اشاره
بی گمان پس از تمهیدات فراوانی که از سوی امام مهدی(ع) برای گرایش اهل کتاب به اسلام واقعی فراهم می شود، بسیاری از آنان به این آیین الهی روی خواهند آورد. اما در مورد سرنوشت اقلیتی از آنان که از سر تعصب چشم از حقیقت می پوشانند و بر آیین منسوخ خود باقی می مانند فرضیه های گوناگونی قابل طرح است از جمله:
1. این دسته از اهل کتاب با پرداخت جزیه در سایه حکومت امام مهدی(ع) زندگی خواهند کرد.
2. گروه یاد شده به دلیل امتناع از پذیرش حق و تعصب بی دلیل بر آیین منحرف خود حق حیات نخواهند داشت.
3. از میان این دسته از اهل کتاب تنها کسانی کشته خواهند شد که بر عقاید شرک آمیز خود باقی بمانند اما سایرین با پرداخت جزیه تحت الحمایه حکومت عدل مهدوی زندگی خواهند کرد.
قدر متیقن که از روایات معتبر قابل استفاده است این است که در حکومت امام مهدی(ع) جهان از وجود اهل کتابی که بر عقاید شرک آمیز خود اصرار بورزند پیراسته خواهد شد.
پیش از این گذشت که با توجه به شواهد و قراین فراوان، اکثر اهل کتاب در عصر حکومت امام مهدی(ع) اسلام می آورند و هیچ گونه قرینه عقلی یا نقلی که بر کشته شدن اکثر اهل کتاب در عصر حکومت امام مهدی(ع) دلالت کند وجود ندارد؛ بلکه شواهد و قراین، خلاف این مسأله را ثابت می کنند. و طبیعتاً در جنگ و درگیری هایی که میان سپاه امام(ع) و اهل کتاب در جریان فتح دنیا رخ خواهد داد، تعداد اندکی از اهل کتاب به جهت مقاومت در برابر سپاه امام(ع) به قتل خواهند رسید. لیکن علاوه بر گروه کثیری که اسلام می آورند و تعداد اندکی که در جریان فتح دنیا کشته می شوند، گروه کمی نیز باقی خواهند ماند که از ادله و قراین و شواهدِ سابق، وضع آنان مشخص نمی شود؛ چرا که بر اساس قراین سابق، تعداد اندکی از اهل کتاب در جریان فتح دنیا کشته خواهند شد و شواهد و قراینی که برای اسلام آوردن اهل کتاب اقامه شد، توانایی اثبات اسلام آوردن تمامی باقی ماندگان اهل کتاب را ندارد. نهایت چیزی که این شواهد و قراین اثبات می کنند، اسلام آوردن اکثر باقی ماندگان اهل کتاب است. بنابراین هنوز گروه کمی وجود دارند که وضع آنان از ادلّه پیشین فهمیده نشده است.
در مورد سرانجام این گروه کم، در این قسمت گفت وگو خواهیم کرد و از میان
فرضیه های مختلفی که در این باره وجود دارد، به بهترین فرضیه ها خواهیم پرداخت.
فرضیه اول: جزیه
اولین فرضیه ای که در مواجهه امام(ع) با باقی ماندگان اهل کتاب وجود دارد، فرضیه وضع و مقرّر کردن جزیه برای اهل کتاب است.
دیدگاه اندیشمندان در مورد فرضیه اول
در مورد این مسأله که در عصر حکومت امام مهدی(ع) از اهل کتاب جزیه پذیرفته می شود یا خیر، دیدگاه های متفاوتی وجود دارد.
علامه مجلسی براین عقیده است که امام مهدی از اهل کتاب جزیه نخواهد پذیرفت.[1] در برابر دیدگاه یاد شده، برخی معتقدند امام مهدی(ع) از گروه اندک باقی ماندگان اهل کتاب جزیه می گیرد. آیت الله سید محمد صدر[2] و آیت الله مکارم شیرازی[3] از این دسته اند.
درباره مسأله جزیه در عصر حکومت امام مهدی(ع) دو دسته دلیل متعارض وجود دارند که ابتدا آن ها را نقل می کنیم و پس از بررسی اسناد آن ها، به تحلیل دلالت آن ها می پردازیم:
1ـ ادلة گرفتن جزیه
الف. آیه 29 سوره توبه دلالت بر پذیرفتن جزیه از اهل کتاب دارد چنان که می فرماید:
قاتلوا الذین لایؤمنون بالله ولابالیوم الاخر ولایحرّمون ما حرّم الله و رسوله ولایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یعطوا الجزیة عن یدٍ و هم صاغرون[4]؛
با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز جزا ایمان دارند و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم جزیه را به دست خود بپردازند.
ب. سیره رسول اکرم(ص).[5]
ج. بحار الانوار: روی فی کتاب مزار لبعض قدماء اصحابنا عن ابی بصیر قال:
...قلت: فما یکون من اهل الذّمة عنده؟ قال ابوعبدالله(ع): یسالمهم کما سالمهم
رسول الله(ص) و یؤتون الجزیة عن یدوهم صاغرون...[6]؛
ابو بصیر گوید: از امام صادق(ع) پرسیدم: در عصر امام مهدی، اهل ذمه چه وضعیّتی خواهند داشت؟ حضرت پاسخ داد: با آن ها مصالحه می کند چنان که پیامبر(ص) مصالحه نمود و آن ها با خضوع و تسلیم جزیه را به دست خود می پردازند.
د. عقدالدرر عن علی(ع):
... فیبعث ملک الروم یطلب الهدنة من المهدی(ع) و یطلب المهدی(ع) منه الجزیة فیجیبه الی ذلک ...[7]؛
...پس پادشاه روم، نماینده ای را می فرستد و درخواست صلح می کند. مهدی(ع) نیز از او می خواهد که جزیه بپردازد. پادشاه روم هم می پذیرد... .
2ـ روایاتی که بر عدم قبول جزیه دلالت می کنند
الف.قال علی(ع):
... و اما الثلاثة و الخمسون فانّ الله تبارک و تعالی لن یذهب بالدنیا حتی یقوم منّا القائم یقتل مبغضینا و لا یقبل الجزیة و یکسر الصلیب و الاصنام[8]؛
و اما پنجاه و سوم این که خدای تبارک و تعالی دنیا را به پایان نخواهد رساند تا این که قائم ما قیام کند. او دشمنان ما را می کشد و جزیه نمی پذیرد و صلیب ها و بت ها را می شکند.
ب. عیاشی عن عبد الاعلی الحلبی عن ابی جعفر(ع):
ولاتبقی ارض الاّ نودی فیها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و انّ محمداً رسول الله و هو قوله و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه ترجعون و لا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة کما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله.[9]
سرزمینی نمی ماند مگر این که در آن به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(ص) شهادت داده شود. و این تحقق سخن خداوند است که می فرماید: (( تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار در برابر (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوی او باز گردانده می شوند.)) و صاحب این امر آن چنان که رسول خدا(ص) جزیه گرفت، جزیه نمی پذیرد و این تحقق سخن خداوند است که می فرماید: و با آن ها پیکار کنید تا فتنه [= شرک و سلب آزادی] برچیده شود و دین (و پرستش) همه مخصوص خدا باشد.))
ج. کافی:
علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمربن اذینة عن محمدبن مسلم عن الباقر(ع) فی تفسیر: و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کله لله: لم یجی ء تأویل هذه الایة بعد ان رسول الله(ص) رخص لهم لحاجته و حاجة اصحابه و لو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم لکنهم یقتلون حتی یوحّد الله عزوجل و حتی لا یکون شرک.[10]
تأویل این آیه هنوز نیامده و محقق نشده است، همانا رسول خدا(ص) به جهت نیاز خود و اصحابش به آنان رخصت داد، لیکن هنگامی که زمان تأویل و تحقق این آیه فرا رسد، از آن ها پذیرفته نمی شود. آن ها کشته می شوند تا خداوند عزوجل به وحدانیّت شناخته شود و دیگر شرکی نباشد.
علامه مجلسی; در توضیح این روایت می فرماید: (( منظور از جمله (( رخّص لهم)) (پیامبر به آن ها اجازه داد) این است که از اهل کتابْ جزیه را و از مشرکانْ فدیه را و از منافقان ـ با این که به کفر آن ها دانا بود ـ اظهار اسلام را پذیرفت.))[11]
د. مجموعه روایاتی که دلالت دارند که امام مهدی(ع) اهل کتاب را میان قتل و اسلام مخیّر می کند، نیز می توانند مؤیّد روایات مورد بحث ما باشند. چرا که تخییر میان اسلام و قتل به معنای عدم قبول جزیه خواهد بود. این روایات را در فرضیه دوم ذکر خواهیم کرد.
هـ . ابن حماد به سند خود از پیامبر اکرم(ص) چنین نقل می کند:
... و یکون عیسی فی امتی حکماً عدلاً و اماماً مقسطاً یدقّ الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یترک الصدقة... .
و عیسی در میان امت من، حاکم عادل و پیشوای دادگر خواهد بود. او صلیب را خرد می کند و خوک را می کشد و جزیه را بر می دارد و صدقه را رها می کند ... .
و. عبد الرزاق به سند خود از ابو هریره و او از پیامبر اکرم(ص) نقل می کند که:
و الذی نفسی بیده لیوشکن ان ینزل فیکم ابن مریم حکماً عدلاً و اماماً مقسطاً یکسر الصلیب و یقتل الخنزیر و یضع الجزیة و یفیض المال حتی لا قبله احد.[12]
سوگند به آن که جانم در دست او است که به زودی عیسی بن مریم(ع) به عنوان حاکم عادل و پیشوای دادگر در میان شما فرود آید. او صلیب را می شکند و خوک را می کشد و جزیه را برمی دارد و آن قدر مال می بخشد تا این که احدی (به جهت بی نیازی) آن را نپذیرد.
در لسان العرب آمده است:
وضع عنه الدین و الدم و جمیع انواع الجنایة: اسقطه عنه و فی الحدیث: ینزل عیسی بن مریم فیضع الجزیة ای یحمل الناس علی دین الاسلام فلا یبقی ذمی تجری علیه الجزیة...[13].
از او بدهی، خون یا انواع جنایات را وضع کرد، یعنی از عهده اش ساقط کرد و در حدیث آمده است که: عیسی بن مریم از آسمان فرود می آید و جزیه را وضع می کند، یعنی مردم را وادار به پذیرش اسلام می کند، پس اهل ذمه ای نخواهد ماند تا مشمول حکم جزیه گردد... .
بررسی اسناد روایات
1ـ دسته اول ( قبول جزیه از اهل کتاب )
در دسته اولْ دو روایت وجود داشت که هر دو به جهت ارسال، قابل اخذ نیستند، علاوه بر این که مدلول روایت دوم، اخذ جزیه در جنگ خاص و از اشخاص خاصی است. لیکن آیه شریفه سوره توبه دلالت بر اخذ جزیه از اهل کتاب می کند و این آیه بر حجیت خود باقی است مگر این که به دلیل متقنی نسخ شدن آن ثابت شود. چنان که حکم مأخوذ از سیره پیامبر(ص) نیز لازم الاجرا است مگر این که دلیلی متقن انتهاءِ امد آن را ثابت کند.
2ـ دسته دوم (عدم پذیرش جزیه از اهل کتاب)
روایت الف: بسیاری از راویان این حدیثْ مجهول هستند از جمله: احمدبن الحسن القطان[14]، محمدبن احمد السنانی[15] و... . بنابراین، این روایت حجیت نداشته و قابل اعتماد نیست.
روایت ب: این روایت نیز به لحاظ ارسال، آن قابل اعتماد نیست.
روایت ج: به وثاقت تمامی افراد واقع در سلسله سند این حدیث تصریح شده است.[16] بنابراین، روایت صحیح و قابل اعتماد است.
روایت (( د)) و (( ه)): این دو روایت به لحاظ این که راویان آن عامی المذهب هستند از نظر سند ضعیفند.
بررسی دلالت روایات
از مجموعه روایاتی که در این بخش ذکر شد، تنها یک روایت صحیح بود که ما اندکی دربارة دلالت آن توضیح خواهیم داد. البته پیش از آن، به جهت شباهت مضمون این روایت با روایت مرسل عبدالاعلی الحلبی و به منظور هر چه بیش تر آشکار شدن مضمون روایت صحیح، اندکی پیرامون خبر مرسل عبد الاعلی توضیح خواهیم داد، گرچه در مقام استدلال تنها از حدیث صحیح بهره خواهیم گرفت.
1ـ روایت (( ب)) (مرسل عبدالاعلی الحلبی)
در معنای این روایت سه احتمال وجود دارد:
1ـ عدم پذیرش جزیه از آن دسته از اهل کتاب که اهل فتنه گری و اخلال در حکومت جهانی امام مهدی(ع) هستند و کشتن آن ها. قتل این دسته از اهل کتاب، منطبق با موازین عقلی خواهد بود؛ چرا که این گروه پس از هدایت ها و راهنمایی های حضرت، نه تنها در اعتقاد به دین منسوخ خودْ اصرار می ورزند بلکه در برابر حکومت عدل جهانی امام(ع)، به مخالفت برمی خیزند و قصد اخلال در آن و سست کردن پایه های آن را دارند. بدون تردید، اخلال در امر حکومت امام(ع) اخلال در تحقق معنویت، رشد، عدالت، فضایل اخلاقی، رفاه و ... خواهد بود و باز گذاشتن دست چنین کسانی که دنیا و آخرت انسان ها را تباه می کنند جفا به انسان ها است. علاوه بر آن، برخورد با اخلال گرانِ در امر حکومتْ شیوه مرسومی است که در همه جای دنیا همیشه متداول بوده و هست.
اقدام یاد شده (قتل فتنه گران اهل کتاب) با موازین و اصول اسلامی نیز منطبق و هم خوان است. شبیه این اقدام را در سیره پیامبر اکرم(ص) نیز می توان مشاهده کرد. به عنوان نمونه می توان به جهاد حضرت با یهودیان بنی قریظه و قتل مردان آن ها اشاره کرد که این اقدام به جهت پیمان شکنی و همراهی آنان با مشرکانی بود که جنگ احزاب را علیه مسلمانان به راه انداخته بودند.[17]
آنچه این احتمال را تقویت می کندْ استشهاد امام باقر(ع) به آیه شریفه: و قاتلوهم حتّی لا تکون فتنة است. زیرا (( حتّی)) به معنای غایت (اِلی اَنْ؛ تا این که) است. بنابراین آیه بدین معنی خواهد بود که با آن ها جهاد کنید تا هنگامی که فتنه ای نباشد؛ یعنی غایت جهاد رفع فتنه است و جنگیدن به خاطر رفع فتنه است بنابراین جهاد تنها با کسانی است که اهل فتنه گری و اخلال در امر حکومت امام باشند اما نسبت به اهل کتابی که بر دین خود باقی مانده اند اما اهل فتنه گری و اخلال در امر حکومت جهانی امام(ع) نیستند تعرّضی صورت نخواهد گرفت و آنها به قتل نخواهند رسید.
به تعبیر دیگر، گرچه صدر روایت (( و لا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة)) مطلق است و شامل تمامی اهل کتاب می شود، لیکن از استشهادی که در ذیل روایت آمده و آیه ای که به عنوان دلیل این حکم بیان شده، فهمیده می شود علّت عدم اخذ جزیه و قتل اهل کتاب، فتنه گری آن هاست. بنابراین، تنها از آن دسته از اهل کتاب جزیه گرفته نمی شود که دلیل حکم در آن ها وجود داشته باشد، یعنی اهل فتنه گری باشند.
بر اساس این احتمال، عبارت (( ولا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة)) تنها حکم اهل کتاب فتنه گر را ذکر کرده است و نسبت به اهل کتابی که فتنه گر نباشند سکوت کرده است. از این گروه بر اساس آیه 29 سوره توبه و نیز سیره رسول اکرم(ص) جزیه گرفته می شود.
موافقت این احتمال با آیه 29 سوره توبه و سیره پیامبر اکرم(ص) باعث تقویت این احتمال می شود.
2ـ احتمال دوم در معنای این روایتْ این است که امام مهدی(ع) از هیچ کدام از اهل کتاب جزیه نمی پذیرد و همه اهل کتاب که پس از هدایت ها و راهنمایی های حضرت بر دین سابق خود باقی مانده اند، به دست سپاه ایشان به قتل می رسند. البته به دلیل قراین یازده گانه ای که برای اسلام آوردن اکثر اهل کتاب ذکر کردیم، این دسته از اهل کتاب بسیار اندک خواهند بود.
آنچه این احتمال را تقویت می کند این جمله از روایت است: لا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة کما قبلها رسول الله؛ صاحب این امر جزیه نمی پذیرد آنچنان که پیامبر خدا(ص) قبول می کرد.
همانطور که می دانیم بر اساس آیه 29 سوره توبه، رسول خدا(ص) مأمور بود که از اهل کتابی که اسلام نیاورده اند جزیه بگیرد، لیکن این حکم مخصوص آن دسته از اهل کتاب بود که بر اساس موازین اسلامی به شرایط ذمّه پایبند بودند و از فتنه گری و ایجاد اخلال در امر نظام اسلامی پرهیز می کردند. اما کسانی که شرایط ذمّه را زیر پا می گذاشتند و به جای هم زیستی مسالمت آمیز، در صدد تضعیف نظام اسلامی برمی آمدندْ با عکس العمل شدید رسول گرامی اسلام مواجه می شدند چنان که این حکم در کتب فقهی تبیین شده است.
بر اساس توضیحات یاد شده، اگر بگوییم امام مهدی(ع) تنها از فتنه گران جزیه نمی پذیرد، سیره ایشان با سیره رسول اکرم تفاوتی نخواهد داشت و حال آن که بر اساس این روایت مرسل، سیره امام مهدی(ع) با سیره رسول اکرم(ص) تفاوت خواهد داشت. بنابراینْ امام مهدی از تمام اهل کتاب جزیه نمی گیرد بر خلاف رسول گرامی اسلام(ص) که تنها از فتنه گران جزیه نمی گرفت.
از میان این دو احتمال، احتمال اول بر اساس استشهاد امام به آیه: و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة بود که ما از ظاهر آنْ این گونه برداشت کردیم که قتل به جهت فتنه گری و مخصوص فتنه گران است. احتمال دوم بر اساس این جمله از روایت: (( ولا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة کما قبلها رسول الله(ص))) است که به متفاوت بودن شیوه امام مهدی(ع) و شیوه رسول اکرم(ص) تصریح دارد. بدون تردید در تعارض نصّ و ظاهر، نصّ بر ظاهر مقدّم است. چرا که نصّ، صراحت در مدلول خود دارد و جایی برای احتمال خلاف آن نمی گذارد، ولی ظاهر با احتمال خلاف مدلول برداشت شده، سازگار است.
البته این اشکال هنوز وجود دارد که اگر امام مهدی(ع) از تمامی اهل کتاب جزیه نمی گیرند چرا امام باقر(ع) برای حکمِ عدمِ پذیرش جزیه از مطلق اهل کتاب به آیة ـ و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة ـ استشهاد می کنند که تنها می تواند عدم پذیرش جزیه از فتنه گران را اثبات کند نه بیشتر.
3ـ در معنای این روایت، احتمال سومی نیز وجود دارد و آنْ این که میان فتنه از یک سو و پیمان شکنی و نقض شرایط ذمّه از سوی دیگر، تفاوت وجود دارد توضیح اینکه:
ما می دانیم سیره رسول اکرم(ص) در برابر اهل کتابی که پیمان شکنی کرده و شرایط ذمّه را زیر پا می گذاشتند، مدارا و مداهنه نبود و حضرت با این دسته از اهل کتاب برخورد می کردند که به عنوان نمونه، می توان به عکس العمل شدید پیامبر با یهودیان بنی قریظه اشاره کرد.[18] لیکن در میان اهل کتابی که با پیامبر(ص) هم پیمان بودند یا در ذمّه حکومت اسلامی زندگی می کردند، افراد فتنه گر فراوانی وجود داشتند که پیوسته در صدد ضربه زدن به نظام نوپای اسلامی، تضعیف پایه های آن، ایجاد اختلاف در میان طبقات مردم، دل سرد کردن مسلمانان از دین اسلام و شخص پیامبر و ... بودند لیکن پیامبر اکرم(ص) به جهت رعایت مصالحی از مقابله جدّی با این گونه افراد پرهیز می نمود چنانکه در میان جامعه مسلمین نیز افراد منافقِ فتنه گر فراوانی بودند که پیامبر اکرم(ص) به جهت مصالحی از معرفی آنان به مسلمانان و برخورد جدّی با آن ها چشم می پوشید.
بر اساس توضیحات یاد شده می توان گفت روایت مورد بحث بدین معناست که پیامبر(ص) از فتنه گران اهل کتاب ـ و نه پیمان شکنان و نقض کنندگان شرایط ذمّه ـ هم جزیه می گرفت، لیکن چون امام مهدی(ع) قیام نمایدْ از فتنه گران جزیه نخواهد گرفت و آن ها را به قتل خواهد رساند. بنابراین، شیوه امام(ع) با شیوه پیامبر(ص) تفاوت خواهد داشت؛ چرا که امام(ع) فتنه گران را می کشد و تنها از غیر فتنه گران جزیه می گیرد در حالی که پیامبر(ص) فتنه گران را نمی کشت و از آن ها جزیه می گرفت. بر اساس این معنی (معنای سوم) اشکالی که در معنای دوّم گذشت (استشهاد به آیه: قاتلوهم حتی لا تکون فتنة) نیز حلّ خواهد شد؛ چرا که حکم مذکور در روایت با آیه یاد شده هماهنگ خواهد بود.
2ـ روایت (( ج)) (صحیح محمدبن مسلم)
در معنای این روایت نیز سه احتمال وجود دارد و مانند روایت پیشین، احتمال دوم نسبت به احتمال اول از قوّت بیشتری برخوردار است: زیرا تعبیر (( لم یجی ء تأویل هذه الایة؛ تأویل این آیه هنوز نیامده است)) تصریح به این مطلب دارد که حکم مذکور در این روایت، بی سابقه بوده و در زمان های پیشین وجود نداشته است. و چنان که پیش از این توضیح دادیم حکمی که قبل از عصر ظهور وجود نداشته استْ قتل مطلق اهل کتاب است؛ اما حکم قتل فتنه گرانِ اهل کتاب و قبول جزیه از اهل کتابی که فتنه گر نیستندْ در زمان رسول خدا(ص) نیز وجود داشته است.
البته بر اساس معنای دوم در این روایت نیز مانند روایت سابقْ این سؤال وجود دارد که اگر منظور قتل مطلق اهل کتاب است، چگونه این حکم در تفسیر آیة: و قاتلوهم حتّی لا تکون فتنة آمده است که بر قتل فتنه گران اهل کتاب دلالت می کند. مگر این که در این روایت نیز مانند روایت سابقْ احتمال سوم را مطرح کنیم و بگوییم در عصر پیامبر(ص) از فتنه گران نیز جزیه قبول می شد، ولی در عصر امام مهدی(ع) فتنه گران کشته خواهند شد. بنابراین حکم مذکور در روایت با آیه یاد شده هماهنگ خواهد بود.
البته با توجه به اشکالی که در احتمال دوم وجود داشت و بدون اشکال بودن احتمال سوم، احتمال سوم صحیح تر به نظر می رسد. ما به زودی در فرضیه سوم احتمال چهارمی را در معنای این روایت طرح و آن را بررسی خواهیم نمود.
شاید کسی بگوید که در این روایت از گرایش به توحید و از میان رفتن شرک سخن به میان آمده است: (( فلو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم لکنّهم یقتلون حتّی یوحّد الله عزوجل وحتّی لایکون شرک)) و حال آن که اهل کتاب به ظاهر موحّدند و در قرآن، در مقابل مشرکان از آن ها یاد می شود چنان که می فرماید: لم یکن الذین کفروا من اهل الکتاب و المشرکین منفکّین...[19] پس این روایت در مقام تبیین برخورد حضرت مهدی(ع) با مشرکان است، نه اهل کتاب.
باید گفت از آن جا که ضمیر فعل (( قاتلوهم)) که روایت مورد بحث ما در مقام بیان تأویل آن است، به (( الذین کفروا)) در آیه قبل بر می گردد.[20] و (( الذین کفروا)) هم شامل اهل کتاب است و هم مشرکان، بنابراین روایت در مقام بیان کیفیّت مواجهه امام مهدی(ع) با اهل کتاب و مشرکان است، نه فقط مشرکان.
علّت این که به اهل کتاب، نسبت شرک داده شده و هدف از قتال، توحید و از میان رفتن شرک بیان شده است، این است که گرچه اهل کتاب به ظاهر موحّدند، به واقع معتقدات آنان خالی از شرک نیست و این حقیقتی است که در آیات متعددی از قرآن به آن اشاره شده است مانند:
اتخذوا احبارهم ورهبانهم ارباباً من دون الله والمسیح بن مریم وما امروا الاّ لیعبدوا الهاً واحداً لا اله الا هو سبحانه عمّا یشرکون[21]؛
آن ها دانشمندان و راهبان خود و مسیح فرزند مریم را معبودهایی در برابر خدا قرار دادند، در حالی که دستور نداشتند جز این که خداوند یکتایی را بپرستند که معبودی جز او نیست. او پاک و منزّه است از آنچه همتایش قرار می دهند.
به تصریح این آیه، یهود و نصارا، دانشمندان خود را ربّ می پنداشتند که این خود نوعی شرک است و لذا در آخر آیه آمده است: سبحانه عمّا یشرکون البته منظور از شرک در
این جا، شرک در خالقیت نیست، بلکه شرک در اطاعت است.
قل یا اهل الکتاب تعالوا الی کلمة سواء بیننا و بینکم ألاّ نعبد الا الله و لا نشرک به شیئا و لا یتّخذ بعضنا بعضاً ارباباً من دون الله...؛[22]
بگو: ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است که: جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم و بعضی از ما بعضی دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد.
دعوت اهل کتاب در این آیه به عدم شرک به خدا و نپذیرفتن ربوبیّت دیگران نیز، بهترین دلیل بر وجود عقاید شرک آمیز در بین معتقدات اهل کتاب است.
جمع بندی
به مقتضای آیه 29 سوره توبه و نیز سیره پیامبر اکرم(ص) از اهل کتاب جزیه پذیرفته می شود، لیکن در میان روایاتی که بر عدم پذیرش جزیه دلالت می کردند یک روایت صحیح وجود داشت که بر اساس ظاهر آن، امام مهدی(ع) در مواجهه با اهل کتاب شیوه ای نوین خواهد داشت و از مطلق اهل کتاب ـ بر اساس احتمال دوم ـ و یا از فتنه گران اهل کتاب ـ بر اساس احتمال سومی که در معنای روایت وجود داشت ـ جزیه نمی گیرد و آن ها را به قتل می رساند. ما اگر احتمال سوم را ـ که به نظر صحیح تر می رسد ـ پذیرفتیم جمع میان دو دسته از ادلّه (ادله ای که بر پذیرش جزیه دلالت می کردند و ادلّه مخالف آن) به راحتی امکان پذیر خواهد بود. چرا که آیه 29 سوره توبه، مطلق است و بر پذیرش جزیه از مطلق اهل کتاب، چه فتنه گران و چه غیرفتنه گران، دلالت می کند؛ ولی بر اساس صحیح محمدبن مسلم این آیه در عصر امام مهدی(ع) تخصیص خورده، تنها شامل اهل کتاب غیر فتنه گر خواهد شد. و تخصیص قرآن به وسیله خبر واحد معتبر، امری متداول و شایع است. بنابراین از التزام به آن هیچ گونه محذوری لازم نمی آید.
به نظر می رسد میان این دو دسته از ادله از جهت زمانی نیز می توان جمع کرد که البته این جمع با جمع سابق تعارضی ندارد و هر دو می توانند مقرون به صحّت باشند. توضیح آن از این قرار است: این احتمال وجود دارد که قبول جزیه از اهل کتاب پیش از گسترش دین اسلام، برقراری حکومت امام مهدی(عج) و تثبیت نظام فراگیر اسلامی باشد، و عدم پذیرش جزیه پس از استقرار و تثبیت حکومت جهانی امام(عج)، چنان که علامه مجلسی نیز چنین احتمالی را طرح کرده بود.[23] آنچه می تواند شاهد جمع این دو دسته از ادلّه متفاوت باشد، روایت مرسل عبدالاعلی است که از امام باقر(ع) چنین نقل می کند:
ولا تبقی ارض الاّ نودی فیها شهادة ان لااله الاّ الله وحده لاشریک له و ان محمداً رسول الله و هو قوله: له اسلم من فی السموات والارض طوعاً و کرها و الیه ترجعون. و لایقبل صاحب هذا الامر الجزیة کما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة و یکون الدین کلّه لله[24].
در ابتدای این روایت آمده است که در زمان ظهور جایی نمی ماند مگر این که در آن به توحید و رسالت پیامبر(ص) شهادت داده می شود و سپس، از مسأله عدم قبول جزیه از ناحیه امام(ع) سخن به میان آمده است. بدون تردید گسترش اسلام و طنین انداز شدن ندای توحید در جای جای دنیا، مسأله ای است که بدون تشکیل و استقرار حکومت و اجرای برنامه های کلان تبلیغی و ارشادی امکان پذیر نیست. بنابراین عدم قبول جزیه از فتنه گران اهل کتاب و کشته شدن آن ها، پس از استقرار و تثبیت پایه های حکومت امام(ع) و اجرای برنامه های تبلیغی و فرهنگی خواهد بود.
حدیث صحیح محمدبن مسلم نیز خالی از اشاره به این مطلب نیست، زیرا در آن آمده است که امام مهدی(ع) از فتنه گرانِ اهل کتاب جزیه نمی پذیرد و آنان را به قتل می رساند. بدون تردید، قتل اهل کتاب زمانی مجاز خواهد بود که اسلام با عمق و ژرفا و ابعادش به آن ها عرضه شده باشد، از شبهه افکنی و تبلیغات منفیِ مغرضان علیه دین اسلام جلوگیری شده باشد، به سؤالات و شبهات اهل کتاب پاسخ مناسب داده شده باشد و... و مسلّماً تحقّق این مهم بدون تشکیل و استقرار حکومت جهانی امام(ع) و مهیّا شدن زمینه های گسترش و بسط فرهنگ اسلامی امکان پذیر نیست. چرا که ایجاد چنین زمینه هایی، آن هم در سطح کل جهان، نیازمند برنامه ریزی های کلان و دراز مدّت و دستگاه های فرهنگی عریض و طویل و سایر لوازم متناسب با آن است. و طبیعةً این همه، تنها پس از استوار شدن پایه های نظام اسلامی امکان شکل گیری خواهند داشت.
بنابراین حتّی ما اگر بخواهیم تنها بر اساس همین حدیث صحیح حکم کنیم، باید قتل و عدم پذیرش جزیه را مخصوص زمان شکل گیری و تثبیت نظام جهانی اسلامی و گسترش فرهنگ اسلامی بدانیم. پس هم به مقتضای روایاتی که بر پذیرش جزیه دلالت می کردند و هم به مقتضای آیه 29 سوره توبه و نیز سیره پیامبر اکرم(ص) پیش از تحقق این امور از اهل کتاب جزیه پذیرفته می شود.
البته مراد ما از پذیرش جزیه این است که حکم اخذ جزیه در این مقطع وجود خواهد داشت، لیکن امکان دارد امام مهدی(ع) بر اساس حکم حکومتی و با توجه به شرایط و ویژگی های اهل کتاب در مناطق مختلف جهان از برخی جزیه بگیرند و برخی را به سبب فقر یا ایجاد زمینه گرایش به اسلام و... از پرداخت جزیه معاف نمایند و حتّی به برخی به عنوان تألیف قلب، کمک های مالی نیز بکنند.
فرضیه دوم: کشته شدن باقی ماندگان اهل کتاب
همانطور که به زودی خواهد آمد بر اساس روایاتی که موضوع قتل اهل کتاب را مطرح کرده اند امام مهدی(ع) آن ها را میان قتل و اسلام مخیّر خواهند کرد. به نظر می رسد این روایات ـ بر فرض صحّت اسناد آن ها ـ کیفیت رفتار امام با اهل کتاب را در آغاز ظهور و هنگام فتح دنیا بیان نمی کنند، بلکه این روایاتْ بیانگر آخرین اقدام امام در مواجهه با اهل کتاب و آخرین تصمیمی است که در رابطه با آن ها گرفته می شود.
البته نمی توان زمان دقیق و معیّنی را برای این آخرین اقدام بیان کرد. آیا این رفتار بلافاصله پس از استقرار حکومت جهانی امام(ع) است یا سال ها پس از آن یا در اواخر حکومت امام(ع)؟ لیکن یک امر مسلّم است و آن این که این اقدام، اوّلین برخورد امام(ع) با اهل کتاب نخواهد بود. چرا که:
اولاً: بر اساس حکم عقل و تعالیم اسلام، قتل اهل کتاب پس از عرضه اسلام و تمام شدن حجّت بر آن ها است و تا زمانی که اسلام بر آن ها عرضه نشده و حقّانیّت اسلام و امام(ع) برای ایشان آشکار نشده است، کشتن آن ها بر خلاف عقل و اصول دین اسلام خواهد بود. اصولاً اصل اوّلیه اسلام در مواجهه با دیگران، تلاش برای هدایت آن هاست و جنگ و درگیری نیز به جهت اصلاح آدمیان است. بنابراین در ابتدا، تمام همّت امام(ع) صرف اصلاح و هدایت انسان ها خواهد شد و قتل و جنگْ منحصر به مواردی است که امیدی به اصلاح نیست. امام علی(ع) در این باره می فرماید:
پیامبر(ص) مرا به سوی یمن فرستاد و به من فرمود: ای علی، با هیچ کس جنگ مکن مگر پس از آن که او را به اسلام دعوت کنی. به خدا سوگند که اگر خداوندْ یک نفر را به دست تو هدایت کندْ برای تو بهتر است از آنچه خورشید بر آن می تابد و شب آن را فرا می گیرد.[25]
این حدیث و امثال آن، نشانگر اهتمام فراوانی است که اسلام به هدایت انسان ها دارد. اما به راستی، چگونه و در چه شرایط و موقعیّتی می توان در آن عصر، اسلام را بر اهل کتاب و غیرمسلمانان عرضه کرد و حجّت را بر آنان تمام نمود؟ اصولاً عرضه اسلام به شکل واقعی آن نمی تواند از همان آغاز ظهور و حمله سپاه امام(ع) برای فتح دنیا تحقق یابد. مگر می توان انتظار داشت مردم کشورهایی که در حال جنگ و درگیری با سپاه امام هستند و هنوز کشورشان به دست سپاه امام فتح نشده است، حقیقت اسلام را بفهمند و به آن ایمان بیاورند؟ مگر می توان از مردمی که لحظه به لحظه از سوی رسانه ها و وسایل ارتباط جمعی به شدّت بمباران تبلیغاتی می شوند و تحت تأثیر تبلیغات منفی علیه اسلام و شخص امام(ع) قرار دارند، انتظار داشت اسلام را بشناسند و به آن ایمان بیاورند؟ آیا منطقی است که از انسان هایی که تحت تربیت نظام های فاسد قرار دارند و همه روزه صدها سؤال و شبهه به اذهانشان القا می شود، توقّع داشت که با شنیدن ندای امام(ع) بدون تبیین و تحلیل و فهم ابعاد و عمق آن به او ایمان بیاورند؟ مگر می توان از بشری که صدها مکتب و نحله را دیده که همگی به او وعده سعادت و خوشبختی را می داده اند، اما در عمل هیچ کدام از شعارهای زیبایشان تحقق نیافته است، انتظار داشت با شنیدن پیام امام(ع) و شعارهای زیبایش و پیش از دیدن موفقیت او در مقام عمل و احساس صداقت و بر حق بودن او، بلافاصله به او ایمان بیاورند؟! خصوصاً انسان های متمدّن آن عصر که از نظر علمی پیشرفت فوق العاده ای کرده اند و به سادگی در برابر مکتب و ایده ای تسلیم نمی شوند مگر هنگامی که تمامی سؤالات و شبهاتشان را پاسخ گوید و در همه ابعاد به اقناعشان بپردازد.
بر این اساس، به نظر می رسد عرضه اسلام با تمام ابعاد گسترده و عمق و استدلال هایش و نیز پاسخ به شبهات و سؤالات بی شمار انسان های آن دوران، امری نیست که بتوان آن را با یک اتمام حجّت در زمان جنگ عملی کرد و عرضه اسلام به شکل واقعی آن تنها پس از فتح کشورها، تثبیت نظام اسلامی و مخالطت و معاشرت با آن ها معنی خواهد یافت.
ثانیاً: همانطور که در بخش نخست مقاله گذشت امام مهدی(ع) با کشف مواریث انبیا، استخراج کتب آسمانی، ارائه معجزات، اِعمال تربیت الهی و... در صدد هدایت انسان ها بر خواهد آمد که این ها و موارد مشابه آن، در واقع اَشکال عرضه اسلام و شیوه های تبیین حقّانیت امام(ع) هستند، و به نظر می رسد طبیعی ترین شکل تحقق موارد یاد شده این است که امام در میان اهل کتاب و همراه با آنان باشد. خود یا یاران ویژه اش با جمعی از اهل کتاب به سمت کوه ها بروند و در برابر دیدگانشان، کتب آسمانی و مواریث انبیا را استخراج کنند، در برابر دیدگان اهل کتاب برای اثبات حقّانیت خود معجزه بیاورد، با معاشرت با اهل کتاب آنان را تحت تربیت خود قرار دهد و طعم شیرین همراهی با ولیّ خدا را به آن ها بچشاند. با آن ها و در میانشان باشد تا اخلاق نیکو و سیرت الهی اش را ببینند و باورش کنند و در عمل ببینند که مانند دیگران، مردم را برای خود نمی خواهد و اهل زراندوزی و دنیا خواهی نیست و... . و حال آن که اگر بگوییم امام(ع) از همان آغاز، اهل کتاب را میان اسلام و قتل مخیّر می کند جایی برای انجام این امور به شکل طبیعی آن نخواهد بود.
ثالثاً: شاهد دیگری که این دیدگاه را تأیید می کند روایاتی است که دلالت دارد که امام مهدی(ع) در میان یهودیان به تورات حکم می کند و در میان نصارا به انجیل[26] و... که این روایات نشان از وجود اهل کتاب، در برهه هایی از حکومت امام(ع) و حضور امام مهدی(ع) در میان آنان دارد.
بر اساس توضیحات یاد شده، اگر در روایات آمده است که امام(ع) سپاه خود را به سرتاسر جهان گسیل می دارد و آن ها پیروان هر آیینی را میان قتل و اسلام مخیّر می کنند، باید فهم ما از این روایات متناسب با قراین سه گانه یاد شده باشد؛ یعنی تخییر میان اسلام و قتل پس از استقرار نظام اسلامی، عرضه اسلام به شکل واقعی آن، هدایت ها، ارشادات، اِعمال تربیت صحیح و... خواهد بود و بر اساس قراین یازده گانه ای که در بخش اول نوشتار حاضر گذشت، این عده از اهل کتاب بسیار اندک خواهند بود.
مستندات فرضیه دوم
روایاتی که مؤیّد این فرضیه هستند عبارتند از:
الف. عیاشی عن ابن بکیر عن الکاظم(ع) فی قوله: و له اسلم من فی السموات والارض طوعاً و کره قال: انزلت فی القائم(ع) اذا خرج بالیهود والنصاری والصابئین والزنادقة و اهل الرّدّة والکفار فی شرق الارض و غربها فعرض علیهم جالاسلام فمن اسلم طوعاً امره بالصلاة والزکاة وما یؤمر به المسلم ویجب لله علیه ومن لم یسلم ضرب عنقه حتی لایبقی فی المشارق والمغارب احد الاّ وحّد الله. قلت له: جعلت فداک! ان الخلق اکثر من ذلک. فقال: إن الله اذا اراد امراً قلّل الکثیر و کثّر القلیل.[27]
این آیه درباره قائم(ع) نازل شده است. او چون ظهور کندْ اسلام را بر یهود، نصارا، صابئین، ملحدان، مرتدان و کافران شرق و غرب زمین عرضه می کند. پس کسی که با اختیار اسلام آوَرَدْ او را به نماز، زکات، واجبات الهی و آنچه بر عهده هر مسلمان است دستور می دهد و کسی که اسلام نیاورد گردنش را می زند تا این که در شرق و غرب زمین کسی نماند مگر این که خدا را به یکتایی یاد کند. راوی می گوید: عرض کردم: فدایت شوم! مردمان بیش از این هستند (که بتوان آنها را کشت) فرمود: چون خداوند کاری را اراده کندْ زیاد را کم و کم را زیاد می کند.
ب. عبداللّه بن بکیر قال: حدّثنی عمربن یزید عن هشام الجوالیقی عن الصادق(ع): ...لایأتون علی اهل دین الاّ دعوهم الی الله و الی الاسلام والی الاقرار بمحمد(ص) و من لم یسلم قتلوه حتی لایبقی بین المشرق والمغرب و مادون الجبل احد الا اقرّ.[28]
به پیروان هیچ آیینی نمی گذرند مگر این که آن ها را به خدا و اسلام و اقرار به رسالت محمد(ص) دعوت کنند. و کسی که اسلام نیاورد او را می کشند تا این که میان شرق و غرب عالم و پشت کوه ها کسی نماند مگر این که اسلام آورد.
ج. محمدبن مسلم قال: سألت الصادق(ع) عن... فقال:...فمن اصاب منهم و دخل فی الاسلام ترکوه و امّروا علیه امیراً منهم و من لم یجب و لم یقرّ بمحمد و لم یقرّ بالاسلام و لم یسلم قتلوه حتی لایبقی بین المشرق و المغرب و مادون الجبل احدٌ الا آمن؛[29]
کسانی که حق را بیابند و اسلام آورند متعرّض آن ها نمی شوند و امیری از خودشان بر آن ها می گمارند. و کسی که دعوتشان را نپذیرد و به نبوت رسول اکرم(ص) و اسلام اقرار نکند و مسلمان نشود، او را می کشند تا این که میان مشرق و مغرب و پشت کوه ها کسی نماند مگر این که ایمان آورد.
سه روایت فوق تصریح دارند که سپاه امام، اسلام را بر اهل کتاب عرضه می کند و اگر اسلام را نپذیرفتند کشته می شوند.
د. عن ابی الجارود عن الباقر(ع): ویفتح الله علیه شرق الارض وغربها یقتل الناس حتی لایُری الاّ دین محمد(ص).[30]
خداوندْ شرق و غرب زمین را برایش می گشاید. او مردمی را که اسلام نیاورند می کشد تا این که تنها دین محمد(ص) دیده شود.
هـ . عن الباقر(ع): یملک القائم ثلاث مأة سنة ویزداد تسعاً کما لبث اهل الکهف فی کهفهم. یملأ الارض عدلاً وقسطاً کما ملئت ظلماً وجوراً. فیفتح الله له شرق الارض وغربها ویقتل الناس حتی لایبقی الاّ دین محمد.[31]
قائم 309 سال حکومت می کند، به تعداد سال هایی که اصحاب کهف در غار درنگ کردند. او زمین را چنان که آکنده از ظلم و ستم شده باشد، از عدل و داد پر می کند. خداوندْ شرق و غرب زمین را برای او می گشاید و او مردمی را که اسلام نیاورند می کشد تا این که تنها دین محمد(ص) باقی بماند.
و. المفضل بن عمر قال: یا مولای، فما تأویل قوله تعالی: لیظهره علی الدین کله ولوکره المشرکون.؟ قال الصادق(ع): هو قوله تعالی: وقاتلوهم حتی لاتکون فتنة ویکون الدین کله لله فوالله یا مفضل، لیرفع عن الملل والادیان الاختلاف ویکون الدین کله واحداً کما قال جلّ ذکره: إنّ الدین عند الله الاسلام.
مفضل گوید: عرض کردم: ای سرور من، تأویل این سخن خداوند: (( تا او را بر همه ادیان غالب سازد هر چند مشرکان کراهت داشته باشند)) چیست؟
امام صادق(ع) فرمودند: تأویلش سخن دیگر خداوند است که می فرماید: (( و با آنها پیکار کنید تا فتنه (شرک و سلب آزادی) باقی نماند و دین همه مخصوص خدا گردد.)) ای مفضل، به خدا سوگند که اختلاف از میان آیین ها و ادیان رخت بر می بندد و یک دین بیشتر وجود نخواهد داشت چنان که خداوند بلند مرتبه می فرماید: (( دین در نزد خدا، اسلام است)).
ز. عن الصادق(ع) فی تفسیر: (( لیظهره علی الدین کله)):
یا مفضل لو کان ظهر علی الدین کله ما کان مجوسیة و لانصرانیة و لایهودیة و لاصابئة و لافرقة ولاخلاف و لاشک و لاشرک و لاعبدة اصنام ولااوثان ولا اللات ولاالعزّی و لاعبدة الشمس ولاالقمر و لاالنجوم ولا النار ولاالحجارة وانما قوله: لیظهره علی الدین کله فی هذا الیوم و هذا المهدی و هذه الرجعة و هو قوله: و قاتلوهم حتی لاتکون فتنة[32]... .
ای مفضل، اگر بر همه ادیان غلبه کرده بود، آیین مجوس، مسیحی، یهودی، صابئین، فرقه های گوناگون، اختلافات، شک، شرک، پرستندگان بت ها، لات، عزّی، پرستندگان خورشید و ماه و ستارگان و آتش و سنگ ها وجود نداشتند. همانا تحقق سخن خداوند که می فرماید: (( تا او را بر همه ادیان غالب سازد)) در آن روز و به دست مهدی و در رجعت خواهد بود. و این همان سخن خداوند است که می فرماید: (( و با آن ها پیکار کنید تا فتنه (شرک و سلب آزادی) باقی نماند))... .
براساس روایات یاد شده، تنها دینی که در نهایت باقی می ماند دین اسلام است و غیر مسلمانان کشته می شوند. پس اگر از اهل کتاب جزیه پذیرفته شود، اولاً تنها دین باقی مانده اسلام نخواهد بود. ثانیاً غیر مسلمانان همگی کشته نشده اند.
ح. عن علی(ع): ... ثم یموت عیسی ویبقی المنتظر المهدی من آل محمد(ص) فیسیر فی الدنیا وسیفه علی عاتقه ویقتل الیهود والنصاری واهل البدع.[33]
سپس عیسی رحلت می کند و مهدیِ منتظَر باقی می ماند. او شمشیر بر دوش، دنیا را در می نوردد و یهودیان و مسیحیان و بدعت گذاران را می کشد.
ط. قال الصادق(ع) فی تفسیر قوله تعالی: هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون: فاذا خرج القائم(ع) لم یبق کافر بالله العظیم و لا مشرک بالامام الاّ کره خروجه حتی لو کان کافر او مشرک فی بطن صخرة لقالت یا مؤمن فی بطنی کافر فاکسرنی و اقتله.[34]
چون قائم(ع) قیام کند کافرِ به خداوند و مشرکِ در امامت نمی ماند مگر این که از قیام او ناخرسند است تا آن جا که اگر کافر یا مشرکی در درون صخره ای پنهان شود، صخره به صدا در آید و گوید: ای مؤمن، در درون من کافری پنهان شده است؛ مرا بشکن و او را بکش.
ی. عیاشی عن عبدالاعلی الحلبی عن ابی جعفر(ع): ...و لا تبقی ارض الا نودی فیها شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمداً رسول الله و هو قوله: و له اسلم من فی السموات و الارض طوعاً و کرهاً و الیه ترجعون و لا یقبل صاحب هذا الامر الجزیة کما قبلها رسول الله(ص) و هو قول الله: و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کلّه لله.[35]
زمینی نمی ماند مگر این که در آن به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر(ص) شهادت داده می شود و این تحقق سخن خداوند است که می فرماید: (( تمام کسانی که در آسمان ها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمانِ) او تسلیمند، و همه به سوی او باز گردانده می شوند.)) و صاحب این امر آن چنان که رسول خدا(ص) جزیه می گرفت، جزیه نمی گیرد چنانکه خداوند می فرماید: (( و با آن ها پیکار کنید تا فتنه (شرک و سلب آزادی) باقی نماند و دین همه مخصوص خدا گردد.))
ک. کافی: علی بن ابراهیم عن ابیه عن ابن ابی عمیر عن عمربن اذینة عن محمدبن مسلم عن ابی جعفر(ع) فی تفسیر قوله تعالی: و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کلّه لله: لم یجی ء تأویل هذه الایة بعدُ إنّ
رسول الله(ص) رخّص لهم لحاجته و حاجة اصحابه فلو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم لکنّهم یقتلون حتّی یوحّد الله عزوجل و حتّی لا یکون شرک.[36]
تأویل این آیه هنوز نیامده و زمان تحقق آن فرا نرسیده است. همانا رسول خدا(ص) به جهت نیاز خود و اصحابش به آنان رخصت داد و از آنان جزیه گرفت؛ لیکن چون زمان تأویل و تحقق این آیه فرا رسد از آن ها جزیه پذیرفته نشود. آن ها کشته می شوند تا این که خداوند عزوجل به وحدانیّت یاد شود و شرکی نماند.
همانطور که پیش از این گذشت در معنای دو روایت اخیر سه احتمال وجود دارد که تنها بر اساس احتمال دوم، روایات یاد شده از جمله روایات موضوع بحث ما خواهند بود.
کثرت روایات این فرضیه و نیز وجود آن ها در منابع معتبر و دست اوّل مانند: بصائر الدرجات، غیبة طوسی، کمال الدین و تفسیر عیاشی باعث تقویت فرضیه قتل اهل کتاب است و به لحاظ شیوع نقل این روایات در کتب مختلف و خصوصاً منابع معتبر حدیثی، ما نمی توانیم به جهت ضعف اسناد، به سادگی آن ها را کنار بگذاریم. بنابراین، این دیدگاه ـ قتل باقی ماندگان اهل کتاب ـ دیدگاهی است که ممکن است روایات آن ضعیف السند باشند، لیکن به لحاظ قراینی که گذشتْ از قوّت بسیاری برخوردار است و احتمال صحّت آن بسیار زیاد است. با این حال، از آن جا که روش ما در این فصل، دقّت در اسناد و مدارک روایات است، این دسته از روایات را نیز به همین شیوه بررسی می کنیم:
بررسی اسناد روایات
روایت (( الف)) حدیثی مرسل است.
روایت (( ب)) به جهت مجهول بودن ابراهیم بن الحسین ضعیف است[37].
تمامی راویان روایت (( ج)) ثقه هستند.[38] تنها مشکل این روایت، مجهول بودن طریق کتاب مختصر بصائر الدرجات به احمدبن عیسی است.
روایت (( د)) به هر دو سند ضعیف است. سند اوّل به جهت علی بن عبد الله که مجهول است[39] و سند دوم به جهت مجهول بودن حسن بن بشیر.[40]
روایت (( هـ)) مرسل است.
روایت (( و)) به جهت حسین بن حمدان ضعیف است.[41]
روایت (( ز)) به جهت حسین بن حمدان ضعیف است.[42]
روایت (( ح)) به جهت مجهول بودن یعقوب الجریمی ضعیف است.[43]
روایت (( ط)) حسن است.[44]
تنها مشکلی که در سند این روایت وجود دارد علی بن ابی حمزه است که واقفی مذهب است.[45] لیکن روایت محمدبن ابی عمیر ـ که از اجلّای اصحاب است[46] ـ از او نشان می دهد نقل این روایت پیش از زمان فساد مذهب او بوده است.
روایت (( ی)) مرسل است.
روایت (( ک)) صحیح است.[47]
بررسی دلالت روایات
از مجموع روایات یاد شده، دو روایت (( ط)) و (( ک)) از نظر سند بدون مشکل هستند و روایت (( ج)) نیز به شرطی قابل اعتناست که بپذیریم کتاب منتخب بصائر الدرجات کتاب معتبری است. به هر تقدیر ما دلالت این روایات را بررسی می کنیم:
روایت (( ج)):
مضمون این روایت آشکار است و تصریح دارد که امام مهدی(عج) پیروان سایر ادیان و مکاتب را میان قتل و اسلام مخیّر می کند.
روایت (( ک)):
سابقاً پیرامون مفاد این حدیث بحث و احتمال قتل فتنه گران اهل کتاب را تقویت کردیم.[48]
روایت (( ط)):
در این روایت دو احتمال وجود دارد:
1ـ منظور از عبارت (( کافر بالله العظیم)) کفر اعتقادی باشد؛ یعنی کسانی که واقعاً به وجود خداوند اعتقادی ندارند. به نظر می رسد این واژه در همین معنی ظهور داشته باشد. بر این اساس، روایت یاد شده بیانگر کیفیت رفتار امام مهدی(ع) با اهل کتاب نمی باشد و نمی توان در بحث مورد نظر ما به آن استناد کرد.
2ـ منظور از کفر، اعم از کفر اعتقادی باشد به گونه ای که اهل کتاب را نیز در بر گیرد. با مراجعه به آیات قرآن روشن می شود اطلاق این واژه بر اهل کتاب خالی از اشکال است. زیرا در برخی از آیات قرآن، ایمان به خدا از اهل کتاب نفی شده است و این همان کفر به خدا است، مانند این آیه:
قاتلوا الذین لایؤمنون بالله و لابالیوم الاخر و لایحرّمون ما حرّم الله و رسوله و لایدینون دین الحق من الذین اوتوا الکتاب حتی یؤتی الجزیة عن یدوهم صاغرون.[49]
با کسانی از اهل کتاب که نه به خدا و نه به روز جزا ایمان دارند، و نه آنچه را خدا و رسولش تحریم کرده حرام می شمرند، و نه آیین حق را می پذیرند، پیکار کنید تا زمانی که با خضوع و تسلیم، جزیه را به دست خود بپردازند.
بر اساس احتمال دوم که البته خلاف ظاهر است، روایت یاد شده شامل اهل کتاب نیز خواهد بود و از آن می توان کیفیت رفتار امام مهدی(ع) با اهل کتاب را نیز برداشت کرد.
جمع بندی
در مجموعه روایات فرضیه چهارم (قتل باقی ماندگان اهل کتاب) سه روایت قابل اعتماد وجود داشت.
1ـ صحیح محمدبن مسلم: ما دلالت این روایت را بر بخشی از مدّعا ـ قتل فتنه گرانِ اهل کتاب و نه تمام آن ها ـ پذیرفتیم.
2ـ حسنه ابی بصیر: در این روایتْ دو احتمال وجود داشت که طبق یکی از آن ها، فرضیه چهارم تأیید می شد.
3ـ صحیح محمدبن مسلم (منقول از کتاب مختصر بصائر الدرجات): دلالت این روایت بر فرضیه مورد بحث بدون اشکال بود. تنها مشکل آنْ تأملی بود که در سند کتاب وجود داشت.
بنابراین، بدون تردیدْ از فتنه گرانِ اهل کتاب جزیه پذیرفته نمی شود و این دسته از اهل کتاب به دستور امام(ع) کشته خواهند شد. لیکن پذیرش حکم قتل مطلق اهل کتاب منوط به این است که در حدیث موثق ابی بصیر، احتمال دوم را تأیید کنیم و یا این که کتاب مختصر بصائرالدرجات را معتبر بدانیم که البته این احتمال به وسیله سایر روایات ضعیف السندی که هم از کثرت عددی برخوردارند و هم در منابع معتبر و دست اوّل حدیثی آمده اند، نیز تأیید می شود. به هر حال، ما اگر به جهت یکی از دو دلیل یاد شده احتمال قتل مطلق اهل کتاب را تأیید کنیم، باید به چند سؤال پاسخ دهیم:
پرسش ها و پاسخ ها
1ـ سؤال اول
این فرضیه با آیات چهارگانه ای که بر بقای اهل کتاب تا روز قیامت دلالت دارند[50] در تعارض است.
پاسخ
در معنای این آیات چهار احتمال وجود دارد:
اوّل: یهود و نصارا حقیقةً تا روز قیامت وجود دارند؛ چرا که وجود دشمنی و عداوت میان یهود و نصارا تا روز قیامت، و برتری نصارا بر یهود تا روز قیامت، فرع وجود یهود و نصارا تا روز قیامت است. علامه طباطبایی در تفسیر آیه 64 مائده می گوید: جمله (( الی یوم القیامة)) دلالت دارد که قوم یهود تا روز قیامت باقی خواهد ماند.[51]
دوّم: یهود و نصارا تا روز ظهور وجود دارند و منظور از یوم القیامة روز ظهور است.
علامه طباطبایی در تفسیر آیه 210 سوره بقره می گوید:
از امامان معصوم: تفسیر این آیه به سه نحو روایت شده است:
1ـ تفسیر آن به روز قیامت چنان که در تفسیر عیاشی از حضرت باقر(ع) روایت شده است.
2ـ تفسیر آن به رجعت چنان که شیخ صدوق از امام صادق(ع) روایت کرده است.
3ـ تفسیر آن به روز ظهور امام مهدی(ع) چنان که عیاشی به دو طریق از امام باقر(ع) روایت کرده است.
و نظیر این گونه روایات از خاندان پیامبر زیاد نقل شده است که بسیاری از آیات را گاهی به قیامت و گاهی به رجعت و گاهی به ظهور مهدی آل محمد: تفسیر کرده اند و این نیست مگر به واسطه یک نحو سنخیت و مناسبتی که بین این سه روز وجود دارد.[52]
با توجه به مطلب یاد شده، احتمال دوم ـ این که منظور از (( یوم القیامة)) روز ظهور باشد ـ احتمال معقولی خواهد بود خصوصاً با توجه به روایاتی که بر اسلام اهل کتاب دلالت داشتند و این روایات می توانند باعث رفع ید از ظهور (( یوم القیامة)) در روز قیامت باشند.
سوّم: سومین احتمالی که در این آیات می رود این است که یوم القیامة کنایه از استمرار و همیشگی بودن باشد.[53]
د: چهارمین احتمال این است که (( الی یوم القیامة)) کنایه از مدت طولانی باشد، شبیه برخی از اعداد که گاه به عنوان کنایه از کثرت عددی استعمال می شوند.
از میان چهار احتمال یاد شده، احتمال اول مطابق ظاهر آیات و احتمال دوم و سوم و چهارم خلاف ظاهر آیات هستند.
از آنجا که بر اساس ظاهر آیات یاد شده ـ و نه تصریح آن ها ـ اهل کتاب تا روز قیامت باقی هستند، در صورتی که دلیل معتبری وجود داشته باشد می توان از ظهور آیات دست برداشت. بر این اساس، اگر ما اعتبار روایات یاد شده را بپذیریم می توان بر اساس آن ها از ظهور آیات رفع ید کرد.
2ـ سؤال دوم
فرضیه یاد شده (قتل مطلق باقی ماندگان اهل کتاب) با آیه 29 سوره توبه و نیز سیره پیامبر اکرم(ص) در تعارض است. چرا که بر اساس مفاد آیه 29 سوره توبه و سیره پیامبراکرم(ص) اهل کتاب کشته نمی شوند بلکه جزیه می پردازند.
پاسخ:
عدم قبول جزیه از اهل کتابْ بر خلاف آیه سوره توبه و نیز سیره پیامبر اکرم(ص) است، لیکن در روایات اهل بیت: احادیث نسبتاً زیادی وجود دارد که نشان می دهد امام مهدی(ع) در برخی از مسائل، مأمور به اجرای احکام ویژه ای هستند که در زمان های سابق، چنین احکامی وجود نداشته اند از جمله:
الف. امام صادق(ع) فرموده اند:
اذا حکم قائم آل محمد(ص) حکم بین الناس بحکم داود فلا یحتاج الی بیّنة فیلهمه الله تعالی فیحکم بعلمه.[54]
قائم آل محمد(ص) در میان مردم چون داوود(ع) قضاوت می کند. او به شاهد نیاز ندارد. خداوند به او الهام می نماید و او بر اساس دانش خود قضاوت می کند.
ب. امام صادق(ع) فرمود:
انّ علیّاً(ع) قال: کان لی ان اقتل المولّی واجهّز علی الجریح ولکن ترکت ذلک للعاقبة من اصحابی ان جرحوا لم یقتلوا والقائم له ان یقتل المولّی و یجهّز علی الجریح.[55]
علی(ع) فرمود: برای من روا بود که فراریان و مجروحان را بکشم، ولی چنین نکردم تا اگر اصحابم در جنگ مجروح شدند کشته نگردند؛ ولی برای قائم(ع) رواست که فراریان و مجروحان را بکشد.
ج. امام رضا(ع) فرمود:
لو قد قام القائم(ع) لحکم بثلاث لم یحکم بها احد قبله: یقتل الشیخ الزانی و یقتل مانع الزکوة و یورث الاخ اخاه فی الاظلّة.[56]
چون قائم(ع) قیام کند در سه مورد حکمی می کند که احدی پیش از او چنین حکم نکرده باشد: پیرمرد زنا کار و کسی را که زکات نمی پردازد می کشد و برادری در عالم ذرّ را جزو اسباب ارث بردن به شمار می آورد و به چنین برادری ارث می دهد.
توجه به روایات یاد شده و نمونه های دیگری که در کتب روایی آمده است، استبعاد این حکم جدید (عدم اخذ جزیه از اهل کتاب و قتل آن ها) را از میان خواهد برد.
ما برای سؤال یاد شده در مورد موضوع مورد بحث - قتل مطلق اهل کتاب - دو پاسخ می توانیم ارائه کنیم:
1ـ پاسخ اوّل:
قتل مطلق اهل کتاب، حکمی حکومتی است که امام(ع) با توجه به شرایط زمانی و مکانی، و به لحاظ برخورداری از مصالح مهم و غیر قابل اغماض، آن را وضع و اجرا می کند.
وجود نمونه های مشابه که به برخی از آن ها اشاره شد ـ البته به شرطی که آن ها را حکم حکومتی بدانیم ـ استبعاد احتمال یاد شده را از بین می برد.
2ـ پاسخ دوّم
دومین پاسخی که به سؤال یاد شده می توان داد این است که بر اساس روایات یاد شده، آیه 29 سوره توبه و نیز حکم مستفاد از سیره پیامبر اکرم(ص) در عصر امام مهدی(ع) نسخ خواهد شد و با توجه به موارد مشابهی که برخی از آن ها ذکر شد ـ به شرطی که نمونه های مشابه را از باب نسخ بدانیم ـ احتمال نسخ آیه 29 سوره توبه و سیره رسول اکرم(ص) خالی از هر گونه استبعادی خواهد بود.
به نظر می رسد ما برای پذیرش حکم قتل اهل کتاب در عصر حکومت امام مهدی(ع) نیازمند بررسی مسأله اصولی جواز یا عدم جواز نسخ کتاب با خبر واحد نیستیم و می توانیم فارغ از نزاع ها و اختلافاتی که در این مسأله وجود دارد، به حکم یاد شده ملتزم شویم؛ زیرا مسأله مورد بحث ما از صغریات بحث نسخ کتاب با خبر واحد نیست. بنابراین پرداختن به بحث کبروی نیز ضرورتی ندارد. توضیح اینکه:
تنها در صورتی ما ناگزیر از طرح بحث نسخ کتاب با خبر واحد هستیم که دلیلی که بر اساس آنْ امام مهدی(ع) آیه سوره توبه را نسخ کرده و روش جدیدی در پیش می گیرند، دو روایت یاد شده باشند. لیکن بدون تردید چنین نیست؛ زیرا اگر در آن زمان از امام(ع) پرسیده شود که شما به چه دلیل در مواجهه با اهل کتابْ روش جدیدی را انتخاب کرده و به آیه سوره توبه عمل نکردید، پاسخ حضرت این نخواهد بود که به جهت حدیث صحیح محمدبن مسلم و موثق ابی بصیر. بدون تردید علم امام(ع) نه از راه های ظن آور چون اخبار آحاد و متواتر و امثال آن، بلکه به سبب اتصال به منبع نامحدود علم الهی و از طریق وراثت از پدران گرامی خود می باشد و در این طرق و علوم، هیچ گونه شائبه ای از تردید و شک و گمان وجود ندارد، و امام بر اساس اراده الهی، به متن واقع بدون ذره ای کم و کاست دست می یابد.
اتکا به روش های ظنی و علوم ظنیِ بر آمده از آن، وظیفه ای است که به جهت عدم دسترسی به معصوم(ع) بر عهده ما نهاده شده است. نتیجه این که ما بر اساس دو روایت یاد شده ـ که شرعاً برای ما حجّت است ـ از واقعیتی که در عصر ظهور به وقوع خواهد پیوست گزارش می دهیم، لیکن دلیل و حجّت امام(ع) بر روش نوینی که در پیش می گیرندْ به هیچ وجه دو روایت یاد شده نخواهد بود. بنابراین نسخ کتاب با خبر واحدی صورت نگرفته تا ما ناگزیر از طرح مسأله اصولی آن باشیم.
3ـ سؤال سوم:
سومین اشکالی که ممکن است به این دیدگاه گرفته شود این است که: مخیّر کردن اهل کتاب میان قتل و اسلام، در واقع اجبار اهل کتاب به اسلام آوردن است و حال آن که بر اساس آیات مختلف قرآن کریم و اصول عقلی، کسی را نمی توان به پذیرش دین اجبار کرد. گویاترین آیه در این باره آیه شریفه: لااکراه فی الدّین قد تبیّن الرشد من الغیّ[57] است که صریحاً از اکراه در امر دین منع نموده است.
این سؤال پاسخ های مختلفی دارد. یکی از آن ها این است که: مفاد روایات این نیست که اهل کتاب تهدید به قتل می شوند تا از سر اجبار اسلام را اختیار کنند، بلکه روایات می گویند ریشه کفر و شرک باید از پهنه زمین کنده شود و جامعه انسانی باید از لوث کسانی که به عقاید منحرف و کفرآمیز خود اصرار دارند پاک شود و کشته شدن عده ای به جهت عقاید انحرافی، غیر از اجبار آن ها به پذیرش اسلام است. بله، این که آن ها می توانند از روی اعتقاد یا به جهت فرار از قتل، اسلام را بپذیرند و تظاهر به اسلام کنندْ مطلب دیگری است. اما در روایات تنها به قتل آن ها در صورت اصرار بر عقاید منحرفشان امر شده است، نه اجبار آن ها به پذیرش اسلام.
به تعبیر دیگر فرق است میان اینکه گفته شود آنها را تهدید به قتل کنید تا اسلام بیاورند و میان اینکه گفته شود اسلام را بر آنها عرضه کنید اگر نپذیرفتند به قتلشان برسانید. تعبیر اول اجبار بر اسلام است نه دوم و مفاد روایات شکل دوم است.
شهید مطهری که خود معتقد است پذیرش دین اجبار بردار نیست، به همین مسأله اشاره می کند و می نویسد:
... اگر ما توحید را جزء حقوق انسان ها دانستیم، ممکن است چنانچه مصلحت انسانیت و مصلحت توحید ایجاب کند ما با قومی مشرک بتوانیم بجنگیم؛ نه به خاطر این که توحید و ایمان را به آن ها تحمیل کنیم ـ چون توحید و ایمان تحمیل شدنی نیست ـ بلکه با مشرکین می توانیم بجنگیم به خاطر این که ریشه فساد را اساساً بکنیم. ریشه کن کردن مبدأ عقیده شریک با زور یک مطلب است و تحمیل عقیده توحید مطلب دیگر.[58]
فرضیه سوم: پذیرش جزیه از اهل کتابی که از عقاید شرک آمیز دست بر می دارند و قتل سایرین
برخی بر این باورند که اهل کتاب در عصر حکومت امام مهدی(ع) تنها از عقیده تثلیث و شرک ـ و نه سایر عقاید باطلشان ـ دست بر می دارند. یکی از علمای معاصر در این باره می نویسد:
...یهود و نصارا در عصر دولت مهدی باقی خواهند ماند، لیکن از عقیده تثلیث و شرک دست برمی دارند و خدا پرست می شوند و تحت الحمایه حکومت های اسلامی به زندگی خویش ادامه می دهند.[59]
بررسی فرضیه سوم:
این که تمامی اهل کتاب در عصر ظهور امام مهدی(ع) از عقاید شرک آمیز خود دست بر می دارند، مدّعایی است که ما دلیلی بر آن نیافتیم، لیکن تفاوت داشتن اهل کتابی که از عقاید شرک آمیز خود دست برمی دارند و آن هایی که از عقاید شرک آمیز دست بر نمی دارند، حقیقتی است که در روایات اشاره هایی به آن شده است که در ادامه آن را بررسی می کنیم.
مستندات فرضیه سوم
ما پیش از این در بررسی روایاتی که وضع اهل کتاب را در عصر ظهور بیان می کردند تنها سه روایت را قابل اعتنا دانستیم؛ اکنون دلالت روایات یاد شده بر دیدگاه فوق را بررسی می کنیم:
1ـ صحیح محمدبن مسلم: امام باقر(ع) در تفسیر آیه: وقاتلوهم حتی لا تکون فتنة و یکون الدین کلّه لله فرموده اند: لم یجی ء تأویل هذه الایة بعدُ، إنّ رسول الله(ص) رخّص لهم لحاجته و حاجة اصحابه فلو قد جاء تأویلها لم یقبل منهم لکنّهم یقتلون حتّی یوحّد الله عزّوجل و حتّی لایکون شرک.[60]
ما در بخش های سابق در توضیح این روایت این احتمال را تقویت کردیم که مفاد این روایت، قتل فتنه گرانِ اهل کتاب است، لیکن اشکالی که در این احتمال وجود دارد این است که اگر روایت بدین معنی باشدْ باید غایتِ قتل اهل کتابْ رفع فتنه باشد و حال آن که در صحیح یاد شده از میان رفتن شرک به عنوان غایت قتل اهل کتاب ذکر شده است: (( لکنّهم یقتلون حتّی یوحّد الله عزوجل و حتّی لایکون شرک)).
بنابراین در این صحیح این احتمال وجود دارد که منظور، عدم قبول جزیه از آن دسته از اهل کتاب باشد که بر عقاید شرک آمیز خود باقی مانده اند. به تعبیر دیگر آن دسته از اهل کتاب که از عقاید شرک آمیز خود دست برنداشته باشند کشته خواهند شد، لیکن اهل کتابی که بر دین خود باقی مانده اند ولی از عقاید شرک آمیز دست برداشته اندْ زنده مانده و جزیه خواهند پرداخت. آنچه این احتمال را تقویت می کند این جمله از روایت است: (( لکنّهم یقتلون حتّی یوحّد الله عزوجل و حتی لایکون شرک؛ لکن آنان کشته می شوند تا خداوند به وحدانیت شناخته شود و شرکی نباشد.)) در این جمله از روایت، غایت قتل اهل کتابْ از میان رفتن شرک شمرده شده است. بنابراین هنگامی که شرکی نباشد ـ اهل کتاب از عقاید شرک آمیز خود دست برداشته اند ـ قتلی وجود نخواهد داشت و اگر در این روایت آمده است: (( لم یجی ء تأویل هذه الآیة)) به این جهت است که در زمان پیامبر گرامی اسلام(ص) از مطلق اهل کتاب جزیه گرفته می شد و پیامبر به جهت نیاز خود و اصحابش، اهل کتابی را که اعتقادات شرک آمیز داشتند به قتل نمی رساند؛ اما در زمان امام مهدی(ع) که ظرف تحقق تأویل این آیه استْ تنها از اهل کتابی که از عقاید شرک آمیز خود دست بردارند جزیه پذیرفته می شود، ولی سایر اهل کتاب به قتل می رسند. بنابراین چنین حکمی بی سابقه خواهد بود.
بر اساس احتمالی که در این جا طرح کردیم علاوه بر این که مسأله بی سابقه بودن حکم حل می شود، اشکالی که در احتمال سابق ـ احتمال قتل فتنه گران از اهل کتاب ـ بیان شد نیز مرتفع خواهد شد. چرا که حکم مستفاد از روایت (قتل اهل کتابی که بر عقاید شرک آمیز باقی می مانند) با غایت مذکور در روایت ـ حتّی یوحّد الله عزوجل و حتی لایکون شرک ـ هماهنگ خواهد بود.
دومین نقطه قوّتی که در این برداشت وجود دارد و باعث تقویت این برداشت می شود هماهنگی آن با آیه 29 سوره توبه است. چرا که بر اساس این دیدگاه (قتل اهل کتابی که بر عقاید شرک آمیز خود باقی باشند) آیه سوره توبه نسخ نخواهد شد، بلکه تخصیص خواهد خورد. به تعبیر دیگر، مفاد آیه سوره توبه مطلق است و دلالت بر پذیرش جزیه از مطلق اهل کتاب می کند، چه آن ها که بر عقاید شرک آمیز باقی باشند و چه آن ها که از عقاید شرک آمیز دست بردارند، و بر اساس برداشت اخیر از صحیح محمدبن مسلم، امام مهدی(ع) اهل کتابی را که بر عقاید شرک آمیز خود باقی باشند به قتل خواهد رساند. و اینْ تخصیص اطلاق سوره توبه است و تخصیص قرآن به وسیله روایات، امری شایع و متداول است که التزام به آن خالی از هر گونه اشکالی است.
2ـ دومین روایت معتبری که در این زمینه وجود داشت حسنة ابی بصیر بود[61] که امام صادق(ع) در تفسیر آیه: هوالذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کلّه و لو کره المشرکون فرموده بودند: فاذا خرج القائم لم یبق کافر بالله العظیم و لامشرک بالامام إلاّ کره خروجه حتی لوکان کافر او مشرک فی بطن صخرة لقالت: یا مؤمن فی بطنی کافر فاکسرنی واقتله.
ما در بخش های پیشین در این روایت دو احتمال را مطرح کردیم: اول این که این روایت ناظر به اهل کتاب نباشد. دوّم این که اهل کتاب را نیز در بر بگیرد. در صورتی که ما در این روایت احتمال دوم را انتخاب کنیم به نظر می رسد می توان از آن، دیدگاه اخیر (قتل اهل کتابی که بر عقاید شرک آمیزشان باقی باشند) را استظهار کرد به این بیان که:
در برخی از آیات قرآن کریمْ دلیل کفر اهل کتاب، شرک آنان شمرده شده است چنان که می فرماید:
لقد کفر الذین قالوا ان الله ثالث ثلاثة.[62] این آیه با وجود تصریح به اعتقاد نصارا به تثلیث ـ که همان شرک است ـ آن ها را کافر می شمارد و بر اساس ظاهر آن، علت کفر نیز همان شرک آن هاست. چنان که به کسانی که انبیا را ربّ می پنداشتند ـ مانند یهودیان که عزیر را پسر خدا می پنداشتند و او را ربّ می دانستند[63] ـ نیز به سبب همین رفتارشانْ نسبت کفر داده است: و لایأمرکم ان تتّخذوا الملائکة والنبیین ارباباً أیأمرکم بالکفر بعد اذ انتم مسلمون؛[64] و نیز شما را فرمان نخواهد داد که فرشتگان و پیامبران را به خدایی بگیرید. آیا پس از آن که مسلمان شدید شما را به کفر دعوت می کند؟!
بر این اساس در روایت مورد بحث (حسنه ابی بصیر) نیز می توان قتل کافران به خداوند را به معنای قتل کسانی دانست که بر اعتقاد به آنچه سبب کفر است ـ شرک ـ باقی مانده باشند و بدون تردید، اگر اهل کتاب از عقیده تثلیث و ربّ شمردن انبیا و سایر عقاید شرک آمیز دست بردارند واژه (( کافر بالله العظیم)) دیگر بر آنان منطبق نخواهد شد. بنابراین بر اساس این روایت تنها اهل کتابی که بر اعتقاد به عقاید شرک آمیز باقی باشند کشته خواهند شد.
همانطور که در توضیح صحیح محمدبن مسلم گذشت یکی از نقاط قوّتی که این برداشت را تقویت می کندْ انطباق آن با آیه 29 سوره توبه است. چرا که اگر از این روایت قتل مطلق اهل کتاب را استظهار کنیم باید نسخ شدن آیه 29 سوره توبه را نیز بپذیریم.
3ـ سومین روایتی که در این باره وجود داشت روایت محمدبن مسلم (منقول از مختصر بصائر الدرجات) بود که امام صادق(ع) فرموده بودند: (( فمن اصاب منهم و دخل فی الاسلام ترکوه و امّروا علیه امیراً منهم و من لم یُجِب و لم یقرّ بمحمّد ولم یقرّ بالاسلام و لم یسلم قتلوه حتّی لایبقی بین المشرق والمغرب و مادون الجبل احد الاّ امن.))[65] در این روایت هیچ گونه اشاره ای به مسأله شرک وجود ندارد. این روایت تصریح می کند که غیر مسلمانان اگر به اسلام و نبوت پیامبر گرامی اسلام نگروندْ به دست سپاه امام مهدی(ع) کشته خواهند شد.
بنابراین، ما اگر اعتبار این روایت را نپذیرفتیم، فرضیه سوم (پذیرش جزیه از اهل کتابی که از عقاید شرک آمیز خود دست بر می دارند و قتل سایرین) بر اساس دو روایت صحیح و موثق سابق تأیید می شود؛ لیکن اگر معتقد به اعتبار این روایت باشیم از آن جا که مدلول آنْ قتل مطلق غیر مسلمانان است، این روایت و دو روایت سابق مثبتین خواهند بود و در نتیجه، فرضیه
دوم ـ کشته شدن تمامی اقلیّت اهل کتابی که بر دین خود باقی مانده اند ـ اثبات خواهد شد.