هنر و آثار هنری بازمانده از دوران باستانی زندگی بشر، نشان دهنده پیوند امر قدسی (دین) با تخیل یا تجربه هنری بشر است؛ به همین دلیل، دین، در مقام منبع الهام های معنوی برای خلّاقیت و فرهنگ بشری، انسانیت (بندگی) و الوهیت (خداوندگاری) را از طریق ایین و اسطوره به هم می پیوندد و هنر، با دیداری کردن تجربه ها، قصّه ها و آرزوها، ابعاد ناشناخته شخصیت انسان را به تصویرهایی قابل مشاهده ترجمه می کند و نقش قطعی را در تحوّل همه دین های جهانی ایفا می نماید؛ چرا که در اجرای ایین ها و روایت اُسطوره ها، دین و هنر، چه در نظر و چه در عمل، با یکدیگر قرین می گردند.
به عبارت دیگر، هنر، در جستجوی زیبایی، همان هدف دین را ـ که رستگاری و اعتلای انسان هاست ـ در قالب الگوهای والای آرمانی یا مقدّس، به انسان ها ارائه می نماید. هنگامی که اهداف موجّه و موثّق دینی، از طریق تصویر، بیان می گردند، هنر، به یک رسانه دینی تبدیل می شود و این صورتِ ارتباطی منحصر به فرد، باورها و رسوم و ارزش ها را تقویت می کند.1
آنچه از این رهگذر، به دست آمده، این است که هنر، هر گاه در خدمت دین قرار گرفته و از آن تأثیر پذیرفته است، خود را جاودانه نموده و هر گاه رو در روی دین قرار گرفته، به ورطه روزمرّگی و بیهودگی و زوال افتاده است، چنان که در دوران معاصر، شاهدیم که در کنار تعالی هنر دینی، به خدمت گرفتن هنر برای اهداف پَست و بر خلاف رسالت ادیان، (از قبیل: استفاده از هنر برای بهره برداری های جنسی، ترویج پوچی، القای برتری نژادی و...) است.
اُسطوره ها، شخصیت های برجسته و ماندگاری هستند که در بخش تاریک تاریخ ملّت ها (یعنی پیش از شروع تاریخ نگاری و کتابت) زیسته اند و به دلیل نقل شفاهی و سینه به سینه، با اشیا و حوادث و سَمبل ها و آرمان های ملّت ها در آمیخته اند و به نمادهای هویتی برای آنها و فرهنگشان تبدیل شده اند، گرچه به تمامی حقیقت ندارند و در وجودشان، حقیقت و رؤیا (آرمان)، به هم گره خورده است، مانند: سیمرغ (هُما) و زال و رستم در فرهنگ ایرانی و گیلگُمش در بین النهرین و حاتم طایی در حجاز و اطلس و آشیل در یونان.
رابطه دین و هنر
دین، از جهت ماهیت درونی و باطنی، حقیقتی آرمانی و متعالی است که ذاتاً مطلوب بشر است و هر انسانی، بالطّبع در آرزوی دستیابی به آن است. این حقیقت ـ که به کمال مطلق» تعبیر شده است ـ، بر تمام زندگی انسانی که در جستجوی کمال است، تأثیر می گذارد و او را در یک نظام عقیدتی و رفتاری که مجموعه ای از هست ها و نیست ها و باید ها و نباید ها و بهترین ابزار و راه برای دست یافتن به آن کمال مطلق است، قرار می دهد.2
امروزه، هم تأثیرات ادیان الهی و هم غیر الهی در هنر، مورد بحث قرار می گیرد؛ چرا که از دیدگاه پژوهشگران معاصر، دین، مجموعه ای از اصول ثابت، احساسات و حرکات جمعی است که فرد را عمیقاً تحت تأثیر قرار می دهند و در کارهای روزمرّه او، مخصوصاً خلق اثر هنری، جلوه گر می شوند.3
شافتس بری (Shafts Bury) در تعریف هنر و زیبایی شناسی آن می گوید: زیبایی، فقط به وسیله روح، شناخته می شود و خداوند، زیبای اصلی است».4 فیخته (Fikhteh)، به نوعی، حرف او را تایید نموده، می گوید: هنر، ظهور و بروز روح زیباست و مقصدش تعلیم و تربیت. مقصود از هنر، تربیت متوازن سراسر وجود انسان است».5 امّا هگل (Hegel)، هنر را تحقّق همانندی تصوّر زیبایی با حقیقت زیبایی» می داند که در کنار دین و فلسفه، راهی برای درک و بیان عمیق ترین مسائل انسانی و عالی ترین حقایق روح است».6 در این میان، لئو تولستوی، در تعریفی زیبا از هنر می گوید: برای این که هنر را دقیقاً تعریف کنیم، پیش از همه، لازم است که به آن، همچون یک وسیله کسب لذّت ننگریم؛ بلکه هنر را یکی از ملزومات حیات بشری بشناسیم».7 پیداست که همه این تعاریف، تعریف هنر متعهّد به آسمان» یا هنر متعالی» است.
با مدّ نظر قرار دادن تعاریف بالا، می توان هنر را شکلی نو و دل پذیر و نمودی پرجاذبه از حقیقتی اصیل و ماهیتی آرمانی» دانست که ریشه در فطرت پاک انسان دارد و او را از آنچه هست» به سوی آنچه باید باشد»، راهنمایی می کند. به عبارتی، می توان چنین نتیجه گرفت که هنر متعالی، مانند دین، سعی دارد تا با توجّه دادن انسان به فطرت پاک و الهی خود، همان اهداف دین (یعنی تقویت و تصحیح رابطه انسان با: خدا، خود، همنوعان و جهان هستی) را محقّق سازد.
هنر دینی و هنر غیردینی
ایا تقسیم پذیری هنر، به دینی و غیردینی (غیر متعهّد به دین) درست است؟ یا این که اصلاً این نوع تقسیم بندی، وجود خارجی ندارد؟ نظرات در این باره مختلف اند. عدّه ای معتقدند که دین، هنر را محدود کرده و به نوعی آن را در خود، حل نموده است. در عین حال، گروهی دیگر، نظر بر این دارند که هنر را هنگامی می توان هنر نامید که در راه دین، قدم بردارد و تلاش کند تا انسان به هدف دین ـ که همان رشد و تعالی انسان است ـ، نزدیک شود. از این دیدگاه، هنر، یک ابزار است و هر هنری که از جنسی جز این باشد، جادو و تزویر و شعبده است.8
تیتوس بورکهارت (Titus Burkhart)، فریتیوف شووان (؟؟؟) و ارسطو، شخصیت های برجسته ای هستند که از تقسیم بندی هنر به دینی و غیردینی، دفاع می کنند. آنها اعتقاد دارند که هنر، خوب است، به شرطی که احساسات خوب را ترویج کند. هنر نباید راستی و راستگویی را از دست بدهد و گناه و فساد را ترویج کند.9
تولستوی که شاید بتوان او را از بارزترین شخصیت های مدافع هنر دینی ـ اخلاقی دانست، در این زمینه می گوید: تنوّع احساساتی که ناشی از شعور دینی اند، بی پایان است و همه این احساسات، تازه اند؛ زیرا شعور دینی، جز نشانی از رابطه جدید انسان با جهان در جریان نظام خلقت، چیز دیگری نیست».10 و در جایی دیگر، ضمن انتقاد از هنر غیردینی می گوید: احساس لذّت جنسی ـ که فرودست ترینِ احساسات است و نه تنها در دسترس انسان قرار دارد، بلکه همه حیوانات نیز بدان دسترسی دارندـ، موضوع اساسی تمام آثار هنری عصر جدید را تشکیل می دهد».11
علّامه محمّدتقی جعفری نیز ضمن تأکید و تایید بر هنر دینی و انتقاد از هنر غیر دینی، هنری را متعهّد می داند که آنچه هست» را به سود آن چه باید بشود» تعدیل کند.12 افرادی که معتقد به دسته بندی هنر به دینی و غیردینی هستند، یک سری ویژگی ها را بر می شمارند و بیان می کنند که همراه بودن هر یک از این خصوصیاتْ، با هنر، باعث دینی شدن آن هنر می گردد. این ویژگی های برشمرده شده، عبارت اند از: کارکرد هنر؛ مکان اثر هنری؛ موضوع و یا شمایل نگاری اثر هنری؛ معنویت و عقاید هنرمند در خلق اثر هنری؛ حمایت یک اجتماع دینی از یک اثر هنری.13
در عین حال، نمی توان منکر این شد که در طول تاریخ، برخی از ادیان، بعضی هنرها را از صحنه جامعه حذف کرده اند و در قبال آن، به توسعه هنرهای دیگر پرداخته اند؛ به گونه ای که هر زمان در یک مرکز دینی، عناصر معتقد به کلام، بر عناصر معتقد بر مادّه، چیره شده، تصویرشکنی، شمایل شکنی و در نتیجه، عدم رشد هنرهایی مانند نقّاشی و مجسّمه سازی را سبب شده است. در مقابل، خوش نویسی و تذهیب ـ که جزو هنرهای تزیینی به حساب می ایند ـ ، درخشش بیشتری یافته اند.14
دکتر غلامرضا اعوانی، معتقد است که فهم های ظاهری و سطحی از دین در بعضی از جوامع، موجب شده است تا برخی ادیان، هنر را کنار بگذارند.15 این بیرون راندن هنر و هنرمندانگی از بستر زندگی افراد، موجب رکود و رخوت در آفرینندگی و زایندگی اندیشه انسان ها می شود16 که نمونه بارز آن، در عصر حاضر را می توان در مکاتب فکری افراط گرایانه ای مانند القاعده و طالبان و... مشاهده نمود.
