چکیده: انسداد فضای سیاسی کشور، رشد و گسترش استبداد نوین رژیم پهلوی، ستیزه جویی آشکار آنان با اسلام، تبلیغ و ترویج فرهنگ غربی توسط رژیم، گروههای مختلفی از جوانان تحصیلکرده و روشنفکر را به مبارزه به شیوه جدید و رایج در جهان ترغیب کرد. آنان با الهام گیری از جنبشهای ضد استعماری به مبارزه با استبداد و استعمار شتافتند و مشی مبارزه مسلحانه را تنها راه رهایی پنداشتند. در میان گروهها و سازمانهایی که مشی چریکی و متکی بر ایدئولوژی اسلامی داشتند حزب ملل اسلامی جایگاه ویژه ای دارد. شاید بتوان گفت حزب ملل اسلامی اولین گروه روشنفکر اسلامی بود که با اقتباس از تجربه های مبارزاتی سایر جنبشها به تاسیس حکومت اسلامی از طریق مبارزه مسلحانه و انقلاب اسلامی توجه کرد. همچنین اولین حزب متشکل با سازماندهی مخفی، اساسنامه دقیق و علمی بود که با اتکا بر ایدئولوژی اسلامی به مبارزه با استبداد و استعمار پرداخت و الهام بخش بسیاری از سازمانها و گروههای چریکی دهه چهل و پنجاه شد. شکل گیری احزاب سیاسی در ایران از پیامدهای انقلاب مشروطیت بود که از مجلس دوم شورای ملی شروع شد، اما نوع فعالیت آنها با میزان قدرت گیری رژیم تناسب مستقیم داشت. حیات سیاسی احزاب در دوران ناپایدار مشروطه و دیکتاتوری رضا شاهی از نظر کیفی و کمی متفاوت بوده است. ماهیت لیبرالی و دموکراتیک از خصیصه های اصلی احزاب در دوران پیش از قدرت گیری رضا شاه بوده است. اندیشه مطلقه گرای رضا شاه و حکومت فراگیر آن اجازه فعالیت احزاب سیاسی مخالف را نمی داد; اما وقوع جنگ جهانی دوم، خلع رضا شاه، کم تجربگی شاه جوان و حضور نیروهای بیگانه در ایران فضای باز سیاسی را برای فعالیت گروهها و احزاب مخالف - بویژه گرایشهای مارکسیستی - فراهم ساخت. انتشار نشریات با اندیشه ها و تفکرات متفاوت به پیشبرد آگاهیهای سیاسی توده های مردم منجر شد. در واقع می توان دوره تاریخی از شهریور 1320 تا کودتای 28 مرداد 1332 را دوره تنویر و تنوع افکار سیاسی گروههای موجود و بحران در روند دموکراسی ایران دانست. حرکتها و اندیشه ها از چپی و لیبرال دموکراسی تا اسلامی فرصتی برای اظهار وجود پیدا کردند. در این گفتار گروهها و احزاب اسلامی و از آن میان هم حزب ملل اسلامی مد نظر می باشد.
در حرکتها و جنبشهای اسلامی تا زمان پیدایش فداییان اسلام (1324 ه . ش.) انسجام، هماهنگی و همآوایی وجود نداشت. علما و روحانیونی که در راس این جریانها قرار داشتند بر اساس مقتضای سیاسی - اجتماعی و اقتصادی عکس العملهای اعتراض آمیزی از خود نشان می دادند و توده ها و اقشار مختلف مردم را به صحنه سیاست می کشاندند. اما شرایط زمانی و اوضاع اجتماعی - سیاسی سبب شد که جریانهای اسلامی نیز در قالب گروهها و احزاب سیاسی تشکیل شود و برنامه ریزی خاصی برای تداوم حرکت خود داشته باشند. در روند تکاملی حرکتهای اسلامی، می توان حزب ملل اسلامی را اولین حزب اسلامی با مشی مسلحانه و قهرآمیز دانست. البته باید توجه داشت که فداییان اسلام حدود 15 سال پیش از آنها، همین روش را به منظور پیشبرد اهداف جمعیت خود (برقراری حکومت اسلامی) برگزیده بودند; اما از آنجا که فداییان اسلام دارای اساسنامه و مرامنامه مدون نبودند، نمی توان آن را در ردیف احزاب با تشکیلات منسجم و با سازماندهی عالی حزبی به شمار آورد. البته این امر، سبب می شد که آنها با یکی از بزرگترین حرکتهای اسلامی; یعنی اخوان المسلمین که آراء آشتی ناپذیر سنی را مطرح می ساختند، رابطه ای برقرار نسازند. بنیادگرایی هر دو حرکت علی رغم اختلافات عقیدتی، اندیشه های آرمان گرایی یکسانی به هر دو بخشیده بود. کادر رهبری فداییان اسلام آثار شخصیتهای اخوانی همچون سید قطب، غزالی، سباعی را به فارسی ترجمه کرده و در اختیار هواداران و اعضای خود قرار داده بود. متقابلا اخوانیها نیز به هنگام مسافرت نواب صفوی به ممالک عربی زبان و مصر، از وی استقبال شایانی به عمل آوردند. در واقع روابط فداییان اسلام با احزاب سیاسی اسلامی خارج از مرزهای ایران، راه برقراری ارتباط و مبادله اطلاعات را در سالهای بعدی برای احزاب مسلحانه و زیرزمینی هموار ساخت. در ضمن تاثیر عمیقی بر اندیشه ها و گرایشهای آنها گذاشت; اما به نظر می رسد که فداییان اسلام بیش از اعضای حزب ملل اسلامی بر تشکیل حکومت اسلامی با تاکید و تصریح بر گرایشهای شدید شیعی، کوشا بودند.
حال سؤال این است که حزب ملل اسلامی تحت تاثیر چه جریانها و اندیشه هایی قرار داشته که اندیشه آرمانی امت و حکومت واحد اسلامی را بدون توجه به اختلافات و انشعابات فرقه ای موجود بین مسلمانان بویژه جامعه سنی و شیعه مطرح ساخته است؟ شرایط اجتماعی، سیاسی و مذهبی کشور ایران و عراق چه نقشی در شکل گیری آن داشته است؟ آیا در تکوین تفکرات بنیادگرایی رهبری حزب ملل اسلامی، سهم اندیشمندان و جریانهای اسلامی خارجی بیشتر بود یا داخلی؟ فرضیه اصلی این گفتار چنین است که حزب ملل اسلامی بیشتر تحت تاثیر اندیشه وحدت مسلمانان - که در این زمان توسط شیخ محمد قمی، شیخ عبدالمجید سلیم و شیخ محمود شلتوت در «دارالتقریب » تبلیغ می شد - و همآوایی تعدادی از علمای شیعه، قرار داشت. از لحاظ عملی نیز بعضی از اقدامات دولتهای مسلمان عربی و احزاب سیاسی سنی و شیعه در شکل گیری و تکوین اندیشه تشکیل حکومت واحد اسلامی مؤثر بوده است. در مقابل تاثیر زمینه های اجتماعی - سیاسی ایران در پیدایش حزب ملل به مراتب کمتر از فضای سیاسی عراق و دیگر ممالک عربی بوده است; اما در گسترش کمی و کیفی حزب، نقش شرایط داخلی انکارناپذیر بود و همچنین از جنبشهای آزادی بخش جهان بدون در نظر داشتن تفاوتهای ایدئولوژیکی، تشکیلات آنان را اقتباس کرده بود.
سوابق و ریشه اندیشه اصلاح دین و اتحاد اسلامی به سید جمال الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده باز می گردد که زمینه های سیاسی - اجتماعی موجود در جهان عرب بویژه انقلاب 1299 ه . ق. / 1920 م. عراق، به تقویت تفکر مزبور کمک مؤثری کرد. پس از ترویج اندیشه تشکیل حکومت اسلامی توسط روشنفکران دینی و علمای شیعی و سنی برای اجرای این تفکر آرمان گرایانه محیطی فراهم شده بود. بعضی از جنبشها همچون اخوان المسلمین در مصر با تفکر سنی و فداییان اسلام با دیدگاهی شیعی از پیشگامان عینیت بخشیدن به این آرمان به شمار می رفتند. در واقع، نظریه تقریب مذاهب اسلامی تحولی در تاریخ تفکر اصلاح دین اسلام آورده و تاثر عمیق و وسیعی از خود به یادگار گذاشته است. (2) علی رغم پیشگامی آن دو جمعیت، عملکرد حزب ملل اسلامی نیز در نوع خود بی نظیر بود. برای آشنایی بیشتر با ریشه های اصلی تفکر ایجاد حزب ملل اسلامی لازم است که وضعیت سیاسی - اجتماعی و مذهبی عراق مورد توجه قرار گیرد.
حاکمیت سلاطین عثمانی بر عراق تا جنگ جهانی اول، نه تنها بافت مذهبی آن کشور را تغییر نداد، بلکه حمایت حاکم دست نشانده عثمانی از مذهب سنت، شیعیان مقیم عراق را به یک گروه حاشیه ای بسیار فقیر تبدیل کرد. اشغال عراق توسط انگلیسیها در جنگ جهانی اول، زمینه های پیوند و همبستگی علمای این دو جامعه مذهبی را برای رهایی از سلطه بیگانگان فراهم ساخت; همچنین مروجان و طرفداران اندیشه های ملی گرایی عرب را نیز متوجه این همکاری کرد. کانون و هسته اصلی انقلاب 1920 که از علمای طراز اول عراق (آیت الله شیخ محمد تقی شیرازی) تشکیل شده بود، موجبات گردآمدن دشمنان صاحبان اندیشه های مختلف را فراهم کرد. به نظر می رسد در تقریب و همگرایی گروههای مذهبی - سیاسی موجود در عراق، علاوه بر عامل فوق، فعالیت اخوان المسلمین و دارالتقریب مصر و سایر اندیشه های اصلاحی دینی نیز مؤثر بود. تبلیغ اندیشه های نوین دینی با حفظ اصالت و اصول دین از یک طرف و تحول شرایط زمانی و منسوخ شدن برخی از تفکرات سنتی رایج در حوزه دین از طرف دیگر، گروهی از علمای شیعه نجف را بر سر دو راهی انتخاب بین حفظ سنتها و پذیرفتن الگوهای جدید در اصلاح دین قرار داد. از این رو، آیت الله سید محمد باقر صدر - از روحانیون پیشگام در اندیشه اصلاح دینی در عراق - اقدام به تاسیس حزبی اسلامی با تفکر شیعی به نام «حزب الدعوة الاسلامیه » در سال 1336 ه . ش. / اکتبر 1957 کردند. (3) حزب الدعوة زمانی تشکیل شد که اوضاع سیاسی عراق به شدت نابسامان بود و شش ماه پس از آن انقلاب ژوئیه 1958/1337 ه . ش. به رهبری ژنرال عبدالکریم قاسم حکومت پادشاهی هاشمی را برانداخت. در بحبوحه انقلاب عدم نظارت حکومت مرکزی بر حرکتها و جنبشهای مردمی در عراق، زمینه شکل گیری و تثبیت موقعیت حزب الدعوة میان شیعیان عراق فراهم شد.
عملی شدن وعده های ژنرال قاسم در سال 1960 مبنی بر آزادی فعالیتهای حزبی و اجتماعات مختلف، چند حزب با خاستگاه و دیدگاهی مذهبی به نامهای «التحریر الاسلامی » با بینش سنی، «حزب اسلامی »، «سازمان عمل اسلامی » و «جماعت الانصار الدعوة » توسط شیعیان شهرهای نجف و کربلا بنیانگذاری شد و هدف آنها نیز تحقق بخشیدن به آرمان تشکیل حکومت اسلامی مطابق با احکام و تعالیم دین مبین اسلام بود. اندیشه حکومت اسلامی زمانی در عراق مطرح می شد که شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر، در فوریه 1959/1337 ه . ش. فتوای معروف خود را منتشر ساخت که حکم به جواز پیروی از فقه شیعی می داد و به قول خود شلتوت حنفی، مالکی، شافعی و حنبلی در جنب شیعه امامی و زیدی دور یک میز بنشینند و به بحث در مسائل ادبی، عرفانی و فقهی در «فضایی که روح اخوت و مهر و رفاقت در آن موج می زند» بپردازند. (4) سیاستهای داخلی و بین المللی رژیم محمد رضا شاه نیز به تقویت روحیه همکاری و تقریب بین علمای شیعی و سنی کمکهای مؤثری نمود. به رسمیت شناخته شدن اسرائیل توسط رژیم شاه موج جدیدی از اعتراضات مسلمانان علیه حکومت شاه را به وجود آورد. به عبارت دیگر، این اقدام شاه به نزاع ناسیونالیسم عرب جمال عبدالناصر و غرب گرایی ایران شدت بخشید. روحانیان مبارز شیعی ایران در محافل عربی - سنی از احترام قابل توجهی برخوردار شدند و در واقع اشتراک علایق روحانیان مبارز شیعی ایران با علمای مبارز سنی و ناسیونالیستهای عرب ناصری جبهه متحدی برپاکرد. (5) اندیشه تشکیل حکومت اسلامی متشکل از تمامی فرق و ملل مسلمان در چنین فضای سیاسی - مذهبی به ذهن رهبری حزب; یعنی سید کاظم موسوی بجنوردی راه یافت. در واقع، اندیشه سیاسی - دینی وی آمیزه ای از اندیشه های شیعی و سنی همه جریانهای اسلامی موجود در ممالک اسلامی عرب بوده است. کتابها، نشریه ها، اعلامیه های احزاب، گروههای اخوان المسلمین، حزب دعوت اسلامی، حزب التحریر اسلامی، تبلیغات شباب المسلم و اعلامیه های جماعة العلما عراق در شکل گیری آن مؤثر بوده است. تاثیر تفکر وحدت اسلامی بین علما و روشنفکران دینی ایرانی و عرب در اندیشه بجنوردی به حدی زیاد بود که وی در مرامنانه حزب ملل اسلامی، بجز اصل دو اشاره ای آشکارا یا تلویحی به مرام شیعی خود نکرد تا به این طریق از پیش کشیدن بحثهای تفرقه انگیز بین مسلمانان - شیعی و سنی - اجتناب کند. موسوی بجنوردی به علت اقامت دراز مدت خود در عراق و مشاهده پیروزی انقلاب 1958 عبدالکریم قاسم، پیروزی نهضت الجزایر، انقلاب چین و کوبا تصورات خوش بینانه ای از مبارزات ضد استبدادی و ضد استعماری برای برانداختن رژیم شاه داشت. براساس این دیدگاه شرایط عینی جامعه ایرانی (از جمله دیکتاتوری شاه، فقر توده ها، عقب ماندگی کشور، عدول از ارزشهای اسلامی و دخالت و حضور بیگانگان در کلیه ارکان جامعه) با شرایط ذهنی وی (ایجاد حکومت اسلامی) تطبیق می کرد; اما رژیم شاه کارهایی انجام می داد که از دید رهبر حزب ملل به دور بود.
رژیم پهلوی پس از کودتای 28 مرداد 1332 موفقیتهای زیادی در سرکوب جنبشهای سیاسی - نظامی مخالف از جمله فداییان اسلام (سال 1334 ه . ش.)، حزب توده، سازمان افسران جوان حزب توده، سایر گروهها و احزاب با دیدگاههای مارکسیستی - لنینستی از طریق نفوذ به کادر مرکزی آنها کسب کرده بود و از این طریق توانمندیهای سیاسی - نظامی رژیم در کنترل حرکتهای جامعه دو چندان شده بود. اما روی کار آمدن جان اف کندی از حزب دموکرات امریکا، رژیم شاه را واداشت تا با برقراری دولت علی امینی فضای نسبتا باز سیاسی در جامعه ایجاد کند و دست به یک سلسله اقدامات اصلاحی از جمله اصلاحات ارضی، لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی بزند. در این وضعیت که مردم کمتر تحت فشار حکومت بودند و شاه نیز وجهه ای دموکرات به خود گرفته بود، به پیدایش و فعالیت احزابی مانند جبهه ملی دوم، نهضت آزادی، گروههای چپ و گروههای اسلامی همچون حزب ملل اسلامی انجامید.
موسوی بجنوردی در فضایی متلاطم و انقلابی عراق، تحت تاثیر اندیشه های حزب دعوت اسلامی قرار گرفته و ظاهرا به عضویت آن درآمده بود. (6) پایگاه خانوادگی و خاستگاه اجتماعی اش، زمینه فعالیتهای او را در شانزده سالگی توجیه می کند. وی تحت تاثیر کتابها و اندیشه های اسلامی پدرش با افکار اسلامی آشنایی یافت (7) و با استفاده از مطالعات حزبی با گرایشهای مختلف اعم از اسلامی و مارکسیستی (8) ،تبحری فراوان در ایجاد و راه اندازی حزب پیدا کرده بود. در نتیجه، سازمان بسیار پیچیده حزب ملل اسلامی را با هسته و کانون شش نفره اش بنیان گذاشت. به نظر می رسد وی نه تنها اساسنامه حزب الدعوة را بدون کم و کاستی، مرامنامه حزب ملل اسلامی قرار داده بود; (9) بلکه مراحل تکوین و حرکت، از تاسیس تا پیروزی حزب را نیز از حزب الدعوة اقتباس کرده بود. (10) هرچند رهبری حزب ادعا می کند که مراحل تکوین و حرکت انقلابی را از آن حزب اخذ نکرده است و استدلالش نیز مبتنی بر این است که «حزب دعوت اسلامی در پی مبارزه مسلحانه نبود» و «بیشتر جنبه تبلیغی و ارشادی داشت و حتی یک حزب مخفی و زیرزمینی به شمار نمی رفت ». (11) با توجه به این امر چند نکته قابل توجه وجود دارد:
اول اینکه، حزب در بحبوحه اوضاع نابسامان و انقلابی عراق پدید آمد که حکومت وقت هیچ نظارتی بر فعالیت و تشکیل احزاب و گروهها اعمال نمی کرد.
دوم اینکه، شعار قاسم مبنی بر آزادی اجتماعات و فعالیت احزاب موجب شد که رهبران حزب دعوت اسلامی دلیلی بر اختفای خود نداشته باشند، زیرا بیشتر مبارزات آنها با احزاب کمونیستی بوده است تا حکومت وقت.
سوم اینکه، بنا به یادداشتهای موسوی بجنوردی حزب جنبه ارشادی و تبلیغی داشته و در پی مشی مسلحانه نبوده است. لازم به توضیح است که بر اساس مراحل تکاملی حزب ملل، بویژه مرحله اول آن، حزب فقط به جذب و تبلیغ می پرداخت نه به خط مشی مسلحانه و قهرآمیز.
چهارم اینکه، ارشاد، دعوت و تبلیغ مرحله اول حرکت حزب بوده است و آنها نیز پس از روی کارآمدن حزب بعث و آغاز سخت گیری نسبت به فعالیت احزاب بخصوص احزاب اسلامی و اعدام هواداران حزب دعوت، عملیات آنها نیز زیرزمینی شد و دست به مبارزه مسلحانه زدند، کشته شدن آیت الله محمدباقر صدر و خواهرش بنت الهدی و شروع جنگ عراق علیه ایران نیز بر دامنه آن افزود. به نظر می رسد شتاب حزب دعوت در پیشی گرفتن شیوه مسلحانه، موجب ناکامی آنها در تشکیل حکومت اسلامی شده باشد. پس بنا به اظهارات مکرر موسوی بجنوردی مشی قهرآمیز هرچند در برنامه حزب ملل بوده است; (12) اما جزء اولین اقدامات و برنامه های حزب به شمار نمی رفت. از این رو، استدلال بالا احتمال اقتباس مراحل تکوین و حرکت حزب را قوت می بخشد.
حزب ملل اسلامی با هدف تشکیل حکومت واحد اسلامی از طریق انقلاب اسلامی در تمامی قلمرو مسلمانان مراحل سه گانه ای را پیش بینی کرده بود تا حزب آنان را به تدریج همراه با تکامل کمی و کیفی حزب و جامعه طی کند. هر یک از مراحل سه گانه تاکتیکهای ویژه خود را در بر دارند. ضمنا انعطاف پذیری تاکتیکی در هر یک از این مراحل نشانی از پویایی و بالندگی حزبی است. رهبران حزب معتقدند «رسیدن به جهش انقلاب را نمی توان از یک راه منحصر به فرد تعیین کرد. این امر ما را به سوی حقایقی هدایت می کند که می توان وصول به جهش انقلاب را از خطراتی افتضاح آمیز چون تسلیم و بازگشت مصون داشت. بنابراین، ما پس از هر اتفاقی و هر شکستی می توانیم فورا مسیر را تغییر دهیم البته این تغییر مسیر، اثری بر هدف نمی گذارد». (13) مراحل سه گانه به شرح زیر است:
1- مرحله ازدیاد و تعلیم: تلاش رهبران حزب در این مرحله، ایجاد و تکوین گروهی از مبارزان و مؤمنان است که از نظر کمی و کیفی به پیشبرد اهداف و اعمال حزب کمک می کنند. مراد از کمیت توسعه و گسترش عددی مبارزان و اعضا است. در این مرحله، حزب سعی می کند اعضای خود را با توجه به معیار سنجش خود جذب کند و آنها را بر فرهنگ و بینش حزبی که برگرفته از آموزه های اسلامی است، آشنا سازد. این بینش از طریق آموزشهای عقیدتی و سیاسی یا «تنظیمات معین » در کلاس درس و مباحثه و یا از طریق نشریات، کتابها و ارگان رسمی حزب «خلق » داده می شد. از آنجا که، پایه های اساسی حزب در این مرحله بنا می شود، کادر رهبری معتقد است که این مرحله باید با شکیبایی بیشتر و با کار و فعالیت حکیمانه تر و در عین حال پرشورتری سپری شود. زیرا مرحله ازدیاد و تعلیم در پیروزی نهایی و تحقق انقلاب اسلامی حزب نقش مهمی دارد. افراد تعلیم یافته در این مرحله بسان روح حزب عمل می کنند. این روح هرقدر قویتر باشد، در مقابل شداید و حوادث ناگوار، بیشتر بردباری نشان می دهد. عبور از این مرحله و رسیدن به مرحله بعدی محدودیت زمانی ندارد بلکه بر اساس تشخیص رهبری و تحقق ایده های وی در این مرحله می باشد. (14)
2- مرحله استعداد و آمادگی: در این مرحله اعضای حزب با یادگیری آموزشهای نظامی، مهیای مبارزه مسلحانه با رژیم به منظور ایجاد نفرت در توده مردم و آمادگی روانی و روحی آنها برای پیوستن به حرکت انقلابی خود می شوند. در این مرحله «ماشین تبلیغاتی حزب ملل باید روشی اتخاذ کند که به موجب آن طبقه فوقانی جامعه; یعنی حکمرانان ارتجاعی کنترل کشور را از ست بدهند و همچنین مقارن با این کیفیت طبقه رنجبر از اوضاع موجود هرچه بیشتر ناراضی شوند. مخصوصا نخواهند به زندگی فعلی شان ادامه بدهند. عدم توانایی کنترل از طرف هیات حاکمه و راضی نبودن طبقه محروم برای ادامه شکل زندگی موجود خود، آشوبی در نهان به وجود می آورد که ما به آن محیط انقلابی می گوییم ». (15) این دو مرحله در نهایت خفاء انجام می شود. اعضا حق افشای نام سازمان را ندارند; اما این به معنای خودداری از نشر اندیشه های حزبی نیست.
3- مرحله ظهور یا جهش انقلابی: نقطه آغازین این مرحله، اعلان رسمی موجودیت حزب می باشد و اگر بتواند اقدامی و عملی انجام دهد و رسما مسئولیت آنها را بر عهده می گیرد. (16) رهبر حزب برای پیشبرد منظم و دقیق کار مرحله سوم، سه دوره را برای رسیدن به پیروزی در نظر گرفته بود.
اول) اعلان موجودیت حزب و دعوت مردم به مبارزه مسلحانه با رژیم: ایجاد اعتصاب، تشنج و هرج و مرج به منظور منزجر ساختن مردم و سوق دادن آنها به سوی انقلاب وظیفه هر یک از اعضای حزب می باشد. آنان از طرق مختلفی که طی مراحل اول و دوم آموخته اند به ایجاد آشوب و غوغا می پردازند.
دوم) عملیات تخریبی در دستگاههای مهم دولتی، ترور شخصیتهای دولتی، ایجاد رعب و وحشت و متنفر ساختن مردم از رژیم: هدف این مرحله تضعیف روحیه هیات حاکمه است. در حقیقت مبارزه در این مرحله جنبه جنگ روانی شدید دارد. حزب ملل اسلامی ترور را با استناد به آیه 191 سوره بقره جایز می داند. البته به نظر آنان ترور کسانی که با اسلام می جنگند جایز است نه هر مخالفی. با این همه، حزب ملل تاکتیکهای تروریستی را درست نمی داند بویژه در مراحل ازدیاد، تعلیم و استعداد از انجام عملیات تروریستی پرهیز می کند تا حزب شناخته نشود در حالی که احتمال توسل به این شیوه را در مرحله سوم غیرممکن نمی داند. (17) ضمنا جنگهای خیابانی در شهرهای بزرگ نیز از تاکتیکهای این دوره می باشد. (18) سوم) آغاز مبارزه مسلحانه تمام عیار و قیام توده ای: همچنان که پیشتر گفته شد، دیدگاه بنیادگرایانه حزب ملل بیشتر متاثر از احزاب اصولگرای کشورهای عربی بویژه جنبشهای اسلامی عراق بوده است تا از احزاب، جمعیتها و گروههای ایرانی. اما می توان آن را حلقه اول زنجیره حرکتهای خشونت آمیز ایران در دهه 1340 تلقی کرد که با تاثیر پذیرفتن از اندیشه نهضتهای آزادیبخش جهان در نیمه دوم قرن بیستم، مشی مسلحانه را برگزیده اند. پیروزی انقلاب الجزایر، کوبا، ویتنام و چین در این دوره، فضایی آکنده از امید به رهایی از سلطه استعمار و استبداد داخلی در گروههای مخالف سایر ملل زیر ستم با توسل به مبارزه قهرآمیز به وجود آورده بود. به همین علت بجنوردی تصورات ذهنی خوش بینانه ای از مبارزات ضد حکومتی و استبدادی برای برانداختن رژیم شاه داشت بدون اینکه وی، درصدد تطبیق تصورات ذهنی خود با واقعیتهای عینی جامعه باشد. عدم توفیقشان در جذب و جلب نیروی بیشتر حزب در مدت چهار سال فعالیت، دلیلی منطقی بر ناآگاهی کادر رهبری حزب از اوضاع اجتماعی - سیاسی جامعه بوده است.
البته کاوش در ریشه یابی شیوه مسلحانه و قهرآمیز حزب ملل در خارج از ایران کافی نیست بلکه باید به زمینه های سیاسی - اجتماعی داخلی سرعت دهنده در روند شکل گیری حرکتهای مسلحانه توجه داشت. به عبارت دیگر، جو سیاسی ایران در اجرای مشی خشونت آمیز نقش مهمی را ایفا نمود. حزب ملل چنین شیوه ای را زمانی برای خود برگزیده بود که اندکی پس از آن، مبارزه قهرآمیز به عنوان یک الگوی پذیرفته شده احزاب و گروههای ضد رژیم محسوب می شد و حزب ملل در این جریان پیشگام بوده است. دستگیری اعضای نهضت آزادی، شکست جبهه ملی دوم، ناکامی قیام 15 خرداد 1342، تبعید امام و افزایش تدابیر نظامی و اطلاعاتی رژیم به دنبال ماجرای کاخ شاه نوعی سرخوردگی در نسل جوان و مبارز جامعه بخصوص در میان دانشگاهیان به وجود آورد. اما از میان همه حوادث بالا، شکست قیام 15 خرداد نقطه عطفی در حیات سیاسی جنبشها، گروهها و احزاب ضد حکومتی با بینش و گرایشها و ایدئولوژیهای متفاوت (مارکسیستی، لنینستی، مائویستی، کاستروئی و اسلامی) به شمار می رفت. در واقع، احزاب اسلامی، ملی و چپ با گرایشهای مختلف بدون آگاهی از فعالیت و مشی همدیگر و به طور کاملا مجزا به این نتیجه رسیده بودند که مبارزه مسالمت آمیز براساس قانون اساسی به نتیجه نخواهد رسید. به عبارت دیگر، عوامل بالا سبب تکوین اندیشه مبارزه مسلحانه شد. به طوری که مهدی بازرگان، رهبر نهضت آزادی، در آخرین دفاع خود در دادگاه نظامی سال 1342 ه . ش. اظهار داشت: «ما آخرین کسانی هستیم که از راه قانون اساسی به مبارزه سیاسی برخاسته ایم »; (19) و صادق امانی از اعضای هیاتهای موتلفه اسلامی و جزء گروه ترورکننده حسنعلی منصور در دادگاه گفته بود: «ما وقتی این اوضاع را دیدیم متوجه شدیم که جواب به این مساله تنها از لوله تفنگ می تواند خارج شود.» (20) اوج گیری اقدامات سرکوبگرایانه رژیم، که نماد برجسته آن 15 خرداد بود، نقطه پایانی بر مبارزات علنی و قانونی بوده است و این زمینه ها در تسریع روند تکاملی مشی مسلحانه حزب ملل تاثیر بسزایی گذاشت.
ماهیت زیرزمینی بودن با مشی مسلحانه، کارایی احزاب را به شدت کاهش می داد; زیرا مخفی کاری حزب از دید ماموران دولتی بر عملکرد آن در سطح اجتماع ترجیح داده می شد. اهمیت دادن به پنهان کاری پس از یک اقدام عملی; مثلا ترور یا خرابکاری یا مصادره اموال یک مؤسسه دولتی بیش از پیش مد نظر قرار می گیرد. در واقع می توان گفت، احزاب کوچک با گرایشهای مسلحانه به دلیل ترس از لو رفتن فعالیتشان پس از یک عمل تروریستی، بیشترین نیروی حزب را در خدمت پنهان کاری صرف می کردند و این عمل نیز تاثیر مستقیمی بر نحوه و گستره اقدامات حزب می گذاشت که از چند جهت قابل بررسی است: 1- صرف حداکثر نیروی حزب در این راه; 2- افزایش بوروکراسی و نظام طبقه بندی و رده بندی حزب; 3- افزایش جو بدبینی و بی اعتمادی اعضا بخصوص کادر رهبری نسبت به اعضای پایین دست; 4- محدودیت عضوگیری به دلیل رعایت برخی از جنبه های امنیتی و در نهایت از دست دادن پویایی و بالندگی حزبی در جلب توده های مردم.
احزاب و گروههای مسلحانه به دلایل فوق موفقیتی در کسب قدرت به دست نمی آورند; زیرا عموما پس از چند عمل تروریستی محل آنان کشف می شد و دستگیرشان می کردند.
حزب ملل اسلامی نیز جزء این دسته از احزاب بود که فعالیتش تا سرکوب قیام 15 خرداد 1342، محدود به چند عضو کادر مرکزی بود که از همان ابتدای تاسیس حزب در آن عضویت داشتند. اما این نظر مهدی عراقی که معتقد است حزب قبل از قیام «جنبه فعلیت نداشته و بالقوه بوده ولی بعد از کشتار 15 خرداد و تحت تاثیر این حرکت قرار می گیرند و به فکر ایجاد آن می افتند» (21) ، نمی تواند درست باشد. زیرا حزب ملل از همان اوایل تاسیس (اواخر 1340) مرامنامه ای برای خود تدوین کرده بود ولی تاثیر قیام مزبور را در تسریع فعالیتها و عضوگیری آن نمی توان انکار کرد. وقایع بعدی که نقش مؤثری در گسترش کمی حزب داشت: کاپیتولاسیون، دستگیری امام و ترور حسنعلی منصور، نخست وزیر وقت، به دست گروه بخارایی وابسته به هیاتهای مؤتلفه بوده است. با مراجعه به آمار روند گسترش عددی، حزب را می توان به شرح زیر نشان داد. حزب موفق شده بود در سال 41 حدود 7 نفر، سال 42 حدود 6 نفر، سال 43 حدود 25 نفر و سال 1344 حدود 35 نفر را جذب نماید (22) که در زمان ایجاد حزب چند نفر از اعضا در عراق به سر می بردند. اگر تعداد خارج شدگان از حزب و دعوت شدگان جدید را نیز به این آمار اضافه کنیم گسترش کمی آن جنبه عینی به خود خواهد گرفت. سال 42 دو نفر، سال 43 یک نفر و سال 44 بیش از 17 نفر از حزب طرد شدند. در سال 44 حدود 31 نفر دیگر شناسایی و گزارشهایی از آنها به کمیته مرکزی حزب ارائه شده بود ولی هنوز دعوت رسمی از آنها به عمل نیامده بود. (23)
تشکیلات حزب ملل اسلامی
ماهیت زیرزمینی و مسلحانه بودن حزب ایجاب می کرد که دارای تشکیلات سازمانی بسیار پیچیده و درهم تنیده باشد - معمولا خصیصه اصلی این نوع احزاب، چنین است - تا امکان کشف آن از طرف عناصر حکومتی به حداقل برسد. در راس این سازمان تشکیلاتی، رهبر حزب با اختیارات وافر قرار داشت. در واقع، حق عزل و نصب تمام مناصب حزبی بر عهده او بود و در دوران حصول پیروزی و حاکمیت حزب، نظارت عالیه بر کل جریانهای جامعه از جمله تعیین و عزل رئیس جمهور و وزرای ولایات و اعضای کمیته مرکزی، لغو انتخابات پارلمانی و برگزاری مجدد آن، نظارت بر امور اقتصادی، فرهنگی و قضایی را در اختیار داشته است. رهبری حزب ملل برخلاف رهبری حزب دعوت اسلامی و انقلاب اسلامی ایران، از شخصیت فرهمندی برخوردار نبوده است و می توان وی را در ردیف رهبران بوروکراتیک به شمار آورد. به این دلیل از پشتیبانی قشر روحانی و تحصیل کردگان رده بالای جامعه، محروم بود و همین امر هم مانع بزرگی برای دستیابی آنها به کانون حمایتی نهضتهای اسلامی در ایران (علما و بازار) می شد. هر چند یک نفر از اعضای 70 نفره آن از طلاب علوم دینی بود (محمد جواد حجتی کرمانی); اما نمی توان وی را نماینده قشر روحانیون در حمایت از حزب یا رابط میان علما و بازار تلقی کرد. گواه این ادعا، خاطرات ایشان است که در آن آورده است که وی چطور ارگان حزب را از برادر و رفیق وی - محمد جواد باهنر - که هر دو تمایلات اسلامی ضد رژیم داشتند و در این زمینه فعال هم بودند، مخفی می کرد. (24) حمایت علما و روحانیون فقط زمانی بود که اعضای حزب دستگیر و به اشد مجازات محکوم شده بودند.
مقام رهبری حزب را یک معاون، یک دبیر کل، یک مسئول امور مالی و دو عضو کمیته یا مشاور یاری می دادند که در تشکیلات حزبی، کمیته مرکزی نامیده می شد. در غیاب رهبر، معاون اول (محمد علی مولوی عربشاهی) وظایف وی را بر عهده می گرفت. در سلسله مراتب سازمانی پس از کمیته مرکزی به ترتیب کادر، گروه، دسته، شاخه، واحد، مدرسه، کلاس قرار داشت و تشکیلات هر یک از واحدهای فوق از پایین به بالا به شرح زیر بود. (25) چهارنفر: یک کلاس;
سه کلاس: یک مدرسه;
دو مدرسه: یک واحد;
دو واحد: یک شاخه;
دو شاخه: یک دسته;
دو دسته: یک گروه;
دو گروه: یک کادر.
حزب ملل تا زمانی که کشف شد، در مهر 1344، هنوز موفق نشده بود تشکیلات فوق را تکمیل کند و ظرفیت عددی خود را براساس پیش بینیهای تشکیلاتی پر نماید. از این رو، عملا ساختار تشکیلات و رؤسای سلسله مراتب به شرح زیر بوده است. (26) الف) کمیته مرکزی: رهبر (محمد کاظم موسوی بجنوردی)، معاون اول و سردبیر روزنامه خلق (محمد علی مولوی عربشاهی)، خزانه دار و مسئول امور مالی (محمد سید محمودی طباطبایی قمی)، دبیر کل حزب و مسئول افراد شهرستانها (حسن حامد عزیزی)، محمد پیران، مهدی شهبازی (از اواخر سال 1343 به رشت منتقل شده بود و به طور جدی فعالیتی نداشت)، هاشم آیت الله زاده (در اوایل سال 1344 از حزب استعفا داده بود);
ب) فرمانده شاخه (عباسعلی مظاهری عمرانی);
پ) فرماندهان واحد (محمد میر محمد صادقی، علی اکبر صلاحمند); ت) فرماندهان مدرسه (علی نور صادقی، صادق عباسی، ابوالقاسم سرحدی زاده، حسن روانپاک);
ث) مسئولان کلاسها (17 نفر بود).
در این تشکیلات، کمیته مرکزی تنها به وسیله فرمانده شاخه به بدنه اصلی حزب وصل می شد و در مواقع خطر کافی بود که فرمانده شاخه خود را مخفی سازد که به طور کلی ارتباط بین کمیته مرکزی و بدنه حزب کاملا قطع می شد. در این هرم سازمانی نظارت مسلط از بالا به پایین اعمال می شد. به این سلسله مراتب حزبی و نظم حاکم بر آن «انضباط حزبی » یا «انضباط آهنین » - که متضمن موجودیت و ادامه حیات حزب بود - اطلاق می شد. (27) درهم تنیدگی تشکیلات سازمانی به حدی دقیق و منظم بود که هر عضوی نمی توانست قادر به شناخت کل تشکیلات و اعضا شود. حتی نام و مشخصات رهبری حزب نیز بر اعضا بجز کمیته مرکزی ناشناخته بوده است. ابوالقاسم سرحدی زاده از فرماندهان مدرسه در خاطرات منتشر نشده اش می گوید: ما با دستگاه رهبری حزب هیچ تماسی نداشتیم و نمی دانستیم چه کسانی در آنجا به سر می برند. (28) هرچند مشخص نبودن نام و موقعیت کادر رهبری بر اعضا از تاکتیکها و شگردهای احزاب پنهان کار است; اما همین عامل هم موجب می شد که اعضا حسن ظن نسبت به رهبری حزب داشته باشند و این گمان که احتمالا رهبری آن نیز در اختیار روحانیون قرار دارد، به دلیل آموزه ها و اهداف اسلامی وجهه ای خاص جهت جذب عناصر مذهبی به حزب می داد. چه بسا فاش شدن نام رهبری نه تنها از رونق گیری بیشتر حزب می کاست، بلکه شاید آن را در آستانه گسستن قرار می داد. چون رهبر حزب شاخصه خاصی نداشت. به هر حال، در این تشکیلات سازمانی کسی نمی توانست بیش از دو یا سه نفر از اعضای هم عرض حزبی را شناسایی کند و اگر کسی یک عضو را به حزب جذب می کرد مسئول مستقیم آن شخص می شد و اتخاذ چنین تدابیر پیچیده ای سبب شده بود که هویت اصلی افراد حزب بجز عده ای معدود ناشناخته باقی بماند. مشخصات اصلی اعضا در دفتر ویژه کمیته مرکزی با رمزهای خودساخته کمیته ثبت می شد و به هر یک از افراد یک شماره عضویت یا شماره رمز داده می شد. اعضای کمیته مرکزی علاوه بر شماره رمز، نام مستعار نیز داشتند. رهبر حزب با نام مستعار «کارگر» در تشکیلات شناخته می شد. اگر ساواک موفق به کشف واحد یا مدرسه ای می شد، کافی بود که شخص رابط با شاخه، خود را پنهان سازد و به این ترتیب تمام ارتباط اعضا با کمیته مرکزی قطع می شد. اما کمی سن و بی تجربگی اعضای حزب، سبب شد اعضا در عمل موفقیتی در پیاده کردن دقیق این تشکیلات پیچیده به دست نیاورند و به دنبال دستگیری یکی از اعضای رده پایین به نام محمد باقر صنوبری (مسئول کلاس)، کل تشکیلات لو رفت و اعضای آن دستگیر و به زندانهای طولانی از سه یا چهار سال تا حبس ابد محکوم شدند.
حال جای این پرسش باقی است که آیا خود جوانان کم سن و سال (که میانگین سن آنان 24 تا 25 سال بود) این تشکیلات سازمانی را ترتیب داده بودند یا به طور کلی رده بندی این تشکیلات اقتباس از احزاب دیگر است؟ رهبر و تعدادی از اعضای حزب که قسمتی از خاطرات خود را منتشر کرده اند هیچ گونه اظهار نظری درباره منشا تشکیلات و روابط تشکیلاتی خود ارائه نداده اند; اما قدر مسلم آن است که مخلوق ذهن کادر رهبری هم نبوده است. زیرا سلسله مراتب حزبی مزبور با کمی تغییرات در بسیاری از احزاب و گروههای بنیادگرای اسلامی ایرانی (مانند هیاتهای مؤتلفه اسلامی)، عراقی، مصری و بویژه احزاب و سازمانها با مرام چپ مارکسیستی دیده می شود.
اسناد و مطبوعات رژیم پهلوی ادعا کرده اند که طبق اسناد و مدارک موجود، سازمان این حزب مخفی از روی تشکیلات مخفی انقلابیون ویتنام، الجزایر، چین سرخ اقتباس و تنظیم شده و همچنین برای سازمان بخشیدن به حزب از کتاب سیر کمونیست در ایران نیز استفاده شده است. (29) در یکی از اسناد حزبی که به صورت جزوه دست نویس در اختیار اعضای حزب و فرماندهان مدارس گذاشته شد و در پایان آن نام «نور صادقی » یکی از فرماندهان مدرسه درج شده بود، آمده است «ما باید از تجربیات مردم الجزایر و ویتنام و نقاط نظیر [آن] به نحو احسن استفاده کنیم و در کتابی که جیاپ وزیر دفاع هوشی مینه و کتاب مائوتسه تونگ و کتب نظیر را که راجع به عملیات جنگهای پارتیزانی است گیرآورده و ترجمه و مورد بررسی قرار دهیم و آن را با موقعیت کشور خودمان تطبیق دهیم.» (30) مطالعات گسترده رهبر حزب درباره تجربه و روابط تشکیلاتی احزاب کمونیستی و غیر کمونیستی و همچنین در یادداشتهایش (که در جواب چند سؤال نگارنده در تاریخ 3/9/1376 آمده است) این ادعا را رسما تایید می کند. وی معترف است که تشکیلات حزب ملل اسلامی از لحاظ سازماندهی و روابط تشکیلاتی بیشتر متاثر از سازمانهای چپ بود. زیرا به هر حال تشکیلات حزب ملل اسلامی یک تشکیلات مخفی و زیرزمینی بود و در این زمینه سازمانهای چپ تجربیات زیادی داشتند. (31) علت اصلی آن بود که به دلیل حمایتهای کشورهای خارجی (همچون شوروی و چین) از احزاب چپ، حکومتها به آنها حساسیت زیادی نشان می دادند. حزب ملل اسلامی به دلیل آنکه یک حزب برانداز تلقی می شد مجبور بود که «روابط تشکیلاتی آن مبتنی بر موازین یک سازمان زیرزمینی باشد، از این رو، مطالعه روابط تشکیلاتی سازمانهای چریکی و احزاب چپ در اولویت قرار گرفت و تجاربی از چنین جریانهایی آموختیم و به کار بستیم » (32) البته رهبر حزب مدعی است «این بدین معنی نیست که تشکیلات حزب ملل اسلامی و روابط تشکیلاتی خود از نسخه خاصی کپی برداری کرده است بلکه ما نیز ابتکارهایی داشتیم و متناسب با شرایط ایران آن زمان که رژیم پلیسی بر آن حاکم بود، روابط تشکیلاتی ویژه ای را پدید آوردیم; مثلا اینکه هر فردی شماره رمز ویژه ای جهت تماسهای اضطراری به هنگام انقطاع تشکیلاتی داشت خود یک ابتکار بود و ما در هیچ سازمان زیرزمینی دیگری مشابه آن را مشاهده نکرده بودیم ». (33) لازم به توضیح است که چنین شماره رمزهایی در بسیاری از احزاب و سازمانهای چپ وجود داشته است. شاید رهبر حزب بدون آگاهی از وجود چنین روابط تشکیلاتی، خود به وضع آن اقدام کرده باشد که در نوع خود عملی قابل تحسین است. می توان گفت که حزب ملل اسلامی، اولین گروه مذهبی بود که مبارزه مسلحانه را به صورت عملی با تشکیلات پیچیده مبتنی بر تحلیلهای اجتماعی و سیاسی پیاده کرد.
آنچه اقتباس حزب ملل از گروههای چپ مارکسیستی را توجیه می کند، نوع نگرش آنان به تجربه و روابط تشکیلاتی آنها می باشد. آنان تشکیلات را وسیله و ابزاری برای رسیدن به «هدف مقدس » می دانستند. از آنجا که تشکیلات به دلیل برخوردار شدن از وجه سخت افزاری، فاقد شعور و بینش یا ایدئولوژی بود، پس عقلا و منطقا نمی توانست تجربه و روابط تشکیلاتی را منحصر به کمونیستها یا حرکتهای غیراسلامی کند. در واقع، آنان برای مبارزه با استبداد داخلی و استعمار خارجی، وام گیری سخت افزاری را مغایر با اصول و اهداف مقدس خود نمی دانستند. نگرش گزینشی به پدیده های نوین غربی نه تنها شاخصه اصلی حزب ملل اسلامی بود; بلکه بسیاری از حرکتهای بنیادگرای اسلامی و روشنفکران و مصلحان دینی نیز به چنین باوری رسیده بودند و فرهنگ و تمدن غربی را متشکل از دو وجه سخت افزاری و نرم افزاری می دانستند که می توان با اقتباس یکی از آنها، از دیگری بی نیاز شد. دقیقا در تفکیک این دو حوزه، رهبر حزب ملل بر استفاده از تجربه و روابط تشکیلاتی احزاب غیراسلامی اشاره می کند و می گوید: ما هر نوشته یا هر چیزی را که راجع به تشکیلات بود می خواندیم تا به رموز تشکیلات مخفی پی ببریم. هر چیزی که مربوط به کار تشکیلاتی و مخفی کاری بود به دست می آوردیم، استفاده می کردیم یا در ضمن روایتی که کتاب تاریخی ردپایی از رمز و رموز تشکیلاتی پیدا می کردیم آن را می گرفتیم و بسطش می دادیم. ما از خواندن کتابهای مربوط به حرکتهای انقلابی حتی انقلاب فرانسه و کمون فرانسه غافل نبودیم. (34) به هر حال، می توان ادعا کرد که تاثیر تراوشات ذهنی کادر رهبری حزب ملل در تشکیلات آن بسیار کمرنگ و جزئی بوده است.
دیدگاهها و مواضع حزب ملل اسلامی
رشد و بالندگی اندیشه های اصلاح دینی فرامذهبی و فراملیتی اندیشمندان اسلامی، در پیدایش احزاب با گرایشهای اسلامی فرامذهبی تاثیر مستقیمی داشت. فعالیتهای فرامذهبی و فراملیتی سید جمال الدین اسدآبادی در کشورهای مختلف اسلامی از وی به عنوان رهبر اصلاح دینی عالم اسلام در ذهن روشنفکران دینی ساخته بود. اقدامات اساسی وی نه تنها توسط شاگردانش در مصر، عثمانی، ایران و عراق پی گرفته شد; بلکه در اوایل قرن بیستم زمینه های بهتری برای جامه عمل پوشاندن به دیدگاه اتحاد جهان اسلام فراهم شد. روشنفکران عرب و مقامات روحانی دانشگاه الازهر از یک سو و رهبران سیاسی جهان عرب از سوی دیگر، اندیشه های وحدت جهان اسلام و جهان عرب را فراهم ساختند تا بلکه با توانمندی بیشتری به مقابله با استعمار بروند. حزب ملل اسلامی نیز تحت تاثیر فضای فکری حاکم بر جهان اسلام و با تبعیت از روشنفکران و مصلحان دینی، درصدد تشکیل حکومت اسلامی فرامذهبی و فراملیتی از طریق یک انقلاب انترناسیونالیستی اسلامی بود. در واقع، می توان حزب ملل را پیشتاز تشکیل حکومت اسلامی جهانی در ایران تلقی کرد; زیرا جریانهای اسلامی پیشین - همچون فداییان اسلام - همانند حزب ملل اسلامی درصدد تشکیل چنین حکومتی نبودند. هرچند گرایشهای دینی فداییان اسلام غیرقابل تردید بود; اما آنان بیش از همه به اجرای احکام اسلامی و یا حتی در صورت تشکیل حکومت اسلامی در چهارچوب مرزهای ایران تلاش می کردند. اگر هم در فعالیتهای آنان حمایت سیاسی از جنبشهای اسلامی غیرایرانی همچون فلسطین دیده می شود، این دلیلی بر دیدگاه فرامذهبی و فراملیتی آنان نمی تواند باشد. با همه اینها، حزب ملل اسلامی به طور قطعی در راه ایجاد حکومت اسلامی جهانی گام برمی داشت. به عبارت دیگر، علی رغم گرایشها و تفکرات شیعی کادر رهبری، آنان به وجوه مشترک میان ملل اسلامی بیشتر تاکید می کردند و از طرح مباحث و عوامل و عناصر تفرقه انگیز در میان ملل اسلامی اجتناب می نمودند تا اختلافات فقهی و سیاسی دو مذهب عمده اسلامی - تشیع و تسنن - را کمرنگ کنند و به هدف خود; یعنی تشکیل حکومت اسلامی با «ملت واحد» جامه عمل بپوشانند. هرچند در نگاه اول، نیل به چنین هدفی از زمره مسائل غیرواقع بینانه تلقی می شود و به واسطه آن رهبری حزب را می توان به عدم آگاهی از تضادهای عقیدتی و سیاسی و تاریخی ملل مسلمان متهم کرد; اما نظر به داده های تاریخی معاصر، تحقق چنین بینشی از دیدگاه رهبر حزب را محتمل می ساخت. در واقع، در دهه های 60 و 70 قرن بیستم، تفکر و جنبش اتحاد بین بسیاری از احزاب با بینشهای متفاوت و ناهمگن در جهان عرب و بخصوص عراق پدیدار شده بود. تشکیل جمهوری متحده عربی بین سوریه و مصر در سال 1955، اتحاد دو حزب مسلمان «تحریر اسلامی » با بینش سنی و «حزب اسلامی » با بینش شیعی، همکاری نزدیک بین رهبران حزب «دعوت اسلامی » شیعی و «اخوان المسلمین عراق » سنی، رابطه و ابراز همدردی فداییان اسلام و حزب مجاهدین اسلام وابسته به آیت الله کاشانی با نهضت فلسطین و اخوان المسلمین، الگوهای عملی اتحاد بین مسلمانان بوده است. هرچند تداوم اتحاد آنها و الگوهای عملی فوق برای ایجاد آگاهی سیاسی و تشکیل دولت اسلامی و جبهه متحد در برابر استعمار و استبداد با ناکامی مواجه شده بود، اما برای تحقق بخشیدن به تلاشهای بی ثمر پیشینیان حزب ملل اسلامی، برای رهبری این حزب مطلوب و ایده آل به شمار می رفت. با این همه به نظر می رسد، راهبرد رهبری حزب ملل در مقایسه با رهبران احزاب یا دولتهای مذکور مناسب و در خور توجه نبوده و همچنان که پیشتر نیز گفته شد، در بین هواداران خود چندان شخصیت فرهمندی هم نداشته است تا از آن راه به اهداف آرمانی خود نایل شود.
رهبر حزب ملل اسلامی راهکارهای دستیابی به چنین آرمانی را با نفی اشکال مختلف حکومتی موجود در جهان، عملی می دانست. از این رو، در ارگان رسمی حزب «خلق » مقالات تندی در رد و محکومیت اشکال حکومتی چون حکومت «سلطنتی » و «جمهوری » چاپ می کردند. (35) هرچند حملات و انتقادات آنها متوجه هر دو نوع حکومت می شد، اما نوک تیز قلمشان بیشتر به طرف «رژیم سلطنتی » بود و این نیز به دلیل حاکمیت و سلطه نظام سلطنتی در ایران، طبیعی به نظر می رسید. با اینکه دلایل انتقاد کادر رهبری حزب ملل از نظامهای بالا مختلف بود، اما در تحلیلشان نوعی منطق درونی دیده می شد. آنها «رژیم سلطنتی » را «کثیف ترین و مرتجع ترین رژیم » می دانستند و علاوه بر مخالفت اسلام با این نوع رژیم «جمود جامعه »، «سکون جامعه ها» و «غیرمتحرک » بودن آنها را نتایج پیامدهای حاکمیت نظام سلطنتی می شمارد. چون فرمانروایان نالایق نظام سلطنتی، کارایی لازم برای اداره امور کشور را ندارند. ناگزیر دست به خشونت زده و دیکتاتوری خود را آغاز می کنند. پس محور اصلی تفکر حزب ملل اسلامی در مخالفت با نظام سلطنتی، مبارزه با دیکتاتوری بود، بخصوص مبارزه با محمدرضا شاه پهلوی که مظهر ظلم و ستم به شمار می آمد.
رهبر حزب ملل هرچند با عبارات کوبنده، رژیم سلطنتی را مورد حمله قرار داده بود; اما از مبانی معرفت شناختی سلطنت و مشخصه و ماهیت اصلی آن تعریف درست و علمی به دست نمی دهد. وی از میان کلیه مؤلفه های چنین نظامهایی فقط به موروثی بودن آن اشاره می کند و تمامی نواقص موجود در جامعه را نیز متوجه همین مشخصه سلطنت می کند. در یکی از مقالات ارگان خلق تحت عنوان «انهدام رژیم سلطنت » آمده است: ما اگر به رژیمهای موجود نظری بیفکنیم خواهیم دید که کثیف ترین و مرتجع ترین رژیم، رژیم سلطنتی است. سلطنت همان رژیمی است که هزاران سال پیش وحشیها و بربرها آن را به وجود آوردند و این همان میراث ننگین گذشته می باشد. ما معتقدیم که رژیم سلطنت باید در همه جامعه ها منهدم گردد. باید دستگاه شاهی و شاه بازی از بین برود باید اشخاصی که خود را شاه می خوانند با شدیدترین وجهی به مرگ محکوم شوند. این شاهان که جز خیانت و جنایت ارمغان دیگری نیاورده اند نسلا بعد نسل بر مردم حکومت می کنند و خفقان را روز به روز شدیدتر می نمایند... ما از لفظ شاه جز خیانت و جنایت چیز دیگری نمی فهمیم شاه یعنی جنایتکار، شاه یعنی دزد و غارتگر، شاه یعنی عوامفریب، شاه یعنی حق کش، شاه یعنی ظالم، ما این معانی را از لفظ شاه می فهمیم. شاهی باید از بین برود. (36) رهبر حزب برای انهدام سلطنت راهکارهایی نشان می داد و بر طبق مراحل مختلف حزبی، تبلیغات و ایجاد آگاهی سیاسی در بین توده ها را مهمترین عامل نابودی آن می دانستند. ارگان حزب در تحلیل خود از سلطنت، تفاوت ظریف و دقیقی بین حکومت سلطنتی و حکومت دیکتاتوری قائل می شود و حکومت دیکتاتوری را یک مرحله بالاتر از سلطنت می داند; زیرا دیکتاتوری ناگزیر موروثی نیست.
حزب، مخالفت با سلطنت و دیکتاتوری را بر ایدئولوژی تقویت بخش آن; یعنی ناسیونالیسم نیز گسترش می دهد و برای نیل به این هدف - یعنی حذف فکر ناسیونالیستی - توجه خاصی بویژه به ادبیات می کند. زیرا معتقد بود که افکار مردم هر جامعه، بسته به نوع ادبیات آن جامعه است; یعنی ادبیات هم می تواند روح مبارزه و انقلابیگری را در اذهان مردم ایجاد و تقویت کند و هم می تواند منجر به خمودگی، تن پروری و مقدمه آداب و رسوم ارتجاعی شود. آنان با این دیدگاه به تحلیل ادبیات جامعه ایران پرداختند و آن را مردود دانستند، معتقدند: در اسلام ادبیاتی که اساسش فاسد است به درد نمی خورد. ادبیات ایران بر اصل ناسیونالیستی بنا گذاشته شده است در صورتی که ما با افکار ناسیونالیستی می جنگیم و با آن مخالفیم. مردم ولایات متحده اسلامی باید از افکار ناسیونالیسیتی دور شوند. باید حس ملیت پرستی را در خود بکشیم. این حس غیر انسانی، این حس غیر اسلامی و غیر انقلابی باید از جامعه ما زدوده شود. (37) آنان به کارکرد دو جانبه ادبیات ایران از یک سو، در تقویت بنیه های ملی گرایی ایرانی و به تبع آن سلطنت پی بردند و از سوی دیگر، آن را مانع اصلی تحقق دیدگاههای انترناسیونالیستی حزب دانستند. به عبارت دیگر، وجود دیدگاه ناسیونالیستی را رقیبی قدرتمند در برابر دیدگاه انترناسیونالیستی خود می دیدند. آنان در راستای مخالفت با سلطنت و ناسیونالیسم، جهت پیکان حملاتشان متوجه ادبیات کلاسیک ایرانی بود و آن را به دلیل بی علاقگی به امور اجتماعی و تقویت حس ملیت پرستی، مستحق نابودی می دانستند. ادبیات مقبول از دیدگاه آنها، ادبیاتی است که در خدمت اصول انقلاب انترناسیونالیستی اسلام باشد. «در انقلاب غزل، داستانهای عشقی، اشعاری که حس بی علاقگی نسبت به امور اجتماعی را تقویت می کنند و مردم را تخدیر می نمایند از قبیل اشعار عرفا و غیره که مسلما دست استعمارگران در انتشار این کتابهای ارتجاعی فرقه صوفیه دخالت داشته و دارد اینها کلا باید از بین برود و از همه مهمتر اشعاری که حس ملیت پرستی را به وجود می آورد.» (38) مخالفت شدید و دشمنی ستیزجویانه دست اندرکاران حزب ملل با ادبیات کلاسیک ایرانی، مخالفت سید احمد کسروی با ادبیات را در ذهن تداعی می کند. هر دو با ادبیات قدیمی مخالفت می کردند اما زاویه و بینش شان کاملا متضاد بود. درواقع، هر یک از «ظن » و دیدگاه خود به نقد می پرداخت.
آنان نظام حکومتی جمهوری را نیز علی رغم تفاوت ماهوی با نظام سلطنتی، با دلایل دیگر مورد حمله و انتقاد قرار می دادند. آنها جمهوری را به خلف وعده در اعطای آزادی به مردم، دروغ گویی در تبلیغاتشان مبنی بر حفظ حقوق بشر متهم می کردند و مصداق عینی این ناسازگاری را نظر و عمل مروجان جمهوری، فجایع آنها در کشورهای مختلف آسیایی، افریقایی و امریکای لاتین برمی شمردند.
هر چند هدف نهایی حزب ملل، تشکیل حکومت اسلامی فراملیتی در کل جهان اسلامی بود; اما آنها تصویری روشن از مبانی معرفتی و دورنمای حکومت اسلامی مورد ادعای خود ارائه نداده بودند. شاید رهبر حزب، در جو و فضای امروز، الگوی ذهنی حکومت اسلامی حزب را همان «جمهوری اسلامی » که پس از انقلاب روی کار آمد، قلمداد نماید - همچنان که در یادداشتهای خود همین نکته را بر مؤلف تاکید داشتند - اما نمی توان «جمهوری اسلامی » را با تصویر مبهم وی از حکومت اسلامی مقایسه کرد و آن را دقیقا منطبق با آن دانست. حکومت مورد نظر حزب ملل اسلامی نه با دیکتاتوری و نه با دموکراسی موافق است. وجه تمایز حکومت مورد نظر حزب ملل اسلامی با دیکتاتوری این است که حکومتهای دیکتاتوری ذاتا خشن و حساس هستند و به افکار و اندیشه های دیگران توجهی نمی کنند و حتی نمی توانند کمترین انعطافی در عقاید و اندیشه ها به وجود بیاورند. در حالی که، حزب ملل اسلامی به تمامی افکار و نظریات مردم توجه می کند و به این منظور کمیته های فرعی فرهنگی تشکیل می دهد تا ضمن بررسی دقیق افکار و نظریات، هر فکر و نظریه ای که قابل استفاده باشد در برنامه های اجرایی قرار داده شود. از سوی دیگر اسلام، دیکتاتوری و استبداد را مذموم شمرده است و آن را سبب هلاکت می داند و سران حکومتهای اسلامی را به اجرای قوانین اسلامی محدود می داند.
حکومت اسلامی حزب ملل، با اصول دموکراسی نیز مغایرت دارد. زیرا هدف نهایی نظامهای دموکراتیک غربی «تحقق کامل حکومت مردم بر مردم است » در چنین حکومتهایی «مردم در هر گونه کاری آزاد و مختارند. ربا و احتکار جایز است. پیروی از عقاید مخالف عقل و منطق اشکالی ندارد. بروز تفاوتهای فاحش اجتماعی و پیدا شدن جمعیتهای منحرف که دشمن کار و فعالیتند از نتایج استقرار چنین سیستمی است ». (39) در نظامهای دموکراتیک قوانین توسط مجلس منتخب مردم وضع می شود و به منظور تطبیق خود با شرایط زمانی و مکانی قابل تغییر هستند. در حالی که، حکومت اسلامی حزب ملل، قوانین اساسی را از جانب خداوند می دانند و همه را ملزم به اطاعت از آن می کنند. در چنین حکومتی هیچ کس و نهادی حق وضع قانون را ندارد بلکه نهادهای مجری و ناظر قانون هستند. قوانین حکومت اسلامی چون از جانب خدا وضع می شوند غیرقابل تغییر و لازم اجرا و واجب الاطاعتند. از اینجاست که حکومت اسلامی حزب ملل با نظامهای دموکراتیک مغایرت پیدا می کند. با این همه، حکومت اسلامی حزب ملل از این دو شیوه بیرون نیست، بلکه آمیزه ای از آن دو می باشد. به عبارت دیگر، «حزب ملل دارای دو جنبه است: دیکتاتوری است به اعتبار اینکه قوانین را از اسلام می گیرد و دموکراسی است بدین معنی که نحوه اداره را به دست توده ها می سپارد. بدین ترتیب، حزب ملل و روشهای تنظیمی آن از اساس با احزاب دیگر متفاوت است و تنها نامی که می توان بر آن نهاد همان روش اسلامی است ». (40) حزب ملل، حزب توده ای است «بدین معنی که بر اساس یک فکر کار نمی کند بلکه این توده مردم و افکار آنها است که چرخهای سنگین آن را می چرخاند». (41) کادر رهبری حزب; علی رغم مخالفتهای خود با نظامهای دیکتاتوری و جمهوری، قواعد و چهارچوب نوینی برای انتخاب مقام رهبری در حکومت اسلامی مورد ادعایشان ارائه نداده است. هر چند بر اساس اصل پنجم مرامنامه، کمیته مرکزی حزب ملل مرجع اعلای دولت اسلامی است و ریاست عالیه آن با رهبر حزب می باشد; اما شرایط و ویژگیهای انتخاب اعضای کمیته مرکزی و رهبر به هیچ وجه مشخص نشده است. از سوی دیگر، عزل و نصب رهبر نیز در یک دوره کاملا بسته انجام می شود; زیرا بر اساس اصل ششم، عزل و نصب رهبر حزب از اختیارات کمیته مرکزی است. در حالی که خود رهبر، ریاست عالیه آن را بر عهده دارد و مجالس دو گانه (مجلس مردم و مجلس بزرگان) نیز وظیفه ای جز نظارت بر کلیه برنامه ها و رساندن خواسته های مردم به دولت را ندارد و حتی بر اساس اصل یازدهم «پارلمان دولت اسلامی مقنن قانون نیست » بلکه فقط جنبه نظارتی دارد.
با این همه حزب ملل اسلامی، از دیدگاههای بسیار مترقیانه در زمینه فعالیتهای سیاسی و مشکلات توده های مردم برخوردار بود. (42) بر اساس اصل هشتم مرامنانه حزب، زنان نیز حق دادن رای و انتخاب کردن را داشتند. عملی مترقیانه که در آن زمان مخالفان جدی در میان قشرهای مذهبی و متعصب جامعه داشت. آنان حتی عضویت زنان در فعالیتهای مخفی حزبی را نیز به سمیت شناخته و عملا اقدام به جذب زنان کرده بودند که در فهرست اسامی اعضا، نام یک زن نیز به چشم می خورد. رهبر حزب، گنجانیدن چنین اصلی را در مرامنامه حزبی از یک سو، تحت تاثیر فرهنگ جهانی در زمینه حقوق زن ارزیابی می کند و از سوی دیگر، آن را متاثر از دیدگاهها و رفتار پدرش در امور اجتماعی می داند که دقیقا منطبق با دیدگاه اسلامی است. (43) زیرا به نظر وی در تاریخ اسلام حق مشارکت زنان در امور سیاسی و اجتماعی وجود دارد.
نگرش حزب ملل به قدرت، نگرشی تمامیت خواه و اقتدارگراست. زیرا حزب ملل به دلیل دیدگاههای خاص خود، تحمل فعالیت هیچ حزب دیگری را نداشت و براساس اصل دوازدهم مرامنامه حزبی، فعالیت کلیه احزاب غیر مجاز به شمار می آید.
از آنجا که حزب ملل، داعیه حاکمیت و تسلط بر کل جهان اسلام را در سر داشت، برای حکومت اسلامی مرز سیاسی و جغرافیایی نیز نمی توانست قائل شود. مرزهای آن با گستره ایدئولوژی اسلامی در حال تغییر و نوسان بود و حتی در یک دید آرمانی، هدف نهایی خود را «عضویت تمام توده های جهان در حزب ملل اسلامی » (44) قلمداد کرده بود; اما با نگاه واقع بینانه رهبران حزب، مرزهای جغرافیایی و سیاسی براساس مرزهای ایدئولوژیکی و عقیدتی گسترش می یابند و جهان بر دو قطب دارالاسلام و دارالکفر تقسیم می شد. حزب ملل اسلامی نماینده دارالاسلام که «جنبش بین المللی و اسلامیسم » را رهبری می کرد و نظام سرمایه داری و جنبش بین المللی کمونیست نیز نمایندگان دارالکفر محسوب می شدند. درواقع، در جهان معاصر تضاد ذاتی موجود بین دارالاسلام و دارالکفر، به اختلاف و ستیزهای پایان ناپذیر این سه نظام بدل شده است. بنابراین، هدفشان نه تنها از بین بردن نظام سرمایه داری بلکه مبارزه ایدئولوژیکی با کمونیستها نیز از مسائل مورد توجه آنان بود; زیرا جنبش بین المللی کمونیستی رقیبی سرسخت برای جنبش بین المللی اسلامی محسوب می شد. جنبش بین المللی اسلامیسم تقویت نمی شود مگر آنکه جنبش بین المللی کمونیسم تضعیف گردد. (45) برخلاف تقسیم بندی جهانی که مبتنی بر گرایشهای ایدئولوژیکی و عقیدتی است، تقسیم بندی داخلی حکومت اسلامی به ولایات مختلف براساس اصل چهاردهم با رعایت محیط، اصول جغرافیایی و استراتژیکی انجام می شد. در این تقسیم بندی تفاوتهای ایدئولوژیکی و اعتقادی بدون اینکه با سازوکاری ویژه حل و فصل گردد، نادیده گرفته شده است. به نظر می رسد، رهبر حزب ملل تحت تاثیر اندیشه های انترناسیونالیستی اسلامی، درصدد بهره گیری از برخی مفاهیم آن بود تا ایدئولوژی خاص اسلامی و جهانگیر را جایگزین کیشهای مختلف و متفرق در عالم اسلام بنماید و با این اهرم، یکپارچگی در عالم اسلام ایجاد کند. به عبارت بهتر، تبلیغ این ایدئولوژی حزبی، مرتبه ای فراتر از اندیشه تقریب مذاهب اندیشمندان اسلامی در جامه عمل پوشاندن بر اتحاد و یکپارچگی عالم اسلام بوده; اما ظاهرا حزب فاقد راهکارهای عملی شدن این نوع ایدئولوژی اسلامی می باشد. با بررسی نشریه ها و ارگان حزب چنین استنباط می شود که آنان هیچ تحلیل یا راهکاری برای حل اختلافات زبانی، نژادی و عقیدتی ارائه نداده بودند و شاید منظور از اصول استراتژیکی مندرج در اصل چهاردهم نیز مسائل زبانی و نژادی باشد.
حزب ملل، اصول سیاست خارجی خود را بر محور «سیاست استوار»، «دوستی و صلح »، «کمک به تحقق صلح جهانی »، «پشتیبانی از حقوق ملل ضعیف » و در نهایت «سیاست ضد استعماری » قرار داده بود. (46) لازم به توضیح است که حزب ملل، کشورهای اسلامی را جزء ولایات متحده اسلامی و تحت نظر حکومت اسلامی محسوب می کرد و مسائل این ولایات را از مسائل داخلی خود می دانست نه مسائل خارجی. مقصودشان از «سیاست استوار» سیاستی است که «بر اصول عقیده و مسلک بنا شده باشد... سیاستی که اساس آن تغییرپذیر نخواهد بود». (47) در جهت گیری سیاست خارجی حزب ملل، مخالفت و حمله به سیاستهای استعماری امریکا و انگلیس به عنوان امپریالیستهای مادر و همچنین بهائیت و صهیونیسم به عنوان اقمار آنان نقش مؤثری داشت. آنان شوروی را نیز به دلیل بهبود روابط با رژیم شاه و استقبال از هیات اعزامی ایران به مسکو در تیرماه 1344 مورد انتقاد شدید قرار داده بودند (48) مبارزات و اختلافات ایدئولوژیکی پایان ناپذیر کمونیسم و اسلام نیز روابط آنان را در نزدیکی به هم محال ساخته بود. حزب ملل معتقد بود که باید در همه حال با استعمارگران مبارزه کرد. خواه این استعمارگر از بلوک شرق باشد خواه از بلوک غرب. حمایت از ملتهای ستمدیده ای که برای آزادی و استقلال با نیروهای ارتجاعی مبارزه می کردند، از اصول تغییرناپذیر حزب ملل بوده است. این پشتیبانی بدون توجه به اختلافات عقیدتی، ایدئولوژیکی و منطقه ای بود. (49) به طور کلی، می توان گفت حزب ملل اسلامی، علی رغم تاثیرپذیری از جریانهای شیعی عراق، جزء پیشروترین احزاب اسلامی در ایران به شمار می آید که دیدگاههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی اش تا انقلاب اسلامی میان جریانها و حرکتهای اسلامی بی نظیر و در مقایسه با فداییان اسلام و هیاتهای مؤتلفه اسلامی از برتری خاصی برخوردار بوده است.
در تحلیل کلی و نهایی از پیدایش و علل نابودی حزب ملل اسلامی، می توان چنین گفت که این حزب، یکی از حلقه های زنجیروار پدیده های بنیادگرای اسلامی محسوب می شود. حرکتها و جنبشهای بنیادگرای اسلام در جهان عرب به دلیل سلطه مستقیم استعمار بر آنجا، فعالیتی بیش از ایران داشته است. البته جامعه ایرانی تجربه پیدایش جمعیتهای بنیادگرای اسلامی را پیش از حزب ملل تجربه کرده بود و آن هم فعالیت فداییان اسلام بود و اندیشه های تند و افراطی آنها تاثیراتی بر روی تفکرات رهبر حزب ملل داشته است. موسوی بجنوردی در این باره می نویسد: تاثیر فداییان اسلام در اندیشه های من در این حد بود که آرمانهای آن عزیزان به شدت مرا مجذوب می کرد و شاید یکی از آگاهیهای اولیه حقیر برای گرایش به ایدئولوژی مذهبی، حرکت فداییان اسلام بود. (50) شاید بتوان حرکت فداییان اسلام را، اولین جنبش خودجوش جوانان بنیادگرای ایرانی دارای تفکر اسلامی قلمداد کرد که تاثیر اندکی از جریانات خارج از ایران پذیرفته بودند; اما حزب ملل، حلقه جدایی ناپذیر یا به عبارت دیگر، نطفه اصلی پدیده بنیادگرایی جهان عرب شیعه در ایران بوده است. البته نباید نقش علما و مراجع بزرگ ایرانی مقیم عراق در پاگیری چنین تفکری را فراموش کرد.
بنا بر مطالعات هرایرد کمجیان، که بر روی نود و یک حرکت بنیادگرای اسلامی اعم از شیعه و سنی در جهان عرب انجام داده است، بنیادگرایی در میان تمامی بخشها و قشرهای جامعه از بالاترین طبقات تا پایین ترین آن به چشم می خورد. اما منبع اصلی تامین نیروی سازمانهای اسلام گرا بیشتر طبقات متوسط و طبقه پایین جامعه شهری و روستایی بوده است. (51) حزب ملل اسلامی نیز از نوع حرکتهای سیاسی - نظامی طبقات پایین و متوسط شهری بود. این حزب برخلاف برخی از گروههای اسلامی پیش از خود همچون فداییان اسلام نه تنها متکی بر طبقات پایین سنتی جامعه نبوده و منبع اصلی تامین نیروی انسانی اش طبقات متوسط جدید و سنتی بوده است; بلکه رهبران حزب تلاش می کردند افراد مستعد با گرایشهای مذهبی و متعصب دینی را که مخالفتی با تفسیرهای جدید اسلام نداشته باشند به عضویت درآورند. می توان گفت حزب ملل اسلامی جزء حرکتهایی به شمار می رود که سعی کرده بود ارتباط منطقی و منسجمی بین طبقات متوسط سنتی و متوسط جدید جامعه برقرار سازد. گردانندگان حزب با سازوکارهای ویژه، تفاوت طبقاتی و تضادهای احتمالی ناشی از آن را در نظر داشتند و به حل این اختلاف پرداختند. آنان بیشترین تلاش خود را در رفع این مشکل به جذب نیروهای جوان با تحصیلات مدارس جدید صرف کردند. زیرا جهت دهی سیاسی به دیدگاه و بینش یک جوان تحصیلکرده دبیرستانی یا دانشجوی دانشگاهی بسیار آسانتر از افراد میانسال با دیدگاههای قدیمی و ثابت بود. شاید به این دلیل در حزب ملل اسلامی برخلاف سایر حرکتهای احزابی دیگر مانند هیاتهای مؤتلفه اسلامی، افقهای فکری و دیدگاههای اعضا متفاوت و متمایز و به کلی مغایر نبودند; به عبارت دیگر، در هیاتهای مؤتلفه با توجه به خاستگاه اجتماعی - مذهبی و سیاسی آن، تنوع دیدگاههای سیاسی - مذهبی بیش از حزب ملل بود. هیاتهای مؤتلفه از روحانیون، دانشجویان و محصلان مدارس جدید، طلاب علوم دینی، بازرگانان آگاه به مسائل سیاسی، پیشه وران و کارگران و شاگردان صفوف مختلف بازار با تمایلات متعصب دینی تشکیل شده بود. این تنوع طبقاتی و دیدگاهی در حزب ملل اسلامی کمتر به چشم می خورد بلکه آن از نوعی یکدستی اندیشه های سیاسی و مذهبی برخوردار بوده است. اعضایش بیشتر از میان دانشجویان، دانش آموزان، دبیران و مهندسان جوان انتخاب شده بود. اکثر قریب به اتفاق اعضای این حزب از میان خانواده های متوسط و پایین شهر با گرایشهای مذهبی بوده است. از میان اعضای 70 نفره حزب ملل که در اسناد ساواک اسامی آنها آمده است، 14 نفر معلم (آموزگار دبستان و دبیر که تعدادی از آنها در حین تدریس مشغول تحصیل در دانشگاه نیز بودند)، 14 نفر دانش آموز دبیرستانی، 1 نفر محصل علوم دینی، 7 نفر دانشجو (2 نفر دانشجوی هنرهای زیبا، 5 نفر دانشجوی رشته علوم پایه و فنی)، 3 نفر کارمند ادارات دولتی، 5 نفر سرباز وظیفه (که از این تعداد 1 نفر سپاه دانش، 1 نفر لیسانس احتیاط، 2 نفر لیسانس وظیفه که یکی از آنها مهندس برق بوده، 1 نفر گروهبان یکم)، 2 نفر کارگر کارخانه، 7 نفر از مشاغل رده پایین بازار (حلبی ساز، حسابدار چوب فروشی، مصالح فروش، دلال بازار، مرغدار، بزاز، سماورساز که از هر کدام از این مشاغل 1 نفر مشغول بوده است)، 16 نفر بیکار (1 نفر لیسانس فیزیک و بقیه با مدرک دیپلم و زیر دیپلم)، یک نفر خانه دار (خانم) بوده است. (52) پایگاه و خاستگاه اجتماعی افرادی که به دلایل مختلف از حزب استعفا داده یا به هر دلیل دیگر کنار گذاشته شده یا طرد گردیده بودند شبیه پایگاه و خاستگاه اعضا بوده است. از میان 25 نفر از این دسته افراد که مشخصات آنها در اسناد ساواک منعکس شده است، 5 نفر دانش آموز، 9 نفر آموزگار، 3 نفر دانشجو (2 نفر دانشجوی دانشکده پلی تکنیک و 1 نفر دانشکده پزشکی)، 1 نفر کارمند شرکت، 1 نفر کارگر گرمابه، مشاغل 6 نفر نیز مشخص نشده است. (53) وضعیت اجتماعی 31 نفر از افرادی که گزارشی از آنها به کمیته مرکزی ارسال شده و تحقیقات لازم در مورد شرایط ورود آنها به حزب انجام شده است یا در حال انجام بود; اما هنوز به عضویت رسمی حزب درنیامده بودند به صورت زیر می توان دسته بندی کرد، 6 نفر دانشجو (رشته های شیمی، برق، نساجی، ادبیات)، 2 نفر لیسانس بیکار (رشته های حقوق و فیزیک)، 5 نفر دانش آموز، 4 نفر کارمند ادارات دولتی، 5 نفر مشاغل رده پایین بازار (کاسب، پیراهن دوز، آهن فروش)، 2 نفر کارگر (کارگر دوزندگی و کاغذفروشی)، 6 نفر بیکار (4 نفر دیپلم بیکار، 2 نفر بدون ذکر مدرک تحصیلی). (54) در اسناد ساواک محل سکونت 65 نفر تهران، 4 نفر قم و یک نفر رشت اعلام شده است; اما با توجه به محل صدور شناسنامه یا تولد آنها، می توان ادعا کرد که اکثر آنها شهرستانی بوده یا دست کم تعلقاتی در شهرستانها داشته اند. محل صدور شناسنامه 16 نفر تهران، 40 نفر شهرستانهای مختلف کشور بدون اینکه رابطه منطقی بین آنها وجود داشته باشد، 2 نفر عراق، 12 نفر نامشخص اعلام شده است. (55) پایین ترین سن عضو 15 سال و بالاترین آن 37 سال و میانگین سن بین 24 و 25 ساله بوده است. کانونهای عضوگیری و فعالیت حزب ملل اسلامی از اصول کلی حاکم بر احزاب فعال مخفی تبعیت می کردند. در واقع، می توان گفت که احزاب با مشی مسلحانه و مخفی به دلایل امنیتی و اصول پنهان کاری به کانونها و منابع تامین نیروی انسانی محدودی دسترسی داشتند و جذب نیرو نیز با رعایت اصول کامل پنهان کاری انجام می گرفت. هر حزب و گروهی با توجه به گرایشهای سیاسی و عقیدتی، کانونهای خاص جذب نیرو دارد. مدارس، دانشگاهها و جلسات دینی و مذهبی (عزاداریها، جلسات قرآن و تفسیر) از مهمترین کانونهای جذب نیرو برای حزب ملل اسلامی به شمار می رفته است; اما مهمترین اصل حاکم بر این مراکز نیروی انسانی جوان، روابط دوستی، آشنایی خانوادگی و روابط نسبی وسیعی است. حزب ملل اسلامی نیز بسان احزاب مخفی کار دیگر، سعی خود را بر جذب نیروهایی که پیوستگی خویشاوندی با هم داشتند متمرکز می ساخت; به این دلیل که ممکن است از یک خانواده چند نفر واجد شرایط، عضویت حزب را پذیرا شوند.
رژیم پهلوی در مراحل اولیه دستگیری که سعی کرده بود حزب ملل اسلامی را به نوعی التقاطی یا حتی به پیروی از اندیشه های مارکسیستی متهم نماید، اعلام داشت در موارد اقتصادی و اجتماعی اصول کمونیسم الهام بخش تشکیل دهنده این حزب بوده است و به عبارت دیگر پایه فکری این جمعیت کلکتیویزمی است که با بعضی از قواعد و مقررات اسلامی پوشیده است. (56) باز هم از این تحلیل فراتر رفته در یکی از نشریه های دولتی حزب ملل اسلامی را به عنوان یکی از «شبکه های دست نخورده حزب منحله توده » نامیده و مدعی شده است که با کشف این شبکه، حزب منحله توده سازمانهای انتظامی، موفقیتی بزرگ و اطلاعات ذیقیمتی درباره فعالیتهای زیرزمینی حزب توده به دست آورد. (57) اما پس از بازجوییهای اولیه اعضای دستگیر شده نه تنها از التقاط فکری و ایدئولوژیکی این حزب دست برداشتند بلکه در گزارشهایشان به گرایشهای صحیح مذهبی آنها اشاره کردند و هدفشان را «برقراری دولت واحد اسلامی تحت قوانین اسلام » اعلام نمودند. هر چند رژیم پهلوی نتوانست آنان را از لحاظ فکری، التقاطی و مارکسیستی معرفی نماید; اما در زمینه تشکیلاتی و شیوه های پنهان کاری به اقتباس از آن گواهی داد. به قطع یقین یکی از دلایل عقب نشینی رژیم از ادعای پیشین خود، اعترافات صریح اعضا و به دست آوردن مدارک و اسناد جدید از منازل افراد بود که طی این بازجوییها حتی به یک مورد مشکوک که این حزب را از نظر ایدئولوژیکی به مرام کمونیستی نسبت دهند به دست نیاوردند. در خلاصه گزارشهای ساواک از روند بازجوییهای اعضای حزب، اکثرا به هدفشان; یعنی تشکیل حکومت اسلامی اشاره کرده اند و بعضی از آنها حتی دلیل عضویت در حزب و مخالفت با رژیم را غلط بودن رژیم مملکت و مخالفت وی با قوانین اسلامی و سرسپردگی به بیگانگان عنوان کرده اند و دیگر اینکه، تمایل شدید روحانیت به مرجعیت تشیع بویژه امام خمینی(س)، داشتن ایمان قاطع به دین مبین اسلام و مشاهده فقر و بی عدالتیهای اجتماعی از دلایل دیگر گرایش اعضا به حزب ملل بوده است. برای روشن ساختن ابعاد قضیه، خلاصه بازجویی بعضی از اعضا که در اسناد ساواک منعکس شده، ذکر می گردد. حسین روانپاک یکی از اعضای دستگیر شده اظهار می دارد: هدف حزب تشکیل دولت اسلامی بوده که با حکومت فعلی فرق دارد. مثلا [حزب] ملل اسلامی مخالف سلطنت مشروطه می باشد. (58) احمد شیرینی یکی دیگر از اعضا منظور خود را از قبول عضویت در حزب مزبور، داشتن ایمان قاطع به دین مبین اسلام و اجرای قوانین دینی آن اظهار می دارد. (59) حسن حامد عزیزی دبیر حزب نیز پیرامون تشکیل دولت اسلامی اظهار نمود: سعادت جامعه بشری بستگی به تطبیق قوانین قرآن داشته زیرا قوانین آن از جانب خداوند نازل شده است و بشر نمی تواند مقنن قانون باشد تنها خداوند عقل کل و منزه از هرگونه نقص است و اجرای آن بجز از راه تاسیس دولت اسلامی امکان پذیر نبوده و جهت نیل به هدف; یعنی تشکیل دولت اسلامی باید به یک اقدام مسلحانه دست زد. (60) محمدباقر عباسی «علت ورود به حزب و عضویت آن [را] به دلیل علاقه به آیت الله خمینی و فقر و محرومیت و همچنین فساد جامعه و قبول کاپیتولاسیون توسط نمایندگان مجلس عنوان نموده است.» (61) یوسف رشیدی علی محمدی درباره هدفش از عضویت در حزب ملل اسلامی اظهار می دارد که: «چون معتقد به دین اسلام بوده و به او گفته شده حزب مزبور برخلاف نظر مراجع تقلید عمل نمی کند لذا به منظور بهبود وضع مسلمانان و دفاع از قرآن قبول عضویت نموده است ». (62) ساواک با استناد به اسناد و مدارک مکشوفه از منازل اعضا که بیشتر مجلات و نشریات مذهبی، عکس و اعلامیه و نوارهای مراجع از جمله امام خمینی(س)، آیت الله خویی و آیت الله حکیم; کتابها و نوارهای سخنرانی شخصیتهای ملی - مذهبی همچون مهدی بازرگان و نهضت آزادی و دکتر محمد مصدق، به این نتیجه رسیده بودند که حزب ملل اسلامی قطعا گرایش مذهبی ضد سلطنت دارد. سوابق سیاسی اعضای آن نیز هیچ گونه شک و شبهه اسلامی بودن را برای ساواک باقی نگذاشته بود; زیرا حزب ملل تا حد مقدور سعی داشت اعضای خود را از میان افراد فاقد سابقه در شهربانی و ساواک انتخاب کند. علی رغم این سخت گیری که برای اصول پنهان کاری نیز ضروری بود از میان کل اعضا، پنج نفر دارای پیشینه سیاسی بودند و سابقه دستگیری داشتند که همه این سوابق نیز دلیلی بر مذهبی بودن اعضا بوده است، محمد جواد حجتی کرمانی به دلیل اقدام بر ضد امنیت داخلی و خطابه های ضد دولتی اش، محمد حسین سیفیان به دلیل جانبداری از شیخ طاهری واعظ، کیوان مهشید به دلیل پخش اعلامیه های جبهه ملی و مشارکت در جلسات آنها، احمد احمد به دلیل شرکت در تظاهرات دانش آموزان در سال 1338 و اهانت به نخست وزیر وقت، مهدی جعفریان به دلیل شرکت در تظاهرات 15 خرداد و دستگیر شدنش. (63) حضور تعدادی از اعضای این حزب پس از سپری کردن دوران محکومیت خود در میان احزاب سیاسی - نظامی همچون سازمان مجاهدین خلق، حزب الله و برخی حرکتهای چپی، جزء مظاهر بارز و مؤثر بیداری سیاسی و مشوق حرکتهای پیکارجویانه شدند و هم اکنون نیز تعدادی از اعضای این حزب جزء مسئولین مملکتی می باشند.
حزب نوپای ملل اسلامی بنا به عللی، در همان مراحل اولیه فعالیتشان با شکست مواجه شدند. در شکست حزب عوامل گوناگونی دخالت داشته است که می توان این عوامل مؤثر را به دو دسته: 1- عوامل داخلی حزب; 2- عوامل خارجی (جامعه ایران) تقسیم کرد.
1- عوامل داخلی حزب
- عدم تجربه کافی و جوان بودن رهبر و کادر کمیته مرکزی و اعضای حزب;
- فقدان آموزش و تعلیمات رزمی برای پنهان کاری و اختفاء در صورت لزوم به علت نداشتن امکانات نظامی;
- عدم آشنایی دقیق کادر رهبری به اصول، سازمان و تشکیلات حزبی.
2- عوامل خارجی
- عدم شناخت موقعیت خود و حکومت مرکزی;
- تسلط مقتدرانه حکومت مرکزی بر اوضاع کشور با کمک نیروی ساواک;
- عدم درک درست کادر رهبری از سطح آگاهیهای مردم و اوضاع سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جامعه.
آنها نیز همچون عناصر چپ گرا نتوانستند بر اساس ساختارهای جامعه ایران نظریه ای که به واقعیت و عمل نزدیک باشد، ارائه دهند. به عبارت دیگر، ذهنیت و تصورات آرمانی آنها با عینیات و واقعیتهای موجود در جامعه تفاوتهای بسیاری داشت.
یادداشتها:
1) عضو هیات علمی گروه تاریخ انقلاب پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی.
2) احمد موثقی، استراتژی وحدت در اندیشه سیاسی اسلام، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، جلد 2، 1371، ص 137.
3) جویس. ان. ویلی، نهضت اسلامی شیعیان عراق، ترجمه مهوش غلامی، تهران: اطلاعات، 1373، ص 53.
4) حمید عنایت، اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، تهران: خوارزمی، چاپ سوم، 1372، ص 94.
5) همان، ص 95.
6) بیژن جزنی، تاریخ سی ساله ایران، جلد 2، ص 176.
7) موسوی بجنوردی از یک خانواده روحانی و فرزند آیت الله میرزا سید حسن بجنوردی - صاحب کتاب القواعد الفقیه و منتهی الاصول و از مراجع بزرگ نجف - و نوه دختری آیت الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجع بزرگ تقلید شیعیان بوده است.
8) محمدکاظم بجنوردی، «حزب ملل اسلامی (خاطرات)»، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، سال 3، شماره 1، پاییز 1370، ص 195.
9) مهدی عراقی، ناگفته ها (خاطرات)، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، 1370، ص 258.
10) حزب دعوت اسلامی، جزوه مبانی فکری حزب دعوت اسلامی، صص 24 - 26.
11) قسمتی از یادداشتهای موسوی بجنوردی در جواب سؤالات نگارنده در تاریخ 3/9/1376.
12) محمد کاظم بجنوردی، «حزب ملل اسلامی (خاطرات)»، ص 188.
13) حزب ملل اسلامی، «تاکتیک جهش انقلاب »، شماره 15، ص 1.
14) حزب ملل اسلامی، «ما و مرحله کنونی »، شماره 1، ص 1.
15) حزب ملل اسلامی، «پی ریزی انقلاب »، شماره 14، ص 2.
16) حزب دعوت اسلامی، جزوه مبانی فکری حزب دعوت اسلامی، صص 24 - 26.
17) نشریه خلق ارگان حزب ملل اسلامی، فروردین 1342، شماره 3، ص 9.
18) حزب ملل اسلامی، «پی ریزی انقلاب »، شماره 14، ص 4.
19) غلامرضا نجاتی، تاریخ سیاسی بیست و پنج ساله ایران، تهران: مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، جلد 1، 1373، ص 373.
20) ناصر حدیدی، مصاحبه با تاریخ سازان (مصاحبه با مهندس عزت الله سحابی)، ص 193.
21) مهدی عراقی، همان، ص 259.
22) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3693، شماره سند 24 - 69.
23) همان، کد پرونده 3674، فاقد شماره سند.
24) محمد جواد حجتی کرمانی، «حزب ملل اسلامی (خاطرات)»، فصلنامه تاریخ و فرهنگ معاصر، سال 1، شماره 2، 1370، ص 214.
25) حزب ملل اسلامی، «انضباط شرط لازم پیروزی است »، شماره 2، ص 3.
26) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3674، فاقد شماره سند.
27) حزب ملل اسلامی، «انضباط شرط لازم پیروزی است »، شماره 2، ص 1.
28) این خاطرات در بنیاد دایرة المعارف بزرگ اسلامی نگهداری می شود.
29) مجله سپید و سیاه، سال 8، شماره 26، 8/11/1344، ص 60.
30) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3694، فاقد شماره سند.
31) قسمتی از یادداشتهای موسوی بجنوردی در جواب سؤالهای نگارنده.
32) همان.
33) همان.
34) مصاحبه با محمد کاظم موسوی بجنوردی (رهبر حزب)، بنیاد دایرة المعارف بزرگ اسلامی، پنجشنبه 22/2/1379.
35) نشریه خلق ارگان حزب ملل اسلامی، شماره 7، 1/5/1344، صص 1 و 4.
36) همان.
37) همان، شماره 6، 1344، ص 8.
38) همان.
39) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، جزوه شرح مواد تنظیمی، پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3675، ص 1.
40) همان.
41) همان.
42) برای آگاهی از مرامنامه حزب ملل اسلامی رجوع کنید به: مجله پیام انقلاب، سال 1361، شماره 87، صص 54 - 56.
43) مصاحبه با محمدکاظم موسوی بجنوردی، بنیاد دایرة المعارف بزرگ اسلامی، پنجشنبه 22/2/1379.
44) آرشیو مرکزاسناد انقلاب اسلامی، جزوه شرح مواد تنظیمی، پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3675، ص 1.
45) حزب ملل اسلامی، «جامعه بین الملل »، شماره 11، ص 3.
46) مرامنامه حزب ملل اسلامی، اصول 19 تا 27.
47) نشریه خلق ارگان حزب ملل اسلامی، شماره 6، تاریخ 1/4/1344، ص 6.
48) همان، شماره 7، 1/5/1344، صص 1 و 8.
49) همان، شماره 6، 1/4/1344، ص 6.
50) قسمتی از یادداشتهای موسوی بجنوردی در جواب سؤالهای نگارنده.
51) هرایرد کمجیان، جنبشهای اسلامی در جهان عرب، ترجمه حمید احمدی، چاپ دوم، تهران: کیهان، 1372، ص 95.
52) آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3693، شماره سند 120 - 124.
53) همان، کد پرونده 3674، فاقد شماره سند.
54) همان.
55) همان، کد پرونده 3693، شماره سند 120 - 124.
56) همان، کد پرونده 3674، فاقد شماره سند.
57) نشریه فرمان، شماره 3540، 5/8/1344; به نقل از پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3674، فاقد شماره سند.
58) پرونده حزب ملل اسلامی، کد پرونده 3693، شماره سند 55.
59) همان.
60) همان، شماره سند 31.
61) همان، شماره سند 41.
62) همان، شماره سند 46.
63) همان، شماره سند 69.