که این امر در فهم بیشتر و عمیق تر قرآن کریم کمک می کند.

پی نوشت ها:

* دانشجوی کارشناسی ارشد رشتة الهیات، معارف اسلامی و ارشاد دانشگاه امام صادق علیه السلام ورودی 76

  - این مقاله ترجمه ای است از مقاله احمد محمود هدیدی، "الدراسات القرآنیه فی المانیا: دوافعها و آثارها"، عالم الفکر، سال 31، شماره 2، دسامبر 2002 به چاپ رسیده است.

2- H.spyer:Die biblical Erzahungen im qoran.Barslau 1931.

3- Judaism in islam.Biblical and Talmudic Backgroundsof the Koran and its Commentaries.SURAS

4- Wittenberg

5-Goettingen

6- Otto Eissfeldt

7- G.Von Rad

8- Jun. Smend

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان