ماهان شبکه ایرانیان

گفت‌وگو با فرزاد فروزانفر، تنها انسان‌شناس جسمانی در پژوهشگاه میراث فرهنگی

پشت پرده راز اسکلت‌های باستانی ایـران

کشف چشم مصنوعی در مقبره چند هزار ساله در شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان پرده از رازی برداشت که صاحب‌نظران جهان را شگفت‌زده کرد. اسکلت‌های باستانی کارشان همین است که از رازهای چندین هزار ساله پرده بردارند و هر از گاهی انسان‌های دنیای تکنولوژی را شگفت‌زده کنند؛ کارشناسانی هم راه این رازگشایی را هموار می‌کنند.

پشت پرده راز اسکلت‌های باستانی ایـرانکشف چشم مصنوعی در مقبره چند هزار ساله در شهر سوخته در استان سیستان و بلوچستان پرده از رازی برداشت  که صاحب‌نظران جهان را  شگفت‌زده کرد. اسکلت‌های باستانی کارشان همین است که از رازهای چندین هزار ساله پرده بردارند و هر از گاهی انسان‌های دنیای تکنولوژی را شگفت‌زده کنند؛ کارشناسانی هم راه  این رازگشایی  را   هموار می‌کنند.

بخش عمده‌ای از حفاری‌های باستان‌شناسی در سایت‌ها و محوطه‌های باستانی در گورستان‌های باستانی صورت می‌گیرد. آدم‌هایی که هر کدام با قصه‌ای چندین هزار ساله دوباره سر از خاک برمی‌آورند تا پس از چند هزار سال سکوت، راوی قصه‌ای کهن باشند که مدفون مانده و فراموش شده‌اند.

باستان‌شناسان متبحرانه این قصه‌ها را از دل خاک بیرون می‌کشند و به روایت اشیا و اسکلت‌ها گوش می‌سپارند تا بخشی جدید از پازل دنیای باستان را پیدا کنند. در این کاوش‌ها تخصص‌های مختلفی فعالیت می‌کنند تا رمزگشایی از نتایج آن به شکل دقیق‌تر صورت گیرد.

گروهی از متخصصین که گوش‌شان را بیشتر و دقیق‌تر از دیگران در هیات‌های باستان‌شناسی به اسکلت‌های آبا و اجدادی نزدیک‌تر می‌کنند تا خوب قصه و راز زندگی و مرگ انسان‌های گذشته را بشنوند، انسان‌شناسان باستانی هستند. همان کسانی که با مطالعه اسکلت‌ها می‌گویند که فرد مدفون چند ساله است و شغلش چه بوده و آسیب‌های جسمی که در طول زندگی به او وارد شده چه دلایلی داشته است، همان‌ها که همچون کارآگاهی به دنبال دلیل مرگ صاحبان اسکلت‌های باستانی می‌گردند و از هیچ نشانه‌ای به راحتی عبور  نمی‌کنند.

انسان‌شناسی، همانند دیگر علوم از جمله ژنتیک، زیست‌شناسی، جانور‌شناسی و گیاه‌شناسی می‌تواند از طریق مطالعه بقایای انسانی در تحلیل یافته‌های باستان‌شناسان بسیار مفید و موثر باشد. حضور انسان‌شناسان در هیات‌های کاوش می‌تواند چه بسا بسیاری از نظریه‌ها و فرضیه‌های علمی را به چالش کشیده و در تشخیص و شناسایی گروه‌های انسانی و ارتباط‌های زیستی بین اقوام و روند ارتباط‌های فرهنگی - زیستی انسان در دوره‌های تاریخی و پیش از تاریخی مفید واقع شود.

این گفت‌وگو اختصاص به معرفی «فرزاد فروزانفر» تنها انسان‌شناس جسمانی پژوهشگاه میراث فرهنگی دارد که با سابقه حضور در ٥٥ پروژه پژوهشی و کاوش و با سابقه ٣٧ سال همکاری در مراکز پژوهشی از جمله پژوهشکده باستان‌شناسی اکنون بازنشسته شده و در کنج عزلت به تنظیم و تدوین تجربیات پژوهشی خود همت کرده است.

در یک صبح زیبای پاییزی در منزل استاد فروزانفر میهمان او و همسر مهربانش شدیم تا برای‌مان از حکایت‌های کهن انسان باز گوید و اینکه اجداد باستانی ما در نقاط مختلف این کشور چگونه زیسته‌اند و تا به حال چه رازهایی را با خود و جسم خود در تلی از خاک مدفون کرده‌اند و اینکه چگونه یک انسان‌شناس رازهای پنهان را کشف و   بر ملا   می‌کند.

بیان او شیوا و شیرین است، درست مثل کسی که تخصص و شغلش پر از جذابیت است و همیشه حرف‌های نو و تازه از دنیای باستان دارد. آنچه او می‌گوید بیانی مستند از یافته‌های باستان‌شناسی است که ساعت‌ها ما را در دنیای کهن و باستانی سرزمین اجدادی، غرق در اعماق تاریخ و از خود بی‌خود می‌کند.
سهم انسان‌شناسی در کاوش‌های باستان‌شناسی چقدر است؟
وقتی باستان شناسان گورستانی را حفاری می‌کنند، ٧٠ درصد از اطلاعاتی که به دست می‌آورند مربوط به اسکلت‌های مکشوفه در گورهاست.

