سلامت روان حلقه مفقودهای است که نیاز به فرهنگسازی دارد؛ این خلاصه کلام است، چرا که با بیتوجهیها و بیمهریها هنوز هم خدمات سلامت روان تحت پوشش بیمهها قرار ندارند و این مساله به فقر سلامت روان دامن میزند.
به گزارش ، آرمان نوشت: حسین ابراهیمیمقدم، روانشناس درباره ضرورت توجه بیشتر به مساله سلامت روان میگوید: هنوز تعداد بیماران اعصاب و روان جامعه ما در حد استانداردهای بینالمللی نیست که بخواهد فاجعهآمیز باشد، اما همین که در جامعه یک نفر مشکل سلامت روان داشته باشد، بهنظر بنده فاجعه است. چیزی که نگرانکنندهتر است این است که سن ابتلا به بیماریهای اعصاب و روان کاهش پیدا کرده و سیر صعودی دارد. البته تمامی این موارد تحت تاثیر عوامل مختلف است که باید شناسایی شوند.
چگونه میتوان تشخیص داد که فردی از سلامت روانی برخوردار است؟
برای اینکه متوجه شویم یک رفتار سالم و بهنجار یا نا بهنجار است، یکسری معیارها وجود دارد. یکی معیار آماری است. در معیار آماری میگوییم که اگر کاری را اکثریت افراد یعنی بالای 76درصد مردم انجام میدهند، آن کار بهنجار است، اما اگر آن کار را اقلیت مردم انجام میدهند، رفتار نا بهنجار به حساب میآید. دومین معیار اجتماعی است. اینکه کاری از نظر اجتماعی و فرهنگی مورد تایید باشد. به عبارت دیگر اگر کاری به این شکل تایید شود، رفتاری درست محسوب میشود و اگر تایید نشود، نا بهنجار است. سومین معیار روانی و شخصی است،
یعنی خود فرد از انجام دادن کار چه احساسی دارد. در او احساس گناه به وجود میآید یا احساس آرامش و لذت؟ اگر احساس گناه و اضطراب به وجود آمد، نشاندهنده آن است که آن رفتار درست نبوده و برعکس اگر فرد احساس خوشایند داشته باشد، یعنی آن رفتار درست است. برای اینکه ما متوجه شویم افراد از سلامت روان برخوردار هستند یا نه؛ معمولا از این سه معیار استفاده میکنیم. از سوی دیگر، آزمونهای استانداردی هم برای سنجش ویژگیهای شخصیتی افراد، سلامت روان و سلامت عمومی وجود دارند که میتوان از این آزمونها به درستی استفاده کرد. این در حالی است که شاید بتوان گفت معتبرترین معیار مصاحبه و مشاورهای است که توسط روانشناسان و مشاوران به عمل میآید. درواقع بر اساس آن مشخص میشود که فردی از سلامت روانی برخوردار است یا خیر.
جناب دکتر در نکاتی که اشاره کردید، رجوع به روانشناسان و مشاوران را معتبرترین معیار دانستید. این در حالی است که برخی خانوادهها نسبت به مشکلات روانی اعضای خود بیتفاوتاند و روند درمانی را پیگیری نمیکنند. آن چنان که ممکن است که مشکلات روحی و روانی ریشه دوانیده و آینده افراد را تحت الشعاع قرار دهد ...
معمولا در ارتباط با این مساله میگوییم که اختلالات روانی غیرمزمن و پیشرونده هستند؛ یعنی اگر برای یک مشکل روانشناسی اقدامی صورت نگیرد، امکان اینکه خود به خود حل شود بسیار کم است؛ مگر اینکه مشکل روانشناسی بر اثر یک آسیب و رویداد بهصورت مقطعی فرد را دچار مشکل کند. مانند دوران سوگواری که معمولا با گذر زمان حال فرد بهتر میشود، ولی اگر جنبه اختلال روانی مدنظر باشد؛ بهصورت خود به خود از بین نخواهد رفت و نیاز به درمان دارد. نکته بعدی اینکه افرادی هستند که وقتی خانواده و خودشان دچار مشکل میشوند، آن را بهنوعی کتمان میکنند و نمیخواهند بپذیرند یا نمیدانند که مشکلی وجود دارد. ما میگوییم «آن کس که نداند و نداند که نداند، در جهل مرکب ابد الدهر بماند» این افراد چون قبول ندارند که مشکلی وجود دارد، اوضاع و افکارشان نابسامان است. از سوی دیگر، افرادی که قبول دارند مشکلی وجود دارد و برای برطرف کردنش تلاش میکنند، معمولا بهتر میتوانند کمک دریافت کنند. از این رو مشکلاتشان زودتر حل خواهد شد.
