ماهان شبکه ایرانیان

کاربست نظریه برینگ تون مور در مورد انقلاب اسلامی ایران

چکیده: این مقاله سعی در کاربست نظریة برینگتون مور بر انقلاب ایران دارد. سؤال اصلی این مقاله آن است که آیا نظریة مور توان تبیین انقلاب ایران را دارد

چکیده: این مقاله سعی در کاربست نظریة برینگتون مور بر انقلاب ایران دارد. سؤال اصلی این مقاله آن است که آیا نظریة مور توان تبیین انقلاب ایران را دارد. برای پاسخ به این سؤال ابتدا متغیرهای مورد نظر مور یعنی نوع نظام کشاورزی، روابط دولت / طبقه، توان انقلابی دهقانان و قوت انگیزة بورژوازی برای نوسازی، در مورد انقلاب ایران به کار گرفته شده است. آنگاه امکان وقوع انقلابهای از بالا، دهقانی و بورژوایی در جامعة ایران بررسی شده است.

کلیدواژه ها: انقلاب، سرمایه داری، فاشیسم، کمونیسم، بورژوازی، دهقان، فئودال، دولت، طبقات اجتماعی.

انقلاب اسلامی ایران یکی از جالب ترین و غیرقابل پیش بینی ترین پدیده های سیاسی و اجتماعی در دهه های اخیراست. این انقلاب، نظر بسیاری از نظریه پردازان را به خود جلب کرده، به طوری که انواع رهیافتها را برای تبیین آن به کار برده اند. نتیجة این بررسیها ،آن است که هیچ یک از این رهیافتها نمی توانند به تنهایی تبیین گر انقلاب اسلامی باشند.به نظر می رسد برای تبیین انقلاب اسلامی، نظریه پردازان باید با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی ایران دست به نظریه پردازی بزنند. به عبارت دیگر، اگر قرار است نظریه ای انقلاب ایران را تبیین نماید، این نظریه باید از دل جامعة ایرانی بیرون آید و بر اساس شرایط و مقتضیات جامعة ایران ساخته و پرداخته شود. طبیعی است نظریاتی که بر اساس شرایط سیاسی و اجتماعی دیگرجوامع ساخته و پرداخته شده اند، قادر نخواهند بود به تنهایی این انقلاب را توضیح دهند. اگر نظریه پردازی بخواهد چنین نماید آنگاه ناچار خواهد شد به جرح و تعدیل نظریة خود دست یازد و عناصری از بحث خود را حذف و متغیرهای جدیدی را به آن وارد کند.

 بهترین مثال در این زمینه نظریة تدا اسکاچپول است. اسکاچپول خود می داندکه نظریه اش بسادگی قابل کاربست بر انقلابهای دیگر مانند انقلابهای مکزیک، یوگسلاوی، ویتنام، الجزایر، کوبا ، بولیوی، آنگولا، موزامبیک، گینة بیسائو و اتیوپی نیست، ولی بر این عقیده پافشاری می نماید که متغیرهای کلیدی نظریة او را می توان به عنوان کلیدی برای فهم ودرک انقلابهای اجتماعی مدرن جرح و تعدیل کرد.یعنی متغیرهایی نظیر: دیدگاه ساختارگرایی،دیدگاه غیرارادی، تکیه برشیوه های تولیدو روابط طبقاتی، استفاده از اطلاعات در زمینه های بین المللی و تاریخ جهانی و متمرکزشدن بر سازمانهای دولتی در زمینة واکنشهای متقابل ساختاری بین المللی [Taylor 1984:46].

اسکاچپول چنین کاری را دربارة انقلاب اسلامی ایران نیز انجام می‎دهد؛ یعنی آنکه برای تبیین انقلاب ایران، به جرح وتعدیل نظریة خود دست می زند. همان طور که می دانیم اسکاچپول ساختارگراست و به نقش اراده و کارگزاران در وقوع انقلاب معتقد نیست. ولی چون ایدئولوژی ورهبری در وقوع انقلاب اسلامی ایران نقش غیرقابل انکاری داشته است و نمی توان آنها را از تحلیل حذف نمود، به همین دلیل اسکاچپول سعی کرده به نحوی با جرح و تعدیل نظریة خود، و با وارد کردن این متغیرها در تحلیل خویش، نقصان نظریه اش را جبران نماید.وی در مقاله ای با عنوان «دولت رانتیه و اسلام شیعی در انقلاب ایران» در سال 1982، پس از اظهار تعجب از وقوع انقلاب ایران می گوید:

… انقلاب [ایران] مطمئنا‎ شرایط یک انقلاب اجتماعی را دارا می باشد ولی متأسفانه وقوع آن... انتظارات مربوط به علل انقلابات را که من قبلا در تحقیق تطبیقی-تاریخی ام در مورد انقلابهای فرانسه ،روسیه و چین عنوان کرده ام زیر سؤال برد[Skocpol 1982 vol.11: 256] ‎.

او ادامه می دهد :

من در کتابم…بدون استثنا‎‎ از تمامی نظریه هایی که پذیرفته اند انقلابها آگاهانه و توسط نهضتهای انقلابی متکی به جنبشهای توده ای ساخته می شوند، انتقاد کرده ام….

… اگر در واقع بتوان گفت که یک انقلاب در دنیا وجود داشته که عمداً و آگاهانه توسط یک نهضت اجتماعی توده ای ساخته شده… به طور قطع آن انقلاب، انقلاب ایران علیه شاه است [Skocpol 1982 Vol 11:257].

اسکاچپول در نهایت، ایدئولوژی را وارد تحلیل خود کرده و می گوید:

‎‎‎  در ایران به نحوی یگانه و بی نظیر انقلاب ساخته شده اما نه از سوی احزاب انقلابی مدرن …. بلکه این انقلاب توسط مجموعه ای از فرمهای فرهنگی و سازمانی که عمیقاً در اجتماعات شهری ایران ….ریشه داشته اند، ساخته و پرداخته شده بود.هنگامی یک انقلاب به میزان قابل توجهی ساخته می شود که فرهنگ هدایت گر یعنی فرهنگ منازعه علیه قدرت حاکم به همراه شبکه های سیاسی مناسب برای ارتباطات مردمی، در طول تاریخ در تاروپود حیات اجتماعی آن جامعه بافته شده باشد [Skocpol 1982:258].

نتیجة نگارنده از بحث مقدمة خود چنین است که اگر بخواهیم نظریه ای را که بر اساس شرایط اجتماعی و سیاسی یک جامعة مفروض ساخته و پرداخته شده، در مورد سایر جوامع به کار بندیم، ناگزیر از جرح و تعدیل آن نظریه خواهیم شد.

اما سوال آن است که آیا در این صورت چنین کاری (یعنی کاربست نظریه ای بر اساس شرایط سیاسی و اجتماعی جامعه ای دیگر بر جامعة خودمان )مفید فایده خواهد بود؟

پاسخ نگارنده آن است که تنها نظریاتی می توانند تبیین گر پدیده های خاص یک جامعه شوند، که از دل همان جوامع بیرون آمده باشند. ولی یک نظریه پرداز برای آنکه بتواند چنین نظریه ای را بسازد، لاجرم باید نظریه هایی را که در باب پدیدة مورد نظرش، مطرحند و ادعای تبیین گری و تعمیم پذیری را نیز دارند بخوبی بشناسد، تلاش ذهنی لازم را برای کاربست آنان بنماید و از نظریات مختلف دربارة تبیین پدیدة مورد نظرش آگاهی کامل داشته باشد تا آنگاه بتواند براساس شرایط اجتماعی و سیاسی جامعة خودش، نظریه ای مناسب و کارآمد ارائه نماید.

بر همین اساس کاربست نظریة برینگتون مور بر انقلاب ایران برای ما اهمیت پیدا می کند هرچند که این نظریه نیاز به جرح و تعدیل داشته باشد و نتواند انقلاب اسلامی را بخوبی تبیین نماید.صرف تلاش نظری در این مورد، به دانش پژوهان کمک می کند تا آمادگی لازم برای پردازش نظریه ای که توان توضیح و تبیین پدیدة انقلاب اسلامی را داشته باشد،کسب نمایند.

در این مقاله سعی ما بر آن است که دریابیم آیانظریة برینگتون مور توانایی تبیین انقلاب ایران را دارد یا خیر؟.بنابراین طبق چهارچوبة اصلی نظریة مور ، پرسش بنیادین ما این است که انقلاب ایران با کدام یک از انقلابهای مورد بحث مور قابل تطبیق است .بدیهی است حتی اگر چهارچوبة مور برای واقعیتهای اجتماعی ایران کافی نباشد، معذلک می تواند لااقل برخی شرایط ساختاری موجود در زمان وقوع انقلاب را توضیح دهد.این مقاله از دو قسمت اصلی تشکیل شده است؛ قسمت اول به طرح نظریة مور و جایگاه آن در میان سایر نظریه ها می پردازد. بخش دوم مقاله به کاربست این نظریه بر انقلاب اسلامی ایران اختصاص دارد.

طرح نظریة برینگ تون مور

برینگتون مور در کتاب خود با عنوان ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی راههای مختلف نوسازی را در چهارکشور فرانسه،روسیه،چین و هندوستان بررسی می کند. وی اساس تمام راههای نوسازی را در سه نوع انقلاب بورژوایی، کمونیستی وانقلاب از بالا می بیند. وی در تحلیل خودبه نقش دو طبقة دهقان وزمیندار درگذار از جامعة روستایی به جامعة مدرن می پردازد. همچنین به بررسی شرایط تاریخی ای که تحت آن این طبقات در ظهور دموکراسی ودیکتاتوری مهم بوده اند، پرداخته است.

روش اتخاذ شده از سوی مور روشی قیاسی نیست بلکه روش تاریخی تطبیقی است.روش قیاسی شامل تعیین نظریه ای است برای تبیین پدیده ای خاص و سپس استنتاج فرضیه های مناسب که در اصل ابطال پذیرند وآزمون این فرضیه ها به منظور تعیین اعتبار نظریة اولیه. درمقابل روش تاریخی تطبیقی، روش استقرائی است که در آن زنجیره ای از موارد تاریخیِ مربوط به مطالعة مورد نظر به تفصیل، بررسی و از طریق مقایسه، تمایز میان مکانیزمهای علت و معلولی مشخص و بر این اساس تبیینهایی استنتاج می شود [Taylor 1984: 25] .

مور به بررسی سه کشور فرانسه، آمریکا و انگلستان به عنوان نمونه هایی که درآنها انقلاب بورژوایی و بررسی کشور ژاپن به عنوان کشوری که در آن انقلاب از بالا رخ داده و با ارائة توضیحات تکمیلی در این مورد از آلمان و بررسی کشور چین به عنوان نمونة انقلاب کمونیستی با اطلاعات تکمیلی از روسیه، پرداخته است . هندوستان نیز به عنوان گروه شاهد بررسی شده چرا که دهقانان هندوستان به اندازة دهقانان روسیه و چین فقیر و تحت استثمار بوده و پیش نیازهای تاریخی دموکراسی پارلمانی را هم داشته ولی نوسازی در آن رخ نداده است، به این ترتیب هر یک از عواملی که برای توضیح یکی از طرق انقلابهای فوق به کار می رود، در مورد هند هم آزمون می شود .اگر آن سری عوامل در مورد هند هم وجود داشت، معلوم می شود که آن عوامل در کشورهای دیگر هم موجب انقلاب نبوده اند (چون در هند انقلابی صورت نپذیرفته)، بنابراین باید به دنبال یکسری عوامل جدید بود. اسکاچپول در بررسی نظریة مور سه متغیر را مشخص کرده است که عبارتند از:

1 قدرت انگیزش بورژوازی برای به وجود آوردن انقلاب سرمایه دارانه در جوامع مفروض. مور برنقش سرمایه داران کشاورز تأکید می کند؛ یعنی گروهی که ازدرون طبقة زمیندار سنّتی به وجود آمده است وبرای به دست آوردن سود، کشاورزی می کند. انگیزة این گروه برای به وجودآوردن یک جامعة سرمایه داری، بستگی به ارزشهای فرهنگی توده ای دارند؛ یعنی آنکه آیا فرهنگ تودة مدرنیزاسیون را مطلوب می داند یا خیر.

2 شکل کشاورزی تجاری که شامل کار سرکوب و شکل بازار است.در شکل کار سرکوب، طبقات زمین دار مستقیماًٌ دهقانان را استثمار می کنند.شکل بازار، یعنی جایی که نظام کشاورزی شامل بازار کاری است که در آن سرمایه داران، کارگرانِ مزد بگیر را استخدام و اخراج می کنند. این شکل از کشاورزان مزد بگیر که کار خود را در بازار کشاورزی می فروشند، معادلِ پرولتاریای شهری در نظریة مارکس هستند که کار خود را در کارخانه ها به فروش می رسانند.

3 توان انقلابی دهقانان. آیا دهقانان توان انقلابی لازم را دارند یا منفعل می باشند.

4 اسکاچپول متغیر چهارمی را نیز در گزارشی که از کار مور داده، عنوان کرده ولی آن را همراه با سه متغیر فوق بیان نکرده است و آن رابطة بین دولت و طبقات گوناگون در جامعه است. مور به استقلال نسبی دولت از طبقات حاکمه قائل می شود.

 استن تیلور در کتاب خود، جدولی آورده و طی آن هریک از متغیرها را در مورد کشورهای مورد مطالعه، بررسی کرده است. (به جدول 1 نگاه کنید) [Taylor 1984:26].

جدول1 کاربست متغیرهای تحلیل مور دربارة نمونه های هند، چین، روسیه، آلمان، ژاپن، فرانسه،

 انگلستان، و ایالات متحده [Taylor 1984:31].

قوت انگیزة بورژوازی توان انقلابی دهقانان روابط دولت/طبقه نوع نظام کشاورزی نمونه ها نتایج
ضعیف کم وابسته کار سرکوب هندوستان بدون انقلاب
ضعیف بالا وابسته کار سرکوب چین / روسیه انقلاب دهقانی کمونیستی
متوسط کم وابسته کار سرکوب آلمان/ ژاپن انقلاب فاشیستی
قوی بالا
کم
کم
وابسته
مستقل
مستقل
کار سرکوب
بازار
بازار
فرانسه
انگلستان
ایالات متحده
انقلاب بورژوازی

هندوستان

در هند، انگیزة بورژوازی برای نوسازی ضعیف بوده است .علتش این است که قبل از استعمار بریتانیا، در هندوستان استبداد شرقی حکمفرما بوده ومغولها صاحب قدرت بودند و خطری ازسوی بورژوازی و اشراف متوجة آنها نبوده است. بورژوازی به دلیل این استبداد انگیزه ای جهت نیل به نوسازی نداشته اند. در دورة استعمار، تلاشهای بریتانیا جهت نوسازی به دلایلی ناکام ماند. اولاً، بریتانیایی ها منافع حاصل از هندوستان را به کشور خود می فرستادند؛ بنابراین در داخل هند انباشتی صورت نمی پذیرفت. ثانیاً ، استعمار باعث خصومت مردم هند با نوسازی گشت و به همین جهت، ناسیونالیسم هندی ضد نوسازی شد و نوسازی جزء نقشه های امپریالیستها به حساب آمد و محکوم گردید.

شکل کشاورزی در هندوستان به صورت کار سرکوب بود و استثمار دهقانان شدیدتر از ژاپن وچین بود ولی به علت وجود نظام کاست، توان انقلابی دهقانان کم بود. دولت در مقطع حاکمیت بریتانیا وابسته به طبقة اشراف مالک زمین ومنافع آنان بود ودر مقابل، طبقة بورژوآ را از خود می راند، چون نمی خواست سود های حاصله را در هند سرمایه گذاری کند. بورژوازی تمایلی به پیوستن به اشراف زمیندار و راه انداختن انقلاب از بالا جهت نیل به نوسازی را نداشت. نزدیکی دولت دست نشاندة بریتانیا با اشراف موجب متمایل شدن طبقة اشراف زمیندار به ارزشهای دموکراسی پارلمانی بود Taylor 1984: 27] ؛ مور 1369: 287 346].

انقلاب کمونیستی: روسیه وچین

در این کشورها انگیزة بورژازی برای نوسازی ضعیف و کشاورزی بر اساس الگوی کار سرکوب بود ودولت با اشراف زمیندار همسو و توانایی برای نوسازی کشور را نداشت.پتانسیل انقلابی دهقانان چینی بالا بود چون مالکان زمین فوق العاده آنان را استثمار می کردند و با روشی سرکوبگرانه از آنان کار می کشیدند. پلیس هرحرکت انقلابی را در نطفه خفه می کرد و نمی گذاشت تشکلی صورت بگیرد.نتیجه آن بود که دهقانان بالقوه رادیکال ولی تشکل نیافته بودند و وقتی بیش از حد استثمار می شدند شورش گسترده ولی سازمان نیافته می کردند. بعدها حزب کمونیستِ چین از همین توان انقلابی بالای دهقانان برای انجام انقلاب به بهترین نحو استفاده کرد.

پتانسیل انقلابی دهقانان روسی به دلایل دیگری بالا بود. نکتة قابل توجه در مورد آنان اتحاد و هم بستگی شان در منازعة با مالکان بود که تا حدودی ریشه در سنّّت تاریخی همبستگی روستایی داشت و شاید هم به علت تقسیم مجدد اراضی بود که عاملی برای همبستگی بیشتر دهقانان فقیر و ثروتمند به شمار می رفت. دهقانان ثروتمند از اینکه با اصلاحات ارضی زمینهایشان را از دست بدهند، نگران بودند و دهقانان فقیر از اینکه چیزی نصیبشان نمی شد، ناراضی بودند و همین امر باعث اتحاد دو گروه شد. در نتیجه بلشویکها از این پایگاه دهقانی استفادة فراوانی کرد[Taylor 1984:28؛ مور1369 :177 –223 ].

انقلاب از بالا: ژاپن و آلمان

در این دو کشور طبقة کشاورز دارای پتانسیل انقلابی ضعیفی بود وکشاورزی بر پایةکار سرکوب قرارداشت. دولت و ملاکین با هم همسو و طی موضع گیری منحصربه فردی در پی ائتلاف با طبقة متوسط ونسبتاً قدرتمند بورژوا بودند.این بورژوازی دراثر صنعتی شدن نسبی این دو کشور در اواخر قرن 19 و اویل قرن 20 از دل طبقة ملاک پدید آمده بود.

به این ترتیب در این دوره ،گروهی از ملاکین به تدریج درگیر امر تجارت شدند وبرای این طبقه دگرگون کردن الگوهای کار بر روی زمین و اجاره داری (یعنی دگرگون کردن ساختار اجتماعی روستایی)امری ضروری شده بود. این سه گروه (بورژوازی،ملاکین و بوروکراسی دولتی) به یکدیگر ملحق شدندتا انقلابی از بالا یعنی فاشیسم را ترتیب دهند. از میان برداشتن جامعة سنّتی دهقانی به دلیل ایجاد اقتصاد سرمایه داری بود .برای مقابله با مخالفت کشاورزان با نوسازی و همچنین به علت احساس نیاز فوری به نیروی کارمنظم و ماهر ، امر سرکوب با فاشیسم همراه شد Taylor 1984:29]؛ مور 1369 :224 –286 ].

انقلاب بورژوازی: انگ لستان، فرانسه، ایالات متحده

در هر سه کشور انگلستان ، فرانسه، ایالات متحده انگیزة بورژوازی برای نوسازی زیاد بود. در انگلستان، طبقة متوسط دارای بیشترین قدرت و اتحاد آنان قادر بود اشرافیت سنّتی را در انقلاب انگلستان شکست دهد و کشور را صنعتی کند. در ایالات متحده طبقة متوسط شهری شمال طی جنگ داخلی طبقة اشراف مالک زمین جنوب را شکست داد. در فرانسه طبقة متوسط روستایی که از طریق ضبط حقوق فئودالها خود مبدل به سرمایه دار شده بودند، باقیماندة رژیم فئودالی را برچیدند تا جامعة سرمایه داری را به وجود آورند.

در انگلستان و آمریکا پتانسیل انقلابی دهقانان پایین بود، ولی در فرانسه قشر عظیمی از دهقانان مستقیماً تحت استثمار اشراف زمیندار و بورژوازی دهقانی قرار داشتند و پتانسیل انقلابی آنان زیاد بود. شکل کشاورزی در این کشور کار سرکوب بود ولی در آمریکا و انگلیس بازار کشاورزی شکل گرفته بود. در انگلیس دولت مستقل از طبقات مختلف اجتماعی بود، در فرانسه ، دراواخر قرن هجدهم دولت به صورت ضمیمه ای از اشراف درآمد و در آمریکا دولت به هیچ یک از طبقات (بورژوازی درشمال و ملاکین در جنوب ) تعلق نداشت Taylor 1984:29-30] ؛مور 1369: 64 –173 ].

یافته های مور

در اینجا سعی می کنیم یافته های تحلیل مور را به طور خلاصه بیاوریم. در هندوستان، توان انقلابی ضعیف دهقانان و انگیزش ضعیف بورژوازی به انقلابی نینجامید. در چین و روسیه بر خلاف هند که دهقانان دارای توان انقلابی بالایی بودند، انقلاب دهقانی کمونیستی رخ داد. در ژاپن و آلمان انگیزة بورژوازی قویتر از هند بود ولی پتانسیل انقلابی دهقانان پایین بود که به فاشیسم انجامید. در فرانسه هم توان انقلابی کشاورزان و هم انگیزة بورژوازی برای نوسازی قوی بود که نتیجة آن انقلاب پارلمانی دموکراتیک شد.

این امر بیان کنندة اهمیت توان انگیزش بورژوازی در فرانسه است، چرا که فرانسه از لحاظ توان انقلابی دهقانان با چین و روسیه برابری می کرد. شکل نظام کشاورزی اش کار سرکوب ولی انقلابَش انقلاب دموکراتیک پارلمانی بود. انگلستان و ایالات متحده دارای نظام کشاورزی مبتنی بر بازار بودند و دولت از طبقات استقلال زیادی داشت. پتانسیل انقلابی دهقانان نیز در این دو کشور در مقایسه با فرانسه ضعیف بود و تنها از نظر انگیزش بورژوازی با فرانسه مشترک بودند ولی با این وجود در هر سه، انقلاب بورژوازی رخ داد[Taylor 1984:30] . نتایج حاصله از تحلیل مور به بیان دقیقتر اینگونه است:

1 شرط لازم وکافی برای عدم وقوع انقلاب ، توان ضعیف انقلابی در دهقانان و انگیزة ضعیف بورژوازی برای نوسازی است.

2 اگر بر خلاف مورد اول ، توان دهقانی قوی و انگیزة بورژوازی ضعیف باشد، انقلاب دهقانی کمونیستی روی خواهد داد.

3 اگر انگیزة طبقة بورژوآ ،متوسط و توان انقلابی دهقانان پایین باشد، انقلاب از بالا خواهیم داشت.

4 انگیزة قوی در طبقة متوسط، دیگر متغیرها را (توان انقلابی دهقانان، شکل کشاورزی، روابط دولت طبقه) تحت الشعاع قرار می دهد؛ یعنی اگر توان انقلابی دهقانان بالا و انگیزة بورژوازی نیز قوی باشد، آنگاه انقلاب بورژوایی خواهیم داشت و نه انقلاب کمونیستی(مثل مورد فرانسه).

نقد نظریة مور

1 در مورد سه کشور انگلستان ، فرانسه و آمریکا آیا واقعاًً این سه کشور شاهد انقلاب بورژوازی بوده اند؟ آیا صحیح است که جنگ داخلی انگلیس را یک درگیری بین اشراف و طرفداران نوسازی بدانیم؟ در مورد فرانسه پیش از انقلاب تا چه حدی می توان یک طبقة متوسط را با منافع مشترک مشخص کرد؟ آیا صحیح است بگوییم که انقلاب از سوی این دسته صورت گرفته و آیا نتیجة انقلاب به معنای تشکیل یک جامعة بورژوازی بوده است؟

در مورد آمریکا، لزوماً بین سرمایه داری شهری شمالی ها و نظام کشاورزی مبتنی بر برده داری در جنوب ، از لحاظ اقتصادی عدم تجانسی نبوده است .یعنی آنکه الغای نظام کشاورزی مبتنی بر برده داری، پیش شرط حصول نوسازی نبوده است. در واقع ثبات نسبی نظام برده داری در جنوب حتی پس از پایان جنگ داخلی مؤید این ادعاست.

 در مورد آلمان ، به طورکلی تا چه حد می توان روی کار آمدن نازیها را انقلاب نامید؟ حتی اگر قبول کنیم که فقط گروه خاصی در این کشور طرفدار نوسازی بوده اند(یعنی نازیها)، با این حال نمی توان گفت ، این گروه عقاید خود را به زور به تودة مردم تحمیل نموده باشند، چرا که نازیها از حمایت همگانی برخوردار بودند.

در مورد ژاپن، این گفته که دولت فاشیستی به اجبار قصد تحمیل نوسازی به مردم را داشت، قابل قبولتر از آلمان است.چرا که در این کشور برنامه های نوسازی قابل توجهی با وجود مخالفت نسبی مردم صورت گرفته بود. ولی نکتة قابل ذکر آن است که این امر، مورد سادة مبتنی بر ائتلاف بوروکراسی دولتی، اشراف و طبقة متوسط طرفدار نوسازی؛ بدون توجه به خواستهای مردمی (آنطور که مور می گفت) نبود. بلکه نوسازی توسط بوروکراسی نسبتاً مستقل از دیگر گروههای موجود در جامعه صورت گرفته بود و اینکه، بوروکراسی در صورت لزوم، منافع صاحبان زمین وسرمایه داران را نیز در نظر نمی گرفت چه برسد به آنکه با آنها ائتلاف داشته باشد [Taylor 1982: 32].

 در مورد هند ، اینکه مور می گوید انگیزة بورژوازی در این کشور برای نوسازی کافی نبوده، گمراه کننده است. همچنین مور باید عدم امکانات کافی جهت انجام نوسازی را مورد توجه قرار می داد مثلاً آنکه هند از دولتی قوی جهت هدایت نوسازی برخوردار نبوده و اخیراً چنین دولتی پیدا کرده است[ Taylor 1982: 33] .

در این بحث یک نکته در مورد مطالعات مور عمومیت پیدا می کند. وی تمایل داشته است در تجزیه وتحلیل نوسازی منحصراً روی عوامل درونی یک جامعه بخصوص بر ماهیت روابط طبقاتی متمرکز شود که این از ارزش توضیحی کار وی کاسته است بویژه که او دیگر متغیرهای درونی را از یاد برده است. مثلاً به نقش فرهنگ اهمیتی نمی دهد وآن را عامل روبنایی می داند، یا به نقش مذهب در انقلاب انگلستان توجهی ندارد. همچنین از نظر او فرهنگ ضد بردگی در شمال آمریکا طی جنگ داخلی آن کشور، صرفاً بازتاب پیدایش تمدن سرمایه داری شهری بوده، لذا واکنشی اخلاقی در قبال مسأله ای ضد بشری نبوده است. وی جاه طلبیهای امپریالیستی را در انتخاب مسیر فاشیستی در راه رسیدن به نوسازی در ژاپن فراموش می کند و همچنین به عدم اتحاد ملی به عنوان مانعی بر سرراه انقلاب در هند توجهی ندارد . مور این متغیرها را صرفاً مظاهر ایدئولوژیکی متغیرهای طبقاتی می داند و این انتقاد در مورد کلیة الگوهای مارکسیستی و نئومارکسیستی عمومیت پیدا می کند [ Taylor 1982:33] .

دربارة تعداد و انتخاب موارد مورد مطالعه، حتی اگر راجع به اعتبار تحلیل مور از موارد انتخاب شده، توافق نسبی وجود داشته باشد، این موارد تنها دربرگیرندة شمار ناچیزی از جمعیت کشورهای نوسازی شده بوده و لذا در معرض خطای نمونه گیری قرار دارد . از سوی دیگر، می توان ادعا کرد که هر نویسنده ای می تواند با اطلاعات بجا مانده از مور، راجع به همان تعداد کشورهای مورد مطالعه، الگوی مورد نظر خود را آزمایش کند.

انتقاد دیگر آنکه انتخاب موارد مورد مطالعه عمداً به صورتی انجام گرفته تا در نتیجه گیری نهایی تأثیر بگذارد. مثلاً مور هند را که نوسازی در آن ضعیف و ناموفق بوده و در آن انقلابی نشده است به عنوان نمونة عدم وقوع انقلاب معرفی کرده است . بدین ترتیب او موردی را نشان داده که در آن انقلابی نشده و نوسازی هم صورت نپذیرفته است. در صورتی که وی اگر کشورهای اسکاندیناوی را به عنوان گروه شاهد انتخاب می کرد، در نتایج تحلیل، تغییر رخ می داد چرا که دراین کشورها انقلاب رخ نداد ولی نوسازی به صورت تام و تمام صورت پذیرفت. البته مور در مقدمة کتاب خویش به کشورهای اسکاندیناوی اشاره می کند و می گوید روند نوسازی در این کشورها به طور عمده تحت تأثیر عوامل خارجی بوده تا داخلی و بررسی این عوامل هم خارج از بحث کتابش می باشد. ولی با توجه به نقش مهم بریتانیا در هند، به نظر می رسد این توضیح دفاع گونه در تناقض با انتخاب هند، به عنوان نمونه ای جهت مطالعه باشد. به علاوه اگر عوامل خارجی در این مورد خاص (هند) حائز اهمیت بوده، مور باید به این عامل در کنار دیگر موارد مورد مطالعة خود توجه می کرد که نکرده است [Taylor 1982:34].

 به طور خلاصه می توان گفت استنتاجات صورت گرفته از سوی مور دربارة «ریشه های اجتماعی» بر پایة تفسیرهای کاملاً انتخاب شده از یکسری موارد خاصی که از قبل مورد نظر بوده اند ،انجام شده است. تجزیه و تحلیل مور، بر اساس مقایسة متغیرهای مورد نظر در کشورهای نمونه با همین متغیرها در هند، صورت پذیرفته است. در نتیجة تحلیل مور متأثر از دیدگاههای وی در مورد هندوستان است. همچنین تأکید مور بر مناقشات طبقاتی در تحلیل و اغماض از سایر متغیرها، بحث وی را خدشه دار کرده است.نکتة آخر آنکه مور تنها درمورد هند، بحث فرهنگ را وارد کرده و در موارد دیگر این عمل را انجام نداده که این کار از انسجام تحلیل وی کاسته است. اگر نظریه مور نظریه ای ساختاری است، اصلِ وارد کردن عنصر فرهنگ به بحث وی آسیب می زند.

تفصیل نظریة مور و کاربست آن در مورد انقلاب ایران

در این قسمت، می خواهیم نظریة مور را بسط بیشتری بدهیم و آن را در مورد انقلاب ایران به کار ببندیم. هدف آن است که دریابیم آیا این نظریه توانایی تبیین انقلاب ایران را دارد یا خیر؟ سپس خواهیم پرسید که آیا نظریه های ساختارگرا قادر خواهند بود به تنهایی انقلاب ایران را توضیح دهند یا آنکه احتیاج به وارد کردن عناصر دیگری برای تحلیل انقلاب ایران داریم؟

در این قسمت سعی ما بر این است که در چهارچوب نظریة برینگتون مور به سه پرسش پاسخ دهیم . پرسش اول: آیا در ایران، با توجه به موقعیت طبقات مختلف، می توانست یک انقلاب بورژوآ دمکراتیک رخ دهد؟ پرسش دوم: آیا در ایران می توانست یک انقلاب کمونیستی دهقانی واقع شود؟ پرسش سوم: با توجه به جایگاه و مناسبات طبقاتی، آیا در ایران می توانست یک انقلاب از بالا به شیوة ژاپن یا آلمان انجام شود؟

 ابتدا باید به بررسی طبقات مختلف در دورة ماقبل انقلاب ایران بپردازیم؛ آنگاه با توجه به این بررسیها و با استفاده ازچهارچوب نظری مور قادر خواهیم بود به سؤالات فوق پاسخ دهیم. در اینجا برای بررسی طبقات می توانیم از متغیرهای مورد استفادة مور، بهره ببریم.همان طور که می دانیم این متغیرها عبارت بودند از : انگیزة بورژوازی برای نوسازی، رابطة دولت / طبقةحاکم، توان انقلابی طبقة دهقان و شکل نظام کشاورزی.

بررسی متغیرهای مور در مورد ساختار اجتماعی ایران

سالهای بین 1332 و 1357، فصل نوینی در ساختار تحولات اجتماعی ایران محسوب می شود. در این دوره برای نوسازی تلاشهای فراوانی صورت می پذیرد که در نهایت با شکست مواجه می شود. در این قسمت سعی می کنیم متغیر های مورد نظر را در فاصلة این سالها بررسی نماییم.

شکل نظام کشاورزی و توان انقلابی دهقانان در ایران

از چشمگیرترین تغییرات در ساختار اجتماعی ایران طی این سالها، تحول کیفی از شیوة تولید سهم بری به کشاورزی سرمایه داری و تبدیل سهم بران به خرده مالکان و تبدیل ملاکان به سرمایه داران کشاورزی و صاحبان شرکتهای کشت و صنعت است. تحول کمّی نیز به شکل کاهش سهم عشیرتی و کشاورزی و افزایش رشد سهم تولید سرمایه دارانه به نسبت کل تولید ناخالص ملی است . از سال 1332-1357 اقتصاد ایران سه مرحله را پشت سر گذاشته است:

1 دهة 30 (1332-1342): مرحلة تثبیت شرایط مادی اقتصادی که به بحران تراز پرداختها و بی ثباتی سیاسی اوایل دهة 1340 منجر شد.

2 دهة 40 (1342-1354): انتقال به اقتصاد سرمایه داری از طریق اصلاحات ارضی، اتخاذ سیاست جایگزینی واردات، سرمایه گذاریهای زیربنایی و خطوط تولید مونتاژ.

3 دهة 50 (1354-1357): تسریع فرآیند قبلی که به توسعة سرمایه داری وابسته و متعاقب آن به بی ثباتی سیاسی منجر شد.

همان طور که گفتیم در این دوره با اصلاحات ارضی اهمیت شیوة تولید عشیرتی کاهش یافت، روش تولید زراعی مبتنی بر سهم بری جای خود را به کشاورزی سرمایه داری داد و کشاورزی تجاری با مشارکت دولت و شرکتهای چند ملیتی جایگزین اربابان سابق شدند. پیش از اصلاحات، نیمی از جمعیت فعال کشاورزی مزارعه کار بودند که اینان می توانستند فقط یک سوم محصول را برای خود نگاه دارند و تنها هفت درصد دهقانان مالک اراضی خود بودند و فقط چهار شکل زمینداری در ایران وجود داشت: اراضی سلطنتی، خالصه جات، اراضی اوقاف و اراضی اربابی [بشیریه 1374 :219 ]. بدین ترتیب شکل کشاورزی کار سرکوب بود.

در اثر اصلاحات ارضی 93% از سهم بران به مالک زمین تبدیل شدند اما وضعشان بهبود نیافت. ملاکان عمده باقی ماندند و عده ای به سرمایه دار تبدیل شدند. یک طبقة متوسط روستایی و تجار روستایی ظهور کرد که در کار شوراها و تعاونیها مسلط بودند. بعد از اصلاحات، دولت جایگزین اربابان شد و در نتیجه تضاد میان روستاییان و اربابان به تضاد میان دولت و روستاییان تبدیل شد [Foran 1993:319]. با وجود اصلاحات ارضی:

تا سال 1357 کشور هنوز در مواد غذایی خودکفا نبود و رشد جمعیت و ثروت تنها پدیده ای شهری بود… .علی رغم نرخ رشد اقتصادی سریع، نابرابری بین درآمدهای شهری و روستایی افزایش می یافت… .شکاف رو به گسترش میان مخارج و درآمدهای شهری و روستایی، اساس صنعتی شدن، در آینده را پوساند چرا که بخش روستایی، بازار آماده ای را برای کالاهایی که بخش صنعتی تولید فراهم می کرد، فراهم نمی آورد [Afshar 1989:68].

با این اوصاف می توان گفت نوع نظام کشاورزی از کار سرکوب به شکل بازار در حال تغییر بود. در طی اصلاحات ارضی حدود 3/1 میلیون خانوار دهقانی زمین دریافت کردند. در پایان اصلاحات و در سال 1353، 33 درصد از کل جمعیت روستایی فاقد زمین، 39 درصد به طور متوسط دارای دو هکتار زمین، 12 درصد به طور متوسط دارای هفت هکتار، 14 درصد به طور میانگین مالک 18 هکتار و 5 درصد به طور متوسط مالک 190 هکتار بودند.

به طور کلی اصلاحات ارضی باعث به وجود آمدن یک طبقة متوسط دهقانی شد که 15 درصد جامعة دهقانی را تشکیل می داد. همین طبقه کنترل سازمانهای تعاونی و روستایی و شرکتهای سهامی زراعی را در دست داشت. همین امر موجب وابستگی جامعة دهقانی به بوروکراسی دولتی بود [بشیریه 1374 :219]. با از بین رفتن نظام کار سرکوب دیگر دهقانان تحت استثمار شدید و مستقیم اربابان مالک نبودند و احتمال انقلابی شدن آنها کمتر شد. از سوی دیگر با فقدان اربابان مالک، دهقانان دیگر تحت کنترل شدید و مستمر آنان نبودند و توان انقلابی آنان امکان بروز پیدا می کرد. ولی آنچه که تاریخ معاصر به ما می گوید آن است که دهقانان ایرانی در سدة اخیر هیچ گاه شورشهای انقلابی با اهمیتی نداشته اند که این نشان از پایین بودن توان انقلابی آنان دارد. به این ترتیب حتی اگر امکان بروز این توان پیش می آمد، از شورش و قیام دهقانی خبری نبود چرا که فرض وجود اصل چنین توانی محل تردید است (دلایل این امر را بعداً توضیح می دهیم). از سوی دیگر، تجاری شدن کشاورزی باعث کارآمد شدن آن نشد چرا که قشر عظیمی از دهقانان به جای ماندن بر سر زمین و زراعت، به شهرها و کارخانه ها روی آوردند و مشغول امور صنعتی شدند. به این ترتیب در انقلاب اسلامی، دهقانان نقش فعالی ایفا نکردند و حتی دربادی امر از شاه حمایت می کردند که این عمل با گسترش جنبش توده ای از میان رفت.

طبقة اشراف زمیندار

در دهه 1340 دولت در صدد از بین بردن قدرت زمینداران برآمد. قدرت اشراف، در اراضی و املاکشان بود و اصلاحات ارضی نقطة پایانی بر این قدرت بود. اصلاحات ارضی مهمترین کوشش دولت برای درهم شکستن قدرت اجتماعی اشراف زمیندار بود. طبق قانون اصلاحات ارضی در سال 1342، زمینداران می توانستند تنها یکی از روستاهای خود را نگاه دارند و بقیة املاک آنها مشمول قانون تقسیم اراضی شد. اصلاحات ارضی طی سه دوره از سال 1341-1350 اجرا شد. با توجه به مستثنیات قانون اصلاحات ارضی، بخشی از طبقة زمیندار همچنان باقی ماند ولی دیگر صاحب قدرتی نبودند. در سال 1350، حدود 62000 زمیندار بزرگ در مناطق مختلف کشور وجود داشتند که زمینهایشان بر اساس نظام کارمزدی کشت می شد. بدین ترتیب نوع نظام کشاورزی به صورت نوع بازاری در آمده بود [بشیریه1374: 204].

انگ یزة بورژوازی برای نوسازی در ایران

طبقة سرمایه دار در ایران تا سال 1342 رشد چندانی نداشت و سرمایه داری در این مقطع محدود به سرمایه داری تجاری می شد. علت هم در عدم امکان این طبقه از برخورداری از استقلال و آزادی عمل از یکسو و ناتوانی در انباشت سرمایه از سوی دیگر بود [مشیرزاده راهبرد ش6 :36 ]. اما از دهة 1340 به بعد شرایط رشد بورژوازی در ایران فراهم شد. در این دوره اتحادی سه گانه بین سرمایة خارجی، سرمایة داخلی و دولت به وجود آمد .[Foran 1993:329] سرمایة خارجی در صنایع اتومبیل، لوازم خانگی، مواد شیمیایی، دارویی و پلاستیک جنبة غالب را داشت و در صنایع بومی نظیر بافندگی و ساختمان نیز رسوخ کرده بود. صنایع کلیدی ایران، اکثر قطعات و اجزای مورد نیاز خود را از خارج وارد می کردند و در داخل کار چندانی بجز مونتاژ کردن این قطعات صورت نمی پذیرفت. در مجموع بخش صنعتی جدید با استفاده از ماشینهای وارداتی، به یاری تکنولوژی وارداتی اجزای وارداتی را مونتاژ می کرد که گاه این کار به صورت سرمایه گذاری مشترک انجام می شد و در نهایت فرآورده های نامرغوب با قیمتهای بالا به فروش می رفت [Foran 1993:328]. به طور کلی می توان گفت سرمایة بین المللی طی دورة 1320-1357 بیش از دورة صد سالة قبل از آن در شکل دادن به اقتصاد ایران مؤثر بوده است. اگرچه سرمایه گذاری خارجی سهم ناچیزی از کل سرمایه گذاریهای انجام شده را در برمی گرفت، اما همین سرمایه های قلیل در مهمترین بخشهای اقتصاد ایران صورت گرفته بود، بنابراین سرمایة خارجی چیزی بیش از یک شریک فرودست بود [Foran 1993:329] . (وجود سرمایة خارجی متغیری است که در تحلیل مور جایی ندارد چرا که در نقد نظریة مور اظهار کردیم که این نظریه به عوامل درونی جوامع می پردازد). در ایران دولت نیز به کارهای اقتصادی اشتغال داشت و برخی از سرمایه گذاریها را صورت می داد، به طوری که گاه منابع عظیمی را صرف سرمایه گذاری می کرد. (جایگاه این متغیر سرمایة دولتی نیز در تحلیل مور خالی است). سرمایة خصوصی در ایران همواره نقش پشتیبان را برای سرمایة دولتی ایفا نموده است.

علاوه بر این، طبقة سرمایه دار در ایران طبقة یکدستی نبود و شامل بخشهای گوناگونی می شد؛ از جمله بورژوازی سنّتی، خرده بورژوازی، بورژوازی مدرن، بورژوازی کمپرادور یا وابسته و بورژوازی بوروکراتیک. البته این تمایزات فقط فایدة نظری برای بحث ما دارند چرا که در عمل جدا کردن این بخشها از هم امکان پذیر نیست. برای مثال در ایران نمی توان به راحتی بورژوازی کمپرادور را از بوروکراتیک جدا کرد [عتیق پور 1358 :72 –78 ].

بورژوازی مدرن شامل بورژوازی صنعتی، تجاری ومالی ای می شد که تازه به وجود آمده بود و دارای پیوندهای بین المللی قوی و پیوندهای بومی ضعیفی بود. تفکیک این بخش از بورژوازی بوروکراکتیک و بورژوازی کمپرادور (که فروشنده و دلال کالاهای بیگانه و شریک کمپانیهای خارجی است) امکانپذیرنیست، چرا که بورژوازی مدرن متمایل به انجام فعالیتهایی بود که مورد علاقة سرمایة خارجی قرار می گرفت. سه خاستگاه اجتماعی بورژوازی مدرن ایران عبارتند از: ملاکین سابق که سهام کارخانه ها را خریده یا به کشاورزی سرمایه دارانه روی آورده بودند، تجار سابق بازار و گروهی که در اثر رونق نفتی تبدیل به بورژوازی مدرن شده بودند(که شامل کارآفرینان، صاحبان کسب و کار و مستخدمان عالی رتبه که اغلب از طبقات پایین اجتماعی بودند ولی توانسته بودند خود را به دربار نزدیک کنند).[Vakili-Zad 1992:22] بورژوازی مدرن شامل مالکان بانکهای مختلط توسعه (که شرکای خارجی سهام آن را داشتند)، سرمایه گذاران در تعاونیهای زراعی و کشاورزی تجاری، مالکان کارخانه های مدرن که به مونتاژ کالاهای مصرفی اشتغال داشتند و بورژوازی تجاریِ مدرنِ غیر بازاری می شد.

بورژوازی بوروکراتیک شامل بوروکراتهای دولتی با استفاده از مزایایی که در اختیار داشتند، به فعالیتهای اقتصادی روی آورده بودند و سودهای سرشاری را از این طریق نصیب خود می کردند. این جناح بوروکراتیک درون بورژوازی مالی، تجاری و صنعتی مدرن، بر سایر بخشها سلطه داشت و کانون آن بوروکراتهای عالی رتبه، سران عالی رتبة ارتش، خانوادة سلطنتی و وابستگان آنها بودند [آقایی 74 1373: 122]. بورژوازی سنّتی یا بورژوازی ملی و یا بازاری، در پی ائتلاف تجار و تولیدکنندگان کالایی خُرد شکل گرفته بود. این بخش از بورژوازی به دلیل، سیاستهایی که دولت در پیش گرفته بود با آن (دولت) مخالفت می کرد. سیاستهای حکومت (سیاستهای اعتباری، نظام جواز شغل، قرار دادن نرخهای سوبسیدی در اختیار مؤسسات بزرگ) به طور کلی به نفع بورژوازی مدرن بود. همچنین گسترش نظام بانکی و دیگر نهادهای اعتباری دولت و گسترش بخشهای تجاری مدرن موجب زوال قدرت نسبی بازار شد به طوری که سهم تجارت داخلی (بازار) در تولید ناخالص داخلی (شاخص دخالت بازار در اقتصاد) از 1342 تا 1356 کاهش 7/3 درصدی داشت [آقایی74 1373 : 125-127].

در پایان این بحث راجع به بخش خصوصی سرمایه، ذکر این نکات حائز اهمیت است که:

1 با وجود آنکه سرمایة دولتی در راستای منافع سرمایة خارجی، در اقتصاد ایران نقش مسلط را داشت و سرمایة خصوصی به عنوان پشتیبان سرمایة دولتی مطرح بود ، ولی آمار و ارقام چنین نشان می دهد که میزان سرمایه گذاری خصوصی از کل سرمایه گذاری در سالهای قبل از 1352، بیشتر از سرمایه گذاری دولتی و پس از 1352 نیز چندان کمتر ازسرمایه گذاری دولتی نبوده است [کاتوزیان 1372 :312].

2 در دورة 1340-1357 ، شاهد تحول در بافت طبقاتی سرمایه دار هستیم به این ترتیب که با افول سرمایه داری تجاری و رشد سرمایه داری صنعتی و مالی مواجهیم. از اوایل دهة 1340 به بعد، دولت با اتخاذ سیاستهای اقتصادی خاص، به پیدایش طبقة سرمایه دار صنعتی و مالی جدید و انهدام طبقة سرمایه دار تجاری (بازار) کمک کرد. دولت با ایجاد محدودیتهای تجاری و گمرکی، باعث افول سرمایه داری تجاری شد و با اعطای وام و امتیازات انحصاری به بورژوازی صنعتی، باعث رشد این طبقه گشت. به طوری که در دهة 50، بورژوازی بزرگ صنعتی ای پدید آمد که مرکب از پنجاه خانواده بود و حدود 67% کل صنایع و مؤسسات مالی را در تملک خود و انگیزة بالایی برای نوسازی داشت. طبقة سرمایه دار جدید دست پروردة دولت بود و با آن همکاری نزدیک داشت.

اما دراوایل دهة 1350 دولت از رشد فزایندة طبقة جدید نگران شد . در سال 1351 شاه به منظور جلوگیری از رشد بی رویة طبقة سرمایه دار ، دستور تشکیل شورای عالی اجتماعی را صادر کرد، سهام صنایع خصوصی بزرگ را به کارگران فروخت، دستمزدها را افزایش داد وحتی برخی از سرمایه داران بزرگ را به حبس انداخت. به این ترتیب تا حدودی جلوی فعالیتهای اقتصادی این طبقه گرفته شد ولی به هر حال در سالهای پیش از انقلاب 1357 ، بورژوازی صنعتی بزرگ به نیروی با نفوذی در سیاست ایران تبدیل شده بود وبه همین اندازه بورژوازی تجاری تحت فشاردولت قرار گرفته و نفوذش را از دست داده [بشیریه 1374 :158] و طبعاً با نوسازی مخالف بود.

روابط دولت /طبقة حاکم در ایران

همان طور که گفتیم در دهة 1340، دولت ایران به طرق گوناگون زمینه های مساعد برای رشد بورژوازی را فراهم ساخته بود. بدین ترتیب به جای آنکه دولت در دست طبقة حاکم باشد، به این طبقه شکل می داد. در دهة 1340 دولت پهلوی تحت هدایت صندوق بین المللی پول، تجارت خارجی را به کنترل خود درآورد و با تأکید بر تولیدات داخلی و انجام اصلاحات ارضی و اتخاذ سیاست جایگزینی واردات ، موجبات رشد بورژوازی را فراهم کرد. همچنین دولت پهلوی در این سالها اقدامات مؤثری جهت حمایت از بورژوازی صنعتی به عمل آورد که عبارت بودند از: سیاست حمایت تعرفه ای، ممنوعیت ورود برخی اقلام خاص، اعطای اعتبارات و وامهای سهل الوصول با نرخ پایین بهرة بانکی برای صنایع بزرگ، معافیتهای مالیاتی، امتیازات انحصاری، تشویق سرمایه گذاری خارجی به منظور تحریک و رشد بورژوازی بومی و تأسیس صنایعی که به رشد صنایع بومی کمک می کرد[آقایی 74 –1373 :119].

دولت از طریق اختصاص دادن درآمدهای نفتی خود به بورژوازی مدرن کمک می کرد. سرمایه گذاری نسبتاً بالای خصوصی بویژه از سال 1352 به بعد،نتیجة سیاست دولت در انتقال قسمت بزرگی از عواید نفت به وابستگانش از طریق وامهای کم بهره و کمکهای دیگر بود. دریافت کنندگان نیز این اعتبارات را سرمایه گذاری می کردند و از سود سرشاری بهره مند می شدند[کاتوزیان 1372 :312].

بنابراین نوعی حالت حامی و تحت الحمایگی بین دولت و بخش خصوصی وجود داشت:

رابطة تحت الحمایگی بین رژیم که قادر به توزیع منابع بود و منافع خصوصی که تلاش می کرد از طریق دسترسی به کانالهای عمومی بر سیاست عمومی و جذب منابع تأثیر بگذارد، وجود داشت. بنابراین این یک فرآیند غیر رسمی بود که بر اساس روابط فردی بین منافع خصوصی و نهادهای دولتی قرار داشت … . و بخش خصوصی حول مؤسسه های اجرایی حلقه می زد تا بتواند بر اتخاذ سیاستها تأثیر بگذارد[Bashiriyeh 1984:46-47].

این روابط، توانایی و استقلال عمل بورژوازی مدرن را کاهش و استقلال دولت را افزایش می داد. بورژوازی مدرن هیچ گاه نتوانست از لحاظ سیاسی قدرتمند باشد و احزاب و نهادهای مستقلی را تأسیس نماید. به این ترتیب بورژوازی مدرن ناچار بود از یکسو با دولت در اتحاد باشد تا از مزایای این اتحاد برخوردار گردد و از سوی دیگر، به طبقة سرمایه داران خارجی وابسته بود و با آنها اتحاد داشت، زیرا به دلیل ادغام اقتصاد ایران در بازار جهانی، منافعش با منافع آنها گره خورده بود . سرمایة خارجی، تکنولوژی، مهارتهای مربوط به مدیریت و گاهی سرمایة مالی و دسترسی آسان به بازارهای گسترده و حمایت شده را در عوض مشارکت در منافع حاصله ، به نخبگان صنعتی بومی ایران ارائه می کرد.

همان طور که قبلاً نیز گفته ایم یک دست نبودن بورژوازی در ایران و عامل سرمایة خارجی و نفوذ آن بر بورژوازی مدرن، کاربست نظریة مور درمورد ایران را با مشکل مواجه می سازد. اما با وجود این مسائل، سعی خود را در این زمینه به عمل می آوریم. تا اینجا متغیرهای مورد نظر مور دربارة ایران بررسی شد، از این به بعد سعی خواهیم کرد تا نشان دهیم کدام یک از راههای نوسازی برینگتون مور با مورد ایران همخوانی دارد.

ایران و انقلاب از بالا

در این قسمت از مقاله می خواهیم به این پرسش پاسخ دهیم که آیا در ایران می توانست انقلابی از بالا شکل بگیرد؟

همان طور که دیدیم در این راه ازنوسازی ، دولت نوساز، از بالا اقدام به نوسازی می کند و با طبقة سرمایه دار و اشراف زمین دار دست به ائتلاف می زند. به عبارت دیگر، ائتلاف میان بخشهایی از هیأت حاکمة زمین دار قدیم که دارای قدرت سیاسی قابل ملاحظه ولی موقعیت اقتصادی ضعیفی می باشند از یکسو، و طبقة سرمایه دار نوپدیدی که دارای قدرت اقتصادی است و به دنبال امتیازات سیاسی و اجتماعی نیز می باشد از سوی دیگر صورت می پذیرد که در نتیجة چنین تحولی تغییرات اجتماعی واقتصادی ناگهانی و سریعی صورت می پذیرد و تودة جمعیت مورد استثمار شدید واقع می شود. جوامع کشورهایی که در آنها چنین تحولی رخ داده است(آلمان و ژاپن) دارای این ویژگیها بودند: همان طورکه دیدیم طبق بررسی مور، انگیزة بورژوازی در این کشورها برای نوسازی متوسط بود، شکل نظام کشاورزی کار سرکوب بود و دهقانان استثمار می شدند و توان انقلابی دهقانان کم بود. طبقة حاکم و یا طبقة اشراف زمین دار در دولت از نفوذ سیاسی قابل توجهی برخوردار بود. تا قرن نوزدهم، در هر دو کشور فوق (آلمان و ژاپن) نوعی نظام فئودالی با برخی تفاوتها وجود داشت. با رشد تجارت داخلی و خارجی، گرایشهای تجاری در کشاورزی ظهور کرد و منجر به رشد طبقة بورژوازی شد و آخرالامر طبقات بورژوآ و اشراف زمیندار در این دو کشور در مقابل هم صف آرایی نکردند ، چرا که در وضعیت قرن نوزدهمی این جوامع ، نه بورژوازی آنقدر قدرتمند بود که توانایی رقابت بر سر قدرت سیاسی را با اشرافیت زمیندار سنّتی داشته باشد و نه دولت اشرافی به دلیل منازعه با دول قدرتمند اروپایی می توانست از موقعیت اقتصادی طبقة بورژوازی چشم بپوشد [دلاوری 1370 1369: 225].

نتیجه آن شد که در اثر ائتلاف این دو طبقه دولتی نوساز بر سر کار آمد که هرگونه مخالفت با نوسازی را سرکوب می کرد. پیدایش دولتهای نوساز در آلمان و ژاپن در نتیجة شرایط سیاسی و اجتماعی خاص این جوامع بود.

در ایران دورة پهلوی دوم، همان طور که شرح دادیم، اشرافیت زمیندار بخصوص از دهة 1340 به بعد و با انجام اصلاحات ارضی، قدرت سیاسی و نفوذ خود را بر دولت از دست دادند. علاوه بر این در دهة 1350 و پس از شوک نفتی، دولت هرچه بیشتر و بیشتر از طبقات اجتماعی مستقل شد و رابطة دولت / طبقه عکس شد. به این معنا که این دولت بود که به طبقات اجتماعی شکل می داد و بر آنها نفوذ داشت، طبقات اجتماعی نفوذی بر دولت نداشتند. حتی طبقة بورژوازی صنعتی و مالی که در دهة 1350 از قدرت اقتصادی برخوردار شده بود، توسط دولت و با استفاده از رانتهای دولتی شکل گرفته بود.

نوع نظام کشاورزی نیز از نوع کشاورزی بازاری بود و به این ترتیب (و با انجام اصلاحات ارضی) دهقانان دیگر به آن شدت سابق تحت تأثیر استثمار ملاکین نبودند و لذا پتانسیل انقلابی زیادی نداشتند.

به این ترتیب در دهه های 1340 و 1350 ، طبقة اشراف زمیندار دارای قدرت سیاسی چندانی نبودکه به واسطة آن بتواند با بورژوازی دست به ائتلاف بزند، چرا که چیزی برای معامله نداشت. همچنین دولت به جای ائتلاف با طبقة زمیندار، با اتخاذ سیاستهایی در دهة 1340 باعث تضعیف این طبقه گردید. به این ترتیب دولت ایران در این مقطع، مبتنی بر یک طبقة قدرتمند از اشراف زمیندار نبود. بورژوازی هم با اینکه دارای قدرت اقتصادی قابل توجهی در این زمان شده بود ولی نفوذ قابل ملاحظه ای در دستگاه سیاسی نداشت و این دولت بود که باعث رشد این طبقه شده بود و برآن نفوذ و کنترل داشت. بنابراین دولت پهلوی دوم هیچ گاه برآیند ائتلاف دو طبقة اشراف زمیندار و بورژوازی نبود و اساساً شرایط اجتماعی سیاسی در سالهای 1340 و 1350 ایران، با شرایط سیاسی اجتماعی ژاپن و آلمان قرن 19و20 متفاوت بود.

ایران و انقلاب دهقانی

در این قسمت می خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که آیا در ایران سالهای 1350 می توانست انقلاب دهقانی(مطابق چهارچوب نظری مور) رخ دهد؟ همان طور که می دانیم، در جوامعی که در آنها انقلاب دهقانی رخ داد مانند روسیه و چین، دولت حامی اشراف زمیندار بود و نمی گذاشت که طبقة بورژوازی رشد نماید. لذا انگیزة بورژوازی در این کشورها برای نوسازی کم بود. به همین علت، طبقة بورژوآ گسترش چندانی نیافت تا بتواند به شیوة نوسازی فاشیستی با اشراف زمیندار ائتلاف نماید. از سوی دیگر، زمینداران شدیداً به سرکوب و استثمار طبقة دهقان می پرداختند و به همین دلیل توان انقلابی آنان بسیار زیاد بود. نتیجة این وضعیت آن شد که گروهی از روشنفکران شهری دست به ایجاد احزاب انقلابی زنند و با استفاده از قدرت طبقات فرودست بویژه دهقانان، انقلابی را تدارک ببینند و سعی کردند با استفاده از قدرت آنان در صدد نوسازی برآیند. نتیجه، به وجودآمدن دولتی توتالیتر بود که در همة کارها واز جمله در نوسازی دخالت بیش از حدّ می کرد تا جایی که سرانجام خود دهقانان نیز قربانی این شیوة نوسازی شدند و به وسیلة دولتهای کمونیستی سرکوب گردیدند.

جوامعی که دچار انقلاب کمونیستی شدند دارای ویژگیها و شرایط اجتماعی خاص خود بودند. از جمله:

1 بخش اعظم جمعیت این کشورها را دهقانان تشکیل می دادند که در نظام فئودالی تحت استثمار شدید ملاکان بودند.

2 در این جوامع در قرن 19 شورشهای دهقانی زیادی صورت پذیرفته بود. دلایل آن، استثمار ملاکین از یکسو و فشاری که دولت با اخذ مالیات از دهاقین به عمل می آورد از سوی دیگر بود.

3 پیوند این جنبشهای دهقانی با جنبش انقلابیون شهری (طبقات پایین و روشنفکران) [دلاوری 1370 1369: 213 214].

سؤال آن است که آیا در ایران چنین ویژگیهایی وجود داشته است؟ آنچه که تاریخ معاصر به ما می گوید آن است که در ایران هیچ گاه شرایط سیاسی و اجتماعی برای بروز شورشهای گستردة دهقانی مهیا نبوده است . در ایران تا پایان قرن 13 هجری شمسی، اقشار گستردة دهقانی وجود داشت اما جنبشهای گسترده و مستمری نداشتند بلکه شورشها به طور عمده پراکنده بود و اغلب هم سرکوب می شد. علت فقدان شورشهای گسترده و دهقانی علی رغم گستردگی این طبقه در ایران عبارت بود از:

1 دهقانان در دوره های ثبات تحت نظارت شدید تیولداران (نمایندگی قدرت مرکزی) و در دوره های بی ثباتی تحت نظارت حکام و زمینداران بودند.

2 طبقة دهقانان ایرانی طبقه ای یکدست نبود چون همواره انواع گوناگونی از مالکیت زمین وجود داشته که بر هریک از آنها مناسبات متفاوتی حاکم بوده است.

3 دولتها اغلب شورشها را سرکوب می کردند [دلاوری 1370 1369: 216 218].

تنها در اواخر قرن سیزدهم هجری شمسی بخصوص در هنگام انقلاب مشروطه بود که زمینه برای شورشهای گستردة دهقانی آماده شد، اما باز هم شورشهای عمده ای رخ نداد و شورشهای انجام شده نیز پیوندی مستمر با جنبشهای شهری نداشت [دلاوری 1370 1369: 218]. در دورة پس از دهة 1340 و با انجام اصلاحات ارضی بسیاری از دهقانان صاحب زمین شدند ودیگر تحت تأثیر استثمار شدید مالکین قرار نداشتند لذا از توان انقلابی کمی برخوردار بودندو همان طور که گفتیم حتی در بادی امر برخلاف جریان انقلابی حرکت می کردند.

اما موقعیت روشنفکران انقلابی در ایران چگونه بود؟ آیا آنان توجهی به جنبشهای دهقانی داشتند؟ روشنفکران ایرانی را می توان در دو گروه روشنفکران مذهبی و از جمله روحانیون و روشنفکران غیر مذهبی جای داد. تا آنجا که می دانیم جریان غالب حوزوی در دهة 1340 اصلاحات ارضی را محکوم کرد. دلیل آن نیز اهمیتی بود که روحانیون طبق آموزه های اسلامی به مالکیت می دادند (همة ما اصل معروف تسلیط را می دانیم: «الناس مسلطون علی اموالهم و انفسهم». روشنفکران چپ نیز اصلاحات ارضی را حرکتی محافظه کارانه و در جهت عقیم گذاشتن جنبش سوسیالیستی ارزیابی و با آن مخالفت می کردند. تنها روشنفکران موافق دولت بودند که با اصلاحات موافق بودند که طبعاً این عده نیز حامی شورشهای دهقانی نبودند. بنابراین روشنفکران مخالف دولت و انقلابی هر یک بنابر دلیلی با اصلاحات ارضی مخالف بودند و طبعاً نمی توانستند رهبری جنبش دهقانی را در دست گیرند و اصلاً در این مقطع از زمان از شورش دهقانی نیز خبری نبود، که روشنفکران بخواهند در صدر آن قرار گیرند. از سوی دیگر، روشنفکران سکولار غیرچپ نیزافکار سوسیالیستی و کمونیستی را نمی پسندیدند ولذا به دنبال ایجاد آگاهی طبقاتی در طبقات فرودست جامعه و ایجاد انقلاب دهقانی نبودند.

نتیجه آنکه با توجه به ویژگیهای جامعة دهقانی در ایران از یکسو و با توجه به موقعیت اقشار روشنفکر در ایران از سوی دیگر، می توان ادعا کرد که در دهه های 1340و1350 شرایط لازم برای وقوع انقلاب دهقانی مهیا نبوده است.

ایران و انقلاب بورژوایی

در این قسمت می خواهیم به این سؤال پاسخ دهیم که آیا در ایران دهه های 1340و1350 می توانست انقلابی بورژوایی رخ دهد؟ همان طور که می دانیم در راه انقلاب بورژوایی، طبقة جدید بورژوآ با پایگاه اجتماعی و اقتصادی مستقل از طبقة اشراف زمیندار، رشد می کند و سپس با توسل به خشونت اشراف را شکست می دهد. ویژگی این انقلاب، عدم ائتلاف بورژوازی و اشراف زمیندار است. قبل از انقلاب نیز با جامعة فئودالی، آزادی گروههای شهری و رشد طبقة متوسط سر وکار داریم. در اثر تجاری شدن کشاورزی و انباشت سرمایه، طبقة بورژوآ انقلابی از پایین را صورت می دهد که نتیجة آن سرمایه داری صنعتی ودموکراسی سیاسی است [دلاوری1370 1369 : 206 208].