اطلاعاتی که انسان‌شناسان از اسکلت می‌گیرند، می‌تواند جنبه‌های بسیار ظریف فرهنگی را در بر گیرد. باستان شناسان از روی شواهد لایه‌شناسی، معماری، اشیا و ابزار و نقوش، دوره‌ها را طبقه‌بندی و تکنیک‌های ساخت اشیا را بررسی می‌کنند.

ولی بررسی‌های انسان‌شناسی در کاوش‌های گورستان حرف بیشتری برای گفتن دارد، به این دلیل که در انسان‌شناسی صرفا جسم را بررسی نمی‌کنیم، بلکه از راه بررسی جسم و اسکلت انسان، وارد مسائل زیستی و فرهنگی می‌شویم.

آنچه برای انسان‌شناس اهمیت دارد، به دست آوردن حداکثر اطلاعات جسمانی انسان و با توجه به تفکیک‌های جنسیتی و سن و سال، رشد، مرگ ومیر، تغذیه، آسیب شناسی، تفکیک‌های قومی و قبیله‌ای، ویژگی‌های گروهی و ثبت شاخص‌های انسانی در یک محوطه باستانی است. از روی فرم و مرفولوژی جمجمه، کاسه سر، صورت و فک و اندام در یک گورستان می‌توانیم به تفکیک گروه‌های انسانی پرداخته و آنها را در طبقه بندی‌های قومی و طایفه‌ای قرار دهیم.

انسان‌شناس از روی ویژگی انواع تدفین‌ها می‌تواند تشخیص دهد که آنها چه آدابی داشتند، طرز چیدمان اسکلت‌ها، قرار گرفتن اندام، زوایای دست‌ها و پاها، در ارتباط با سن و جنسیت، همه گویای مسائل فرهنگی و زیستی بسیار ظریفی است که قابل بررسی و تحلیل است.

اسکلت‌ها چطور می‌توانند در مورد مهاجرت یک قوم اطلاعات بدهند؟
در بررسی‌های دوران تاریخی، در مناطقی مانند تالش و دیلمان در گیلان، خرند و گنداب در سمنان و لفور در سوادکوه، به ما ثابت می‌کند که مهاجرت‌هایی صورت گرفته از دو سوی شرق و غرب و انتشار آن به سمت فلات مرکزی تغیرات عمده‌ای را از نظر فرهنگی - زیستی به وجود آورده است.

داده‌های انسان‌شناسی نشان می‌دهد که سیر مهاجرین دوران تاریخی که از اوایل ١٣٠٠ قبل از میلاد شدت گرفته است به مرور بر بومیان مناطق حاشیه دریای خزر و فلات مرکزی تاثیرگذار شده و تحولات جسمانی وفرهنگی – زیستی گسترده‌ای را در کل منطقه سبب شده است.

به عنوان مثال ما در کاوش‌های تالش، اقوام بومی را قبل از ورود مهاجرین به منطقه شناسایی کرده‌ایم. تاریخ حضور پارت‌ها و تاثیر فرهنگ اورارتو در منطقه نیز کاملا مستند و مشخص است.

در دوران تاریخی، ما در کنار بومیان تالش با ویژگی جمجمه‌های براکی سفال، ویژگی انواع جمجمه‌های سرگرد و سردراز را داریم که به مهاجرین تعلق دارند. مهاجرانی که به مرور در طول هزاره اول قبل از میلاد به منطقه وارد شده و ما ویژگی‌های مرفولژیکی آنها را در بسیاری از محوطه‌های تاریخی به ثبت رسانده‌ایم.

این مهاجران امروز در کجا هستند؟ چرا اکنون ویژگی‌های دولیکوسفالی یا سردرازی در حاشیه جنوبی دریای خزر مشاهده نمی‌شود؟ این نشانه‌ای از یک تحول و دگرگونی بزرگ است که ما در طول هزاره اول و پس از آن در تالش و دیلمان شاهد آن هستیم.

شبیه این تغییرات و دگرگونی‌های جسمانی را ما کم و بیش در مسیر رشته کوه‌های دماوند و زاگرس و حاشیه فلات مرکزی نیز مشاهده می‌کنیم. در این تغییرات مساله ژن غالب و ژن مغلوب است که به مرور زمان در بومیان و مهاجرین هر منطقه با توجه به موقعیت و شرایط اقلیمی و تغذیه، اثر خود را به گونه‌ای متفاوت از دیگر مناطق همجوار بروز داده و نهادین شده است.

همچنین بر اساس شواهد انسان‌شناسی ما در محوطه تاریخی «خرند و گنداب» در سمنان، تغییرات و دگرگونی‌های دو گروه انسانی را در هزاره اول قبل از میلاد به ثبت رسانده‌ایم، کاملا مشخص است که دو گروه قومی در این زیستگاه تداخل پیدا کرده و آمیزش‌های جدید بین آنها آغاز شده است.

این را ما بر اساس شواهد مرفولوژیک جمجمه و آداب تدفین یافته‌ایم. در تالش هم همین طور، به دلیل ازدیاد تنوعی که داشتند بومیان تالش را مطالعه کردیم و بعد اقوام مهاجر که به آنها اضافه می‌شوند مثل گروه‌هایی از اقوام پارت که وارد این منطقه می‌شوند به عنوان گروه دوم شناخته شده و شاخص‌های مرفولوژیک آنها به ثبت رسیده است.

همین نکات است که اهمیت بررسی‌های انسان‌شناسی جسمانی را در باستان‌شناسی روشن و آشکار می‌سازد. البته تاثیر مهاجرت‌های انسانی تنها در تغییرات و دگرگونی‌های جسمانی انسان خلاصه نمی‌شود، بلکه باید این تحولات را همزمان در روند مسائل فرهنگی – زیستی انسان مورد توجه قرار داد.

در نکته‌ای دیگر آنچه را که به عنوان مهاجرت‌های اقوام آریایی می‌شناسیم، سیر مهاجرت‌هایی است که در دوران تاریخی با قدمت حداکثر ١٥٠٠ قبل از میلاد آغاز شده است.

در صورتی که این تغییرات و جابه‌جایی‌های اقوام و طوایف در مقابل با پیشینه و روند مهاجرت‌های کهن انسان که از دوره‌های کهن پیش از تاریخی و حتی از دوران فرا پارینه‌سنگی آغاز شده است، در اولویت بررسی‌های جسمانی و زیستی انسان قرار نمی‌گیرد.

مهم‌ترین اطلاعاتی که اسکلت به یک انسان‌شناس می‌دهد چیست؟
در یک کاوش، ساده‌ترین اطلاعاتی که یک انسان‌شناس به دست می‌آورد جنسیت اسکلت است. بعد تشخیص سن آن و اینکه آیا عوارض جسمانی و بیماری دارد یا نه، علت مرگ قابل بررسی است یا نه، این حداقل کار ما در یک کاوش است. اما خود انسان‌شناسی به دنبال کسب حداکثر اطلاعات از اسکلت است.

یک اسکلت وقتی به دست می‌آید اگر کاملا سالم باشد، از ٢٠٦ قطعه استخوان تشکیل شده، این قطعات را تا جایی که امکان دارد بررسی می‌کنیم، مورد سنجش قرار می‌دهیم، شاخص‌ها و اندکس‌های آن را به دست می‌آوریم، این شاخص‌هاست که طبقه‌بندی می‌شود و اطلاعات قومی و طایفه‌ای و نژادی را به ما می‌دهد که ما می‌توانیم تشخیص دهیم که این اسکلت از چه گروه قومی است.

این گروه قومی، خاص است یا ترکیبی. فرض کنید دو یا چند قوم یا قبیله با هم ترکیب شده و ویژگی‌های وراثتی و ژنتیکی‌شان در هم ادغام می‌شود. در این نوع از محوطه‌های زیست بررسی‌های انسان‌شناسی و تفکیک نسل‌های جدید و ترکیبی از یکدیگر بسیار اهمیت دارد.

ترکیب ژن غالب و مغلوب و بروز آن به صورت شواهد فیزیکال نکته‌ای بسیار مهم و ارزشمند در ثبت ویژگی‌های جسمانی است که انسان‌شناس را درگیر این گرایش‌ها می‌کند.

گرایش‌های وراثتی بومیان به مهاجران یا گرایش‌های وراثتی مهاجران به بومیان و ثبت ویژگی‌های وراثتی نسل‌های جدید و شناسایی آنها از نکات بسیار مهم و جاذب در بررسی‌های انسان‌شناسی جسمانی است که با توجه به غنای محوطه‌های باستانی ایران در دوره‌های تاریخی و پیش از تاریخی امکان‌پذیر است.

به عنوان نمونه یکی از کارهای بسیار مهم و جالبی که در ایران انجام شد، همین مطالعات انسان‌شناسی شهر سوخته است. در این محوطه زیستی پیش از تاریخی یا آغاز تاریخی، تا فصل دوازدهم کاوش بیش از ٨٠٠ مورد اسکلت یافت شده است که با مطالعات جمجمه‌شناسی و مرفولوژی صورت به این نتیجه رسیدیم که گروه‌های متعدد و کاملا متفاوت از همدیگر به صورت مهاجر به این شهر آمده‌اند و در آن ساکن شده‌اند.

در نتایج انتشاریافته از انسان‌شناسی شهرسوخته، ٦١ مورد مرفولوژی صورت و جمجمه را در این شهر به ثبت رسانده‌ایم. نکته اینکه هیچ یک از آنها بومی منطقه نبوده‌اند. همه آنها از قبایل مهاجر بوده و از قسمت‌های شمالی در ترکمنستان فعلی و از قسمت‌های شرقی هند و پاکستان مانند «مهنجودارو» و «کمیتک» و غیره به این منطقه مهاجرت کرده و در حاشیه جنوبی دریاچه هامون یک شهر تجاری _ صنعتی و هنری را تشکیل داده‌اند.

بنابراین اولین نشانه‌های شهرنشینی در شرقی فلات مرکزی درست در ٣٢٠٠ قبل از میلاد در ناحیه‌ای که امروز به شهرسوخته شهرت دارد رخ داده است. این شهر براساس شواهد انسان‌شناسی و باستان‌شناسی یکی از کهن‌ترین زیستگاه‌ها با سیستم اداری شهری است که در صلح و آرامش ١٢٠٠ سال سابقه زیست اقوام مهاجر را تجربه کرده است. شواهد پایان زیست در این شهر با آغاز خشکسالی‌های طولانی و عقب‌نشینی آب «هامون» در ٢١٠٠ قبل از میلاد آغاز شده و در ٢٠٠٠ قبل از میلاد به صفر رسیده است.

این اشاره مختصر به عنوان یک نمونه از زیست و مهاجرت، حدود ١٥٠٠ سال قبل از آغاز مهاجرت اقوام آریایی به فلات مرکزی ایران صورت گرفته است.

درک این مطلب در صورتی میسر است که ما با دید گسترده‌تر در انسان‌شناسی، تحولات جسمانی و زیستی انسان را در دوره‌های گذار از نوسنگی به مس سنگی (کلکولیتیک) و کهن‌تر از آن در دوره‌های فراپارینه سنگی مورد توجه قرار دهیم و بتوانیم ریشه‌های اصلی و بنیادین دگرگونی‌های فرهنگی -  زیستی انسان را تا به امروز دریابیم.

مثال‌هایی از این قبیل در بررسی‌های انسان‌شناسی جسمانی ایران بسیار است که شرح آن در این فرصت کوتاه نمی‌گنجد و من در حال تدوین این داده‌ها و یافته‌های ارزشمند در یک مجموعه هستم که منعکس‌کننده تمامی بررسی‌های انسان‌شناسی جسمانی ایران از قرن نوزدهم میلادی تا به امروز است.
 
در مورد آسیب‌شناسی‌هایی که روی اسکلت‌ها انجام می‌شود چه نتایجی تا به حال به دست آمده است؟

یکی از نکات مهم در بررسی‌های انسان‌شناسی، آسیب‌شناسی انسان در طول تاریخ زیست انسان است که بر اساس شواهد مستند و عوارض ناشی از آثار موجود روی استخوان‌های اندام و جمجمه انسان، شناسایی شده و به ثبت می‌رسد.

این عوارض می‌تواند ناشی از انواع بیماری‌های وراثتی و عفونی یا ناشی از آثار برجای‌مانده در اندام انسان در ارتباط با سختی کار و نوع فعالیت‌های روزمره یا نقص عضو در جنگ‌ها و جدال‌های فردی و گروهی بوده باشد.

شناسایی و تفکیک این عوارض در ارتباط با زمان و مکان زیست و شواهد تاریخی آن از جمله مواردی است که مورد توجه انسان‌شناسان زیستی و جسمانی است. ولی در دنیای امروز با توجه به پیشرفت علوم پزشکی در زمینه رشد و نمو، بافت شناسی، آناتومی اندام و دندان، ژنتیک، بیوشیمی، تغذیه و آنالیز بقایای انسانی، آسیب‌شناسی انسان فراتر از مشاهدات تجربی و بصری با استفاده از علوم و فنون به گونه‌ای فراتر از شواهد ظاهری مورد سنجش قرار می‌گیرد.

با این حال ثبت ویژگی‌های آسیب‌شناسی در جمجمه و اندام انسان، در مراحل اولیه توسط انسان‌شناسان جسمانی صورت می‌گیرد و در صورت نیاز به‌گونه‌ای تخصصی‌تر، نمونه‌ها و شواهد آسیب‌شناسی به متخصصان فن واگذار می‌شود.

در حقیقت ما می‌توانیم در موارد خاص با استفاده از علوم و فنون پیشرفته امروز، سفارش یک بررسی تخصصی‌تر و دقیق‌تر را به متخصصان فن در زمینه‌های مختلف داده و از نتایج آن در انسان‌شناسی و باستان‌شناسی بهره‌مند شویم.

البته این نهایت یک نگاه دقیق و تیزبین در جامعه باستان‌شناسی است که در بعضی از موسسات پژوهشی جهان اعمال می‌شود. ولی ما تا رسیدن به این نگاه در پژوهش‌های باستان‌شناسی راهی دراز در پیش رو داریم.

امروزه ما از طریق آسیب‌شناسی‌های تخصصی انسان می‌توانیم به بسیاری از رازهای پنهان انسان در طول تاریخ زیست دست‌یابیم.

این راز‌ها می‌تواند در ارتباط با چگونگی وقوع مهاجرت‌های گروه‌های انسانی، انتشار انواع بیماری‌های وراثتی، اکتسابی و عفونی، شناخت بیماری‌های مشترک انگلی انسان و حیوانات، عوارض تغذیه در گروه‌های انسانی، آسیب‌شناسی رشد و نمو کودکان، بیماری‌های اندام، دهان و دندان، آسیب‌های انسان در ارتباط با مشاغل و فنون و عوارض تکنولوژی ذوب و مواد شیمیایی در زیست و بسیاری از موارد دیگر اطلاعاتی را که روند یک زندگی سالم و ناسالم و تصریح آن را در جوامع انسانی نشان می‌دهد، مورد بررسی و تحلیل قرار دهد.

آنچه مسلم است، یکی از نکات بسیار مهم در آسیب‌پذیری انسان، مقابله با بیماری‌های عفونی است. هرچقدر به گذشته دور برویم چون امکانات بهداشتی و تغذیه مناسب و سالم کمتر و آسیب‌پذیری در سنین کودکی و نوزادی بیشتر می‌شود، بیماری‌هایی که منجر به مرگ می‌شود نیز بسیار متفاوت و متعدد بوده است.

مرتبط با تغذیه و یا مسائل ژنتیکی و عفونی و مسائل مربوط به شغل و پیشه، سختی کار در زنان و مردان و کودکان بیشتر بوده همین طور آسیب‌پذیری جسم هم به همان نسبت افزایش داشته است. ما در سایت‌های مختلف چه در دوره تاریخی و چه در دوره پیش از تاریخ شواهد بسیاری از فرسایش شدید ستون فقرات را مشاهده می‌کنیم که با حمل اشیای سنگین روی سر، آسیب‌پذیری مهره‌های ستون فقرات را در ناحیه کمر، سینه و مهره‌های گردن فراهم آورده است.

این آسیب‌ها در موارد حاد به صورت انحراف مهره‌ای یا چسبندگی‌های شدید در سنین جوانی و میانسالی دیده شده و به ثبت رسیده است. این موارد نشانه‌هایی مستند از سختی کار و معیشت در دوره‌های پیش از تاریخی است که با به‌کار‌گیری فنون و تکنیک‌های حمل بار در دوره‌های تاریخی و پس از میلاد رو به کاهش می‌گذارد.

با توجه به بیماری‌های خاص نیز نکته‌های بسیاری یافت شده است. مانند عوارض پوستی شدید که اثرات خود را روی استخوان‌های جمجمه و فرق سر و یا روی گونه گذاشته‌اند. یا تومور‌های خوش‌خیم و تومور‌های بدخیم که روی اندام و بدن ایجاد شده و در چند مورد به ثبت رسیده است. در خرند و گنداب سمنان یک مورد تومور خوش‌خیم داریم که خوردگی عمیقی روی جمجمه ایجاد کرده است.

بیماری‌های شدید عفونی هم وجود دارد که منجر به مرگ می‌شده است. بعضی از این بیماری‌ها مانند سفلیس جنبه اکتسابی یا موروثی داشته و تا مدت‌ها از نسلی به نسل دیگر انتقال یافته است.

عوارض این بیماری علاوه بر عوارض پنهان به گونه‌های متفاوت روی اندام فرد تاثیر می‌گذارد و موجب تخریب اندام در نواحی مختلف دست‌ها، پاها و یا ستون فقرات می‌شود. کهن‌ترین نشانه‌های سفلیس را ما طی کاوش‌های دیلمان هزاره اول قبل از میلاد به دست آوردیم. یک نمونه مستند از آن را نیز ما در محوطه تاریخی «کنگِلو» در سوادکوه که یک محوطه ساسانی است، یافته‌ام.

این نمونه‌ها نشان می‌دهد که بیماری سفلیس یک عارضه عفونی است که در صورت مزمن شدن از نسلی به نسل دیگر انتشار می‌یابد و عوارض حاد در سیستم‌های عصبی انسان و نقص عضو در اندام را پدید می‌آورد که نشان می‌دهد که سفلیس ریشه‌های تاریخی‌اش تا دوره ساسانیان دیده شده است.

تا چندی پیش متخصصان آسیب‌شناسی دراروپا فکر می‌کردند سفلیس بیماری است که اسپانیایی‌ها با خوداز امریکا به اروپا آوردند و ریشه‌های سفلیس از امریکای لاتین است.

اما ما شواهد این بیماری را در هزاره اول قبل از میلاد در دیلمان گیلان و عصر ساسانی در سوادکوه یافته‌ایم. این یافته‌ها، نظریه متخصصان اروپایی را به گونه‌ای مستند رد می‌کند.

ما متخصص بیماری‌شناسی و آسیب‌شناسی نیستیم، پزشک هم نیستیم، اما عوارضی را که به دست می‌آوریم، می‌تواند تاریخ فرضیه‌ها را در علوم دگرگون کند. بنابراین می‌توان گفت انسان‌شناسی یک پژوهش وابسته به علوم است. 

همچنین ما یکی از عوارض ناشی از بیماری‌های وابسته به کروموزوم x را در شهر سوخته شناسایی کرده‌ایم. مانند بیماری هیدروسفالی که در هزاره سوم قبل از میلاد، یک بیماری موروثی و درون قومی بوده و نسل به نسل در طول چهار دوره زیست شهرسوخته مشاهده شده است.

پیدا شدن چندین مورد بیماری هیدروسفالی در شهر سوخته نشان‌دهنده این است که این قوم دایره خونی بسته‌ای داشته‌اند. جالب این است که در همان هزاره سوم این بیماری شناخته شده بوده و راه‌های درمان آن را هم می‌دانستند و با ابزار و ادوات ساده‌ای که داشتند سوراخ‌هایی در جمجمه ایجاد و سعی می‌کردند فشار درون جمجمه را کم کنند، تا کودک مدت زمانی که زنده است درد کمتری متحمل شود.

این همان موردی است که رسانه‌های داخلی به عنوان «جراحی مغز» در شهر سوخته منتشر کرده‌اند، در صورتی که این یک روش ابتدایی برای درمان هیدروسفالی بوده است، نه جراحی مغز یا جراحی جمجمه!
 
سبک زندگی و مشاغل اقوام باستانی چطور در اسکلت‌های کشف شده و در گورستان مطالعه می‌شوند؟
نسوج نرم بدن انسان پس از مرگ در مدت زمانی کوتاه به دلیل فعل و انفعالات شیمیایی در خاک از بین می‌رود و آنچه برجای می‌ماند استخوان‌های انسان است که بر حسب شرایط محیطی و ترکیبات خاک در مواردی می‌تواند تا قرن‌ها باقی بماند.

استخوان‌های انسان در طول زمان زیست از آغاز تولد تا زمان مرگ دایما در تغییرات رشد و فرسایش قرار داشته و برحسب شرایط محیطی، اقلیمی، تغذیه و فعالیت‌های بدنی و یا انواع بیماری‌ها، دایما در تغییر و تحول است. حتی مسائل فرهنگی و اعتقادی نیز روی اندام انسان در طول حیات تاثیرات خود را بر جای می‌گذارد.

مشاغل نیز از جمله مواردی است که روی اندام، فک و دندان‌ها آثار مخرب خود را نمایان می‌سازد. بنابراین با بررسی‌های دقیق آناتومیک انسان‌شناس می‌تواند این تغییرات را تشخیص داده و دلایل آن را از یکدیگر تفکیک کند.

به عنوان مثال آثاری چون فرسایش‌های زانو و ساعد را می‌توان در مشاغلی چون نمدمالی مشاهده کرد. سواری مداوم و طولانی مدت با شتر و اسب در مشاغلی مانند پیک‌های پستی و تجاری و کاروان داری تاثیر مخرب بر روی استخوان‌های پا بر جای می‌گذارد و زا‌یده‌های استخوانی خاصی را تولید می‌کند که در بسیاری از موارد قابل تشخیص است و ما یک نمونه آن را در هزاره سوم قبل از میلاد در شهر سوخته یافته‌ایم.

در مشاغل هنر و صنعت نیز ما آثار بسیاری را بر روی دندان‌ها به صورت رسوبات رنگین یا به صورت سلیش‌ها و فرسایش‌های غیرطبیعی بر روی دندان‌ها به ثبت رسانده ایم. این آثار تخریبی بر روی دندان‌ها را ما در تمام دوره‌های زیستی انسان از دوران نوسنگی تا پس از میلاد در بسیار از اقوام و گروه‌های انسانی مشاهده می‌کنیم.

استفاده از سرب و قلع و ذوب آن در کوره‌های ابتدایی ذوب فلزات و بخارات ناشی از آن علاوه بر کوتاهی عمر، عوارض مخرب خود را روی فک و دندان‌ها برجای می‌گذارد که کاملا قابل تشخیص بوده و در بعضی از محوطه‌های دوران پیش از تاریخی و تاریخی مشاهده وآنها را مستندسازی کرده‌ایم.

البته تغییر رنگ دندان‌ها و رسوبات آنها غیر از مسائل حرفه و فن می‌تواند به دلیل استفاده فرد از انواع مواد گیاهی نیروزا و مسکن باشد که اقوام با توجه به شناختی که داشته‌اند از آنها در مسائل درمانی یا در مراسم سنتی و اعتقادی استفاده می‌کرده‌اند. ما نمونه‌هایی از این قبیل را در خرند و گنداب سمنان و پروژه سد خدا آفرین در حاشیه رود ارس یافته‌ایم.

نکته دیگر استفاده ابزاری از دندان است که شواهد آن هم از هزاره‌های پیش از میلاد تا پس از میلاد یافت شده است. در این‌گونه از مشاغل که جنبه هنری و تزیینی داشته است، معمولا از کودکان، خصوصا از دختران جوان یا زنان، در سنین میانسالی استفاده می‌شده است.

ساخت و بافت اشیا از الیاف درختان به صورت انواع حصیر و سبد همیشه از دوره‌های باستانی تاکنون مرسوم بوده است. استفاده از درختچه‌های داز در مناطق کویری و خشک مانند بلوچستان و جازموریان برای بافت انواع حصیر در پوشش کپر‌ها و سقف خانه‌ها یا پوشش کف اتاق‌های محل سکونت یا ساخت ابزار و اشیای بسیار ظریف و تزیینی با الیاف گیاه داز و غیره از هزاره‌های چهارم و سوم تا کنون به گونه‌ای مستند مشاهده شده است.

برای ساخت این اشیای تزیینی و ظریف که گاهی از فلزات نرم مانند مفتول‌های طلا، نقره یا مس استفاده می‌شده است، در هزاره‌های قبل از میلاد بیشتر از دندان استفاده می‌کرده‌اند. این‌گونه از مشاغل که در ارتباط با استفاه ابزاری از دندان است، در بسیاری از محوطه‌ها پیش از تاریخ مانند شهرسوخته و محوطه‌های تاریخی مانند وستِمین که یک محوطه اشکانی است به گونه‌ای مستند توسط اینجانب به ثبت رسیده است.

بنابراین استفاده ابزاری از دندان خاص یک دوره زیستی و زمانی مشخص نیست و انسان در طول حیات خود به طور دایم از دندان برای کارهای ظریف هنری و ساخت اشیا و زیورآلات استفاده کرده است. این کار سایش‌های عمیق مورب یا مسطح را بر روی دندان‌های نیش و دندان‌های آسیای کوچک ایجاد می‌کند که به خوبی قابل تشخیص و تفکیک از دیگر سایش‌های دندان بر اثر کهولت و بیماری است.

دلیل مرگ ،زمان مرگ و تدفین چطور در تحقیقات انسان‌شناسی شناسایی شده و موارد برداشت‌های تحلیلی از آن چگونه است؟
یکی از موارد مهم در تحلیل‌های انسان‌شناسی که سبب شناسایی یک جمعیت باستانی یا تاریخی می‌شود، همین داده‌هایی است که به صورت انفرادی از بقایای تدفین‌ها به دست می‌آید. نکته اول در گورستان‌ها برآورد گستردگی گورستان و تعداد گورها و تعداد تدفین‌ها در گورهاست.

برای این منظور ابتدا باید حریم گورستان مشخص شده و درصد مشخصی از گورستان کاوش شود. در مراحل کاوش نیز تراکم تدفین‌ها محاسبه و سنین مرگ براساس جنسیت افراد تفکیک و طبقه بندی می‌شود.

نکته مهم اینست که اندام انسان در تمام مراحل رشد و بلوغ در تغییر و تحول است. پس از پایان رشد نیز مراحل فرسایش اندام آغاز می‌شود. بنابراین اسکلت انسان در تمام مراحل زندگی دایما در تغییر و تحول بوده و هیچگاه ثابت نمی‌ماند.

تنها در زمان مرگ است که تمام این فعل و انفعالات و تغییرات در اندام متوقف شده و پایان می‌پذیرد. انسان‌شناس نیز با اشراف بر تمامی تغییرات رشد و تخریب که بر روی اسکلت منعکس می‌شود، می‌تواند به سادگی و دقت نظر خاص، جنسیت، سن مرگ، علل مرگ و بسیاری از موارد بیماری‌زا را شناسایی و طبقه‌بندی کرده و مورد تجزیه و تحلیل قرار دهد.

اینچنین است که برآورد جمعیتی به عمل می‌آید و اهمیت فرهنگی – زیستی یک محوطه باستانی مشخص می‌شود. در این محاسبات نکته مهم تنوع داده‌ها، حجم داده‌ها، گستردگی محوطه و زمان زیست است که ما را با دنیای ناشناخته از زیست و فرهنگ یک گروه انسانی آشنا می‌کند.

وقتی روی اسکلت‌هایی که در گورستان کشف می‌شوند مطالعات لازم صورت می‌گیرد، اسکلت‌ها چه سرنوشتی پیدا می‌کنند؟
حفاری گورستان یعنی تخریب ! باستان‌شناس در کاوش‌های گورستان بر خلاف کاوش درآثار معماری و آثار سکونت، یک حفاری تخریبی و بی‌بازگشت را انجام می‌دهد.

زیرا تجربه نشان داده است که حفظ آثار گورستان به صورت یک سایت موزه دایمی هیچگاه موفق نبوده است. در کاوش‌های گورستان اشیا به موزه‌ها برده می‌شوند و در موزه طبقه بندی شده یا به نمایش در می‌آیند یا در مخزن‌ها آرشیو می‌شوند.

ولی سرنوشت اسکلت‌ها یا بهتر بگوییم انسان‌های مدفون در گورستان که صاحبان اصلی آن آثار هستند همیشه مجهول و نامعلوم بوده است.

با این حال من در بررسی‌های انسان‌شناسی‌ام که ٧٥ فصل کاوش را دربرمی‌گیرد همواره سعی کرده‌ام پس از مطالعه و بررسی‌های نهایی بقایای انسانی مکشوفه آنها را شخصا بسته بندی کرده و برای حفاظت و آرشیو در مخازن سازمانی به استان‌های مربوط تحویل دهم.

زیرا معتقدم که کار مطالعه و بررسی بر روی این داده‌های انسانی ارزشمند، هیچگاه خاتمه نمی‌یابد. آنچه را که ما امروز انجام می‌دهیم بر اساس دانش و نیاز و امکاناتی است که در اختیار داریم. لذا حفظ این داده‌ها و آثار برای آیندگان که با کوله‌باری از دانش نوین از راه می‌رسند، یک ضرورت است.

ما با این توجه فرصتی به آیندگان می‌دهیم تا آنچه را که قادر به درک آن نبوده ایم را آنان با دانش نوین خود، شخصا تجربه کنند و به راز‌های نهان زیست انسان در دوره‌های کهن، نزدیک و نزدیکتر شوند.
 
برای حفظ و آرشیو این بقایای انسانی که به آن اشاره کردید،  چه تدابیری را پیشنهاد    می‌کنید؟
فکر می‌کنم امن‌ترین جایی که برای این اسکلت‌ها وجود دارد همان گور‌هایی است که این انسان‌ها در آن آرمیده‌اند. آنها قرن‌هاست که در این سرای آخرت محفوظ مانده‌اند.

اگر قرار باشد بشر برای حس کنجکاوی خود این مکان‌های امن انسانی را تخریب کند و بدون توجه به انسان‌هایی که در آن آرمیده‌اند، اشیای آنها را غارت کرده و در مخازن موزه‌ها انبار کند، چه بهتر که در دل خاک همچنان محفوظ بمانند تا آیندگان دانش بهره‌گیری علمی از آنها را به دست آورند.

زیرا در غیر این صورت همان‌گونه که گفتم کاوش در گورستان یک تخریب و خیانت به فرهنگ و دانش بشری است. این خیانت به آیندگان‌ است و بس.

این گورستان‌ها در بسیاری از موارد به لحاظ موقعیت اقلیمی و ترکیبات خاک سده‌های فراوان و حتی طی هزاران سال در دل خاک سالم مانده و حفظ شده‌اند. تجربه نشان داده است که این آثار انسانی و اشیا با قرار گرفتن در مسیر هوا و نور به‌شدت آسیب‌پذیر شده و در مدت زمانی کوتاه از بین می‌روند.

لذا بهترین نوع نگاهداری آنها در یک دمای مناسب معتدل و به دور از آلودگی‌های ویروسی و رشد انگلی و در فضای بدون نور و هواست. من در یک تجربه مفید چندین ساله این فضا را برای آنها در درون یخدان‌های بزرگ یونولیتی فراهم آورده و در بازدیدهای سالانه هیچ گونه تخریبی در کیفیت یا عدم ماندگاری در آنها مشاهده نکرده‌ام.

در این ارتباط و با این روش ما توانسته‌ایم پس از سال‌ها کاوش یک آرشیو بسیار ارزشمند از بقایای انسانی را با تعداد بیش از ٨٠٠ اسکلت در شهر سوخته به وجود آوریم که با کیفیت همان روزهای نخست در گورها، قابل دسترسی و قابل مطالعه است.
در کاوش‌های دیگر هم همین روش آرشیو بقایای انسانی را اعمال کرده‌ایم که در استان‌های مربوط نگهداری می‌شود.

چه ضرورتی دارد که استخوان‌ها آرشیو شوند؟
همان‌طور که ظروف و اشیای مکشوفه از کاوش‌ها طبقه‌بندی می‌شوند و در موزه‌ها یا در مخازن موزه‌ها آرشیو می‌شوند، اسکلت‌های انسانی هم باید آرشیو شود. زیرا همان‌گونه که اشاره شد، آرشیو بقایای انسانی، نقصان‌ها و خطاهای پژوهشی زمان حال را جبران می‌کند. زیرا ما بر حسب نیاز‌ها و توان علمی خود اکنون پژوهش می‌کنیم، در صورتی که دانش بشری بی وقفه پیش می‌رود.

آنچه را که امروز ما قادر به دیدن آن نیستیم، آیندگان خواهند دید. اهمیت همین موضوع سبب شد که اخیرا طرحی را به پژوهشگاه میراث فرهنگی تقدیم کنم که در رابطه با پیشنهاد تاسیس «مرکز مطالعات انسان‌شناسی جسمانی» است.

به این معنی که تمام اطلاعات و داده‌های مربوط به اسکلت‌های مکشوفه انسان که حاصل از کاوش‌های باستان‌شناسی است از سراسر ایران به این مرکز انتقال یابد و طبقه‌بندی علمی شده و در اختیار پژوهشگران علوم زیستی و انسان‌شناسان قرار گیرد و اینچنین مقدمات یک همه‌نگری علمی جهانی فراهم آید.

ما از این نظر منابع عظیمی از محوطه‌های باستانی را در اختیار داریم که اروپا و امریکا به دلیل موقعیت اقلیمی و جغرافیایی فاقد آن است. سابقه زیست انسان در فلات ایران و در محدوده زیست فرهنگ ایرانی بیش از دیگر نقاط جهان بوده و فراهم آوردن این امکانات در یک مجموعه مسلما با استقبال فراوان دانشمندان علوم زیستی و انسان‌شناسان زیستی و جسمانی از سراسر جهان مواجه خواهد شد.

ما در این ارتباط منابع عظیمی از زیستگاه‌های انسان داریم که با قدمت ١٥ هزار سال از عصر فراپارینه سنگی تا عصر میلادی را در بر می‌گیرد. منابعی که در دل خاک پنهان است و جهان دانش مشتاق آن.

نگاهی به زندگی فرزاد فروزان‌فر

١٧ فروردین ١٣٢٨ در گرگان متولد شدم و ٢٠ سال بعد برای ادامه تحصیل در یکی از کشورهای اروپایی راهی ترکیه شدم. هدف من تحصیل در یک رشته نو و متفاوت بود.

طی شش ماه اقامت در استانبول زیبا و تحقیق در دانشکده ادبیات و علوم انسانی، با دپارتمان Anthropology & Ethnology  آشنا شدم و این رشته که برای من نو و جذاب بود مسیر زندگی من را کاملا تغییر داد.

در زمستان ١٣٥٦ مدرک کارشناسی‌ام را در رشته انسان‌شناسی و قوم‌شناسی دریافت کردم و به وطن برگشتم. در بدو ورود در مرکز مردم‌شناسی ایران مشغول به تحقیق و مطالعه شدم تا اینکه درسال ١٣٦٦ سازمان میراث فرهنگی شکل گرفت و همین موضوع زمینه آشنایی من را با پژوهشکده باستان‌شناسی فراهم آورد و من با تغییر در نگرش پژوهشی خودم، به عنوان انسان‌شناس جسمانی همکاری با پروژه‌های کاوش در باستان‌شناسی را آغاز کردم.

در یک چشم برهم‌زدن ٦٦ سال از عمرم گذشت و من همچنان غرق در دنیای باستان، با کوله‌باری از تجربه در گورستان‌های تاریخی و پیش از تاریخی ایران کهن، همچنان حیران و سرگردانم. اکنون تنها هدف من در واپسین روزهای زندگی، انتقال این تجربیات به نسل پویا و جوان امروز سرزمینم ایران است.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان