1 . تعریف و ماهیت کشف
نخستین مسئله ای که در این مقام مطرح می شود، تعریف است . در این زمینه مطالب مبسوطی در آثار عارفان به چشم می خورد که قهرا باید دست به گزینش زد .
الف . ابو نصر سراج طوسی (م 378 ق)
جزو نخستین صوفیانی است که به منظور تبیین دیدگاه های عرفا، دست به قلم برد و کتاب اللمع را نوشت که تقریبا نخستین کتاب مدونی است که به سبکی خاص، دیدگاه ها و نظریات صوفیان پیش از خود را تبیین کرده است .
در این کتاب، از «مشاهده » بیش از «مکاشفه » سخن به میان آمده است . (1) ابو نصر، شاهد را دو کس می داند: رب و قلب . آن جا که رب شاهد باشد، کون مشهود است; و اگر قلب در مقام مشاهده باشد، هر آنچه غیر رب است، از صحنه قلب خارج می شود . در این حالت، همه چیز - جز عظمت حق - غایب است و در دل، جز او باقی نمی ماند .
مشاهده، مقام لقای حق است . شهود آن است که وصل حاصل شود . اگر نزدیکی حاصل آید، انسان به مقام حضور خواهد رسید و شهود از جنس حضور است . ابو نصر به این آیه استشهاد می کند:
ان فی ذلک لذکری لمن کان له قلب او القی السمع و هو شهید . (2)
حالت مشاهده به اعتقاد وی، عبارت است از:
المشاهدة زوائد الیقین، سطعت بکواشف الحضور، غیر خارجة من تغطیة القلب . (3)
از این بیان چنین برمی آید که: اولا، شهود از مراتب یقین است; چنان که طوسی نیز به آن اشاراتی دارد:
المشاهدة حال رفیع، و هی من لوائح زیادات حقائق الیقین . (4)
ثانیا، مشاهده و مکاشفه با یکدیگر اختلاف جوهری ندارند; بلکه هر دو از یک سنخ بوده، از جنس حضور و قربند:
المشاهدة بمعنی المداناة و المحاضرة و المکاشفة و المشاهدة تتقاربان فی المعنی . (5)
ثالثا، شهود یا کشف پس از آنکه «غطاء» از قلب برداشته شود، حاصل می گردد . اگر از روی قلب، حجاب و ستر کنار رود، قلب به مقام کشف و شهود نایل می شود . این مطلب از نکات بسیار مهمی است که به تفصیل به آن خواهیم پرداخت .
در این کتاب، کشف عرفانی این گونه تعریف شده است:
الکشف بیان ما یستتر علی الفهم، فیکشف عنه للعبد کانه رای عین . (6)
قلوب اهل حق آنگاه که به نور حقیقی نزدیک شد و در مقام قرب الهی قرار گرفت، دیدگانش بینا می شود و آنچه قبل از آن از فهم او مستور بود، تبیین می یابد و به روشنی و وضوح می رسد . این مقام، کشف است . کشف از آن قلب است که به هنگام اتصال حاصل می شود; چنان که اگر چشم سر با یک شی ء جسمانی رو به رو شد، کشف حس، به او دست خواهد داد و به قول او:
مکاشفات العیون بالابصار، و مکاشفات القلوب بالاتصال . (7)
اگر شهود و کشف هم سنخ با حضورند، انسانی که در غیبت به سر می برد، از این مقام بلند، محروم و در پشت پرده حجاب و غشاء، از درک حضور حق دور می ماند . قلب غایب، در ظلمت است و قلب حاضر، به صفای یقین نایل . اگر عارف به حضور و شهود حق بار یابد، بر وحدت و جمعیت او اضافه و از تفرقه و کثرت او کاسته می شود، لذا حضور و شهود با اتحاد و اتصال همراه است; چنان که غیبت با کثرت و حجاب و ظلمت، آمیخته و قرین است .
به اعتقاد ابو نصر سراج، مکاشفه سه وجه، بعد یا درجه دارد:
مرتبه ای از آن، مکاشفه با دیده قلب است که در قیامت حاصل می شود .
مرتبه ای دیگر، با حقایق ایمان و به همراه یقین پدید می آید و همراه با هیچ حد و صورتی نیست، و در اصطلاح «کشف معنوی » نامیده می شود .
مرتبه سوم، مکاشفه آیات الهی است که از طریق معجزات برای انبیا، و از راه کرامات و اجابات برای غیر آنها حاصل می شود .
از مجموع کلمات ابو نصر چنین بر می آید که مکاشفه و مشاهده دو گونه متفاوت نیستند و میان آن دو، اختلاف ذاتی و ماهوی وجود ندارد; حداکثر اینکه یکی تمامیت دیگری است .
شهود و کشف عرفانی، هر دو از سنخ حضورند و قلب حاضر، قلبی است که به مقام قرب و دنو، نایل آمده باشد . پس اگر قلب عارف و دل سالک بر اثر ریاضات و مجاهدات، به حریم اسماء و صفات الهی بار یافت، پرده های حجاب ظلمانی و نورانی، یکی پس از دیگری، از پیش چشمان او برداشته می شود و عابد در این هنگام، به مقام کشف و شهود دست پیدا می کند .
بنابراین، مکاشفات دو سو دارند: از یک سو به قلب عارف مرتبط می شوند، و از سوی دیگر به حقایق یقینی، و به هر میزانی که این حقایق مستور، پرده از رخسار خویش برگیرند، دیدگان دل به نور جمالشان روشن تر می گردد .
نکته مهم این است که به اعتقاد صاحب اللمع، چنین حالتی در دنیا شدنی است و امکان اینکه انسان بتواند پیش از آخرت، به دیدار او نایل آید، وجود دارد .
عارفان - در برابر معتزله - نخست، رؤیت خدا را در عقبا تجویز کردند; اما تدریجا آن را به دنیا هم سرایت دادند و معتقد شدند که قلب عارف می تواند بر اثر ریاضات و مجاهدات طاقت فرسا، به لقای محبوب دست یابد و به مشاهده او نشیند و به این مقام رفیع و منیع - که خلقت انسان، هدفی جز آن ندارد - نایل آید .
ب . ابو اسماعیل، عبد الله بن محمد بن انصاری
کتاب منازل السائرین پدیده ممتازی است که در قرن پنجم رخ داد; به گونه ای که می توان آن را نقطه عطفی در زمینه عرفان تلقی نمود . پیر هرات (396 - 481 ق) برای نخستین بار، نثر را مسجع ساخت تا بیشتر و بهتر بر دل ها نشیند . به این جهت، رسائل خواجه عبدالله انصاری در نثر مسجع فارسی، پیش قدم است و بر دیگران - از جمله سعدی - فضل تقدم دارد .
به جز این، خواجه عبدالله انصاری در زمینه تنظیم و ترتیب مراحل و مقامات عرفانی، ذوق سرشاری از خود نشان داد; چنان که منازل السائرین و صد میدان، دو نمونه شاخص و بارز در این زمینه می باشند .
آثار و دست نوشته های صوفیان پیش از او، غالبا به سبک گزارش، نقل قول و بیان حالات مشایخ و بزرگان صوفیه بود و در آنها، کمتر طبقه بندی، تنسیق همراه تحلیل، و درجه بندی مقامات عرفانی به چشم می خورد . پیر هرات در این زمینه، گوی سبقت را ربود و آغازگر سبکی خاص در نوشته های صوفیانه و ادبیات عرفانی شد .
پیر هرات آیه متناسب با مکاشفه را آیه: فاوحی الی عبده ما اوحی، (8) می داند . استناد به این آیه در باب مکاشفه، به این معنا است که به اعتقاد وی، مکاشفه و وحی از یک سنخ اند . ماهیت کشف «مهاداة السر بین متباطنین; و هی فی هذا الباب بلوغ ماوراء الحجاب وجودا» (9) می باشد . اگر باطن عارف، خواهان ملاقات با باطن امر غیبی شد و این دو باطن با یکدیگر رو در رو شدند، مکاشفه پدید آمده است .
به دیگر سخن، مکاشفه آن است که سر عارف، حجاب های ظلمانی و نورانی را درنوردد و با ایده شهود، به ماورای حجاب نایل آید و از اسرار غیبی بهره گیرد . این مکاشفه در اصطلاح، «مکاشفه معنوی » است، که غیر از «مکاشفه علمی » و «مکاشفه صوری » است . حاصل آنکه:
اولا، مکاشفه با باطن و قلب عارف سر و کار دارد;
ثانیا، مکاشفه با وحی تمایز ذاتی ندارد;
ثالثا، کشف عرفانی جز با دریدن حجاب حاصل نمی شود .
مکاشفه دارای درجاتی است: نخستین رتبه آن، گه گاه دست می دهد .
رتبه دوم، دائمی است و زمانی رخ می دهد که عارف، خود را در حالت مکاشفه نبیند و به نحو تمام و کمال، محو محبوب باشد .
مکاشفه عین ثابت یا سر قدر، سومین درجه کشف عرفانی است که همراه با تجلی ذاتی الهی رخ می نماید .
ج . محیی الدین ابن عربی (560 - 638 ق)
ابن عربی بیشترین اهتمام را به مسئله معرفت و مکاشفه داشته است . او معرفت خداوند و صفات او را به دو طریق ممکن می داند:
راه اول، راه استدلال و فکر است . این راه از یک سو در معرض خطا است و شک و شبهه در آن راه دارد; و از سوی دیگر، عقل هرگز نمی تواند از شاهد به غایب استدلال معتبری داشته باشد . فکر از راه دلیل و برهان به خدا نمی رسد; بلکه فقط می داند که او هست . (10)
راه دوم، راه کشف است که علم حاصل از آن، ضروری است . این علم هرگز در معرض شک و شبهه نیست و همواره راهی روشن، سالم و مورد وثوق می باشد .
نکته مهم اینکه عارف هرگز راه عقل را - اگر حد خود را نگه دارد - تخطئه و حتی تحقیر نمی کند; بلکه تمام سخن او در این خلاصه می شود که: «راهی برتر وجود دارد» .
محیی الدین - همانند دیگر عرفا - بر این نکته پای می فشارد که طریق کشف و عیان، بر طریق استدلال و برهان ترجیح و تفضیل دارد و علم کشفی را علمی ضروری و غیر قابل شبهه می داند . البته ممکن است انسان در حالت کشف، استدلال هم نصیبش شود; چنان که محیی الدین می گوید:
یکی از دوستان ما (یعنی ابو عبدالله بن کتانی) گفته است که در کشفش، هم دلیل به او عطا می شود و هم مدلول . (11)
محیی الدین در تعریف مشاهده، می گوید:
مکاشفه یا به معنای تحقق فهم همراه امانت است، یا به معنای تحقیق زیادتی حال، و یا به معنای تحقیق اشاره .(12)
سپس مکاشفه را بر سه معنا اطلاق می کند:
الف . مکاشفه علمی: این مکاشفه، همان معنای اول است . مکاشفه علمی به معنای حصول فهم است . اگر فهمی برای انسان حاصل شود، این امر در واقع، نتیجه آن است که چیزی بر انسان منکشف شده است . پس اگر کسی انسان را مورد خطاب قرار داد، شهود سمعی پدید آمده یا اگر چشم انسان به صحنه ای افتاد، شهود بصری برای او حاصل شده است .
بر این اساس، علوم حسی، نوعی کشف اند . این فهم ها امانتی از سوی حق نزد انسان است، و امانت را باید به اهلش رساند، و الا انسان، خائن است: المجالس بالامانة .
ب . مکاشفه حال: این نوع از مکاشفه همان معنای دوم مکاشفه (تحقیق زیادتی حال) است; بدین معنا که عارف هنگامی که ذاتی را با حالی شهود کرد، از این حال به تاویل آن پی می برد . اهل الله به این امر زیادتی، «حال » اطلاق می کنند . مثلا اگر اهل حق، شخصی را در حالتی یا صفتی خاص مشاهده کند - چه ملایم طبع ناظر باشد، چه نباشد - و از این حال یا صفت، به حقیقتی که تاویل این حال یا صفت - که زاید بر آن است - منتقل شود، او دارای مکاشفه زیادتی حال است و از این طریق به منزلت او نزد خداوند آگاه می شود .
برخی از صوفیه مدعی هستند که می دانند در چه حالی خداوند محب آنها است . آنها بر این باورند که چون در وحی آمده است: فاتبعونی یحببکم الله (13) و آنها در ساعاتی، در حالت اتباع کامل از شریعت بوده اند، خداوند به آنها این حالت را عطا فرموده است که حب او را به خود دیده اند; زیرا در این ساعت، خود را مجلای حب و محبوب او دیده اند .
ج . مکاشفه وجد: این مکاشفه همان تحقیق اشاره است و مراد از آن، اشاره مجلس است .
مجالس حق دو گونه اند: گونه ای تنها با خلوت عبد با حق برگزار می شود; و نوع دیگر، همراه با مشارکت دیگران; چه کم و چه زیاد باشد . مجلس نخست، تنها با اشاره برگزار می شود و عارف، در خلوتی که با حق دارد، اشاراتی از او دریافت می کند و به وجد می آید . این مکاشفه، مکاشفه اشارات حق است .
ابن عربی میان مکاشفه و مشاهده تمایزی می افکند; متعلق مکاشفه، معنا و متعلق مشاهده، ذات است . پس مشاهده به لحاظ مسمیات و مکاشفه به اعتبار حکم اسماء است; از این رو مکاشفه، اتم از مشاهده است:
اذا الحق اعطاک اسماء
فخذه امانة من قد فهم
بان الامانة محمولة
و حاملها جاهل قد ظلم
فان انت افهمت مقصوده
فانت المکاشف فلتلتدم (14)
د . سید حیدر آملی (720 - 785 ق)
سید حیدر آملی مبتکر عرفان شیعی و حکمت نبوی است . بی شک، کتاب نص النصوص و نیز جامع الاسرار، دو اثر جامع و ماندگار در اندیشه عرفان شیعی است .
سید حیدر آملی در کنار ابتکاراتی که در مورد عقیده خاتم ولایت و نیز فلسفه عالم مثال دارد، تحلیل ارزشمندی از کار پیامبر (ص) و ابن عربی و خود، ارائه می دهد . (15)
پیامبر (ص) با وضعیت «میان دو کتاب » مواجه بود; زیرا از یک سو کتابی توسط روح الامین بر او وحی و نازل شد، و از سوی دیگر کتابی توسط ایشان بر ابن عربی صادر شد . پس در مورد پیامبر (ص)، کتابی «النازل علیه » و کتابی «الصادر منه » وجود دارد .
ابن عربی نیز به نوبه خود، در وضعیت «میان دو کتاب » قرار دارد; کتابی که وی در رؤیای صادقی از پیامبر (ص) دریافت کرد و کتابی که از او صادر شد; یعنی اثر عظیم الفتوحات المکیه .
موقعیت سید حیدر آملی کاملا مشابه است; کتابی از آسمان بر او الهام شد و آن، تفسیر بزرگ عرفانی او است، و کتابی دیگر از او صادر گشت که آن، شرح بزرگ فصوص است .
بنابراین، پیامبر اکرم (ص)، ابن عربی و سید حیدر، در وضعیت «میان دو کتاب » قرار دارند . البته سطوح این وضعیت کاملا متفاوت است، اما هر سه در این جهت مشترکند که از یک سو به آسمان و از سوی دیگر به زمین خاکی مرتبطند; کتابی به آنها القا و کتابی از آنها صادر شده است .
قرآن / فصوص / تاویلات
پیامبر (ص) / ابن عربی / سید حیدر
فصوص / فتوحات / نص النصوص
سید حیدر علم را از دیدگاه اهل الله به سه قسم تقسیم می کند: (16) وحی، الهام و کشف . هر یک از این سه قسم، یا خاص است و یا عام .
وحی، مختص انبیا و رسولان الهی است . در عین حال، بر اساس آیات قرآن کریم شامل غیر آنها - از قبیل آسمان(17) و زنبور عسل (18) - هم می شود .
الهام خاص در انحصار اولیا و اوصیا است; گرچه به طور تمام، در اختیار مشایخ و عارفین نیز قرار می گیرد .
همچنین کشف خاص تنها برای اهل سلوک از اهل الله مقرر شده است; هرچند برای غیر آنها نیز رشحاتی از آن وجود دارد .
کشف، حق و باطل دارد . مکاشفات اهل الله حقانی، و کشفیات سحره و کهنه، شیطانی است .
حاصل آن که علم در سه قسم خلاصه می شود: وحی، الهام و کشف; به مقتضای ذات و صفات و افعال، بر اساس حکم امر و قدرت و اراده، بر حسب شریعت و طریقت و حقیقت که از مقام نبوت و رسالت و ولایت صادر شده است .
سید حیدر متناسب با تثلیث در علم، معلومات را نیز تثلیثی تلقی می کند و معتقد است که تمام معلومات، در سه امر خلاصه می شوند: واجب، ممکن و ممتنع; یا حق و انسان کبیر و انسان صغیر . و در ادامه، برای هر یک از این معلومات سه گانه، مراتبی در سه درجه اثبات می کند .
نکته قابل ذکر در این جا این است که سید حیدر، میان علم و معلوم، ذهن و عین و به طور کلی میان معرفت شناسی و هستی شناسی، تطابق و تناظر برقرار کرده است . البته باید گفت که انطباق اپیستمولوژی بر آنتولوژی، از جمله میراث افلاطون است .
البته مسئله «فرد و تثلیث » در جهان، میراث و یادگار محیی الدین است . (19) وی در فص صالحی، آفرینش را بر اساس فرد تصویر می کند; زیرا خلقت با «کن فرد تکوینی » آغاز شد و به انجام رسید .
محیی الدین در مراتب نزول، آفرینش را بر اساس تثلیث تصویر می کند . البته قبل از محیی الدین، خواجه عبدالله انصاری، به نحوی به آن اشارتی دارد; زیرا بیشتر مقامات و منازل را به سه رتبه تقسیم می کند و هر رتبه را به سه رکن; چنان که شارح منازل هم اشاره ای به این نکته دارد . (20)
ه . امام خمینی (ره)
محور عرفان حضرت امام (ره)، نفی حب دنیا است; چرا که «حب الدنیا راس کل خطیئة » . قلب عارف بعد از آنکه از عالم کثرت و ظلمت منصرف شد و خود را به جمیع اخلاق نیک آراست و غبار اغیار را از قلب خود جاروب کرد، حق تعالی در آن تجلی می کند و آن را به خود مشغول و از دیگران منصرف می نماید . انسان مؤمن در این هنگام به مقام مشاهده نایل شده است . (21)
علوم غیبیه الهیه و معارف حقه باطنیه - که معرفت به جمیع شئون و تمام مدارج و مراتب و همه اسرار و حقایق آن میسور و میسر نگردد مگر برای اصحاب ولایت و اوحدی از ارباب معارف و ایمان - با قدم سلوک و خروج از جلباب بشریت و رفض حجب عوالم ملک و ملکوت و خرق پرده های کثرت، حاصل می شود . مشاهده حضوریه، حقیقت عرفان است که جز برای کمل رخ ندهد; مشاهده رؤیت به عین قلب است . (22)
شهود همیشه همراه با جزئیت و شخصیت است; بر خلاف عقل که چون همواره در عقال مفاهیم و کلیات است و از شهود و حضور خبری ندارد، در حجاب به سر می برد . نسبت میان مشاهده حضوریه و امور کلیه عقلیه، چون نسبت میان رؤیت و خیال است . رؤیت بصری به طریق جزئیت صورت می گیرد; اما خیال، دورنمای شی ء است . بنابراین مشاهده، قدمی و گامی برتر از عقل کلی می باشد . (23)
مشاهده سه درجه دارد (24) :
مشاهده تجلی افعالی که در این مرتبه رضا به قضاء الله به کمالی می رسد .
درجه دوم، مشاهده تجلی صفاتی و اسمایی است .
سومین رتبه، مشاهده تجلی ذاتی است .
همچنین امام (ره) بعد از نقل کلمات یکی از مشایخ صوفیه (25) بدین مضمون:
روی: ان شابا من المحبین سال الشبلی عن الصبر، فقال: ای الصبر اشد؟ فقال: الصبر لله؟ فقال: لا . فقال: الصبر بالله؟ فقال: لا . فقال: الصبر علی الله؟ فقال: لا . فقال: الصبر فی الله؟ فقال: لا . فقال: الصبر مع الله؟ فقال: لا . فقال: ویحک فای؟ فقال: الصبر عن الله . فشهق الشبلی، فخر مغشیا علیه .
دو مرتبه صبر را ناظر به مقام مشاهده تلقی می کند: صبر فی الله برای اهل حضور که به مقام شهود جمال اسمایی رسیده اند، دست می دهد . عارف بعد از آنکه به این مشاهدات و جلوات نایل شد، هرچه صبر کند و دل را از استهلاک و اضمحلال نگه دارد، صبر فی الله است .
اما صبر مع الله برای مشاهدان جمال ذات رخ می دهد که از مقام مشاهده جمال اسمایی خارج شده و به شهود ذات رسیده اند .
یکی از ویژگی های مسئله کشف و شهود در عرفان حضرت امام (ره) این است که ایشان اکثرا از شهود به طور کاربردی استفاده می کنند . بدین معنا که بیش از آنکه به بحث های تحلیلی، تعاریف و انواع و اقسام مشاهدات بپردازند، موارد کاربرد حوزه مشاهدات عرفانی را نشان می دهند که در این جا به چند نمونه از آنها اشاره می کنیم:
خلیفه الهیه در تمام آینه های اسماء، ظهور دارد و نورش در همه آنها منعکس است . مقام خلافت در مرائی اسمائی بر حسب استعداد و به اندازه پذیرش آنها سریان داشته و با تعین آنها متعین می گردد . این سریان و نفوذ و این تحقق و نزول، جز برای خلصین و کملین از اولیاء که به مقام شهود ایمانی و ذوق عرفانی نایل آمده اند، قابل انکشاف نیست . (26)
مورد دیگر، مسئله کشف وحدت است .
هر اسمی که افقش به افق فیض اقدس نزدیک تر باشد، وحدتش اتم، کثرتش انقص، و جهت غیبتش اشد خواهد بود . این امر تنها بر قلب عارف مکاشف تجلی می کند . (27)
مورد دیگر این که:
ظهور لوازم اسماء در حضرت اعیان ثابته، تنها توسط عین ثابت انسان کامل صورت می گیرد . بنابراین ظهور اعیان، تابع ظهور عین انسانی است و تنها ارباب شهود به مقام عرفان این امر دست می یابند . (28)
حضرت امام (ره) اصولا در شرح دعای سحر، وصول به مقامات این دعای شریف را تنها با شهود سالک میسر می دانند و این دعا را اصولا شرح ماجرای سلوک سالکان و نردبان ترقی و رفع تعینات عارفان تلقی می کنند . این مقامات به کسی دست نمی دهد مگر آن که نردبان تعینات را پله پله بالا رود . و در این صورت است که سالک مشاهده می کند که بعضی از اسماء، از اسمای دیگر پر بهاتر، جمیل تر، عزیزتر و . . . است . (29)
دعای سالک، تابع مشهودات او است، و از آن جا که مشاهدات، همان تجلیات حق است، دعا پیرو تجلی حق است، و چون تجلی حق همواره با اسمی صورت می گیرد و اسماء ذو مراتبند و از سوی دیگر، تجلی حق به قلب نازل می شود و قلوب در پذیرش انوار حق گوناگونند، سؤال ها و دعاهای عارف بسی متفاوت و متنوع خواهد شد; بسته به آنکه مشاهدات او، قلب او، تجلی حق و اسم ظاهر، در چه رتبه و درجه ای باشد . (30)
از سوی دیگر، دعا و تقاضا در هر مرتبه ای که باشد، دارای لسانی متناسب با همان رتبه است; زیرا انسان در هر نشئه ای، لسانی متناسب با آن دارد . (31)
ادامه دارد
پی نوشت:
1) اللمع، ص 100 - 101 .
2) ق (50) : 37 .
3) اللمع، ص 101 .
4) همان .
5) همان، ص 412 .
6) همان، ص 422 .
7) همان .
8) نجم (53) : 10 .
9) منازل السائرین، ص 222 .
10) فتوحات مکیه، ج 1، ص 92; مصباح الانس، ص 254 .
11) فتوحات مکیه، ج 1، ص 319 .
12) همان، ج 2، ص 132 .
13) آل عمران (3) : 31 .
14) فتوحات مکیه، ج 2، ص 495 .
15) نص النصوص، ص 147 - 149 .
16) ر . ک: همان، ص 491 - 515; جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 448 - 586; مجمع الدوائر، ص 52 - 73; تاویلات، ص 37 - 103; اسرار الشریعة و اطوار الطریقة و انوار الحقیقه، ص 1 - 37 .
17) فصلت (41) : 12 .
18) نحل (16) : 68 .
19) ر . ک: فتوحات مکیه، ج 3، ص 126; شرح فصوص الحکم، قیصری، ص 264; شرح فصوص الحکم، جامی، ص 140 .
20) منازل السائرین، ص 251 .
21) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 171 .
22) همان، ص 58 .
23) همان .
24) همان، ص 172 .
25) همان، ص 417 .
26) مصباح الهدایه، ص 32 .
27) همان، ص 34 .
28) همان، ص 60 .
29) شرح دعای سحر، ص 37 .
30) همان، ص 228 .
31) همان، ص 238 .
|