آیا در ایران زمان انقلاب، شرایط اجتماعی وسیاسی برای انجام انقلاب بورژوایی مناسب بود؟ همان طور که گفتیم در ایران دهه های 1340و1350 ، کشاورزی در حال تجاری شدن بود و نوع نظام کشاورزی به نوع کشاورزی بازار تبدیل شده بود. لذا سطح استثمار دهقانان پایین و در نتیجه توان انقلابی آنان کم بود. در این دوره و بخصوص در دهة 1350، طبقة بورژوازی نسبتاً قویی پیدا شده بودکه متشکل از سرمایه داران کشاورزی، صنعتی و مالی بود که دارای انگیزه های قویی برای نوسازی بودند. به این ترتیب همان طور که ا زجدول 2 نیز مشخص است شرایط اجتماعی ایران در زمان وقوع انقلاب شبیه شرایط اجتماعی انگلستان و آمریکا در هنگام جنگهای داخلی و انفصال در این دو کشور بوده است. پس چرا در ایران انقلاب بورژوایی اتفاق نیفتاد ولی در انگلستان و ایالات متحده افتاد؟

جدول 2-کاربست متغیرهای تحلیل مور دربارة انقلاب ایران و مقایسة آن با نمونه های انگلستان و ایالات متحده

قوت انگیزة بورژوازی برای نوسازی توان انقلابی دهقانان روابط
 دولت / طبقه
نوع
نظام کشاورزی
نمونه نتایج
قوی کم مستقل بازاری ایران1342-57 انقلاب اسلامی
قوی کم مستقل بازاری انگلستان انقلاب بورژوایی
قوی کم مستقل بازاری ایالات متحده انقلاب بورژوایی

پاسخ را باید در چگونگی شکل گیری طبقة بورژوآ در ایران و روابط دولت-طبقات بیابیم. همان طور که گفتیم در دهة1350طبقة بورژوای نسبتاً قوی پیدا شده بودکه خواهان نوسازی هم بود. اما این دولت پهلوی بودکه باعث رشد و گسترش و نفوذ و قدرت این طبقه شده بود ودارای کنترل و نفوذ بر آن بود و نه برعکس. طبقة بورژوازی، طبقه ای نبود که به طور طبیعی و از درون مناسبات درونی طبقاتی جامعة ایران، سر بلند کرده و رشد و گسترش پیدا کرده باشد. بلکه این دولت بود که تحت فشار نظام اقتصادی بین المللی به رشد این طبقه کمک و به تضعیف طبقة اشراف زمیندار و بورژوازی تجاری همت گماشته بود. دولت نفتی در ایران توانایی چنین کاری را داشت چرا که چنین دولتی مستقل از طبقات اجتماعی بود و به لحاظ اقتصادی به آنها وابستگی نداشت. بنابراین طبقة بورژوازی در ایران به طورطبیعی و ازدل مناسبات درونی طبقاتی جامعة ایران سر بلند نکرده بود. به همین دلیل این طبقه با اینکه خواهان نوسازی اقتصادی بود ولی گرایشات محافطه کارانه (و نه انقلابی) داشت و خواهان استمرار وضع موجود بود، چرا که دولت امتیازات و انحصارات لازم را در اختیار این طبقه قرار می داد وتحت نفوذ طبقة اشراف زمیندار هم نبود، بنابراین بورژوازی دلیلی برای به کارگیری خشونت علیه چنین دولتی نمی دید. نکتة دیگر آنکه، این دولت و نه بورژوازی بود که وظیفة مبارزه با اشراف زمیندار را برعهده گرفت. بنابراین بین بورژوازی ایرانی و طبقة اشراف زمیندار جنگ و منازعه ای رخ نداد که از دل آن انقلاب بورژوایی بیرون آید. انقلاب اسلامی انقلابی بود که تقریباً تمامی گروهها و طبقات اجتماعی در آن شرکت داشتند و خواهان خواسته هایی به غیر از منافع طبقاتی خویش بودند.بنابراین انقلاب محصول مبارزات تنها یک طبقه (طبقة بورژوازی) نبود. پس از انقلاب هم ، طبقة بورژوآ نقش چندانی نیافت و به حاشیه رانده شد. به این ترتیب در هنگامةبحران انقلابی ، طبقة بورژوای صنعتی و مالی وکشاورزی نه تنها طبقه ای انقلابی نبود بلکه دچار انفعال کامل نیز شده بودند.

نتیجه گ یری

با توجه به بحثهای فوق نتیجه آن شد که هیچ یک از انقلابهایی که در نظریة مور مطرح شده است، قابل تطبیق با انقلاب اسلامی ایران نیست. پس می توان گفت که نظریة برینگتون مور به تنهایی قادر به تبیین انقلاب ایران نیست. به نظر نگارنده دلیل این امر در چند چیز است. دلیل اول در مقدمة این بحث به طور تفصیلی شرح داده شد و آن اینکه این نظریه برآمده از شرایط اجتماعی جوامع دیگر است و لذا کاربست آن در مورد انقلاب اسلامی با مشکل مواجه می شود. دلیل دوم نیز آن است که این نظریه در یک نگاه کلی نظریه ای ساختاری است و به نقش رهبری انقلابی و ایدئولوژی بهایی نمی دهد و این در حالی است که به قول اسکاچپول، انقلاب ایران شاید تنها موردی باشد که توسط رهبران آن ساخته وپرداخته شده باشد و ایدئولوژی اسلامی در آن نقش فائقه ای داشته است وتحلیلی که شامل این عناصر نباشد ، تحلیلی کامل نخواهد بود. دلیل سوم آنکه حتی در چهارچوبة ساختاری، به متغیرهای محدودی بسنده شده است و مثلاً از متغیر نظام اقتصادی بین المللی و شکل دولت خبری نیست. این متغیرها جزء مواردی بودند که از سوی اسکاچپول مورد توجه قرار گرفتند و در تحلیل وی وارد شدند. همان طور که می دانیم جامعة ایران در دهه های 1340و1350 تحت فشارهای نظام بین المللی بوده است و بی توجهی به این عامل می تواند به تحلیل آسیب برساند. همچنین بی توجهی به شکل خاص دولت ایران (دولت نفتی) می تواند باعث غفلت از برخی امور کلیدی در تحلیل گردد.

اما به کارگیری این نظریه در مورد ایران خالی از فایده هم نبوده است. چرا که اولاً، توجه پژوهشگران را بر شرایط درونی و ساختارهای اجتماعی جامعة ایران متمرکز می سازد و پژوهشگر پس از بررسی و دقت در مناسبات درونی جامعة ایران ،پی به توان این جامعه برای تغییر و تحول می برد. در این نوع تحلیل، طبقات اجتماعی (به جای افراد) به عنوان کارگزاران و نیروهای اجتماعی مطرحند، لذا پژوهشگر باید با تعمق و تفکر در مورد هریک از این نیروها، بخوبی با آنها و نقش شان در طول تاریخ ایران آشنا شود و این امر او را قادر می سازد تا بتواند به مسائل مطرح شده در باب جامعة ایران پاسخ دهد. ثانیاً، کاربست این نظریه تا حدود زیادی این مسأله را روشن ساخت که چرا در ایران انقلابهای دهقانی، فاشیستی و بورژوایی رخ نداده است. به همین ترتیب مقایسه ای بین انقلابهای مختلف و انقلاب ایران به عمل آمد که دارای فواید نظری بسیار زیادی می باشد. ثالثا،ً با کاربست این نظریه و نظریه های دیگر بر انقلاب ایران، و تعمق نظری و تفکر در این باب، شرایط نظری لازم برای پرداختن نظریه ای که بتواند انقلاب ایران را تبیین نماید، حاصل می آید. 

منابع فارسی

آقایی، مینو. (74 1373). مسألة استقلال نسبی دولت در ایران. رسالة فوق لیسانس. دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.

بشیریه، حسین. (1374). جامعه شناسی سیاسی. تهران: نشر نی.

دلاوری، ابوالفضل. (70 1369). نوسازی در ایران: موانع و تنگناهای نوسازی سیاسی و اقتصادی تاپایان عصر قاجار. رسالة فوق لیسانس. دانشکدة حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران.

عتیق پور، محمد. (تیر 1358). نقش بازار و بازاریها در انقلاب ایران. بی جا: بی نا.

کاتوزیان، محمد علی همایون. (1372). اقتصاد سیاسی ایران از مشروطیت تا پایان سلسلة پهلوی. ترجمة محمدرضا نفیسی و کامبیز عزیزی. تهران:نشر مرکز.

مشیرزاده، حمیرا. (بهار 1374). «ساختار استبدادی حکومت پادشاهی و عدم رشد بورژوازی در ایران». مجلة راهبرد.

مور، برینگتون. (1369). ریشه های اجتماعی دیکتاتوری و دموکراسی. ترجمة حسین بشیریه. تهران: مرکز نشر دانشگاهی.

منابع لاتین

- Afshar, Haleh. (1989). “An Assessment of Agricultural Development Policies in Iran”. in Haleh Afshar.(ed.). Iran: A Revolution in Turmoil. London: Macmillan Press L.T.D..

- Bashiriyeh, Hossein. (1984). The State and Revolution in Iran, 1962-82. London: Croom Helm. New York: St. Martin’s Press.

- Foran, John. (1993).Fragile Resistance. Boulder: West View Press.

- Skocpol, Theda. (may 1982). “ Rentier State and Shi’a Islam in the Iranian Revolution”. Theory and Society. Vol. II.

- Taylor, Stan. (1984). Social Science and Revolutions. New York: St.Martin’s Press.

- Vakili-Zad, Cyrus. (1992). “Continuity and Change: The Structure of Power in Iran”.in Cyrus Vakili Bina and Hamid Zangeneh. (eds.). Modern Capitalism and Islamic Ideology in Iran. New York: St. Martin’s Press.

_____________________________________-

[1]. عضو هیأت علمی گروه جامعه شناسی پژوهشکدة امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان