ماهان شبکه ایرانیان

امام رضا (ع) در مواجهه با اندیشه و عمل واقفیان

پیدایش فرقه های مختلف در جامعۀ شیعی و شکل گیری عقاید آنها، ریشه در عوامل و علل مختلف مذهبی و غیرمذهبی دارد

مقدمه

پیدایش فرقه های مختلف در جامعۀ شیعی و شکل گیری عقاید آنها، ریشه در عوامل و علل مختلف مذهبی و غیرمذهبی دارد. یکی از عوامل مذهبی که در شکل گیری عقاید بسیاری از فرق اسلامی و به خصوص شیعی تأثیر داشته، عقیدة مهدویت است. این آموزه در چارچوب شیعی خود، به ضمیمۀ مسئلۀ غیبت و رجعت، برای برخی سران و پیروان فرق اسلامی دست مایه ای شد تا عقاید خود را بر پایۀ آن بنیان گذاری کنند. عصر امام رضا (ع) را می‏توان اوج فعالیت این جریان ها در جامعۀ شیعی دانست که گروه هایی چون غالیان، زیدیه، اسماعیلیه ، فطحیه و واقفیه حضور داشتند. جریان های مذکور به استثنای واقفیه در ادوار پیش از امامت حضرت رضا (ع) پا به عرصۀ ظهور گذاشته و فعالیت خود را آغاز کرده بودند. بدیهی است که فعالیت هر یک از امامان (ع) معاصر با اندیشه های مذکور، توانست آنان را به انزوا برده و تفکر اصیل شیعی را در مقابل آسیب های احتمالی آنها مصونیتی نسبی بخشید؛ اما جریان واقفیه به دلیل اینکه از جهت های گوناگون تهدیدی به مراتب جدیتر برای جامعۀ شیعی به حساب میآمد کانون توجه و اهتمام آن حضرت قرار گرفت. به همین مناسبت واکاوی ماهیت و شخصیت های جریان مذکور، از زوایای مختلفی مورد توجه پژوهشگران و تحلیلگران مطالعات اسلامی قرار گرفته است . تحقیق دو جلدی الواقفیه دراسۀ تحلیلیۀ، تألیف ریاض محمد حبیب الناصری؛ بررسی زمینه ها و عوامل پیدایش اندیشۀ توقف بر امامان شیعه (ع)، پایان نامۀ کارشناسیارشد سیدجلال امام در مؤسسۀ امام خمینی (ره )؛ مقالۀ «دودستگی در شیعیان امام کاظم (ع) و پیدایش فرقۀ واقفه »، به قلم م. علی بیوکارا، ترجمۀ وحید صفری، مجلۀ علوم حدیث شمارة ٣٠؛ مقالۀ «فرقه های درون شیعی دوران امامت امام رضا (ع)»، به قلم نعمت الله صفری فروشانی، مجلۀ طلوع شمارة ٢٨؛ از جمله کارهای ارزشمندی هستند که در معرفی و بیان خاستگاه فرقۀ واقفیه انجام شده است. مقالۀ حاضر در قالبی متفاوت از آثار مذکور، واقفیه و امام رضا (ع) را کنار هم قرار داده و ضمن معرفی جامع این فرقه به عنوان تهدیدی جدی در مقابل تفکر اصیل تشیع، به تبیین نحوة مواجهۀ امام رضا (ع) با اندیشه و عمل واقفیان میپردازد.

چیستی و کیستی واقفیه

واقفیه در معنای عام خود، سابقه ای کهن در تاریخ اسلام دارد. این عنوان در کتاب های رجال، تاریخ و نیز در شرح حال اشخاص یا در ذکر مذاهب و فرق شیعه بارها تکرار شده است و بر کسانی اطلاق میشود که در دوره های مختلف ، بر امامت امامان (ع) شیعه توقف کرده بودند. به عنوان مثال «الواقفۀ علی امیرالمؤمنین (ع)» و «الواقفۀ علی موسی (ع)» و «الواقفة علی ابی‏عبدالله (ع)» و «الواقفة علی الحسن بن علی بن محمد(ع)» تعابیری است که شیخ صدوق (م ٣٨١ق ) به کار برده است (١٣٥٩ق: ١٠٣-١٠١). در موارد مذکور کاربرد عنوان واقفیه با ذکر نام امامی (ع) که بر او توقف کرده بودند همراه است. از این رو عنوان واقفه به صورت عام مقید بر همۀ توقف کنندگان بر هر یک از ائمه صادق (ع) است. اما در معنای خاص و کاربرد مطلق آن، به وقف کنندگان بر امام هفتم (ع) اطلاق میشود که آموزه های مهدی موعود (ع) و غیبت و رجعت را، بر آن حضرت تطبیق دادند. نوبختی، ضمن اشاره به وجود واقفیانی برای هر یک از امامان (ع) تأکید میکند که واقفیه به طور مطلق عنوان خاص کسانی است که بر امامت امام موسیبن جعفر(ع) توقف کردند. او میگوید: «هر یک از ایشان  ائمه (ع)- که از دنیا میرفت واقفیه ای داشت که بر امامت او توقف کردند؛ ولی این لقب خاص اصحاب موسیبن جعفر(ع) است » (١٣٨١: ٨٢).

با این حال برخی از بزرگان، اطلاق عنوان واقفیه را ولو به طور مطلق، بر دیگر متوقفان در امامت بعید ندانستند. از آن جمله، علامه حلی (م ٧٢٦ق ) و بحرانی (م ١١٢١ق ) است که ناووسیه  توقف کنندگان بر امام صادق (ع)  را به طور مطلق تحت عنوان واقفیه ذکر کردند (ناصری، ١٤٠٩ق، ج ١: ٢٠). گفتار کشی درباره علی بن حسان بن کثیر که از اصحاب امام باقر(ع) و امام صادق (ع) بود نیز مؤید دیگری بر این نظریه است: «او واقفی بود و ابوالحسن  موسی بن جعفر (ع)  را درک نکرد» (١٣٤٨: روایت ٤٥١).

چنان که ذکر شد، در تاریخ فرق و مذاهب اسلامی به خصوص در میان فرقه های شیعی، طوایف متعددی با اندیشه های واقفی‏گری وجود داشتند که با وجود اختلاف های موجود، دارای یک وجه اعتقادی مشترک بودند که پیشوای آنان آخرین پیشوای بر حق الهی است و بعد از او کسی را به پیشوایی امامت  نمیشناسند. اغلب معتقدند او همان مهدی قائم است که از میان مردم غایب شد و تا روزی که جهان را از عدل و داد آکنده نسازد رحلت نمیکند. به هر صورت ضمن آنکه در کتاب های رجالی بر بسیاری از توقف کنندگان بر ائمه (ع)، واقفی اطلاق شده است (ابن شهر آشوب، معالم العلما: ٧٤؛ نجاشی، ١٤١٦ق: ١٦٥؛ طوسی، بیتا: ٤٧؛ کشی، ١٣٤٨: روایت ٥٠٥؛ ابن داوود، ١٣٩٢ق: ٢٦٥) اما عنوان مطلق واقفیه حمل بر واقفیۀ موسی بن جعفر (ع) میشود. علت این شهرت را نمیتوان بیارتباط با فراوانی جمعیت واقفیه در میان اصحاب آن حضرت و حضور رجال بزرگی از این طایفه مثل بطائنی، قندی، ابن سماعه، ابن مهران و... دانست .

مطالعۀ شخصیت های واقفه و بررسی عملکرد آنان، انگیزه ها و عوامل شکل دهنده مختلفی را در پشت صحنه این جریان آشکار میسازد که بخشی از واقفی گریها ریشه در باورهای دینی و عقاید مذهبی داشته و عمدتا به سبب تأویل های نادرست و برداشت های غلط از مبانی و اصول امامت و عدم شناخت صحیح ملاک‏های تشخیص امام (ع) شکل میگرفت.

برای فرقه هایی چون زیدیه، کیسانیه و اسماعیلیه و... که فعالیت های سیاسی گسترده ای داشتند، خاستگاه سیاسی و برای واقفیۀ امام صادق (ع) و امام یازدهم (ع) خاستگاه جاه طلبی قابل تصور است. اما در واقفیه به معنای خاص آن (واقفیۀ امام کاظم (ع)) که محور بحث این مقاله است علاوه بر موارد گفته شده، انگیزه های مادی و اقتصادی پررنگ تر به چشم می خورد. در ادام، بر خاستگاه و جایگاه این فرقه در تاریخ تشیع مروری اجمالی می شود.

ویژگی ها

گسترش و حرکت رو به تثبیت جریان واقفی، ثمرة ویژگی های این جریان است. اولین و مهم ترین ویژگی واقفیه مربوط به رهبران آن است که از جایگاه علمی بالایی برخوردار بودند و بسیاری از آنان در زمرة فقهای بزرگ شیعه به حساب می آمدند. دومین امتیاز جریان واقفیه این است که برخی رهبران آن از میان وکلای مورد وثوق امام کاظم (ع) در سازمان وکالت بودند که پشتوانۀ قابل توجهی برای جایگاه و مقبولیت اجتماعی آنان به حساب می آمد (جبار، ١٣٨٢: ٣٩٧-٣٧٤).  ویژگی سوم این است که بسیاری از رؤسای واقفیه دارای جایگاه روایی برجسته ای در بخش های مختلف فق، کلا، تفسیر و دیگر معارف اسلامی و شیعی بودند. بر این اساس ترویج و گسترش آسان اندیشۀ واقفیه توسط افرادی که با عناوین مختلفی چون فقی، وکی، راو، ثقه در میان مردم دارای مقبولیتی بودند امری دور از انتظار نبود.

خاستگاه

در اثر جو اختناق و فشارهای سیاسی بنی عباس بر ضد امامان (ع) شیعه، در دوران امامت امام صادق (ع) و با تدبیر آن حضرت در جهت ساماندهی شیعیان ، نهادی به نام سازمان وکالت به وجود آمد که در یک مجموعۀ هماهنگ تحت فرمان آن حضرت فعالیت می کردند. نهاد وکالت که در حقیق، شبکۀ ارتباطی میان امام (ع) و شیعیان بود، در دوران امام کاظم (ع) استمرار و تکامل یافت. این نهاد، با شرایط ویژه در جامعۀ شیعی فعالیت می کرد که در صورت عدم دسترسی شیعیان به امام (ع)، آنها در شهرهای مختل، ضمن رسیدگی به مشکلات اعتقاد، سیاسی و مالی شیعیان، وجوه مالی مردم را جمع آوری کرد، دور از دید حکوم، آن اموال را به دست امام (ع) می رساندند (جبار، ١٣٨٢: ٣٤١ -٢٧٩). این مسئله به سبب زندانی شدن مکرر و طولانی امام کاظم (ع) که آخرین بار نیز به شهادت آن حضرت منجر شد، با مشکلاتی روبرو گشت و مقداری از آن اموال در دست وکیلان باقی ماند (صدو، ١٣٨٥ش: ٢٣٥؛ طوس، بی تا: ٦٤). گرچه بسط اندیشۀ واقفیان متأثر از عوامل مختلفی بود اما خاستگاه اصلی و نقطۀ آغاز واقفی گری بعد از رحلت امام کاظم (ع) بر محور رابطۀ وکلای امام (ع) و اموالی که در اختیار آنان بود شکل گرفت. در این راستا، مناب، نام سه تن از وکلای امام کاظم (ع) را ذکر کردند. از یونس بن عبدالرحمن نقل شده است: «مات ابو ابراهیم[1]و لیس من قوامه أحد إلا و عنده مال کثیر ان ذلک سبب وقفهم و جحدهم موته طمعا فی الأموا ، کان عند زیاد بن مروان القندی سبعون ألف دینار و عند علی بن ابی حمزه ثلاثون ألف دینار» (هما ، ١٣٧٨ ، ج ١: ١١٣؛ همان: ٤٣). جای دیگر نقل شده است: «کان أحد القوام عثمان بن عیسی الرواسی و کان یکون بمصر و کان عنده مال کثیر و ست جوار» (صدوق: همان ). از جمله افراد و وکلایی که نامش به عنوان بنیان گذار واقفه ذکر شد ابوالحسن علی بن ابی حمزه بطائنی است . او از اصحاب امام صادق (ع) و امام کاظم (ع) بود و در زمان زندانی شدن امام کاظم (ع)، به عنوان فرد مورد اعتماد و وکیل آن حضرت فعالیت می کرد؛ اما پس از شهادت موسی بن جعفر (ع) بر امامت آن حضرت توقف نمود و امامت فرزندش علی بن موسی (ع) را منکر شد (نجاش ، ١٤١٦ق: ٢٤٩).

زیاد بن مروان انباری قند ، شخصیت دوم جریان واقفی، جزء یاران امام صادق و امام کاظم (ع) ذکر شده است. وی از جمله افرادی بود که در زمان امام صادق (ع) با آن حضرت رابطۀ زیادی داشت (طوس، بی تا: ٣٧ ). وی از امام صادق (ع) و فرزندش امام کاظم (ع) روایت های زیادی نقل کرده است (خوی، ١٤١٣، ج ٨: ٣٢٦). همچنین او در زمان امام هفتم (ع)، وکیل آن حضرت در کوفه تعیین شد؛ اما بعد از آن حضر، به انحراف عقیده مبتلا و یکی از ارکان واقفه شد.

ضلع سوم بنیان گذاران واقفه در کنار دو نفر پیشی، عثمان بن عیسی است . وی نیز از یاران مورد اعتماد امام کاظم (ع) و وکیل آن حضرت در مصر بود؛ اما مرتکب خیانت در اموال امام (ع) شد (حل، ١٤١٧ق: ٣٨٢). او شهادت امام کاظم (ع) را منکر شد و دربارة آن حضرت ادعای مهدویت کرد. به همین دلی، حضرت رضا (ع) او را لعنت و شیعیان خود را به لعن او امر کرد (همان : ٢٥٨).

اهمیت ویژة این جریان آنجا روشن می شود که به واسطۀ ایجاد برخی تحریف ها در روایت های معتبر، مصادر تشریع اسباب انحراف های عقیدتی و تغییر در مبانی امامت را هموار می ساخت.

ساختار درونی

واقفیه گروهی از اصحاب امام کاظم (ع) بودند که بر امامت آن حضرت توقف کرده و از پذیرش امامت علی بن موسی الرضا (ع) یا هر شخص دیگری سر باز زده و بر این باور بودند که موسی بن جعفر(ع) آخرین امام (ع) است و کسی را به امامت تعیین نکرده یا دست کم ما از آن آگاه نیستیم. واقفیان در خصوص اینکه امام هفتم (ع) از دنیا رفته یا زنده است؟ و اگر از دنیا رفته چگونه بوده؟ و اگر زنده است چگونه؟ و مسئلۀ امامت پس از او به چه نحوی است؟ و ...سخنان گوناگونی اظهار داشتند؛ ولی همگی بر یک عقیده بودند که موسی بن جعفر همان مهدی موعود و قائم اهل بیت (ع) است که روزی قیام می کند و دنیایی را که از ظلم و بیداد آکنده شده است پر از عدل و داد می سازد. بر همین اساس امامت شخص دیگری را نمی پذیرفتند. بر اساس گزارش ها (نوبخت، ١٣٨١: ٨٠؛ اشعر ، ١٩٩٢م: ٩٠)

طرفداران این اندیشه را میتوان در چهار گروه تقسیم بندی کرد:

باورمندان به رجعت

گروهی معتقد بودند امام (ع) به شهادت رسیده و از دنیا رفته ولی چون او همان مهدی قائم و منتظر امت است، هنگامیکه وقت قیام او فرا برسد رجعت میکند و زمین را که از ظلم و جور پر شده است از عدل و داد سرشار میسازد. این گروه باور خود را به سخنی منقول از امام صادق (ع) مستند می‏ساختند که درباره امام کاظم (ع) فرموده بود: «او شباهتی به عیسی بن مریم دارد و به دست بنی عباس کشته میشود. » اما گروه دیگری از این طیف، شهادت آن حضرت را انکار میکردند و عقیده داشتند او فوت کرده و خداوند وی را به آسمان ها برده است و به هنگام قیامش او را به زمین فرود میآورد (همان ).

باورمندان به غیبت

این گروه به استناد نقل روایتی منسوب به امام صادق (ع) که امام کاظم (ع) را مهدی قائم امت معرفی کرده و فوت وی را حتی اگر سر بریده اش را از فراز کوه به پائین بیندازند قابل باور نمیداند، (همان ) بر این باور بودند که آن حضرت تنها از دیدگان غایب شده است و از دنیا نمیرود تا اینکه عدل و داد را بر همۀ شرق و غرب زمین حکم فرما سازد. اما گروه مذکور نیز در کیفیت و چگونگی غیبت امام کاظم (ع) یک سخن نبودند (همان ).

لا ادریون

این گروه اظهار میکردند با توجه به اخبار غیرقابل انکاری که مهدویت و قائمیت موسی بن جعفر(ع) را تأیید میکند و از طرف دیگر اخبار غیرقابل انکاری که درگذشت پدر و نیاکان آن حضرت را تأیید میکند که خود مؤیدی بر خبر وفات موسیبن جعفر(ع) است، نمیدانیم آیا وی از دنیا رفته یا زنده است. در نتیجه چون نسبت به وفات و حیات آن حضرت قطعیتی برایمان حاصل نشده است ، نمیتوانیم از امامت او هم فراتر برویم. پس بر این امر توقف میکنیم تا در زمان قیام او این امر برای ما آشکار شود(همان ).

غیبت پس از رجعت

گروهی دیگر وفات آن حضرت را انکار نمی‏کردند لکن بر این باور بودند که موسی بن جعفر(ع) پس از وفاتش رجعت کرد  به دنیا بازگشت  و در مکانی پنهان به سر میبرد (غیبت ) و اصحابش با وی دیدار میکنند و او به آنان دستورهای لازم را میدهد. یادآوری میشود که این گروه نیز به روایت هایی استناد میکردند مبنی بر اینکه او قائم نامیده شده است زیرا پس از وفاتش برمیخیزد (زنده میشود) (همان ).

عوامل مؤثر بر گسترش واقفیه

گرچه در مجموع مطالب پیش گفته، خاستگاه جریان واقفیه به رابطۀ مسائل و انگیزه های اقتصادی برخی وکلای امام کاظم (ع) دانسته شد، اما عوامل رشد و گسترش این اندیشه را میتوان در بستر عقیدتی جامعه جستجو کرد.

سیره سیاسی امام کاظم

با مطالعه پیرامون احوال و شرایط امام کاظم (ع) ضمن آنکه سیره آن حضرت از جهت سیاسی، متفاوت از سیره ائمۀ پیشین (ع) یافت میشود، شواهدی در راستای تقویت نظریه ای که امام (ع) را درصدد فراهم آوردن زمینه های تشکیل حکومت میدانست به چشم می‏خورد. تقویت سازمان وکالت، جمع آوری اموال فراوان نزد وکلا، گرفتن وجوه شرعی همانند زکات و خراج به صورت وسیع، نهی شدید امام (ع) از همکاری یاران خود با حکومت، اجازه دادن و تشویق افرادی مانند علی بن یقطین جهت نفوذ در دستگاه حکومتی (مجلسی، ١٤٠٣ق: ١٥٨)، توبیخ شدید افرادی از اصحاب خود مانند صفوان جمال که شترهای خود را برای سفر حج به هارون کرایه داده بود (کشی، ١٣٤٨: روایت ٤٤١)، تعیین حدود و ثغور فدک توسط امام (ع) به گونه ای که گسترة حکومتی آن دوره را دربر میگرفت و بالاخره زندانی شدن امام (ع) در زمان هارون (مجلسی: ١٤٠٣ق، ج ٤٨: ١٣١ و ١٤٥)، مجموعه شواهدی هستند که ضمن انسجام شیعیان و تضعیف حکومت عباسیان ، این ذهنیت را نیز در باور شیعیان تقویت میساخت که امام (ع) درصدد تشکیل آن حکومت آرمانی است. به همین مناسبت کسانی که چنین تصوری در ذهنشان ایجاد شده بود نمی‏توانستند باور و قبول کنند که امام (ع) قبل از آنکه موفق به تشکیل حکومت آرمانی شده باشد از دنیا برود. بر این اساس پذیرش طرح ادعاهایی چون غیبت امام (ع) در کنار این همه قرینه و گذران بخش پایانی عمر امام (ع) در زندان هارون ، نزد شیعیان امری دور از ذهن به نظر نمیرسید.

تحلیل های نادرست عقیدتی

این گونه شبهه ها گاهی در اثر القای اندیشه های نوظهور و گاه به سبب برداشت های نادرست از برخی مبانی و مصادر عقیدتی پدید می آمدند. از مهم ترین این شبهه ها که در جامعه پذیری اندیشۀ واقفیه اثرگذار بود میتوان به موارد زیر اشاره کرد:

روایت های قائم و مهدی

یکی از آمال مهم شیعیان، روایت های قائم و مهدی است که از دیرباز در میان شیعیان مطرح میشد. از این رو در طول تاریخ نیز گاهی فرد یا افرادی با این ادعا برخاسته و تعداد زیادی از شیعیان را به خود جذب میکرد. به نظر میرسد در طول دوران امامت امام کاظم (ع) به ویژه در سال های آخر عمر آن حضرت در زندان و همچنین پس از وفات آن حضرت، تعدادی از شیعیان افراطی، این روایت ها را دست کاری کرده یا به گونه ای جعل کردند که فقط قابل انطباق بر امام کاظم (ع) باشد. مانند این حدیث نقل شده از امام صادق (ع): «سابعکم قائمکم » (شهرستانی، ١٤١٩ق، ج ١: ٢٧٥)، بدین معنی که هفتمین فرد سلسلۀ امامت قائم (ع) است.

شبهۀ غسل امام یکی از ابزار تبلیغاتی بانیان و مروجان واقفیه، روایتی است که غیر امام را از غسل دادن امام (ع) نهی کرده است:  «ان الامام لا یغسله الا الامام » – (کلینی، ١٣٨٩ق، ج ١: ٢٢٥-٢٢٤). ارکان واقفیه این روایت را در راستای اهداف خود تغییر داده و اثبات امام (ع) بعدی را به غسل امام (ع) قبلی منوط ساختند. آنان اظهار میکردند چون هنگام رحلت موسی بن جعفر(ع) در بغداد، علی بن موسی (ع) در مدینه حضور داشت و امکان غسل دادن امام کاظم (ع) برایش فراهم نبوده است او نمیتواند امام (ع) باشد. شیخ صدوق، برخی از این اخبار را در کتاب عیون اخبارالرضا به نقل از امام رضا (ع) آورده و دربارة بطلان عقیده و استدلال واقفیه میگوید:

این اخبار را در این کتاب به منظور رد عقیدة واقفیۀ موسی بن جعفر (ع) آوردم که می‏پندارند او زنده است و امامت امام رضا (ع) و امامان (ع) پس از او را انکار میکنند. صحت وفات موسی بن جعفر(ع) برای ابطال عقیده ایشان کافی است. آنها دربارة این روایت ها سخنانی دارند و میگویند امام صادق (ع) فرموده امام (ع) را جز امام (ع) غسل نمیدهد و اگر علی بن موسی الرضا (ع)، امام (ع) بود باید او بدن موسی بن جعفر(ع) را غسل می‏داد. البته در اینکه شخص دیگری بدن موسی بن جعفر(ع) را غسل داد دلیل و حجتی برای آنها وجود ندارد، زیرا امام صادق (ع) نهی کرده است که بدن امام (ع) را کسی جز امام (ع) بعدی غسل دهد و اگر شخص دیگری در غسل امام متوفی دخالت کرد امامت امام بعدی باطل نمیشود و آن حضرت نفرموده امام نیست مگر کسی که جنازه امام قبلی را غسل داده باشد، پس استدلال آنها به این اخبار باطل است. علاوه بر این، در برخی اخبار نقل شده که علی بن موسی(ع) بدن پدرش موسی بن جعفر(ع) را به گونه ای که بر حاضران پوشیده ماند، غسل داد (١٣٧٨ق، ج ١: ١٠٥). به بیانی دیگر سران واقفه نهی تشریعی این حدیث را به نهی تکوینی و دارای اثر وضعی (بطلان امامت امام رضا (ع)) تفسیر کردند. احتمال دیگر این است که روایت نقل شده از امام صادق (ع)، صرفا در خصوص وفات اسماعیل پسر آن حضرت بود و برای نشان دادن اینکه او در مرتبۀ امامت نبوده، شخصا مبادرت به غسل او نکرده بلکه امر به غسل او نمود (همان، ١٣٥٩ق: ج ١: ٧١). توجیه و احتمال دیگر این است که روایت های مذکور میتواند ناظر به شرایط عادی و طبیعی باشد نه در حالت ضروری و اضطرار (مفید، ١٩٩٣م : ٢٤٩)، مانند موقعیت سخت و دشواری که عباسیان بر امام کاظم (ع) تحمیل کردند و امکان حضور حضرت رضا (ع) بر بالین پدرش و غسل بدن وی وجود نداشت.

(ع)

شبهۀ نداشتن فرزند برای امام رضا

شیعه بر این باور است که ضرورتا امامت با نص الهی از امامی (ع) به امام (ع) بعد که یکی از فرزندان - به جز حسنین (ع)- وی است انتقال مییابد. امام رضا (ع) نیز تا سال ١٩٥ق صاحب فرزندی نشده بود، این امر بهانه ای در دست واقفیان شده بود، آنان که در امامت حضرت رضا (ع) شک داشتند، به آن حضرت اعتراض میکردند که چگونه دعوی امامت میکند در حالیکه جانشینی ندارد. یکی از سران واقفیه به نام حسین بن قیاما واسطی در نامه ای خطاب به امام رضا (ع) نوشت: «چگونه تو امام هستی در حالیکه فرزندی نداری؟» (کلینی، ١٣٨٩ق ، ج ١: ٣٢٠ ).

عوامل مادی

چنان که ذکر شد رهبران واقفیه با طرح ادعای خود دربارة زنده بودن امام هفتم و توقف بر امامت وی، اموال بسیاری به چنگ آوردند و برای اینکه اهداف و انگیزه های اصلی آنان  یعنی تصرف اموال  برای مردم آشکار نشود به کمک همین اموال به ترویج عقاید بدعت آمیز خود دست زدند و کوشیدند تا از این طریق عده ای از شیعیان و بزرگان

اصحاب امام (ع) را با خود هم داستان کنند. یونس بن عبدالرحمن در این باره میگوید: چون ابوالحسن  امام کاظم (ع)  وفات یافت کسی از وکیلان او نبود مگر که اموال بسیاری نزدش موجود بود و همین امر سبب توقف آنها و انکار وفات ابوالحسن (ع) شد. ٨٠ هزار دینار نزد زیادبن مروان قندی و ٣٠ هزار دینار نزد علی بن ابی حمزه بطائنی موجود بود...وقتی که این را مشاهده کردم و حق برایم آشکار شد و امامت ابوالحسن  امام رضا (ع)  را دانستم، زبان به سخن گشوده و مردم را به امامت وی دعوت کردم. اما آن دو  زیادبن مروان قندی و علی بن ابیحمزه بطائنی  برایم پیغام فرستادند و گفتند چه چیز تو را به این کار وا داشته؟ اگر ثروت میخواهی ما تو را بی‎نیاز میکنیم و ١٠ هزار دینار برایم ضمانت کردند و خواستند از کارم دست بردارم اما من امتناع کردم و گفتم: ما از صادقین (ع) روایت میکنیم که گفته اند: هر گاه بدعت ها آشکار شدند عالم باید دانش خود را آشکار سازد و اگر نکند نور ایمان از او گرفته خواهد شد و من از جهاد در راه امر خدا در هر حالی فروگذار نمیکنم. از این پس آن دو با من دشمنی کردند و کینه ام را به دل گرفتند (صدوق، ١٣٨٥: ٢٣٥).

با وجود همۀ این شرایط ، تطمیع سران واقفیه در گروهی از شیعیان مؤثر واقع شد: «آنها مردم را به سوی خود جلب کردند و از اموالی که در آنها خیانت کرده بودند به آنان دادند مانند حمزه بن بزیع، ابن مکاری، کرام خثعمی و امثال اینها » (کشی، ١٣٤٨: روایت ٧٦٨).

نحوه مواجهة امام رضا (ع) با واقفیان

گزارش هایی همچون گفتگوی امام (ع) با جعفربن محمد نوفلی در مسیر مدینه به مرو و اینکه امام (ع) در زمان حضورش در مرو، حسن بن علی وشاء را به آنجا خوانده و مرگ علی بن ابیحمزه بطائنی (از سران واقفیه ) و چگونگی احوالاتش در قبر را به اطلاع وی رسانده است (ابن شهر آشوب، بیتا، ج ٤: ٣٣٧)، حکایت از آن دارد که در اندیشۀ اعتقادی امام رضا (ع)، مبارزه و مقابله با اندیشۀ واقفیان مسئلۀ اول بوده است. از این رو بسته به نوع عمل واقفیان، میتوان نحوه و سطح مواجهۀ امام (ع) با آنان را در قالب های زیر بیان و تقسیم کرد:

مناظره

یکی از شیوهای مبارزة امام رضا (ع) با جریان واقفی، برگزاری مناظره های علمی بود که در حضور افراد دیگر انجام م گرفت. آغازگر این مناظره ها عمدتا واقفیان بودند که شبهه های خود را در زمینهای مختلف مطرح می کردند و پاسخ می شنیدند. این شبهه ها علاوه بر موارد پیش گفته همچون شبهۀ عقیم بودن امام (ع)، وجوب غسل امام (ع) قبلی به وسیلۀ امام (ع) بعدی و شبهه های مربوط به مهدویت امام (ع) در عرصه ای دیگری همچون اعتراض به امام (ع) به جهت نداشتن تقیه و نیز شبهۀ وفات نکردن امام کاظم (ع) یا حداقل تشکیک در وفات آن حضرت خود را نشان می داد (ناصر، ١٤٠٩، ج ١: ١٥٥- ١٥٤). به نقل از ابن حازم گروهی از واقفه از جمله علی بن ابی حمزه بطائنی، محمدبن اسحاق بن عمار، حسین بن مهران و حسن بن ابی سعید مکاری نزد امام رضا (ع) حضور یافتند. علی بن حمزه از آن حضرت دربارة پدرش و جانشینی او سؤال کردند. امام (ع) فرمود: «پدرم از دنیا رفت و جانشین او هستم. » حسین بن مهران گفت: «اگر چنین است چرا آشکارا بیان نم کنید؟» امام (ع) فرمود:

آیا منظورت این است که نزد هارون بروم و بگویم من امام هستم و شما کاره ای نیستی؟ بدان که سیره رسول خدا(ص ) در آغاز رسالتش این گونه نبود، بلکه ابتدا رسالت خود را تنها با اهل و افراد مورد اطمینان خود در میان گذارد. من هم اگر با شما از امامت خود سخن میگویم به سبب این است که شما امامت امامان (ع) پیش از من را قبول دارید که همه پدران من هستند و نیز به خاطر این است که در حق من نگویید که علی بن موسی درباره پدرش تق یه کرده و می گوید او زنده نیست. زیرا من نزد شما دربارة خودم تقیه نمیکنم و می گویم من امام هستم، پس چگونه دربارة پدرم تقیه کنم؟ (صدو، ١٣٧٨، ج ٢: ٢١٣).

امام رضا (ع) در مواجهه با اندیشۀ واقفیان که م گویند موسی بن جعفر(ع) رحلت نکرده اس، فرمود: «سبحان الله! مات رسول الله و لم یمت موسی بن جعفر؟ بلی والله لقد مات و قسمت أمواله؛ سبحان الله! رسول الله از دنیا رفت و موسیبن جعفر(ع) از دنیا نرفت؟ بلی به خدا قسم هر آینه وفات یافت و اموالش هم تقسیم شد» (همان، ج ١: ١٠٦). در مورد مسئلۀ مهدویت نیز امام رضا (ع) در ادامۀ احادیث وارده از پیامبر اکرم و (ص ) ائمه (ع)، قائم را چهارمین فرزند خود خواند (همان، ١٣٥٩ق : ج ١: ٣٧٢ ). بدین ترتیب نه تنها مسئلۀ مهدویت خود که سؤال برخی از افراد بود (همان: ٣٧٠) را رد کرد بلکه مهدویت پدرش را نیز رد کرد.

همچنین فراوانی احادیث امام رضا (ع) در مورد مسئلۀ امامت و اهمیت آن ، علاوه بر اینکه پرده از بحران موجود در آن زمان در مورد این امر برمیدارد، نشان از فعالیت عمیق واقفیه در این راستا دارد که امام (ع) در موقعیت های مختلف، آن را بیان و بر آن تأکید میورزد. از محمدبن عیسی یقطینی روایت شده: «زمانی مردم در مورد امامت امام رضا (ع) دچار اختلاف شده بودند، مسائلی را که از آن حضرت سؤال شد و ایشان پاسخ داده بود را گرد آوردم، به ١٥ هزار مسئله رسید» (طوسی، بیتا: ٧٣).

این گزارش حکایت از وسعت شبهه افکنی و شدت بحران واقفیه دارد که امام (ع) این گونه با آن درگیر بوده و نیز نشان دهندة اهمیت مسئله است که باعث شده که امام وقت بسیاری برای آن صرف کند.  لازم به ذکر است که در نتیجۀ این مذاکره ها و گفتگوها، افرادی به حق و حقیقت رهنمون شده و در صراط مستقیم قرار گرفتند. برای نمونه، حسین بن بشار میگوید که پس از رحلت امام کاظم (ع)، در حالیکه اعتقاد به فوت امام کاظم (ع) و امامت امام رضا (ع) نداشته، نزد امام رضا (ع) رفته و پس از گفتگو با ایشان به فوت امام کاظم (ع) و امامت امام رضا (ع) معتقد شده و بدین ترتیب شبهۀ حیات امام کاظم (ع) برای او رفع شده است (کشی، ١٣٤٨: روایت ٨٤٧).

شاگردپروری و مقابله فرهنگی

گاهی نیز اصحاب برجسته و پرورش یافتگان مکتب اهل بیت (ع) به مناظره با صاحبان این اندیشه می‏نشستند. یونس بن عبدالرحمن و علی بن میثم در نشستی با برخی از واقفیان مناظره میکردند که بحث و جدل شدت یافت و علی بن میثم به آنان گفت : «شما در چشم من، پست تر از ممطوره (سگ باران خورده ) هستید» (نوبختی، ١٣٨١: ٩٦؛ شهرستانی، ١٤١٩ق : ١٤٥؛ رازی، ١٣٩٢ق: ٢٩٠). بعدها این نام رواج یافته و به عنوان یک نام طعن آمیز برای واقفیان به کار برده میشد.

یکی از شیوه های بسیار وسیع و اثرگذار واقفه که به شدت در استحکام پایه های آنان تأثیر شایانی داشت، نگارش کتاب هایی با عناوین الغیبه بود که از نخستین روزهای به وجود آمدن واقفه آغاز شد. ظاهرا علی بن حسن طاطری، دانشمند واقفی که از شاگردان امام کاظم (ع) بود، اولین کسی است که بر اساس تفکر واقفی کتابی دربارة غیبت نوشت (نجاشی، ١٤١٦ق: ١٧٠؛ ابن ندیم ، ١٤١٧ق: ٢١٧-٢١٦). در مقابل این شیوه نیز برخی از اصحاب برجستۀ امام (ع) دست به قلم میشدند. علی بن مهزیار اهوازی یکی دیگر از پیروان و وکلای امام رضا (ع)، کتابی با عنوان کتاب القائم نوشت که به نظر میرسد هدف از تألیف [2]این کتاب، پاسخگویی به جدل های واقفیان در مورد هویت قائم بوده است.

مکاتبه

روش دیگر امام (ع) در مبارزه با واقفه برای نفی و ابطال ادعای مهدویت آنان نسبت به امام کاظم (ع)، مکاتبه هایی است که به عنوان سند مکتوب میان امام (ع) و بعضی از واقفیان مبادله میشد. نخستین نامه از جانب امام رضا (ع) به سران سه گانۀ واقفه (علی بن ابیحمزه، زیاد قندی و عثمان بن عیسی) دربارة مطالبۀ اموالی از امام کاظم (ع) که در نزد آنان بود ارسال شده است. در نامۀ امام (ع) آمده است: آنچه از اموال و کنیزان در زمان پدرم، نزد شما جمع آوری شده است ، اکنون پس از رحلت او به من تحویل دهید، زیرا من جانشین و وارث او هستم و ما میراث پدرم را تقسیم کردیم. برای شما نیز عذری نیست که آن اموال را بیش از این نزد خود نگه دارید (صدوق، ١٣٨٥: ٢٣٦).

از دیگر مکاتبه ها میتوان به نامۀ امام (ع) به حسین بن مهران اشاره کرد. حسین بن مهران همان شخصی است که به دلیل تقیه نکردن، امام رضا (ع) را مورد انتقاد قرار داد و بر این اساس امامت آن حضرت را منکر شد (همان، ١٣٧٨ق، ج ٢: ٢١٥-٢١٤). امام رضا (ع) برای نجات وی، نامه ای مفصل و اخطارآمیز برای همراهانش فرستاد (کشی، ١٣٤٨: روایت ٥٩٩) تا اینکه آنان را بر اخطارهایش شاهد بگیرد، زیرا عادت حسین این بود که هر گاه مسئلۀ ناخوشایندی به وسیلۀ نامه از او خواسته میشد، دریافت چنین نامه ای را انکار میکرد. گرچه این نوع مکاتبه ها در مورد حسین بن مهران بیتأثیر بود لکن در مورد بزنطی مؤثر واقع شد (طوسی، بیتا: ٤٧). در این باره از احمد بن ابی نصر بزنطی چنین نقل شده است: من بر موسی بن جعفر(ع) توقف نموده و امامت امام رضا (ع) را قبول نداشتم تا اینکه نامه ای به ایشان نوشتم و مسائلی را پرسیدم. در این میان، یکی از مسائل مهم را فراموش کردم؛ اما هنگامیکه جواب ایشان را دریافت نمودم، ملاحظه کردم که جواب همۀ مسائل و از جمله آن مسئله ای را که فراموش کرده بودم، از جانب امام (ع) به دستم رسید. من از این جریان به خود آمده و از ادعای مهدویت درباره موسی بن جعفر(ع) بازگشتم و امامت علی بن موسی (ع) را پذیرفتم. پس از آن از امام (ع) تقاضای ملاقات نمودم و ایشان در آخر همان روز مرا پذیرفت ( راوندی، ١٤٠٩ق، ج ٢: ٦٦٢)

جلوگیری از جعل و تحریف روایت ها

چنان که ذکر شد بخش وسیعی از ذخایر روایی تشیع در اختیار واقفیان بود. از این رو به اقتضای منافع خود، روایت ها را جعل و تحریف میکردند. برای پاکسازی احادیث و جلوگیری از تحریف روایت ها، امام (ع)، راویان و ناقلان احادیث تحریف شده را دروغ گو خوانده و صورت صحیح روایت را بیان میفرمود. از جمله موارد گفته شده به دو مورد اشاره میشود:

- ابن قیاما صیرفی از امام رضا (ع) در مورد پدر بزرگوارش پرسید. امام (ع) در پاسخ او فرمود: «از دنیا رفت، همان طور که پدرانش از دنیا رفتند. » ابن قیاما گفت: «پس با این حدیثی که یعقوب بن شعیب از ابو بصیر نقل کرده ، چه کنم؟ که امام صادق (ع) فرموده اگر کسی خبر مرگ این فرزندم را به شما داد و گفت که او وفات یافت، کفن شد، به خاکش سپردند و دستانش را به نشانۀ پایان کار تدفین بر هم زد، باور نکنید. » امام (ع) فرمود: «ابو بصیر دروغ گفت، امام صادق (ع) این گونه به او نفرموده بود، بلکه فرموده بود: اگر کسی خبر فوت صاحب هذا الامر (قائم ) را برای شما آورد، باور نکنید» (کشی، ١٣٤٨: روایت ٩٠٢).

- در گزارشی آمده است که علی بن ابی حمزه بطائنی برای انکار امامت امام رضا (ع) به آن حضرت گفت: «روایت داریم که امام (ع) تا جانشینش را نبیند، از دنیا نمیرود. » امام رضا (ع) روایت را بدان گونه که ابن ابی حمزه نقل کرده بود، رد نمود و کلمۀ «الا القائم » را به روایت افزود، یعنی امام (ع) تا جانشینش را نبیند، از دنیا نمیرود مگر قائم .  علی بن ابی حمزه گفت: «بله، به خدا چنین چیزی در روایت هست. » پس امام (ع) به او فرمود: «وای بر تو! چگونه جرئت کردی، به روایت تحریف شده برایم استدلال کنی؟» سپس امام (ع) به علی بن ابی حمزه چنین هشدار داد که ای پیرمرد! از خدا بترس و از کسانی که مانع دین خدا هستند، نباش (همان : روایت ٨٨٣).

طرد اجتماعی

راهکار و موضع دیگر امام (ع) علیه واقفه، جداسازی صف آنان از صف شیعیان خود بود: «ینهی شیعته عن مجالستهم و مخالطتهم؛ شیعه را از همنشینی و آمیختن با آنان نهی میکرد» (صدر، بیتا: ٤٤٠). در این نوع مبارزه، امام (ع) برای جلوگیری از ایجاد جنگ های روانی در میان شیعیان و به انزوا کشاندن گروه واقفه، شیعیان را از مجالست و همراهی با واقفه منع میساخت. نقل شده است که وقتی حضرت از همنشینی یکی از یاران خود به نام محمد بن عاصم با واقفیان خبردار شد، وی را به شدت نهی کرد: یا محمد بن عاصم، بلغنی أنک تجالس الواقفۀ قلت نعم جعلت فداک أجالسهم و أنا مخالف لهم ، قال لا تجالسهم فإن الله عز و جل یقول و قد نزل علیکم فی الکتاب أن إذا سمعتم آیات الله یکفر بها و یستهزأ بها فلا تقعدوا معهم حتی یخوضوا فی حدیث غیره إنکم إذا مثلهم، یعنی بالآیات الأوصیاء الذین کفروا بها الواقفۀ (کشی، ١٣٤٨: روایت ٨٦٤ ).

در روایتی دیگر، امام (ع) با عبارت «انصب لهم من العداوه یا یحیی ما استطعت » به صحابی خود به نام یحییبن مبارک دستور میدهد تا میتواند با واقفیه دشمنی کند (همان : روایت ٨٨٠). از رهگذر این سیاست، خط اصیل تشیع و جامعۀ امامیه در نقطۀ مقابل واقفیه قرار گرفت و دامنۀ تأثیرگذاری آنان بسیار محدود شد: «فإن الإمامیه کانوا فی غایۀ الاجتناب و التباعد عنهم حتی أنهم کانوا یسمونهم الممطوره أی الکلاب التی أصابها المطر؛ همانا امامیه به شدت از آنان (واقفه ) دوری میجستند تا جایی‏که آنها را ممطوره به معنای سگ های باران خورده نامیدند » (عاملی، ١٤٠٩ق: ج ٢: ٦٩).

محدودسازی منابع مالی

ترویج و توسعۀ یک جریان ، با منابع مالی و پشتوانه های اقتصادی خود رابطۀ مستقیم و غیرقابل انکاری دارد که جریان واقفیه نیز تابع این قانون کلی بود. شیعیان و مریدان امام کاظم (ع) که در مناطق مختلفی چون مصر، بغداد، کوفه و.... ساکن بودند تحت شرایط امنیتی، سیاسی یا بعد مسافت از امکان دسترسی مستقیم به امام محروم بودند، به همین مناسبت وجوه شرعیه، هدایا و نذرهای خود را به وکلای آن حضرت پرداخت میکردند تا در فرصت مناسب به امام (ع) تحویل دهند. وکلای مذکور که از رهگذر دریافت موارد فوق اموال فراوانی در اختیار داشتند، پس از رحلت امام کاظم ضمن اینکه همچنان در سایۀ وکالت از طرف امام (ع)، جایگاه اجتماعی خود را داشتند در زمرة بانیان و مروجان اندیشۀ واقفیه قرار گرفتند. یکی از شیوه های رایج واقفیان ، تطمیع افراد و رشوه دادن به شیعیان امام رضا (ع) بود. از جمله نقل شده که واقفیان به صفوان بن یحیی وکیل امام رضا (ع) پیشنهاد کردند تا در قبال رها کردن امام (ع)، مقدار زیادی پول دریافت کند ولی او این پیشنهاد را رد کرد (نجاشی، ١٤١٦ق: ١٣٩). بدیهی است که اموال و وجوه مذکور سرمایه و پشتوانۀ قابل اتکایی برای ترویج اندیشه ها و ابزار قابل اعتمادی برای دستیابی به اهداف آنان به حساب میآمد. امام رضا (ع) برای مقابله با ترویج اندیشۀ آنان و جلوگیری از فریب شیعیان، سیاست تحریم اقتصادی علیه آنان را تدبیر فرمود. یونس بن یعقوب دربارة پرداخت زکات به آنها از امام (ع) سؤال کرد: قلت لأبی الحسن الرضا (ع) أعطی هؤلاء الذین یزعمون أن أباک حی من الزکاة شیئا قال لا تعطهم فإنهم کفار مشرکون زنادقه؛ به امام رضا (ع) عرض کردم به آنهایی که بر این باور هستند که پدرت زنده است زکات بدهم؟ فرمود به آنها ندهید همانا آنها کفار مشرک زندیق هستند (کشی، ١٣٤٨: روایت ٨٦٢ ).

با منع شیعیان از پرداخت زکات به این گروه، آنان با محدودیت و کاهش جدی منابع مالی مواجه شدند و زمینۀ تنگناهای اقتصادی و کاهش فعالیت های هزینه طلب آنان فراهم شد. به عبارتی دیگر با منعی که امام (ع) از پرداخت زکات و دیگر وجوه به واقفیان ایجاد کرده بود آنان دیگر قادر نبودند در پوشش وکالت امام (ع)، منابع مالی و پشتوانۀ اصلی خود را تأمین کنند، به دنبال آن، از تطمیع افراد مؤثر جامعه و پرداخت هزینه های دیگر برای ترویج اندیشۀ خود بازمانده و دامنۀ فعالیت و اثرگذاری آنان محدود میشد.

معرفی ماهیت واقفیان و بیان عاقبت آنان

چنان که مکرر در طول مقاله اشاره شد سران واقفه به واسطۀ وکالت و وثاقتی که از طرف امام کاظم (ع) داشتند، در باور جامعه از مقبولیت اجتماعی و علمی مناسبی برخوردار بودند. به همین مناسبت زمینۀ پذیرش سخنان آنان پیرامون مباحث اعتقادی از جمله ادعای مهدویت امام کاظم (ع) فراهم بود. معرفی چهره واقعی و پرده برداری از ماهیت آنان، بهترین ابزاری بود که امام رضا میتوانست اعتبار و سابقۀ مثبت برخی از آنان را که در شمار بزرگان اصحاب ائمه (ع) بودند مخدوش ساخته و زیر سؤال ببرد تا از این رهگذر از گمراه شدن و گرفتاری شیعیان در دام آنان پیشگیری کند.  علی بن عبدالله زبیری در نامه ای از امام رضا (ع) درباره واقفیه سؤال پرسید و امام (ع) پاسخ فرمود: «الواقف عاند عن الحق و مقیم علی سیئۀ ان مات بها کانت جهنم مأواه و بئس المصیر؛ واقفی، ستیزه گر و معاند حق و پایدار بر گناه است و اگر واقفی با این عقیده بمیرد، جایگاهش جهنم میباشد و جهنم بدجایگاهی است » (کشی، ١٣٤٨: روایت ٨٦٠). از نظر امام رضا (ع) واقفیان، دروغ گو و حتی کافر هستند: «لعنهم الله ما أشد کذبهم...؛ خدا آنها را لعنت کند چقدر دروغ گویی آنان، شدید است » (همان: روایت ٨٦٨). «کذبوا و هم کفار بما أنزل الله عزوجل علی محمد (ص )...؛ آنان دروغ گفته اند و به آنچه که خداوند بر پیامبر(ص ) نازل کرده، کافر شده اند» (همان: روایت ٨٦٧).

علاوه بر بیان کلی پیشین امام (ع) دربارة واقفه، در مواردی با تصریح به نام افراد معین، بر دروغ گو خواندن افراد واقفی تأکید میفرمود از جمله دربارة ابن ابیحمزه فرمود: «آیا وی همان فردی نیست که روایت میکرد، سر مهدی عباسی به عیسی بن موسی همدم سفیانی، هدیه شد و گفت که ابا ابراهیم (امام کاظم (ع)) تا هشت ماه دیگر برمیگردد، آیا دروغ وی بر آنان آشکار نشده است؟ » (طوسی، بیتا: ٦٩). این روایت، در حقیقت بیانگر هشدار و هدایتگری امام (ع) به کسانی است که از روی سادگی و سردرگمی در دام واقفه گرفتار شده بودند.

- امام رضا (ع)، زندگی واقفیان را در سرگردانی و حیرت و مرگشان را چون زندیق ها دانست و بالاخره امام (ع)، واقفیان را کافر، مشرک و زندیق خواند (کشی، ١٣٤٨: روایت های ٧٦١، ٧٦٢، ٨٦١، ٨٧٦ و ٨٧٨).

- در مورد عاقبت و سرانجام واقفیان، نقل شده که امام رضا (ع) فرموده است وقتی درون قبر از علی بن ابی حمزه در مورد امامانش سؤال شده است ، وی تا امام کاظم (ع) شمرده و نتوانسته ادامه دهد و ملائکه ضربه ای بر سر او زده اند که از آن ضربه، قبرش تا روز قیامت، آتش گرفته است (ابن شهرآشوب؛ بیتا: ٣٣٧؛ کشی، ١٣٤٨: روایت های ٨٣٣، ٧٥٥).

لعن و نفرین

روایت های فراوانی از امام (ع) رسیده است که در آنها، واقفه مورد لعن آن حضرت قرار گرفتند. شدت لعن امام (ع) با عبارت هایی چون «لعنهم الله ما اشد کذبهم » (کشی، ١٣٤٨: روایت ٨٦٨) حکایت از دلخوری شدید آن حضرت از آنان است.  به نقل از محمدبن سنان آمده است که نزد امام رضا (ع) بودم ، سخن از علی بن حمزه به میان آمد، امام (ع) ضمن اینکه او را لعن کرد فرمود: «او می خواست در زمین و آسمان خداوند عبادت نشود، اما خداوند نور خود را تمام نمود، هر چند ملعون مشرک ناپسند دارد...ابن ابی حمزه و امثال او کسانی هستند که میخواهند نور خدا را خاموش کنند (طوسی، بیتا: ٤٦). در گزارشی از محمدبن جعفر نوفلی که ذکر آن گذشت آمده است: قلت جعلت فداک إن أناسا یزعمون أن أباک حی فقال کذبوا لعنهم الله و لو کان حیا ما قسم میراثه و لا نکح نساؤه و لکنه و الله ذاق الموت کما ذاقه علی بن أبی‏طالب؛ عرضه داشتم فدایت شوم گروهی بر این باور هستند که پدرت زنده است. امام (ع) فرمود خداوند آنها را لعنت کند. اگر پدرم زنده میبود میراثش تقسیم نمیشد و همسرانش نکاح نمیشد، اما به خدا قسم او طعم مرگ را چشید همان گونه که علی بن ابی‏طالب چشید (صدوق: ١٣٧٨ق: ج ١: ٢٣٣ ).

سخن آخر اینکه موضع گیری امام (ع) و شاگردان آن حضرت به گونه ای بود که تعداد زیادی از افراد واقفه چون عبدالرحمن بن حجاج، رفاعه بن موسی اسدی، یونس بن یعقوب، جمیل بن دراج، حماد بن عیسی جهنی، احمد بن محمد بزنطی و حسین بن علی الوشاء (طوسی، بیتا: ٤٧) را توانستند قانع کنند و به موقعیت تثبیت شده ای برای خود دست یابند. به خصوص پس از جریان ولایت‏عهدی امام رضا (ع) توسط مأمون ، محبوبیت امام (ع) به اوج رسید. چه بسا اگر روال به همین ترتیب پیش میرفت واقفیان (ع) زودتر از آنچه رخ داد از جامعۀ شیعی رخت برمی‏بستند. گرچه وفات ناگهانی امام در سال ٢٠٣ق و جانشینی فرزند خردسالش امام جواد(ع) جان دوباره ای در کالبد واقفه دمید و آنها توانستند تعدادی از شیعیان را جذب خود کنند (نوبختی، ١٣٨١: ٩٥).

جمع بندی و نتیجه گیری

از آنچه بیان شد چنین به دست آمد که عده ای از وکلای امام کاظم (ع) که در جامعۀ اسلامی نیز با عناوینی چون وکیل ، فقیه، راوی و ثقه شناخته شده و دارای جایگاه مقبولی بودند، پس از رحلت آن حضرت با انگیزه های مال اندوزی، منکر وفات امام (ع) شده و از پذیرش امامت حضرت رضا (ع) سر باز زدند. افراد مذکور با ارائۀ تفاسیر غلط از بعضی روایت ها، در میان شیعیان این شبهه را ایجاد کردند که امام کاظم (ع) از دنیا نرفته است بلکه او همان امام قائم (ع) است.

تفکر واقفی که بانیان آن از چنان ویژگیها و جایگاهی برخوردار بودند، در باور امام رضا (ع) پرخطرترین اندیشه در مقابل تشیع اصیل و آموزة امامت به حساب میآمد. به همین مناسبت امام رضا (ع) برای نجات فریب خوردگان ساده اندیشی که در دام واقفه گرفتار شده بودند و پیشگیری از گرفتار شدن دیگر شیعیان، مقابله با این اندیشۀ انحرافی و جلوگیری از توسعۀ آن را کانون توجه و محور فعالیت های خویش قرار داده بود. ایشان در تمامی اقدام های علمی و عملی خود ضمن تأکید بر رحلت پدر بزرگوارش و بیان دقیق اصول امامت و مهدویت، شدیدترین مواضع را در مقابل سران واقفیه و مروجان اندیشۀ آنان اتخاذ میکرد.

منابع و مآخذ

ابن داوود حل، حسن بن عل، (١٣٩٢ق ). کتاب الرجال. تصحیح سیدمحمدصادق آل بحر العلوم، نجف: الحیدریه. ابن شهرآشوب، محمدبن علی، (بی تا). معالم العلماء. بی جا.

ابن شهر آشوب، محمدبن علی (بی تا). المناقب. قم: علامه.

ابن ندیم، (١٤١٧ق ). الفهرست. تعلیق شیخ ابراهیم رمضان، بیروت: دارالمعرفه.

اربلی، علی بن عیسی، (١٣٨١ق ). کشف الغّمه فی معرفۀ الائمه. تبریز: مکتبه بنی هاشمی. اشعری قم، سعدبن عبدالله، (١٩٩٢م ). المقالات والفرق، چاپ او، مصر: دارالارشاد.

اما، سیدجلا، «بررسی زمینه ها و عوامل پیدایش اندیشه توقف بر امامان شیعه (ع)». پایان نامه کارشناسی ارشد، (ره ) موسسه امام خمینی

جاسم، حسین، (١٣٧٧). تاریخ سیاسی غیبت امام دوازدهم (ع). تهران: امیرکبیر.

جبار، محمدرضا، (١٣٨٢). سازمان وکالت در عصر ائمه (ع). قم: موسسه امام خمینی (ره).

حر عاملی، محمدبن حسن، (١٤٠٩ق ). وسائل الشیعه. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

حل، حسن بن یوسف بن مطهر، (١٤١٧ق ). خلاصۀ الاقوال. قم: فقاهه.

خوی، سید ابو القاسم، (١٤١٣ق ). معجم رجال الحدیث. قم: الثقافه الاسلامیه.

راز، ابوحاتم، (١٣٩٢ق ). کتاب الزینه. تصحیح عبدالله سلوم سامرای، بغداد: دارالحریه .

راوند ، قطب الدی، (١٤٠٩ق ). الخرائج و الجرائح. قم: الامام المهدی.

شهرستان، محمدبن عبدالکری، (١٤١٩ق ). الملل والنحل. بیروت: دارصعب.

صدر، سید حسن، (بی تا). نهایۀ الدرایه. قم: مشعر.

صدوق، (١٣٨٥). علل الشرایع. تحقیق سید محمدصادق بحرالعلو، نجف: الحیدریه.

صدوق، (١٣٧٨ق ). عیون اخبارالرضا. بی جا: جهان.

صدوقی، (١٣٥٩ق ). کمال الدین و تمام النعمه. چاپ دو، قم: دارالکتب الاسلامیه.

طوسی، محمدبن حسن، (بی تا). کتاب الغیبه. تهران: نینوای حدیث .

کحاله، عمر رضا، (بی تا). معجم المولفین. بیروت: دار احیاء التراث العربی.

کشی، محمدبن عمر، (١٣٤٨). اختیار معرفه الرجال. مشهد: انتشارات دانشگاه مشهد.

کلینی، محمدبن یعقوب، (١٣٨٩ق ). الکافی. چاپ دوم ، تهران : دارالکتب الاسلامیه.

مجلسی، محمدباقر، (١٤٠٣ق ). بحارالانوار. چاپ سوم، بیروت: دار احیاء التراث العربی.

مفید، (١٩٩٣م ). الارشاد. تحقیق موسسه آل البیت (ع)، چاپ دوم، بیروت: دارالمفید.

ناصری، ریاض محمد حبیب، (١٤٠٩ق ). الواقفیه دراسه تحلیلیه، چاپ اول، قم: مهر.

نجاشی، ابوالعباس احمدبن علی، (١٤١٦ق ). رجال نجاشی. تحقیق سیدموسی شبیری زنجانی، چاپ پنجم، قم: جامعه مدرسین.

نوبختی، حسن بن موسی، (١٣٨١). فرق الشیعه. مترجم محمدجواد مشکور، تهران: علمی و فرهنگی.

Razavi Culture

Imam Reza ’s Confrontation with the Mentality

and Action of Waqifite

Seyyed Abdolkarim Hassanpour: Level-Three graduate، Qom Seminary؛ PhD

student، History of Twelver Shia ، University of Religions؛ Member of Islamic Culture and

Sciences Research Institute

Abstract

Although it was not an unprecedented issue to name a person from

Ahl-al-Bayt as the last Imam and Expected Mahdi، a group of Shiites

considered Imam Kazem (PBUH) as Expected Mahgi and Qa’em and

thus rejected his demise and refused to accept Imam Reza as the next

Imam. They were known as Waqifite. Since they posed a serious

threat to Shia ’s noble mentality، Imam Reza paid special attention to

them and allocated much time and effort to deal with their issue. Thus،

analyzing the nature of this incident and those involved has been a

subject of interest for the researchers and analysts of Islamic studies.

Although remarkable and valuable literature has so far been authored

regarding introducing this faction، an analysis on the mutual relations

and positions between Imam Reza and Waqifite is less accounted for.

With descriptive -analytical method and in library-collection manner،

this article examines the issue of Waqifite on two main bases: 1) What

Waqifite is and who they are؛ 2) how Imam Reza confronted them.

Keywords: Imam Reza، Waqifite، Imamate، Mahdism، Qa’em

Razavi Culture

Concepts and Instances of Betrayal of Imam Reza Viewpoint

Morteza Rahimi: Assistant Professor، Faculty of Theology، Shiraz University

Abstract

Betrayal and also dissension، which was once synonymous with

betrayal and is regarded as "the peak of betrayal " in narratives ، are

highly denounced and condemned in Islamic culture. This indicates

Islam’s emphasis on sincerity among Muslims. Encouraging and

directing to bailment as in contrary with betrayal in Islamic teachings

are measurements to prevent such behavior among individuals and to

maintain integrity of the society. The question this article raises is as

people ’s guide and leader appointed by God، "how did Imam Reza

(PBUH) deter people from this damage" especially since the Islamic

society was experiencing an atmosphere of severe repression during

his Imamate. This article reviews the concepts and instances of

betrayal from Imam Reza’s viewpoint and introduces his helpful

guidelines in this regard. The significance of this issue comes from the

fact that protecting religious and cultural boundaries is as essential as

geographic ones and preventing this condemned behavior from

spreading in the society is in fact protecting cultural boundaries of the

society، strengthening social relations and maintaining people ’s

spiritual health.

Keywords: betrayal، bailment، cheating، dissension

Razavi Culture

Imam Hussein and Ashura Epic in Razavi Culture

Mohammad Reza Javaheri: Assistant Professor ، Jurisprudence and Principles of

Islamic Law

Abstract

Ahl-al -Bayt’s behavior and speech are the best source for

understanding the true nature of Ashura ، Imam Hussein’s personality

aspects and the duties of Muslims and Shiites. Imam Reza endeavored

a lot to reveal religious identity، Ashura lessons and messages and

duties and responsibilities of Muslims. Therefore، Razavi Hadiths

regarding Ashura are credible and reliable sources for studying and

benefiting from the revolution of Ashura. With a descriptive-

analytical method، this article seeks to reveal aspects to Imam

Hussein’s personality and the responsibilities of Muslims regarding

him according to Imam Reza’s Hadiths. Translations and analyses of

these Hadiths are presented into two categories of "Imam Hussein’s

Characteristics" and "Responsibilities and Duties of Imam Hussein’s

Followers" and offered to researchers of Imam Hussein’s uprising.

The purpose of this article is to recognize Imam Hussein’s epic

according to Imam Reza’s Hadiths in reliable hadith sources، to model

Imam Hussein’s words and actions and to move in the direction of

growth and perfection.

Keywords: Imam Reza (PBUH)، Imam Hussein (PBUH)، Revolution، Uprising،

Ashura، Karbala، Imam Hussein’s Epic

Razavi Culture

A Communication Study on Blogging Razavi Festival

Majid Mobini: Qom Seminary Student، PhD student، Culture and Communications،

Bagher-al-Oloum University

Abstract

Imam Reza Cultural and Artistic Festival is held annually with the

presence of national and international participants in various fields. Its

blogging field can be a suitable subject for communication study. This

article first explores blogging section in Razavi Festival and

introduces density of information resulting from large number of

blogs as damage. It then examines and analyses the presented criteria

and shows that message and its subsidiary indicators are ignored by

officials in charge and as a result، some blogs that are not rich enough

in terms of content are awarded as the select ones which has led to a

gap between the elite youth and such festivals.

Keywords: Razavi Festival، Communications، Blogging، Imam Reza (PBUH)

Razavi Culture

Imam Reza’s Position Toward Alavian’s Political Movements

During the Abbasid

Jalal Dorakhshah: Professor of Political Science، Imam Sadegh University

Seyyed Mohammad Mahdi Hoseini Faegh: PhD Student International Relations of

Tarbiat Modares University

Abstract

One of Shia’s most important questions is Imams’ positions toward

Alavian’s political movements against various Abbasid caliphs. This

article examines the contexts for the rise of Abbasid and the situations

under their Caliphate. It also explores Imam Reza’s position toward

Alavian political movements. To analyze Imam Reza’s position، an

understanding of political and historical conditions during the Abbasid

and the situation of Alavian during this period is required. Thus،

Alavian’s most important political movements since the rise of the

Abbasid (including Mansour’s caliphate and the uprising of Nafs

Zakia، establishment of advocacy organization، Hadi’s caliphate and

the uprising of Hossein-ibn-Ali-Ibn-Hassan، Haroun’s caliphate and

the foundation of Edrissian government، Alavian during Amin’s and

Mamoun’s caliphates ) as well as Imams’ positions toward these

movements are explored. At the end of this discussion، Alavian’s

movements during Imam Reza’s Imamate are particularly explored.

Keywords: Imam Reza، Abbasid، Alavian ، Political Movement، Uprising

Razavi Culture

An Analytical Look at Imam Reza’s Correction

of People’s Theology

Reza Akbari: Professor of Philosophy and Islamic Theology، Imam Sadegh University

Abstract

A glance at Razavi narratives shows that Imam Reza rectified

people ’s false beliefs regarding God. Most people had humanly

perceptions of divine attributes. For them، God would become angry

the way men did. Negating anthropomorphism of God، Imam Reza

defined attributes such as guile ، ridicule ، ruse، knowledge، etc in a way

that they would not create any imperfection in God. Besides، a

practical method is evident for proof of God in Razavi narratives. He

also answered the question of secrecy and divine Ehtejab and ascribed

it to human sins. Today in religious philosophy، discussions such as

proof of God، language of religion and divine secrecy are among the

most dynamic ones and various theories are presented about them.

These indicate that taking into account the Prophet (PBUH ) and

Imams’ narratives including Razavi ones can provide grounds for

more accurate presentation of theoretical beliefs in modern language.

Keywords: Theology، Holy Quran، Imam Reza، language of Religion، Divine

Secrecy

Razavi Culture

Editorial Office

No. 3، Shahid Kamyab 34 St. Shahid Kamyab

Intersection،Mashhad، Islamic Republic of Iran

Tel: (0511) 2283044-9

Approach: with an academic and research approach، this journal accepts

articles with their main focus on Imam Reza (PBUH) which are authored in

various areas including ideological، theological، juridical (figh)، interpretive،

Hadith، historical and comparative as well as other scientific aspects of the

Erudite of Mohammad (PBUH) Family.

In the Name of God

Razavi Culture Journal

Imam Reza (PBUH) International Foundation for Cultural، Arts

Vol. 1، Series. 4، No. 4، Winter 2014

Managing Director: Seyyd Javad Jafari Ahmadabadi

Editor in Chief: Jalal Dorakhshah

Editorial Board:

Seyyed Mohammad Reza Ahmdi Tabatabai: Associate Professor of Imam Reza

International Foundation for Cultural & Arts

Reza Akbari: Professor of Imam Sadegh University

Jalal Dorakhshah: Professor of Imam Sadegh University

Ali Soroorimajd: Assistant Professor of Imam Reza International Foundation for Cultural & Arts

Mahnaz Shayestehfar: Associate Professor of Tarbiat Modares University

Yahya Talebian: Professor of Allameh Tabatabai University

Mahmoud Vaezi: Assistant Professor of Tehran University

Mohammad Hadi Homayoon: Associate Professor of Imam Reza International

Foundation for Cultural & Arts

Production Manager: Mohammad Nedaee

Layout: Dadeh Gostar Hor Institute

Printing office:

پی نوشت ها

[1] کنیۀ دیگر امام هفتم (ع) است

[2] ر. ک به مقالۀ «دودستگی در شیعیان امام کاظم (ع)» به قلم م. علی بیوکارا. ترجمۀ وحید صفری، مجلۀ علوم حدیث شمارة ٣٠.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان