جام جم، 2/3/81
این مقاله به بررسی اجمالی ساحت هایی می پردازد که صدرا پیرامون آنها به تفکر پرداخته است:
1 . معرفت شناسی . صدرا هیچ چیز را بدیهی تر از شناخت نمی داند; چرا که انسان مفهوم آن را با وجدان و وضوح و روشنی در می یابد و مفهومی واضح تر از آن سراغ ندارد تا معرف آن قرار دهد . وی معتقد است ارتباط ذهن با خارج جنبه ی اعدادی دارد . بدین ترتیب، ذهن می تواند حاوی مفاهیمی باشد که مصادیقی در خارج ندارند; مفاهیمی که ارتباط انسان با خارج، مایه ی ساختن آنها در ذهن است . قول به اتحاد مدرک و مدرک از همین جا نشئت می گیرد . در نظر او، مدرک اصلی انسان، خود اوست و انسان، غیر خود را از این جهت ادراک، و وجودش را تصدیق می کند که نوعی اثر مطلوب یا نامطلوب در او به وجود می آورد . علم نیز عبارت است از حضور مجرد نزد مجرد .
2 . وجودشناسی . صدرا از میان دو حیثیت ممکنات، وجود را اصیل می داند و ماهیت را امری اعتباری و انتزاع شده توسط ذهن تلقی می کند . تقدم وجود انسان بر ماهیت او از دیگر باورهای صدراست: افراد هر نوعی از موجودات در ماهیت یکسان اند; اما افراد انسانی با یکدیگر تفاوت دارند و این خود انسان است که ماهیت مشخصی را بر می گزیند .
3 . فلسفه ی تاریخ . صدرا از مبنای اصالت وجود به اصل حرکت جوهری می رسد . مطابق این اصل، عالم طبیعت دائما در حال حرکت است; حرکتی که نه تنها در اعراض، بلکه در ذوات نیز جریان دارد . صدرا در اثبات حدوث زمانی عالم، جسمانی بودن روح به هنگام آفرینش و روحانی شدن آن در انجام کار، از اصل حرکت جوهری بهره می برد . ملا صدرا اعتقاد دارد جسم نیازمند محرک خارجی نیست و حرکات و حوادث درونی اجسام، آنها را به سوی یکدیگر سوق می دهد .
در حوزه ی فلسفه ی تاریخ، هبوط نفس در اسفل السافلین و صعود تدریجی آن تا صورت انسانی، به عنوان نقطه ی ظهور آن در آستانه ی ملکوت، تجلی همین حرکت جوهری است .