مروری بر حیات علمی و مبارزاتی شهید آیت الله سیداسدالله مدنی
اسدالله شهید محراب
شهیدآیت الله مدنی در سال 1293ه. ش(1323ه. ق) در دهخوارقان (آذرشهر) دیده به جهان گشود. پدر ایشان، محرم آقامیرعلی در بازارچه آذرشهر، شغل بزازی داشت. شهید مدنی در چهار سالگی، مادر و در 16 سالگی، پدر خود را از دست داد و دوران کودکی را با رنج و زحمت و سختی به پایان رساند. وی در عنفوان جوانی، به قصد کسب علم و کمال، به شهر مقدس قم عزیمت کرد و به رغم مشکلات فراوان شخصی ناشی از در گذشت پدر و استبداد عصر رضاخانی، با پشتکار وافر به تحصیل علوم دینی مشغول شد.(1) او در حوزه علمیه قم، پس از گذراندن مراحل مقدماتی، از محضر اساتید بزرگ فقه و اصول و فلسفه بهره مند گردید. مدنی پای درس مرحوم آیت الله حجت کوه کمری و آیت الله سید محمد تقی خوانساری حاضر شد و مدت چهار سال نیز در محضر امام خمینی قدس سره حضور یافت و از دروس فلسفه و عرفان و اخلاق ایشان بهره مند گردید.
سید اسدالله مدنی، پس از مدتی به نجف اشرف، در کنار تکمیل تحصیلات عالی خویش، تدریس در سطوح مختلف را شروع کرد و به دستور مرحوم آیت الله حکیم، کرسی تدریس لمعه، رسائل، مکاسب و کفایه را به عهده گرفت و در اندک زمان، جزو اساتید معروف حوزه علمیه نجف اشرف به شمار آمد. شهید محراب، در نجف اشرف در درس خارج مرحوم آیت الله سید عبدالهادی شیرازی و مرحوم آیت الله حکیم و مرحوم آیت الله خوئی شرکت و از مراجع بزرگی از جمله آیت الله حکیم در نجف و آیت الله حجت کوه کمری در قم و آیت الله خوانساری اجازه اجتهاد دریافت کرد.
آغاز مبارزات
شهید بزرگوار آیت الله مدنی مبارزه سیاسی و اجتماعی خود را از دوران تحصیل در شهر قیام و شهادت قم آغاز کرد و در اولین فعالیت های خود به ستیز با بهائیت به عنوان ابزار تفرقه و انحراف در منطقه آذرشهر پرداخت. چنان که تاریخ نشان میدهد، رضاخان و عوامل داخلی استعمار در ایران، برای کوبیدن اسلام خصوصاً مکتب حیات بخش تشیع، زمینه را برای فعالیت بهائیت و دیگرفرق ساختگی فراهم کردند، به طوری که در زمانی کوتاه، سرمایه داران بهایی در آذربایجان- به ویژه مناطق اطراف تبریز- بر بعضی نقاط از جمله کارخانه های برق مسلط شدند. آیت الله مدنی بعد از اطلاع و آگاهی از وضع آشفته و بحرانی منطقه و احساس خطر برای مردم مسلمان، بی درنگ به زادگاه خود برگشت و مبارزه اش را بر ضد فرقه بهائیت آغاز کرد. وی با سخنرانی های روشنگرانه، مردم را علیه طرفداران و تبلیغ کنندگان مرام بهائیت بسیج کرد و با تحریم مصرف برق آن و خرید و فروش با این فرقه گمراه، جو مبارزات ضد بهائیت را تشدید و سرانجام شهر مذهبی آذرشهر را از لوث این فرقه استعماری پاک کرد. در این هنگام، حوادث پیش آمده از طرف شهربانی وقت پیگیری کردید و آن بزرگوار به عنوان تنها عامل تحریکات ضد بهایی شناخته شد و در نتیجه او را به همدان تبعید کردند.(2)
قیام علیه مفاسد اجتماعی در سال 1331 ه.ش درآذرشهر
مجاهد نستوه شهید مدنی، درسال 1331 در میان استقبال اهالی آذرشهر وارد زادگاه خود شد و سپس در مسجد حاجی کاظم نماز جماعت برگزار کرد.(3) وی در اولین خطابه خود به مردم آذرشهر اظهار داشت: «ای مردم آذرشهر! در موقع آمدن من به ایران، در کرمانشاه بعضی ها از من پرسیدند. اهل کجا هستی؟ گفتم آذرشهر آنها گفتند: آذرشهر، شراب خوبی دارد که در تمام ایران مشهور است وجود کارخانه مشروب سازی چه معنا دارد؟ اگر از اول برای آنها جنس نمیفروختید، آنها میرفتند».
در جلسه سخنرانی دیگری، موضوع کلاه پهلوی و لباس متحدالشکل را به میان آورد و گفت: «سفارش کرده ام از تبریز کلاه پوستی بیاورند. هرکس باز هم کلاه پهلوی بگذارد، دیگر برای نماز جماعت به مسجد نیاید.»
و بدین ترتیب، مبارزه خود را با مظاهر طاغوت گسترش داد.
در عید فطر همان سال، نماز باشکوه عید فطر در بالای تپه کنار شهر برگزار کردید. در بازگشت، نماز گزاران راه پیمایی اعتراض آمیزی برپا کردند و به طرف کارخانه مشروب سازی حرکت کردند. مأموران دولتی به مقابله با آنها برخاستند و تهدید کردند که از اسلحه استفاده میکنند. پس از این حادثه، دادستان تبریز در محل حاضر شد و ضمن مذاکره با آقای مدنی قول داد که ظرف 15 روز، کارخانه برچیده شود، لیکن به دنبال حوادث مذکور، آیت الله مدنی به تبریزاحظار گشت و از سوی استانداری به وی تکلیف شد که نباید در آذرشهر بماند.
همگامی با آیت الله کاشانی و شهید نواب صفوی
مرحوم آیت الله مدنی، از دوران جوانی وارد مبارزات سیاسی و اجتماعی شده بود در زمان آیت الله کاشانی با ایشان ارتباط داشت. این رابطه به حدی بود که وقتی آیت الله مدنی خواست به تبریز مسافرت کند مرحوم انگجی دستور میدهد که هنگام ورود ایشان به تبریز، از وی تجلیل به عمل آید.
هنگامی که شهید نواب صفوی در نجف اشرف به فکر مبارزه با کسروی گری افتاد، آیت الله مدنی، که از اساتید حوزه نجف بودند، مطلع میشود که نواب صفوی هزینه این مبارزه را ندارد. بدین رو، کتابهای خود را میفروشد و پولش را در اختیار نواب میگذارد؛ به گونهای که دوستانش میگویند: اسلحهای که نواب تهیه کرده بود، با پول کتابهایی بود که شهید آیت الله مدنی فروخته بود.(4)
مبارزات شهید مدنی در نجف اشرف
مرحوم آیت الله مدنی، در حوزه علمیه نجف، در کنار فعالیتهای علمی، لحظهای از فعالیت های سیاسی غافل نبود و همواره در مسائل سیاسی و مبارزات علیه طاغوت، پیشگام و پیشتاز بود.
وی در دوران زمامداری جمال عبد الناصر، در رأس هیاتی از علما و فضلای نجف، برای افشای رژیم طاغوتی ایران به مصر سفر کرد.(5)
وقتی که گفته شد آل سعود بر عربستان مسلط شد، طلاب را جمع کرد و گفت:«باید از نجف حرکت کنیم و برویم با آل سعود مبارزه کنیم». آیت الله مدنی در این فکر بود که در حجاز باید مبارزه چریکی انجام بگیرد؛ لکن به علت کار و فعالیت زیاد، به خونریزی گلو و سینه مبتلا گشت و در بستر بیماری افتاد. (6)
در زمان عبدالکریم قاسم – حاکم وقت عراق- آیت الله مدنی کفن پوشید و به میان مردم رفت؛ بدین مقصود که معتقد بود اگر من نمیتوانم کاظمین، بغداد و نجف را حرکت بدهم، پس با پوشیدن لباس مرگ میمیرم تا علت یک حرکت بشوم و باعث تحرک بشوم. چون حکومت عراق با گسترش اندیشه مارکسیستی علیه اسلام تبلیغ مینمود.
در سال 1342 حرکت عظیم مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی در جهت سرنگونی رژیم طاغوت آغاز گردید، آیت الله مدنی، نخستین کسی بود که در نجف به ندای «هل من ناصر ینصرنی» امام لبیک گفته، با تعطیل کردن کلاسهای خود در نجف و تشکیل مجالس سخنرانی، در جهت افشای چهره پلید رژیم مزدور پهلوی گام برداشت. وی در این زمان، در نجف، سردمدار جریان دفاع و پشتیبانی از نهضت امام به شمار میآمد. و وقایع ایران را برای طلاب بیان میکرد.
از آن شهید بزرگوار چنین نقل شده است: «من، علما را در مسجد هندی جمع کردم. مرحوم آیت الله شاهرودی و آیت الله خوئی و دیگران آمدند. صحبت کردم که به داد اسلام برسید. از آقایان علما تقاضا کردم. من در آنجا گریه کردم و علما هم گریه کردند.» همچنین فرموده است: شنیدم که امام را گرفتهاند. رفتم کربلا خدمت ایشان. دستشان را بوسیدم و گفتم «آقا، امروز آقای خمینی، مظهر اسلام است.» گفتند: «باشد؛ هرچه بگوئی، میکنم.» گفتم: «اقدام کنید.» ایشان بلافاصله تلگراف زدند به شاه.» (7) از زمان تبعید حضرت امام به نجف، آیت الله مدنی، همواره یار و یاور امام بود و در کنار مراد خود به مبارزه علیه ظلم و ستم ادامه داد. معروف است که هر موقع حضرت امام به علتی نمیتوانستند برای اقامه نماز جماعت حاضر شوند، آیت الله مدنی به جای امام به اقامه نماز جماعت میپرداخت.
سفرهای تبلیغی
آیت الله مدنی، در دوران اقامت در نجف اشرف، در ایام تعطیلی حوزه تابستان ها، به طور مرتب به ایران سفر میکرد و در شهرهای مختلف به تبلیغ و روشنگری سرگرم می شد. مبارزه با مفاسد اجتماعی و مظاهر طاغوت، یکی از کارهای اصلی آن شهید بود که به هر دیار که سفر میکرد یا تبعید میشد، این مبارزه، سرلوحه فعالیت ها و حرکت ها و برنامه های وی قرار داشت.
همدان؛ سال های 1341 تا 1351
آیت الله مدنی، حرکت تبلیغی خود را از همدان و از روستای «دره مراد بیک»- به عنوان تبلیغ و پیاده کردن برنامه های اصلاحی- آغاز کرد؛ چنان که خود فرموده است.
«من دیدم باید همدان را حرکت بدهم از یک ده کار را شروع کردم تا مردم ببیند، بعد گرایش پیدا کنند وی دستور داد کسی حق ندارد بدون حجاب اسلامی وارد بشود. همچنین فروختن و خوردن مشروبات را ممنوع کرد و در دره مراد بیک، یک ده نمونه شد.(8) این عمل ایشان باعث علاقه مردم متدین همدان به او شد وپس از اینکه وی را شناختند، گرد او جمع شدند و از وی دعوت به عمل آوردند تا به همدان بیاید. و ایشان با انتقال به همدان، فعالیت های خود را گسترش داد.
آیت الله مدنی، در سفرهای خود به همدان، پیوسته ارتباط خود را با رهبری مبارزات اسلامی حفظ کرده، در مراحل مختلف نهضت، نقش حساس خود را ایفا میکرد. همچنین مردم را با نقشه های شوم رژیم طاغوتی آشنا ساخته، و در سخنرانی های خود، آنان را به بیداری و قیام دعوت میکرد.
در سال 1341، زمانی که رژیم شاه با تبلیغات گسترده خود میخواست رفراندم به اصطلاح انقلاب سفید را برگزار کند، آیت الله مدنی در 9 آذر 1341 در مسجد جامع همدان، سخنرانی تندی علیه انتخابات انجمن های ایالتی و ولایتی ایراد کرده، و مردم را نسبت به عواقب شوم آن آگاه کرد. در این سخنرانی گفت: «مردم، شما چقدر بی حس هستید! اگر این انتخابات ملغی نشود، در روز قیامت، شما مسئول میباشید. باید با علمای قم همکاری کنید و از آقایان پشتیبانی نمایید.» اقدامات روشنگرانه آیت الله مدنی در همدان موجب میشود که ساواک منطقه در تاریخ 8 /9 /41 طی نامهای از ریاست ساواک در خواست کند که بعد از مراجعت وی به نجف، از ورود دوباره او به ایران جلوگیری شود. ساواک مرکز به خاطر نداشتن مجوزی برای جلوگیری از ورود وی با این پیشنهاد موافقت نکرده اما دستور میدهد اعمال و رفتار وی تحت مراقبت قرار گیرد. به دنبال این دستور، مراقبت از شهید مدنی توسط ایادی ساواک شدیدتر میشود؛ به گونهای که تاریخ تردد وی میان عراق و ایران، مسافرت به شهرهای مختلف، سخنرانی ها و ملاقاتها، طریقه و وسیله مسافرت و مرز خروجی، همه و همه دقیقاً توسط عوامل ساواک به مرکز گزارش میگردد. بعد از قیام 15 خرداد و تبعید امام، آیت الله مدنی به مبارزات خود شدت بخشیده، در فرصت های مختلف، با طرح مرجعیت حضرت امام و با ایراد سخنرانی های انقلابی و افشاگرانه، مردم را به هوشیاری فراخواند. وی با هماهنگی روحانیون سرشناس همدان، نیز اقداماتی به منظور رفع توقیف روحانیون بازداشتی به عمل آورد.
رژیم که گسترش نفوذ آیت الله مدنی در میان مردم، به عنوان یکی از سرسخت ترین طرفداران امام خمینی، روبه رو بود، در سال 46، عدهای از روحانیون منطقه از جمله آیت الله مدنی را ممنوع المنبرکرد.
در دوران خفقان شدید و جو پلیسیای که مزدوران ساواک علیه طرفداران امام حاکم کرده بود و با هر گونه تبلیغات به نفع مرجعیت شدیداً مقابله میکردند- به طوری که بردن نام امام و داشتن رساله امام یک جرم نابخشودنی به شمار میآمد- در چنین جوی آیت الله مدنی با شهامت و شجاعت، مرجعیت امام را مطرح کرده، به نفع ایشان تبلیغ میکرد؛ به حدی که ساواک طی گزارشی در تاریخ 31 /5 /49 اعلام میدارد:«نامبرده (آیت الله مدنی)در همدان به نفع [امام] خمینی تمجید میکند و وی را اعلم مجتهد [مجتهد اعلم] قلمداد مینماید».
آیت الله مدنی در ادامه سفرهای تبلیغی خود، در سال 51 تصمیم میگیرد که به زادگاه خود آذرشهر- رفته، سخنرانی روشنگرانهای داشته باشد که ساواک موضوع را به سرعت گزارش میدهد و از مرکز به ساواک تبریز دستور میرسد که در ضمن مراقبت از اعمال وی، از منبر رفتن او جلوگیری به عمل آید.
آیت الله مدنی در دوران حضوردر همدان علاوه بر فعالیت های مبارزاتی، خدمات ارزندهای نیز داشته و آثار ماندگاری از خود به یادگار گذاشته است که از جمله میتوان مدرسهای ملی تحت عنوان مدرسه دینی در روستای دره مرادبیک؛ مدرسه علمیه در همدان؛ مؤسسه مهدیه، صندوق تعاون و امور اجتماعی و نام برد.
پی نوشت ها :
1. وقتی دوستانش به او میگویند که زمانه، مساعد با طلبه شدن نیست و رضاخان مانع فعالیت روحانیت است، آن شهید در جواب میگوید:«حداقل برای خودم ملا و واعظ میشوم.» یادواره شهید محراب، ص 32، به نقل از شهید مدنی، جلوه اخلاص.
2. شهید مدنی، جلوه اخلاص، ص 8 ص 63، به نقل از خاطرات آقای بروجردی.
3.شهید مدنی، جلوه اخلاص، ص8 ص 63، به نقل از خاطرات آقای بروجردی، داماد ایشان.
4. روزنامه جمهوری اسلامی، 8 / 6 /66 ، ویژه نامه آیت الله مدنی، عروةالوثقی، ش 82 و پرونده فدائیان اسلام در ساواک که در آینده نزدیک منتشر خواهد شد.
5. مجله سروش، 4 /7 /60.ش 114.
6. از مصاحبه آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی، تاریخ 27 /6 /61.
7. مصاحبه آقای بهاءالدینی، داماد شهید مدنی، تاریخ 27 /6 /61
8. منبع پیشین.
منبع:ماهنامه شاهد یاران، شماره 57
ادامه دارد...