درد دل عاشقانه در دعای ندبه (۲)

عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی و لا ینالک منی ضجیج و لا شکوی بنفسی انت من مغیب لم یخل منا بنفسی انت من نازح ما نزح عنا بنفسی انت امنیه شائق یتمنی من مومن و مومنه ذکرا فحنا بنفسی انت من عقید عز لا یسامی بنفسی انت من اثیل مجد لا یجاری بنفسی انت من تلاد نعم لا تضاهی بنفسی انت من نصیف شرف لا یساوی ترجمه چقدر بر من سخت است که (ببین ...

عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی
و لا ینالک منی ضجیج و لا شکوی
بنفسی انت من مغیب لم یخل منا
بنفسی انت من نازح ما نزح عنا
بنفسی انت امنیه شائق یتمنی من مومن و مومنه ذکرا فحنا
بنفسی انت من عقید عز لا یسامی
بنفسی انت من اثیل مجد لا یجاری
بنفسی انت من تلاد نعم لا تضاهی
بنفسی انت من نصیف شرف لا یساوی
ترجمه
چقدر بر من سخت است که (ببینم) بلا تنها تو را احاطه کرده و من از بلا دور باشم! و صدای زاری و شکوه من به تو نرسد!
جانم به فدایت! تو از غایبانی هستی که از جمع ما بیرون نیستی!
جانم به فدایت! تو از کسانی هستی که از وطن خود دورند اما در واقع دور نیستی!
جانم به فدایت! تو آرمان مشتاقانی هستی که آرزو (ی دیدارش را) می کنند، همان مردان و زنان با ایمانی که یاد تو می کنند و می نالند!
جانم به فدایت! تو از دانه های سلسله عزتی که هیچ عزتی به پایه آن نمی رسد!
جانم به فدایت! تو از ریشه های مجد و بزرگواری هستی که هرگز خواری و ذلت به آن راه نیافته است!
جانم به فدایت! تو برخاسته و ثمره نعمتهایی هستی که مشابه ندارد!
جانم به فدایت! تو از آن تلّه ی شرف و بزرگواری هستی که هیچ کس با آن برابری نمی کند.

چرا بلا شما را احاطه کند؟ امّا من...

در نخستین جمله از این فراز امام (ع) با یک بیان سراسر احساس، عرض می کند: «چقدر بر من سخت است که (ببینم) بلا تنها تو را احاطه کرده و من از بلا دور باشم و صدای زاری و شکوه من به تو نرسد!» عزیز علی ان تحیط بک دونی البلوی و لاینالک منی ضجیج و لا شکوی.
امام (ع) مانند قلب عالم وجود است و دیگران در حکم اعضای آن هستند همان طوری که اعضاء و جوارح برای اینکه به قلب - که محور اصلی و اساسی بدن است - آسیبی نرسد هموار خود را در معرض خطر قرار می دهند و آماده پذیرش هر سختی و بلایی هستند؛ چراکه اگر قلب مورد هجوم و آسیب قرار گیرد و سلامتی خود را از دست بدهد، دیگر اعضا نیز یکایک از بین رفته و نابود می شوند.
در مورد امام زمان (عج) هم مسأله به همین صورت است. با توجه به محوریّت و عصمت و اینکه ایشان، دارای عالی ترین مقام نزد خداوند است و نماینده خداوند برای ارشاد، هدایت و اصلاح جامعه است، شایسته است اهل ایمان و به خصوص شیعیان در حفظ، حمایت و یاری او، همانند اعضا و جوارح بدن عمل کنند و هادی، منجی و امام خود را که قلب عالم است در بر بگیرید تا از خطرات و بلایا مصون و محفوظ باشد.
جای بسی افسوس است که ما به عنوان اعضای این امت در آسایش و راحتی باشیم اما تمام بلایا متوجه قلب عالم امکان باشد و چه سخت تر اگر ضجّه ها و ناله های ما به او نرسد.
در ادامه امام (ع) عرض می کند: «جانم به فدایت! تو از غایبانی هستی که از جمع ما بیرون نیستی.» بنفسی انت من مغیب لم یخل منا.
در بین مایی ولی از ما پنهانی و این بین ما بودنت را با عنایاتی که می فرمایی احساس می کنیم اما به هر حال از دیدگان غایبی.
پس از آن امام (ع) عرض می کند: «جانم به فدایت! تو از کسانی هستی که از وطن خود دورند؛ اما در واقع دور نیستی!» بنفسی انت من نازح ما نزح عنا.
اینکه در این جمله گفته می شود دور از نظری که در واقع دور نیستی می تواند به یکی از دو معنی زیر باشد:
به یک معنی که دیده نمی شوی؛ اما این دیده نشدن، به خاطر دور بودن شما از ما نیست: چون دور نیستی پس مشکل حجابی است که بر دیدگان ما پرده افکنده است.
به معنی دیگر اینکه شما در عین حال که در بین ما هستی و بر امور ما اشراف داری به خاطر غیبتی که تقدیر الهی است، نمی توانیم شما را زیارت کنیم.
در هر دو صورت، ندیدن روی آن محبوب برای آنها که آرزوی شناخت واقعی دارند، سخت است.
آن گاه عرض می کند: «جانم به فدایت! تو آرمان مشتاقانی هستی که آرزو ( ی دیدارش را) می کنند، همان مردان و زنان با ایمانی که یاد تو می کنند و می نالند!»؛ بنفسی انت امنیه شائق یتمنی من مؤمن و مومنه ذکرا فحنا.
این جمله نیز با بیان سراسر احساس و لطافت «جانم به فدایت» آغاز می شود؛ اما اینکه چه کسانی مشتاق حضرتند که او را آرزو می کنند؛ بیان می کند که مردان مؤمن و زنان مؤمنی هستند که تو را یاد می کنند و از فراق تو ناله سر می دهند؛ از همین عبارت می توان آرزومندان حضرت را شناخت. آرزومندان، مردان و زنان مؤمنی هستند که همیشه به یاد حضرتند و از فراق او با سوز و گداز ناله سر می دهند. البته به یاد حضرت بودن و سوز و گداز از فراق آن حضرت، زمانی واقعی و حقیقی خواهد بود که کردار، گفتار و رفتار انسان بر اساس خواسته و رضایت ایشان باشد.
امام (ع) در ادامه عرض می کند: «جانم به فدایت! تو از دانه های سلسله زنجیر عزتی که هیچ عزتی به پایه آن نمی رسد!» بنفسی انت من عقید عز لا یسامی.
عزّت به معنای قدرت شکست ناپذیر است و عزیز و گرامی که در زبان فارسی به کار می رود لازمه اش قدرت است. پر واضح است که عزت واقعی مخصوص ذات باریتعالی است ومقام عزت او فوق تمام عزت ها و مقامات است و او هر کس را که بخواهد، عزیز می کند؛ یعنی با لطف او افاضه عزت و ارجمندی صورت می گیرد؛ (من کان یرید العزه فلله العزه جمیعا) (1).
آنچه مسلم است خدای تعالی عزت حقیقی و دائمی خود را در دنیا و آخرت مخصوص کسانی گردانیده که غیر از او چیزی را در دل راه نداده و جز او کسی را سپاس و ستایش نمی کنند.
جمله «تعز من تشاء» هم به همین معنی اشاره دارد. در جایی دیگر از قرآن: (والله العزه و لرسوله و للمومنین) (2) آمده است. پس هر کس طالب عزت است باید خالصانه خود را مطیع و خاک درگاه حضرت حق بداند و عزت را فقط از آن خدای تعالی بداند.
اکنون که بالاتر از بقیه الله (ع) نداریم و برای او همطراز و همتایی نیست، و گفته ایم «این معز الاولیاء» پس او صاحب عزّت و قدرت تام است.
در ادامه امام (ع) عرض می کند: «جانم به فدایت! تو از ریشه های مجد و بزرگواری هستی که هرگز خواری و ذلت به آن راه نیافته است.» بنفسی انت من اثیل (3) مجد لایجاری(4).
در این جمله مانند جملات قبل امام زمان (عج) به اصالت و ریشه دار بودن در مجد و عظمت توصیف شده است. چرا که اصل و ریشه آن حضرت از ائمه معصوم (ع) و وجود نورانی پیامبر اسلام (ص) است و به طور قطع هیچ اصل و ریشه ای در اسلام و غیر آن، با آن برابری نمی کند.
بعد از آن عرض می کند: «جانم به فدایت! تو برخاسته و ثمره نعمتهایی هستی که مشابه ندارد!» بنفسی انت من تلاد نعم لا تضاهی.
این جمله اشاره دارد به این که سلسله انبیا و اولیا آمدند و رفتند و عصاره ای از وجودشان که هیچ شباهتی با نعمتهای این جهان ندارد، باقی مانده است.
سپس عرض می کند: «جانم به فدایت! تو از آن قلّه شرف و بزرگواری هستی که هیچکس با آن برابری نکند.» بنفسی انت من نصیف شرف لا یساوی.
«علاّمه مجلسی» در «بحارالانوار» برای نصیف دو معنی بیان کرده است:
معنای اول: «نصیف شرف» یعنی سهیم در شرف و در توضیح این مطلب آمده: نصیف از کلمه نصف گرفته شده، گویا منظور این است که نصف شرف در عالم سهم امام زمان (عج) و نصف دیگر سهم دیگر مخلوقات است.
معنای دوم: نصیف به معنای عمامه آمده که در اینجا می تواند به صورت استعاره باشد، البته به معنای زینت دهنده شرف هم آمده است.(5)
شرف در مورد بندگان، همان مجد، بزرگی، بزرگواری، نجابت و اصالت خانوادگی است که خداوند به هر کس که بخواهد عطا می کند و این که تمام مراتب شرافت را به یکی از برگزیدگان خود عطا فرموده؛ او را بسیار عزیز و محترم قرار داده؛ تمام مزایای خلقت را در اختیار او گذاشته و برنامه حکومت جهانی و الهی را به عهده او گذارده است؛ دلیل آن است که آن بزرگوار همتا و همانندی ندارد.
الی متی احار فیک یا مولای
و الی متی و ای خطاب اصف فیک و ای نجوی
عزیز علی ان اجاب دونک و اناغی
عزیز علی ان ابکیک و یخذلک الوری
عزیز علی ان یجری علیک دونهم ما جری
ترجمه
ای مولای من! تا چه زمانی (در غم هجران تو) سرگردان باشم و بسوزم؟
و تا کی و با چه خطابی تو را توصیف نمایم و چگونه با تو نجوا کنم؟
سخت و گران است بر من که پاسخ خواسته هایم را از غیر تو بشنوم و با دیگران آهنگ دوستانه داشته باشم!
سخت و ناگوار است بر من که از فراق تو گریان باشم اما دیگران نسبت به تو بی توجه باشند!
سخت است بر من که آن همه به روحیه تو لطمه وارد آید و بر دیگران آسیبی نرسد!

سوختن در غم هجران تا کی؟

بعد ازتعبیر «بنفسی انت؛ جانم به فدایت» که چند بار تکرار شد، امام (ع) با بیان احساسی دیگری عرض می کند: «ای مولای من! تا چه زمانی (در غم هجران تو) سرگردان باشم و بسوزم؟» الی متی احار (6) فیک یا مولای.
هنگامی که می بینیم امام معصوم (ع) با آن مقام چنین، جملات سوزناکی بیان می کند؛ از یک طرف برای ما دلنشین، دل سوز و شورانگیز است و از طرف دیگر مقایسه حال خود با حالات و کلمات امام (ع) ما را در وادی انتظار و شوق دیدار و دوری از یار، متحیر و سرگردان می کند.
وقتی امام (ع) این گونه از امام زمان (عج) می گوید، پس ما که ایم و چه ایم؟ چه بگوییم؟ چگونه او را بخوانیم؟ چه کسی محبوب تر از خدا و اولیای گرامی او؟ و چه نامی بالاتر از نام آنها؟ بی جهت نیست که هر گاه نام شریف محبوب از خاطر مشتاقان می گذرد، هیجانی شگفت انگیز در درون آنها ایجاد می کند. امام (ع) با کلمه «مولای من» امام زمان (عج) را صدا می زند، با همان کلامی که ائمه پروردگار خود را در راز و نیاز می خوانند.
و از معانی متعدد واژه «مولا»؛ آقا و سرور است، که جا دارد آن بزرگوار را به این نام بخوانیم و بگوییم: آی آقا و سرور ما تا کی از فراق تو نگران باشیم؟ تا کی از دوریت سرگردان و منتظر دیدار جمال نکویت باشیم؟

تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه

در ادامه عرض می کند: «و تا کی و با چه خطابی تو را توصیف نمایم و چگونه با تو نجوا کنم؟»؛ والی متی و ای خطاب اصف فیک و ای نجوی.
این جمله حاکی از عظمت و منزلت والای ولی عصر (ع) است، که امام (ع) سؤال از میزان زمان و چگونگی توصیف او دارد؛ یعنی وصف ایشان در بیان و خطابه نمی گنجد.
در جملات بعدی امام (ع) با حالت بسیار غم انگیزی به بیان دردها و غصه ها می پردازد: «سخت وگران است بر من که پاسخ خواسته هایم را از غیر تو بشنوم و با دیگران آهنگ دوستانه داشته باشم!»؛ عزیز علی ان اجاب دونک و اناغی.
اعتقاد شیعه بر این است که هم اکنون امور عالم تحت اشراف حضرت ولی عصر (عج) است اما مردم از دیدار او و گرفتن پاسخ خواسته هایشان به صورت حضوری محروم هستند، لذا منتظران واقعی دوست دارند جواب خواسته هایشان را به صورت مستقیم از او بگیرند. در ادامه آمده است: «ناگوار است بر من که در فراق تو گریان باشم و دیگران بی توجه باشند!»؛ عزیز علی ان ابکیک و یخذلک (7) الوری.
در این بخش امام (ع) اشاره می کند که: برای من سخت است که دیگران نسبت به شما بی تفاوت باشند. بدیهی است این بی تفاوتی دوستداران واقعی حضرت را رنج می دهد. گویا مثل آن است که کسی در عین وجود آب تشنه کام بمیرد.
جای بسی ناگواری است و البته جای گریه و زاری است؛ که دست انسان از دامن کسی که واسطه اهل زمین و آسمان است، کوتاه باشد.
در آخرین جمله این بخش امام (ع) عرض می کند: «سخت است بر من که آن همه به روحیه تو لطمه وارد آید و بر دیگران آسیبی نرسد!» عزیز علی ان یجری علیک دونهم ما جری.
قطعاً دوران غیبت برای آن حضرت که اشراف بر امور دارد و وضعیت اسفبار مسلمانان و شیعیان، ستمگری ها، زورگویی ها و قلدری ها را مشاهده می کنند، بسیار سخت است. غیبت ایشان ادامه دارد، و نسبت به امور مسلمانان و غفلتی که بر جوامع اسلامی حکم فرماست تأسف می خورد، نه دشمن دست از ستم می کشد و نه دوست دست از آستین بر می آورد و گامی به پیش می نهد.

پی نوشت ها :

1- فاطر، 10.
2. منافقون، 8.
3. اثیل: از ریشه «اثل» به معنی اصل و اساس اثلَهُ کل شیء: أصله، لسان العرب، ج 11، ص 9.
4. لایجاری: خوار و ذلیل نمی شود.
5. بحار الانوار، ج 99، ص 124.
6. أحارُ از ماده «حور» است، حور یعنی رجوع و بازگشت به یک امر و این معنی کنایه از سرگردانی کسی است که راه را نمی شناسد و مدام در رفت و آمد است؛ اما به نتیجه نمی رسد و سرگردان است. الرجوع الی الشیء و عنه. و الغصه اذا النحدرت. یقال: حارت تحور، و أحار صاحبها و کل شیء تغیر من حال الی حال، کتاب العین، ج 3، ص 287.
7. یخذل: از ماده «خذلان»: ترک نصرت و یاری خذل، الخاذل: ضدّ الناصر. خذله و خذل عنه یخذله خذلا و خذلانا: ترک نصرته و عونه، لسان العرب، ج 11، ص 202.

منبع: همتیان، علی اصغر؛ (1390)، شرح فراق: شرحی نو بر دعای ندبه، تهران: بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)، چاپ سوم.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر