بینش سبز، ش 3
وی در این گفت وگو نخست اصلاحات را یک گفتمان، یک فرهنگ، یک نظام اندیشگی و رفتاری و یک پارادایم توصیف می کند که به عنوان یک استراتژی کارآمد برای دوران گذار و بازسازی ساختارهای سنتی جامعه مطرح است . اما در عین حال، وی معتقد است که از لحاظ زبان شناختی، اصلاحات یک مفهوم و دال تهی است که می تواند به مدلول های مختلف رجوع کند و از منظرهای گوناگون تعریف شود .
در طول یک صد سال گذشته، حاملان و عاملان اصلاحات، مشکل خود را در چارچوب لفظی و مفهومی خلاصه کردند و جلوتر از آن قدم نگذاشتند . بنابراین بهتر است که به مصادیق و شاخصه های عملیاتی اصطلاحات بپردازیم; زیرا کمتر کسی را سراغ داریم که بگوید اصلاحات به جامعه مدنی، آزادی و قانون مداری رجوع پیدا نمی کند . ما دولت و نمادهای رسمی را حامل و عامل واقعی اصلاحات نمی دانیم; بلکه نهادهای مدنی را دارای چنین رسالتی می دانیم . من معتقدم که اصلاحات در چارچوب قانون اساسی تا حدود زیادی میسر است . ما با این که هنوز در این چارچوب، نقش خودمان را دقیقا ایفا نکرده ایم، اما بعضا فراتر می رویم . بنابراین کسانی که به ریشه می زنند و می گویند تا وقتی ولایت فقیه در قانون اساسی وجود دارد و جامعه سکولار نشده است، نمی توان مدعی اصلاح طلبی شد، در واقع سخنان دیگران را تکرار می کنند . اساسا کمتر متفکری در شرایط کنونی در جامعه ما وجود دارد که حرفی از خود داشته باشد; بلکه این حرف ها باز تولید مطالب دیگران است . بسیاری از ما در حالی که دم از پلورالیسم می زنیم، خود تک گویی قهاریم . در همان حال که از یک جامعه آزاد چند صدایی بحث می کنیم، یک نظام توتالیتر کوچک در متن نظام توتالیتر بزرگتریم .
به نظر من اصلاحات به صورت نسبی کارآمد بوده است; اما هم از سوی نهادهای مدنی و هم از سوی نهادهای حکومتی قدم هایی را که می توانستیم برداریم، دقیقا برنداشته ایم; زیرا هنوز درک مشخصی از اصلاحات را پرورش نداده ایم; هنوز فقدان یک مانیفست مشخص احساس می شود; هنوز یک نوع فقر تجربه تاریخی را با خود حمل می کنیم و تاکتیک و استراتژی مشخصی را برای نیل به اهدافمان ترسیم نکرده ایم و همه اینها به علاوه مسائل مدیریتی، باعث شده است که ما در شرایط کنونی به آن موفقیت هایی که فکر می کردیم، نرسیم .