مقدمه :
اصطلاح دکترین (Doctrine) در فرهنگ و ادبیات جامعه شناسی و سیاسی، به نظریه، آئین، یا مکتبی اطلاق می شود که براساس آن، مجموعه ای از مسائل و موضوعات خردتر تفسیر می شود. در یک دکترین، یک یا چند اصل بنیادین وجود دارد که دیگر نظریه ها با آنها معنا می یابند. در تفکراسلامی مسئله مهدویت از جمله موضوعاتی است که در کانون اعتقادات اسلامی قرار دارد و دارای موقعیت و منزلت ویژه ای است.
مبحث مهدویت در اسلام، و مبحث مصلح جهانی در ادیان به منزله فلسفه تاریخ تلقی می گردد. از این رو در اینجا ما آن را به عنوان نظریه ای اصلی و بنیادین، که بر محور آن بسیاری از اعتقادات دیگر تفسیر می پذیرند، مطرح ساخته، از آن به دکترین مهدویت تعبیر نموده ایم.
مقصود از دکترین مهدویت، نگریستن به موضوع ظهور امام عصر(ع) و حکومت جهانی ایشان، به مثابه یک تئوری جامع و فراگیر است.
آموزه مهدویت در طول تاریخ فرهنگ اسلامی همواره مورد توجه اندیشمندان اسلامی بوده و هیچ آموزه دیگری به اندازه آن از اهمیت برخوردار نبوده است؛ اما علی رغم این اهمیت، متأسفانه به مثابه یک تئوری و راهکار مهم مورد توجه و دقت نظر قرار نگرفته است. از این رو بر اندیشمندان و فرهیختگان است که در این باره به ژرف اندیشی و فرهنگ سازی بپردازند تا مهدویت آنچنان که شایسته است و در متون دینی ما سفارش شده، مورد توجه قرار گیرد. از آنجا که به نظر نگارنده، آموزه مهدویت در اسلام دارای منزلت دکترین اعتقادی ـ فلسفی است، در این مقاله روشهایی راهبردی برای گسترش فرهنگ مهدویت ارایه می شود. امید ما بر آن است که این آموزه دینی، علاوه بر حاکمیت بر احساسات و عواطف ما، در محیطهای علمی و پژوهشی هم شفاف سازی شود.
1. تئوری پردازی پیرامون مهدویت
آموزه دینی مهدویت دارای دامنه تاریخی است و از بنیادی ترین اصول اعتقادی مسلمانان شمرده می شود؛ و در میان دیگر ادیان نیز با عنوان مصلح جهانی مورد توجه قرار گرفته است. با توجه به اهمیت موضوع مصلح جهانی در بین ادیان، لازم است اندیشمندان با تئوری پردازی و گفت وگوهای علمی، نقد و نظرها و نکته سنجی ها و اظهارنظرهای ژرف پیرامون این آموزه، به قوت علمی این موضوعِ بین الادیانی بیفزایند.
امروزه پیروان ادیان نتوانسته اند، دکترین مهدویت را مانند تئوریهای معاصر، عرضه کنند و به فرهنگ سازی بپردازند؛ به عنوان مثال تئوری «سوسیالیسم» بعد از انقلاب شوروی، چنان بر فرهنگ جهان اثر گذارد که نیمی از جهان را تحت سیطره خویش درآورد. به طوری که غالب عناصر فرهنگی از ادبیات سوسیالیسم تأثیر پذیرفت؛ و رمانها، فیلمها، نمایشنامه ها، آثار هنری، اقتصاد، سیاست، تولید، روابط بین الملل، فلسفه، مبارزه سیاسی، و بسیاری از دیگر زمینه های فرهنگی با تفکر سوسیالیسم آمیخته شد و از آنها قرائتی سوسیالیستی ارائه گردید. اما امروزه دامنه فعالیتهای فرهنگی ما در مورد آموزه وحیانی مصلح جهانی، بسیار اندک است و کمتر فعالیت ژرفی در این عرصه صورت گرفته است. شایسته آن است که در عرصه تبلیغ دینی، به سخنان سطحی و کلیشه ای بسنده نکنیم، تا فرزندان ما ناخودآگاه چنین تصور نکنند که اندیشه دینی یک امر فرعی و حاشیه ای است. همچنین متأسفانه نتوانسته ایم مسئله مهدویت را همچون پاره ای از مباحث علمی دیگر، مانند: هرمنوتیک، معرفت شناسی، تئوریهای حکومت، کثرت گرائی و کثرت اندیشی، سنت و مدرنیسم و... به عرصه گفت وگو و تئوری پردازی بکشانیم و زوایای گوناگون بحث را مورد نقد و نظر قرار دهیم. خارج ساختن بحث مهدویت از عرصه های سنتی و وارد کردن آن در محیطهای پژوهشی ـ علمی موجب آن می شود که مسئله مهدویت بر زندگی انسانها اثر گذاشته، آنها را با امام عصر(ع) مرتبط سازد.
2. پژوهش عمیق و علمی در تاریخ زندگی امامان(ع) از جمله امام عصر(ع)
متأسفانه باید گفت آن چنان که تاریخ زندگی پاره ای از اندیشمندان بزرگ مانند افلاطون، ارسطو، دکارت، کانت، و دیگران مورد پژوهش آکادمیک و علمی قرار گرفته تاریخ زندگی امامان معصوم مورد مطالعه و پژوهش قرار نگرفته است. از زمان حیات افلاطون تا کنون بیش از 2400 سال می گذرد. او در دوره ای می زیست که تاریخ نگاری و آثار مکتوب به ندرت به چشم می خورد و محققان درباره شخصیت او با محدویت منابع مواجه اند، اما با این حال بیش از دو هزار کتاب پیرامون اندیشه های او نوشته شده است. در مقایسه، امامان معصوم(ع) هزار سال پس از افلاطون می زیسته اند و متعلق به دوره ای هستند که تاریخ نگاری و کتاب نویسی رایج بود، لکن ما هنوز نسبت به پیشوایان دینی خود شناخت تحلیلی و منسجم نداریم و بسیاری از زوایای شخصیت آنان برای ما پنهان و مبهم مانده است.
در فرهنگ ما شخصیت امام مهدی(ع) به قدر افلاطون مورد شناسایی قرار نگرفته و ما نتوانسته ایم ارزش واقعی این انسان آسمانی را به جهانیان بشناسانیم. از این رو پیشنهاد می شود که درباره هر یک از پیشوایان، علاوه بر وقایع نگاری، به طور تخصصی به تحلیل عقلانی و اجتماعی شخصیت آنها و دوره ای که در آن می زیستند، بپردازیم، و از کلی نویسی و ساده انگاری خودداری کنیم؛ چرا که اکتفا به پاره ای از مسائل سطحی و ابتدایی درباره ائمه(ع) و نپرداختن به پژوهش ژرف و روشمندانه، موجب آن می گردد که چهره تابناک آنان مخدوش یا شخصیت آنان به طور ناقص معرفی شود.
3. دائرة المعارف، دانشنامه، ایجاد سایتهای قوی، انتشار مجله های تخصصی، فیلم سازی، و عرضه آثار ادبی و هنری
دکترین مهدویت سزاوار آن است که در قالب رمان، فیلم، نمایشنامه، و آثار هنری، در سطح جهانی ترویج شود. امروزه غربیها توانسته اند پیرامون تجربه های عرفانی بعضی از قدیسان خود فیلم بسازند و آن را ترویج کنند، اما ما هنوز نتوانسته ایم درباره امام عصر(ع) آثار هنری زیبا و ماندگار خلق کنیم.
4. بررسی و تبیین روایات و سخنان تاریخی موجود در کتابهای اعتقادی و منابع مهم اسلامی
عدم ارائه درست موضوع مهدویت یکی از عوامل مؤثر در گریز اشخاص از مسئله مهدویت، یا نداشتن باور عمیق به امام عصر(ع) است. وجود پاره ای از سخنان نادرست و بی اساس درباره شخصیت آسمانی امام مهدی(ع) موجب شده است که چهره ای غیر واقعی و اسطوره ای از ایشان ترسیم گردد و اینگونه پنداشته شود که امام مهدی(ع) شخصیتی افسانه ای است، در حالی که بنا بر اعتقاد ما، ایشان در میان ما زندگی می کنند و نسبت به زندگی ما آگاهی و اشراف دارند. این تصویر نادرست تا حدی بدین خاطر است که ما از احادیث موجود درباره امام مهدی(ع) تحلیلی درست ارایه نکرده ایم.
5. ایجاد کرسی مهدی شناسی در حوزه و دانشگاه
در تمامی دانشگاههای جهان، برای شناخت افکار اندیشمندان بزرگ، کرسیهای تدریس وجود دارد و تخصص پاره ای از اساتید، تنها تدریس افکار یک اندیشمند است؛ به عنوان مثال، برخی استادان در زمینه تدریس اندیشه های ارسطو، تبحر دارند، برخی درباره افکار کانت صاحب نظر هستند، و برخی در مورد هایدگر و... .
آیا اهمیت ارسطو و هایدگر در تاریخ فرهنگ ما از حضرت محمد(ص) و پیشوایان دین(ع) بیشتر است و آیا آنان در فرهنگ سازی و شکل گیری تمدن اثرگذارتر بوده اند؟! به اقرار همه دین پژوهان هیچ کس به سان پیامبران و شخصیتهای آسمانی در تاریخ فرهنگ و تمدن مؤثر نبوده اند. بنابراین لازم است که در دانشگاهها (دانشکده های الهیات، جامعه شناسی، ادیان و مذاهب و...) برای هر یک از امامان(ع) از جمله امام مهدی(ع) کرسی درس ویژه پیش بینی شود و افرادی پرورش یابند که درباره بزرگان هدایت و وحی صاحب نظر باشند. هم چنین لازم است در حوزه های علمیه، در زمینه امام شناسی و مهدویت همانند بسیاری از مباحث نظری ـ که شاید نسبت به این موضوعات کم اهمیت تر هم باشند ـ به اجتهاد نظری و بحثهای گسترده پرداخته شود.
حوزه های علمیه موظف هستند که درباره روایات مهدویت، بحث و بررسی کنند و مردم را از فقر فرهنگی پیرامون امام زمان(ع) نجات دهند.
در پایان، این نکته را می افزاییم که انسان پس از رنسانس، که گمان می کرد نیازمند دین نیست، ارتباط خود را با آسمان قطع کرد و همه اموری را که گمان می برد با آنها به آرامش می رسد، مانند تکنولوژی و صنعت، علوم تجربی، خردورزی، اقتصاد، فلسفه های جدید، روش شناسی علوم و بسیاری از امور را تجربه نموده، اما اینک پس از گذشت قرنها دریافته است که هیچیک از این امور نمی توانند به او کمک کنند. انسان مدرن که از راه طی شده، خسته گردیده و سرگشته از تمام آثار و ثمرات رنسانس، به دنبال جزیره های جدید و اکسیری است که به او التیام دهد و از خستگی برهاند؛ هر روزی به دنبال فردی و جماعتی می دود، اما همه آنها سرابی بیش نیستند و انسان معاصر با تمام لذتها و تنوعاتی که دارد بهت زده تر و خسته تر می شود. بنابراین، ایجاد ارتباط میان انسان معاصر و امام عصر(ع) که ذخیره هدایت خداوند است، بزرگ ترین خدمتی است که می توان به انسان خسته و سرگشته معاصر نمود. گره زدن مهدویت با انسان معاصر، از اعتقادات کلان دین، اسطوره زدایی می کند و نیز انسان مدرن را با عرصه ای جدید آشنا می سازد. از این رو سزاوار است که ادیان، متاع ارزشمند خود را به بازار اندیشه ها و دکترین ها عرضه کنند تا ببینند چگونه متاع آنان در عصر سرگشتگی ها، دلربایی می کند و دیگران را واله و بتهای سامری را محو می سازد. بیهوده نیست که ادیان، ظهور منجی را به زمانی وعده داده اند که انسان به ابتذال و طغیان کشیده می شود و سراسر وجود او سرشار از تشنگی و نیاز می گردد.
آخرین ذخیره ادیان، به اذن خداوند زمانی ظهور خواهند کرد که همه او را بخواهند؛ مصلح آخرالزمان متعلق به همه انسانهایی است که سراسر نیاز و تقاضا باشند؛ او اقیانوسی عمیق و زلال است که همه را در خود شست وشو خواهد داد و همه از آب گوارای وجودش سیراب خواهند شد. به امید چنین روزی.