تفسیر دعای سحر ۱۵

اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ قَوْلِک بِارْضاهُ وَ کلُّ قَوْلِک رَضی؛ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِقَوْلِک کلهِ.

تفسیر دعای سحر 15

اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ قَوْلِک بِارْضاهُ وَ کلُّ قَوْلِک رَضی؛ اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِقَوْلِک کلهِ.

تفسیر ادبی

قرآن شریف اشاره دارد که همه موجودات دارای نطق و قول اند: «وَ اذْ قالَ رَبُّک لِلمَلائکةِ انّی جاعِلٌ فِی الارْضِ خَلیفَةً قالُوا اتَجْعَلُ فیها مَنْ یفْسِدُ فیها وَ یسْفِک الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِک وَ نُقَدِّسُ لَک[1] این آیه، گفت و گویی است که پروردگار عالم با ملائکه ها انجام داده است. در این آیه گفت و گوی خدا با ملائکه زبانی نبوده است؛ یعنی این گفتار به مانند گفتاری که در عرف متداول می باشد، نیست. قرآن می فرماید: «قالَتْ نَمْلَةٌ یا ایهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساکنَکمْ لا یحْطِمَنَّکمْ سُلَیمانُ وَجُنُودُهُ؛[2]مورچه به مورچه ها گفت که در خانه هایتان داخل شوید. مبادا سلیمان و لشکرش شما را پایمال کنند.» قرآن می فرماید: «یسَبِّحُ لَهُ السَّمواتُ السَّبْعُ وَ الْارْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ وَانْ مِنْ شَی ءٍ الّا یسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلکنْ لاتَفْقَهُونَ تَسْبیحَهُم؛[3] آسمان های هفت گانه و زمین و آن چه در آسمان ها و زمین است خدا را تسبیح و تنزیه می کنند و در عالم هستی چیزی نیست مگر آن که خدا را تسبیح می کند، گرچه شما تسبیح اش را نمی فهمید.» بنابراین برای خدا و عالم هستی و موجودات «قول» وجود دارد، و معنای قول، تفهیم معنا است و این تفهیم معنا به اختلاف موارد مختلف می شود؛ گاهی انسان به زبان چیزی می گوید، و گاهی به زبان چیزی نمی گوید ولی نحوه وجود، نحوه قول و گفتار اوست، گرچه ما نمی دانیم که غیر انسان چه طور حرف می زند، اما از قرآن استفاده می کنیم که عالم هستی دارای «قول» و «گفتار» است، بنابراین، گفتار برای پروردگار عالم مراتبی دارد: مرتبه ذاتی که عین ذات حق است، مرتبه اسما و صفات، و مرتبه صفات افعال.

شرح عرفانی

عارف، یعنی کسی که بر درخانه خدا می رود، وقتی توجه کند که برای پروردگار عالم قول و گفتار هست و این که «متکلم» یکی از صفات پروردگار عالم است، و توجه کند به این که در ذات موجودات قول و کلام وجود دارد، می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ قَوْلِک بِارْضاهُ؛ ای خدا! به درخانه ات آمده ام، توجه به گفتارت دارم؛ گفتاری که مرضی همه گفتارها است. تو را به بهترین گفتارهایت قسم می دهم.» شاید پسندیده ترین قول خداوند این جمله باشد که در روز قیامت می فرماید: «لِمَنِ الْمُلْک الْیوْمَ لِلّهِ الواحِدِ الْقَهّار»؛[4]می پرسد: سلطنت، در این روز مال کیست؟ خودش جواب می دهد: مال کسی که شریکی ندارد و قهر و غلبه و عظمتش همه جا را گرفته است. هم سئوال و هم جواب از خودش است. متکلم و هم چنین مخاطب، ذات مقدس خداست؛ بنابراین، معنا این طور می شود: «ای خدا! به درخانه ات آمده ام. تو را به ذات مقدست قسم می دهم.» اما عارف وقتی توجه به عینیت صفات کند، و این که اگر خدا متکلم است و تکلم از صفات او و عین ذات اوست، می گوید: «وَ کلُّ قَوْلِک رَضی اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِقَوْلِک کلهِ؛ خدایا! به درخانه ات آمده ام، توجهم به گفتار توست، و همه گفتارهای تو پسندیده است. تو را به همه گفتار هایت قسم می دهم.» عارف وقتی در عالم کثرت بیاید، گفتار پروردگار عالم با رسولش را می بیند. قرآن شریف می فرماید: «وَ هُوَ بِالْافُقِ الْاعَلی فَدَنی فَتَدَلّی فَکانَ قابَ قَوْسَینِ اوْ ادْنی»؛[5] در حالی که او در افقِ أعلی بود، سپس نزدیک آمد و نزدیک تر شد تا فاصله اش به قدر طولِ دو انتهای کمان یا نزدیک تر شد. این از باب تقریب است؛ یعنی تا حد امکان، ممکن به واجب نزدیک می شود، و متکلم، خدا و مخاطب، پیغمبر است: «ای خدا! به درخانه تو آمده ام، توجهم به گفتار توست؛ به مرضی ترین گفتارهایت؛ یعنی گفتاری که با پیغمبر داشتی، و تو را به گفتاری که معشوق با عاشق و مولا با عبد داشته است قسم می دهم.» اما وقتی توجه پیدا کند که قول خدا منسوب به خدا، و همه آن مرضی است، می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِقَوْلِک کله؛ ای خدا! به درخانه ات آمده ام، و تو را به قول و گفتارت که همه شان مرضی است، قسم می دهم.»

درس ولایی

عارف وقتی به اهل بیت توجه کند و ببیند که پروردگار با اهل بیت تجلی ها، خلوت ها و معراج ها دارد، می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک مِنْ قَوْلِک بِارْضاه؛ خدایا! به درخانه ات آمده ام، توجه به گفتارت دارم؛ به مرضی ترین گفتارهایت، به آن گفتاری که با پیغمبرت در معراج و خلوت هایش داشتی. خدایا! تو را به آن قول قسم می دهم.» وقتی عارف به نورانیت و وحدانیت ائمه اطهار علیهم السلام توجه کند و ببیند که همه شان با خداوند متعال خلوت ها دارند و همه آن گفتارها، گفتار مولا با عبد است، در این حال می گوید: «اللَّهُمَّ انّی اسْئَلُک بِقَوْلِک کله؛ ای خدا! به درخانه ات آمده ام، همه گفتارهایت مرضی است، و تو را به همه گفتارهایت قسم می دهم؛ یعنی تو را به آن گفتارهایی که با اهل بیت داشته ای قسم می دهم.»

تذکر اخلاقی

روایتی در ارشاد القلوب دیلمی است که از امیر مؤمنان علیه السلام روایت می کند که: خداوند متعال در شب معراج به پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: قصرهایی در بهشت هست که خواص در آن ها جای دارند. و من هر روز هفتاد بار به آنان نظر می کنم و با ایشان سخن می گویم. هر وقت که به آنان نظر می کنم، با آنان حرف می زنم لذت می برم. طعام و شرابشان همین حرف من است و به آنها می گویم: شما از گفتار و حرف من لذت ببرید چنان که اهل بهشت از طعام و شراب لذت می برند.

پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «یا رَبّ! ما عَلامَةُ هؤُلاءِ؛ نشانه های آنها چیست؟ این خواص چه کسانی هستند؟» خطاب شد: «هُمْ فِی الّدُنْیا مَسْجُونُون قَدْ سَجَنُوا الْسِنَتَهُمْ مِن فُضولِ الْکلام وَ بُطُونَهُمْ مِنْ فُضولِ الطَّعامِ؛[6]اینان در دنیا زندانی اند و زبانشان را از سخنان بی فایده و شکمشان را از غذاهای حرام و شبهه ناک، زندانی کرده اند.» خوشا به حال کسی که زبانش را حفظ کند و شکمش را از شبهه ناک و حرام بر حذر دارد. خوشا به حال کسی که با حلال افطار کند، و با حلال سحری بخورد بالاتر از این، خوشا به حال کسی که در ماه مبارک رمضان بلکه در تمام مدت عمر مواظب زبانش باشد تا از خواص بشود. وقتی که از خواص شد دیگر به جایی می رسد که خدا با او حرف می زند و او از این کار لذت می برد. بالاترین لذت برای عاشق، خلوت و صحبت کردن با معشوق است. بالاتر از این ها توجه معشوق به عاشق است، و حتی بالاتر از این ها حرف زدن معشوق با عاشق است. در روایت معراجیه، به پیغمبر خطاب شد که: «ای پیامبر! من بندگان خاصی دارم که بالاترین لذتشان در بهشت حرف زدن من با آن ها است، این افراد زبان و شکمشان را از حرام نگاه می دارند.»[7]

پی نوشت ها:

[1] بقره، آیه 30.

[2] نمل، آیه 18.

[3] اسراء، آیه 44.

[4] غافر، آیه 16.

[5] نجم، آیه 8.

[6] مجلسی، بحارالأنوار، ج 74، ص 23،(باب 2)، ح 6.

[7] ارشاد القلوب، ترجمه سلگى، ج 1، ص 512.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان