دوچرخه سواری و رکاب زدن لذت وصف ناپذیری از هیجانات هر کدوم از ماست که تو رویاهای بچگی هم آرزوی داشتن یه دوچرخه شخصی و رکاب زدن تو کوچه و خیابان ها رو داشتیم و دلمون میخواست که بوسیله اون کل دنیارو بگردیم. در این بین یکی از خبرنگاران بریتانیایی تصمیم گرفته با وجود ماشین یا هواپیما، خودش به تنهایی با دوچرخه شخصیش به ایران سفر کنه! دوستان و اطرافیان "ربکا لو"، این خبرنگار بریتانیایی زمانی که از این تصیمیم باخبر شدن احتمال دادن که این فرد عقلش رو از دست داده . سفر با دوچرخه خطرناکی که در این بین این فرد آسیب های جسمی زیادی رو تحمل کرد و با گرمای شدیدی هم روبه رو شد و خودش هم در طی مصاحباتی که داشته اظهار کرده که روزی که لندن رو برای سفر 10 هزار کیلومتری به مقصد ایران ترک کرده، هیچگونه آمادگی جسمی نداشته. در ادامه باما همراه شین تا از تجربه ها و خطرهای سفرِ زنی که از بریتانیا تا ایران رکاب زد ، باخبر بشیم...
حس تردید و اطمینان قبل از سفر ...
این فرد در مصاحبات گفته که شرایط جسمانی و فیزیکی بدنم آماده این سفر نبوده و تا حالا هم از خورجین دوچرخه استفاده نکرده بودم. هیچگونه آشنایی با جهت یابی ها نداشتم و شش سال هم از آخرین باری که دوچرخه سواری کردم میگذره، اما تمام این شک و تردید ها رو نادیده گرفتم و هدفم رو دنبال کردم. هدف من این بود که منطقه ای که توسط غربی ها به اشتباه معرفی شده بود رو به درستی نشان بدم. تمرکزم بر این بود که به طور کلی بخش زیادی از خاور میانه به دور از خشونت و تعصب هست و زنان با خیال راحت میتونن در مناطقشون دوچرخه سواری کنن. عده ای بر خلاف هدف و تصمیم من بودند و میگفتند که تو حتما خواهی مرد! هنگامی که در کافه نوشیدنی میل میکردیم مردی به من گفت: تو یک ساده لوح هستی و در حالی که سرت رو بریدن تو یک خندق خواهی شد! با وجود همه ی اینها من سست نشدم و اعتماد به نفسم رو از دست ندادم چون به من ثابت شده بود که مردم این مناطق مهربان و خونگرم هستن و نرخ جنایت و جرم هم در اونجا پایین هست. تصمیمم رو گرفتم و یه دوچرخه ساده ای که فضای کمی رو هم اشغال میکرد انتخاب کردم. دوچرخه وسیله ای هست که بوسیله اون میتونین دنیا رو واضح تماشا کنین و از نظر مردم هم فردی دیوانه به نظر میاین که با شما مهربان رفتار میکنن و پذیرای شما در زندگیشون هم هستن.
پیشامدهای جالب در حین سفر ...
سفر با دوچرخه من از ژانویه 2015 آغاز شد و اروپارو با عزم و اراده ای قوی رکاب زدم. در حالی که تابستان رو به پاییز بود با اختلاف دما هم استقامت من بیشتر میشد و پاهایم برای رکاب زدن هم قوی تر. بوسنی بدن من رو نیرومند کرد و زمانی که به بلغارستان رسیدم کاملا بدنم قوی شده بود. ترک اروپا که برای من منطقه ای ایمن بود پر از استرس شد و میدونستم که به منطقه ای ناشناخته قدم خواهم گذاشت. ترکیه، لبنان، مصر، سودان، عمان ، عربستان و ایران پیش روی من قرار داشتند. رکاب زدن در آسیا رو با دقت بیشتری آغاز کردم و سرعتم روهم کمی کمتر کردم. در حین مسیرم راننده کامیونی توقف کرد و به من نارنگی داد. کافه داری به من محافظ گوش هدیه کرد و بسیاری هم به من پیشنهاد غذا و مکان دادن. در حین سفر با دوچرخه انواع و اقسام کباب ها رو چشیدم. در تمام طول سفرم یک چیز در خاورمیانه مشترک بود و این نکته آن بود که درِ خانه آنها بر روی غریبه دوچرخه سوار که نیاز به کمک داشت باز بود و آماده پذیرایی. میزبانان از همه نوع قشر بودن که پوشش هایشان از زنان نقاب دار گرفته تا مردان با لباس محلی بودند. حس مشترک بین این مردم هم مهربانی، کنجکاوی و تحمل بود. در سودان خانواده ها به من خورشت لوبیا میدادند و اجازه دادند که در خانه های آجری استراحت کنم. هنگامی که به علت کم آبی در یکی از صحراها بیهوش شدم یکی از خانواده ها از من پرستاری کرد و به من مکان استراحت داد.
سفـــــــــر به ایـــــــــران ..
مهمان نوازی ایرانیان برای من مثل یک ردای محافظ بود چراکه حس میکردم برای من قابل اعتماد هستن. رهگذران غذاهای بسیاری به من میدادند، هرچند که خیلی هم کاربردی نداشت. هندوانه، نان، کیسه های پر از خیار که دور ریخته میشد. فرهنگ ایرانی پر از تناقض هست. در روزهای اولیه سفرم به این کشور پلیس به من تذکر داد تا روسری ای در اثر گرمای زیاد از سرم برداشته بودم رو مجدد بر روی سرم ببندم. چند دقیقه بعد خواهر همسر همان افسر من رو برای خوردن خورشت قیمه به خانه شان دعوت کرد. سفرم به ایران کاملا بدون مشکل نبود و با برخی از رفتارهای نامناسب مردم هم رو به رو میشدم. در مصر که توجه یک ماشین سه چرخه مورد تعقیب قرار گرفته بودم، توسط پلیس متوقف شد و مورد ضرب و شتم هم قرار گرفت. در آن هنگام متوجه شدم که این مردان هیولا نیستند، بلکه اغلب نادان و آموزش ندیده هستن.در فرهنگ ایرانی ارتباط فیزیکی امری شرم آور هست. مشکلات بسیاری هم در این سفر با دوچرخه وجود داشت که کسی نمیتوانست برای آن کاری بکند. مثل ترافیک های شلوغ ترکیه و گرمای غیر قابل تحمل و توالت های نامناسب سودان. در آخر هم مسائل سیاسی برای من کمی نگران کننده بود که خبرنگاران خارجی عموما چندان مورد استقبال قرار نمیگرفتند وبه من هم گفته شد بوده تا به مقامات، تخصص خود را نگویم، البته من این توصیه راهم رعایت کردم ولی چندان نتوانستم با آن کنار بیایم.