این مسائل جای خالی آموزش مهارتهای فردی و اجتماعی و توجه بیشتر به سلامت جسمانی را گوشزد میکند که موجب شیوع اختلالات روحی و روانی در جامعه شده است. بهنظر شما چگونه باید در این شرایط نگرانیهای ناشی از افزایش بیماریهای روحی و روانی را کاهش دهیم؟
جامعه ما خیلی نیاز دارد که رویش کار شود. برای اینکه این اتفاق بیفتد، باید همه گروههای مختلف همکاری کنند. حتما باید تیمهایی متشکل از روانشناسان، جامعهشناسان، متخصصان علوم تربیتی و روانپزشکان در کنار هم باشند و علمای علم اقتصاد را هم در کنار خودشان راه دهند، چون همه اینها در کنار هم میتوانند راهکارهای مناسبی ارائه دهند. البته این راهکارها نباید صرفا برای پر کردن اوقات جلسه و مسائلی از این دست باشند، بلکه حتما باید ضمانت اجرایی هم برای آنها لحاظ شود. زمانی که این اتفاق افتاد، ما میتوانیم اول از هم روی پیشگیری کار کنیم، چون همیشه گفتهایم که پیشگیری بهتر از درمان است، ولی عملا شاهد هستیم که چنین اتفاقی نیفتاده است و بیشتر خودمان را در حوزه درمان آن هم درمانهای پزشکی متمرکز کردهایم.
اتفاقی که منجر شده افراد فقط در زمان نیاز به درمان پزشکی و دارویی به پزشکان مراجعه میکنند که شاید بتوانند تا حدودی از حق بیمه استفاده کنند. توصیه من این است حتما این تیمها وجود داشته باشند، راهکارهایشان را ارائه دهند و به آنها اهمیت داده شود. این اتفاق گرچه نیاز به بودجه اولیه دارد، اما فراموش نکنیم که بودجه اولیه خیلی کمتر از بودجه درمان خواهد بود. همچنین مانع از کارافتادگیها میشود و در نهایت در درازمدت شاهد جامعه پویاتر، سالمتر و با ارتباط مناسبتر خواهیم بود.
در سالهای اخیر مسئولان وزارت بهداشت و درمان نسبت به افزایش 26درصدی مبتلایان به بیماران اعصاب و روان هشدار دادهاند. این در حالی است که بسیاری از این افراد از خدمات سلامت و روان بیبهرهاند ...
هنوز تعداد بیماران اعصاب و روان جامعه ما در حد استانداردهای بینالمللی نیست که بخواهد فاجعهآمیز باشد، اما همین که در جامعه یک نفر مشکل سلامت روان داشته باشد، بهنظر بنده فاجعه است. چیزی که نگرانکنندهتر است این است که سن ابتلا به بیماریهای اعصاب و روان کاهش پیدا کرده و سیر صعودی دارد. البته تمامی این موارد تحت تاثیر عوامل مختلف است که باید شناسایی شوند. از سوی دیگر، حتما باید از طرحهای ضربتی کوتاهمدت و طرحهای درازمدت مثل اماکن ورزشی، پارکها و درمانگاههایی که منجر به شادی و تفرجخاطر میشود، بیشتر استفاده کرد. همچنین بهبود وضعیت اقتصادی و معیشتی هم میزان مقاومت افراد را بیشتر میکند. در کنار آن آموزش مهارت حل مساله، مدیریت زندگی و راهکارهای حل بحران هم میتوانند به کمک ما بیایند.
در ارتباط با خدمات روان درمانی با بیمهری بیمهها مواجه هستیم. آن چنان که معمولا افراد از پس هزینههای مراجعه به روانشناسان و مشاوران برنمیآیند. درواقع این مساله تاثیر شگرفی در فقر سلامت روان گذاشته است. چگونه باید در این راستا چارهاندیشی صورت بگیرد؟
بی مهری بیمهها ناشی از نشناختن و عدم اطلاعات کافی است. به عبارت دیگر برخی افراد که در زمینه بیمه فعالیت میکنند، این تفکر را دارند که روانشناسی جزو کارهای شیک است و مثل عمل زیبایی میماند، در حالی که این طرز فکر کاملا اشتباه است و بعد روانی جزو ساختار اساسی زندگی بشر محسوب میشود. بنابراین باید این تفکرعوض شود. واقعیت امر این است که هزینه مشاوره و روانشناسی با توجه به مقدار زمان صرف شده بسیار کمتر از هزینههای درمانی و پزشکی است. فرض کنید روانشناس در هر ساعت یک نفر را میتواند ویزیت کند، در حالی که یک پزشک چندین نفر را در یک ساعت ویزیت میکند و تفاوت میزان حقالزحمه کاملا مشهود است. از این رو باید گفت که هزینه روان درمانی بسیار کمتر است و روانشناسان و مشاوران با توجه به مدت زمان و تخصصشان هزینه کمتری را دریافت میکنند، اما این ذهنیت پیش آمده که هزینه مراجعه به روانشناسان و مشاوران بالاست، آن چنان که در اکثر کشورهای پیشرفته حق بیمهها به کمک افراد آمده است. اگر این اهتمام در ایران هم رخ دهد یک نهضت اساسی به راه
خواهد افتاد .