در یک تقسیم بندی کلّی، روابطی را که بین دین و هنر می توانند به وجود بیایند؛ به این صورت می توان ترسیم کرد: ارتباط اقتدارگرایانه که دین بر هنر چیرگی پیدا می کند و در آن، هنر، با توجّه به جایگاه ثانوی ای که یافته است، در خدمت خواسته های دین قرار می گیرد. در این جا هنر را می توان تبلیغات دیداری» تعریف کرد؛ امّا هنگامی که دین و هنر، قدرت یکسان دارند و سعی دارند که بر یکدیگر چیره شوند، رابطه تقابل، بین آنها به وجود می اید و رابطه جدایی خواهانه، بین دین و هنر، هنگامی رخ می دهد که هر دو، مستقل از هم و بی توجّه به هم عمل کنند. در مقابل این نوع رابطه، گاه، دین و هنر، آن گونه در هم ادغام می گردند که تشخیص این مطلب که هنر از کجا آغاز می شود و سنّت دینی، کجا پایان می یابد، دشوار می شود.17
بررسی نمونه های تأثیر دین بر هنر
تاریخ به ما نشان داده است که ماندگارترین آثار و جلوه های هنرنمایی انسان و غنی ترین نشانه ها و نمادهای زیباشناختی، در دوره هایی حاصل آمده است که حسّ دینی و تجربه امر قدسی (رابطه با ماورای طبیعت)، فضای غالب بر جامعه بوده است.18 برای نمونه، اهمیت منظره در نقّاشی های مردم چین، از بازگشت به طبیعت ـ که یکی از اصول پنج گانه ایین تائو است ـ، نشئت گرفته است.
از جمله هنرهایی که دین در آن بسیار مؤثّر بوده، هنر معماری است. به طور مثال، ضرورت یا عدم ضرورت نیاز به مکان ویژه برای انجام دادن عبادات یک ایین، موجب پیشرفت یا عدم پیشرفت این هنر گردیده است. به عنوان نمونه، ایین وِدایی هند، داشتن محلّ سرپوشیده را برای پرستش، لازم نمی دانسته است؛ امّا ایین بودایی، معتقد به حفظ اشیاء و بقایای انسان های مقدّس است و ساختمان سازی، در این عقیده، تشویق می گردد. همین مسئله، توجیه کننده ساخت اهرام مصر، همراه با ویژگی های خاصّ معماری این مکان ها نیز هست، در حالی که آثار به جای مانده، نشان دهنده آن است که مردم آن سرزمین، به معماری خانه های خود، توجّهی نداشته اند؛ چرا که بر اساس عقاید ایشان، سکونتگاه واقعی انسان، گور است. لذا توجیهی برای آراستن خانه هایی که زندگی در آن موقّت است، نمی دیدند. حتّی کوچکی یا بزرگی معابد نیز بر اساس باورهای دینی بوده است. خدایان یونان که مظهر قدرت های طبیعی بوده اند، معابد محدود و کوچک دارند، این در حالی است که معابد مسیحیان و مساجد مسلمانان، به دلیل آن که خدایشان بزرگ و بی نهایت است، فراخ است و با برج و مناره اش می خواهد از میان تمام ساختمان های اطراف خود، به طرف آسمان بالا رود.19
گاهی روابط بین کشورها، باعث شده است که دین های کشورهای مرتبط با هم، در هنر یکدیگر نیز تأثیر بگذارند. از جمله، می توان معماری مناره و گنبد را که اسلام به هند آورد یا تأثیرات ایین بودا بر جزایر ژاپن را مثال زد.
یکی دیگر از مهم ترین اثرات دین در آثار هنری، نگرش های دینی به تصویرها و پیکره نگاری است که به طور کلّی، به شمایلی، غیرشمایلی و یا شمایل شکنانه تقسیم می شوند.
نگرش شمایلی، طرفدار کاربرد تصویر است و آن را مبتنی بر واقعیتی قابل مشاهده و شناخته شده، تفسیر می کند. این نگرش، در شکل افراطی اش به بت پرستی نزدیک می شود. نگرش غیر شمایلی نیز از تصویر استفاده می کند؛ امّا آن را نمادی از واقعیت مقدّس، تفسیر می کند. این نگرش، در شکل افراطی خود، از بازنمایی پیکر انسانی پرهیز کرده، در عوض، از نمادگرایی منحصر به فرد خود حمایت می کند؛ امّا نگرش شمایل شکنانه، نقش تصویر، چه به صورت پیکره و چه نمادین را نفی می کند و در شکل افراطی اش می کوشد تا تصویر را از بین ببرد.
تغییر این نوع نگرش ها در طول تاریخ، موجب تغییر استفاده از تصاویر گردیده است. به عنوان مثال: پیکره نگاری در صدر اسلام به واسطه احتمال شیوع دوباره بت پرستی، تحریم شد؛ امّا در زمان کنونی، به دلیل رفع این شبهه، حرمت آن تقریباً رو به از بین رفتن است.20
آنچه از این بحث می توان نتیجه گرفت، این است که به یقین، باورهای دینی (اعم از ادیان الهی و غیرالهی)، در هنر هنرمندان، مؤثّر است و خواهد بود. آثار به جای مانده از دوران ماقبل عصر مُدرن نیز مؤیدی بر این مطلب است.
|