نقش محوری ائمه علیهم السلام
اسلام به عنوان یک «نظام »، که پاسخگوی نیازهای فکری و اجتماعی و طبیعی مردم می باشد و می تواند جامعه را در زمینه های «عقیده »، «قانون » و «اخلاق » رهبری کند،نیازمند محور و مرجعی است که در عین صحت و استواری و قدرت، جوابی براین نیازداشته باشد و مکتب را تبیین کند و اسلام راتوسعه و نشر دهد و با دشمنان خارجی ستیزد و با بدعتگذاران و تحریفگران داخلی مبارزه کند.
این مسؤولیت، توانی فوق العاده و علم وقدرتی الهی می طلبد و این اهداف جز دربستر رسالت و امامت، تحقق پذیر نیست.
پیامبر خداصلی الله علیه وآله در زمان حیات خویش، این مسؤولیت را شخصا برعهده داشت و در دوران مدینه که حاکمیت اسلام را شکل داده بود،اسلام را «بیان » می کرد و برای مردم «راه » رانشان می داد و از «معالم دین » و «ارزشهای مکتب » دفاع کرده، با دشمنان و مهاجمان وتوطئه گران و تفرقه افکنان هم می جنگید.
از آن جا که دین خدا پس از او تعطیل بردارنبود، این اهداف هم می بایست تداوم یابد.این رسالت دینی و اجتماعی، بعد از رحلت آن پیشوا، برعهده جانشینان او (امامان معصوم شیعه علیهم السلام) بود که ادامه دهندگان خط او وحافظان دین و پیام آن پیامبر بودند و هستند.
در روایات فراوانی از ائمه به عنوان «حافظان سر خدا»، «حاملان کتاب خدا»،«اوصیای پیامبر»، «وارثان رسول خدا»،«استوانه های حق »، «نشانه های دین »،«پیشوایان خلق »، «رهبران شایسته » و «مدار ومحور حق » یاد شده است و مردم را به حمایت و معرفت و نصرت و تبعیت از آنان سفارش کرده اند، همه گویای مکانت اجتماعی وموقعیت محوری ائمه معصوم درجامعه اسلامی است.
در زیارت جامعه است که: «الحق معکم وفیکم و منکم و الیکم و انتم اهله و معدنه;این که این خاندان، پیوسته همراه حقند وحق با آنان، در آنان، از آنان و به سوی آنان است و اینان اهل حق و سرچشمه و معدن حقند.» مرجعیت دینی و مکتبی آنان را نشان می دهد.
امام، مبین دین
اسلام در عصر نخست، با تفکرات جاهلی،باورهای شرک آلود و با اندیشه ها و سنت های غلط و اخلاق ناپسند در افتاد. طبیعی است که در دوره های بعد نیز، با شبهه ها و شبهه آفرینان و تشکیک کنندگان و بدعتها وبدعتگذاران و وسوسه های غلط فکری وفلسفی تحریف گران در افتد.
مخالفان داخلی نیز به دسیسه چینی درمورد ارائه چهره ای مخدوش از اسلام وهماهنگ با امیال و اهداف خودشان می پرداختند. مبارزه با این سیمای تحریفی از دین هم رسالت دیگر امامان معصوم بود ودر آن شرایط، به عنوان «مرجع » و پناهگاه فکری و اجتماعی امت به شمار می آمد، تاغبارها را بزداید و تابندگی اسلام را همواره آشکار سازد.
در این زمینه هم روایات اسلامی بسیارگویاست. از علی علیه السلام روایت است که:
«نحن انوار السماوات و الارض، و سفن النجاة و فینامکنون العلم و الینامصیرالامور...» (1)
تعبیر این که: «این خاندان، نور آسمانها وزمین و کشتی های نجات و سرچشمه و معدن دانش اند و کارها همه به سوی آنان بازمی گردد.» اشاره به همین مرجعیت فکری،اجتماعی، دینی و سیاسی ائمه در جامعه اسلامی است.
در سخن دیگری از آن حضرت، در باره پیشوایان معصوم علیهم السلام آمده است که:
«از آنان جلو نیفتید که گمراه می شوید وعقب نمانید که می لغزید و با آنان مخالفت نکنید که به جهالت می افتید و به آنان چیزی یاد ندهید که آنان داناتر از شما و از همه مردم اند.» (2)
به علاوه، در مسائلی که پیش می آید وحکمی روشن و آیه ای صریح در قرآن نیست،امامان علیهم السلام بیانگر نظر اسلام و رای دین دراین گونه مواردند، تا مکتب وحی را در زمینه اجتماعی و تاریخ انسانها و براساس نیازهاتفسیر و تبیین کنند.
گرچه ممکن است کسانی از صحابه باشندکه باشناختی که از اسلام و قرآن و سنت محمدی دارند، بتوانند تا حدودی نظر اسلام را بیان کنند، ولی رای مطمئن و نظر صددرصد درست و قابل اعتماد، آن است که «امام » بیان کند که دارای «عصمت » است ومصون از خطا و اشتباه در فهم و دریافت و نقل و بیان، و معصوم ازگناه در رفتار و گفتار.
امام، حافظ وحدت
آنچه جامعه را به تفرقه و تشتت می کشاند،نبودن همان مرجع مورد قبول همگان است تا در مسائل فکری و دینی و اجرایی، نظر و امراو را لازم الاتباع بدانند و حرف اول و آخر،حرف او باشد.
این منصب و جایگاه در اسلام، برای پیامبرو امام قرار داده شده است. در آیات قرآن،پیامبر به عنوان مرجع داوری و حل اختلاف وفصل الخطاب معرفی شده که پس از سخن وفرمان او، تبعیت برهمگان الزامی است.
پیروی از یک مرجعیت واحد مطمئن درامور دین، هم دلها را استوار و مطمئن می سازد و هم جامعه را منسجم و متحد وهمدل می سازد. به تعبیر حضرت رسول،درحدیثی خطاب به علی علیه السلام: یاعلی! خداوند،دین را به ما ختم فرمود، آنچنان که به ما آغازکرد وخداوند به وسیله ما دلهای مردم را به الفت و وحدت می رساند و پس از فتنه ها، با مااهل بیت است که تالیف قلوب حاصل می شود. (3)
درکلام حضرت علی در نهج البلاغه و درخطبه حضرت زهراعلیها السلام نیز «امامت »، مایه همبستگی ونظام و انسجام امت دانسته شده است. (والامامة نظاما للامة)، (و امامتنا امنامن الفرقه). (4)
وقتی ناآگاهان یا کم اطلاعان، به سلیقه خویش درباره دین سخن بگویند، ذهنیت جامعه دچار تشویش و دلها گرفتار اضطراب وشک می شود و «قرائت های مختلف از دین »،موجب تزلزل در بنیان باورهای دینی می گردد. اما اگر امام معصوم علیه السلام در باره دین سخن بگوید، هوی و هوس لب می گشاید و نه از روی خامی و بی اطلاعی نظر می دهد و مردم هم به آن گردن نهند و دل را به روی آن بگشایند، «وحدت فکری » حاصل می آید.
مرجعیت فکری ائمه، وحدت امت اسلامی را حفظ می کند و امت در سایه «اعتصام » و«تمسک » به این رشته های استوار الهی(حبل الله المتین) از کشمکش های فکری واختلاف نظرها در تفسیر و تحلیل و تاویل،مصون می مانند.
وجود امام، «وحدت امت » را تضمین می کندو وحدت امت هم ضامن بقای اسلام و کیان اسلامی است.
این همان نقش مهمی است که خداوند،امامان را در عصر پس از رسول، برای ایفای آن برگزیده و پیامبرصلی الله علیه وآله را به «ابلاغ » آن فرمان داده است.
امامت در اسلام، بنیانی است که امت، فقطو فقط در سایه آن به «وحدت عقیدتی ومرامی »، و «وحدت استراتژیکی و تاکتیکی »می رسد و قرآن به عنوان محور عمل و قانون زندگی باقی می ماند.
این سخن مشهور و متواتر را از زبان پیامبراسلام صلی الله علیه وآله شنیده ایم که فرمود:
«نزدیک است که مرا فرا خوانند و من دعوت حق را اجابت کنم. ولی میان شما دو وزنه سنگین (ثقلین) برجای می گذارم: یکی کتاب خداوند، که ریسمان الهی است که از آسمان به سوی زمین کشیده شده است، دیگری «اهل بیت » خودم. و این هردو هرگز از هم جدانخواهند شد، تا در قیامت برمن وارد شوند.پس بنگرید که پس از من با این دو امانت، چه خواهید کرد؟» (5)
اهل بیت علیهم السلام در این حدیث، عدل قرآن قرار گرفته است و تمسک به هردو و رجوع به قرآن و عترت، ضامن حفظ وحدت و انسجام امت خواهد بود.
در تاریخ انبیای گذشته نیز «وصایت » وجودداشته است و اوصیای پیامبران، هم حافظخط و رسالت انبیا بوده اند، هم مبین و مروج دین آنان، هم بیانگر حقیقت دین و هم عامل جلوگیری از کجروی ها و انحرافات. اوصیای پیامبراسلام نیز همین نقش و موقعیت راداشته اند و دارند.
امامت، نفی سلطه خلفا
امامان علیهم السلام شیعه به عنوان جانشینان راستین و برحق پیامبرصلی الله علیه وآله، پیوسته موردتوجه شیعیان بودند. وصایت و امامت آنان، درروایات فراوانی از زبان پیامبر نقل شده بود. ازنظر شخصیت علمی و فضایل هم برترین انسانها بودند. مجموعه این عوامل، آنان را«مطرح » می ساخت و هر چند بر ضد خلفای اموی و عباسی کار و مبارزه آشکار هم نمی کردند. اما وجودشان زیر سؤال بردن خلفا و نفی مشروعیت سلطه آنان برسرنوشت مسلمانان بود.
جز این مساله، چه چیزی می توانست بهانه آن همه سخت گیری و کنترل و ایجادمحدودیت برای ائمه از سوی خلفای جورباشد؟
وجود با فضیلت آنان، خواهی نخواهی امتداد وجود رسول خداصلی الله علیه وآله محسوب می شدو تلاش علمی، فرهنگی و تربیتی آنان،جلوه های این «امتداد وجودی » را بارزترمی ساخت. گرایش قلبی مردم به این خاندان، چیزی نبود که بر حکام زمان پنهان بماند وهمین مساله، برای آنان حسدبرانگیز بود وآتش کینه و دشمنی را در سینه شان مشتعل می ساخت. وگرنه، غربت، زندانی، محدودشدن و شهادت، ائمه شیعه چه محملی می تواند داشته باشد؟ به کدام جرم و گناهی محکوم بودند که مظلومانه زندگی کنند ومظلومانه تر از آن به شهادت برسند؟ خلفاپیوسته در اندیشه آن بودند که به نحوی ازاین (به عقیده آنان) مزاحمان! خلاص شوند.اگر هم گاهی روی خوش نشان می دادند(نظیر ماجرای ولایت عهدی امام رضاعلیه السلام درزمان مامون)، در چهارچوب محدوده ای بودکه خطری متوجه قدرت و حکومتشان نشود.که اگر احساس خطر می کردند، همان اندازه راهم تحمل نمی کردند. نمونه اش «نماز عید»خواندن امام رضاعلیه السلام بود که چون جو اجتماع را و گرایش دلها را به سوی اهل بیت سوق می داد، از نیمه راه حضرتش رابرگرداندند ونماز به امامت آن حجت الهی برگزار نشد.
در همین ماجرای ولایت عهدی، مگر جزاین بود که مامون می خواست با این کار، برای خلافت خود، مشروعیت و تکیه گاه وپشتوانه ای پیدا کند تا از اعتراضات مخالفان مصون بماند؟
موقعیت ائمه و محبوبیت آنان، خود به خود نفی سلطه خلفا بود و اگر به پیروان ائمه میدان و مجالی می دادند، عرصه بر خلفا تنگ می شد و چه بسا قدرت از چنگشان بیرون می رفت. این را حتی خود خلفا ووابستگانشان درک می کردند و گاهی هم طبق نقل ها، بر زبان می آوردند.
به عنوان نمونه، امام الحرمین (پیشوای دینی مکه و مدینه در عصر بنی عباس) نامه ای به متوکل می نویسد و در ضمن آن هشدارمی دهد که: «اگر به مکه و مدینه احتیاج داری،باید علی بن محمد (امام هادی علیه السلام) از این شهر بیرون رود، چرا که دل بیشتر مردم حرمین، رام و تسلیم آن حضرت شده است.» (6)
محبوبیت ائمه، به تنهایی کافی بود که پایه های حکومت عباسیان را متزلزل بسازد،تا چه رسد اگر آزادی تلاش سیاسی داشتند ومردم هم در پیوند و بیعت و متابعت از امامان آزاد بودند، خورشید هدایت و نفوذمعصومین علیهم السلام همه دلها را روشن می ساخت و پایگاههای اجتماعی را فتح شده در اختیارآنان قرار می داد.
داستان هشام بن عبدالملک و حضوریافتن امام سجادعلیه السلام در مسجدالحرام و کوچه باز کردن مردم برای او جهت بوسیدن حجرالاسود و خشم هشام و شعرهای فرزدق در معرفی حضرت سجادعلیه السلام، یکی دیگر ازجلوه های این نفوذ معنوی و پایگاه مردمی است که امامان از آن برخوردار بودند.
اینجاست که به رمز «مودت اهل بیت » به عنوان اجر رسالت - که در قرآن کریم مطرح شده است.- پی می بریم و توصیه اکید رسول خداصلی الله علیه وآله را به ارتباط ولایی و قلبی و مبتنی برعشق و محبت و موالات با «اهل بیت علیهم السلام »درک می کنیم.
آری، پایگاه مردمی و محبوبیت در دلها،بزرگترین «امکانات » ائمه اطهارعلیهم السلام بود که خلفا با همه نیروها، نفرات، تجهیزات ودرهم ها و دینارهایشان از آن محروم بودند!