ماهان شبکه ایرانیان

خرده گیران بر حکمت متعالیه و منتقدان صدرالمتألّهین

بی گمان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم قوامی شیرازی مشهور به ملاّصدرا و صدرالمتألّهین, از انگشت شمار بزرگان پرورش یافته در حوزه فرهنگ اسلامی است که مکتب خاصّی در فلسفه ابداع کرده و صاحب ابتکارها و تحقیقهای ژرفی بوده است

بی گمان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم قوامی شیرازی مشهور به ملاّصدرا و صدرالمتألّهین, از انگشت شمار بزرگان پرورش یافته در حوزه فرهنگ اسلامی است که مکتب خاصّی در فلسفه ابداع کرده و صاحب ابتکارها و تحقیقهای ژرفی بوده است. او توانسته با استفاده از مبانی فکری فیلسوفان و حکمای پیش تر از بر خود, یعنی عقاید فلاسفه یونان و فیلسوفان قدیم ایران و نیز حکمای مشائی و اشراقی, همچنین آثار و نگارشهای منثور و منظوم عرفا و اهل ذوق و ارائه تلفیقی نوین از آنها, فلسفه بدیعی را پدید آورد. احاطه وی بر مکتبها فلسفی مشاء و اشراق از نگاشتن حواشی بر دو کتاب شفا و حکمةالاشراق و شرح بر هدایة اثیریه, هویداست. موسوعه فلسفی اسفار اربعه, حاکی از ژرفا و گستره مطالعات وی در کتابهای حکمای گذشته است.

گفتنی است که حکمت متعالیه ملاّصدرا تنها, فلسفه ای التقاطی نیست که در آن مکتبهای مختلف فلسفی به صورت آمیزه ای ناهمگون از داده ها و اطّلاعات مختلف و روش های پراکنده فکری, در کنار هم نهاده شده باشند, درواقع ملاّصدرا پس از فراگیری تمامی این مکتبها, آنها را در بوته ذهن خویش ذوب کرده و پس از تحلیل و تنقید و گزینش و سرانجام ترکیب آنها, مکتبی به وجود آورد که از کلّیّتی متجانس و سیستمی همخوان برخوردار و اجزای آن هریک, به طور دقیق در جایگاه خاصّ خویش واقع شده است.

وی در موارد زیادی نیز به اندیشه های جدید و آرای ابتکاری ای دست یافته که محصول تأمّلات عرفانی و ریاضات معنوی خودِ وی بوده است.

از این روی, حکمت متعالیه حاوی زبده افکار حکمای پیشین است (البته با تقریر و تبیین و تحریر جدید و در سطحی بالاتر) به این معنی که تمامی مسائلی که مکتبهای قبل از وی می خواستند, تبیین و تفسیر کنند و تمامی پرسشهایی که در صدد پاسخ دادن به آنها بودند, در حکمت متعالیه نیز تفسیر می گردد و پاسخ و تحلیل نوینی می یابد و به علاوه گرههایی که آنها موفّق به گشودن آنها نشده بودند, در آثار وی حل می شود. البته این نکته بدان معنی نیست که حکمت متعالیه هیچ نقطه ابهامی ندارد, زیرا این سیستم فلسفی هم به نوبه خود دارای مسائل و مشکلاتی است و پرسشهایی در این فلسفه مطرح است که باید رفته رفته حل گردد.

صدرالمتألّهین خود در مقدّمه اسفار اربعه چنین می نویسد:

(… من هرگز گرفتار این پندار نیستم که فلسفه من به اوج کمال رسیده است, چون فهمیدن منحصربه فهم من نیست و معارف حق در گفتار من خلاصه نمی شود).

این خیانتی است به علم و فلسفه و به حتّی خودِ ملاّصدرا که کسی فلسفه وی را مجسّمه حق و حقّ مجسّم وانمود سازد و آن را دست آویزی کند برای بازداشتن دیگران از تفکّر و برای ترساندن سایر متفکّران از انتقاد و ابتکار و نوآوری.

بسیاری از پیروان صدیق حکمت متعالیه که از تفکّری اصیل برخوردار بوده اند و در نظام و فضای فلسفی او تنفّس می کردند, درعین حال خود نیز آرایی داشته و صاحب نظراتی بوده اند و حقّ خود می دانستند که نسبت به آرای صدرالمتألّهین انتقاداتی به عمل آورند. هرچند این انتقادها, هرگز مبانی اصلی حکمت متعالیه را سست نکرده و سیستم فکری نوی را بنیان نگذاشته است. به عنوان مثال می توان از ایرادهای ملاّعلی نوری در مسأله (خلود تعذیب اهل نار) بر ملاّصدرا, انتقاد ملاّهادی سبزواری در بحث امکان استعدادی و نیز ابداع نظریه حدوث اسمائی, تأسیس نظریه جدیدی توسط حکیم مؤسس ملاّعلی مدرس زنوزی در باب معاد جسمانی که قائل است به سیر صعودی بدن به سوی نفس و نه رجوع قهقرایی نفس به بدن و نیز اشکالهای میرزاابوالحسن رفیعی قزوینی در زمینه معاد جسمانی نسبت به تقریر ملاّصدرا از این مسأله یا انتقادهای حضرت علاّمه طباطبایی, بر نظریه مثل افلاطونی و طرح مجدد فرضیه حرکت در حرکت که پس از انتقاد کوبنده صدرالمتألّهین در اسفار به فراموشی سپرده شده بود, اشاره کرد. همچنین در میان معاصرین می توان نظرات استاد مصباح یزدی در حواشی نهایةالحکمة و یا رأی ابتکاری و قابل توجّه استاد علی عابدی شاهرودی در مورد حرکت جوهری شتابدار (با سرعت متغیّر) را ذکر کرد.

این نکته نیز شایان توجّه است که برای انتقاد و رد و ابرام هر مکتبی, تنها کسانی صلاحیت دارند که بر تمامی گفته ها و افکار آن مکتب (که در جاهای گوناگون مختلفه آثار نوشتاری آن پراکنده است) آگاهی و احاطه تام داشته باشند. آری اتّخاذ عقیده و انتقاد از آرای مخالف آزاد است, امّا پس از شناخت کامل و استنباط و دریافت صحیح از مطلب موردنقد, به طوری که صاحب آن رأی موردنقد, بر شناخت ناقد از مکتب خویش مهر تأیید بنهد وگرنه این که کسی نیازموده و نسنجیده و یا برای حفظ موقعیّت ظاهری و ریاستهای دنیوی و پوشانیدن نادانیهای خود, دیگران را طرد و موردتفسیق و تکفیر قرار دهد, در عالم معرفت و اندیشه بی ارزش بوده و متفکّران راستین وقعی بدان نمی گذارند, هرچند با کمال تأسّف در تاریخ تفکّر اسلامی موارد بسیاری از این گونه برخوردها به چشم می خورد.

باری, ظهور صدرالمتألّهین و طلوع او در آسمان حکمت و انتشار آرا و افکار وی در قالب کتابها و آثار نوشتاری و نیز تربیت شاگردان, موجب حرکت پرموج و دامنه داری گردید و علما و اندیشه وران به تحقیق و جست و جو در آثار او پرداختند و به تدریج و پس از گذشت بیش از صد سال از وفات وی, استادان حکمت متعالیه به تدریس کتابهای او در حوزه های فلسفی پرداخته و مکتب فکری او را رواج دادند.

صدرالمتألّهین, هرچند در زمان حیات خویش و حتّی در زمان استادش میرداماد, از شهرت کافی برخوردار بود و آثار او استنساخ می شد و به دست معاصران می رسید و در کتابهای معاصران از او به عنوان صدرالافاضل و فاضل شیرازی و بعض الفضلاء نقل مطلب شده است; امّا افکار او در آن زمان, از پذیرش عام بین فاضلان عصر و مدرّسان حکمت پیدا نکرد و تفکّر غالب بر حوزه های فکری آن عصر, همان تفکّر مشائی بود. از آن جا که صدرالمتألّهین می خواست این طرز تفکّر را به طور دفعی تغییر دهد و به فلسفه سمت و سویی جدید ببخشد, بنابراین طبیعی بود که با او مخالفتهایی بشود و به آرای جدید او توجّهی مبذول نگردد و دیدگاههای خاصّ او در کتابها همواره به همراه نقد و ایراد مطرح گردد. حتّی بعضی از شاگردان خودِ او این تغییر و تحوّل عمیق را برنتافته و به مبانی مشاء وفادار ماندند که می توان از میان آنها به مولی عبدالرّزّاق لا هیجی داماد صدرالمتألّهین, و میرزاابراهیم فرزند ملاّصدرا و ملاّمحمّد آقاجانی اشاره کرد.

تا این که بعدها ملاّعلی نوری توانست با بیش از 50 سال تدریس مداوم کتابهای صدرالمتألّهین و تربیت شاگردان فراوان و گسترش و پراکنده شدن آنان در نقاط مختلف ایران, سیستم فکری ملاّصدرا را رواج دهد و ازآن پس براثر مساعی او و شاگردانش, حکمت متعالیه به صورت نظریه غالب فلسفی درآمد. بعضی از شاگردان ملاّعلی نوری که نقش مهمّی در این فرایند داشتند عبارتند از:

1. ملاّآقا قزوینی که مکتب فلسفی ملاّصدرا را در قزوین رواج داد و شاگردان فراوانی تربیت کرد.

2. ملاّعبدالله زنوزی که در تهران به ترویج و اشاعه حکمت متعالیه پرداخت.

3. میرزاسلیمان تنکابنی, از مدرّسان برجسته کتابهای ملاّصدرا در خطّه شمال ایران. وی شرحی نیز بر الشواهدالرّبوبیّه صدرالمتألّهین نگاشته است.

4. حاج ملاّهادی سبزواری که حوزه درسی وسیعی در خراسان تشکیل داد و به اشاعه مبانی حکمت متعالیه چه با تدریس و چه به وسیله نگارش می پرداخت.

5. ملاّاسماعیل بن محمد سمیع اصفهانی, معروف به واحدالعین که در اصفهان کتابهای صدرالمتألّهین را تدریس می کرد. وی از شاگردان قدیمی ملاّعلی نوری بود که در حیات استاد و حوالی سال 1242 هـ.ق. از دنیا رفت. و شاگردان بسیار دیگری که به اقصی بلاد ایران مسافرت کردند و براثر تلاشهای فراوان آنان حکمت متعالیه پایدار ماند و تاکنون نیز همچنان استوار و پابرجا ست.

چنان که یاد شد, سیستم فلسفی ملاّصدرا, یعنی حکمت متعالیه, به علتهای مختلفی همواره منتقدانی داشته و خدشه ها و انتقادهایی بر آن وارد آورده اند و برخی آرای صدرالمتألّهین را نادرست دانسته و گاه به تفسیق و تکفیر او اقدام کرده اند مخالفان ملاّصدرا و حکمت او به چند گروه تقسیم می شدند:

گروه اوّل کسانی بودند که با اصل فلسفه و تفکّر عقلانی مخالف بودند که بعضی از فقهای ظاهری و قشری در این دسته قرار می گیرند.

گروه دوّم, با اساس تفکّر عقلانی معارضه ای ندارند, بلکه آن را مؤیّد شریعت نیز می دانند منتها استفاده از عقل را برای رسیدن به حقایق هستی محدود و مشروط می دانند و سیستمهای مختلف فلسفی از مشاء گرفته تا اشراق و حکمت متعالیه همه را دارای کاستیهایی می بینند و بر آنها اعتراضهایی دارند. فرق بین دسته اوّل و دوّم در نظر اوّل روشن نیست و محتاج به اندکی دقّت است. بسیاری از مخالفان حکمت متعالیه, جزء این گروهند و این گروه, خود به زیرگروههای دیگری تقسیم می شود; چراکه بعضی از این خرده گیران, خود دارای مدرسه جدیدی بوده و مکتبهای فکری خاصّی ایجاد کرده اند.

گروه سوّم از مخالفان حکمت متعالیه, آنانی هستند که با فلسفه کنار آمده و خود روشی فلسفی دارند, منتها در فلسفه روش مشاء را می پسندند و حکمت نوپیدای صدرالمتألّهین را صحیح نمی دانند.

البته گفتنی است بدان لحاظ که سیستم فلسفی شیخ اشراق, به همان صورتی که وی مطرح کرده بود, هیچ گاه نتوانست مکتب مشاء را از رونق بیاندازد و خود بر تارک حوزه های فکری اسلامی قرار گیرد; در زمان صدرالمتألّهین و پس از او نیز متفکّری که از دیدگاه سیستم فکری اشراقی بر مکتب ملاّصدرا و حکمت متعالیه خرده گیری کند, نمی شناسیم.

گروه چهارم خرده گیرانی هستند که خود از صاحب نظران حکمت متعالیه و پیروان کلّیّت سیستم فکری ملاّصدرایند, ولی با این حال در پاره ای نکته های جزئی و مواردی ویژه آرای جدیدی ارائه و یا انتقاداتی کرده اند.

نوشتار حاضر, نگرشی است تاریخی به ناقدان و خرده گیران ملاّصدرا و در انی جا بیش تر به خرده گیران دسته سوّم و دوّم می پردازیم و به شناسایی ناقدان و شرح احوال ایشان با ذکر نوع انتقاد و معرّفی آثار و کتابها و اگر صاحب مکتب خاصّی باشند, به معرّفی آن مکتب و شاگردان آنها نیز به صورت مختصر و خلاصه اقدام می کنیم; چراکه دامنه این مبحث بسیار گسترده و مطالب درخور بحث و بررسی فراوان است.

همچنین از آن جا که این بحث بیش تر بحثی تاریخی, رجالی و کتاب شناسانه است, از شرح اعتراضها و جواب آنها از سوی حامیان و داوری بین اعتراضها و پاسخهای آنان خودداری می کنیم که این رشته سرِ دراز دارد و از عهده ما و حوصله این مقال خارج است.

همچنین گفتنی است که در این بررسی ادّعای پی جویی تمام ناقدان را نداریم; چراکه کار نویسنده یک بررسی ابتدایی و مقدّماتی است و نویسنده تاکنون تحقیق مدوّنی در این زمینه ندیده و اگر کاری قبل از این صورت گرفته باشد, ما ندیده ایم. شک نیست که این کوشش مقدّماتی و بررسی اوّلیه, راه را برای دیگران تا اندازه ای هموار می سازد. امید است خوانندگان از اشتباههای آن چشم بپوشند, بر کاستیها و عیبهای آن قلم عفو درکشند و از سر خیرخواهی نویسنده را از اشتباههای آن آگاه سازند.

نخستین گروه از مخالفان حکمت متعالیة

( حکماء مشاء )

در این بخش, به بررسی و معرّفی حکما و فلاسفه ای می پردازیم که از زمان ظهور صدرالمتألّهین تاکنون, از دیدگاه حکمت مشاء به نقد حکمت متعالیه پرداخته اند. برخی از این بزرگان, خود به تأسیس مکتب خاصّی موفّق شده اند که به توسط شاگردانشان تا مدّتی بعد (هرچند محدود) ادامه یافته است. همچون مکتب ملاّرجبعلی تبریزی در قرن یازده و مکتب ملاّاسماعیل بروجردی در اوایل قرن چهارده برای معرّفی هریک از این مکاتب خاص, فصلی جداگانه در پایان معرّفی سایر ناقدان مشائی مسلک اختصاص داده ایم.

گفتنی است که در بررسی این دسته از ناقدان, کوشیده ایم تا شخصیتها و اشخاص مزبور را به ترتیب تقدّم زمانی معرّفی کنیم; ازاین رو, سخن را از معاصران صدرالمتألّهین و شاگردان خودِ وی شروع می کنیم.

* * *

ملاّمرادبن علی خان تفرشی (965 ـ 1051 ق)

وی ازجمله حکیمان, متکلّمان, فقها و عالمان معاصر صدرالمتألّهین است که نزد شیخ بهاءالدّین عاملی و حکیم میرزاابراهیم همدانی, از استادان برجسته حکمت مشاء به شاگردی و استفاده علوم معقول و منقول پرداخته است. آقابزرگ تهرانی در الروضةالنضرة درباره وی چنین می نویسد:

(… وصفه فی جامع الرواة بالعلامة المحقق المدقق و اثنی علیه ثناء عظیما و ذکر انه من تلامذة البهائی و المیرزا ابراهیم الهمدانی و انه ولد فی 965 المنطبق علی لفظ (خواجه نصیر) و توفی فی شوال 1051 و عد من تصانیفه 1. (التعلیقه السجادیة) فی شرح الفقیه الذی فرع منه فی مولد النبی 1044… و 2. (لب الفرائد) متن فی اصول الفقه و شرحه الموسوم 3. (بالوسیلة الرضویة) یقرب من شرح الغصدی لمختصر الحاجبی و 4. (حاشیةالمختلف) الی صلاة الجمعة اثنی عشر الف بیت و 5. (الذریعة الحسینیة) فی البلاغة ضاهی الزبدة البهائیه فی الاکتفأ عن شرح مقاصده بما کتبه فی حواشیه و… انتهی ملخص ما ذکره الاردبیلی فی جامع الرواة و یأتی ابنه ظهیرا فی المأة الثانیة عشر.)1

بجز پنج کتاب یاد شده, از دیگر نگارشهای او در حکمت و کلام می توان به موارد زیر اشاره کرد:

6. العرضة المهدویة: در حکمت و کلام که نسخه اصل آن همراه با حواشی زیاد از مصنف و به خطّ همو در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 1824 و در 76 برگ 12 سطری موجود است. وی این رساله را در 12 باب و در 24 صفر 1039نوشته است.

7. الرضیّة الحسینیّة: شرحی است بر رساله بالا و برابر آنچه در جامع الرواة آمده, حجم تقریبی آن به اندازه حجم شرح جدید تجرید است.

8. انموزج الموسوی: در حلّ شبهه های دشوار از حکمت و کلام همچون شبهه استلزام و غیرآن. نویسنده در پایان رساله به بسط کلام در مسأله امامت پرداخته و این رساله در حدود 6000 بیت کتابتی است.2

9. رساله مباحثات: در شرح مناظره ای که بین وی و صدرالمتألّهین در پاره ای مسائل فقهی و حکمی (ازجمله مسأله نجس بودن یا طهارت آب قلیل پس از ملاقات با نجاست و بدون تغییر ویژگیهای سه گانه) در قم واقع شده است صدرالمتألّهین که قائل به نجس نبودن آب قلیل بوده, با روشی فلسفی از این مسأله فقهی سخن می گفته است و ملاّمراد تفرشی به شرح, ادلّه دو طرف را در رساله خود ذکر کرده است. پس از آن تفرشی به بحث از شبهه جذر اصم و مسأله دور و قیاس دست یازیده و در آن بارها به رد بر فیلسوفان پرداخته است. او در 22 ربیع الاول 1032 از تحریر این رساله فارغ شده است.3

از این رساله چند نسخه می شناسیم, از جمله نسخه موجود در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 1803 که نسخه اصل و به خط مصنف است با حواشی از همو و در 46 برگ 14 سطری. نسخه دیگری نیز در کتابخانه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران است, به شماره (44 / د) و این نسخه به خطّ ملاّظهیرا, فرزند مؤلّف است که در 17 رجب 1100 آ ن را نوشته است..

همچنین یکی از شاگردان میرداماد, رساله ای در محاکمه و قضاوت بین ملاّمراد تفرشی و صدرالمتألّهین نوشته است آقابزرگ تهرانی در الذریعة می نویسد:

(المحاکمات بین المولی مراد التفرشی و بعض فضلاء عصره فی المشاجرات الواقعة بینهما فی المسائل الحکمیة و الفقهیة و تحقیق الحق فیها, للمولی عبدالغفاربن محمدبن یحیی الجیلانی الرشتی4 تلمیذ المحقق الداماد. کذا ذکره فی الریاض و قال رأیته بخطه عند احفاده برشت).5

* * *

شمس الدّین محمّدبن نعمةالله گیلانی معروف به ملاّشمسا

(قبل از 982 ـ متوفّی پس از 1060 و قبل از 1064)

وی از شاگردان برجسته میرداماد و از معاصران ملاّصدرا است. وی علاوه بر میرداماد از محضر شیخ بهایی نیز استفاده کرده و در فلسفه و حکمت الهی از روش استاد خود, میرداماد که همان روش حکمت مشاء باشد, پیروی کرده است.

ملاّشمسا بسیار سفر می کرده و بسیاری از آثار خود را در همین مسافرتها به نگارش درآورده است. وی در عصر خود مورداحترام و تکریم علما و دانشمندان بوده و صدرالمتألّهین در پاسخ نوشتاری به پرسشهای وی, رساله ای نگاشته و در مقدّمه آن, او را بسیار ستوده است.

او در باب افکار حکما و دانشمندان متألّه تبحّر دارد و نسبت به مبانی فلسفی موجود در کتابهای محقّقان از حکما به طور کامل محیط است. در مسأله حدوث دهری و اصالت ماهیت از میرداماد پیروی می کند. همچنین رساله ای درباره حدوث عالم نگاشته و در آن با نظر آخوند ملاّصدرا (که با استفاده از حرکت جوهری, حدوث زمانی عالم را به اثبات می رساند) مخالفت و آن را نقد و رد می کند. مناقشه دیگری که ملاّشمسا نسبت به ملاّصدرا دارد, مربوط می شود به مسأله مُثُل نوریه افلاطونی و سخنان صدرالمتألّهین را در کیفیت اتّحاد صور عقلیّه و مثل نوریه با حقیقت حق رد می کند. همچنین بر این نظریه ملاّصدرا که عقول طولی و عرضی و موجودات واقع در صقع ربوبی باقی به بقای حقّند و حقایق مادی باقی به ابقای حقّند, مناقشاتی وارد می کند.6 از آثار و نوشته های ملاّشمسا بیش از چهل عنوان رساله و کتاب برجای مانده است که بیش تر آنها در مباحث عمیق کلامی و فلسفی است و فهرست کامل آنها را استاد محمّدتقی دانش پژوه به همراه ذکر ویژگیهای نسخ خطّی در مجلّه جاویدان خرد (سال چهارم, شماره دوم, پاییز 1360) به چاپ رسانده است. در آن مقاله آگاهیهای پراکنده مهمّی را در زمینه شرح احوال ملاّشمسا و معرّفی برخی شاگردان ایشان می توان یافت. همچنین ابراهیم دیباجی در مقدّمه ای که بر تصحیح (رساله در تحقیق معنی کلّی) همو نگاشته و ضمن کتابهای منتشره در سلسله دانش ایرانی ـ شماره 4 چاپ شده, به شرح درباره ملاّشمسا و نگارشهای او سخن رانده است.

* * *

حکیم میرزامحمّدابراهیم بن صدرالدّین محمّد شیرازی (1021 ـ حدود 1070)

فرزند بزرگ صدرالمتألّهین که در بیش تر علوم و فنون, بویژه معقولات تبحّر داشته است, ولی برخلاف مسلک پدر و استاد خویش, در معقولات پیرو قواعد مشائین است. بحرانی در لؤلؤةالبحرین می نویسد:

(ملاّصدرا را پسری بود میرزاابراهیم نام, فاضلِ عالمِ متکلّم و جلیلِ نبیل و جامع اکثر علوم بود, خصوصاً در عقلّیات و ریاضیات یدطولی داشت و او درحقیقت مصداق یخرج الحی من المیّت بود. پیش جمعی از فضلا قرائت علوم نموده که ازجمله ایشان پدر او است و با وجود این معنی مسلک پدر خود نداشت بلکه به خلاف طریقه پدر در باب تصوّف و حکمت بود).7

عبدالنّبی قزوینی نیز در تکمله امل الامل از او یاد کرده و پس از مدح و ثنای فراوان در حقّ او, چنین نوشته است:

(میرزاابراهیم آیت الهی در تحقیق و حجّت خدا بر اصحاب تدقیق, از اعاظم علما و فضلا بود… اگر گویم بر پدر خود فائق بود و از جمیع افاضل و امثال خود بهتر بود, مبالغه نباشد….)8

از میرزاابراهیم نگارشهای فراوانی باقی مانده که در مباحث فقهی, کلامی, تفسیری و فلسفی است. عناوین پاره ای از آنها چنین است:

1. حاشیه بر حواشی خفریّه

2. حاشیه بر اثبات واجب دوانی

3. حاشیه بر الهیات شفا

4. عروةالوثقی در تفسیر آیت الکرسی

5. حاشیه بر شرح لمعه دمشقیّة و…

ییاد آوری: وی پسری داشته به نام محمّد و مکنّی به صدرالدّین و در برخی جاها, از نسخ خطّی مختلف به نام او به عنوان صدرالدّین محمّدبن ابراهیم شیرازی برمی خوریم که نباید با نیای او جناب صدرالمتألّهین اشتباه شود.

نگارنده را مقالتی است درباره خاندان صدرالمتألّهین و نیز شاگردان بدون واسطه او که در آن جا پیرامون میرزاابراهیم بحثی مستوفی کرده ایم و ان شأالله پس از فراهم آمدن اسباب نشر به محضر اصحاب رأی و نظر ارائه خواهد شد.

* * *

ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی قمی ملقّب به فیّاض (متوفّی 1072 ق علی الاصح)

وی از حکمای گرانقدر و محقّقان برجسته دوران صفویه و یکی از شاگردان بدون واسطه آخوند ملاّصدراست. او اهل لا هیجان بود, ولی در آغازین سالهای عمر به قم آمد و در آن جا ساکن گردید. آغاز آشنایی وی با صدرالمتألّهین گویا در همان قم بوده است و افزون بر شاگردی نزد ملاّصدرا به سال 1034 به افتخار دامادی او نیز نائل می شود. او در این تاریخ در قم بود و نسخه ای از رساله اجوبه مسائل گیلانی, نگاشته ملاّصدرا را در 19 جمادی الثّانی 1034 در مدرسه معصومیّه قم استنساخ کرده است.9 پس از مسافرت صدرالمتألّهین به شیراز, ملاّعبدالرّزّاق نیز به همراه وی عازم شیراز گردید و تا آخر عمر استاد از او استفاده برد, تا این که پس از درگذشت ملاّصدرا, به قم بازگشت و سالیان سال به تدریس علوم معقول در مدرسه معصومیّه آن زمان, که به بارگاه مقدّس حضرت معصومه (س) پیوسته بوده (و پس از ملاّعبدالرّزّاق, ملاّمحسن فیض کاشانی مدرّس اول آن مدرسه بوده و به همین مناسبت بعدها به مدرسه فیضیه اشتهار یافته است)10 پرداخت. در این مدّت شاگردان فاضلی را تربیت کرده که از آن میان به نام برخی از ایشان در جاهای گوناگون تذکره ها و نسخ خطّی برمی خوریم. در این جا اسامی شماری از ایشان را درج می کنیم:

1. میرزاحسن لا هیجی, فرزند بزرگ ملاّعبدالرّزّاق.

2. ملاّمحمّدباقر, فرزند دیگر وی که در 1083 در هند بسر می برده است.

3. میرزاابراهیم, فرزند دیگر ملاّعبدالرّزّاق و نویسنده (القواعد الحکمیة و الکلامیّة).

4. قاضی سعید قمی. بین این شاگرد و ملاّعبدالرّزّاق همدلی و دوستی بسیار وجود داشته و شواهد آن در دیوان اشعار فیّاض به چشم می خورد.

5. سیّد محمّدحسین امام جمعه لا هیجی. وی در پایان نگاشتن نسخه ای از گوهر مراد11 به شاگردی وی اشاره کرده است.

6. ملاّعبدالله بن حکیم اسماعیل لا هیجی, نویسنده دو شرح عربی و فارسی بر حدیث اهلیلجه.12

7. محمّدشریف بن محمود لا هیجی, کاتب نسخه خطّی شوارق الالهام, موجود در مدرسه عالی شهید مطهّری.13

8. محمّدعلی نامی که در جوانی فوت کرده و فیّاض مرثیه جانگداز و پرسوزی در وفات او سروده است.

9. فردی به نام قرچغای که در 1065 نسخه ای از سرمایه ایمان لا هیجی را استنساخ کرده و به حیات استادش در آن تاریخ, به روشنی اشاره کرده است.14

10. همسرش بدریّه خانم, ملقّب به ام ّکلثوم که از زنان فاضله عصر خویش بوده و محضر پدرش صدرالمتألّهین را نیز درک کرده است. وی در سنه 1034 ق در قم به عقد لا هیجی درآمده و وفاتش هم در 1090 قمری بوده است.15

از ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی آثار و نگاشته های زیادی برجای مانده است که بعضی از مهم ترینِ آنها عبارتند از:

1. شوارق الالهام در شرح تجرید خواجه نصیر که بارها چاپ شده است.16 لا هیجی تا عبارت (و النفسانی غیر معقول) از متن تجرید را بیش تر شرح نکرده است.17

2. حواشی بر تعلیقات خفریّه بر الهیّات شرح تجرید (که تاکنون چاپ نشده است).

3. تعلیقات بر شرح اشارات خواجه نصیر (نسخه هایی از آن در آستان قدس و مجلس موجود است).

4. گوهرمراد در اعتقادات که بارها چاپ شده است. ملاّمحمدشریف گیلانی حواشی بر آن نگاشته است.

5. سرمایه ایمان که در ایران و بمبئی, بارها چاپ شده است.

6. الکلمات الطیبة فی اصالة الوجود و المهیة (به نامهای دیگر نیز نامیده شده و نسخه هایی از آن در بعضی از کتابخانه ها, ازجمله کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است).

7. رساله ای در حدوث عالم که خطّی است, و رسائل دیگر….

در یادنامه حکیم لا هیجی, صفحه 299 تا صفحه 355 فهرست نگاشته های لا هیجی و نسخه هایی خطّی آنها در کتابخانه های ایران ذکر شده است.

از مطالعه آثار ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی معلوم می شود که وی, با این که احترام عمیق و ارزش والایی برای آخوند ملاّصدرا قائل است, ولی در مسائل علمی و فلسفی مقلّد صرف او نبوده و برخی مبانی خاصّ صدرالمتألّهین را نپسندیده است.

استاد سیّد جلال الدّین آشتیانی دراین باره می نویسد:

(… وی به حسب ظاهر فیلسوفی مشائی و پایبند به براهین صرف حکمی است ولی بعد از مطالعه زیاد در آثار او معلوم می شود که در حکمت اشراق نیز سرآمد دانشمندان زمان بود و در تصوّف نظری و عملی صاحب اطّلاع کافی و محیط بر افکار محقّقان از عرفا بوده است. 18

صاحب شوارق در شوارق و حواشی خود بر حواشی خفری بر تجرید و گوهر مراد به روش شیخ الرّئیس ابوعلی سینا و سایر حکمای مشاء مشی نموده است و افکار آخوند ملاّصدرا را نپسندیده است. در گوهر مراد و جلد دوّم شوارق حرکت در جوهر و اتّحاد عاقل و معقول را و در جلد اول شوارق اصالت وجود را و در گوهر مراد عالم مثال متّصل و منفصل را نفی نموده است و در حواشی خود بر تعلیقات خفری علم حق را طبق نظریه شیخ اشراق تمام نموده است).19

وی همچنین رساله الکلمات الطیّبة را در محاکمه بین صدرالمتألّهین و استاد او میرداماد, نگاشته و در آن رأی میرداماد مبنی بر اصالت ماهیت را پذیرفته است.

سرانجام ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی در سال 1072 قمری (بنا به نوشته صاحب ریحانةالادب) وفات کرده و در قم, در قبرستان شیخان دفن شده است, ولی در این اواخر به جهت گسترش پیرامون حرم مطهّر و از آن جایی که مقبره ایشان در میان خیابان قرار می گرفت, بقایای جسدشان را به صحن بزرگ حرم انتقال داده و در آن جا به خاک می سپارند. محلّ تقریبی مدفن ایشان در مقابل حجره مقبره شهید دکتر محمّد مفتّح و به فاصله ده قدم به سمت حرم و داخل صحن قرار دارد.20

* * *

ملاّمحمّدبن علی رضابن آقاجانی استرآبادی (متوفّی پس از 1071)

وی اهل مازندران و استرآباد بوده که برای تحصیل حکمت الهی و معارف دینی به قم آمده و نزد صدرالمتألّهین به تحصیل علوم عقلیّه پرداخته است. پدر وی علی رضابن آقاجانی نیز خود از علما و فقهای زمان خود بود که چندی نزد میرزامحمّد استرآبادی, رجالی معروف, تحصیل کرد و در سال 1016 قمری در مکّه مکرّمه به دریافت اجازه روایتی از او نائل شد.21

ملاّمحمّدبن علی رضابن آقاجانی در انواع مشربها و مکتبهای فلسفی از روش مشاء و اشراق و عرفان گرفته تا علم کلام و ادب عرب, دارای اطّلاعات گسترده و ژرفی بود. او به علوم حدیث و تفسیر قرآن نیز آگاه و صاحب قلمی روان بود از آثار او یکی شرحی است که بر قبسات میرداماد در بیش از هفتادهزار بیت کتابتی22 نگاشته و نسخه هایی از آن در دست است.

در الذریعة آمده که این شرح در 1071 نگاشته شده و نسخه هایی از آن در کتابخانه سیّدجلال الدّین محدّث و نیز در کتابخانه مجلس موجود است, همچنین نسخه اصل آن به خطّ مصنف نزد یکی از تاجران (؟) نگهداری می شود.23

در الروضةالنضرة آمده که از شرح قبسات ملاّمحمّد دو تحریر موجود است. یکی تحریر اولیه که نسخه اصل آن در کتابخانه انجمن ایران و فرانسه موجود بوده و استاد آشتیانی با استفاده از همان نسخه به چاپ آن در ضمن جلد دوّم منتخبات آثار حکما پرداخته است.24 تحریر دوم از کتاب, نسخه کتابخانه مجلس است که کامل تر و نیکوتر از تحریر اوّل است و تاریخ استنساخ آن 1186 است. این نسخه که قدری از ابتدا کاستی دارد, در جلد 4 فهرست نسخ خطّی مجلس, صفحه 191 معرّفی شده و زمانی جزء کتابهای علاّمه مولی محمّدباقر مجلسی بوده است.25

ییکی دیگر از آثار وی, کتاب انوار شاهیة است که آقابزرگ نسخه ای از آن را در کتابخانه مدرسه بروجردی در نجف دیده است.26 وی در شرح قبسات خود به اسامی پاره ای دیگر از نگارشهای خود اشاره می کند که تاکنون از نسخه های آنها اطّلاعی در دست نیست, مثل: تعلیقات بر الهیّات شفا, رساله در ابطال هیولی, رساله در حدوث دهری و ریاض الطّالبین.27

نویسنده ٌشرح قبسات هرچند شاگرد مستقیم آخوند ملاّصدرا بوده و از او در آثارش بسیار تجلیل کرده است, لیکن مشرب فلسفی او به مشرب شیخ الرّئیس ابوعلی سینا نزدیک تر است, تا مسلک استادش. وی در مباحث فلسفی روحیه تحقیق دارد و یک مقلّد صِرف نیست. به همین دلیل برخی مبانی استادش را چون حرکت جوهری و حدوث زمانی می پذیرد و بر میرداماد که قائل به حدوث دهری است, می تازد, ولی از طرف دیگر, برخی اصول اساسی حکمت متعالیه, همچون اصالت و اشتراک معنوی وجود را برنمی تابد. او در شرح قبسات میرداماد, چنین نوشته است:

(… و القول بان حقیقة الوجود الاصیل العینی, مشترک بالاشتراک المعنوی بین الوجود الخاص الاصیل العینی الواجبی والوجود الخاص الاصیل العینی الممکنی… خروج عن حریم الانتصاف (ظ) و دخول فی حد الاعتساف, لاستحالة کون الوجود الواجبی الذی هو عین ذاته و وجودات العرضیة للممکنات حقیقة واحدة, کیف و الواجب بذاته و الواجب بغیره لا یجوز ان یکون من حقیقة واحدة, فتبصر.)28

وی همچنین در جای دیگر می نویسد:

(… ان الفاقة الی العلة الجاعلة انما تکون اولا و بالذات بحسب نفس الماهیة و یلزمها الفاقة بحسب اصل الوجود, و بنائا علیهذا لا شک فی ان نفس سنخ جوهرالماهیة بماهی هی مع قطع النظر عن الموجودیة المتأخرة تستند الی الواجب تعالی, کما ان وجودها یستند الیه تعالی, علی معنی ان نفس ماهیةالانسان مثلا فی قوامها تحتاج الیه. فالجاعل یجعل سنخ ذات الانسان بتصویره ایاها متقررة و متقومة, و کون الانسان انساناً انما هو تابع لهذا الجعل, و من ضروریات تقرر اصل قوام ذات الانسان و من لوازمه.

فالجاعل لا یفعل هذا الوصف فی ذات الانسان اذ حقیقةالانسان بحسب ذاتها المجعولة المتقررة بتصویر الواجب جعلا تصوریا تقرریا مستتبعة لهذا الوصف. فاتصافها بهذا الوصف انما هو من توابع تقررها و لا یحتاج الی جعل جاعل….)29

در بخش دیگری می نگارد:

(… قد اختلف ان الماهیة هل هی موجودة ام لا؟ و الفلاسفة علی الاول و هوالحق, و المتکلمین علی الثانی, و ذهب استادنا الذی هو من ائمه الحکمة (یعنی الملاصدرا) الی انها موجودة لا بالذات بل بالعرض و التبعیة علی معنی انها تابعة للوجود فی الجعل و الموجودیة, تابعیة الظل لذی الظل و سنتلی الکلام فیه و علیه….)30

در جای دیگر می نویسد:

(… یمکن ان یکون الماهیة و الوجود کلا هما موجودان فی الخارج و هذا قد سنح لی فی اوائل التحصیل و الی الان لم یسنح لی شئ یبطله….)31

(در ضمن به آگاهی دوستداران می رساند که استاد محمّدتقی دانش پژوه در مجلّه دانشکده ادبیات دانشگاه تهران, سال پنجم, صفحه 63 به بعد, مقاله ای راجع به وی و کتاب وی, شرح القبسات نوشته است که این جانب بدان دسترسی نداشتم).

* * *

ملاّمحمّدباقربن محمّد مؤمن سبزواری (1017 ـ 1090 ق)

وی از استادان بزرگ و از حکما و فقهای جلیل القدر دوره صفویّه است که چندی نیز, منصب شیخ الاسلامی اصفهان را به عهده داشته است.

علوم معقول را نزد میرفندرسکی و قاضی معزّالدّین تحصیل کرده و علوم منقول را از ملاّحیدرعلی اصفهانی و ملاّحسنعلی شوشتری بهره برده است. برخی به شاگردی وی در نزد شیخ بهایی اشاره کرده اند که با توجّه به تاریخ وفات شیخ بهایی (1030 ق.) و این که وی در اواخر عمر از مدرّسان برجسته حوزه اصفهان بوده, بعید به نظر می رسد که سبزواری در حوالی ده سالگی توانسته باشد از او استفاده علمی برده باشد.

وی در دوران تدریسش در اصفهان موفّق به تربیت گروه زیادی از طلاّب و فضلا در دو حوزه عقلیّات و نقلیّات شده است برخی از شاگردان معروف ایشان عبارتند از: ملاّمحمّد تنکابنی, معروف به فاضل سراب, ملاّعبدالله اردبیلی, آقاجمال خوانساری, شیخ جعفر کمره ای, معروف به قاضی اصفهانی, میرزاابواطالب نوه میرفندرسکی, ملاّمحمّدشفیع گیلانی, میرزاعبدالله اصفهانی, معروف به افندی, سیّدنعمةالله جزایری, ملاّمحمّدمقیم اصفهانی و دو فرزندش: آقامحمّدهادی و آقامحمّدجعفر….32

از ملاّباقر سبزواری آثار و نگارشهای فراوانی برجای مانده که از آن میان, دو کتاب کفایةالاحکام و ذخیرةالمعاد در فقه موردتوجّه فراوان فقها واقع شده است. برخی از کتابهای فلسفی و کلامی او از این قرار است:

شرح اشارات ابن سینا, حاشیه بر الهیات شفا, رساله در شبهه استلزام, روضةالانوار فی اداب الملوک, مفاتیح النجاة و….

وی در شرح اشارات و تعلیقات الهیات شفا به تفسیر و تبیین مبانی مشائی پرداخته و به افکار شیخ الرّئیس, به طور کامل وفادار مانده است. استاد سیّدجلال الدّین آشتیانی درباره وی می نویسد:

(… تعلیقات او بر شفا روان و مشتمل بر افکار و عقاید قدما و متأخّران و حاکی از احاطه او بر مباحث فلسفی است و در تقریر معضلات شفا و توضیح مشکلات آن سودمند و دلالت بر پختگی و ورزیدگی نویسنده در حکمت مشاء می کند. نیز از احاطه او حکایت می نماید به افکار و عقاید تابعان شیخ الرّئیس مثل دوّانی و دشتکی و خفری و فخری و دیگران. محقّق سبزواری در حواشی خود زیاد به نقل مطالب حواشی آقاحسین خوانساری و نیز تعلیقات ملاّصدرا می پردازد و از خوانساری به بعض الاعلام و از ملاّصدرا به بعض الفضلاء تعبیر می نماید. با وجود آن که زیاد به تضعیف مطالب تعلیقات ملاّصدرا بر شفا می پردازد, ولی تأثیر آرا و عقاید آخوند در افکار او واضح و نمایان است).34

بررسی دقیق تر این برخورد و تضارب آرا بین صدرالمتألّهین و ملاّمحمّدباقر سبزواری, بستگی به چاپ کامل تعلیقات شفا و شرح اشارات سبزواری است.

سبزواری سرانجام سال 1090 قمری در اصفهان وفات کرد. پیکر او را به مشهد مقدّس منتقل کردند و در سرداب مدرسه میرزاجعفر, مجاور محلّ کنونی مقبره شیخ حرّ عاملی به خاک سپردند.

* * *

آقاحسین بن جمال الدّین محمّد خوانساری اصفهانی (1016 ـ 1098 ق)

از عالمان برجسته و اساتید بزرگ اصفهان که در عقلیّات محضر میرفندرسکی را درک کرده است و در نقلیّات از ملاّمحمّدتقی مجلسی, بهره برده است. وی در بیش تر علوم مرسوم آن زمان از فقه و اصول فقه و حدیث و ریاضی و کلام و فلسفه و… کم نظیر بود و جلالت قدر و نبوغ فکر و کثرت تحقیقات او در علوم نقلی از مشارق الشّموس وی در شرح دروس شهید اوّل هویدا است.

وی افزون بر تربیت شاگردان فراوان در دو شاخه علوم نقلی و عقلی موفّق به نگارش کتابهای بسیاری گردید که برخی از آنها را که در ارتباط با کلام و فلسفه اند, در این جا یاد می کنیم:

1 و 2. حاشیه اوّلی و حاشیه ثانیه بر شفای ابن سینا.

3. حاشیه بر اشارات شیخ الرّئیس.

4. حاشیه بر محاکمات فخر رازی.

5. حواشی بر حاشیه قدیمه دوّانی بر شرح تجرید.

6. تعلیقات بر حاشیه جلالیه شرح مطالع.

7. رساله در شبهه طفره.

8. رساله در ایمان و کفر.

9. رساله در جبر و اختیار.

10. رساله در شبهه استلزام.

11. جواب پرسشها شاگردش میرزامحمّد شیروانی و…35

12. تقریرات درسهای آقاحسین خوانساری در مباحث نبوّت, امامت و ولایت: یکی از شاگردان آقاحسین خوانساری کتابی نوشته به نام (منهج السّالکین و وسیلة نجاة الهالکین) در مباحث سلوکی, عرفانی و اعتقادی. وی این رساله را با استفاده از سخنان و پژوهشهای استاد خود خوانساری و در حیات همو نوشته و درواقع تقریر دروس استاد با افزوده هایی از آیات و روایات و سخنان اولیاء الهی است. نسخه ای از این کتاب در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 3808 موجود است و شرح, آنچه در آن درج شده, در فهرست کتابخانه آمده است.36

از نگارشهای او تاکنون مشارق الشّموس و بخشهایی از تعلیقات بر شفای ابن سینا و رساله در جبر و اختیار و رساله در شبهه استلزام به چاپ رسیده است.

استاد آشتیانی در باره آقاحسین خوانساری می نویسد:

(یکی از آثار مهمّ آقاحسین تعلیقات و حواشی او است بر کتاب شفای ابن سینا که دلیل احاطه او بر فلسفه مشاء و دقّت نظرش در عقلیّات است. وی در این حواشی از تعلیقات ملاّصدرا بر شفا مطالب زیادی نقل کرده و به عنوان قیل یا قال بعض الفضلاء به او اشاره می نماید. روش فلسفی او همان روش میرفندرسکی است و به کلمات متأخّرین نیز مسلّط است و از محقّق دوّانی و صدرالمتألّهین دشتکی و فخرالدّین سماکی و دیگران مطالب زیادی نقل می نماید. وی در مسائل مشکل فلسفی شخصی بصیر و دقیق و عمیق است و قلم تحریری او روان و خالی از پیچیدگی و اغلاق است. وی در تعلیقات بر شفا هرچند در حلّ مشکلات عبارات کتاب از تعلیقات ملاّصدرا استمداد جسته ولی از مناقشه بر آنها خودداری نکرده است. از این ایرادات ملاّمحمّدباقر سبزواری در حاشیه شفای خود و آقاعلی مدرّس در حواشی بر تعلیقات ملاّصدرا بر شفا جواب گفته اند. چون جواب های ملاّمحمّدباقر خراسانی به رؤیت آقاحسین خوانساری رسید, بار دیگر حاشیه ای بر شفا نوشت و از آن ایرادات پاسخ گفت. ملاّمحمّدباقر خراسانی در مشکلات معقول و منقول و مباحث مهمّ فکری به مرتبه آقاحسین خوانساری نمی رسد).37

رساله شبهه استلزام آقاحسین خوانساری نیز درواقع در بردارنده مناظره ها و گفت و گوهای او با ملاّمحمّدباقر خراسانی است که از این مناظره علمی برتری آقاحسین خوانساری روشن می شود.38 برای مشخّص شدن و چگونگی نقدها و ایرادهای خوانساری بر صدرالمتألّهین, باید منتظر چاپ شدن کامل و پیراسته حاشیه های اول و دوم او بر شفا بود.

وی در غره رجب 1098 وفات یافت و در قبرستان تخت فولاد اصفهان دفن شد. ملاّمسیحا فسائی شیرازی یکی از شاگردان زبده اش, مراثی در سوگ ایشان سروده است.

* * *

میرزاحسن بن ملا عبدالرّزّاق لا هیجی قمی (حوالی 1045 ـ 1121 قمری)

میرزاحسن, فرزند و شاگرد فیلسوف محقّق, فیّاض لا هیجی, از مدرّسان بزرگ حکمت و کلام در دوران صفویّه است. وی در حوالی سالهای 1035 تا 1045 در شیراز و یا قم به دنیا آمده است.39 در قم مقدّمات علوم نقلی از صرف و نحو و معانی و بیان و منطق و اصول و فقه را نزد استادان وقت تحصیل کرده و در درسهای پدر خویش نیز شرکت جسته و علوم عقلی را فرا گرفته است. در همان زمان ملاّمحسن فیض کاشانی (شوهرخاله او) نیز در قم محفل تدریس داشته که به احتمال قوی میرزاحسن از او هم بهره های فراوانی برده است. به گفته بعضی منابع رجالی, وی پس از فوت پدر, به سال 1072 به نجف اشرف مشرف شده و در آن جا به تکمیل مدارج علوم نقلی پرداخته , سپس به قم مراجعت کرده و به تدریس و افاضه و نگارش پرداخته است.

او در قم در هر دو زمینه معقول و منقول حوزه تدریس داشته و افزون بر تربیت شاگردان, آثار گرانقدر و بسیاری نیز در فنون و علوم مختلف از خود به جا گذاشته است که برخی از آنها را که مربوط به بحث ماست, یاد می کنیم:

1. شمع الیقین در کلام که برای ثابت کردن امامت ائمّه اثنی عشر نگاشته و به چاپ سنگی رسیده است.

2. آیینه حکمت به فارسی در اصول دین, که (نسخه ای از آن در مجموعه 2495 ملک تهران موجود است).

3. روائع الکلم و بدائع الحکم, که (یک نسخه در کتابخانه ملک به شماره 798 و نسخه ای دیگر در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است40).

4. زواهرالحکم که نسخ خطّی بسیاری از آن موجود است و قسمتهایی از آن در جلد سوّم منتخبات آثار حکمای الهی ایران چاپ شده. اسم کامل این کتاب چنین است: (زواهرالحکم الزاهر نجومها فی غیاهب الظلم) و نسخه های بسیاری از آن موجود است.41

5. سرّ مخزون در اثبات رجعت که نسخه هایی از آن در دانشگاه تهران (3/2495), کتابخانه شماره 2 مجلس به شماره 285 و کتابخانه ملک به شماره 1739 موجود است.

6. ابطال التناسخ (الذریعه 1/67).

7. رسالة فی تجرّد النّفس النّاطقة.

8. درّ مکنون در ردّ شبهه ای پیرامون امامت, که سخه ای در مجموعه 1739 ملک و نسخه ای در دانشگاه به شماره 2/4250 موجود است.

9. مصباح الدّرایة فی الحکمة (الذریعة 21/106).

10. الفةالفرقة فی الکلام و اختیار ما هو احسن الاقوال من اقاویل الحکماء و المتکلمین. وی این کتاب را به منظور آشتی دادن بین حکمت و شریعت و سازش بین مطالب فلسفی و اخبار شیعی نوشته و در بردارنده 12 فصل است. نسخه ای از آن در مجموعه 2495 کتابخانه مرکزی دانشگاه و نسخه ای در ملک تهران به شماره 2495 وجود دارد.

11. رساله شجره منهیّة, که نسخه ای در مجموعه 4652 ملک موجود است.

12. مجمع البحرین فی تطبیق العالمین, که نسخه ای از آن در کتابخانه ملک به شماره 4652 و نسخه ای در کتابخانه شماره 2 مجلس به شماره 285, موجود است. این کتاب در سال 1070 به پایان رسیده است.

13. حاشیه وافی ملاّمحسن فیض (ریحانةالادب 3/235).

14. شرح صحیفه سجّادیه در سه مجلّد کبیر (الذریعة 13/349).

با نظری اجمالی بر آثار چاپ شده میرزاحسن لا هیجی روشن می گردد که وی از حکمای پیرو روش مشاء است و در پاره ای موارد, مطالب حکمت متعالیه را صحیح نمی بیند. استاد آشتیانی در منتخبات نگاشته است:

(… وی هرچند قائل به اصالت و وحدت حقیقت وجود بوده و بعضی از دیگرمبانی ملاّصدرا را نیز پذیرفته, ولی به طورکلّی در مباحث دارای مبحث مشائی و همانند پدر بزرگوارش از اتباع شیخ الرّئیس و شارح افکار او است).42

نگاه دقیق تر به درگیریها و بگو مگوهای علمی وی با صدرالمتألّهین مستلزم چاپ انتقادی آثار فلسفی و کلامی او است.

سرانجام وی در سال 1221 قمری در قم فوت کرد و در قبرستان شیخان مدفون گردید.

* * *

ملاّمحمّد ملقّب به جمال رضوی (قرن 11 یا 12)

وی از عالمان و حکیمان دوره پس از صدرالمتألّهین و پیرو منش و روش حکمی شیخ الرّئیس ابوعلی سیناست که شرحی هم بر الهیات شفا نگاشته و در لابه لای آن به فراوانی از آخوند ملاّصدرا و سخنان وی در تعلیقات بر شفا خرده گیری کرده است هرچند در فهرستهایی که دکتر یحیی مهدوی و قنواتی راجع به آثار ابن سینا و شرحهای آنها نگاشته اند, از این شرح و نگارنده آن ذکری به میان نیامده و گویا نسخه آن را آقابزرگ تهرانی هم ندیده (چراکه در الذریعه از آن یاد نشده), با وجود این تاکنون دو نسخه از آن شناسایی شده است, یکی نسخه شماره 3632 کتابخانه ملک که در سده دوازدهم قمری نوشته شده (و متأسفانه از انتها ناقص است) و دیگری نسخه ای است متعلّق به مجموعه اهدایی امام جمعه کرمان به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران به شماره 167.

متأسفانه درباره این اثر بزرگ در کتابهای شرح حال نگاری شرحی نیامده و گویا از بزرگان سده 11 یا 12 بوده است.43

* * *

ملاّمحمّدصادق اردستانی (م: 1134)

از محقّقان, حکما و عرفای متألّه دوران صفویّه که در علوم عقلی و نقلی و نیز در زهد و ورع و عبادت و ریاضت از نوادر زمان به شمار می رفته است. شیخ محمّدعلی حزین لا هیجی از شاگردان وی, در تذکره خود چنین می نویسد:

(… پس به خدمت سلطان المحقّقین, افضل الحکماءالرّاسخین, المولی الاعظم والحبر الاعلم, مظهرالمعارف و الحقائق, مکمل علوم السوالف و اللواحق, محیی الحکمة, ابوالفضائل, مولانا محمّدصادق اردستانی علیه الرحمة که از متوطّنین اصفهان و به تدریس زمره ای از ازکیأ فاضل می پرداخت, رسیده به استفاده مشغول شدم. وی از اساطین حکیمان بوده و قرن ها باید که مثل او کسی از میان دانشمندان برخیزد…).44

باری سوانح زندگی اردستانی را در اغلب موسوعه های رجالی, امثال ریحانةالادب (1/104) و طرائق الحقائق (3/165) و بستان السیاحة, صفحه 96 و الکواکب المنتشرة, صفحه 352 و… به شرح یاد کرده اند.

برخی از برجستگان شاگردان اردستانی عبارتند از: مولی محمّدصالح خلخالی, شارح قصیده معروف میرفندرسکی, ملاّمحمّدحمزه گیلانی اصفهانی مقرّر درسها و مطالب استاد و محرّر حکمت صادقیّه, ملاّعبدالرّحیم دماوندی نگارنده مفتاح اسرار حسینی, ملاّصادق تفرشی45, سیّدعلی ترشیزی حسینی46, سید قطب الدّین محمّد نیریزی ذهبی, شیخ محمّدعلی حزین لا هیجی, ملاّمحمّدنعیم طالقانی و شیخ محمّدهاشم مازندرانی علی آبادی (که بنا به نوشته ملاّمحمّدصالح خلخالی در حاشیه برگ آخر از نسخه خطّی شماره 14709 آستان قدس رضوی وی از شاگردان برجسته اردستانی بوده است.)47

ییکی دیگر از شاگردان او سیّدمحمّدمهدی هدایت الله بن محمّدطاهر حسینی موسوی است که گزینه ای از بهره رسانیهای استاد را در بحث صادر اول به عربی نگاشته کرده و نسخه ای از آن در مجموعه شماره 977 دانشکده الهیات مشهد موجود است.

از اردستانی آثار و نوشته هایی نیز برجای مانده است که بعضی از آنها عبارتند از:

1. حکمت صادقیّه,که به خامه شاگردش ملاّحمزه گیلانی تقریر و تحریر شده است.

2. رساله در وجود

3. رساله در تفسیر آیه نور به طریقه کشف و اشراق

4. رساله تباشیر در عرفان

5. رساله در مبدأ و معاد

6. حواشی بر شفای ابن سینا

7 و 8. دو رساله مختصر درباره جعل که در آتشکده اردستان( 2/319) به بعد چاپ شده است.

9. رساله ای در پاسخ پرسشهای شاگردش علی حسینی

کتاب الحکمة الصادقیة, در پی درخواست ملاّصادق اردستانی از شاگردش ملاّحمزه گیلانی, مبنی بر تقریر و تحریر دروس خود در زمینه نفس و قوای آن تدوین شده و نسخه هایی از آن در کتابخانه آستان قدس و مجلس شورا موجود است.48

اردستانی در آثار خود,به آرای صدرالمتألّهین نپرداخته و پاره ای از مبانی او را پسندیده و پاره ای را نیز رد کرده است وی در مسأله پیدایش نفس و حدوث نفس ناطقه در حکمت صادقیّه به رأی آخوند ملاّصدرا اشکالهایی گرفته است و بر حرکت جوهری نیز ایرادهایی وارد کرده و دست آخر, آن را رد می کند. بررسی دقیق تر وی بر صدرا و پاسخ آن ایرادها را استاد آشتیانی در زادالمسافر, صفحه 145 تا 182 نگاشته است و همچنین در منتخبات آثار حکمای الهی ایران, جلد 4, صفحه 154 به بعد نیز مطالبی در این زمینه آمده است.

* * *

ملاّمحمّدنعیم بن محمّدتقی طالقانی متخلّص به عرفی

وی از بزرگان و افاضل علما و حکمای دوره شاه سلطان حسین صفوی است. او در قزوین متولّد شد و از محضر درس پدر خویش, شیخ محمّدتقی استفاده کرد. سپس به اصفهان مهاجرت کرد و از استادان آن حوزه, همچون ملاّمحمّدصادق اردستانی و بهاءالدّین محمّد, معروف به فاضل هندی در درسهای عقلی و نقلی بهره برد.49 در واقعه هجوم افغان به قم پناه برد و گویا پس از رفع غائله و خارج شدن بیگانگان از کشور به اصفهان بازگشته است. ملاّنعیما پس از چندی از اصفهان به قزوین می رود و در آن جا ریاست امور دینی و مذهبی را به عهده می گیرد. وی دارای نوشته های بسیاری بوده که در فقه و حدیث و کلام و حکمت از خود آثاری برجای گذاشته است. در این جا به برخی از آن آثار اشاره می کنیم:

1. حواشی بر تجرید که در سنه 1120 نگارش شده است.

2. اصل الاصول در مباحث وجود و صفات آن و اصالت آن و تحقیق در توحید وجودی و الوهی. این رساله در 1135 قمری در اصفهان نگارش شده, نسخه های بسیاری از آن در کتابخانه مجلس شورا و مدرسه مروی و کتابخانه مدرسه آخوند در همدان موجود است.

3. رساله در حدوث عالم که در رمضان و شوّال 1136 در طالقان و پس از خارج شدن از محاصره اصفهان نوشته شده و نسخه ای از آن به شماره 949 در مدرسه مروی و نیز نسخه ای در کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی موجود است. نسخه دیگری نیز در کتابخانه مدرسه آخوند در همدان ضمن مجموعه شماره 67 موجود است که از نسخه اصل استنساخ گردیده. شروع نگارش این رساله در رمضان 1136 ق. در قزوین و ختم آن در 21 شوّال 1136 در طالقان بوده است.50

4. منهج الرشاد در مسأله معاد که بسیار گسترده و در سال 1151 نگارش شده است نسخه اصل به خطّ مصنف در کتابخانه مجلس شورا به شماره 1983 نگهداری می شود و نسخه ای هم در مدرسه مروی است.

5. شرح بر بعضی احادیث اصول کافی

6. رساله مفصّله در جبر و تفویض

7. رساله در قاعدةالواحد

8. رساله در تشکیک وجود

9. حواشی بر شرح اشارات خواجه نصیر

10 و 11. حواشی بر شرح مطالع و تعلیقات بر حواشی میرسیّدشریف بر مطالع

12 و 13. تعلیقات بر شرح جدید تجرید و حواشی جلالیّه بر حاشیه میرسیّدشریف بر تجرید خواجه

14. تنقیح المرام فی شرح تهذیب الاحکام شیخ طوسی. وی این رساله را در 1147 به پایان رسانده و قطعه ای از آن در مدرسه مروی موجود است.

15. العروةالوثقی فی امامة ائمةالهدی, که در 22 ربیع الاول 1158 نگارش آن را به پایان رسانده و نسخه ای از آن در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است.51

ملاّنعیما در مسائل فلسفی توجّه زیادی به کتابها و آثار صدرالمتألّهین داشته و از برخی آرای او, بویژه در مباحث وجود و برزخ تأثیر پذیرفته , ولی به گفته استاد آشتیانی, بسیاری از مبانی صدرالمتألّهین را نپذیرفته است.52 وی در مباحث معاد در منهج الرّشاد رأیی به طور کامل مخالف ملاّصدرا داشته و به صورت یک متکلّم محقّق مباحث را تقریر کرده و بیش تر به آرا و آثار غیاث الحکما و میرصدر شیرازی و محقّق خفری و ملاّجلال و جمال الدّین محمود و سماکی و عبدالرّزّاق لا هیجی و میرمحمّدباقر داماد توجّه داشته است, ولی همه جا مباحث معاد اسفار و شواهد و مبدأ و معاد او را به تکاپو وا داشته است.53

* * *

سیّدحسن تفریشی (قرن 12)

نویسنده رساله ای به نام (بوارق مشرقة و صواعق محرقة) به فارسی که در آن عقاید و آرایی را که او خود حق می دانسته زیر عنوان بارقة و مسلک حکمت متعالیة را زیر عنوان صاعقه آورده و رد کرده است و بیش تر همّت مصنف ردّ فلاسفه و حکمای پیرو صدرالمتألّهین و قائلین به اصالت وجود و اشتراک معنوی آن است. نسخه ای از این رساله همراه مجموعه شماره 711 کتابخانه مدرسه نمازی خوی وجود دارد به خط سمیع بن غلامعلی قمی که در 1124 در اصفهان و در زمان حیات مصنف, نگاشته است.54

* * *

میرزاابوالحسن جلوه (1238 ـ 1314 ق)

سیّدابوالحسن بن سیّدمحمّدمظهر طباطبایی زواره ای, معروف به جلوه, در احمدآباد گجرات هند دیده به جهان گشود و آغازین سالهای عمر را در همان نواحی گذراند. پس از چندی به همراه پدر و سایر بستگان به ایران آمد و در زواره اقامت گزید و در 14 سالگی (حوالی سال 1252) پدرش در زواره درگذشت.

میرزای جلوه پس از به پایان بردن تحصیلات مقدّماتی, راهی اصفهان شد و در آن جا از محضر استادانی همچون میرزاحسن نوری, فرزند ملاّعلی, ملاّعبدالجواد تونی خراسانی و میرزاحسن چینی بهره مند گشت. حوالی سال 1273 به قصد حضور در درس حاج ملاّهادی سبزواری اصفهان را به قصد سبزوار ترک گفت, ولی در میانه راه منصرف شد و در تهران در مدرسه دارالشّفأ ساکن گردید و 40 سال باقی مانده عمر خود را در همان جا و در حالت تجرّد, بسر برد. در این مدّت طولانی, شاگردان بسیاری تربیت کرد که بسیاری از آنها در کتاب: (میرزاابوالحسن جلوه, حکیم فروتن) ذکر شده است. در این جا برای کامل کردن فهرست یاد شده توسط ایشان, اسامی چند تن دیگر از شاگردان میرزای جلوه را نقل می کنیم: سیّدعلی اکبربن سیّدعبدالحسین بن محمّدصادق طباطبایی,55 میرزااحمد شیرازی,56 شیخ فضل علی مهدوی قزوینی,57 سیّدحسین قنّادزاده زنجانی,58 عبدالمجیدمیرزا قاجار,59 میرزا لطفعلی نصیری امینی, ملقّب به صدرالافاضل60 و آقابزرگ حکیم شهیدی و میرزامحمّدتقی خسروخان سنجر قزوینی 61 و….

تألیفات و آثار سیّدالحکما میرزاابوالحسن جلوه: از آن جا که وی بیش تر وقت خویش را صرف تدریس و مطالعه و مباحثه و تحقیق در آثار فلسفی کرده, کم تر به نگارش آثار مستقل پرداخته است. او خود در شرح احوال خود می نویسد:

(… چون دانستم تصنیف تازه صعب بلکه غیرممکن, چیز مستقل نتوانستم ولی حواشی بسیار بر حکمت متعالیه که معروف به اسفار است و غیره نوشته ام و اکنون در دست بعضی از طلاّب است و محلّ انتفاع….)

با وجود این حجم حواشی او بر کتابهای پراکنده عرفانی و فلسفی بسیار زیاد بوده و هرگاه همه آنها را گردهم آورند, به اندازه یک دوره کتاب اسفار اربعه ملاّصدرا است. فهرست بعضی از آثار میرزای جلوه بدین قرار است:

1. حاشیه شفا, نسخه اصل این حاشیه ها به خطّ خوش ایشان که در هوامش نسخه ای خطّی از متن شفا نوشته شده نزد سیّدمحمّد مشکوة بوده که به همراه دیگر کتابهای ایشان به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران اهدا شده است.

2. حواشی اسفار, به شرح و طولانی بوده و کم ترمطلبی در اسفار بوده که جلوه راجع به آن مطالبی مطرح نکرده باشد. چند نسخه از این حواشی در کتابخانه مجلس شورا, کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی و کتابخانه شخصی استاد حسن زاده آملی موجود است.

3. حواشی بر شرح هدایة ملاّصدرا که به همراه اصل شرح هدایة در سنه 1313 قمری چاپ شده است.

4. حواشی بر مشاعر (چاپ شده با متن مشاعر).

5. حواشی بر مبدأ و معاد صدرالمتألّهین, چاپ 1313 ق.

6 تا 10. حواشی بر درةالفاخرة جامی و حاشیه بر شرح ملخّص چغمینی و تعلیقات بر شرح فصوص قیصری و حواشی بر شرح منظومه سبزواری و حواشی بر مصباح الانس.

11 تا 19. رسائل بسیار, مثل رساله در حرکت جوهریّه (که در حاشیه شرح هدایه میبدی چاپ شده), رساله در بیان ربط حادث به قدیم (این رساله نیز در حواشی شرح هدایة چاپ شده), رساله ای در ترکیب و احکام آن, رساله در جسم تعلیمی,62 رساله در وجود صور نوعیّه, رساله در چگونگی انتزاع مفهوم و احراز حقائق متبانیّه, رساله ای در اثبات عینیت قضایای مهمله و قضایای طبیعیّة, رساله ای در بیان استجابت دعا (این چهار رساله در مجموعه شماره 8081 کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است و دو رساله آخر ضمن یادنامه حکیم جلوه چاپ شده است) و رساله در بیان کلّی و اقسام آن که در شماره سوّم خردنامه ملاّصدرا چاپ شده است.

20. دیوان اشعار در بردارنده قصاید, غزلیّات و مثنویّات که در 1348 قمری چاپ شده است.

21. شرح حال خود و خاندان جلوه که در نامه دانشوران ناصری چاپ شده است.

میرزای جلوه در تدریس آثار بوعلی و فلسفه مشاء تخصّصی ویژه داشت و افزون بر آن کتب صدرالمتألّهین را نیز تدریس می کرد. وی پیش از تدریس هر کتابی, ابتدا آن را با دقّت و موشکافی تصحیح می کرد. به عنوان مثال نسخه ای از شفای بوعلی سینا که در اختیار وی بوده و در سال 1075 ق توسط محمّدصالح اردستانی کتابت شده است. بعدها توسط سیّدمحمّد مشکوة با نسخه ای معتبر از شفا که در سال 536 قمری کتابت شده و با نسخه اصل مقابله و تصحیح شده بود, مقایسه و مقابله شده و هیچ گونه اختلافی بین این دو نسخه دیده نشده که این خود حاکی از کمال دقّت و مهارت و استادی جلوه در تصحیح این کتاب است. وی غالب مآخذ اسفار را در دست داشته و ضمن تحریر حواشی خود بر اسفار, بخش درخوری از مصادر و مآخذ مطالب اسفار را از کتابهای عرفا و حکمای پیش تر بر ملاّصدرا نشان داده است. وی با این که در عصر شکوفایی و شکوه حکمت متعالیه بسر می برد, ولی با این وجود گرایشهای مشائی داشت. اندیشه او اندیشه ای است نقّاد و استدلالگر که با جرأت تمام با یکی از قدرتمندترین فلسفه های روزگار خود درمی افتد و هراسی از اعتراض و انتقاد به خود راه نمی دهد. وی بر مبانی ملاّ صدرا, بویژه بر حرکت جوهری و وحدت وجود و اتّحاد عاقل و معقول اشکالهایی وارد می سازد.63 در تعلیقاتی که استاد سیّدجلال الدّین آشتیانی بر اصوال المعارف ملاّمحسن فیض نگاشته , نظرات میرزای جلوه در بحث حرکت جوهری و اشکالهای او بر این مطلب, به شرح مطرح شده است. نیز می توان به مقاله جناب آقای علی عابدی شاهرودی در یادنامه جلوه مراجعه کرد.

سرانجام این حکیم وارسته پس از 76 سال عمر پربرکت در ذیقعده 1314 قمری رخ در نقاب خاک پوشید و در مقبره ابن بابویه شهر ری, به خاک سپرده شد. آرامگاه این حکیم برجسته, به تازگی به گونه جالبی موردبازسازی قرار گرفته است.

* * *

میرزاحسن کرمانشاهی (حدود 1250 ـ 1336 ق)

در کرمانشاه به دنیا آمد و مقدّمات علوم را در همان جا گذراند, سپس به تهران رهسپار شد و در آغاز به کامل کردن علوم نقلی پرداخت. پس از آن ملازم آقاعلی مدرّس, آقامحمّدرضا قمشه ای و میرزاابوالحسن جلوه گردید و عرفان و حکمت متعالیه و حکمت مشاء را از ایشان بهره مند گردید.

وی در روزگار حیات استادان خود شروع به تدریس حکمت کرد, تا این که شهرتی یافت و از مدرسان فاضل معقول به شمار آمد, به گونه ای که به واسطه حُسن تقریر وجودت تعبیر, گرایش و میل طالبان علوم عقلی به درس او زیاد شد و پس از درگذشت حکیم مؤسّس آقاعلّی مدرّس, به جای ایشان به تدریس در مدرسه سپهسالار, گمارده شد.

وی از ارکان انتقال فلسفه به طبقات پسین به شمار رود و همچون استادش میرزای جلوه بر شیوه شیخ الرّئیس و تدریس شفا و اشارات باقی بود و به نقد حکمت متعالیه می پرداخت.64

افراد زیر ازجمله شاگردان معروف و برجسته اویند:

سیّدموسی زرآبادی, آقامیرزااحمد آشتیانی, میرزامهدی آشتیانی, میرزاابوالحسن رفیعی قزوینی, میرزامحمّدعلی شاه آبادی, سیّدمحمّدکاظم عصار, حاج میرزا فضل الله آشتیانی, آقابزرگ شهیدی خراسانی, میرزاحبیب الله ذوالفنون عراقی, شیخ محمّد جولستانی, میرزامحمود مفید اصفهانی, میرسیّدمحمّد فاطمی, شیخ محمّدتقی آملی, شیخ مهدی مازندرانی, شیخ الرّئیس ابوالحسن میرزای قاجار, آقاضیاءالدّین درّی, شیخ حسین رانکوهی لنگرودی 65و میرزالطفعلی نصیری امینی.66

سرانجام این حکیم و مدرّس برجسته که تدریس حکمت مشاء در مکتب تهران بدو منتهی گشته بود, پس از حدود 85 سال زندگی پربرکت به سال 1336 هجری قمری دیده از جهان فرو بست. ازجمله نگارشهای وی, حواشی فراوانی است که بر اسفار و شرح اشارات خواجه و شفای شیخ الرّئیس نگاشته و متأسفانه هیچ یک تاکنون به زیور طبع آراسته نگشته است.

* * *

سیّد موسی زرآبادی قزوینی (1294 ـ 1353 ق)

سیّدموسی بن سیّدعلی بن سیّدمهدی حسینی زرآبادی قزوینی, از علمای بزرگ قزوین در سده چهاردهم که در زمینه دانشهای گوناگون: معقول و منقول و نیز علوم غریبه از زبدگان و برجستگان و در وادی سلوک شرعی نیز از عابدان و زاهدان کم نظیر بوده است.

وی در سال 1294 هجری قمری در قزوین, چشم به دنیا گشود و مقدّمات و سطوح فقه و اصول و حکمت را در همان جا نزد ملاّعلی اکبر سیاه دانه ای و حاج شیخ رضابن عبدالحسین برغانی فرا گرفت, سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و به کامل کردن علوم معقول و منقول نزد استادانی چون: میرزاحسن کرمانشاهی (حکمت مشاء و کتب شیخ الرّئیس بوعلی سینا), سیّد شهاب الدّین نیریزی شیرازی (حکمت اشراق و برخی کتابهای عرفانی), شیخ علی نوری (حکمت متعالیه و کتب صدرالمتألّهین), حاج شیخ فضل الله نوری (خارج فقه و اصول فقه) و… پرداخت. وی در پاره ای دانشهای غریبه نیز از استادان مسلّم بود و در این زمینه نگارشهایی نیز دارد ولیکن استادان ایشان در این علوم ناشناخته اند.

ایشان در بین مسالک فکری گوناگون بیش تر به شیوه ابن سینا و شاگردان مکتب مشاء معتقد بود, صاحب مستدرکات اعیان الشّیعه به نقل از ریاحین الشّریعه, نوشته شیخ عبدالحسین صالحی شهیدی می نویسد:

(کان المترجم له من روّاد مدرسةالشیخ الرئیس ابن سیناء و الفیلسوف الشهیر المولی عبدالرزاق اللا هیجی صاحب الشوارق فی اثبات احد الاصلین ای اصالة الماهیة و ما یترتب علیها و ینکر القول باصالة الوجود, کما رأیته فی رسائله و مؤلفاته الفلسفیة منها حاشیته علی المنظومة للسبزواری.)67

از سیّدموسی زرآبادی نوشته ها و آثار زیادی برجای مانده که با توجّه به مدّت عمر و زندگانی ایشان که چندان طولانی نبوده (51 سال) و نیز کارهای فراوان ازقبیل تدریس و پاسخ گویی به مسائل و مشکلات مراجعان, شایان توجّه است.

متأسفانه آثار نگارشی وی هیچ کدام تاکنون به چاپ نرسیده و نسخه های خطّی آنها نزد فرزندان او موجودند. در زیر, نام برخی از نوشته های ایشان که بر آن آگاه شده ایم, ذکر می نماییم:

1. تقریرات فقه و اصول فقه حاج ملاّعلی اکبر ایزدی.

2. تعلیقه بر رسائل شیخ مرتضی انصاری.

3. حواشی بر کفایةالاصول آخوند خراسانی در دو جلد.

4. حاشیه بر (بیان) مطول.

5. حاشیه بر منظومه حکیم سبزواری در دو جلد.

6. حاشیه بر الهیات شرح اشارات.

7. حاشیه بر منطق اشارات.

8. شرحی بر سلامان و ابسال شیخ الرّئیس ابن سینا.

9. رساله در اعتقادات به عربی.

10. رساله ای در اصول دین به فارسی.

11. شرح مفصّل بر حدیث معروف (ماالحقیقة) که کمیل از حضرت امام علی (ع) سؤال نموده.

12. مواعظ و رسائلی در اخلاقیّات.

13. رسائل و نسخی در انواع علوم غریبه.

14. رساله ای در دفاع از مشروطیّت که در اوان مشروطیّت نوشته , ولی بعدها بر اثر کژیهایی که در نهضت یاد شده رخ داده , از مخالفان جدّی آن شده است.

نسخه های بیش تر رساله ها و نوشته های ایشان,که همگی دستنوشته و به چاپ نرسیده اند, در کتابخانه فرزندشان عالم فاضل مرحوم سیّدجلیل زرآبادی موجود است.

شاگردان حوزه درسی و سلوکی جناب زرآبادی

مدرس و محضر درس سیّد در مدرسه التفاتیه قزوین بوده و در آن جا به تربیت شاگردان و اشاعه مکتب فکری خود و ارائه روشهای سلوک شرعی می پرداخته است.

ایشان برخلاف آگاهی عمیق و دقیق از مشربهای مختلف تفکّر فلسفی و نیز درک محضر اساتید بزرگ حکمت تهران و پیوند و آمد و شد با حکمای قزوین, بویژه علاّمه رفیعی قزوینی و همچنین پیوند تنگاتنگ با آیت الله وحید آستانه ای, دارای مشرب مشائی بود و از ارکان عمده این مکتب در نیمه اوّل قرن 14 هجری به شمار می رفت.

در مکتب تعلیم و تربیت ایشان هر دو جنبه علم و عمل مورد توجّه قرار گرفته, بلکه جنبه تزکیه و سلوک شرعی عرفانی براساس تعالیم قرآنی, قوی تر بوده است و مکتب درس ایشان تأثیر خلاّق و سازنده ای در به وجودآوردن روحهای بزرگ و کامل داشته است. برخی از پرورش یافتگان این مکتب که به مدارج عالیه علم و عمل رسیده اند, عبارتند از:

1. شیخ علی اکبر الهیان تنکابنی (م: 1380 هـ. ق.)

2. شیخ مجتبی قزوینی خراسانی (م: 1386 هـ. ق.)

3. شیخ هاشم قزوینی خراسانی (م: 1380 هـ. ق.)

4. سیّدمحمّدتقی معصومی اشکوری, نویسنده کتاب دو چوب و یک سنگ که چاپ شده است (م: 1356 هـ. ق.)

5. شیخ علی اصغر شکرنابی وحدتی قزوینی (م: 1356 هـ. ق.)

6. سیّدابوالحسن حافظیان مشهدی نویسنده لوح محفوظ (م: 1402 هـ. ق.)

7. شیخ عبدالله شفیعی لنگرودی (م: 1412 هـ. ق.)

8. سیّدمحمّدعلی موسوی گرمارودی (م: 1417 هـ. ق.)

9. سیّدعلی محمّد حاج سیّد جوادی

10. سیّدعموجان حاج سیّد جوادی

11. سیّد عبدالمجید حاج سیّد جوادی (م: 1416 هـ. ق.)

12. سیّدعبّاس مدرّسی حاج سیّد جوادی (م: 1404 هـ. ق.)

13. سیّدابوالقاسم حسینی حاج سیّد جوادی (م: 1411 هـ. ق.)

14. سیّدکاظم احدی رشتی (م: حدود 1400هـ. ق.)

15. حاج شیخ عبدالرّحیم سامت

سرانجام این سیّد جلیل القدر در دوّم ربیع الثّانی سال 1353 هـ. ق و در سنّ 51 سالگی وفات کرد. علاّمه رفیعی قزوینی, بر پیکر ایشان نماز گزاردند و در صحن امام زاده حسین قزوین به خاک سپرده شد.

* * *

آقابزرگ شهیدی (م: 1355 هـ. ق.)

سیّد میرزابزرگ بن حاج میرزا ذبیح الله بن میرزامهدی شهیدی, ملقّب به شهیدی عسکری حسینی رضوی, در مشهد مقدّس رضوی به دنیا آمد و درسها مقدّماتی و ادب فارسی و عربی را نزد آقاشیخ موسی منطقی معروف و سپس درسها معقول را نزد میرزامحمّد سروقدی, خادم باشی آستان قدس رضوی که خود از شاگردان حاجی سبزواری بود قراءت و اصول و فقه را در حوزه حاج میرزامحمّدباقر شفتی مجتهد شاگردی کرد و سپس برای ادامه تحصیل به تهران رفت و از محضر اساتیدی چون میرزاابوالحسن جلوه و میرزاحسن کرمانشاهی و میرزاهاشم گیلانی اشکوری استفاده های فراوانی برد. سپس به نجف اشرف رفت و مدّتها در درس آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانی, صاحب کفایة شرکت کرد. ایشان سرانجام پس از رسیدن به مراحل نهایی تحصیل و نیل به مقامات عالی علم و عمل در حدود سال 1333 هـ. ق به مشهد مقدّس بازگشت و شروع به تدریس علوم عقلی و نقلی کرد. محلّ تدریس وی در منزل شخصی خود بود و خارج فقه را برمبنای شرح لمعه مطرح می کرد و نیز در معقول تمامی کتابهای معروف همچون شروح تجرید, شرح اشارات خواجه, شرح هدایة ملاّصدرا, شرح منظومه, شواهدالرّبوبیّه, مبدأ و معاد و اسفار صدرالمتألّهین را تدریس می کرد. مرحوم آقابزرگ با وجود تبحّر و آشنایی کامل با روشها و سبکهای مختلف فکری و مسالک فلسفی و عرفانی بیش تر به روش مشاء و آرای شیخ الرّئیس ابوعلی سینا تمایل داشت و به حکمت متعالیه با دیدی انتقادی می نگریست. او معتقد بود که سخنان باید از منبع وحی و رسالت دریافت شود و این گفته وی مشهور است که: (لست آمنا بما فی دفتی الشفاء.) از شاگردان معروف او می توان به حاج شیخ محمّدحسین نجفی خراسانی و آقاشیخ سیف الله ایسی و حاج شیخ مجتبی قزوینی اشاره کرد.

آقابزرگ حواشی دراز دامن و نفیسی بر نسخه اشارات خود نوشته بود و این نسخه را به شیخ مجتبی قزوینی اهدا کرد و او نیز به نوبه خود این کتاب را به شاگردش استاد سیّدجعفر سیّدان هدیه می دهد, ولی متأسفانه این نسخه منحصربه فرد و ارزشمند در نزد ایشان ناپدید می شود. آقابزرگ غیر از حواشی بر شرح اشارات, تعلیقات و حواشی بر کتابهای دیگری نیز داشته که اطّلاع دقیقی از آنها در دست نیست. باری, آقابزرگ شهیدی, حکیمی بود جامع در علم و عمل و با کمال سادگی روزگار را سپری می کرد. او در سنه 1355 هـ. ق در مشهد مقدّس به دیار باقی شتافت و مقبره ایشان در گورستان قدیمی مشهد, در دامنه شرقی کوه سنگی, مزار صاحبدلان است.68

* * *

شیخ فضل الله زنجانی (1303 ـ 1364 هـ. ق)

شیخ فضل الله بن نصرالله زنجانی, معروف به شیخ الاسلام, از علمای معروف زنجان, تحصیلات مقدّماتی را در زنجان به انجام رسانید و بخشی از متون فقه و اصول و نیز قدری از کلام و حکمت را نزد استاد فاضل, میرزاعبدالمجید زنجانی قراءت کرد. در سال 1331 هـ. ق راهی عتبات عالیات گردید و در آن جا نزد استادان و مراجعی چون سیّد محمّدکاظم طباطبایی و شیخ الشّریعة اصفهانی, میرزامحمّدتقی شیرازی, آخوند خراسانی و آقاضیاء عراقی به فراگیری دانشهای حوزوی پرداخت, تا این که در 1339 ق به زنجان برگشت و به تدریس و نگارش کتابها و سایر امور پرداخت.

وی نگاشته های گوناگونی در علوم مختلف: فقه و اصول, رجال, تاریخ, منطق, کلام و فلسفه داشته که در این جا به برخی از نوشته های ایشان در حوزه موردبحث اشاره می کنیم:

1. التقریب فی شرح التهذیب للتفتازانی.

2. حواشی بر منطق شرح منظومه سبزواری.

3. حواشی بر اوائل المقالات شیخ مفید.

4. حواشی بر شوارق لا هیجی.

5. رساله ای در حکمت و اقسام آن.

6. حواشی انتقادی بر رسالةالحدوث صدرالمتألّهین.

7. رساله در ردّ قاعده (الواحد لا یصدر عنه الا الواحد).

8. رساله ای در حکمت و اقسام آن به عربی.

9. رساله ای در اثبات اصالت ماهیت و ردّ اصالت و وحدت وجود.

و…

از عناوین کتابهای ایشان روشن می شود, وی از ناقدان جدّی حکمت متعالیه و از پیروان مکتب میرزاابوالحسن جلوه است که تحت تأثیر درسها شاگرد او میرزا عبدالمجید زنجانی واقع شده بود.69

* * *

آقاضیاءالدّین درّی اصفهانی (م: 1375 ق)

وی از حکیمان نامور و از شاگردان بزرگانی چون آخوند ملاّمحمّد کاشی و جهانگیرخان قشقایی و میرزاحسن کرمانشاهی بود که در معقول و منقول مهارت داشت, ولی اشتهار وی بیش تر در علوم عقلیّه بوده است. او پس از دانش اندوزی در سه حوزه اصفهان, تهران و نجف, سرانجام در تهران رحل اقامت افکند و به تدریس در دانشگاه مشغول شد. روش وی در حکمت, روش شیخ الرّئیس بوعلی سینا بود و رساله های بسیاری از ابن سینا را به فارسی ترجمه کرده که بیش تر آنها هم به چاپ رسیده است. برخی از دیگرنگارشهای وی عبارتند از:

جواهراللسان در علم میزان, لمعات المسترشدین در اصول عقائد, ترجمه تاریخ الحکماء قفطی, حواشی متفرّقه بر اسفار صدرالمتألّهین و رساله های دیگری در تاریخ و فقه و اصول. وی در پشت نسخه اسفار خویش مطالبی راجع به این که صدرالمتألّهین فرازهایی از کتابهای پیشینیان را در اسفار خویش بدون اشاره به صاحب قول ذکر کرده, نوشته است که هرچند لحن آن موهن است ولی از آن جا که سودهایی را دربر دارد در این مقام به نقل آن می پردازیم:

(چون این کتاب اسفار اربعه, نگارش مرحوم آخوند ملاّصدرای شیرازی, ملقّب به صدرالمتألّهین متّخذ از کتب عدیده است و سال ها است مردم را در شبهه گذاشته, حتّی مرحوم سبزواری که صاحب حواشی بر این کتاب است, ملتفت این نکته نشده است و همچنین استاد او مرحوم ملاّعلی نوری و مرحوم ملاّاسمعیل واحدالعین اصفهانی هم نفهمیده و ندانسته اند و من خودم اسفار خطّی در اصفهان دیدم محشی به حواشی آخوند نوری, غالب عبارات غلط را چون ندانسته که از کدام کتاب برداشته, مثل حاجی سبزواری توجیه مالایرضی صاحبه نموده, درحالی که اگر عین عبارت اصل را منضم کنیم, ابداً محتاج به توضیح نیست. از این قبیل عبارات در این کتاب زیاد است, پس از مرور محقّق خواهدشد. باری من هم به همان حسن ظنّ سابقین خواندم و گفتم, تا دفعه ثانی که خواستم اجتهاداً پیش رفته باشم, برحسب اتّفاق کتاب مباحث شرقیّه امام فخر رازی را دیدم, تا یک درجه ای سؤظنّی به من دست داد, رفته رفته معلوم شد که لااقل دو ثلث این کتاب مسلّماً عبارات قوم است و نویسنده محترم به خود نسبت داده است و اسم صاحب کتاب را نمی برد. لهذا محض آنکه تضییع حق دیگران نشده باشد و روح جمعی را از خود شاد کرده باشم, در صدد جمع آوری مواد این کتاب برآمدم و تاکنون بحمداللّه تا یک اندازه ای موفّقیّت حاصل نموده و امّا نه تمام.

… قسمت اوّل کتاب غالباً از الافق المبین میرداماد است و قسمت دوّم کتاب بیش تر از المباحث المشرقیة و شرح المقاصد است و غالب قسمت سوّم از مصنفات میرصدر شیرازی و محقّق دوانی است و قسمت چهارم در خصوص معاد از مصنّفات غیاث الدّین منصور, پسر میرصدر است یعنی قسمت عمده از این هاست والاّ در قسمت امور عامّه فقط متجاوز از 50 کتاب است تقریباً نه تحقیقاً, چون هنوز احصأ کامل نشده, پس از احصأ به طور کامل معلوم خواهدشد.

امید است که این خدمت پرزحمت مقبول نظر صاحبان ذوق سلیم گردد و ما توفیقی الاّباللّه العلی ّالعظیم. الا قل الفانی ضیاءالدین الدری الاصفهانی فی الیوم الرابع عشر من شهر جمیدی الثانیه سنه 1353.)70

شرح حال بیش تر و پردامنه تر ایشان در کتابهای (دانشمندان و بزرگان اصفهان), صفحه 392 و (زندگینامه حکیم جهانگیرخان قشقایی), صفحه 120 یادشده است.

* * *

آیت الله حاج شیخ علی اکبر الهیان (1305 ـ 1380 هـ. ق)

حاج شیخ علی اکبربن محمّدتقی الهیان تنکابنی از بزرگ ترین شاگردان حوزه درس آقاسیّدموسی زرآبادی در هر دو زمینه علمی و عملی است.

این عالم ربّانی و متألّه کبیر در سال 1308 هجری قمری در قزوین به دنیا آمد و در همان جا مقدّمات علوم حوزوی را از محضر پدر بزرگوارش آقاشیخ محمّدتقی, که خود از علمای پرهیزگار و از شاگردان میرزای شیرازی بود, و نیز تنی چند از دیگراساتید قزوین بهره مند شد و پس از آن به تهران رفت و دانشهای عالی حوزوی را در آن جا فرا گرفت.

وی پس از دانش اندوزی خود در تهران, به قزوین بازگشت و به خدمت سیّدموسی زرآبادی رسید و در عرفان نظری و عملی و نیز برخی علوم غریبه نزد ایشان به شاگردی پرداخت. جناب الهیان پس از سالها عبادت و ریاضت و پیمودن مراحل تهذیب نفس و سلوک شرعی به مدارج عالیه کمال رسید و در زمره بزرگان علمای اهل معنی و نخبگان عوالم باطنی درآمد.

وی در معارف و عقاید پیرو مشرب فکری استاد بزرگ خود, جناب سیّدموسی زرآبادی بود و در تربیت و پرورش شاگردان خود از مبانی تربیتی استاد بهره می برد و به اشاعه مکتب ایشان می پرداخت.

وی با افاضل علما و حکمای عصر خویش, همچون: آیت الله رفیعی قزوینی در زمینه پاره ای مسائل عرفانی و حکمت متعالیه صدرایی مباحثاتی داشته و انتقادهای شدیدی, بویژه در مسأله اصالت وجود و هم سنخی بین خدا و خلق و یا جسمانیّة الحدوث بودن نفس, بر حکمت متعالیه داشته است. امّا این نقدها تنها به صورت مباحثه ها و مناظره های علمی بوده و هیچ گاه باورمندان به عقاید فوق را تکفیر و یا تفسیق نکرده. بلکه او با حکمای معاصر خود آمد و شدهای همدلانه و دوستانه داشته است. به عنوان مثال به ذکر یک نمونه از این پیوندها و آمد و شدها به نقل از فرزند ایشان می پردازیم:

(ایشان زمانی در قم با حضرت امام خمینی (رض) در یکی از مدارس علمیه هم حجره شده بودند و با وجود اختلاف مشارب فکری و اذواق فلسفی, به طور کامل مراتب احترام یکدیگر را مراعات می کردند و مرحوم الهیان در مواقع غیبت حضرت امام از حجره, به نظافت حجره و اثاث زندگانی ایشان می پرداختند و این در همان موقعی بوده که عدّه ای از مقدّسین قشری, شدیداً با فلاسفه و حکمایی همچون امام (رض) مخالفت و از مراوده با ایشان خودداری می ورزیدند.)71

الهیان هیچ گونه وابستگیها و بستگیهای مادی ازقبیل خانه, زندگی, اثاث البیت و… نداشته و بیش تر وقتها به سیاحت در شهرهای مختلف می پرداخته و در هنگامی که به مشهد مقدّس مشرّف می شد یا در حجره ای از مدرسه نواب اقامت و به زیارت و عبادت می پرداخت و یا بر خواهرزاده خود, حاج شیخ مجتبی قزوینی وارد می شد.

از آثار و نگاشته های ایشان چندان اطّلاعی در دست نیست. تنها بعضی اوراق پراکنده مشتمل بر پاره ای مباحث فقهی و اعتقادی نزد فرزندانشان باقی است. البته ایشان نسخه هایی در علوم غریبه نگاشته بود که به جهت تجرّد از قیدها و دلبستگیها, تمامی آنها را به جوی آب می سپارد و از میان می برد.

از شاگردان بسیاری که در حیات ایشان استفاده های علمی و بیش تر عملی و سلوکی برده اند, چندین نفر را می شناسیم که عبارتند از:

1. سیّدجلیل زرآبادی, فرزند آقاسیّدموسی زرآبادی(م: 1374هـ.ش.)

2. سیّدخلیل زرآبادی که از اخیار و نیکان معاصر و مقیم قزوین هستند.

3. شیخ عبدالله شفیعی لنگرودی (م: 1371 هـ.ش.).

4. سیداسدالله نوری (م: 1350 هـ.ش.).

5. فقیهی پرشکوهی.

6. سیّدکاظم احدی (م: 1363 هـ.ش.).

7. شیخ حجازی.

8. امام ابهری.

9. سیّدمحمّدعلی موسوی گرمارودی (م: 1375 هـ.ش.).

10. حاج آقا عماد حاج سیّد جوادی.

عاقبت آقا شیخ علی اکبر الهیان در رجب 1380 هجری قمری درگذشت و پیکر شریفش در گورستان خاکفرج قم, در حجره متوفّیان تنکابن, به خاک سپرده شد.

* * *

مدرسه حکیم ملاّرجبعلی تبریزی

به نظر می رسد, مکتبی که به دست توانای ملاّرجبعلی تبریزی پایه ریزی شده تاکنون کم تر موردتوجّه واقع گردیده و متأسفانه بررسی شایسته و همه جانبه ای در این زمینه صورت نگرفته است و حال آن که این مکتب تأثیر به سزایی بر سیر تفکّر عقلی در دوران پس از خود داشته و در برهه ای از زمان سیطره علمی فلسفی در اصفهان از آنِ متفکّرین این مکتب بوده است. هرچند پس از فوت ملاّرجبعلی و شاگردان بدون واسطه او, مکتب او نیز شهرت قبلی را ازدست داد, ولی باز برخی آرا ویژه او را که از ویژگیهای اصلی این مکتب شمرده می شود, در عقاید و آرای بزرگانی همچون سیّد قطب الدّین ذهبی نیریزی, شیخ احمد احسایی, شیخ هادی نجفی تهرانی, میرزامهدی اصفهانی و پیروان آنان می بینیم, بویژه بحث وجود و نفی اشتراک معنوی وجود در واجب و ممکن در تمامی این مکتبها و مدرسه ها, با تعبیرها و تقریرهای گوناگون بیان شده است که در جای خود, به شرح به مطالعه آن می پردازیم.

پس از این مقدّمه مختصر, به معرّفی این حکیم و آثار و نگارشها و آرا و شاگردان وی می پردازیم.

مولی رجبعلی تبریزی (م: 1080 ق).

وی از شاگردان حکیم میرفندرسکی و خود از فحول حکما و فلاسفه و از مدرّسان برجسته سده یازدهم در اصفهان بود. ولی قلی شاملو در شرح حال او می نویسد:

(مولانا حکیم رجبعلی ازجمله حکمای برهان آفرین, افصح المتکلّمین, اکمل المتبحّرین, رئیس المدقّقین, دستورالمحقّقین, کاشف اسرار نصّ جلی, مولانا حکیم رجبعلی… مشارالیه تبریزی الاصل است و مدّتها سیّاح بلاد جهان بوده, کسب علم حکمت را به قدر طاقت بشریّت در حالت سیاحت نموده و در میدان فضیلت گوی دانش را از اقران و امثال ربوده, شهره آفاق شده اند. بعد از تحصیل معنی اجتهاد, در ولایت بغداد در قبّه مقبره حضرت مولانا72 معتکف زاویه ریاضت گشته مدّتها به تزکیه نفس سرکش پرداخته اند… مریدان حضرت مولوی همگی دست ارادت به حضرت حکیم داده, مرید سلوک آن سالک مسالک حق گردیده اند… مآل حال آن اسوه اصحاب حال آن که قبل از این به چند سال حسب التجویز عقل صاحب تمیز از آن دیار انتقال فرموده, در دارالسّلطنه اصفهان رحل اقامت انداخته اند و به مقتضای خواهش طبع بلند همّت لوای ترک و تجرید را برافراخته اند. اکثر اوقات فرخنده ساعات ایشان بعد از عبادت ملک منّان, صرف افاده نکات حکمت آیات می شود و همه روزه جمّ غفیری از کلمات کثیرالبرکات آن جامع معقولات مستفید و بهره ور می شوند. حضرت صاحبقران گاه گاه آن جناب خداآگاه را به خلوت طلب داشته, استفار قوانین اقسام حکمت عملی می نمایند و در بعضی اوقات… از بسیاری عاطفت به نفس نفیس عازم کلبه حضرت حکمت شاهی می شوند و در آن جا از فیوضات صحبت موعظه درایت ایشان مستفیض می گردند.)73

همچنان که ملاحظه شد, بنا به گفته نویسنده قصص الخاقانی.که خود ساکن اصفهان و از معاصران ملاّرجبعلی بوده و سخنانش درباره وی از اعتبار کافی برخوردار است, مولانا رجبعلی تبریزی پس از کسب علم حکمت و نیل به ملکه اجتهاد قدم در وادی سیر و سلوک و ریاضت نهاده و در مسالک عرفا نیز به مطالعه پرداخته است. این نکته را شاهد و گواه آوردنهای مولانا رجبعلی به گفتار و اشعار عرفا و متصوفه در لا به لای آثار و نوشته هایش تأیید می کند, هرچند در جایی دیگر بدان اشاره ای نشده و از چشم دیگران پوشیده مانده است.74

نویسنده تذکره نصرآبادی, به گونه فشرده و به اجمال راجع به ایشان نوشته که بخشهایی از آن را نقل می کنیم:.

(مولانا رجبعلی: اصل آن جناب از تبریز است. پرتو شمع فکرش را خورشید پروانه و بیداری افادتش را عقل کلّ دیوانه. از اوّل شباب تا انتهای عمر لحظه ای تعطیل در اوقات فرخنده ساعات روا نداشته و چشم خاطر را به خاشاک تعلّقات نینباشته. مدّتی قبل از این, در مدرسه ملاّشیخ لطف الله به درس و افاده مشغول بود و باب آگاهی به روی خاص و عام می گشود. بعد از آن به عبّاس آباد سکنی نموده, شاه جنّت مکان شاه عبّاس ثانی بنا بر ارادتی که به ایشان داشت, خانه ای در شمس آباد که محلّه ای است در بیرون حصار اصفهان (برایش) خریده, چون ضعف پیری او را دریافته پیوسته علیل بود, چنانچه ترک درس و بحث کرده, در تاریخ سنه 1070 به عالم بقا خرامید…. در اوایل سن گاهی رباعی حقایق بنیانی می فرمودند و واحد تخلّص داشتند….)75

شیخ عبدالنّبی قزوینی درباره ایشان می نویسد:

(مولانا رجبعلی التبریزی من اعیان الحکماء المتأخرین و فحولهم و من عظماء الفلاسفة المتبحرین و کبرائهم. کان شدیدالانتقال فی الحکمة و من الراسخین فیه و کان الشفاء و الاشارات فی یده کالشمع فی ید احدنا یدیرهما کما ندیره بیدنا. و بالجمله کان استاد الفن الا ان حکمه باشتراک لفظ (الوجود) بین الواجب و غیره, مما استنکره کل من اتی بعده کما استنکره من کان قبله….)76

چنانکه گفته شد, برخلاف نظر قزوینی, ملاّرجبعلی همراهان برجسته ای دارد. او, بی آنکه خود بداند در فلسفه وجود با متفکّران اسماعیلی همفکر است.77 وی در مقدّمه رساله اثبات واجب که در آن به نفی اشتراک معنوی وجود پرداخته, چنین نگاشته است:

(… گمان اکثر مردم تا این زمان, این بوده که کسی قائل به این نشده است و اگر شده است, به واسطه سخافت این مذهب, به اعتقاد ایشان, نام آن کس در میان علما مشهور نشده است و تشنیعات می زده اند, با آن که بنای اصول دین و اعتقاد, به برهان است نه پیروی مردم مشهور, بنابراین جمعی از بزرگان که صاحب این مذهب بوده اند و نام ایشان در خاطر فقیر بود, بیان می کنم.)

سپس در ادامه به نقل سخنان شماری از مشاهیر عرفا و حکما می پردازد که به پندار او, قائل به جدایی بین وجود واجب و ممکن بوده اند. وی همچنین به بعضی روایات مأثور و خطب ائمّه(ع) در راستای اثبات رأی خود استناد می جوید.

ازجمله دانشورانی که در او اثر گذارده و در تکوین افکار و آرا و شخصیت او دخیل بوده اند, می توان از فارابی, مسیلمةبن احمد مجریطی, شیخ محمود شبستری, صدرالدّین قونوی و پاره ای از آرای حکمای پیشین هندی که از راه استادش میرفندرسکی با عقاید ایشان آشنا شده بود, نام برد. همچنین گفتنی است که او خود را وامدار شیخ الرّئیس ابن سینا می دانسته و از آثار و نوشته های او و شاگردان مکتب مشّاء بهره های فراوانی برده است, تا جایی که استاد آشتیانی وی را یکی از پیروان حکمت مشاء معرّفی کرده است.78 ولی او را پیرو نحله مشائیان دانستن,به قول هانری کربن, اندکی ناشی از شتاب زدگی است; چراکه مرز میان مشائیان و اشراقیان به درستی روشن نیست و بسیاری از فلاسفه مشاء در مسائلی چند ناآگاهانه خود را در آن سوی مرز در میان اشراقیان می یابند.79

او و شاگردان وفادار مکتبش, به خلاف آنچه که نظام فلسفی مشاء در آن ظهور دارد, اصالت را اولاً و بالذّات به ماهیت می دهند و وجود را مجعول ثانوی و عرضی می دانند, هرچند در عالم واقع هم ماهیت و هم وجود را متحقّق در خارج و معلول و مجعول می دانند. ایشان معتقدند: وجود نمی تواند یک کلّی مشکّک باشد و موجودات خارجیّه به تمام ذات خویش جدای از یکدیگر و از این جهت با مشائیان همراه و همفکرند. ملاّرجبعلی تبریزی در مسأله اصالت وجود یا اصالت ماهیت از انگشت شمار متفکّرانی است که قائل به اصالت ماهیت و وجود, هر دو است. وی در اصول آصفیّه چنین نوشته است:

(فرع ـ اذا کانت الماهیة من حیث هی لیست الا هی, فالماهیة الموجودة فی الخارج اما ان یکون ماهیة فقط, فلا یکون موجودة, لانّ الماهیة من حیث هی لیست الا هی کما عرفت و قد فرضناها موجودة, هذا خلف. و ان لم یکن فی الخارج ماهیة فقط بل یکون ماهیة مع وجود, فیلزم ان یکون الوجود فی الخارج مع الماهیة, لا بمعنی ان یکون الوجود موجودا فی الخارج حتی یلزم التسلسل فی الوجود, بل بمعنی انه وجود فی الخارج, لما عرفت من ان مبدأ الاشتقاق لا یمکن ان یکون مشتقا ابدا, و بذلک ثبت ان الماهیة موجودة (فی الخارج )

بالوجود (فی الخارج)….

فرع اخر ـ اذا ثبت ان الوجود مع الماهیة فی الخارج, ثبت ان الوجود لازم للماهیة فی الخارج بمعنی انه تابع له, لان وجود الشئ فرع الشئ و تابع له بالضرورة, فاذا کان الوجود تابعا للماهیة و فرعها فیجب ان یتعلق جعل الجاعل اولا و بالذات بالماهیة ثم یلزمها الوجود, لانه یمتنع بالبدیهة ان یجعل الجاعل اولا فرع الشئ و لازمه ثم اصله و ملزومه, و الا لزم ان یکون الملزوم لازما و اللازم ملزوما و هو محال….)80

محمّدرفیع پیرزاده نیز در المعارف الالهیّه که در آن درسهای استادش حکیم ملاّرجبعلی را تقریر کرده, چنین می نگارد:

(… فالماهیة و الوجود کلا هما معلولان و مجعولان للفاعل, الا ان الماهیة معلولة و مجعولة اولا و الوجود ثانیا, و لذلک حق ان یقال صدر فوجد, لکن لا بجعل مباین بل انما یجب ان یکونا مجعولین بجعل واحد, الا ان جعل الماهیة بالذات و الوجود بالعرض, و الا لزم ان یکون الماهیة مجعولة و لم یکن بموجودة, هذا مستحیل.

و لا یمکن ان یکون الوجود مجعولا بالذات و الماهیة مجعولة بالعرض لما قد بینا ان الوجود عارض للماهیة و متأخر عنها, فیکون جعل الماهیة اقدم من جعل الوجود. فقد صح و تحقق ان الماهیة و الوجود کلیهما مجعولان بجعل واحد و ان جعل الماهیة بالذات و الوجود بالعرض….)81

ملاّرجبعلی در دیگر مسائل فلسفی نیز صاحب نظر است. وی صفات الهی را نه عین ذات و نه زاید بر ذات می داند; چراکه از نظر او ذات واجب الوجود صفت ندارد و نسبت صفات کمالیّه به ذات خدا به معنای سلب طرف نقصان است. حتّی صفت وجود و موجودبودن نیز از این قاعده مستثنی نیست.82 آرای وی در این مسأله شباهت فراوانی با آرای متفکّران اسماعیلی دارد, به عنوان مثال مقایسه سخنان حمیدالدّین کرمانی در راحةالعقل,که می نویسد:

(السورالثانی, المشرع الثالث فی انه تعالی لا ینال بصفة من الصفات و المشرع السادس فی انه لا یوجد فی اللغات ما یمکن الاعراب عنه بما یلیق به, و المشرع السابع فی ان اصدق قول فی التوحید و التسبیح و التمجید و الاثبات ما یکون من قبیل نفی الصفات الموجودة فی الموجودات و سلبها عنه تعالی)

با عقاید ملاّرجبعلی تبریزی, سودمند است.

وی حرکت در جوهر را نفی کرده است و آن را محال می داند.83 همچنین وجود ذهنی را باطل می داند و از دیدگاه او علم نفس به حقایق خارجیّه, به صورت حضوری و علم به اعیان حقایق است, نه علم حصولی و علم به صور آنها.84

از آثار وی سه کتاب در دست است و یک جلد از تقریرات درسها و مطالب او نیز که توسط یکی از شاگردانش نوشته شده, موجود است و رساله ای از او در تتمیم امل الامل ذکر شده که نسخه ای از آن نمی شناسیم, احتمال این که نگارشهای دیگر نیز داشته, ولی نشانی از آنها به دست نیامده باشد نیز, می رود. درهرحال, آثار نوشتاری او چندان زیاد نبوده و گویا پس از گذراندن دوران سیاحت و جهانگردی و ساکن شدن در اصفهان, بیش تر به تربیت شاگردان پرداخته است. باری, آنچه از آثار او می دانیم به شرح زیر است:

1. رساله اثبات واجب: ملاّرجبعلی در این رساله اشتراک معنوی وجود درا ردّ می کند و بر این نظر است که مفاهیم وجود در مبدأ و اصل با وجود ممکنات, ناسازگارند., برخلاف بحث وجود در مکتب صدرالمتألّهین و حکمت متعالیه, در این جا هیچ گونه تشکیک در وجود ممکن نیست, چراکه همانندی میان دو سنخ وجود خالق و مخلوق در بین نیست و تنها اشتراک لفظی وجود دارد. بنابراین, موضوع فلسفه نیز نمی تواند وجود مطلق باشد.

این رساله فارسی است و تاکنون دو مرتبه چاپ شده : یک بار در (نامه آستان قدس) سال ششم شماره اوّل و یک بار هم همراه مجموعه منتخبات آثار حکمای الهی ایران به سعی استاد جلال الدّین آشتیانی, جلد اوّل, صفحه 220 به بعد.

2. الاصول الآصفیّة: وی این رساله پردامنه را برمبنای قاعده الواحد لا یصدر عنه الا الواحد, نوشته است. او می خواهد تمامی نتیجه های این قاعده را توجیه کند و در جریان گسترش مطلب, به مخالفت با حکمای اشراقی و نیز ملاّصدرای شیرازی کشیده می شود. او در این رساله حرکت جوهری, اصالت وجود و همچنین وجود ذهنی را رد می کند, ولی با ارائه مفهوم بنیادین علم حضوری خلأ فلسفی ناشی از نفی وجود ذهنی را پر می سازد. او معتقد است: حصول معرفت از راه حضور بی واسطه معروف, به دست می آید (که یادآور مفهوم ادراک در نزد فیلسوفان رواقی است). مبنای این نظر آن است که نفس می تواند اشیاء و موجودات را در فردانیّت ذاتی و بدون واسطه صورت یا مفهومی که تصوّری از آنها ارائه دهد, بشناسد. شناخت, ادراک حضور توسط نفس است و نفس به قوای بسیار نیازی ندارد, بلکه در وحدت خود شامل تمامی قواست; زیراکه تمام ادراکات نفس از سایر اشیاء, آن را به معرفت خودِ نفس هدایت می کند.

رجبعلی تبریزی می نویسد:

(و هذا غریب دقیق, لا یفهمه الاوهام, فان معرفة هذا موقوفة علی معرفة النفس حق معرفتها, فهی مستصعب جداً, بل ممتنع مع هذه الاجتهادات المتداولة بین ابنأ زماننا فی تحصیل الحکمة الحقة.)85

بخشهایی از این رساله در جلد اول منتخبات فلسفی چاپ شده و نسخه خطّی کاملی از آن در مجلس شورا به شماره 4090 موجود است.

3. المعارف الالهیة: چنان که میرزامحمّدطاهر نصرآبادی در تذکره خویش نوشته است, نیروی ملاّرجبعلی تبریزی با بالارفتن سن کاهش پیدا کرده بود و پیوسته بیمار بود و ترک درس و بحث کرده بود. در این زمان, او از نزدیک ترین شاگردش محمّدرفیع پیرزاده, که درواقع فرزند معنوی او به شمار می رفت و بر افکار استاد آگاهی کامل داشت, خواست تا کتابی را که خستگی او مانع از نوشتن آن بود, با استفاده از درسها و گفته ها و مبانی فکری استاد تحریر و تقریر کند. بدین سان کتاب: المعارف الالهیة که حاصل همکاری دوجانبه استاد و شاگرد و حاوی مهم ترین بحثها و درسهای استاد بود, پدید آمد.

بخشهایی از این اثر نفیس همراه مجموعه منتخبات آثار حکمای الهی ایران, جلد دوم, صفحه 450 تا 488 چاپ شده است.

4. رساله تطبیق ماورد فی الشرع من امر المعاد, علی صفات النفس و ملکاتها و علومها: تاکنون نسخه ای از این رساله به دست نیامده و نام آن را در تقسیم امل الامل, صفحه 151 همراه آثار ملاّرجبعلی یاد کرده اند. منوچهر صدوقی سها در تاریخ حکما و عرفای متأخّر بر صدرالمتألّهین نیز از این رساله یاد می کند و گویا منبع او هم همین تتمیم امل الامل بوده است.

5. دیوان اشعار: ایشان از ذوق شعر نیز بهره داشته و تخلّص به (واحد) می کرده است. بعضی از رباعیهای وی در تذکره نصرآبادی یاد شده است و دیوان خطّی هم دربردارنده قصاید, غزلیات, ترکیب بند و مثنوی به ترتیب حروف تهجّی تنظیم کرده که نسخه ای از آن در کتابخانه مجلس سنای سابق در 214 برگ 17 سطری, به شماره 95 موجود است.

ییادآوری: بعضی از منابع, کتاب کلید بهشت را نیز در زمره نوشته های ایشان یاد کرده اند که درحقیقت این اثر نگارش شاگرد او قاضی سعید قمی است و لکن به واسطه شباهت زیاد آرا و افکار این دو و همسانی محتوای این رساله با رساله اثبات واجب, این توهّم پیش آمده که کلید بهشت از نوشته های ملاّرجبعلی تبریزی است.

شاگردان حوزه درس حکیم ملاّرجبعلی تبریزی

این حکیم فاضل و توانمند مدّتها در اصفهان و در مدرسه شیخ لطف الله محفل تدریس حکمت داشت86 و بنا به نوشته قصص الخاقانی (جمّ غفیری از کلمات کثیرالبرکات آن جامع معقولات مستفید و بهره ور) گشته اند. بزرگی مقام علمی و قدرت و مهارت وی در تدریس متون فلسفی به اضافه زهد و طهارت قلبی وی, دلباختگی فراوان شاگردان را موجب شد, به گونه ای که کلیه سخنان و افکار استاد را قبول می کردند و از هرگونه نقد و رد و ایراد بر آن خودداری می ورزیدند.

از شاگردان فراوان حوزه درس ایشان, چندتنی بیش تر شناخته نشده اند. شماری از ایشان به نوبه خود به تدریس معارف و آموخته های مکتب ملاّرجبعلی و نگارش کتاب در راستای مبانی و اهداف این مکتب پرداخته اند. اکنون به معرّفی تنی چند از آنان و آثار ایشان می پردازیم.

1. مولی محمّدرفیع پیرزاده زاهدی (از نوادگان شیخ زاهد گیلانی).

وی از شاگردان برجسته و مورداعتماد ملاّرجبعلی تبریزی بود و به دستور او به املاء کتاب المعارف الالهیّة پرداخت وی در مقدّمه این کتاب می نویسد:

(… اما بعد فیقول الفقیر الی الله المنیع المشتهر (پیرزاده محمد رفیع), انّی لمّا وفّقنی الله تعالی لخدمة سدة السنیّة المولی الاعظم و عتبة العلیّة العالم المعظّم, قدوة الحکماء الراسخین و زبدة الاولیاء المتألهین, صاحب الملکات القدسیه و الاخلاق السنیّة الرضیّة, ذوالرأی الصائب و الفکر الثاقب, الانسان العادل الفاضل الشریف الالهی, مولانا رجبعلی قدس الله سبحانه روحه و سرّه, و اخذت منه فنون الحکمة الحقّة الالهیّة و الطبیعیّة… و اصابه الکبر و لم یتیسّر له الاملاء و التألیف, امرنی باملاء کتاباً یکون اسّاً و اساساً للحکمتین… فشرعت فی تسویده و املائه فی دهره و زمانه رضوان الله تعالی علیه… و کتبت فی ذلک الزمان نبذاً قلیلاً منه, فلمّا نظر الیه بعین الرضا و المرحمة سمّاه به (المعارف الالهیّة)… فی الالهی و فیه مقدمة و ثلاث مقالات و خاتمة….)

آقابزرگ تهرانی در هنگام شناساندن نسخه ای از این کتاب, نکته ای درباره چگونگی تدوین آن بیان می کند, بدین شرح:

(… و النسخة فی خزانة الحاج علی محمد النجف آبادی فی النجف و لکن کتب المولی محمدباقربن ایلدار بخطه فی هامش النسخه, انه سمع من استاده… المیر محمدیوسف الطالقانی… انه کان یقول: انّ هذا الکتاب للمولی رجبعلی نفسه و کان کل یوم یکتب مقدار منه و یأتی به فی مجلس الدرس و یقرئه علی تلامیذه و کان پیرزاده یکتبه من املاء استاده شیئاً فشیئاً مما یملیه کل یوم علی تلامیذه و بعد وفاته انتشرت النسخة باسم پیرزاده, ثم قال الکاتب مالفظه: چون واجب بود لهذا مرقوم شد تا خلق بدانند.)87

نسخه ای از معارف الهیة به خط نسخ محمّدطاهربن علی اکبر تبریزی زنگنه که در 27 رمضان 1094 کتابت شده در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران, به شماره 1919, موجود است و نسخه ای دیگر از این کتاب جزء کتابهای اهدایی سیّدمحمّد مشکوة به دانشگاه تهران بوده است که این نسخه در رمضان 1098 و در مدرسه فخریه اصفهان به خط ابی صالح حسینی مشهدی نوشته شده است.88 نسخه دیگری هم در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی در قم نگهداری می شود. (فهرست نسخ خطی کتابخانه مدرسه گلپایگانی, 1/621.)

مقداری از آغاز این کتاب به اهتمام استاد آشتیانی در جلد دوم منتخبات آثار حکمای الهی ایران به چاپ رسیده است.

از محمّدرفیع پیرزاده کتاب دیگری می شناسیم به نام: تحفه سلیمانی در عرفان شیعی به فارسی که آن را به نام شاه سلیمان صفوی از متنی ترکی به فارسی ترجمه کرده است. اصل ترکی کتاب به نام: عقائد اولیاء الله بوده و نویسنده آن, سلطان محمودبن سلطان برهان الدّین زاهدی بن شیخ جمال الدّین علی بن شیخ زاهد گیلانی, خود جَد و نیای محمّدرفیع پیرزاده است. سلطان محمود که از عرفا و مرید خواجه سلطانعلی, دایی خود بوده است, در این کتاب آنچه از این دایی و نیز از پدر خویش فرا گرفته, به اضافه آرای نیاکان خویش و عقاید شیخ صفی را فراهم آورده و از آنها یاد کرده است.

مترجم نیز در ترجمه فارسی از استاد خود ملاّرجبعلی تبریزی بهره های فراوان برده است. نسخه ای از این ترجمه فارسی به شماره 6451 و به حجم کمابیش 85 برگ در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری موجود است.

از آن جایی که وی متنی را از زبان ترکی ترجمه کرده, احتمال می رود که ترک و آذری بوده باشد و نیز با توجّه به این که اجداد او از صوفیه و پیرو شیخ زاهد گیلانی و شیخ صفی الدّین اردبیلی بوده اند, بعید نیست او خود نیز دارای گرایشهای عرفانی بوده باشد.

2. قاضی سعید قمی (1049 ,م: پس از 1107 هـ. ق)

محمّدسعیدبن محمّدمفید قمی معروف به حکیم کوچک و متخلّص به تنها. قاضی سعید, از عرفا, حکما و مدرّسان برجسته علوم معقول و منقول و از شاگردان زبده و تراز اول مکتب ملاّرجبعلی تبریزی است. پدر وی مولی محمّدمفید قمی از فقها, اطبّا و علمای قم و از شاگردان مولانا حاج حسین یزدی, شارح خلاصه شیخ بهائی و از تلامذه بهائی, بوده است, قاضی سعید در دهم ذیقعده 1049 قمری در قم متولّد شده و تحصیلات مقدّماتی خود را در قم شروع کرده و از استادانی همچون پدر خود مولی محمّدمفید قمی, مولی شاه فتح الله بن هبةالله جعفری, ملاّمحسن فیض کاشانی و ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی بهره هایی وافر برده است. وی سپس به اصفهان رفته در مدرس مولی رجبعلی تبریزی حاضر گردیده است.

آقابزرگ تهرانی درباره وی می نویسد:

(… تتلمذ اولاً علی اصحاب مدرسة الملاصدرا الحادّة کالفیض و عبدالرزاق اللا هیجی, ثم رجع تبعاً لاخیه, فتلمذا علی رجبعلی التبریزی ذوالمکتب المعتدل المرضی عندالحکومة و ضد صدرا فی مسئله الوجود….)89

قاضی سعید در آغاز عمر نیز, به همراه برادر بزرگ ترش, محمّدحسین, نزد پدر به تحصیل علم طب پرداخته است و پس از مسافرت به اصفهان هم, هردو, در زمره پزشکان مخصوص شاه عبّاس ثانی قرار می گیرند, پس از گذشت چند سال از جانب شاه عبّاس ثانی کرسی قضاوت شهر قم بدو محوّل می شود, به قم بازمی گردد, تا این که پس از فوت شاه عبّاس و جلوس شاه سلیمان صفوی در سال 1077, بنا به سعایت بدگویان, شاه سلیمان بر قاضی سعید خشم گرفته او را از قضاوت برکنار می کند, قاضی سعید نیز در قم به تدریس و نگارش و عبادت و طاعت مشغول می گردد تا این که در اواسط سال 1089 عازم اصفهان می گردد و در حوزه اصفهان به تدریس و تصنیف رساله ها و کتابها می پردازد. وی, دست کم تا سال 1102 در اصفهان مانده است. پس از آن و تا قبل از سال 1105 (که در این سال به شیخ الاسلامی دارالمؤمنین قم گمارده شده است) به قم بازگشته و تا پایان عمر در قم مقیم می گردد. تاریخ دقیق فوت وی معیّن نیست و به طور یقین تا رمضان 1107 در قید حیات بوده, چراکه در 18 رمضان همان سال, از نگارش جلد سّوم شرح توحید صدوق را به پایان رسانده است.90 مدفن ایشان در قبرستان شیخان قم و جنب مقبره جناب شیخ ابوالحسن علی بن بابویه است (که اکنون به خاطر عبور خیابان ارم از میان گورستان شیخان, این مقبره در کنار مدرسه آیت الله گلپایگانی واقع شده است.)

قاضی سعید قمی, از افاضل حکما و عرفای ایران در عهد صفویّه بوده که در بیش تر شاخه های علمی تحقیقات گسترده و عمیقی داشته است. وی افزون بر تبحّر در مباحث تصوّف و عرفان و حکمت مشّاء و اشراق به علم فقه و حدیث و تفسیر و طب نیز احاطه کامل داشته و به واسطه همین اطّلاع جامع از علوم نقلی, مدّتی به منصب قضا پرداخته و دارای محضر ترافع بوده است.91

صاحب ریحانةالادب درباره او می نویسد:

(قاضی سعید, ملقّب به حکیم کوچک, از اجلاّی علمای نامی امامیّه و مفاخر فضلای حدیث و حکمت و فنون ادبیّه که عالمی بوده عارف متشرّع ربّانی و حکیم ادیب کامل محقّق صمدانی, در مراتب تأویل و عرفان و حکمت و استنباط نکات خفیّه و اسرار مکنونه و دقائق کشفیّه مخزونه در آیات و احادیث دینیّه مؤیّد به روح القدس و مشمول تأییدات غیبیّه. به عرفان و تصوّف میل مفرط داشته و در اسماء اللّه قائل به اشتراک لفظی بود…. قاضی سعید از تلامذه ملاّمحسن فیض کاشانی و ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی و ملاّرجبعلی تبریزی بود, شاه عبّاس ثانی و اهل دربارش بسیار تجلیلش می کردند و به زیارت و دیدن وی می رفتند….)92

دکتر نجفقلی حبیبی در مقدّمه شرح توحید وی چنین می نگارند:

(… یظهر من آثاره من نقله و استناده علی اقوال کثیر من العلمأ (امثال فیثاغورث و افلاطون و ارسطو و الفارابی و اخوان الصفا و ابن سینا و الغزالی و الفخرالرازی و شیخ الاشراق السهروردی و نصیرالدین الطوسی و محیی الدین بن العربی و السید المحقق الداماد و صدرالدین الشیرازی و صاحب الکشاف و مجمع البیان و الشیخ البهائی و المجلسی و جمع کثیر من المفسرین و المحدثین و غیرهم فی شتی اثاره القیمة) و نقدها, سعة اطلاعه و قوة فهمه و مرتبة علمه و استقلال رأیه, فانه بقوله غیرمرة (عندی) و (اقول) یقوم ببیان نظره الخاص و یصرح به فی مقدمة الاربعینیات التی کتبها فی اواخر عمره الشریف:… ثم عند عروجی الی مرقاة السنین… و خروجی عن مهواة المقلدین الی بقاع الیقین… و ذلک بعد تسیاری فی بساتین رموز الحکماء المتألهین و تذکاری لاسرار العرفاء الکاملین من الاقدمین و الاخرین و حظیت من قسط کل من تلک الطوائف بخط وافر….)93

از آن جایی که وی نزد استادان بسیاری که دارای مشارب فکری متفاوت بوده اند, به تحصیل پرداخته از احاطه علمی فراوانی برخوردار شده است. وی در فقه و حدیث و حکمت متعالیه نزد ملاّمحسن فیض درس خوانده است. خودِ او در جاهایی از شرح توحید از ایشان به استادنا فی العلوم الدینیّه و استادنا فی العلوم الحقیقیّه یاد می کند. همچنین به برخی مشایخ و اساتید خود در اجازه ای که به شاگردش ملاّمحمّدکریم داده , این گونه اشاره کرده است:

(… اجلهم و افضلهم الاستاد العارف المتأله مولانا محسن الکاشی, ثم الفاضل الالمعی شاه فتح الله بن هبة الله الجعفری, ثم والدی عن الاستاد الفاضل العلامة مولانا حاج حسین الیزدی….)94

وی همچنین به شاگردی نزد مولی رجبعلی تبریزی در پاره ای از رساله هایش, از جمله شرح توحید 1/113 و 1/438 اشعار داشته است. از دیگراستادان وی, بنا به نقل منابع موثّق رجالی ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی (م: 1072 بنا بر درست ترین) بوده است. ملاّعبدالرّزّاق خود در دیوان اشعارش قطعاتی در مدح قاضی سعید قمی (که در سالها و روزهای پایانی حیات ملاّعبدالرّزّاق جوانی نوسال و دست بالا حوالی 20 تا 23 سال داشته است) سروده و در قطعه ای از قاضی سعید که به جهاتی مدّتی از استاد خود لا هیجی کناره گرفته بود, گلایه میکند.95 ستایشهای فیّاض از قاضی سعید و ویژگیها و واژگان به کاربرده شده توسط لا هیجی در حقّ قاضی سعید قمی بسیار بلند و والا و نشان دهنده مقام بزرگ و برجسته وی در جوانی نزد لا هیجی است.96

از شاگردان حوزه درس او در قم و اصفهان چندان اطّلاعی در دست نیست و از چندنفری که می شناسیم, تنها نام و اجمالی از شرح حال آنان را دانسته ایم که به ذکر ایشان می پردازیم:

1. ابوالشرف محمّدمهدی بن علی نقی بن نعمةالله حسینی قمی متخلّص به توحید (م: پس از 1116هـ.ق.)

2. صفی الدّین محمّدبن محمّدهاشم حسینی قمی, نویسنده خلاصةالبلدان در سنه 1079 که در همان کتاب از قاضی سعید قمی (که در آن زمان حدود 30 سال داشته و هنوز به قضاوت قم گمارده نشده بود) به (عالی حضرت میرزایی و صاحبی, استادی, میرزامحمّدسعید حکیم مدظله السامی) یاد می کند.97

3. ملاّمحمّدباقربن ملاّعبدالرّزّاق فیّاض لا هیجی و برادر میرزاحسن لا هیجی.98

4. ملاّمحمّدکاظم بن محمّدصادق قمی که از شعرا و نجبای قم بوده است.99 آقابزرگ تهرانی در کواکب منتشره, صفحه 611 نوشته است:

(الفاضل الادیب الشاعر من تلامیذ القاضی سعید القمی, ذکره مع بعض شعره فی تذکرة آتشکده آذر.)

5. ملاّمحمّدکریم که قاضی سعید در 1099 قمری در اصفهان اجازه ای به خطّ خود, در پشت نسخه ای از شرح توحید صدوق, برای او نگاشته است.100

6. صدرالدّین محمّدشریف رضوی قمی, فرزند بزرگ قاضی سعید قمی (م: پس از 1148هـ.ق.), وی از علما و متکلمان و مدرّسان برجسته قم بوده است و در روضه مقدّسه حضرت معصومه در مقبره سلاطین اصول کافی را برای شاگردان و علاقه مندان تدریس می کرده است. از شاگردان او ملاّعبدالله شوشتری, نویسنده الاجازةالکبیرة است.101

7. ملاّابوطالب شریف قمی, فرزند دیگر قاضی سعید که از علمای عصر خود در قم بوده است, از نگارشهای او حواشی بر امالی صدوق است که در محرم 1151 نوشتن آن را به پایان رسانده است. وی فرزندی به نام محمّدعلی داشته که به نوبه خود از علمای قم شمرده می شده است.102

8. ملاّمحمّدکریم شریف قمی: وی در سنه 1097 رساله ای به نام تحفةالعشّاق در مباحث عرفانی و سلوکی نگاشته و ضمن آن به شاگردی خویش نزد آقامحمّدسعید شریف, شهیر به قاضی اشاره کرده است.

او این رساله را گویا در پاسخ کتاب تحفةالابرار ملاّمحمّدطاهر قمی به رشته تحریر درآورده و نسخه اصل آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 3751 نگهداری می شود.103

آثار و نوشته های قاضی سعید

از ایشان نوشته های فراوانی در گزاره ها و مقوله های گوناگون: عرفانی, فلسفی و حدیثی بر جای مانده که از حیث کمّیت و کیفیت در حدّ اعلای نفاست است. تاکنون فهرستهای بسیاری از آثار نوشتاری وی به چاپ رسیده که آخرین و کامل ترینِ آنها مقاله محسن کدیور در مجلّه آیینه پژوهش, شماره 32 است که در آن به همراه مختصری اطّلاعات کتابشناسی, آثار چاپ شده و دستنوشته او روشن شده است. همچنین حاج آقابزرگ تهرانی نیز در الکواکب المنتشرة بسیاری از نسخه های خطی آثار او را که در جاهای گوناگون دیده, شناسانده است. از این روی, برای پرهیز از درازگویی و تکرار مطالب دیگران, علاقمندان را به دو مأخذ بالا ارجاع می دهیم و در این جا تنها به ذکر پاره ای از کتابهای وی, که در آنها به گونه مستقیم, با مبانی حکمت متعالیه برخورد شده است, بسنده می کنیم:

از جمله آثار قاضی سعید مجموعه اربعینیّات اوست که تاکنون 11 رساله مجزّا از آن به دست آمده است. در این رساله ها, بیش تر به مباحث عرفانی پرداخته شده و به قول آقابزرگ به عنوان حلقه ارتباط و واسطه بین دو مدرسه صدرایی حاد و مدرسه معتدل رجبعلی تبریزی به شمار می رود. یکی از رساله های این مجموعه, ترجمه رساله استادش ملاّرجبعلی است, به نام رساله فی اثبات الواجب که در آن به شرح به ردّ نظریه اصالت وجود و اشتراک معنوی صدرایی می پردازد. رساله دیگر این مجموعه الطلایع و البوارق است که در آن بارها با صدرالمتألّهین به مناقشه پرداخته و از آرای استادش ملاّرجبعلی حمایت کرده است و مطالب فراوانی از اثولوجیا نقل می کند. وی همانند استاد خود همچنین رساله ای به فارسی در اثبات اشتراک لفظی وجود نگاشته و آن را کلید بهشت نامیده است و نیز در سایر نگارشهای خود, بویژه در شرح توحید صدوق مطالب زیادی در نقد بر حکمت متعالیه آورده است. در مقدّمه جلد دوّم شرح توحید صدوق می خوانیم:

(… ان القاضی تعرض لصدر الدین الشیرازی فی اکثر رسائله و کتبه بقوله بعینیّة صفاته تعالی مع الذات و قوله باشتراک الوجود بینه تعالی و بین الموجودات و خاطبه بکلمات لا تلیق بشأنهما و لم یصرح باسمه فی المجلد الاول من شرح التوحید….)104

وی نامه نگاریهایی با استادش فیض کاشانی داشته است که در آنها اِشعار می دارد که نه از روش برهانی و مباحث عقلی طرفی بسته و نه از سیر و سلوک عملی و کشف و شهود عرفانی بهره ای برده است; چراکه بین خود اهل عقل و اهل شهود, ناسازگاریها, بگو مگوها و اختلافهای شدید دیده می شود و از استادش فیض راهنمایی خواسته است. این نامه نگاریها که برای روشن گری اختلافهای دو مکتب رجبعلی تبریزی و صدرالمتألّهین مفید است, به تصحیح مدرسی طباطبایی در مجلّه وحید دوره 11, صفحه 667 به بعد, چاپ شده است.

وی در فنّ شعر نیز مهارت داشته است و نویسنده ریاض الشّعرا شمار ابیاتش را ده هزار بیت یاد کرده و نوشته است: نخست تنها و سپس گاهی حکیم و گاهی سعید تخلّص می کرده است. در تذکره سخنوران قم, نوشته محمّدعلی مجاهدی, صفحه 66 تا 73 شماری از ابیات و اشعار زیبا و شیرین وی را می توان یافت. همچنین نسخه خطی از دیوان او که دربردارنده حدود 3000 بیت است, در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 3445 نگهداری می شود.

آرا و عقاید قاضی سعید

همان طور که پیش از این گفته شد, وی از پیروان معتقد و سرسخت مکتب ملاّرجبعلی تبریزی است و در امّهات مسائل وجود و برخی مسائل بنیادی دیگر با حکمت متعالیه به مخالفت برخاسته است, هرچند در چند موضع از شخصیت صدرالمتألّهین تجلیل می کند و مقام شامخ علمی او را می ستاید, ازجمله در ترقیمه ای که در انتهای نسخه ای از حواشی الهیات شفای آخوند ملاّصدرا (که او خود آن را برای خود نسخه بردادی کرده بود) نوشته است:

(سقی الله روح صاحب هذا الشرح, فانه قد بذل المجهود فی شرح هذا الکتاب المستطاب… و ما رضی بالتقصیر… فی حل مشکلاته و کشف معضلاته و بیان مقدماته و بسط معائده و نشر فوائده و اخراج مکنوناته و انعام مخزوناته… و ان کان قد یوجد فی شرحه هذا بعض الامور کما لا یخفی علی الناظرین فیه, لکن تلک الامور المذکورة بالنظر الی افاداته السامیة شیئ قلیل و بالنسبة الی تحقیقاته المتعالیة الکثیرة قدر یسیر….)105

او, در مسأله اصالت وجود و ماهیت, نظر استادش ملاّرجبعلی را پذیرفته و معتقد است:

(مجعول اوّلی و بالذّات ماهیت است و وجود به تبع آن مجعول گشته و مجعولی است عرضی و ثانوی, البته هردو جنبه ماهیت و وجود در دار واقع و عالم خارج محقّق بوده و موجودند.)106

وی باورمند به اشتراک معنوی وجود در ممکنها و آفریده ها و اشتراک لفظی وجود بین واجب و ممکنات است و وجود خالق ممکنات جدا و مخالف و ناموافق وجود ممکنات است.107

همچنین معتقد است: ذات باری دارای صفات ذاتیّه نیست, بدین معنی که زیادت صفات بر ذات و همچنین عینیت آنها با ذات واجب, هردو را نفی و انکار می کند.108

وی حرکت جوهری را محال دانسته در بسیاری از جاها به ردّ آن می پردازد.109 وجود ذهنی و همچنین علم حصولی نفس به حقایق خارجیّه را قبول ندارد. در کلید بهشت می خوانیم:

(علم نفس به اشیاء حصولی نیست بلکه حضوری به معنای مشهور هم نیست, چه حضور به معنی مشهور در میانه جسم و جسمانیّات می باشد و اگر مجازاً گویند که اشیاء همگی حاضرند در نزد نفس, مراد این معنی خواهدبود که هیچ یک از اشیاء غایب نیستند, از نظر نفس عاقله… پس حاضربودن اشیاء, ظاهربودن آنها است مرنفس عاقله را نه حضور به معنی مشهور, چه حضور اشیاء در نزد نفس شبیه است به حضور معلول نزد علّت.)110

وی تجرّد قوّه خیالی را برخلاف صدرالمتألّهین نفی می کند111 و معتقد است: موضوع فلسفه نمی تواند ذات واجب باشد, چراکه:

(حضرت واجب الوجود, تعالی شاءنه, داخل در تحت هیچ علمی از علوم نیست و نمی تواندبود, حتی در علم الهی همچنان که مشهور است داخل نمی تواندبود, چه موضوع علم الهی چنان که مقرّر شده است مفهوم وجود به معنی مشهور است و از تقریر گذشته معلوم شد که واجب الوجود, تعالی شاءنه, خارج است از این مفهوم, پس چگونه داخل در علم الهی تواندبود؟ بلی نهایت آنچه در علم الهی ثابت تواندشد و می شود, اثبات اوست, تعالی شأنه.)112

3.میرزامحمّدحسین طبیب قمی

وی برادر بزرگ تر قاضی سعید قمی بود و همراه او به درس ملاّرجبعلی تبریزی حاضر می شد. او نیز همچون برادرش از پزشکان ویژه شاه عبّاس ثانی بوده که پس از فوت وی از منصب خود برکنار و به قم تبعید می گردد, ولی پس از مدّتی در آغاز سلطنت شاه سلیمان, بار دیگر به اصفهان فراخوانده و در دربار به درمان گری مشغول گردیده است و سرانجام در اصفهان,چشم از جهان فرو بست.

از وی تفسیری حجیم به زبان فارسی بر قرآن کریم باقی مانده (دربردارنده چهل هزار بیت کتابتی) که نمایانگر بسیاری دانشهای او تواندبود. شرح حال گسترده و دراز دامنی از ایشان در دست نیست و شرح حال کوتاهی که در ریاض العلماء, 2/284, هدیه الاحباب,صفحه 206, و الکواکب المنتشرة, صفحه 215, ذکر شده, نکته های تازه ای دربر ندارد. در الذریعه, 4/272, نسخه ای از تفسیر قرآن وی معرّفی شده که در نجف در کتابخانه شخصی شیخ محمّدرضا نائینی موجود بوده است.

در جنگی خطی از علم الهدی محمّدبن ملاّمحسن فیض کاشانی که دربردارنده مکتبهای ملاّمحسن فیض و علم الهدی فرزندش است, نامه ای وجود دارد خطاب به محمّدسعید قمی در تسلیت فوت علامی محمّدحسین که به احتمال زیاد منظور میرزامحمّدحسین طبیب قمی, برادر بزرگ تر قاضی سعید قمی است. (این مجموعه خطی از مخطوطات کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی است).

4. شیخ علی قلی خان ترکمانی اصفهانی قمی خلجی (1020 , م: پس از 1097 هـ.ق.)

وی فرزند امیرقرچغای خان قوللر آقاسی از نزدیکان شاه عبّاس صفوی (م: 1038) و از فرماندهان سپاه او بوده است که پس از انتقال پایتخت صفویّه از قزوین به اصفهان در سال 1006 وی نیز به همراه شاه عبّاس به اصفهان مهاجرت می کند. او به سبب راست کرداری و دلیری و هوش و فداکاری در سال 1026 به امیرالامرایی و حکومت آذربایجان و در 1028 به حکومت خراسان و سدانت روضه رضویّه و تولیت موقوفات امام رضا(ع) انتخاب می شود. شاه عبّاس به این سردار رشید خود علاقه فراوان داشت و همیشه او را (آقا) خطاب می کرد. وی, در 1034 در خراسان به قتل رسیده است.

امیرقراچغای خان, بزرگ و سرسلسله یکی از خاندانهای معروف ایران به نام آل ترکمانی بوده که در نواحی قزوین و اصفهان و خراسان و قم, بزرگان و فضلای فراوانی از ایشان بروز کرده است.113

سه تن از فرزندان وی در منابع رجالی معرّفی شده اند:

1. شیخ منوچهرخان, فرزند بزرگ او که خود از شاگردان علاّمه محمّدتقی مجلسی اول بوده است. وی پس از فوت پدر, جانشین او در حکومت خراسان و متولّی آستان قدس رضوی می گردد.

2. محمّدعلی خان, فرزند کوچک او و والد شیخ محمّدکاظم خان ترکمانی, از احوال او اطّلاعی در دست نیست, ولی فرزندش محمّدکاظم خان, ساکن قم بوده و به درس عموی خود, علی قلی خان حاضر می گشته و در سال 1070 مجموعه ای از رساله های فلسفی او را استنساخ کرده است.114

3. شیخ علی قلی خان, فرزند میانی قراچغای خان, از بزرگان فلاسفه الهی و عرفای ربّانی و از نویسندگان بسیار آثار و محققان باریک اندیش بوده که با توجّه به نوشته خود در منطقه علی قلی خان در سال 1020 متولّد شده است.115 پس از قراءت مقدّمات علوم دینی در اصفهان به محضر اساتیدی چون ملاّشمسا گیلانی (م: پیش از 1064), ملاّمحمّدتقی مجلسی (م: 1070), ملاّرجبعلی تبریزی (م: 1080) و آقاحسین خوانساری (م: 1098) حاضر شده به فراگیری علوم معقول و منقول پرداخت, تا این که در هر دو رشته به مراتب والایی دست یافته خود به تدریس در حوزه اصفهان مشغول گردید. پس از چندی از جانب ملوک صفوی تولیت موقوفات آستانه مقدّسه حضرت معصومه (س) را در قم به عهده گرفته و در قم سکونت ورزید که در آن جا نیز حوزه تدریس حکمت و فلسفه داشته, هرچند از شاگردانش جز فرزندش شیخ مهدی قلی خان (واقف و متولّی مدرسه خان که تاکنون به نام همو در قم شهرت دارد)116 و پسر برادرش شیخ محمّدکاظم خان بن محمّدعلی خان, کسی را نمی شناسیم.

 

نوشته ها و کتابهای علی قلی خان

 

آثار بسیاری در زمینه های گوناگون: منطق, فلسفه و کلام از ایشان باقی مانده که در این جا به ترتیب حروف الفبا و با شرحی اندک درباره هر اثر یاد می شود:

1. احیاء حکمت: دوره پردامنه و گسترده ای از همه بابهای طبیعی و الهی حکمت در بیش از 30 هزار بیت کتابتی. این کتاب توسط دفتر نشر میراث مکتوب زیر چاپ است.

2. الایمان الکامل یا رساله ایمان و کفر: در معرفت ایمان و شرح حدیث نورانیّت, شامل یک مقدّمه و سه مقاله و هفت فصل به فارسی که در ذی القعده 1087 نوشته شده است. نسخه ای از این رساله در کتابخانه دانشکده الهیات تهران موجود است.117

3. التعلیقات علی شرح الاشارات للطوسی: وی این تعلیقات را به جهت فرزندش مهدی قلی خان به فارسی نوشته و نسخه ای ناقص از آن در کتابخانه ملّی ملک موجود است.118

4. التمهیدات فی الفلسفة: که او خود در نگارشهایش بدان اشاره می کند.119

5. التنقیحات: اسم این کتاب را خودِ او در بعضی از آثار و نوشته هایش ذکر کرده است.120

6. خزائن جواهرالقرآن در تفسیر آیات فلسفی, کلامی و اخلاقی قرآن: وی در مقدّمه خزائن نوشته که پس از دیدن آیات الاحکام مقدّس اردبیلی و قصص الانبیاء راوندی, تصمیم به جمع و تفسیر تمام آیات قرآن در گزاره های توحید, ایمان, احکام, قصص و مواعظ و حکم, آیات خلق سموات و ارض و آیات راجع به رجعت و برزخ و حشر و جنّت و نار و نیز ذکر روایات مفسّر این آیات گرفته و جلد اول این تفسیر را در رمضان 1083 شروع کرده. کلّ تفسیر در 4 جلد بوده که هر جلدی دربردارنده خزائنی و در هر خزینه پاره ای فصول وجود داشته است و در آن از میرداماد, ملاّصدرا و فیض کاشانی, میرزاابراهیم همدانی, شهید ثانی, ابن کمونه, ابن رشد و اثولوجیا یاد شده است. نگارش این کتاب در سال 1088 به پایان رسیده و چندین نسخه از آن در کتابخانه های ایران موجود است, از جمله نسخه شماره 1/1818 دانشگاه تهران و نسخه های کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی و نسخه آستانه حضرت معصومه(س) که به خطّ نسخ نویسنده است و توسط فرزندش محمّدمهدی قلی بیک در ربیع الاول 1123 وقف مدرسه خان شده و بعدها از آن مدرسه به آستانه قم منتقل شده است.121

7. رساله در علم اجمالی و تفصیلی واجب: در 9 مقاله به فارسی که دفتر نشر میراث مکتوب قصد چاپ آن را دارد و نسخه اصل آن در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره1/3235, موجود است.

8. رساله مختصره حدودات و قانونات در بیان تعاریف فلسفی: این رساله هم توسط میراث مکتوب زیر چاپ برده است.122

9. رسالة فی العلم: در ماهیت و اقسام علم و نیز بحث از علم الهی برابر دیدگاههای حکما. نسخه ای از آن در مجموعه شماره 1818, دانشگاه موجود است, حدود چهار صفحه و مختصر.123

10. زبورالعارفین و براق العاشقین: کتابی است عرفانی در حقیقت نفس و مراتب سیر و سلوک, دارای مقدمه و چهار زبور و خاتمه به فارسی و نسخه ای از آن جزء نسخه های اهدایی مقام معظّم رهبری به آستان قدس رضوی است.124

11. سبعه سماویه یا تعلیقات به فارسی شامل هفت تعلیقه در عرفان و سلوک: وی این رساله را سال 1069 نوشته و نسخه ای از آن, مجموعه نسخه های اهدایی مقام معظّم رهبری به آستان قدس رضوی است.125

12. شرح اثولوجیا فی تمهیدات و مقدمات: در حکمت و به زبان فارسی و دارای حدود 15000 بیت است. شاید این کتاب همان کتاب ردیف 4 باشد. شرح اثولوجیا نیز, توسط دفتر نشر میراث مکتوب چاپ خواهدشد.

13. شوق نامه عبّاسی: در شرح ابیاتی از مثنوی مولوی که به نام شاه عبّاس صفوی و به فارسی نوشته شده, نسخه ای از آن در مجموعه شماره 4097 کتابخانه ملک تهران موجود است.126

14. الصلوات: وی متن صلواتها و درودهایی را در سلام و درود به ائمّه(ع) انشاء کرده و نسخه ای از آن در مجموعه 1818 کتابخانه مرکزی دانشگاه موجود است, متنی مختصر و حدود یک برگ.

15. فرقان الرائین و تبیان الحکمتین (و یا بنیان الحکمتین): در فرق بین حکمت قدمای فلاسفه همچون افلاطون و ارسطو و حکمت پسینیان مانند فارابی و ابن سینا و میرداماد و در آن 24 مسأله اختلافی میان این دو دسته را ذکر کرده. وی در این رساله حدوث دهری را اختیار می کند. نسخه اصل این رساله در کتابخانه شخصی صالحی شهیدی در کربلا وجود دارد.127

16. مرآة المثل: در اثبات عالم مثل عقلیّة و خیالیّة مستغنی از ماده و موضوع, این رساله در دفتر نشر میراث مکتوب زیر چاپ است. تاریخ نگارش این اثر, اواخر سال 1062 قمری است.

17. مرآة الوجود و الماهیة: به فارسی در یک مقدّمه و 14 مقاله و آن را در 46 سالگی در سال 1066 نگاشته است.

نسخه ای از این رساله در مجموعه شماره 3235 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران وجود دارد و در ضمن دفتر نشر میراث مکتوب به چاپ آن همت گمارده.

18. مزامیرالعاشقین: گزیده ای است از زبورالعارفین همو, در یک مقدّمه و سه باب. مطالب آن نیز در عرفان و کیفیت سیر و سلوک است. نسخه ای از آن در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری (سپهسالار سابق) به شماره 6567 و نسخه دیگری در کتابخانه مجلس شورا به شماره 5936 موجود است.128

19. منطق علی قلی خان: به فارسی و به روش ارسطو, در چهار کتاب, در سال 1076 هنگامی که 56 ساله بوده, آن را نگاشته است. وی در این رساله که آن را به جهت فرزندش محمّدمهدی خان نوشته, علاوه بر نقل سخنان ارسطو و گفتار مفسّران و شارحان کتابهای او, مطالب فراوانی از ابن سینا, علاّمه حلّی و میرداماد یاد و تحقیق کرده است. ممکن است این رساله جزئی از احیای حکمت او باشد. نسخه ای از آن در کتابخانه آستان قدس رضوی به شماره 1120 و نسخه دیگری در مجموعه شخصی سیّدمهدی لاجوردی در قم موجود است. شایان ذکر است که این رساله هم توسط دفتر نشر میراث مکتوب به چاپ خواهدرسید.

20. حواشی بر رساله صناعیّه میرفندرسکی.

21. حواشی بر ترجمه رسالةالنفس ارسطو از افضل الدّین کاشانی.

22. حواشی بر مبادی آرای اهل مدینه فاضله.

سه رساله ردیف 20 تا 22 همگی ضمن مجموعه خطّی شماره 2579 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است. این مجموعه که دربردارنده 5 رساله فلسفی از پیشینیان است, همگی به خط علی قلی خان بوده و بر سه رساله بالا حواشی توضیحی و تفسیری نگاشته است.

ییادآوری: پس از سامان دهی و ترتیب فهرست بالا به اسامی چند کتاب دیگر از علی قلی خان دست یافتم که ذکر می شود:

23. الاربعون حدیثاً: به عربی و در 27 جمادی الاولی 1097 نگارش شده. نسخه ای از آن همراه مجموعه 136 د, کتابخانه ٌ دانشکده الهیات تهران موجود است.129

24. کمال محمّدی, افندی در ریاض العلما از آن یاد کرده است.130

25. مرات جنّت و نار در معرفت احوال نفوس انسانی و مراتب دو قوس صعودی و نزولی آن: از این رساله در یادداشتی روی برگ آغاز نسخه خزائن جواهرالقرآن آستانه قم یاد شده و گویا همانی باشد که علی قلی خان خود در مقدّمه رساله علم خود از آن با وصف (رساله در مسأله حقیقت نفس ناطقه و قوای او و سعادت و شقاوت و وصول آن به اقصی کمالات و سعادات و نجات از شقاوات) یاد می کند (نسخه 3235 دانشگاه تهران). از این رساله نسخه ای به شماره 9049 در مجلس شورا و نسخه دیگری در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی قم (فهرست نسخ خطی مدرسه گلپایگانی 3/103) موجود است که به رساله نفس انسان نامیده شده است.131

26. رساله ای درباره فرشتگان و ملائکه.132

27. رساله وحدت و هویّت و شیئیّت حقّه: در انحصار مصداق و منشأ انتزاع مفهوم هویّت و شخصیت صادقه اعتباریّه ذهنیّه در ذات مقدّس باری, به مسلک انبیاء و حکمای الهی و به مسلک عوام صوفیّه و سوفسطائیان. نگارش این رساله در ذیحجّه 1083 ق به پایان رسیده است.133

28. رساله سعدیّه فی تهافت الصوفیه: نام این رساله در خاتمه رساله بالا (وحدت و هویّت و شیئیّت حقّه) آمده است.134

29. ضیاءالعابدین: نسخه ای از آن در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی به شماره 6602 موجود است.

30. هدایةالظالّین و تقویة المؤمنین: از این اثر در الذریعة 25/179 نام برده شده است.

31. گزیده جاویدان خرد مسکویه رازی: به عربی نوشته شده است.135

32. نزهة الزاهدین و تحفةالعابدین: از این اثر هم در الذریعه 24/117 یاد شده است.

 

5. مولی محمّدشفیع اصفهانی (حسینی).

 

در ریاض العلماء2/284, وی را از شاگردان ملاّرجبعلی تبریزی, یاد شده و اطّلاع دیگری در این زمینه داده نشده است شاید وی همانی باشد که در الذریعه, جلد 3, رقم 100, کتابی به نام بحرالفوائد و عقدالفرائد در 5 جلد و نگارش شده به نام شاه عبّاس ثانی از او معرّفی شده است. این کتاب یک دوره دائرةالمعارف موضوعی در علوم و فنون مختلف است.

 

6. میرسیّدمحمّدیوسف طالقانی قزوینی (م: حدود 1098 ق)

 

از شاگردان برجسته حکیم ملاّرجبعلی تبریزی است که پس از استاد, خود حوزه تدریس علوم فلسفی به سبک و سیاق مکتب ملاّرجبعلی تبریزی داشته است. از شاگردان او مولی محمّدباقربن ایلدر است که به خطّ خود در حاشیه نسخه ای از (المعارف الالهیّة) مطلبی را به نقل از استادش ذکر می کند بدین شرح:

(… حدثنی استادی السید العالم العادل الفاضل العامل المیر محمدیوسف الطالقانی الذی هو ارشد تلامیذ المولی رجبعلی, ان الکتاب لاستاده و کان یکتبه (ای الپیرزاده) من املاء استاده شیئاً فشیئاً مما یملیه کل یوم علی تلامیذه و بعد وفاته انتشرت النسخة باسم پیرزاده….)136

استاد عبدالحسین شهیدی صالحی در گاهنامه نسیم (کتاب اوّل/165) درباره با ایشان مطالبی نگاشته که خلاصه آن را در این جا نقل می کنیم:

(… آخوند سیّدمیرمحمّدیوسف طالقانی قزوینی (م:حدود 1098 هـ. ق) از ارباب حکمت و اعاظم فلاسفه مدرسه قزوین در عصر صفوی است. مقدّمات علوم اسلامی و فنون و ادب را نزد افاضل علمای قزوین کامل کرد و به علّت گرایش زیاد به حکمت و فلسفه راه اصفهان را در پیش گرفت و به حوزه درس آخوند ملاّرجبعلی تبریزی پیوست. ایشان که از شاگردان برجسته او بود, پس از دست یافتن به اوج مباحث عقلی به زادگاه خود, قزوین بازگشت و کرسی تدریس و رهبری را به دست گرفت و آوازه ای بلند یافت و طلاّب علوم دینی و عشّاق فلسفه از اطراف و اکناف به حوزه درسی او پیوستند و نزد اهل فضل به تحقیق و تدقیق و قدرت بیان و نوآوریهای ظریف و پژوهشهای عمیق شهرت یافت. احاطه او به علوم عقلی و نقلی و آرای پیشینیان, حوزه او را رونق خاصّی بخشیده بود. وی که مخالف مکتب صدرایی و از پیروان مکتب استادش ملاّرجبعلی است, با همنام خود مولی محمّدیوسف الموتی قزوینی, شاگرد صدرالمتألّهین شیرازی مباحثه ها و مجادله هایی داشتند. آثار و حواشی فلسفی که از شاگردان این دو برج عالی فلسفه در قزوین باقی مانده, عظمت مدرسه فلسفی قزوین را در این مقطع زمانی منعکس می کند. از آثار دیده شده میرمحمّدیوسف طالقانی رساله ای در عرفان و رساله دیگری در دفاع از دیدگاهها و مکتب استادش ملاّرجبعلی تبریزی در مقابل فلسفه ملاّصدرا و حکمت متعالیه است.)

7. ملاّحسن لنبانی دیلمانی گیلانی اصفهانی (م: 1094هـ. ق.)

از شاگردان برجسته ملاّرجبعلی تبریزی که در گوهر و نژاد, از مردم دیلمان لا هیجان است و در محلّه لنبان اصفهان سکونت داشته. وی از مدرّسان مسجد جامع کبیر شاه عبّاس ثانی بوده و به دلیل متّهم شدن به صوفیگری, رساله ای در ردّ این اتّهام نگاشته است. او همچنین شرحی بر مثنوی مولانا نگاشته است.137

آقابزرگ تهرانی درباره او نوشته است:

(حسن الدیلمانی اللنبانی بن علی بن حسن الجیلانی الاصفهانی و لنبان احدی محلات اصفهان, قال فی الریاض: انه کان حکیماً ماهراً فی العلوم الحکمیة, مائلاً الی المراتب العرفانیة, معتذراً عن هفوات الصوفیة, مستصلحاً لعقائد هم الکشفیة… و اختل دماغه اواخر عمره و توفی فی هذه الاعصار, و ترجمه القزوینی فی تتمیم الامل و وصفه بانه کان من الفضلاء المشهورین و العلمأ المعروفین علی مشرب الصوفیة. اقول: و هو و الدالحسین بن الحسن اللنبانی شارح الصحیفة….)138

8. حکیم ملاّعبّاس مولوی (م: پس از 1101هـ.ق.)

از حکمای زبده و معاصران شاه سلیمان صفوی بوده که از محضر ملاّرجبعلی اصفهانی استفاده برده است.

آقابزرگ تهرانی درباره وی می نویسد:

(… عبّاس المولوی الحکیم, تلمیذالفیلسوف رجبعلی التبریزی و زمیل الدرس مع القاضی سعید القمی, دافعان عن استادهما المذکور فی القول باشتراک الوجود لفظاً, خلافاً لمدرسة صدرا الشیرازی….)139

اطّلاع زیادی از زندگانی او در دست نیست, تنها می دانیم که ساکن اصفهان و از نزدیکان شاه صفی, نامیده به سلیمان صفوی (م: 1105هـ.ق.) بوده و پاره ای از نگارشهای خود را به وی اهدا کرده است. از آثار او این کتابهای را می شناسیم:

1. الفوائد الاصولیة السلیمانیة: در اثبات حقّیّت اسلام و مذهب شیعه اثنی عشری. وی این رساله را در 1084 به نام شاه سلیمان صفوی نگاشته و هرچند نسخه ای از آن تاکنون به دست نیامده, ولی او خود در نگارش دیگرش: انوار سلیمانی, به این کتاب و موضوع و سال نگارش آن اشاره کرده است.140

2. اصول الفوائد: در تحقیق و بیان مسائل اساسی فلسفی که در آن به دفاع از عقاید و آرای استادش ملاّرجبعلی تبریزی پرداخته است. وی در این کتاب, از اثولوجیا, ابن سینا, ابی البرکات, خواجه نصیر طوسی و دیگران مطالبی نقل می کند و آن را در ذی الحجّه 1097 به پایان برده است. نسخه ای از این کتاب جزء کتابهای اهدایی مشکوة به کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران, به شماره 331 بوده است به خطّ نسخ که در سال 1114 استنساخ و مقابله شده است.141

3. المناظرات: در جمع و ترجمه و شرح مناظرات حضرت محمّد(ص) و ائمّه(ع) و سایر علمای اعلام با مخالفان و دشمنان از فرق و دسته های گوناگون و مشتمل بر 62 فصل است. وی در سال 1097 این کتاب را تدوین کرده است و دو نسخه از آن در الذریعة معرّفی شده است. نسخه دیگری نیز به شماره 2485 در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است.142

4. انوار سلیمانی: این کتاب تحریر جدید و کامل تری از همان کتاب مناظرات است. نویسنده, خود در مقدّمه انوار سلیمانی می نویسد:

(… تا این که در سال 1097 به اقبال حضرت شاهی موفّق گردیده, قدری از آن مناظرات را به دست آورده به زبان فارسی ترجمه کرد و چون هنوز ناقص بود و قابل نظر کیمیا اثر اعلی حضرت نبود, عجالتاً آن را جهت انتفاع عام خلایق کتابی ساخت… و بعد از آن در این سال 1101 آنچه در نظر بود, بعد از تفحّص و تجسّس (ظ) تمام به دست آورد و هریک را توضیحی که در خاطر قاصر داشت داد و به نام نامی و اسم گرامی نوّاب اشرف اقدس اعلی گردانید و چون هریک از این مناظرات نوری است که دل طالبان ایمان و ایقان را منوّر می گرداند, این کتاب را مسمّی به انوار سلیمانی ساخت….)

این کتاب درواقع ترجمه مناظره ها و گفت و گوهای موجود در احتجاج طبرسی را به همراه مناظره های دیگری که نویسنده به قدر توان و تلاش و جست وجوی خود از جاهای دیگر به دست آورده , در بر می گیرد و موردهای دشوار را نیز شرح کرده است.

وی در 24 ذی القعده 1101 نگارش آن را به پایان رسانده است. نسخه ای نفیس از آن به خطّ نسخ خوش حبیب الله بن مولانا یحیی همدانی که در سنه 1102 استنساخ شده در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری143 و نیز نسخه ای که از ابتدا و انتها ناقص است, در کتابخانه مسجد اعظم قم,به شماره 885, موجود است. همچنین در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نسخه ای از آن به شماره 1822 و به خطّ نسخ محمّدشفیع در 1103 موجود است. کاتب که گویا مرید نویسنده است, او را بسیار می ستاید و از او به نام مولی دده عبّاس مولوی نام می برد. انوار سلیمانی نیز, همانند تحریر اوّل آن (المناظرات) مشتمل بر 62 فصل است. در کتابخانه آستانه حضرت معصومه (س) نسخه ای از شرح اشارات خواجه نصیر طوسی موجود است که کاتب آن محمّدطاهربن حاج محمّدقلی نیریزی در ذیقعده 1075 در خدمت عبّاس مولوی در اصفهان کتابت کرده است.144

 

9. ملاّمیرمحمّداسماعیل حسینی خاتون آبادی اصفهانی

 

مشهور به مدرّس (1031 ـ 1116 ق.)

سیّداسماعیل بن محمّدباقربن اسماعیل بن میرعمادالدّین محمّد (مدفون در خاتون آباد که یکی از قراء قدیمی اصفهان بوده و به واسطه گسترش شهر, اکنون در داخل اصفهان واقع شده است), در 16 ربیع الثّانی 1031 متولّد شده و در سال 1116 دار فانی را وداع گفته است. وی از دانشمندان ذوفنون قرن 11 و اوایل 12 است که سرگذشت و فهرست نوشته هایش به طور کامل در مصادر و منابع رجالی نیامده است. او در دانشهای گوناگون: حکمت, فلسفه, تفسیر, حدیث, فقه و… مهارت داشته و بویژه در ریاضیات و نجوم, ژرف اندیش و صاحب نظر بوده است. وی در مسجد جامع بزرگ عبّاسی (که اینک به مسجد امام معروف است) عهده دار تدریس و ارشاد و امامت بوده و به (مدرّس جامع سلطانی) مشهور شده بود. او خود نزد استادان بسیاری در حوزه علمیه اصفهان, چون: ملاّمحمّدتقی مجلسی اوّل, ملاّرفیعا نائینی, سیّدمحمّدصاحب جوامع الکلم و ملاّرجبعلی تبریزی حاضر شده و متنهای گوناگون علمی را فرا گرفته است. در اجازه ای که به سیّدمحمّد نامی داده است, سلسله مشایخ اجازه خود را از مجلسی اوّل و مولانا رفیعا نائینی به بزرگان علمای شیعه و ائمّه(ع) می رساند.

آقابزرگ تهرانی, به نقل از برخی منابع رجالی مطالب مفیدی را نقل کرده که فشرده و اجمالی از آن را در این جا می آوریم:

(… محمد اسمعیل الخاتون آبادی الثانی… کان ینتسب الی الحسن الافطس…, قال عبدالنبی القزوینی: کان من العلمأ المشهورین بالفضل و المعروفین بالتحقیق و الحق انه غاص فی الاغوار و تعمق فیها… له شرح مبسوط علی اصول الکافی و حواشی مدونه علی شرح الهیات الاشارات و متعلقاته و رسائل متعدده فی الحکمة و غیرها,145 و قال عبدالکریم الجزی: له تفسیر کبیر فی اربعة عشر مجلداً و دفن فی تکیة خاتون آبادی بتخت فولاد,146 و قد فصّل افراد هذه العائلة فی (شجره نامه خاتون آبادی) المؤلفة سنة 1139 و ذکر اخوة المترجم له… و اولاده… و قال: کان هو مدرسا بالجامع العباسی و ولد میرمحمدباقر مدرساً بالجامع المذکور و المدرسة الجدیدة السلطانیة و فصل اعقابهم, و قال عبدالله الموسوی الجزائری الشوشتری فی اجازة الکبیرة ان… جده المحدث السید نعمةالله الجزائری من تلامیذ میراسمعیل صاحب الترجمة, و عن جامع الرواة فی ترجمته انه: سید جلیل القدر عظیم المنزلة, دقیق الفطنة, صالح الدین, فاضل کامل عالم بالاخبار, مدالله تعالی عمره و شرفه….)147

کتابها و نگارشهای خاتون آبادی

وی با وجود این که آثار فراوانی از خود برجای نهاده و برخی از آنها خود, چندین جلد را دربردارند, تاکنون در هیچ یک از منابع موجود فهرست دقیق و گسترده ای از نگارشهای او ترتیب داده نشده است. به همین دلیل نگارنده,آنچه را که به دست آورده ام, به صورت الفبایی در این جا ذکر می کنم:

1. انموزج العلوم: به عربی, خاتون آبادی تصمیم داشته رساله ای دراز دامن, درباره همه دانشهایی که به مدارسه و مباحثه آنها اشتغال داشته, بنگارد, ولی نسخه موجود از آن تنها دربردارنده مسأله اوّل در علم هندسه است و نمی دانیم که آیا به نوشتن دیگر مسائل و دانشها موفّق شده یا خیر؟ وی در قسمت موجود, بخشهایی از رساله هندسی آقاحسین خوانساری را نقل و نقد و رد می کند. نسخه اصل آن به خطّ نویسنده در مجموعه ای به شماره 3453 در کتابخانه مجلس شورا موجود است.148

2. التعلیقات: به عربی, در مسائل گوناگون: فلسفی, ریاضی و طبّی. در این رساله بارها از استادش ملاّرجبعلی تبریزی به عنوان (الاستاد الرّجب المرجّب) یاد می کند و گاهی در برخی مقوله ها, دیدگاههای او را نمی پذیرد. نسخه اصل این رساله نیز در مجلس شورا به شماره 3453 موجود است.149

3. تفسیر مفصّل و کبیری بر قرآن مجید:به فارسی, این تفسیر که به گفته عبدالکریم گزی در 14 جلد بوده است, تاکنون به طور کامل یافت نشده, تنها بخشهای مربوط به تفسیر سوره های: جمعه, تغابن, طلاق و قدری از تحریم به خطّ نویسنده, در مجلس شورا, همراه مجموعه 3453 نگهداری می شود.150

4. تنقیح المقاصد: کتابی است بزرگ و گنجادار در بیان اصول عقاید و نسخه ای از آن در مجلس شورا موجود است.151

5. جامع الاخبار و الفتاوی: نسخه ای از آن نمی شناسیم, ولی خاتون آبادی در آغاز تفسیر سوره جمعه از این نوشته خود (که با توجّه به نام آن باید کتاب بزرگی باشد) یاد کرده است.

6. حاشیه الهیات شفا: که به قول استاد حائری در فهرست مجلس, نسخه ای از آن در دانشکده الهیات دانشگاه تهران موجود است.152

7. حاشیه بر قسم الهی اشارات و یا شرح اشارات خواجه طوسی: نسخه ای که آغاز و پایان آن کاستی دارد, در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی در قم موجود است.153

8. الرجال: آقابزرگ در الذریعه آن را به صاحب ترجمه نسبت داده, هرچند خود نیز, به طور کامل اطمینان نداشته است.154

9. رساله مفصّله در صلاة جمعه: که نسخه ای ناقص از آن در مجلس شورا موجود است.155

10. رساله مختصره در شرح حال خود و چگونگی تحصیل و مختصری در ردّ درویش مسلکان و مدّعیان تصوّف: این رساله به فارسی است و نسخه ای از آن ضمن مجموعه 3453 مجلس شورا وجود دارد.156

11. زادالمسافرین و تحفةالسّالکین: در عقاید اصولی و فروعی بروفق تقریر شیخ صدوق در کتاب اعتقادات, به فارسی است و نسخه اصل آن به خطّ نویسنده در مجموعه 3453 مجلس موجود است.157

12. شرح اصول کافی: به گفته عبدالنبی قزوینی در تتمیم امل الامل کتابی است بزرگ, به عربی. نسخه ای از جلد چهارم این شرح که دربردارنده بابهای حدوث اسماء تا جوامع توحید است, در کتابخانه مدرسه آیت الله گلپایگانی وجود دارد و در آن به مطالب شرح اصول کافی ملاّصدرا سخت می تازد و نیز از بیان وافی فیض و شرح ملاّصالح نیز ایراد می گیرد. جلد پنجم آن نیز در کتابخانه مسجد اعظم است.158

13. شرح بر شرح دوانی بر عقاید عضدی: نسخه اصل این رساله در مجموعه 3453 مجلس و نسخه ای دیگر در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 2386 موجود است.159 این شرح به زبان عربی و در دست کم دو جلد بوده است که جلد اوّل را در جمادی الاولی 1094 قمری به پایان برده است. وی این کتاب را برای شیخ علی خان وزیر و به نام شاه سلیمان صفوی ,نوشته است.

14. شرح حدیث عمران صابی: که بزرگ و گنجادار است و به زبان عربی به نام: (التحفةالرضویة) این اثر را وی, به خواهش شماری از دوستان خود به رشته تحریر درآورده است. نسخه ای از آن همراه مجموعه 606 کتابهای اهدایی مشکوة وجود دارد. نسخه دیگری از این رساله به نام: (عقائد اصول دین) در چند مقصد, هر مقصد در چند فصل, در کتابخانه مدرسه آخوند همدان موجود است.160

ـ شرح عقاید صدوق: استاد عبدالحسین حائری در فهرست مجلس,10/496, نوشته که نسخه ای از آن در دانشکده الهیات دانشگاه تهران موجود است (به نقل از فهرست نگار الهیات). به احتمال زیاد این رساله همان زادالمسافرین او باشد.

15. عقاید اصولین (کذا): به فارسی و عربی در چند باب و دربردارنده مسائل گوناگون: فلسفی و کلامی و ضمن آن تمامی رساله اثبات واجب استادش را ذکر نموده و از او به (استادالبشر مولانا رجبعلی تغمده الله بغفرانه) یاد کرده.161

16. معالم الدّین و معارج الیقین فی اصول الدین: به عربی: رساله ای است کوتاه و مختصرو نسخه اصل آن در مجموعه 3453 کتابخانه مجلس شورا وجود دارد.162

17. منهاج الیقین فی اصول الدّین و معراج الاذهان الی درج العرفان:به عربی, نسخه اصل این رساله که رساله ای است فشرده و کوتاه, در مجموعه 3453 مجلس شورا موجود است. وی در این رساله قدری از شرح احوال و گزارشی از سفر حجّ خود می دهد. در جایی از آن سخنی از ملاّصدرا در اثبات توحید آورده و بر آن خرده گرفته است.163

18. نوروزیّه:به فارسی, در سنه 1089 و برای شاه سلیمان صفوی نگاشته شده است. نسخه اصل این رساله در کتابخانه مجلس شورا, وجود دارد.164

ییادآوری: پس از ترتیب و ساماندهی فهرست بالا, به دو اثر دیگر از ملاّاسماعیل خاتون آبادی برخوردم که هردو همراه مجموعه شماره 11828 کتابخانه آستان قدس رضوی بوده و آنها عبارتند از:

19. تقویم الایمان و تحقیق الایقان: فارسی, در دو جلد, جلد اوّل در اثبات امامت حضرت علی (ع) و فشرده ای از عقاید شیعه اثنی عشری است و جلد دوّم در تحقیق مراتب سیر و سلوک الی اللّه.

20. رساله ای مختصر در ردّ شبهات اخباریان خراسان: این دو رساله به خطّ محمّدشفیع بن عبدالواحد فیروزآبادی و در ذی القعده 1099 نوشته شده اند.165

10.ملاّفریدون شیرازی

صاحب تذکره نصرآبادی درباره وی نوشته است:

(از شاگردان ملاّرجبعلی تبریزی, جناب ملاّفریدون شیرازی است که مدّتی در شیراز به تحصیل مشغول بود و بعد از آن به اصفهان آمده, در خدمت آخوند ملاّرجبعلی مباحثه می کرد و در کمال خاموشی و آرام بود. در محلّه شمس آباد اصفهان منزلی خریده و در آن جا فوت شد و در جوار قبر آخوند ملاّرجبعلی در مزار بابارکن الدّین مدفون است. کتاب های نفیس به هم رسانیده بود, وارثان جبری تمام را بردند. شخصی از شیراز آمده دعوی وراثت نمود, آنچه از تاراج باقی مانده بود, گرفت و رفت.)166

صبا در تذکره روز روشن می نویسد:

(… مکسب علومش دارالعلم شیراز و محلّ وفاتش شهر اصفهان و مدفنش جوار مزار بابارکن الدّین, از ارباب عرفان است.)167

وی ذوق شعر نیز داشته و پاره ای از ابیات و اشعار او در تذکره نصرآبادی و تذکره مرآت الفصاحة, یاد شده است.168

 

11. میرزاعبدالله یزدی شاعر (فرزند اجری یزدی)

 

در تذکره نصرآبادی آمده:

(میرزا عبدالله یزدی مدّتی در اصفهان از تلامذه ملاّرجبعلی بوده… گاهی رباعی ای می گوید….)169

 

12. لطفعلی بیک افشار

 

شاعر حفید قاسم خان افشار در تذکره نصرآبادی می خوانیم:

(… در مدّت عمر اوقات را صرف صحبت طلبه علوم و سایر دردمندان نموده. از وسعت خلق وافی و مشرب صافی هیچ گاه بزم حضورش از یاران اهل خالی نیست…. در خدمت علاّمی ملاّ رجبعلی, مباحثه علم نظری می کرد و در فهم معانی از دیگرشاگردان سر کمی نداشت. گاهی شعر می گوید….)170

13. میرقوام الدّین محمّد رازی تهرانی اصفهانی (م: 1093)

از زوایای زندگی وی چندان اطّلاعی در دست نیست. بیش تر تحصیلات او در اصفهان, در مدرسه شیخ لطف الله و نزد مولی رجبعلی تبریزی انجام شده 171 و پس از به پایان رساندن تحصیلات نزد استادان معقول و منقول, شروع به تدریس متون فلسفی و حکمی کرده و بیش تر همّ خود را در گره گشایی از کتابهای شیخ الرّئیس بوعلی سینا و گسترش نوآوریها و مبانی فکری حکیم ملاّرجبعلی تبریزی و تربیت شاگردان و نگارش رساله ها و کتابهای منطقی و فلسفی به کار بسته است. برخی از شاگردان او عبارتند از:

1. شیخ عنایت الله گیلانی که خود از مدرّسان معروف حکمت مشاء در اصفهان بوده و حواشی مختصری بر شفا نگاشته است. وی استاد محمّدعلی حزین لا هیجی و صدرالدّین گیلانی بوده است.172

2. میرسیّدحسن طالقانی: استاد حکمت اشراق و مدرّس شرح فصوص ابن عربی در اصفهان.173

3. شیخ بهاءالدّین گیلانی از مدرّسین فلسفه و عرفان و نجوم و ریاضیات در اصفهان.174

استاد سیّدجلال الدّین آشتیانی در منتخبات آثار حکما نوشته است:

(دانشمند بزرگوار قوام الدّین محمّد رازی, یکی از تلامیذ عالی مقام حوزه فلسفی اصفهان و از مدرّسان حکمت در دوران صفویّه است که مدّتها به حوزه درس حکیم دانا, ملاّرجبعلی تبریزی حاضر شده است و در فلسفه به مشرب استاد خود متعبّد است و در عصر خود آثار شیخ الرّئیس را تدریس می نمود. سبک فلسفی او همان روش حکمت مشائی است به انضمام مطالبی از آخوند ملاّرجبعلی….)175

آقابزرگ تهرانی درباره او می نویسد:

(قوم الدین الرازی الطهرانی, صاحب کتاب عین الحکمة الفارسی و العربی, کان من تلامیذ رجبعلی التبریزی و مات قرب 1093 و له رسالة فارسیة فی اشتراک الوجود لفظاً, تبعاً لمختار استاده رجب علی, طبعت بتحقیق جلال الدین آشتیانی… و قد طعن علیه صاحب الریاض, بعدالطعن علی استاده رجبعلی بالجهل و قال: {و اما تلمیذه المیر قوام الدین فهو اسؤ حالا منه بل رحمةالله علی النباش الاول… و مؤلفاته فارسیة حیث لم یکن قادرا علی تألیف العربیة مثل استاده و قد ادرج فیها مطالب باطلة محشوة بالحکمة علی طریقته} و هذا من دیدن الافندی فی احکامه علی العرفاء و الفلاسفه.)176

ییادآوری: رساله فارسی یاد شده در بالا (در اشتراک لفظی وجود) همان رساله عین الحکمة فارسی است. و امّا این که صاحب ریاض العلما نوشته: نوشته های میرقوام الدّین, همه, فارسی است,177 سخن درستی نیست, بلکه دو اثر عربی فصیح از ایشان در دست است. از آثار و نوشته های او 5 رساله در دست است که یاد می کنیم:

1. عین الحکمة:عربی, نسخه ای از آن در مجموعه 3348 مجلس شورا و نسخه ای دیگر در کتابخانه ملک است, به شماره 1191. یکی از شاگردان نویسنده که نام خود را یاد نکرده, در رمضان 1125 قمری حواشی بر عین الحکمة عربی نگاشته است.178

2. عین الحکمة:فارسی, تحریر و ترجمه ای است آزاد از مطالب عین الحکمة عربی. این رساله یک بار در مجلّد دوّم منتخبات آثار حکمای الهی ایران چاپ شده و یک بار هم جداگانه به همراه حواشی خود نویسنده و به تصحیح علی اوجبی به چاپ رسیده است.

3. رساله تعلیق منطقی: فارسی,در مبادی قیاسات و صناعات خمس: نسخه ای از آن به خطّ شکسته یکی از شاگردان مصنف در مجموعه شماره 374, دانشگاه تهران موجود است.179

4. تعلیقات: عربی, در مسائل مختلف فلسفی است و چندها نسخه از آن در کتابخانه های گوناگون وجود دارد, از جمله: نسخه 2507 مسجد اعظم قم, نسخه 1900 مجلس شورا, مجموعه 3162 دانشگاه تهران. این رساله به نام قوام الحکمة هم خوانده شده است.

5. مقالة فی بقاءالصورالنوعیّه و فنائها: به عربی, مختصر و نسخه ای از آن در مجموعه 3901 دانشگاه تهران موجود است.

 

14. ملاّمحمّد تنکابنی گیلانی, معروف به فاضل سرابی

 

و متخلّص به سراب (1040 ـ 1125 هـ.ق.)

از فقها و محدّثان و حکما و متکلمان بزرگ اصفهان و از مدرّسان برجسته و زبده و از شیوخ اجازه روایت حدیث در عصر خود بوده است. وی در قریه سراب از حومه تنکابن چشم به دنیا گشوده و برای تحصیل علوم دینی به اصفهان مهاجرت کرده است. وی در محضر استادان بزرگی همچون: ملاّمحمّدباقر محقّق سبزواری, آقاحسین خوانساری, شیخ علی صغیر مشهدی, علاّمه مجلسی و ملاّرجبعلی تبریزی حاضر شده و به شاگردی در علوم منقول و معقول پرداخته است. او در دانشهای گوناگون اسلامی: فقه, اصول, حدیث, تفسیر, کلام و فلسفه مهارت داشته و در بیش تر این دانشها, دست به نگارش زده و آثار ارزشمند, ارائه داده است. وی موفّق به دریافت اجازه روایت از مشایخ بسیاری شده و به نوبه خود شمار زیادی از علمای همدوره او و پسینیان, از او نقل حدیث می کنند. برای وی شاگردان زیادی در منابع مختلف نام برده اند و همچنین شمار آثار او را بیش از 30 عدد ذکر کرده اند که نقل تمامی آنها در این جا, به دراز خواهد کشید. از این روی,تنها چند اثر حکمی و فلسفی او را عرضه می داریم:

1. سفینةالنجاة به عربی در کلام که بیش از همه به مبحث امامت پرداخته است.

2. رساله در ردّ شبهه المیزان.

3. رسالة فی تحقیق الحرکة فی المقولات

4. رساله در ردّ شبهات قائلین به وحدت وجود, به عربی دو رساله ردیف 3 و 4 در مجموعه ای در کتابخانه ملّی ایران موجود است.180

5. رساله فی تحریر التوحید: در این رساله به حاشیه الهیات شفای صدرالمتألّهین و نیز رساله شمس الدّین محمّد گیلانی و سخنان ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی نظر داشته و به ردّ مطالب ایشان راجع به جواب های شبهه ابن کمونه می پردازد. این رساله در سال 1103 نگارش شده, نسخه ای در کتابخانه ملّی و نسخه ای هم در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران, موجود است.181

و رساله های بسیار دیگر در کلام, فقه و اصول فقه و نیز حواشی مختلف بر کتابهای گوناگون.

برای آگاهی بیش تر ازشرح حال وی, می توان به الکواکب المنتشرة, صفحه 671 و بزرگان رامسر صفحه 132 - 148 و بزرگان تنکابن, صفحه 315 - 322 مراجعه کرد که دربردارنده مطالب مفید فراوانی است. نگارنده نیز منابع و مواد لازم برای گزارشی دراز دامن و گسترده از زندگی وی تهیّه کرده ام که در صورت تکمیل به همراه تحقیق در آرا و عقاید فلسفی او به چاپ خواهدرسید.

15. آقاجمال خوانساری, معروف به جمال المحققّین (م: 1125 هـ.ق.)

وی فرزند مدرّس بزرگ فلسفه مشاء, آقاحسین خوانساری بوده که در فلسفه و کلام و فقه و اصول از محضر پدرش و محقّق سبزواری دایی خود و آخوند ملاّرجبعلی تبریزی استفاده کرده است و در همه دانشهای عقلی و نقلی سرآمد همگنان بوده است. در برهه ای از زمان ریاست تدریس در دانشهای: حکمت, کلام, فقه, حدیث و تفسیر در حوزه علمیه اصفهان بدو رسیده و بسیاری از طالب علمان از محضر پرفیض وبرکت او بهره های فراوان برده اند که اسامی ایشان را می توان از لابه لای کتابهای مختلف تراجم احوال علما استخراج کرد. از وی آثار و نوشته های بسیاری در مقوله ها و گزاره های گوناگون: دینی و فلسفی برجای مانده که در این جا پاره ای از از کتابهای حکمی و کلامی او را ذکر می کنیم:

1. رساله مبدأ و معاد در اصول دین و اعتقادات

2. رساله مختصر در جبر و اختیار

3. رساله مختصره در شرح احادیث طینت (چاپ شده)

4. شرحی بر رساله اشتراک لفظی وجود استادش ملاّرجبعلی تبریزی

5. شرح مفصّل بر غرر و دررآمدی که در هفت مجلّد (به همراه مقدّمه ای نفیس) بارها چاپ شده است.

6. حاشیه بر شرح اشارات ابن سینا از خواجه طوسی

7. حواشی بر شفای بوعلی

8. حاشیه بر شرح تجرید طوسی, معروف به حاشیه جمالیّة

9. رساله در حدوث عالم, بنا به مسلک متکلمان و تقریر زمان موهوم نویسنده در این رساله, نظریه حدوث دهری میرداماد را رد کرده است. مولی اسماعیل خواجویی رساله ای در پاسخ گویی به او و انتصار از میرداماد نگاشته است.

شرح حال او را در منابع بسیار رجالی می توان یافت, از جمله: امل الامل است:2/57, ریاض العلما, 1/114, روضات الجنات, 2/214, الکواکب المنتشرة, /146 و مقدّمه های موجود در اوایل نگاشته های چاپ شده ایشان.

* * *

مدرسه حاج ملاّاسماعیل بروجردی حائری

(حدود 1220 ق ـ حدود 1319هـ. ق.)

ملاّاسماعیل, فرزند اسحاق بروجردی حائری از بزرگان علما و مدرّسان معقول و منقول در اواخر قرن سیزدهم و اوایل سده چهارده هجری قمری در کربلا بوده و شاگردان زبده و برجسته ای را تربیت کرده است که از معروف ترینِ ایشان, ملاّمحمّدصالح سمنانی, صاحب حکمت بوعلی سینا را می توان ذکر کرد.

آخوند ملاّاسماعیل بروجردی در بروجرد به دنیا آمده و معارف و علوم مقدّماتی را در همان جا فرا گرفت و مدّتها از محضر پرفیض حاج ملاّاسدالله بروجردی در علوم و فنون عقلیّه و حکمت مشّاء استفاده کرد. وی پس از درگذشت استادش و در سال 1271 ق به نجف اشرف رهسپار شد و از حوزه درس فقه و اصول شیخ مرتضی انصاری بهره برد, تا این که در همه معارف دینی و اسلامی, بویژه فقه و حکمت, مهارت به سزایی به دست آورد. ایشان سپس رحل اقامت به کربلای معلّی انداخت و به افاضه و تدریس علوم و فنون مختلف پرداخت و جمع کثیری از گنجینه های علمی او بهره مند شدند که شماری از ایشان پس از این یاد خواهند شد.

منوچهر صدوقی سها در نقل برخی از مخالفان صدرالمتألّهین می نویسد:

(شرذمه ای قلیله نیز گویا از غلبه بحث بر ذوق نزد آنان, بر همان متابعت شیخ و تدریس شفا و اشارات و غیرهما باقی ماندند که از اجلاّ متأخّرین آن جماعت است… آخوند ملاّاسماعیل بروجردی, متوفّی 1317 با عمری متجاوز از صد سال و آخوند ملاّعبدالهادی هزارجریبی و آقاسیّداحمد جهرمی و آقاسیّدمحمّد فیروزآبادی به عتبات عالیات و آخوند ملاّعبدالرّسول غزانچی تهرانی و آقا شیخ علی علاّمه به تهران….)182

آقابزرگ تهرانی می نویسد:

(المولی اسمعیل بن اسحق البروجردی الحائری, کان تلمذه علی المولی اسدالله البروجردی و ادرک فی النجف بحث الشیخ الانصاری. حکی له سبطه الشیخ عبدالرحیم بن عبدالحسین بن مؤلف الفصول ان له تصانیف فی الفقه و کتب اجازة للسید محمد البحرانی فی 6 جمادی الاولی سنة 1306 و توفّی فی الحائر حدود 1307 ق (کذا).)183

در کتاب ماضی النجف و حاضرها نیز آمده که ایشان در ریاضیات مهارت فراوانی داشته و خواستاران شاخه های گوناگون: هیئت, نجوم و ریاضی در درس او حاضر می شدند و ازجمله شاگردان ایشان حاج ملاّعلی بن ملاّخلیل طبیب تهرانی بود.184

در مقدّمه حکمت بوعلی سینا, درباره وی می خوانیم:

(حاج ملاّاسماعیل بروجردی حائری از معمّرین علما و حکما بوده و پس از گذشت بیش از صد سال از عمر او در سال 1319 قمری در نجف اشرف درگذشت و از متصلّبین در اصالت ماهیت بوده و چنانچه علاّمه محمّدصالح حائری سمنانی می فرمودند: اهل خبره او را از صدرالمتألّهین شیرازی اعلم می دانستند, چنانچه مرحوم آخوند خراسانی (صاحب کفایه) در مجلس فاتحه او در نجف اشرف در ضمن معرّفی مرحوم شیخ کاظم سبیتی با حضور اکثر مجتهدّین بزرگ نجف, از جا برخاست به طوری که عبا از دوش او افتاد و خطاب به شیخ کاظم گفتند, در معرّفی قصور کردی و با صدای بلند و حرکت دست فرمودند: اعلم الحکماء و المجتهدین و افضل المتألهین بوده است. ولی متأسفانه تألیفاتش ازدست رفت.)185

در این جا به معرّفی اجمالی چند تن از شاگردان ایشان می پردازیم.

 

1. شیخ عبدالرّحیم حائری (1294 ـ 1367 هـ. ق)

 

شیخ عبدالرّحیم بن عبدالحسین بن شیخ محمّدحسین اصفهانی, صاحب فصول, از دانشمندان بنام و از احفاد صاحب فصول و از اسباط ملاّاسماعیل بروجردی است. وی در دوّم ربیع الاوّل 1294 در کربلا متولّد شده و بیش تر دانشها را پیش از 15 سالگی فرا گرفت و در هریک از علوم: صرف, نحو, منطق, بیان, معانی, بدیع, فقه و اصول کتابها و رساله هایی نگاشت و بیش از سی اجازه روایی و اجتهادی از علمای اعلام و فقهای عظام دریافت کرد. در سال 1310 قمری به اصفهان مهاجرت کرد و پس از ده سال اقامت در سال 1320 ق به عتبات برگشت و ساکن نجف شد. در سال 1330 قمری در انقلاب عراق و جنگ بین الملل به ایران آمد و در تهران اقامت کرد. در سال 1349 قمری, پس از دومرتبه زیارت خانه خدا به قم رفت و به بهره رسانی و اقامه جماعت پرداخت و سپس به تهران برگشت, تا در سال 1367 قمری درگذشت….861

ابوتراب هدایی, نویسنده معاصر, شرحی از زندگانی حاج شیخ عبدالرّحیم حائری و نگارشهای ایشان در مقدّمه ای که بر چاپ مجموعه مکتوبات حائری نگاشته, به رشته تحریر درآورده که به علّت کامل و جامع بودن, خلاصه ای از آن را در این جا نقل می کنیم:

(… در کربلا متولّد شده و تا سنّ بلوغ در آن جا مانده و از دروس مقدّماتی در همان جا فارغ شده و در آن فنون کتابها و حواشی نگاشته… و مسائل و تقریراتی در آن به نثر و نظم نوشته است درحالی که هنوز به سنّ بلوغ نرسیده بود. ازجمله نوشته های او در آن وقت مختصری در اشتقاق و خلاصه در اعراب و منطق و معانی و بیان و حواشی بر بعضی از کتابها و کتاب هدایةالعامّه در اثبات امامت و منظومه در علم درایت به نام موجزالمقال و تقریرات فقهیّه و اصولیّه. وی در کربلا در درس حجّةالاسلام والمسلمین مرحوم شیخ زین العابدین مازندرانی و فقیه متکلّم شیخ مشائخ اسلام, آیت الله فی الانام حاج ملاّاسماعیل بروجردی, رضوان الله علیه, که جدّ مادری او بوده, استفاده می کرده و بیش تر شاگردی وی نزد آن مرد بزرگ بوده و بسیاری از اسرار پنهانی و علوم نهانی را به اندازه ای که خدای سبحان مقدّر فرموده و راه آن را آسان نموده بود, از او فرا گرفته که نه به گفتن آید و اظهار آن شاید. وی هنگام حضورش در درس این بزرگوار, تحقیقات و تقریراتی در حکمت الهیه حقّه, نه فلسفه باطلی که به صورت حق جلوه گر شده و معارف دینی و عرفانی یقینیّه, نگاشته و از خود بر جای گذارده. وی همچنین تقریرات و تدقیقاتی را در فقه و اصول و درایه و رجال و غیراینها, از افادات سیّدالعلما میرزامحمّدهاشم اصفهانی, هنگامی که برای زیارت اعتاب مقدّسه مشرّف شده و در کربلا متوقّف بوده و به تدریس می پرداخت, به تحریر درآورده است. پس از آن به اصفهان انتقال یافت و ده سال به نشر علوم دینیّه مشغول بوده درحالی که به اکمال حکمت عملی با ریاضات شرعیّه می پرداخت و برای او حاصل شد آنچه شد و رسید به آنچه رسید. در آن شهر کتابهایی نگارش کرد که از آن جمله است: غنائم التّبیان در تفسیر قرآن, رساله های متعدد فقهی و اصولی, ودائع الاسرار و بدائع الاخبار در روش ارتقای مراتب ایمان و یقین, کنوزالرموز در معارف علمیّه و حکمت عملیّه, مشرق الانوار به نظم فارسی در قصص و امثال و شرح درجات احوال, بدرالتنجیم در شناختن تقویم, جامع الشّتات در جمع متفرّقات از نوادر حکایات و جواهر کلمات و رسوم و علوم نهانی به نظم و نثر و… سپس به محلّ تولّد خود بازگشت و مدّتی در نجف از اساتید آن جا استفاده کرد تا به حقیقت عرفان رسید و مدّت این اقامتش در عتبات, ده سال بود تا آن که کار عراق براثر جنگ عمومی بین المللی پریشان گردید و از آن جا هجرت به ایران نمود و به زیارت قبر امام هشتم, علیه السّلام, تشرّف یافت. پس از زیارت در تهران ساکن شده و به اصلاح نفس خود پرداخت. نه در مجامع و اجتماعات آن جا درآمد و نه از سفره و سود آن جا بهره برد… لکن اصرار اهالی, او را در بعضی شبها برای اقامه نماز جماعت و موعظه بیرون می آورد و او نیز به همین دو قناعت کرد… در تهران نیز کتابهایی نوشت از آن جمله: بدائع الاحکام در شرح شرائع الاسلام, منظومه ملخّص المقال در احوال رجال, رساله در رد بر متصوفه و بیان حقیقت تصوّف, رساله در این که مراد از ذکر در آیه مبارکه (و لذکر الله اکبر) نماز است, نه آنچه را که بعض متصوفه گمان کرده است. رساله آداب سلوک شرعیّه, چنانکه از ائمّه هداة رسیده, کتابی در بیان این که شریعت سرّ طبیعت است و آن را به نام قصّه حی ّبن یقظان نامیده است و غیراینها از مؤلفات و مصنّفات, لکن در اظهار این کتابها اهتمامی نداشت و بعضی را به اصرار دیگران در اختیار آنان گذاشت….)187

از نوشته های دیگر او می توان بدینها اشاره کرد: مجمع الاسرار, رساله در نماز و روزه ساکنان قطب, رساله در وجوب عینی نماز جمعه, موجزالمقال در علم درایه (و غیراز ملخّص المقال در رجال است), دعوت بشر به یگانگی و نهج البصیرة که توسط شاگردش ابوتراب هدایی جمع آوری گشته و در بر دارنده نامه هایی است که برای دوستان و شاگردان نگاشته شده که بیش تر دارای مطالب مفید و ارزنده ای از خودشناسی و سیر و سلوک و دستورالعملهای شرعیّه است و تاکنون چندین بار به چاپ رسیده است.

2. حاج ملاّعلی بن میرزاخلیل طبیب تهرانی (1226 ق ـ 1296هـ. ق.)

از علما و بزرگان سده 13 هجری و ساکن نجف اشرف بوده است. وی پس از رسیدن به حدّ تمیز, معارف مقدّماتی را از استادان عصر فرا گرفت و سپس اصول را از شریف العلمای مازندرانی و سیّدمحمّدحسین اصفهانی صاحب فصول در کربلا و فقه را از صاحب جواهر شیخ محمّدحسن اصفهانی بهره برد, تا این که خود به مقامی بالا در علم و اجتهاد دست یافت و اضافه بر مراتب علمیّه در زهد و بی رغبتی به دنیا کم نظیر بود.

وی مدّتها نیز از محضر ملاّاسماعیل بروجردی بهره مند گشته, بویژه در ریاضیات و هیئت از ایشان استفاده های فراوانی برده است.

از آثار علمیّه او خزائن الاحکام در شرح تلخیص المرام در چندین مجلّد بزرگ و سبیل الهدایه در علم درایه است. ایشان سرانجام در سال 1296 قمری در هفتادسالگی درگذشت.188

3. حاج شیخ علی حائری مازندرانی (1286 ـ 1339هـ. ق.)

ملاّ علی بن فضل الله حائری مازندرانی در کربلا و در سال 1286 ق متولّد شد. پدرش شیخ فضل الله مازندرانی از فضلای شاگردان شیخ مرتضی انصاری و محقّق اردکانی بوده و دوره ای گسترده و دراز دامن در علم اصول فقه (در 6 مجلّد) نگاشته است.

فرزندش شیخ علی از اوان کودکی نزد اساتید کربلا و سپس نجف به شاگردی و فراگیری علوم دینی مشغول بوده است. وی در کربلا نزد شیخ علی یزدی سطوح و متون حوزوی را فرا گرفته و نیز از محضر پرفیض آخوند ملاّاسماعیل بروجردی حکمت و معرفت را آموخته و در نجف به حوزه درس اصول فقه حاج میرزاحبیب الله رشتی و فقه حاج میرزاحسین نجفی تهرانی و سیّدمحمّد فشارکی و سایر استادان عظام وارد گشته و نیز در درسهای فقه و اصول و حکمت شیخ زین العابدین مازندرانی حضور پیدا کرد و از شاگردان مهم و برجسته ایشان به شمار می رفت. پس از به پایان بردن تحصیلات و رسیدن به درجات اعلای فقاهت و اجتهاد, مقام علمی او از تمامی جهات موردتصدیق و تأیید بزرگان نجف و کربلا قرار گرفته و ازجمله آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانی در مرقومه ای در باب مرتبه علمی ایشان عبارت زیر را نگاشته است:

(… و ذلل رقاب ذوی البابها.)189

ایشان پس از گذراندن دوره ها و مرتبه های تحصیل به زادگاه خویش بابل بازگشت و در آن جا به کارهای علمی پرداخت و فوت ایشان در شعبان 1339 ق در بابل اتّفاق افتاده است. پیکر شریفشان به کربلای معلّی منتقل شد و در جوار حرم مطهّر و مبارک آقا اباعبدالله الحسین (ع) به خاک سپرده شد. برخی از آثار و نوشته های ایشان به قرار زیر است:

1. الحجة البالغة فی قمع المذاهب المختلفة الزائغة :(عربی), این کتاب که اصول مطالب و امّهات عقاید حکمی این مکتب را در بر دارد, در سنه 1387 هـ.ق. چاپ شده است.

2. رساله در حقیقت محمّدیّه (ص)

3. رساله در ردّ وحدت وجود

4. رساله در تحقیق تصوّف: در آن متن مباحثه ها و گفت و گوهایی که با شیخ عبدالله حائری, پیشوای صوفیه نعمةاللهی سلطان علی شاهی, در تهران داشته, ذکر شده است. این رساله در سال 1352 شمسی در تهران چاپ شده است.

5. کتاب الغرر

6. رسائل فقهی: کتاب الوصیة, کتاب القضا و الشهادات, کتاب الوقف و حواشی بر جامع عبّاسی و…

7. کتاب مواعظ: که تقریر سخنرانیهای ایشان است به فارسی.

درباره شرح حال ایشان کتابی تحت عنوان: زندگینامه مرحوم علاّمه حائری مازندرانی به خامه علی علاّمه حائری و یادنامه آقاشیخ جلال الدّین علاّمه, فرزند نویسنده نیز مطالبی در این مورد دارد, ضمن این که هر دو رساله چاپ شده از ایشان در بر دارنده مقدّمه ای است در شرح زندگانی ایشان.

4. علاّمه شیخ محمّدصالح حائری مازندرانی سمنانی (1298 ـ 1391 هـ. ق.)

وی در سال 1298 هجری قمری در حائرحسینی متولّد شد و در خاندان علم و فضیلت نشو و نما یافت, درسهای مقدّماتی را از محضر پدر, برادر, ملاّعبّاس اخفش و ملاّعلی سیبویه آموخت و برای ادامه دانش آموزی, به نجف اشرف رهسپار گردید و از 1312 تا 1324 به تحصیل فقه و اصول و حدیث و تفسیر نزد اساتید برجسته ای چون: آخوند ملاّمحمّدکاظم خراسانی و حاج میرزاحسین نجفی تهرانی مشغول گردید. همچنین, افزون بر قراءت علوم منقول به فراگیری جدّی و دقیق علوم معقول و معارف الهی شیعی, نزد دانشمند بزرگ و مدرّس ارجمند این گونه علوم در کربلا و نجف, یعنی آخوند حاج ملاّاسماعیل بروجردی پرداخت و همراه اخذ اجتهاد در علوم منقول و معقول, مهارت به سزایی در علوم عقلی, بویژه حکمت مشّاء فراچنگ آورد, تا این که به علّت کسالت و ضعف چشم از نجف به ایران آمد و در بارفروش (بابل کنونی) رحل اقامت افکند و مدّتها در همان جا عهده دار وظایف شرعی بود. پس از چندی براثر پاره ای رخدادها, به سمنان رفت و تا پایان عمر در آن جا ساکن گردید.

در تاریخ قومس چنین آمده:

(آقای شیخ محمّدصالح حائری, فرزند آیت الله آقاشیخ فضل الله مجتهد حائری مازندرانی می باشد… در 18 سالگی به تألیف رسائلی موفّق گردید و به تصدیق علمای وقت به درجه اجتهاد رسید. مع الوصف ادامه و تکمیل تحصیلات وی تا سال 1324 هـ. ق. در نجف به طول انجامید و پس از این تاریخ به بابل و آمل رفت و در اواسط سلطنت رضاخان میرپنج, به سمنان آمد و در این شهر اقامت نمود,… محضر شریف ایشان همواره فیض بخش خاص ّوعام بوده و علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد جامع سمنان, که به طور مستمر ادامه داشته, صبحها اغلب حوزه درسی داشته اند و اکثر طلاّب علوم دینی در درس ایشان حاضر شده و استفاده می نمایند. حضرت آیت الله علاّمه مدام درحال نگارش و تصنیف کتب متعدد در علوم عدیده فقه و اصول و منطق و معانی و حکمت و فلسفه بوده و تعداد آثار ایشان بالغ بر سیصد جلد می باشد…. مقام علمی و فضیلت آقای علاّمه مستغنی از هرگونه تعریف و توصیف است. تبحّر ایشان در فقه و حدیث و ادبیات عرب, بویژه تسلّط کامل معظّم له در زبان و متون ادبی عربی زبانزد عموم است… منزل مسکونی ایشان در سمنان پایین تکیه پهنه و در جوار مقبره امامزاده یحیی واقع بوده است.)190

بیش تر نوشته های ایشان به چاپ نرسیده و نسخه های اصل آنها پس از فوت ایشان به کتابخانه آستان قدس رضوی منتقل شده است برخی از آثارشان در دانشهای گوناگون عبارت است از:

الف. در اصول فقه: تعلیقه بر کفایةالاصول و فرائد و رسائل متعدد مختصر در مباحث اصولی مثل سبیکة الذهب در نظم متن کفایةالاصول.

ب. در فقه: تعلیقه بر مکاسب و حواشی بر ریاض المسائل و نجات العباد و رسائل مستقلّه دیگر.

ج. در تفسیر و ادعیه: تفسیر سوره های حمد و حدید و شرح آیت الکرسی و شرح صحیفه سجّادیه و شرح دعای سحر و….

د. در منطق: رساله در موضوعات علوم و اقسام اعراض, رساله در کلی طبیعی, رساله در تصحیح اغلاط واقعه در منطق منظومه سبزواری, رساله در معنی حجّت منطقی و تحقیق اطلاق آن بر قطع و….

هـ. در حکمت و کلام: شرح بر شوارق الالهام لا هیجی, رساله در تحقیق وجود ذهنی, رساله الدین القویم فی ربط الحادث بالقدیم, رساله بنأالمهدوم فی اعادة المعدوم, رساله در ردّ شبهه ابن کمونه با 25 دلیل علمی, رساله در رفع اشکال تخلّف علّت از معلول, مقاله در ردّ وحدت وجود,191 رساله در استقصأ ادلّه اثبات واجب, رساله در اتّحاد عاقل و معقول, کتابی در جبر و تفویض, المثل الاعلی درباره مثل افلاطونی, رساله خیرالمصیر الی السمیع البصیر, خرد در امامت, رساله در ردّ استدلالهای ملاّصدرا, دوره المعارف الالهیّة در 10 مجلّد کبیر,192 دوره ظلامة العترة الطاهرة در چندین جلد,193 ودائع الحکم فی کشف خدائع بدائع الحکم زنوزی,194 دوره حکمت بوعلی سینا که در 5 مجلّد چاپ شده است.

افکار و آرای علاّمه حائری سمنانی

در این جا به اختصار رؤوس برخی عقاید وی را در زمینه های گوناگون یاد می کنیم:

1. اصالت ماهیت جزئیه و مجعول بودن آن بدون هیچ ضمیمه.

2. نفی وجود ذهنی به این معنی که وجود ذهنی عبارت از انکشاف نفس الامر واقعیّات و فرضیات مفرده به حمل اولی است که واقعیّتش به همان فرض و حمل اولی است و بالجمله نحوه وجودی که مقابل وجود خارجی است, منکشف شدن ذات معلومات به انفسها بر جوهر نفس است.

3. نفی وجود کلّی طبیعی در خارج.

4. علم از مقوله کیف نیست, بلکه کیفیات نفسانیّه از شروط و معدّات برای رفع حجاب و فعلیّت انکشاف ذات در نفوس متعارفه است (نه نفوس کامله) و با این روش, اشکال تداخل مقولات و اجتماع جوهر با عرض را رفع می کند.

5. جدایی بین علّت و معلول به حسب حقیقت از ضروریّات است و هم سنخی حقیقی محال است و مناسبات بین علّت و معلول به وجوه دیگری است, ازجمله امکان و عدم امتناع از تعلّق قدرت به آن ممکن الوجود و جز اینها.

6. واجب الوجود سبحانه و تعالی به مجرّد فرض و توجّه به این معنی ثابت می شود وگرنه خلف لازم آید و واجب الوجود مستغنی از اثبات صفات است; چراکه مستجمع جمیع کمالات بودن برای او ضروری است.

7. فعل الهی نسبت به همه مصنوعات یکی است و مستکمل به فعل نیست و فعل بعد از فعل نیست, بلکه این مفعولات است که ترتّب دارد و هرچیزی که مرهون به وقت و محلّ خاصّ خویش است, برای واجب الوجود دفعتاً واحده و به صقع واحد حاصل است.

8. قاعده الواحد لا یصدر منه الا الواحد تمام نیست, زیرا علّت العلل به ازاء هر معلولی محتاج به حیثیتی خاص نیست, بلکه نفس ذات بدون هیچ حیثیتی زاید ولو به تحلیل فرضی فاعل و خالق کلّ اشیاء است.

9. عالَم به جمیع اجزائه و ارکانه حادث حقیقی و مسبوق به عدم صریح واقعی است; یعنی هیچ ممکن الوجودی حتّی عقول و مجرّدات (علی القول بوجودها) ازلی نیستند, بلکه تأثیر در ممکن ازلی معقول نیست و مستلزم وجوب است.

10. صادر اول حقیقت محمّدیه (ص) است که مشیّت حق سبحانه و تعالی است و افضل و اکمل اشیاء بوده و صورت کلّ حقایق است. عقول عشرة و سایر عقول از قوای نفس اوست و با نفس او متّحد است.

11. اعاده معدوم به عینه جایز است و معلومات جزئیّه به وجود و عدم تغییر نمی کند و همان معلوم جزئی در معاد عود می کند.

12. اجسام در قبول خرق و التیام و تخلخل و تکاثف و قبض و بسط و جمع و تفریق, برابر و همانندند و فرقی مابین اجسام فلکی و اجسام سفلی نیست.

13. سمع و بصر الهی حقیقی است و همچون علم عین ذات الهی است. ارجاع انواع صفات ثبوتیّه الهی و ادراکات مختلفه به صفت علم باطل است.

ایشان در ارتباط با همین نکته رساله (خیرالمصیر الی السمیع البصیر) را نگاشته است.

14. جبر و تفویض باطل بوده و در تشخیص حدّ وسط که امر بین الامرین باشد, بیش از 250 وجه را یاد آور شده اند و در این موضوع رساله ای مفصّل به نام (الوحی العریض فی نفی الجبر و التفویض) به رشته تحریر درآورده است.195

نکته: علاّمه حائری سمنانی در پایان یکی از رساله های خود به نام: (مقاله ای در ردّ وحدت وجود) چنین نگاشته است:

(… ناگفته نماند اختلاف نظر در مسائل علمی مستلزم سؤنظر به علمای مخالف نخواهدبود و جایز نیست هیچ گونه اسائه ادبی نسبت به ایشان شود, چه اشتباهات علمی میان بزرگان بسیار است. بنابراین, عدّه ای از بزرگان حکما و متکلّمین که در حدوث عالم اکتفا به حدوث ذاتی فرمودند یا در معاد جسمانی قائل به اعاده جسم اول عیناً نشدند و از روی شبهه امتناع اعاده معدوم قائل به اعاده مثل بدن با فرض بقاء روح گردیدند, یا قائل به وحدت حقیقت وجود و تفاوت آن به مراتب در واجب و ممکن گشته, همگی معذورند. بنابراین, کسی گمان نکند که نسبت به مقام شامخ صدرالمتألّهین و اتباع او, یا به مقام ارجمند مرحوم حاج ملاّهادی سبزواری, اعلی الله مقامهما, سؤنظری باشد, رحمةالله و برکاته علیهم….)

دانشمند ارجمند معاصر علاّمه محمّدتقی جعفری, در تقریظی که بر دوره حکمت بوعلی سینا نوشته (و در ابتدای جلد سوم این مجموعه چاپ شده) برخی از ویژگیها و مطالب علمی نفیس این کتاب گرانقدر را به گونه اجمال و فشرده برشمرده است که ذکر پاره ای از آن نکته ها در پایان این قسمت مناسب می نماید:

(الف. جواب از اشکال دوری بودن قیاس شکل اول منطق که در میان قدما ابوسعید ابی الخیر و از متأخّرین بعضی از فلاسفه غرب را به اشتباه انداخته است. در این مقام اگرچه اجوبه مفصّلی ازقبیل اجمال و تفصیل و اختلاف عنوان و غیرذلک بیان شده ولیکن, در موقع تحقیق تمامی آن اجوبه (چنانچه معظّم له به خوبی از عهده برآمده اند) مخدوش و قابل مناقشه علمی است و نظریه ای که حضرت آقای علاّمه در این مقام اظهار فرموده اند, رساتر و خالی از مناقشه است.

ایشان ابراز داشته اند: علم به کلّیت کبری ابداً توقفی بر علم به نتیجه ندارد; زیرا علم به کلّیت کبری عبارت از علم به حقیقت عاری از وجود و عدم و مجرّد از انطباق به خارج می باشد, سپس علم به نتیجه عبارت از علم به انطباق آن طبیعت به فرد موجود خارجی است. پس توقّف تنها از ناحیه نتیجه; یعنی علم به نتیجه است که متوقّف بر علم به کلّیت کبری است و این جواب از علمای گذشته معروف نبوده است.

ب. تحقیق در مسائل غامضه علم و تصوّر و تصدیق از حیث حقیقت و اقسام آن که تحقیق و تتبّع حضرت آقای علاّمه را در این مبحث می توان از شاهکارهای علمی در قرن اخیر قرار داد.

ج. مسأله اصالت وجود یا ماهیت که بدون شک از مشکلات عظیمه فلسفه به شمار می رود و در این بحث مانند سایر مباحث فلسفی عظمت گوینده ها بر قدرت و نیروی استدلال برتری پیدا کرده است. مثلاً در اثبات اصالت وجود, عظمت صدرالمتألّهین بیش تر از (فرق میان وجود ذهنی و وجود خارجی) که به زعم اصالت وجودی ها مهم ترین دلیل اصالت وجود است, مؤثّر واقع شده است. در این مبحث قدرت فکری آقای علاّمه بدون تأثّر از گفته ها و گوینده ها شاهراه خود را طی نموده و اصالت وجود را از کرسی پرستش پایین آورده و ادلّه مخالفین را مردود و گاهی همان ادلّه را بهترین شاهد بر اصالت ماهیت و ردّ اصالت وجود قرار داده است.

د. مباحث وحدت و کثرت و ارتباط حادث و ممکن که از مجلّد سوّم (حکمت بوعلی سینا) شروع می شود, همان مباحثی است که هسته مرکزی انشعابات عقاید مختلفه در الهیات را تشکیل می دهد و چنانکه می دانیم, در این مباحث استدلالهای شعری و ذوقی نیروی اصلی اثبات را به عهده گرفته… در این مبحث علاّمه حائری غایت تتبّع و تحقیق و تدقیق را انجام داده و محیی الدّین ها و جامی ها و صدرالمتألّهین ها را از مقام پرستش پایین آورده و بدون مبالغه آخرین ضربت را بر مسلک وحدت وجود و موجود وارد آورده است. ما چنین گمان می کنیم که اگر کسی پس از انتقادات حقیقیّه معظّم له در مقام اثبات آن مسلک برآید, ناچار با چند عدد شعر و گل و بلبل انجام خواهدداد. این جانب که در صدد بیان شمّه ای از اهمیّت مطالب این کتاب برآمده ام, پس از مطالعه حدود چهارهزار کتاب فلسفه و عرفان غربی غیراز کتابهای فلسفی و عرفانی شرقی, این مشی علمی و فلسفی که از معظّم له در این مبحث مشاهده نموده ام, منحصر دیده و بدون مبالغه گواهی به انفراد معظّم له در تحقیقات این مبحث می دهم.

هـ. اجوبه معظّم له از شبهات معروفه و غیرمعروفه ابن کمونه که بدون التزام به مسلکی غیراز صراط مستقیم خاندان عصمت از عهده کامل برآمده و آن اشکالها بلکه عویصات شبه لاینحل را حل ّوفصل و برطرف نموده اند.

و. مباحثی که در اطراف اثبات صانع, خواه از حیث تتبّع آرا و انظار و خواه از حیث نفی و اثبات و تحقیق مهم ترین مباحث, پرفایده بوده و پس از توجّه کامل, ابتکارات نبوغ آمیز حضرت آقای علاّمه درک خواهدشد.)

آیت الله شیخ محمّدصالح علاّمه حائری در سرودن شعر فارسی و عربی نیز شاخص و مهارت وی در نظر استادان فن در عراق و ایران مسلّم بوده و دو جلد دیوان اشعار ایشان به نام: دیوان الادب به چاپ رسیده است. ایشان به شهادت آثار باقی مانده, در بیش تر فنون اسلامی استاد و مجتهد و محقّق و دارای نو آوریها و آرای صائبه بوده است. شهرت علمی, استادی و جامع بودن وی در حوزه های علمیه نجف و کربلا طنین انداز گشته, به طوری که آیت الله میرزامحمّدتقی شیرازی احتیاطهای خود را به ایشان ارجاع داده بود.

وی سرانجام پس از 96 سال زندگی پربار و تربیت شاگردان و نگارش آثار سودمند علمی در 1391 قمری در سمنان دار فانی را وداع گفت و پیکرشان به مشهد مقدّس منتقل و در جوار امام علی بن موسی الرّضا(ع) به خاک سپرده شد.

* * *

فقها دربرابر عرفا و متألّهین

پس از آشنایی اجمالی با گونه گفت و گوها و برخوردهای حکمای مشائی با صدرالمتألّهین و حکمت متعالیه, در این بخش به دسته دیگری از خرده گیران و ناقدان وی, یعنی فقیهان و متشرّعان ظاهرگرا می پردازیم. این گروه از ناقدان درواقع نوک تیز پیکان حملاتشان بر پیکره تصوّف و عرفان متمرکز شد, ولی با این حال, پس از بررسی سیر عملکرد اینان در برابر صوفیه, درمی یابیم که ایشان چندان فرق و جدایی مابین تصوّف و عرفان با فلسفه و حکمت متعالیه نمی دیدند و هردو گروه عرفا و حکما را به یک اندازه موردانکار و اعتراض قرار می دادند. درواقع, این نکته بیش تر به واسطه بستگی خاطری بود که برخی از حکما, بویژه صدرالمتألّهین و اصحاب مدرسه او, به بعضی از معارف صوفیه و اقوال عرفانی معاریف و بزرگان عرفان و تصوّف نشان می دادند و گاه در عمل نیز, با انجام ریاضات جسمانی ـ که بیش تر در سلسله های صوفیه مرسوم بود ـ خود را با متصوفه همسان می ساختند.

حکما و علمایی که تحت تأثیر معارف صوفیه واقع شده بودند, لامحاله مشترکاتی با مشایخ صوفیه داشتند و همین که فقیهان و متشرّعان ضمن طرد و ردّ متصوفه, به طعن و نقد حکما و متألّهین هم پرداخته اند, خود نشانی است از شناخت و توجّه ایشان به نزدیکی مأخذ و نزدیکی مبانی و دستاوردهای فلسفه و عرفان.

زرّین کوب در این باره می نویسد:

(… جنبه عرفانی و ذوقی تعالیم صوفیه و اقوال آنها در باب وحدت وجود و شهود و توحید و فنا و نظایر آنها در این ایّام, همراه با کتب مشایخی چون ابن عربی و قونوی و عبدالرّزّاق کاشانی و قیصری و حتّی غزّالی موردتوجّه مدرّسان حکمت واقع شد و چون این مدرّسان ــ که از ترکیب حکمت مشائی و اشراقی و کلام و تصوّف, چیز بالنّسبة تازه ای به نام حکمت متعالیه به وجود آوردند ــ تحت تأثیر حکمت اشراقی, ورای توغّل در حکمت بحثی به مسأله تألّه, توجّه خاصّی نشان می دادند و جهت نیل به تألّه, اشتغال به ریاضات و تزکیه نفس را هم از لوازم و شرایط حکمت می دانستند, روح تعلیم تصوّف و اقوال امثال ابن عربی و غزالی, میراث روحانی آنها شد و بدین گونه ذوق تصوّف را به علم تصوّف تبدیل کردند…, لذا فقها و متشرّعه در بعضی موارد حکما را هم به اتّهام توافق مشرب با صوفیه, معروض طعن و نقد شدید می ساختند…, ملاّصدرا خود از اقوال ابن عربی و مکتب قونوی و قیصری متأثّر است و نسبت به قدمای صوفیه هم چندان انکاری نشان نمی دهد و بعضی متشرّعه به همین سبب وی را مروّج دعاوی صوفیان می دانسته اند, با این همه آنچه وی در رساله کسر اصنام الجاهلیه بر آ ن می تازد, وجود داعیه داران عصر خودِ اوست که به قول وی از علم و عمل هردو بی نصیب بوده اند…, از همین روست که وی در عین آن که از قبول ترهات علوم صوفیه تحذیر می کند و متصوفه عصر را به شید و زرق و جهل منسوب می دارد, در تحقیق مطالب مربوط به وحدت وجود, در مسأله اتّحاد, در بحث راجع به مراتب وجود و نظایر این مباحث از عقاید صوفیه و ازجمله اقوال ابن عربی و قونوی دفاع می کند و اعتراضاتی را که در این مسائل بر اقوال آنها شده است, سطحی و لفظی یا ناشی از عدم غور و تعمّق تلقّی می نماید.)196

تلاشهای علمی و عملی فقهای عصر صفویّه علیه متصوفه از قرن دهم آغاز شده و رفته رفته همزمان با کاهش نفوذ صوفیان گسترش یافت و با ظهور علاّمه محمّدباقر مجلسی و چیرگی فکری و هیمنه و نفوذ او بر حوزه علمیه اصفهان از سویی و پیوند نزدیک وی با دربار صفوّیه از سویی دیگر, به نقطه اوج خود رسید. نگاهی گذرا به دوران حکمرانی پادشاهان صفوی می تواند دگردیسی در اندیشه دینی را در گذر از تصوّف شیعی قزلباشان و مریدان صفی الدّین اردبیلی به تشرّع فقاهتی و چیرگی فقها و حکّام شرع نشان دهد.

آقابزرگ تهرانی در جاهای گوناگون مطالبی را در این راستا بیان کرده است, از جمله:

(… رأینا فی القرن الحادی عشر ان تحجر الحکومة الصفویة کان یتظاهر شیئاً فشیئا بعد حوادث قزوین سنة 1002 و تسلیم المقامات الاجرائیة و القضائیة الی الاخبارئین و المهاجرین البعیدین عن الفلسفة و العرفان,197 فقد جعلت الحکومة الصفویة بعد ذلک نفسها فی سباق مع العثمانیین فی التظاهر بالریاء الدینی و الضغط علی الفلاسفة و اهل العقل, امثال الداماد و الفندرسکی و عبدالرزاق اللا هیجی و ملامحسن الفیض الکاشانی و علی مدارسهم.198… فازداد التهجم ضدالاصولیین و خاصة ضدالفلاسفة و مدارسها المتطرفة بشیراز و کاشان و خراسان, فکانوا یتهمونهم بالشعوبیة و الغلو و حتی بالالحاد.199… ان الحکومة الصفویة فی عشرات الاربعین الی الستین من القرن الحادی عشر قامت بمساعدة من الاخبارئین و شیوخ الاسلام و الصدور الرسمیین فی اصفهان بدعایة ضدالفلسفة بجمیع مکاتبها. صدرا بشیراز و الفیض بکاشان و السبزواری (ای المولی محمدباقر متوفّی 1091) بخراسان و حتی المجلسی الاول باصفهان و اتهمتهم بالالحاد و الغلو, حتی اجبرت بعضهم علی التراجع نسبیا عن مواضعهم و کتابة الاعتذارات. و قد استفاد الصدور مثل حبیب الله الصدرالکرکی200 فی هذه المسیرة من سلامة النفوس و التصلب الایمانی عند رجال کالمولی علی العاملی و ملا طاهر الشیرازی القمی و المیرلوحی النقیبی الاصفهانی و ملا نصیر البارفروشی1 20 و العصام محمدبن نظام الدین و جلال الدین امیرمحمدبن غیاث الدین, فالفوا کتباً لتشویه وجه الفلاسفة عندالعوام و تخویفهم منهم مما سبّب تقهقر الفکر و انحطاط العلم من ذلک القرن.202… ان الضعظ علی العرفان و التصوف الذی بدئت به الحکومة الصفویة منذ مقتلة الفلاسفة بقزوین سنة 1002, لم ینته بسقوطهم سنة 1135 هـ. ق. بید الافغان, بل ازداد اضطهاد الصوفیة مع تسلط الاتراک الافشاریة فی حکومة نادرشاه….)203

خرده گیریهای این دسته از فقهای ظاهری, افزون بر این که شامل عرفا, صوفیه و حکما می گشت, در برخی موارد حتّی بر فقهایی که تا اندازه ای ذوق عرفانی داشته اند و یا با فلاسفه مشربی نزدیک به هم داشتند نیز, وارد می شد. در این مورد خرده گیریها و نقدهای میرلوحی نقیبی بر مجلسی اوّل که خود از محدّثان و فقهای بزرگ اخباری بوده و یا ایرادهای شیخ علی عاملی مکّی را به ملاّمحمّدباقر محقّق خراسانی در السهام المارقة ـ که در آن از این که خراسانی با حکما سازش داشته و از تکفیر ایشان سر باز زده, بسیار خشمگین و ناراحت است ـ می توان یاد کرد.

باری, ناسازگاری و برخورد فقها با عرفا و فلاسفه به همان دوران صفویه محدود نماند و پس از آن نیز در دورانهای افشاریّه, زندیّه و قاجاریّه ادامه یافت و با برخی فرازونشیبها در طول تاریخ تاکنون ادامه پیدا کرده که نمونه هایی از این گونه فقها و محدّثان را پس از این نقل می کنیم.

از سوی دیگر, گاهی گروهی از حکمای معروف و مدرّسان برجسته فلسفه, به دلیل نزدیکی فکری با فقها و نیز برای رهایی از فشار حمله های متشرّعان, در اظهار مخالفت با صوفیه و مشایخ معروف ایشان, اصرار و تأکید داشته اند. در بین مشاهیر ایشان می توان به حکیم ملاّعلی نوری اشاره کرد که به سبب همانگی در مشرب با فقها و آمد و شد با سیّدمحمّدباقر حجّةالاسلام شفتی و ملاّمحمّدابراهیم کلباسی در اصفهان و نیز آمد و شد و نامه نگاری با میرزا ابوالقاسم قمی در قم, توانست وجهه خود را با وجود تدریس مکرّر و طولانی حکمت و فلسفه در اصفهان حفظ کند و معارف فلسفی را به نسل بعدی انتقال دهد. ملاّعلی نوری در اصفهان با حسین علی شاه, قطبِ وقت سلسله نعمةاللهی, درگیر شده و او را از آن جا بیرون می کند. نیز زمانی در شیراز با میرزا ابوالقاسم سکوت شیرازی و مریدان او معارضه کرده است. در این میان کنایه میرزای سکوت در حقّ آخوند نوری معروف است.204 آخوند نوری حتّی راجع به محیی الدّین بن عربی در برخی جاها خرده گیریها و نقدهای شدیدی دارد و از او به لفظ ممیت الدین تعبیر می آورد.205

البته درگیری با متصوّفه, ویژه فقها نبود, در پاره ای موارد بزرگان صوفیه, خود, انتقادهایی بر سایر هم مسلکان خویش داشته اند. مجذوب علی شاه کبودر آهنگی, از اقطاب پای بند به شرع و آگاه سلسله نعمةاللهی, که از شاگردان میرزاابوالقاسم قمی بوده و نیز چندی در محضر شیخ احمد احسایی در کرمانشاه حاضر شده,206 در رساله العقائدالمجذوبیّة به طورشدید بر شماری از صوفیه و عقاید وحدت وجودی ایشان تاخته و به گونه ای استدلالی به ردّ آنها می پردازد. جانشین او مستعلی شاه نیز, در بستان السیاحة, وحدت وجود را رد می کند که پرداختن به این مسأله مجال گستره ای می طلبد. صوفیه ذهبیّه از مقطع سیّدقطب الدّین نیریزی مباحث وجود مکتب ابن عربی را به کلّی باطل و مسلک تازه ای با توجّه به احادیث ائمّه معصومین پدید می آورد. (در این مورد زیر عنوان: مکتب عرفای ذهبی, به شرح بحث خواهیم کرد).

در این جا تنها به ذکر شماری از مشهورترین و مهم ترین فقهای معارض با متصوفه (و با فلسفه و حکمت متعالیه) می پردازیم.

* * *

سیّدمحمّد میرلوحی سبزواری (قبل از 1000 ق ـ حدود 1083 هـ. ق.)

سیّدمحمّدبن محمّد مصحفی حسینی سبزواری, معروف به میرلوحی و نامیده به مطهّر و متخلّص به نقیبی, در اصفهان متولّد شد و در همان جا نزد اساتید برجسته آن زمان, همچون شیخ بهایی و میرداماد مدارج علمی را طی کرد, تا این که بعدها از علمای زبده عصر خویش به شمار آمد. وی که از نویسندگان پرکار زمان خویش بود, با صوفیه و عرفا و حکما, سرسختانه مخالفت می ورزید و نیز درگیریهایی با علاّمه مجلسی (به مناسبت شهرت پدر ایشان ملاّمحمّدتقی مجلسی به تصوّف) داشته است. شرح حال گسترده ای از ایشان در دست نیست, تنها گوشه هایی از احوال وی را می توان در منابعی چون الروضة النضرة, /479 و زندگینامه علاّمه مجلسی از سیّد مصلح الدّین مهدوی 1/196 تا 1/201 و فهرست نسخ خطّی کتابخانه مجلس شورای اسلامی 3/58 و دین و سیاست در دوره صفوی از رسول جعفریان, /234 ـ 238 و نیز مقدّمه چاپ جدید کفایةالمهتدی میرلوحی مطالعه کرد. از وی آثاری چند باقی مانده که اسامی شماری از آنها بدین قرار است:

1. زادالعقبی فی مناقب الائمة الاصفیاء: اربعینی دربردارنده ذکر فضائل ائمّه معصومین(ع).

2. کفایةالمهتدی فی معرفة المهدی: اربعینی است در ذکر ویژگیهای حضرت صاحب الزّمان (ع).

3. تنبیه الغافلین و اخزاء المجانین: در رد بر متصوفه.

4. اعلام المحبین: در ردّ صوفیه و حکما و باورمندان به وحدت وجود.

5. ریاض المؤمنین و حدائق المتقین: وی در کفایةالمهتدی این کتاب را به خود نسبت می دهد. گفتنی است که آقابزرگ تهرانی در الذریعة ,10/209, رساله ای به نام: الرد علی الصوفیة نوشته مولی مطهربن محمد مقدادی معرّفی کرده است. نویسنده آن کتاب به یقین, همین سیّدمحمّد میرلوحی است که بنا به ملاحظاتی در پاره ای از نگارشها, خود را به نام یاد شده نامیده است.

کتاب الرد علی الصوفیّة هم به احتمال قوی یکی از دو رساله ردیف 3 یا 4 است. نویسنده در این کتاب می نویسد:

(میرزا حبیب الله صدر از جمعی از علمای معاصر درباره صوفیه سؤالی نمود و اشخاص نامبرده زیر, که هرکدام از بزرگان علما و مجتهدّین زمان بودند, همگی حکم به فسق آنان دادند:

مولی حسنعلی تستری, محقّق سبزواری, نورالدّین علی مفتی, شیخ علی نقی شیخ الاسلام, میرسیّداحمد و رفیع الدّین محمّد نائینی.)

6. تسلیة الشیعة و تقویة الشریعة: گسترده و گنجادار, به عربی که نسخه ای از آن به شماره 3306 در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی موجود است.

7. سلوةالشیعة و قوة الشریعة: خلاصه رساله بالا است و در آن به حکمیّت بین ملاّطاهر قمی و علاّمه محمّدتقی مجلسی, درباره رسائل ردّوبدل شده, بین این دو در امر تصوّف پرداخته است. نویسنده در مقدّمه این نوشته نیز خود را مطهّربن محمّد مقدادی نامیده, چراکه وی در آن زمان تا حدود زیادی در اصفهان مطرود بوده و نمی توانسته است به روشنی دیدگاههای خود را مطرح کند, از این رو کتابهایی که مربوط به علاّمه مجلسی اول و رد بر تصوّف می شده, ناگزیر با اسم مستعار می نگاشته است. (دین و سیاست در دوره صفوی, رسول جعفریان/248 - 512.)

از رساله سلوةالشیعة, نسخه های بسیاری در دست است, از جمله: دو نسخه در کتابخانه نجفی مرعشی به شماره های 4041 و 4296, نسخه ای در کتابخانه ملّی به شماره 2204 و نسخه ای در کتابخانه مدرسه گلپایگانی قم به شماره 1561.

* * *

مولی محمّدصالح مازندرانی (م: 1086 هـ. ق.)

ابوالفضائل مولی حسام الدّین محمّدصالح بن احمدبن شمس الدّین طبرسی اصفهانی مازندرانی, عالِم زاهد, فقیه جامع و محقّق مدقّق, از شاگردان بلندمرتبه و عظیم القدر شیخ بهایی, ملاّعبدالله تستری و مولی محمّدتقی مجلسی و جمعی دیگر از بزرگان و مدرّسان حوزه علمیه اصفهان بوده است.

ارائه شرح حال گسترده از وی در این جا نظر ما نبوده است. سخن از چگونگی تحصیل, فقر و تنگدستی او در دوران دانش اندونزی, بستگی او با خاندان مجلسی اوّل و نقش و تأثیر وی و فرزندانش در حوزه علمیه اصفهان مجال گسترده ای می طلبد و این جا مقام ذکر آن نیست.

وی دارای نگارشهای چندی است که همگی دلالت بر علوّ مقام علمی و احاطه و جامع بودن او می کند. برخی از آثار او بدین قرار است:

شرح بر زبدة الاصول, شیخ بهایی, حاشیه بر شرح لمعه, حواشی بر شرح مختصرالاصول عصدی, حاشیه بر شرح سلطان العلما بر معالم الاصول و رساله های بسیار دیگر در ادب, فقه, اصول و حدیث.

از نوشته های مهم و گسترده وی شرح بر اصول کافی است که یکی از بهترین شرحها بر اصول کافی به شمار می رود و در آن از هرگونه کُندروی و تندروی پرهیز کرده است. مطالب وی در بیش تر جاهای این کتاب, ناظر به مطالب صدرالمتألّهین در شرح اصول کافی است و بیش تر خرده گیریها و انتقادها بر این گونه مطالب چه بر مطالب اصولی و مبنایی و چه در برخی مسائل جزئی, وارد می آورد. چاپ حروفی این کتاب در 12 جلد و به تصحیح عالم جلیل حاج میرزا ابوالحسن شعرانی و با تعلیقات همیشان به چاپ رسیده است.

* * *

مولی محمّدطاهربن محمّدحسین شیرازی قمی (م: حدود 1100هـ. ق.)

از مشاهیر علما و محدّثان امامیّه است که در فروع فقهی گرایش به علمای اخباری داشته است. وی در شیراز چشم به دنیا گشود و برای فراگیری علوم اسلامی به نجف اشرف مهاجرت کرد تا این که در سال 1048 ق. وقتی شهر موصل عراق به تسخیر لشکریان عثمانی درآمد, به همراه جماعتی دیگر عراق را ترک کرد و به سوی ایران رهسپار شد و شهر قم را برای سکونت برگزید.207

او از طرف پادشاه صفوی به شیخ الاسلامی شهر قم و امامت جمعه منصوب گشت و تا پایان عمر; یعنی سال 1098 در همین مقام باقی بود. (برخی منابع سال وفات او را 1100 ذکر کرده اند)

مولی محمّدطاهر قمی از آن جایی که پاره ای اقوال صوفیان را با آرای صاحبان شریعت ناسازگار می دید, به رد و قدح و طعن و طرد متصوّفه پرداخته; بویژه با باورمندان به وحدت وجود, به شدّت به مخالفت برخاسته است. وی در جایی از تحفةالاخیار نوشته است:

(مخفی نماند که صاحبان این مذهب شنیع اگرچه در زیّ اسلامند و در لباس نفاق پنهانند, ولیکن نزد ارباب بصیرت کفر ایشان از کفر یهود و نصاری اظهر و اعظم است, زیراکه ایشان منکر مغایرت خالق و مخلوقند….)208

در جای دیگر نیز می نویسد:

(حتّی کسی که در کفر قائلین به این کفریّات شک کند و آنها را کافر نداند, خودش کافر و بی دین و خارج از دایره اهل یقین است.)209

از او کتابها و رساله های بسیاری در فقه و کلام و اصول دین باقی مانده است که در این جا به ذکر آثار کلامی او می پردازیم:

1. حکمةالعارفین فی ردّ شبه المخالفین ای المتصوفین و المتفلسفین: به عربی, او در این کتاب از سخنان غزّالی در تهافت الفلاسفة استفاده فروانی کرده و بر شیخ بهایی, ملاّصدرا و ملاّمحسن فیض بسیار ایراد گرفته است و شرح آن را به کتاب دیگر خود: فرحةالدارین احاله کرده است. از این کتاب که تاکنون چاپ نشده, نسخه های بسیاری در کتابخانه های مجلس شورا, آستان قدس رضوی, دانشگاه اصفهان و مجموعه فلیمهای دانشگاه تهران موجود است.

2. تحفةالاخیار: به فارسی و در ردّ تصوّف که چندین بار چاپ شده است.

3. فوائدالدینیّة فی الرد علی الحکماء و الصوفیة.

4. توضیح المشربین و تنقیح المذهبین: این کتاب را به جهت محاکمه و داوری میان موافقان و مخالفان تصوّف و حکمای وحدت وجودی نگاشته و در آن جانب مخالفان را تقویت کرده است.

سوای کتابهای یادشده وی در نوشته های دیگرش در زمینه مباحث اعتقادی و اصولی به روشن گری مواضع خود و رد بر فلسفه و عرفان پرداخته است, از جمله در کتابهای زیر:

5. محبّان خدا: این کتاب را به نام شاه سلیمان صفوی نگاشته و در آن از صوفیان, بسیار نکوهش کرده است.

6. حقّ الیقین فی معرفة اصول الدّین.

7. فرحةالدّارین فی العدالة.

8. تنبیه الراقدین فی موعظةالنفس.

9. بهجةالدّارین فی الجبر و التفویض.

10. الاربعین فی فضائل امیرالمؤمنین.

11. وسیلةالنجاة.

12. ذم ّالدّنیا

و…

شرح حال بیش تر او را می توان در منابع زیر دید: ریحانةالادب 4/487, نجوم السّماء/ 46, امل الامل 2/277, روضةالنضرة/ 302, دین و سیاست در دوره صفوی/ 241 به بعد.

* * *

عبدالعظیم بن حسین بیدگلی کاشانی (قرن 11 و 12)

از وی در کتابهای رجالی معمول ذکری به میان نیامده است210 ولیکن کتابی از او در کتابخانه ملّی موجود است که در آن گوشه هایی از شرح حال خود را به طور ضمنی بیان کرده است و از خلال آن مشرب فکری او معلوم می شود.

کتاب نامبرده به نام: معراج النجاة للفرقة الناجیة و به زبان عربی است در موضوع کلام و عقاید که به شماره 2559 آن کتابخانه به همراه رساله اللئالی فیض کاشانی, در یک مجموعه موجود است. نویسنده, کتاب حاضر را پس از تأمّل در کلمات فیض, بویژه آنچه در همین رساله اللئالی آمده, به رشته تحریر درآورده است. هرچند وی کتاب خود را در یک مقدّمه و سه مقاله و یک خاتمه تنظیم کرده بوده, امّا این نسخه موجود تنها تا پایان مقاله اوّل را دربر دارد و مقدّمه ای دارد در بیان فشرده و خلاصه از عقاید و بحث توحید و صفات ثبوتیّه و سلبیّه و مقاله اوّل نیز در 8 باب و 14 ایضاح و 10 بیان و 16 تذنیب و فذلکه ای شامل ده کلمه موجزه سامان یافته است. برخی از عنوانهای بابهای هشتگانه مقاله اوّل عبارتند از:

باب چهارم: در انقسام فنا

باب پنجم: درحقیقت وجود و بیان آرای متکلمان و فلاسفه مشائی و اشراقی و صوفیه.

باب ششم: کلمات فیضیّه و طاهریّه (منظور ملاّمحمّدطاهر قمی است) در وحدت وجود.

باب هفتم: در قوس نزول و صعود

باب هشتم: در بیان بعضی اخبار در وجود

نویسنده به تناسب هر مبحث عبارتهای فیض کاشانی, ملاّعبدالرّزّاق لا هیجی, ملاّمحمّدطاهر قمی و خواجه نصیر طوسی را نقل کرده و در بخشی از کتاب ضمن پرداختن به شرح حال عرفا و صوفیانی همچون: غزالی, ابراهیم ادهم, خرقانی و جلال الدّین رومی, آنها را موردانتقاد شدید قرار داده و با نقل عبارات ملاّمحمّدطاهر قمی در این مورد آنها را کافر دانسته است و آنچنان که نویسنده در همین کتاب نوشته, پس از صرف مدّتی از عمر خود در مطالعه کتابهای فصوص ابن عربی و تمهید و شطحیّات صدرالدّین شیرازی و دیگرکتابهای از این دست, از تباه کردن عمر خود استغفار کرده و عرفایی چون ابن عربی و قونوی و حلاّج و ملاّی رومی را موردلعن قرار داده است.

نویسنده در مقدّمه همین کتاب (که در نسخه ناقص ما بیش تر بر 460 صفحه به قطع جیبی است) به پاره ای از نگارشهای خود اشاره می کند و می نویسد: در سنین جوانی کتاب تذکره در فقه را نوشته و بر کتابهای: مفاتیح و مدارک و زبدةالاصول حواشی نوشته, امّا موفّق به تمام کردن این کتابها نشده است و پس از آن کتابهایی همچون: نخبه, قطرةالنبوة فی بحر المعرفة, تذکرةالاخوان, جامعةالعبرة و فوائدالشیعة را نگاشته است. هرچند فهرست نگار کتابخانه ملّی, آقای عظیمی, احتمال داده که نویسنده از علمای قرن 13 باشد, ولی از آن جایی که به کتابها و شخصیتهای پس از ملاّمحمّدطاهر قمی (چه از عرفا و حکما و چه مخالفان ایشان) هیچ گونه اشاره ای ندارد, بنابراین تصوّر می شود وی در پایان قرن 11 و آغاز قرن 12 می زیسته است.211

* * *

شیخ علی بن محمّد عاملی اصفهانی مشهدی

شهیریه شیخ علی کبیر (1013 ـ 1103هـ. ق.)

وی در حوالی 1013 و یا 1014 قمری در جبل عامل چشم به جهان گشود و در حوزه های علمی آن جا و نیز عراق نزد استادانی چون: نجیب الدّین علی مکّی و نورالدّین علی عاملی, ملاّحسین ظهوری, محمّد حرفوشی و… به فراگیری علوم دینی پرداخت. ایشان پس از رسیدن به مدارج بالای اجتهاد و گرفتن اجازه های بسیار از استادان خود و نیز زیارت خانه خدا (در سال 1032 یا 1033) سرانجام به ایران آمد و در اصفهان ساکن گردید. شیخ علی کبیر و فرزندانش (محمّد, حسین و محیی الدّین) همگی از علمای بلندمرتبه و مدرّسان برجسته اصفهان شمرده می شدند. گویا شیخ علی کبیر سالهای آخر عمر خود را در مشهد مقدّس به سر برده و در همان جا دار فانی را وداع گفته است. مقبره وی در زیرزمین مدرسه میرزاجعفر و جنب مقبره شیروانی و سبزواری واقع است. از او رساله ها و نگارشهای بسیاری در زمینه های گوناگون: فقه, اصول فقه, حدیث, تفسیر و اعتقادات باقی مانده که ذکر تمامی آنها از حوصله این مقال خارج است. در این جا به دو کتاب مهمّ ایشان در رد بر صوفیه و حکما اشاره می کنیم:

1. زادالمرشدین فی رد الصوفیة.

2. السهام المارقة عن اغراض الزنادقة.

وی در این دو نگارش به زشتی و با تعبیرهای ناروا, از عرفا و فلاسفه یاد می کند و همچنین در کتاب دوّم فهرستی از کتابهایی که در ردّ تصوّف و عرفان نوشته شده ارائه می دهد.

برای آگاهی بیش تر از فهرست آثار وی و برخی نکته های دیگر می توان به الروضةالنضرة, صفحه 404 و الکواکب المنتشرة, صفحه 545 مراجعه کرد.

* * *

علاّمه مولی محمّدباقربن محمّدتقی مجلسی (1037 ـ 1110هـ. ق.)

علاّمه مجلسی نویسنده موسوعه عظیم روایی, بحارالانوار و از برجسته ترین علما و فقهای قرن یازدهم که سوانح زندگی و شرح احوال وی از عهده این بحث برنمی آید. برای آشنایی با زندگانی او می توان به کتب الفیض القدسی حاجی نوری و زندگینامه علاّمه مجلسی از مصلح الدّین مهدوی و… مراجعه کرد.

در این جا منظور ما بررسی روابط وی با عرفا, صوفیه و حکما و فلاسفه است. چنانکه گفته شد, در اواخر عهد صفویّه مخالفت فقها با صوفیه تشدید شد و در این میان علاّمه مجلسی با توجّه به نفوذ در خور ملاحظه ای که در دستگاه صفوی داشت, نقش مهمّی را ایفا می کرد. وی علاوه بر اقدامات عملی و تحت فشارقراردادن صوفیان و منع ایشان از برپاکردن حلقه های ذکر, در نوشته های بسیار عقاید ایشان را رد و بویژه در عین الحیاة به شرح ,دلیلهایی در ردّ آنها اقامه کرد. علاّمه مجلسی در جایی دیگر بر پشت نسخه ای از تهذیب شیخ طوسی نوشته:

(من چون دیدم که مردم به صوفیه بدعت گذار و حکیمان زندیق می پردازند, این بود که دربرابر آنها آثار ائمّه معصومین را در میان آنها پراکنده ساختم, با این که می شنیدم که دشمنان و مخالفان, ما را حشوی می خوانند.)212

مجلسی همچنین از افرادی که زمانی در پی علوم عقلی بوده و پس از آن رو به احادیث اهل بیت (ع) آورده اند, تقدیر شایان می کند.213 او در شرح بعضی احادیث ذکرشده در بحارالانوار نیز, به ردّ مطالب عرفا و حکما می پردازد و همچنین در پاسخ پرسشهای ملاّخلیل قزوینی که نظر و عقیده علاّمه مجلسی را در مورد حکما, متصوفه و اخباری گری جویا شده بود, به اجمال دیدگاه خود را بیان می دارد. در این جا, نص عبارت خودِ وی را در پاسخ سؤال اوّل از همین رساله یاد می کنیم:

(… امّا مسأله اوّلی یعنی طریقه حکما و حقیقت بطلان آن را باید دانست که حق تعالی اگر مردم را در عقول مستقل می دانست, انبیاء و رسل برای ایشان نمی فرستاد و همه را حواله به عقول ایشان می نمود و چون چنین نکرده و ما را به اطاعت انبیاء مأمور گردانیده و فرموده است. (ما اتیکم الرسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا), پس در زمان حضرت رسول (ص) در هر امری به آن حضرت رجوع نماید و چون آن حضرت را ارتحال به عالم بقا پیش آمد, فرمود که (انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی) و ما را حواله به کتاب خدا و اهل بیت خود نمود و فرمود که کتاب با اهل بیت من است و معنی کتاب را ایشان می دانند, پس ما را رجوع به ایشان باید کرد, در جمیع امور دین, از اصول و فروع دین و چون معصوم غایب شده, فرمود که: رجوع کنید در امور مشکله که بر شما مشتبه شود به آثار ما و راویان احادیث ما, پس در امور به عقل خود مستقل بودن و قرآن و احادیث متواتره را به شبهات ضعیف حکما تأویل کردن و دست از کتاب و سنّت برداشتن عین خطا است….)

(متن کامل این رساله تاکنون چندین مرتبه به چاپ رسیده, از جمله به همراه مجموعه (دین و سیاست در دوره صفوی) با تصحیح رسول جعفریان/ 258 ـ 267.)

* * *

شیخ ملاّفضل الله بن ملاّمحمّدشریف بن شاه فضل الله کاشانی (1033 ـ 1112)

پدر وی داماد شاه مرتضی (والد ملاّمحسن فیض کاشانی) بود و از علمای مشهور کاشان در فقه و حدیث به شمار می آمد, ولی نوشته ای از او باقی نمانده. وی دارای دو فرزند عالِم به نامهای: ملاّعلاّمی و ملاّشاه فضل الله بوده است.

شاه فضل الله در سال 1033 متولّد و وفاتش در سال 1112 یا 1113 بوده است. مرقد وی در باغهای ملکی وی نزدیک به گذر مشهور حاجی ابراهیم محلّه علیای قمصر است و عبارات منقور بر سنگ مزار او چنین است:

(قد اتفق وفات المولی الفاضل, العالم العامل المفتی فی زمانه, المنیف الغریق فی بحار رحمة الملک اللطیف شاه فضل الله بن محمدشریف فی ذی الحجة اثنی عشرة و مائة و الف من الهجرة النبویّة علی صادعه و اله الف صلوة و تحیّة 27 صفر 1112.)

از زندگی ملاّشاه فضل اللّه و چگونگی تحصیل و پیمودن مدارج علمی ایشان اطّلاعی در دست نیست, ولی از بسیاری و گوناگونی نوشته های ایشان پی به مقام والای علمی ایشان و زندگی پربرکتشان می توان برد.

برخی از آثار ایشان در مقدّمه ای که آیت الله نجفی مرعشی, بر کتاب معادن الحکمة علم الهدی فرزند فیض نگاشته است, ذکر شده که عبارتند از:

1. تعلیقه بر تفسیر اصفی فیض کاشانی.

2. رساله در جبر و تفویض و در آن به ردّ مطالب صدرالمتألّهین پرداخته است.

3. تعلیقه بر رساله حق ّالمبین فیض و در آن به شدّت مطالب عرفا و صوفیّه و آرای فیض را رد کرده است.

4. تعلیقه بر شرح میبدی بر دیوان حضرت امیر(ع).

5. تعلیقه بر شرح لمعه دمشقیّه.

6. رساله در نماز در مکان غصبی.

(نسخه های این 6 رساله در کتابخانه شخصی مرتضی مدرّسی چهاردهی بوده است).

7. شرح بر وافی فیض که نسخه ای به خط مصنف در کتابخانه آیت الله نجفی مرعشی در قم و نسخه دیگری (حواشی بر کتاب عقل و علم و مشتمل بر حدود 4260 بیت کتابتی) در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری تهران موجود است.

8. تعلیقه بر تفسیر صافی فیض کاشانی.

9. مناهج السعادة در اعتقادات, دربردارنده 5 منهج که گویا بسیار گسترده بوده, ولی نسخه کامل آن در دست نیست, تنها قسمتی از ابتدای کتاب تا اواخر منهج اول (حدود 350 صفحه) در کتابخانه شخصی آقای حسن عاطفی موجود است.

10. شرح تجرید در دو جلد.

11. کتابی به نام حبل المتین که نسخه اصلی در کتابخانه میرزا ابوتراب نامی بوده است.

12. شرح بر تشریح الافلاک شیخ بهائی (الذریعة 2/187.)

13. مجموعه ای که چند رساله مختصر از ایشان را در بر دارد, در کتابخانه مرحوم علاّمه فیضی موجود است.

14. مجموعه رساله ها در موضوعهای گوناگون, در کتابخانه بعض علمای کاشان موجود است. شاه فضل الله ذوق شعری نیز داشته و تخلّص شعری ایشان همّت بوده است. از ایشان دو فرزند برومند به نامهای: ملاّعبدالحی و ملاّعبدالقیّوم باقی مانده که گویا هردو از علما و دانشمندان زمان خود بوده اند و مرقد هر دو تن در جوار مزار والدشان در محلّه علیای قمصر دیده می شود.

آیت الله نجفی مرعشی در مقدّمه معادن الحکمة علم الهدی از ایشان مطالبی نقل می کند:

(… و عبّر فی اوّل تعلیقته علی الاصفی و علی الصافی عن صاحب الوافی بخال والدتی فهو نافلة اخت المولی محسن الفیض الکاشانی و لم اقف علی سنة وفاته,… و یظهر من کتاباته تبحّره فی الفنون العقلیّة و السمعیّة و مخالفته للصوفیة و العرفاء و الفلاسفة.

و بالجملة الرجل عالی الکعب فی المسائل العلمیّة, لکن الاسف انه لم یذکر اسمه فی کتب المعاجم و لا وقفت علی شیئ من ترجمة حیاته سوی ما استفدته من مؤلفاته.)214

* * *

مولی محمّدسعید لا هیجی گیلانی (م: در قرن 12).

از علمای ساکن اصفهان که در اوایل قرن 12 می زیسته است. متأسفانه از زندگی و شرح حال او اطّلاعی در دست نیست. آقابزرگ تهرانی در الکواکب المنتشرة صفحه 312 و 313 از چند تن با این نام یاد کرده است, ولی نشانه و قرینه ای دال بر اتّحاد یکی از ایشان با صاحب ترجمه موردنظر ما یافت نشد و نکته های جدید بستگی به تحقیقات گسترده تر و دیدن نسخه های خطّی به جای مانده از او دارد.

وی در سال 1129هـ. ق. رساله ای در ردّ صوفیه وحدت وجودی نگاشته به نام: (الردّ علی اهل الشّهود القائلین بوحدةالوجود) و در اصفهان از نگارش آن فراغت جسته است.215

از این رساله, نسخه هایی در دست است, ازجمله نسخه ای در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 874 و نسخه ای در کتابخانه دانشگاه اصفهان به شماره 299. در ضمن فیلم نسخه دانشگاه اصفهان در مجموعه میکروفیلمهای دانشگاه تهران به شماره 4555 موجود است. نسخه ای دیگر از آن متعلّق به کتابخانه شخصی جناب آقای استادی بوده که گویا به کتابخانه عمومی آیت الله نجفی مرعشی منتقل شده است.216

* * *

مولی میرمحمّدنصیربن محمّدمعصوم بارفروشی (حوالی قرن 12)

او فقیهی اخباری مشرب و گویا پس از علاّمه مجلسی می زیسته است; چراکه در نگارشهای خود از بحارالانوار و مراةالعقول مجلسی نقل می کند وی, در آثار خود فلاسفه را موردانتقاد قرار داده و نوشته ها و متنهای فلسفی را از مصادیق کتابهای ضلال دانسته است. علاوه بر آن, پیروان ایشان را نیز که به گمان او از ائمّه معصومین دور شده و به اقوال حکما و متصوّفه دل خوش کرده اند, موردنکوهش قرار داده است. از شرح حال او اطّلاع چندانی در دست نیست. تنها آقابزرگ تهرانی در جاهایی از الذریعة و نیز کواکب المنتشرة (صفحه 779) نکته هایی درباره وی بیان کرده است. این نکته نیز روشن است که او دست کم در اواخر دوران حیات خویش در بارفروش (بابل کنونی) می زیسته و در همان جا از دنیا رفته و دفن شده است. مزار وی شناخته شده و معروف است و پس از او نیز بزرگانی چند در آن جا به خاک سپرده شدند, ازجمله ملاّمحمّد اشرفی از فقهای عصر ناصری.

آثار نوشتاری او که تاکنون از آن آگاه شده ایم, عبارتند از:

1. نورالیقین فی اصوال الدّین: با عناوین: (مراة, مراة) و در بردارنده اخبار و روایات در اصول دین است, در ده فصل. فهرست فصلهای کتاب را می توان در فهرست نسخه های خطّی کتابخانه آستان قدس 14/596 ملاحظه کرد. از این کتاب دو نسخه در الذریعه,24/387, معرّفی شده و نسخه ای نیز در آستان قدس رضوی به شماره 11243 موجود است. نسخه ای دیگر هم در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران است به شماره 3827 .217

وی پس از مقدّمه مختصری در حمد و ثنای پروردگار و سلام و صلوات بر ائمّه(ع) که در تصلیه به ذکر یکایک ائمّه با اوصافی خاص پرداخته و ضمن آن با براعت استهلال زیبایی اسامی کثیری از کتابهای شیعی را ذکر می کند. آخرین کتابهای یادشده از حیث تاریخ نگارش, کتابهای علاّمه مجلسی است و این می تواند نشانه ای باشد بر این که وی پس از علاّمه مجلسی مدّت زمان طولانی ای در قید حیات نبوده است. پس از آن به ذکر نکته هایی درباه خود پرداخته و می نویسد:

(.. لما بلغ سنی العشرین اشتقت البصیرة فی الدین, فطالعت کتباً فاذا شرح القوشچی مضل مبین و رأیت الشفاء مرضاً و لم اجد فی الاشارات الی الحق سبیلاً… فیأست من الجمیع و توکلت علی….)

آقابزرگ تهرانی به هنگام معرّفی این کتاب می نویسند:

(… فیصف کتب الفلسفة باوصاف الضلال… فالمؤلف فیلسوف یخالف الفلسفه و عارف یعارض العرفان من اتباع محمدطاهرالقمی الذین یمشون بالشیعة مشی اهل السنة….)218

2. جنّةالسّاعی: در اخلاق و به عربی که با استفاده از اخبار و احادیث معصومین آن را ترتیب داده است و چون دارای مذاق اخباریان بوده, در مقدّمه هم بر اصولیان خرده گرفته و هم از صوفیه زمان خود خورده گرفته است. او در مقدّمه از دیگر نوشته های خود همچون: نورالیقین, مرآةالمصلین و حدیقة الداعی یاد کرده است و معلوم می شود که جنّةالسّاعی را پس از آنها نوشته است. پاره ای از عبارتهای نویسنده در ابتدای کتاب چنین است:

(بسمله, حمد له,… اما بعد فیقول محمد نصیر ظهر قول سیدالانام محمد(ص): والارض ملئت ظلما و جورا لمن کان عقیلاً لان تفسیر القرآن وکّل الی العمرئین و الحدیث قیّد و خصّص برأی الاصولیین, کانهم لا یرونه برأسه کفیلا, و قدم علی الاصول الفضول, و اشرک المنطق بالله الخالق… و یدرسون کتب المخالفین و یترکون حدیث الصادقین و لا یحصلون براهین اصول الدین تحصیلا… و یطولون ادلةالحق تطویلا… و یتغنون بالاذکار کالصوفیة شر الاحزاب و یسمونهم المسلمین مع دعوی الوصول و کشف الحجاب… و حلقوا اللحی و فتلوا الشوارب و ردوا تفسیر الشیخ بهاءالدین للشارب… و ما لم یذکر من الاوضاع المبتدعة اکثر ممّا ذکرناه و تذکرت (فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنةالله) فاردت ان افصل الحق لطالبیه تفصیلا فوفقت لاتمام نورالیقین فی اصول الدین, و الشروع فی تحقیق الفروع فی مراآة المصلین, و جعل الله فی حدیقةالداعی للداعین سلسبیلا, فبقی علم الاخلاق فشرعت فی هذا الکتاب و سمیته جنةالساعی.)

سپس به ذکر احوال شماری از اولیاء همچون: عبدالمطلّب, ابوطالب, سلمان , ابی ذر, عمّار, مقداد و… می پردازد و پس از آن به شرح حدیث حضرت امام صادق (ع) را راجع به جنود عقل و جهل در 34 بخش می آورد. نسخه ای از این کتاب در الذریعة,5/158, معرّفی شده و نسخه ٌ دیگری هم در کتابخانه شخصی استاد فرزانه سیّدمحمّدعلی روضاتی در اصفهان موجود است که ایشان خود در جلد اوّل فهرست کتابهای خطّی کتابخانه های اصفهان, صفحه 69 - 79 به شرح به شناساندن آن پرداخته است.

* * *

مولی علی بن حسین کربلایی (م: در 1136)

وی از علمای عصر شاه سلطان حسین صفوی و مدرّسان رسمی مدرسه مریم بیگم اصفهان است. چندان آگاهی از شرح حال و زوایای حیات او نداریم, ولی نگارشها و آثار فراوانی از خود برجای گذاشته است. وی در دو زمینه فقه و اصول دین دست به نگارش زده که برخی از کتابها و نوشته های وی, را در کواکب المنتشرة آقابزرگ تهرانی می توان یافت.219 در این جا تنها عنوانهای کتابهای کلامی و اعتقادی او را که مربوط به بحث ماست, ذکر می کنیم:.

1. انوارالهدایة که در سنه 1107 کتابت شده و نسخه ای از آن در آستان قدس رضوی به شماره 1212 موجود است موضوع این کتاب تفسیر قرآن کریم است به زبان فارسی.

2. العجالة فی تحقیق لفظ الجلالة.220

3. الجواهرالسلیمانیّة فی امرالنیّة.221 (آن را جهت شاه سلیمان صفوی نگاشته است).

4. معراج السّالکین الی الحق و الیقین به عربی و در اصول دین.222

5. سراج السّالکین به فارسی در یک مقدّمه و چند فصل و یک خاتمه که آن را برای شاهزاده مریم بیگم و راجع به اعتقادات صحیحه و ردّ آرای حکما و صوفیه و خصوصاً ابطال مسأله وحدت وجود و در سنه 1097 نگارش نموده است. نسخه ای از این رساله در کتابخانه مدرسه عالی شهید مطهّری به شماره 6663 موجود است.223

* * *

سیّدمحمّد طباطبایی اصفهانی نجفی بروجردی (م:حدود 1165)

سیّدمحمّدبن عبدالکریم حسنی حسینی طباطبایی جدّ سیّد بحرالعلوم و آیت الله بروجردی در اواخر قرن 11 در زمان سلطنت شاه سلیمان صفوی در اصفهان متولّد شد و پس از تحصیلات مقدّماتی مدّتی در جوانی در بروجرد به تحصیلات عالیه اشتغال ورزید و سپس راهی نجف اشرف شد تا از مدرّسان و استوانه های حوزه علمیه دیرپای نجف اشرف بهره برد. وی در همان جا ساکن شد و پس از کسب کمالها و به پایان بردن تحصیلات, به تدریس و نگارش در همان بلده مبارکه مشغول گردید. البته در خلال این مدّت, مسافرتهایی نیز به ایران و اصفهان و دیگر نقاط داشت تا این که در یکی از سفرها که در اواخر عمرش و حوالی سنه 1160 صورت گرفت, مدّتی در کرمانشاه اقامت کرد و سرانجام به درخواست اهالی بروجرد که در آن زمان شهرشان تحت نفوذ برخی رؤسای فِرَق صوفیه قرار داشت, به بروجرد منتقل گردید و به ارشاد و هدایت مردمان آن سامان مشغول شد. وی تا پایان عمر در همان بروجرد ساکن بود و در همان جا دار فانی را وداع گفت و بنا به وصیّت خویش, بر سر راه زوّار مشاهد مشرّفه و عتبات عالیات به خاک سپرده شد. مقبره او اینک در بروجرد مزار مشهوری است که مردم از اطراف و اکناف به زیارت آن می روند. او در دوران حیات خویش, با متصوفه و سلاسل صوفیه در نزاع بود و از عقاید ایشان در مواعظ و منابر خویش تبرّی می جست. مقام والای او از ملاحظه انبوه نگارشهای او روشن می شود که در زمینه های مختلف فقه, اصول, کلام, عقاید و… است.

فهرست دراز دامن آثار و کتابهای ایشان در تاریخ بروجرد,2/142, یاد شده است و در این جا به ذکر بعضی از نوشته های ایشان در ارتباط با حکمت و کلام می پردازیم:

1. تحفة الغری فی حقیقة الایمان: این رساله در 1126 در اصفهان نوشته شده و نسخه ای از آن به همراه چندین رساله دیگر همیشان, در سال 1406 ق. در قم به صورت عکسی به چاپ افست رسیده است.

2. رسالة فی عصمة الائمة: همراه مجموعه یاد شده در بالا, به صورت عکسی چاپ شده است.

3. فایده در اثبات افضلیّت چهارده معصوم بر تمامی خلق: همراه مجموعه بالا چاپ شده.

4. تفسیر برخی آیات و شرح بعضی احادیث در مسائل اعتقادی: همراه مجموعه فوق چاپ شده.

5. رساله در ردّ شبهه ابن کمونه: در این رساله پس از طرح شبهه, به جوابهای صدرالمتألّهین و ملاّشمسا گیلانی در حلّ این شبهه پرداخته شده است. سپس انتقادها و اعتراضهای خود را بر این دو جواب و نیز خرده گیریهایی بر برهانهای اثبات واجبِ مطرح شده توسط ملاّصدرا, استدلالی مطرح می کند و در آخر خود جوابی دیگر در حلّ شبهه ابن کمونه ارائه می دهد. این رساله نیز همراه مجموعه یاد شده در فوق چاپ شده. این مجموعه رسائل چاپی از آثار سیّدمحمّد طباطبایی بروجردی که به صورت عکسبرداری از نسخه خطی رسائل او و به گونه افست به چاپ رسیده و در تیراژی محدود, به نام مجمع الفوائد, عدضه شده است. این اثر دربردارنده رساله های یاد شده در بالا و رساله هاو فوائد بسیار دیگر در موضوعات: فقه, اصول و… از همو.

6. الاعلام اللامعة فی شرح الزیارة الجامعة.

7. رسالة فی مسئلة الجبر و الاختیار: این دو رساله چاپ نشده و نسخه ای نیز از آنها نمی شناسیم. برای شرح بیش تر در شناخت ایشان و خاندان بروجردی و ارتباط علمای مختلف این خاندان با یکدیگر می توان به رساله ای که آیت الله بروجردی تحت عنوان:خاندان آیت الله بروجردی نگارش کرده است و توسط علی دوانی تصحیح و ترجمه شده (بویژه/101 - 122) مراجعه کرد.

* * *

ملاّاسماعیل مازندرانی خواجویی (حدود 1100 - 1173)

ملاّمحمّداسماعیل بن محمّدحسین بن محمّدرضا مازندرانی اصفهانی خواجویی, فقیهی محقّق و حکیمی متألّه و عارفی عامل بوده است. وی از مدرّسان عالی مقام و اعاظم علمای امامیّه در عصر خود بوده و دراثر مساعی او و چند تن از معاصران او, حوزه برافکنده شده اصفهان دراثر هجوم افاغنه, بار دیگر مرکزیّت خود را به دست آورد. وی علاوه بر تخصّص در فقه و اصول و کلام و حدیث و تفسیر, حوزه فلسفی گرمی داشته و گذشته از مقامات کم نظیر علمی از زُهّاد زمان خود محسوب می شود. مشایخ او در روایت و درایت شیخ حسین ماحوزی و مولی محمّدجعفربن محمّدطاهر خراسانی اصفهانی بوده اند و در علوم نقلی و عقلی از فاضل هندی صاحب کشف اللثام و شاید از حکیم متألّه ملاّمحمّدصادق اردستانی و ملاّحمزه گیلانی استفاده کرده است.

از شاگردان او, ملاّمهدی نراقی, (م: 1209) و مولی محمّدبن محمّدرفیع بیدآبادی گیلانی اصفهانی, (م: 1207), مولی محراب گیلانی, (م: 1217) و میرزاابوالقاسم مدرّس خاتون آبادی اصفهانی, (م: 1202) را می شناسیم.224 وی نوشته های بسیاری (حدود 150 رساله) دارد و فهرست گسترده آنها را سیّدمهدی رجایی در مقدّمه ای که بر مجموعه رساله هااعتقادی خواجویی نوشته(که در دو مجلّد در قم چاپ شده) آورده است. در این جا بعضی از آنها را که در پیوند با بحث ماست, ذکر می کنیم:

1. رساله در ابطال زمان موهوم که آن را در ردّ محقّق خوانساری و دفاع از رأی میرداماد در تحقیق حدوث دهری نوشته است و در جلد چهارم منتخبات آثار حکمای الهی ایران, صفحه 238 به بعد چاپ شده است.

2. ثمرةالفؤاد یا هدایةالفؤاد الی نبذ من احوال المعاد که در جلد چهار منتخبات, صفحه 156 به بعد چاپ شده.225

3. الجبر و الاختیار.

4. حاشیه بر اصول کافی.

5. ذریعةالنجاة من مهالک تتوجه بعد الممات.

6. الرد علی الصوفیه.

7. الاربعین فی الحدیث که چاپ شده است.

8. رساله ای در رد بر وحدت وجود.

9. الفوائدالرجالیه که چاپ شده است.

10. رساله اینیّه در نفی مکان و اَیْن از خداوند متعال.

11. مفتاح الفلاح فی شرح دعاءالصباح. این کتاب هم چاپ شده است.

12. مجموعه رسائل الاعتقادیّه که در دو جلد و دربردارنده 25 رساله از رسائل او, به تحقیق سیّدمهدی رجایی چاپ شده است.

13. مجموعة الرسائل الفقهیه که در دو جلد و دربردارنده 37 رساله از رساله های وی چاپ شده است.

ملاّاسماعیل خواجویی در معاد و در حدوث دهری, توجّهی به عقاید و رسائل ملاّصدرا نداشته و به سبک حکمای قبل از ملاّصدرا بحث کرده و در رساله ای جداگانه مسأله وحدت وجود را به شدّت رد کرده است.

* * *

شیخ یوسف بن احمد بحرانی (1107 ـ 1186 هـ. ق.)

شیخ یوسف بن احمدبن ابراهیم عصفوری درازی بحرینی, معروف به صاحب حدائق در بحرین متولّد شد و علوم مقدّماتی را نزد والد خود, شیخ احمد فرا گرفته سپس در درس مدرّسان و علمای برجسته ای همچون شیخ حسین ماحوزی, شیخ احمد بلادی و ملاّعبدالله بلادی حاضر شد و به درجات رفیعی در مباحث فقهی و سایر فنون دینی دست یازید. وی سپس به دلیل یورشهایی که از جانب بعضی قبیله های جنوبی به بحرین صورت می گرفت و آن نواحی را ناامن کرده بود, به ایران مهاجرت نمود و مدّتی در شیراز ساکن گردید. در همین ایّام بود که مقدّمات دوازده گانه کتاب بزرگ خود: الحدائق الناظرة را در شیراز نوشت و در آن انتقادهایی بر مبانی اصولیان وارد آورد.

او پس از چندی به کربلا هجرت کرد و سالهای پایانی عمر خود را در آن جا سپری کرد.

سرانجام وی در ربیع الاوّل سال 1186 قمری وفات یافت. از آثار و کتابهای وی گذشته از نگارشهای فقهی,که مهم ترین بخش نوشته های او را تشکیل می دهد و نیز جوابهای مسائل مختلفی که در پاسخ پرسشهای گوناگون و بسیار فقهی, اصولی, رجالی, حدیثی… نگارش شده, می توان به عناوین زیر که در زمینه مسائل اعتقادی و اصول دین نگارش یافته, اشاره کرد:

1. اربعون حدیثاً.

2. الاسلام و الایمان.

3. الشهاب الثاقب فی معنی الناصب.

4. انیس المسافر و جلیس الحاضر, که کشکولی است محتوی مطالب گوناگون ازجمله: بخشهایی در مباحث اعتقادی. این کتاب تاکنون چندین بار چاپ شده است.

5. الدررالنجفیّة, دربردارنده درّه هایی در مباحث گوناگون که پاره ای از آنها در مباحث اعتقادی و اصول دین است.

6. النفحات الملکوتیّه, در ردّ صوفیه و فلاسفه و اهل عقل و اصولیان که در آن به عقاید صدرالمتألّهین و ملاّمحسن فیض و… خرده می گیرد.

7. حواشی بر شرح شمسیّة در منطق.

شیخ یوسف بحرانی در بخشهایی از کتاب معروف خود: لؤلؤةالبحرین نیز از صدرالمتألّهین و فیض کاشانی,بد می گوید, از جمله در صفحه 132 تحت عنوان: میرزاابراهیم, فرزند صدرالمتألّهین نوشته:

(کان فاضلاً عالماً متکلماً جلیلاً نبیلاً جامعاً لا کثرالعلوم سیما فی العقلیات و الریاضیات, قال بعض اصحابنا بعد الثناء علیه: و هو فی الحقیقة مصداق: یخرج الحی من المیت.)

و نیز در صفحه 121 همان کتاب درباره فیض کاشانی عباراتی دارد که ترجمه قسمتی از آن بدین شرح است:

(… فیض نوشته هایی دارد که براساس مبانی صوفیه و فلاسفه نگاشته شده و نزدیک به کفر است, مثل آنچه که راجع به وحدت وجود گفته است. من بر رساله قبیحی از او واقف شدم که در آن به روشنی این مطلب را بیان کرده و نیز برپایه عقاید ابن عربی زندیق سخن رانده و نقل قولهای فراوانی از او کرده. ما برخی از مطالب آن رساله و رسائل دیگر او را در کتاب خودمان النفحات الملکوتیة فی الرد علی الصوفیه, ذکر کرده ایم.)

* * *

ملاّفتحعلی بن حسنعلی (اواخر سده 12 و اوایل قرن 13)

وی کتابی دارد به نام: تحفةالفقیر الی الامیر یا الشهاب الثاقب فی ابراز المذاهب که آن را در تهران و درباره مذاهب ناهماهنگ و ناهمساز و رد بر حکما و صوفیه در یک مقدّمه و 5 باب و هفت مقام به عربی نگاشته و به شاهزاده علی خان اهدا کرده است.

نسخه ای از این کتاب در مدرسه عالی شهید مطهّری تهران به شماره 6490 موجود است که در صفر 1227 ق و در 143 برگ 23 سطری کتابت شده. وی در تحفةالفقیر به چند کتاب دیگر خود اشعار داشته, ازجمله:

2. انوارالبهیه عن الملتقطات الفتحیه, الملقب بدرالنضید.

3. مونس الفرید.

4. مجمع المقربین.

5. روضةالمحدثین.

6. مطمرالفاصل بین الحق و الباطل.

7. لئالی الهیه که جاری مجرای کشکول است و….226

* * *

سیّدمحمّدعلی طباطبایی شیرازی

سیّدمحمّدعلی بن محمّد مؤمن حسنی حسینی طباطبایی بهبهانی شیرازی از علمای اواخر سده 12 و اوایل سده 13, در بهبهان چشم به دنیا گشود و محلّ سکونت او شیراز بود. اطّلاع چندانی از نحوه زندگانی و تحصیل او در دست نیست, ولی به گواهی آثار و نوشته های باقی مانده از او, روشن می شود با اهل عرفان و حکمت میانه خوبی نداشته است.

او با کمک عالم فاضل میرزامحمّدهادی کتاب دراز دامن و گسترده ای به نام الرد علی الصوفیة و الفلاسفة نگاشته و در آن انتقادهای فراوانی از صدرالمتألّهین کرده و در پاره ای جاها هنگام نقل عبارتهای اسفار, از آخوند ملاّصدرا با سخنان ناشایست و غیرمناسب یاد می کند. وی همچنین در این کتاب اسامی شمار زیادی از کتابهای نوشته شده در ردّ تصوّف و حکمت و عرفان را یاد کرده و از برخی از آنها مطالبی نقل می کند. نسخه ای از این کتاب همراه مجموعه کتابهای موقوفه فراهانی در کربلا موجود بوده است.227

وی سال 1218 ق دست به کتابت مجموعه رسائلی برضدّ تصوّف و عرفان می زند که از آن میان برخی نوشته خود وی بوده و شماری از رسائل نیز از آثار علمای دیگر و مقدّم بر او بوده است. این مجموعه که تمامی آن به خطّ صاحب ترجمه است, اکنون در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به شماره 6634 موجود است و فهرست کتابهای نگارش شده به خامه ایشان و در پیوند با بحث ما عبارت است از:

1. گزینش تحفه عبّاسی, ملاّمحمّدطاهر قمی.

2. رساله فی الرد علی الفلاسفة و الصوفیة: به عربی, و در 4 صفحه که نویسنده ادّعا می کند, مطالب آن در دوشنبه 4 رمضان 1218 بدو الهام شده است.

3. رسالة فی ان توجیه کلمات الملاحدة کالصوفیة و الفلاسفة حرام بالکتاب و السنة والاجماع من الامامیة, به عربی و در 6 صفحه, در شنبه, جمادی الاولی 1218 نوشته شده و محتویات آن از اسم طولانی رساله فهمیده می شود.

4. نقض المشاعر: این اثر را برای مولی محمّدعلی لا هیجانی نوشته و اوّل صفر شروع و 15 جمادی الاولی 1218آن را به پایان برده است. شرحی است مختصر و مزجی در نقض و ردّ مشاعر صدرالمتألّهین شیرازی به زبان عربی. غیر از این نسخه از این رساله نسخه ای دیگر نیز در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران موجود است, به شماره 8434 که نام کامل رساله در آن نسخه عبارت است از: نقض المشاعر فی دفع شبهات الفیلسوف الشیرازی لاثبات عینیة الوجود.

* * *

میرزاابوالقاسم بن محمّدحسن گیلانی جاپلقی قمی,

معروف به صاحب قوانین (1150 ـ 1232 هـ. ق.)

میرزای قمی از مجتهدّان محقّق و برجسته عصر قاجاریّه است. او در سال 1150 قمری در قریه جاپلق متولّد شده و در حوزه های علمیه قم, اصفهان و کربلا, محضر بزرگانی همچون, آقاباقر بهبهانی معروف به وحید و آقاسیّدحسین خوانساری و شیخ محمّدمهدی فتونی را درک کرده است. او پس از گذراندن دوران تحصیل در عتبات, به ایران بازگشت و در قم ساکن گردید. در همان جا حوزه تدریس علوم منقول از فقه و اصول را دایر کرد و در محضر ایشان, شاگردان نخبه و مجتهدّان زبده ای همچون: شیخ اسداللّه شوشتری و سیّدمحسن اعرجی و حاج محمّدابراهیم کلباسی و سیّدمحمّدباقر حجّةالاسلام شفتی و سیّدعبدالله شبّر و عدّه کثیر دیگری از اعلام امامیّه در قرن 13 تربیت شدند. وی دارای آثار بسیار بوده و در بعضی منابع, رقم نوشته های او را, چه کتابهای بزرگ و چه رساله های کوچک, حدود 1000 کتاب و رساله ذکر کرده اند که قدری اغراق آمیز به نظر می رسد. از نوشته های معروف او که به چاپ رسیده و به بحث ما مربوط است, می توان این عنوانها را ذکر کرد:

1. رساله ای در اصول دین که چاپهای بسیار دارد.

2. جامع الرّسائل, دربردارنده 20 رساله مختصر در مباحث مختلفه اصول و فروع دین و تمامی آنها در پایان چاپ سنگی کتاب غنائم الایّام چاپ شده است.

3. رساله در بحث از اراده خداوند که ابتدا در مجلّه نور علم و سپس در مجموعه 17 رساله توسط جناب آقای استادی تصحیح و چاپ شده است.

4. نامه های گوناگون او در بعضی مجلّه ها به سعی استاد مدرّسی طباطبایی چاپ شده است.

در کتابهای ویژه شرح حال علما از شاگردی میرزای قمی نزد اساتید معقول سخنی به میان نیامده و این طور که از ظاهر امر پیدا است, او خود با مطالعات شخصی در متون کلامی و فلسفی و تعمّق در آنها, سعی بر فراگیری آرا و مطالب حکما و فلاسفه داشته است. وی با مبانی صوفیه و عرفا و حکما سخت مخالف بوده و بدانها بی اعتقاد بوده است, ولی از آن جایی که مردی پارسا و محتاط بوده و از سوی دیگر در جمع عرفا و حکما به افرادی برمی خورد که در درستی و پاکی و تدیّن و تقیّدشان به شرع مجال هیچ گونه تردید و تشکیکی نبود, هماره می کوشید خرده گیری به گفتار حکما را از حدّ شایسته خود فراتر نبرد.

از بررسی آثار او این نکته روشن می شود که او پیوسته در این اندیشه بود که چنین سخنانی از جانب حکما و عرفا ناگزیر باید تأویلی برابر شریعت داشته باشد و نمی تواند به همین معانی ظاهری و مدالیل ابتدایی, مراد و منظور حکما و عرفا باشد. میرزا خود با برخی از بزرگان اهل سلوک و عرفان و نیز ارباب فلسفه و حکمت روابطی گرم و صمیمانه داشته است. به عنوان مثال آقامحمّد بیدآبادی رساله ای به تقاضای میرزا و خطاب به او,می نگارد. مجذوب علیشاه کبوتر آهنگی از اقطاب سلسله صوفیه نعمةاللهی در دیباچه کتاب خود: مراحل السالکین از میرزا به نیکی یاد کرده و خود را شاگرد او می خواند.

ملاّعلی نوری حکیم برجسته معاصر میرزا در فرعها شرعیّه مقلّد او بوده و نامه نگاریهایی با او داشته است که نشان دهنده ارادت حکیم به میرزای قمی است (شماری از این نامه ها در جامع الشّتات چاپ شده), و نیز در سال های آخر عمر میرزا حوالی 1230 و 1231 هجری قمری که میرزا به منظور زیارت مرقدهای پاک ائمّه عراق سفری به عتبات می کند, در کربلا ملاقاتی با شیخ احمد احسایی داشته که پس از مباحثه های علمی اجازه ای به وی می دهد.

از میرزای قمی آثاری مستقل در نقد فلسفه و عرفان و مبانی آن در دست است که به ذکر پاره ای از آنها می پردازیم:

1. نامه ای به فتح علیشاه قاجار که آن را حدود سال 1230 در اواخر عمر خویش نگاشته و در آن به شرح بر مبانی فلاسفه خرده گرفته و آنها را مورد نقد و ایراد قرار داده است.

2. رساله در ردّ صوفیان که در آن به شرح دعاوی آنان را مبنی بر کشف و شهود حقایق رد می کند. این رساله به همراه جامع الشّتات و نیز متن کامل آن در طرائق الحقائق 1/219 چاپ شده است.

3. حواشی بر رساله الرقیمة النوریة نوشته ملاّعلی نوری. میرزا از آن جایی که ملاّعلی نوری را مردی صالح و پای بند به شرع می دانست و از طرفی اعتقاد فلاسفه وحدت وجودی را به قاعده (بسیط الحقیقة کل الاشیاء) شرک و کفر می دانست, از ملاّعلی نوری خواست تا نظر و مراد حکما را در این باب برای وی تشریح کند. ملاّعلی نوری رساله الرقیمة النوریة را به همین منظور نوشته و در آن دیدگاههای فلاسفه را در مسأله وحدت وجود مطرح کرده است و سپس بحثی در اصالت وجود که پایه و اساس قاعده یادشد است, در چند برگ نگاشته و به رساله یادشده در پیوسته است.

میرزای قمی این دو رساله را دیده و بر هر دو حواشی پردامنه ای نوشته و در آن حواشی آرای فلاسفه را با تجزیه و تحلیل دقیق مورد نقد و رد و ایراد قرار می دهد.

پس از آن حواشی, میرزا نیز به نظر ملاّعلی نوری رسیده و وی دوباره رساله دیگری به عنوان پاسخ بر ایرادهای میرزا می نویسد و در مقدّمه آن بیان می دارد:

(… مولانا دام علوّه به درستی سخن مرا درنیافته و از مقصود من آگاه نشده است, بلکه براساس آنچه از پیش گمان می برده و آن را منظور من می دانسته, به خرده گیری پرداخته است….)

از اصل رساله الرقیمةالنوریّة به همراه حواشی و یادداشتهای میرزای قمی بر آن چندین نسخه موجود است از جمله نسخه شماره 2624 کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران و نیز نسخه 6459 مدرسه عالی شهید مطهّری تهران, از رساله دوّم ملاّعلی نوری در پاسخ حواشی میرزا هم یک نسخه ناتمام در مجموعه شماره 1719 مجلس شورا وجود دارد که رساله بیستم از آن مجموعه است.

4. رساله ای در جواب پرسشهای ملاّعلی مازندرانی, معروف به جواب مسائل رکنیّه. بیش تر پرسشهای این رساله درباره تصوّف و پیشوایان معروف آن همچون ابن عربی و بایزید و حلاج و… و نیز ایراد بر برخی عقاید صدرالمتألّهین در مسأله عقول عشرة و نیز ایراد بر پاره ای تأویلهای عرفا از آیات و روایات است. این رساله به همراه چند رساله دیگر در مجموعه ای به نام: قم نامه, در سال 1364 شمسی به کوشش سیّدحسین مدرّسی طباطبایی چاپ شده است.

5. رساله ای به عربی درباره تأویلات ابن عربی و سایر فلاسفه نسبت به آیات و احادیث که وی در این رساله سخت بر این گونه تأویلها, بویژه تأویلهای فیض کاشانی می تازد.

از میرزا در نقد مبانی عرفانی نیز آثاری در دست است., البته او عرفان و تصوّف را مرادف یکدیگر دانسته و بدین رشته از معارف نظر خوشی نداشته است. با این همه, میرزا مردی وارسته و خوش ذوق بوده و با مثنوی مولانا آشنایی زیادی داشته است, همچنین مختصرتأثیری از عرفان در برخی نوشتارهای او به چشم می خورد. توضیح پاره ای ابیات مثنوی در مجموعه جامع الشّتات او می تواند گواه این معنی باشد.

همچنین بخشی از آغاز کتاب: التقریرات نوشته و تقریر شاگرد میرزای قمی; یعنی محمّدحسن بن مؤمن نوربخشی که تقریرات درس اصول فقه میرزا را نوشته است, در عرفان شیعی است و به احتمال قوی از میرزا است. این نوربخشی همان جامع و ترتیب دهنده مجموعه پرسشها و پاسخهای میرزاست که آنها را در یک مجلّد گزینش و خلاصه کرده و سپس به نام جامع الشّتات به چاپ رسانده است.228

* * *

شیخ محمّدبن عبدعلی آل عبدالجبّار قطیفی (م: پس از 1250 هـ. ق.)

علاّمه محمّدبن عبدعلی بن محمّدبن عبدالجبّار قطیفی از استوانه های علمای امامیّه و بزرگان فقها و حکمای شیعه اثنی عشریّه و جامع علوم و معارف حقّه اسلامی بوده است. متأسفانه برخلاف جایگاه علمی فراوان و برجستگی و نبوغ او در میان معاصران و همگنانش, از احوال و اخبار زندگی او اطّلاع چندانی در دست نیست. خاندان علمی و فرهنگی آل عبدالجبّار در روزگار خویش از احترام و شهرت و محبوبیّت بسیاری در مناطق قطیف و احساء و بحرین برخوردار بوده و از حیث علمی نیز به درجه والایی فائق آمده بود, به طوری که مجتهدانی چند از آن خاندان در یک زمان و بر سر یک خوان می نشستند. بنابراین, طبیعی است که در میان ایشان شخصیتی همانند صاحب عنوان رشد کرده و شکوفا شود. از استادان او چند تن را می شناسیم:

1. والد او جناب شیخ عبدعلی بن محمّدبن عبدالجبّار که خود از علمای بزرگ جامع معقول و منقول بوده و نوشته هایی در فقه و اصول از او باقی مانده است. وی از معاصران و مجازان شیخ حسین بحرانی ماحوزی بوده است.

2. جدّ صاحب ترجمه, جناب شیخ محمّدبن عبدالجبّار کبیر که افزون بر شاگردی در علوم معقول و منقول, به پرورش و تربیت روحی نزد او پرداخته است. گویا شیخ محمّدبن عبدالجبّار در طریقت پیرو سیّدقطب الدّین محمّد شیرازی از اقطاب سلسله صوفیّه ذهبیّه بوده که پس از فوت سیّد قطب الدّین, دست ارادت به جانشین وی آقامحمّدهاشم شیرازی ذهبی داده است. شاگردی او نزد سیّدقطب الدّین را میرزاابوالقاسم راز شیرازی در رساله ای که به شرح حال سیّد قطب الدّین پرداخته, یاد کرده است. همچنین میرزامحمّد اخباری در نامه ای که به شیخ احمد احسائی نوشته, خطاب به شیخ چنین می نویسد:

(… و ثبت کونک من الصوفیة الذهبیة مرید الاقا هاشم الشیرازی بواسطة الشیخ محمدبن عبدالجبار القطیفی و ظهرت رسائلک فی التصوف….)229

3. شیخ مبارک بن علی جارودی (م: 1224), شیخ محمّدبن عبدعلی خود در یکی از رساله های خود به شاگردی در نزد او اشاره می کند.

4. شاید وی مدّتی نزد شیخ احمد احسائی درس خوانده; چراکه جناب شیخ اجازه ای بدو داده و او در رساله هاو کتابهای خود,هرچند به روشنی سخنی از درس خواندن در محضر شیخ به میان نمی آورد, ولی کما بیش,تمامی مبانی او را اختیار کرده و حتّی در بسیاری موارد به طور دقیق با لسان و اصطلاحات شیخ احمد احسایی سخن می گوید.

کتابها و رساله ها: از آثار او آنچه تاکنون برای ما شناخته شده , بیش از 50 مجلّد کتاب است. وی در بیش تر علوم و معارف عقلی و نقلی قلم زده است. بعضی از کتابهای او خود, چندها جلد است. در این جا به شماری از آنها اشاره می کنیم:

1. هدی العقول فی شرح احادیث الاصول: بزرگ ترین شرح اصول کافی است و بسیاری از اقوال شارحان قبلی در آن نقد و بررسی شده و در بسیاری مسائل ناظر به شرح اصول کافی صدرالمتألّهین است. وی با بسیاری از مبانی ملاّصدرا مخالف است و دیدی انتقادی نسبت به شرح اصول کافی او دارد. از این شرح تاکنون 15 جلد شناخته شده (که شاید بیش از این باشد) و برخی از بستگان و نوادگان نویسنده در قم مشغول به تصحیح انتقادی آن بوده و تصمیم به چاپ دوره آن دارند.

2. کتاب الاربعون حدیثاً: شرحی است بر چهل حدیث اعتقادی که این رساله هم در قم توسط انتشارات ام ّالقری در دست تصحیح و چاپ است.

3. البارقةالحسینیة: در دو مجلّد کبیر و آن را به جهت ردّ شبهه هایی که در مسائل توحید و معارف ائمّه وارد شده بود, نگارش کرده است.

4. رسالة فی اصول الدین: این رساله در 1231 ق نگارش شده است.

5. الخلسةالملکوتیة فی تحقیق احادیث الطینة: در سال 1245 نوشته شده و به تازگی در قم چاپ شده است.

6. الجواهر العلیه فی اثبات الشریعة المحمدیة.

7. رسالة فی الرد علی الصوفیة و خرافاتهم من القول بالحلول و الاتحاد و رد تصوراتهم لوحدة الوجود و غیرها. در این رساله از ابن عربی به ممیت الدّین تعبیر می آورد. آقابزرگ در الذریعه,10/209,می نویسد:

(و یصرح فیه برد المولی صدرا و سایر المنتمین الی الصوفیه.)

8. الرد علی النصاری: در دو جلد بزرگ است.

9. غایةالمراد فی تحقیق المعاد, که در موضوع خو,د به شرح به بحث می پردازد. این رساله نیز به همراه خلسه ملکوتیّه در سال 1416 .ق. در قم چاپ شده است.

10. اللوامع السنیّة فی الاصول الدینیّة.

11. سلّم الوصول الی علم الاصول: یک دوره کامل اصول فقه است در 4 جلد و از بزرگ ترین کتابهای علم اصول فقه به حساب می آید.

12. الشهب الثواقب لرجم شیاطین النواصب: در امامت.

13. کتاب فی الصلح و الاتفاق بین علماء الاصول و الاخبار: در تقریب اصولیان و اخباریان از شیعه.

14. مشکاة الانوار فی رجعة محمد و آله الاطهار.

15. تحفةالاخوان للرد علی سائر الادیان.

16. منبع الاسرار, در بیان مقامات اهل بیت و ردّ شبهه های وارده.

و رسائل بسیاردیگر در مسائل فقهی و اصولی و کلامی و حکمی و پاسخ مسائل وارده و….

درهرحال, برای شناخت بیش تر افکار و آرای او, باید منتظر ارائه و عرضه کتابهای چاپ شده او بود, بویژه دوره هدی العقول که امّهات مسائل و مبانی او و خرده گیری های وی بر حکمت متعالیه را شامل است.

* * *

میرزامحمّدبن سلیمان تنکابنی (1235 ـ 1302 هـ. ق)

او از علمای معروف و بسیار نگار دوره قاجار است و نزد بسیاری از عالمان درس خوانده از جمله: آخوند ملاّصفرعلی لا هیجی, و ملاّمحمّدصالح برغانی, ملاّعبدالکریم ایروانی و ملاّمحمّدجعفر استرآبادی, ولی مهم ترین بخش تحصیل وی نزد سیّدابراهیم قزوینی, صاحب ضوابط بوده است. کتاب مشهور او قصص العلما, دربردارنده شرح احوال حدود 200 تن از مشایخ روایت و علمای شیعه است. او بجز قصص العلما نوشته های فراوانی داشته است که همگی آنها را خود در قصص العلما یاد کرده است.

وی در سال 1302 هـ. ق در سلیمان آباد از قرأ تنکابن وفات کرده است. هرچند بیش تر حوزه کاری او فنّ فقه و اصول فقه بوده است, ولی در بیش تر علوم مرسوم آن زمان بویژه علم کلام و فلسفه نظراتی داده و کتابهایی نگاشته است. وی در بعضی جاهای قصص العلما راجع به صدرالمتألّهین مطالبی بیان کرده که پاره ای از آنها را می آوریم:

(… ملاّصدرا عالم را حادث ذاتی و قدیم زمانی می داند و نویسنده کتاب در منظومه الفیه توحید و شرح آن ابطال این کلام را به نحو استیفا نمودم… و امر تکفیر نهایت صعب و اجتهادی است و کتب راحجیّت در شریعت نیست, مگر این که آن کتب محلّ قطع باشد که قائلش مدالیل و مضامین آن کتب را معتقد باشد و به آنها متفوّه باشد و شیخ احمد و ملاّصدرا و ملاّمحسن, اگرچه ظاهر از بعضی کلمات ایشان بالقطع خلاف ضرورت مذهب مسلمین یا شیعه است, ولیکن اینها کتب است و این فقیر به حقایق مراد ایشان برنخورده ام, پس توقّف در تکفیر ایشان اولی است و احتیاط را نباید ترک نمود, اگرچه بسیاری از متشیّخه و مریدان ملاّصدرا در کفر ایشان سخنی نیست….)/ 54

(… در مذهب ملاّصدرا خلاف است, پس جمعی از فقها او را کافر می دانند و در چند مسأله برخلاف ظواهر حقّه شرعیّه سخن رانده است. یکی وحدت وجود و آن را به جایی رساند که در تفسیرش می گوید: قال محیی الدّین ابن العربی: فرعون مات مومناً موحداً, و بعد از نقل این کلام گفته: هذا کلام یشم منه رائحة التحقیق…. مجملاً مسأله دیگر که محلّ لغزش آخوند ملاّصدرا است, آن است که او در شرح اصول کافی و در تفسیر سوره بقره و در اسفار قائل به انقطاع عذاب شده و خلود را در جهنّم منکر است و ضرورت اسلام برخلاف آن است…. و دیگر آن که در کتاب اسفار در بیان مراتب عشق نوشته است که: تعشّق و محبّت به امارده, عشقی مجازی است که فی الحقیقة تعشّق به خداست, نظر به قاعده المجاز قنطرة الحقیقة…. مجملاً این که از عالم این گونه سخنان یعنی اظهار تعشّق به امردان و آن را قنطرة برای عشق خلاّق عالمیان قراردادن, اعجب اعاجیب است. بلی وحدت وجود را از این گونه لوازم باطله بسیار است… مسأله دیگر در معاد است, اگرچه ملاّصدرا در شواهدالرّبوبیّه گفته که حق آن است که معاد در جسم عنصری است لیکن بعد از آن که مطلب را در مقام تشقیق و تحقیق برآمده, به حسب ظاهر عباراتش از بدن عنصری چیزی برگذار نکرده و ایضاً جنّت را بر چند قسم کرده…, الحاصل ظواهر کلماتش خوب نیست ولیکن حکم به کفر او با این که مدّتی است گذشته و با اجمال کلام مشکل است, پس تأمّل کن و مرا در این مقام توقّف است….)/ 331

* * *

آخوند ملاّفیض الله دربندی شیروانی مجتهد (م: پس از 1307 هـ.ق).

صاحب مآثر و آثار در شرح احوال او می نویسد:

(حاج ملاّفیض الله دربندی عالمی فاضل و محدّثی کامل, اصلاً از باب الابواب داغستان و فعلاً در دارالخلافه تهران می باشد. در تفسیر و حدیث و فقه و اصول و ادبیات مهارتی وافر دارد و در نهی از منکرات و حفظ حدود شرعیّه و ارغام انوف ظلاّم بی اختیار است. احیاناً به وعظ مسلمین و تشکیل مجالس ارشاد و هدایت عامّه می پردازد و مردم را به استماع تحقیقات و مطالب وی ولعی عظیم و میلی مفرط است, چراکه با حاقّ شریعت مقدّسه موافق سخن می راند و از تأویل و تطبیق مابین ظاهر و باطن که سیره سایرین است, اجتنابی سخت می ورزد….)230

ملاّعلی خیابانی نیز با استفاده از بعضی منابع, مطالبی در: علمای معاصرین ذکر می کند که خلاصه ای از آن را در این جا نقل می کنیم:

(… آقای حاج ملاّفیض الله دربندی, کم تر عالمی به این عصبیّت و حمیّت و ارادت به اهل بیت طهارت, علیهم السلام, و زهد و تقوی و احاطه تامه در احادیث و اخبار دیده شده است. سالهای بسیار در بلاد خارجه در مسائل دینیّه احتجاجات نموده و بعد از مراجعت در دارالخلافه تهران اقامت گزیده و در منبر موعظه و نصایح ایشان ازدحامی سخت و اقتحامی بزرگ می شد… در اغلب کتب اخبار و احادیث حواشی دارند و در انشأ به زبان عربی ید طولی داشتند….)231

در پاره ای منابع و مآخذ دیگر هم نکته هایی درباره وی وجود دارد, مثل شرح حال رجال ایران, اثر مهدی بامداد 1/271 و 2/405 روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه 697 و 783 و….

وی از واعظان و روحانیان شهیر و متعصّب تهران در دوره ناصری بود و مدّتی نزد ملاّعبدالرّحیم نهاوندی به تحصیل پرداخته است. از آثار وی رساله ای است به نام: التحفةالجوادیّة فی الرد علی الفرقة الملحدة الصوفیة که آن را در ردّ صوفیه و معتقدان به وحدت وجود نگاشته است. او این رساله را به نام حاج سیّد جواد قمی (م: 1303) و ساکن قم که خود از مجتهدان مسلّم و مروّجان مبسوط الید بود و در نهی از منکر و منع اهل فجور قلبی قوی داشت و در حفظ حدود شرعیّه هیچ نکته ای فرو نمی گذاشت و در فقه و اصول و رجال نگاشته232 و در آن از حافظ, سعدی, مولوی, محیی الدّین عربی, ابن ابی جمهور احسایی, ملاّصدرا, حاجی سبزواری و نیز پیشوایان شیخیّه شیخ احمد احسایی, سیّدکاظم رشتی و حاجی محمّدکریم خان کرمانی به زشتی یاد شده است.

نسخه ای از این کتاب در کتابخانه شخصی آقای رضا استادی بوده که گویا بعدها به کتابخانه عمومی آیت الله نجفی مرعشی منتقل شده است.233

* * *

آقا میرزا محمّدهاشم چهارسوقی خوانساری (1235 ـ 1318 ق)

از بزرگان علما و محقّقان که در دوّم ذیقعده 1235 قمری در خوانسار متولّد گردید و در خوانسار و اصفهان نزد استادانی همچون آقاسیّد صدرالدّین عاملی و حاج سیّدمحمّدباقر حجّةالاسلام بیدآبادی و حاجی کلباسی و آقامیرسیّدحسن مدرّس و در نجف سالها به درس شیخ مرتضی انصاری حاضر شده است. پس از رسیدن به مقام اجتهاد به اصفهان رخت کشید و تا آخر عمر در این شهر ساکن بود و به تدریس و نگارش و ترویج دین پرداخته و بسیاری از فضلا و علما از محضر وی بهره برده اند. سرانجام در اواخر عمر به قصد زیارت بیت الله الحرام و زیارت اعتاب مقدّسه ائمّه عراق(ع) به عتبات مسافرت کرد و در نجف اشرف در 17 رمضان سال 1318 هجری قمری وفات یافت و در وادی السّلام, به خاک سپرده شد و مقبره او در آن جا معروف است. از وی آثار بسیاری در مباحث فقهی و رجالیّه و اصول فقه و حواشی بر کتابهای بسیار باقی مانده که فهرستی از آنها (بالغ بر 25 عنوان) در تذکرةالقبور که با افزوده های سیّدمصلح الدّین مهدوی (ص 536) در اصفهان چاپ شده, نقل گردیده است.

ازجمله آثار او, تنبیه الحکماست که دربردارنده حواشی انتقادی او بر کتاب اسفار صدرالمتألّهین است.

* * *

شیخ محمّدقاسم اردوبادی بن محمّدتقی بن محمّدقاسم (1274 ـ 1333 هـ.ق.)

شیخ محمّدقاسم اردوبادی از علمای فاضل و ادبای کامل, در سال 1274 هـ.ق. چشم به دنیا گشودو پس از گذراندن تحصیلات مقدّماتی در محضر اساتید بزرگ فقه و اصول حاضر شد.

در فقه از شیخ محمّدحسن مامقانی و فاضل شربیانی و در اصول از ملاّعلی نهاوندی استفاده برد و همچنین از دروس فاضل ایروانی و حاج شیخ محمّدحسین کاظمی نیز بهره برد.

وی مدّتی نیز در حوزه درس اخلاقی آخوند ملاّحسینقلی همدانی که از مراجع عالیقدر و استاد مسلّم علم اخلاق در نجف و صاحب کرمتهای بسیار بود, شرکت کرده است.

ایشان افزون بر استفاده از بزرگان نجف در کربلا, از فاضل اردکانی و در سامرا, از حجّةالاسلام شیرازی و در کاظمین, از شیخ محمّدحسن آل یس کاظمی کسب فیض کرد.

از ایشان کتابها و رساله های فراوانی در مباحث گوناگون: فقهی, اصولی و اعتقادی باقی مانده که دلالت بر علوّ مقام و بلندی درجه فضل او می کنند که عنوانهای شماری از آنها چنین است:

1. قبسات النار فی ردالفجار

2. مناهج الیقین فی النبوة

3. رسالة فی اصول الدین

4. السهام النافذه فی ردالبابیه

5. الشهب الثاقبة فی ردّ القائلین بوحدة الوجود.234

* * *

ملاّعبدالعزیز مجتهدبن احمد مقدّس شیروانی نجفی (م: اوایل قرن 14)

وی در نجف اشرف و در حوزه شیخ محمّدحسن اصفهانی, صاحب جواهر به تحصیل فقه و اصول پرداخته و پس از آن به مشهد مقدّس رضوی بازگشته و مجاور آستانه حضرت رضا (ع) گردیده است. وی در مشهد عهده دار منصب تدریس گشت و در فقه استدلالی نوشته هایی ارائه کرد و نیز منظومه ای فقهی نگاشت. در اصول عقاید نیز رساله ای دارد, دربردارنده عقاید و اصول دین.

از آثار مهم و پردامنه او, شرح و حاشیه ای است بر جلد عقل و علم از شرح اصول کافی ملاّصدرا, در سه جلد که در سال 1292هـ.ق. در مشهد از نگارش جلد سوّم آن فراغت یافته است.

وی در این نگاشته خود به سختی و تندی بر ملاّصدرا می تازد و او را مخالف حق و گمراه می داند. در مقدّمه ای که برای کتاب نگاشته, چنین می نویسد:

(بسمله, حمدله, و الصلوة والسلام انما هما و اسماهما علی محمد و آله الطاهرین. اما بعد فاعلم انی بعدالفراغ عن تصنیف الرسالة العلمیة الحاویة لاکثر العقائد الحقه الاصولیة و بعدما قرأ علی اصول الکافی بالبرهان و بنقل ما فی الشروح من الصواب او ما یضاهی الهذیان, احببت ان افرد بالذکرما احتواه شرح الصدرالشیرازی مما خالف الحق المبین و عین الیقین و ما علم ضرورة من الدین, و کذلک بعض ترهاته و عدم اعتنائه بالکتاب و السنه و تفاسیر اهل البیت فی اثبات المدعا و تبیان المبتغی من کلام الله تعالی و امنائه, و اهتمامه بتأسیس ما اسس الاعرابی و من حذا حذوه و باظهاره بعض235 من شدة العداوة و البغض (کذا) للفقهاء و المجتهدین المهتمین بنفی اهل البدع و ابطال ما عندهم من الظلال و الاظلال کماکان هوالشأن و الدیدن لائمتهم علیهم السلام مهما امکن من صوفیة زمانهم من امثال البصری و الثوری و الخطابی و غیرهم, ابتغائاً لوجهه الکریم و مستمداً باعینه معی و بذلک امرنا و انا من المسلمین….)

ییادآوری: نسخه های اصل هر سه جلد از این شرح, توسط یکی از اعقاب نویسنده وقف کتابخانه آستان قدس رضوی گردیده و در آن جا به شماره های 7139 (جزء اول و در 212 برگ) 12355 (جلد دوم و در حدود 210 برگ) و 12356 (جلد سوم و در حدود 210 برگ) نگهداری می شود.

* * *

مولوی اعجاز حسن حاجی امروهی (1266 ـ 1340 هـ. ق)

مولوی اعجاز حسن بن مولوی محمّد در سال 1266 در امروهة از نواحی مرادآباد هندوستان چشم به دنیا گشود. ابتدا در همان جا نزد سیّداحمدحسین (م: 1328هـ.ق.) و سپس در لکهنو خدمت مفتی محمّدعبّاس به قراءت علوم حوزوی مشغول گردید.

از تلاشهای اجتماعی و مذهبی وی تأسیس مدرسه سیّدالمدارس که از مدارس مهم و موفّق علوم دینیّه است و نیز تأسیس شیعة کالج, برای فراگیری سطوح عالیه علوم حوزوی به همراه اطّلاعات عمومی از دروس جدید و علوم تجربی, همچنین تلاش و کوشش فراوان جهت نشر و چاپ کتابهای اسلامی را می توان برشمرد.

ازجمله کتابهای وی کتاب: کلمةالله العلیی فی رد وحدة الوجود و…236 به بحث ما مربوط است.

* * *

میرزاعلی اکبربن محسن اردبیلی (1269 ـ 1346 هـ. ق)

وی از علمای فاضل و آگاه به علوم حدیث و فقه و اصول و کلام بوده و در اردبیل, چشم به جهان گشوده است و پس از گذراندن تحصیلات مقدّماتی در سال 1294 به عتبات عالیات هجرت و مدّتی نزد میرزاحبیب الله رشتی و فاضل ایروانی و دیگران تحصیل کرد, تا این که در سال 1311 به اردبیل بازگشت. وی در آن حدود ساکن و و دارای نفوذ کلام و همچنین در امربه معروف و نهی ازمنکر و اجرای حدود شرعیّه کوشا بود. او, بیش تر با مطالعه و مباحثه با طلاّب هوشمند و با استعداد به آگاهیهایی دست یافته بود و استاد فراوانی ندیده بود. از این روی, در بعضی نوشته های خود, به آخوند خراسانی, صاحب کفایة و مانند او طعن بسیار زده است, به این دلیل که به مرام او واقف نشده و ظاهر کلامش را گرفته بود و به همین جهت بعضی از بزرگان علما از وی روی گردانده بودند و در مسافرتهایی که به عتبات داشت, به دیدار وی نمی رفتند.237

او در کتاب البعث والنشور که بیانگر گستردگی دانش و با این حال, شدّت تعصّب و نداشتن سعه صدر است, به نکوهش بزرگان دین و دانش می پردازد و جانب انصاف را فرو می نهد و راه غلو می پیماید, چنان که بوعلی سینا را ضال و مضل, صدرالمتألّهین را صدرالکفره ملعون و ملاّظهرا و صدرنشین مجلس کفر (جاهای گوناگون) و ملاّمحسن فیض را کافر و هذیان گو می داند (/50) و حتّی آخوند خراسانی را جبری گم گشته و گمراه می پندارد (/ 398 و 431).

از نگارشات او است:

1. البعث و النشور در اثبات معاد جسمانی که در آن بسیار شدید به مبانی صدرالمتألّهین و نیز آثار شیخ احمد احسایی می تازد و به خیال خود کفر و گمراهی ایشان را ثابت می کند. (چاپ سنگی تبریز)

2. عمودالنور در ردّ صوفیّه و شیخیّه.

3. کشف خطأالخوانساری فی ترجمةالاحسائی (چاپ 1334), در این رساله بر سیّدمحمّدباقر خوانساری صاحب روضات الجنّات اعتراض کرده که چرا ترجمه احوال شیخ احمد احسایی را در روضات آورده و او را از علمای برجسته شیعه معرّفی کرده است.238

* * *

حاج شیخ محمّدجواد خراسانی محولاتی نجفی (1331 ـ 1398 هـ. ق)

وی در 25 ربیع الاوّل 1331 در مشهد مقدّس متولّد شد و سطوح اوّلیه را در حوزه مشهد سپری و پس از آن در سال 1351 قمری به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر اساتیدی چون: آقاسیّدابوالحسن اصفهانی, آقا ضیاءالدّین عراقی, میرزاآقا اصطهباناتی, سیّدمحمّدحسین بروجنی اصفهانی, حاج سیّدمحمود شاهرودی, حاج آقاحسین قمی و… استفاده کرده, تا این که در سال 1361 به ایران و مشهد بازگشت و پس از یک سال ونیم و حوالی سال 1363 هجری قمری به تهران رفت و در همان جا ساکن شد. ایشان در تهران بیش تر به اقامه جماعت و ترویج دین و تربیت شاگردان و نگارش کتاب و آثار علمی ای پرداخته به بیش از 45 کتاب و رساله می رسد و در گزاره های گوناگون: فقه, اصول, ادب, تفسیر, رجال, کلام, حکمت و… نگارشهایی داشته است.

از میان کتابهای وی, کتاب هدایةالامّة در شرح معارف ائمّة یکی از مهم ترین نوشته های ایشان است و در آن به شرح مبانی حکما و فلاسفه را رد می کند و آنها را ناسازگار با آموزه های ائمّه می بینند و کتاب: البدعة و التحرف در ردّ تصوّف که در آن نیز با عرفان و تصوّف, بویژه بدعتهای متصوفه خانقاه نشین مخالفت دارد و کتابهای: رضوان الله الاکبر در ردّ خرابات و خانقاه و حجّت قوی در ابطال مثنوی یادکردنی است. برای شناخت بیش تر ایشان و آرا و افکار و عقاید وی, رجوع به کتاب هدایةالامّة لازم است که خوشبختانه چاپ پیراسته و پاکیزه ای از آن در دسترس است.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان