چرا مردان و زنان از همدیگر متفاوت اند؟ چرا عملکرد بانوان در حوزه های مختلف زندگی با آقایان فرق دارد؟ و چرا عکس العمل خانم ها در امور متفاوت، نسبت به واکنش آقایان در همان امور، با همدیگر متفاوت است؟
در این مقاله در پی آن هستیم که ببینیم اگر تفاوتی میان مردان و زنان وجود دارد در کجاست و آیا چنین تفاوتی به معنای برتری است و یا نوعی از یکسانی عادلانه و منصفانه؟
نگاهی به مراحل مختلف زندگی (از همان بدو تولد) گویای تفاوت هایی بین زنان و مردان است:
1ــ به اسباب بازی های مورد علاقه دختران نگاه کنید، حرف اول را عروسک ها می زنند، حال به ابزار و وسایل بازی پسران نظری بیفکنید، اولویت با تفنگ و ماشین و توپ است (نگاهی مسالمت آمیزتر، صلح دوستانه در برابر دیدگاهی خشک تر و ماجراجویانه تر).
2ــ کمی جلوتر بیائید و به سنین دبستان بنگرید، یک طرف مرتب بودن کمد لباس، کمد کتاب و تمیزی لباس های مدرسه را مشاهده می کنیم و در طرف دیگر به هم ریختگی حق به جانب و قلدری کودکانه پسران را می بینیم.
3ــ باز هم به جلوتر بیایید، در دوران مدرسه و دبیرستان در یک سو دقت بیشتر، مطالعه بیشتر، ورزش های انعطاف پذیر همانند ژیمناستیک و تفریحات صمیمانه تر و در عین حال سالم تر را می بینیم و در سوی دیگر وقت گذرانی های بدون ثمر و جهت، مطالعا ت غیر منظم، خودخواهی های برتری طلبانه، ورزش های سنگین و سخت همانند پرورش اندام (که طی چند ساله اخیر به طور جدی به صورت مد، هنرنمایی و خودنمایی درآمده است) را مشاهده می کنیم.
4ــ باز هم جلوتر آمده و به تعاملات انسانی ــ اجتماعی بین زن و مرد (به عنوان همسر) می پردازیم، در این زمینه:
الف: زنان:
ــ از احساسات قوی تر، ملایم تر و مهربان تری برخوردارند.
ــ ظریف ترین و نامرئی ترین تغییرات را به خوبی متوجه می شوند.
ــ نوسانات ایجاد شده در چهره را به زودی متوجه می شوند.
ــ تفاوت های شکل گرفته در آهنگ صدا را به وضوح درک می کنند.
ــ از گیرندگی و شم (intuition) قدرتمندی برخوردارند.
ــ به خوبی توان درک شادی و اندوه را دارند.
ــ زود باورند.
ــ خیلی زود با شادی دیگران شاد و با اندوه آنان اندوهگین و افسرده می شوند.
ب: مردان
ــ دیرتر از موعد مقرر و لزوم به شادی و اندوه پی می برند.
ــ از به کار بردن الفاظ مناسب در مواقع خاص، یا اینکه اغلب پرهیز می نمایند و یا آنکه تقریبا عاجزند.
ــ تغییرات ایجاد شده ظاهری را خیلی دیر و اصولا بعد از یادآوری متوجه می شوند.
ــ از توان حدس زنی دقیقی برخوردار نبوده، و اغلب حدس هایشان آمیخته ای از ظن و بدبینی و منفی نگری همراه است.
5ــ با توجه به تفاوت های بدیهی و عادی ذکر شده، از آنجایی که کارها انجام شده توسط مغز را ذهن (mind) تعریف کرده اند و صاحبنظران نیز به این باور رسیده اند که زندگی ذهنی (mental life) زنان و مردان با همدیگر متفاوت است، ولی این تفاوت ها صرفا با وضعیت توده مغزی آنان مرتبط نبوده، بلکه نقش و تاثیر فرآیندهای اجتماعی، و محیط محاط بر فرد و همچنین بستری که در آن زندگی و فعالیت می نماید، بر شکل گیری این تفاوت ها بسیار دخیل و موثر است، به طوری که «برید لاو» ضمن بررسی هایش متوجه شد که هیچگونه تفاوت معنادار و قابل توجهی بین مغز نوزادان مرده به دنیا آمده و یا جنین های سقط شده از هر دو جنس، وجود ندارد، ولی بر این اعتقاد است که اگر بین رشد دستگاه عصبی زنان و مردان تفاوت هایی دیده می شود، این بیشتر از آنکه یک تفاوت فیزیولوژیک و ثابت باشد، یک تفاوت اجتماعی است زیرا تعامل های اجتماعی بیشتر و پیچیده تر بین انسان ها سبب می شود تا دستگاه عصبی به طور فعال و مؤثر تحت تاثیر قرار گیرد، به بیان دیگر هرچه تعاملات اجتماعی فی ما بین فرد و دیگران که از ریشه های عمیق فرهنگی ــ نگرشی برخوردار است، بیشتر و پیچیده تر باشد در نتیجه دستگاه عصبی
فرد، فعال تر، دقیق تر و آگاه تر عمل خواهد کرد، علاوه بر این و به قول «ملیسا هینز» بررسی ها و مطالعات عصب شناسی ــ روانشناسی گویای آن است که تشابه زنان به مردان بیش از شباهت مردان به زنان است، به طوری که دختر بچه ها با اسباب بازی های پسرانه بیشتر بازی می کنند تا پسربچه ها با اسباب بازی های دخترانه، و این بدان معناست که مردان از الگوهای رفتاری اختصاصی تری برخورداند، به عبارت دیگر الگوهای رفتاری زنان گسترده تر و پردامنه دارتر است، به قول «راجر گورسکی» و «لورا آلن» از عصب شناسان و هورمون شناسان، در مردان دو نیمکره راست و چپ مغز از ارتباط کمتری برخوردار است در حالی که در زنان نوعی از ارتباط و مکالمه دائم نورونی وجود دارد و به همین دلیل است که زنان راحت می توانند به طور همزمان از منطق (مغز چپ ) و احساسات بیشتر (مغز راست) استفاده نمایند.
نتیجه:
به غیر از وضعیت بیولوژیک هر انسانی، وضعیت اجتماعی آن نیز به طور جدی در تعدد انتخاب هایش و بها دادن به او دخیل است، آنجایی که بسیاری از زنان توانسته اند در مهارت های اجتماعی، حتی راحت تر و بهتر از مردان عمل نمایند، تاکید صرف بر تقابل بین طبیعت (وضعیت زیستی مرد) و تربیت (تجارب فردی ــ اجتماعی)، ساده لوحی و کوته نگری است، زیرا قابلیت انعطاف مغز درست به اندازه قابلیت انعطاف و تغییر در موضوعات و موارد اجتماعی، بسیار بالاست، بنابراین در تعیین موقعیت و چگونگی وضعیت هرکس، علل و عوامل در هم تنیده ای که توان انسانی و بستر اجتماعی از ارکان آن است، موثر می باشد.
منبع:ماهنامه دنیای زنان شماره 52