اشاره
اندک زمانى از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگذشته بود که جامعه اسلامى گرفتار اختلافات و تنازعات سیاسى ـ مذهبى شد. داستان افتراق و اختلاف امت اسلامى را ـ با صرف نظر از موارد نامیمون و ناپذیرفتنى و یا پذیرفتنى و احیاناً ممدوح آن ـ باید به عنوان واقعیتى انکارناپذیر پذیرفت. که البته موارد زیادى از آن طبیعى نبوده است. روشن است که این پدیده نیز همانند هر پدیده دیگرى ناشى از زمینه ها، علل و عوامل ویژه اى بوده که جلوگیرى از موارد ناپسند آن، غیرممکن نبوده است و نباید آن را سرنوشتى حتمى الوقوع و از پیش تعیین شده دانست. در غیر این صورت پافشارى قرآن و پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و دیگر اولیاى دینى بر وحدت، و پرهیز از تفرقه هیچ معناى محصّلى نداشت. پدیده ظهور و بروز اختلاف و فرقه گرایى و چگونگى شکل گیرى، سیر تحولات سیاسى ـ مذهبى و مصادیق آن در سده هاى نخست هجرى، همواره مورد بررسى پژوهشگران بوده است. با این همه به برخى از زوایاى آن کمتر پرداخته شده است. نقد و بررسى احادیث ناظر به اختلافات فرقه اى از جمله مباحث مهمى است که مورد غفلت پژوهشگران علم فرقه شناسى قرار گرفته است. این دسته از احادیث که به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و ائمه، علیهم السلام، منسوبند، و در آن به سرنوشت آینده، فتنه ها و حوادث مختلف فکرى و سیاسى و ظهور و بروز فرق و حتى داورى درباره آنها و نیز برخى از حوادث و جریان هاى جزئى در بین مسلمانان اشاره شده، فراوانند.[1] داورى درباره صحّت و سقم این روایات نیز، با توجه به اختلاف مبانى حدیثى و کلامى، بسى دشوار است، اما هیچ یک از آنها همانند حدیث افتراق امت به هفتاد و سه فرقه، به ویژه در عرصه تنازعات، مباحث و پژوهش هاى فرقه شناسى، مورد استناد و گفتوگو و چه بسا سوءاستفاده گروه هاى مختلف نبوده است.
حدیث حاکى از افتراق امت اسلامى به بیش از هفتاد، یا هفتاد و سه فرقه، از احادیث مشهورِ منسوب به پیامبراست که نه تنها در بسیارى ازکتب روایى شیعه و سنى آمده است[2]، بلکه بیشتر ملل و نحل نویسان گذشته نیز آن را پذیرفته، بر اساس آن دسته بندى هاى خود را از فرق اسلامى سامان داده اند. در میان کتاب هایى که معاصران نیز درباره علم فرقه شناسى نوشته اند، کمتر کتابى را مى یابیم که به نحوى به این حدیث اشاره نکرده باشد. اگرچه این حدیث با تعابیر مختلفى گزارش شده است، اما مضمون اصلى و قرائت رایج آن را مى توان به سه بخش صدر (إخبار از کثرت فرقه گرایى در امم گذشته و بیشتر از آن در امت اسلام)، ذیل (اشاره به نجات یکى از آنها و گمراهى و هلاکت دیگران) و بخش پایانى (تعیین مصداق فرقه ناجیه) تقسیم کرد.
مضمون اصلى و قرائت رایج تر این حدیث آن است که پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمودند: از میان امت هاى گذشته، یهودیان به هفتاد و یک فرقه و نصارا (مسیحیان) به هفتاد و دو فرقه منشعب شدند و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه منشعب خواهند شد و همان گونه که در میان امت هاى قبلى، همه آنها به جز یک دسته، دیگران همه اهل جهنم و یا در وادى گمراهى و هلاکت بودند، امت اسلام نیز دچار چنین سرنوشتى خواهند بود. در بخش پایانى نیز در بیان مصداق گروه ناجیه (راه یافته، یا اهل بهشت و رستگار) گزارش هاى متفاوت و احیاناً متضادى رسیده است که در جاى خود بدان اشاره خواهیم کرد. در همسان نمایى آینده جامعه اسلامى با امت هاى گذشته، به ویژه بنى اسرائیل، احادیث زیادى رسیده و حجم قابل اعتنایى از آثار روایى فریقین را با عناوینى نظیر: احادیث فتن، افتراق الامة و اتباع سنن من مضى به خود اختصاص داده است.[3] اما چنین مى نماید که هیچ یک از آن احادیث همانند حدیث مزبور ، خوشایند ذائقه پژوهشگران ملل ونحل و کلام اسلامى، بهویژه کسانى که خواسته یا ناخواسته ، روش سیاه نمایى تاریخ پرفراز و نشیب اسلام را ترجیح داده اند، نبوده است.
این حدیث اگر چه مورد استناد و اشاره فرقه نگارانى چون نوبختى و ابوالحسن اشعرى قرار نگرفته و حتى فرقه شناسى نظیر ابن حزم ظاهرى آن را غیر قابل احتجاج و ناصحیح دانسته است، و بعضى دیگر آن را ساختگى مى دانند،[6]
با فرض پذیرش اصل حدیث و اثبات ورود صدر و ذیل و نیز ساختگى نبودن بخش پایانى آن، که به تعیین مصداق فرقه ناجیه مى پردازد، مباحث و پرسش هایى چند رخ مى نماید. از جمله پرسش هایى که در رابطه با این حدیث مطرح بوده و پاسخ به آن بایسته است، عبارتند از:
1. مراد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) از امتی (امت من) کدام است: افرادى که اسلام را پذیرفته، به ارکان کلى آن معتقدند ، یا همه آنانى که به نحوى در حوزه مسلمانى جاى گرفته و با پذیرش اعتقاداتى خاص از برخى اصول کلى دست کشیده اند؟
2. معیار و شاخصه افتراق و جدایى امت در چیست؟ به دیگر سخن ، ملاک شناخت و تمایز فرقه از غیر فرقه کدام است؟
3. منظور پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از آینده، کدام ظرف زمانى است؟
4. مراد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از بیان اعداد معطوفى چون 71، 72 و73 چیست؟ آیا نگاه آن حضرت به عالم خارج و بیان مضامین واقعى این اعداد بوده است ، یا تنها بیان کثرت فرقه ها.
5. کدام یک از گزارش هایى که به تعیین مصداق فرقه ناجیه پرداخته درست است؟ آیا و چگونه مى توان میان آنها جمع کرد؟ اساساً چه ضوابط و قراین نقلى و عقلى دیگرى براى تشخیص فرقه ناجیه وجود دارد؟
پاسخ به هر یک از این پرسش ها و پرسش هاى دیگرى از این دست، در جاى خود شایسته است، اما با توجه به محدودیت و اقتضاى خاص این نوشتار ما در پى پاسخ گویى به این پرسش ها نیستیم. به علاوه، پرداختن به چنین مباحثى بر پیش فرض اثبات و قبول قطعى صحت حدیث استوار است که امرى است بس دشوار.[7] ما در اینجا به منظور روشن شدن برخى از زوایاى حدیث تنها به دو مبحث نقل هاى مختلف آن و سپس به پیامدهاى آن در علم فرقه شناسى مى پردازیم.
1. نقل هاى مختلف حدیث:
این حدیث به گونه هاى متفاوتى گزارش شده است.[8] گواین که با صرف نظر از نقد سندىِ هر یک از این نقل ها، بتوان پاره اى از اختلافات را با توجه به پدیده فراگیر نقل به معنا و یا احیاناً صدور آن در مقاطع مختلف زمانى، توجیه کرد. اما پرواضح است که پذیرش مجموعه آن ها، به ویژه بخش پایانى آن که به معرفى مصداق فرقه ناجیه مى پردازد، ما را با مجموعه اى از گزارش هاى متناقض روبه رو خواهد کرد. در مجموع مى توان گزارش ها و تعابیر مختلف حدیث را در سه دسته صدر، ذیل و بخش پایانى مورد بررسى قرار داد.
الف. تفاوت گزارش ها از صدر و ذیل حدیث
الف. دسته اى از آن ها تنها به بیان دسته بندى فرقه ها و تعداد آنها در امم گذشته (یهود و نصارى و نیز در یک روایت، مجوس) و افزون بر آن در امت اسلامى پرداخته و هیچ اشاره اى بر نجات و هلاکت دسته یا دسته هاى خاصى نکرده اند. این دسته از روایات در مقایسه با روایات بعدى حجم کمترى را به خود اختصاص داده است. سلسله راویان بیشتر این گونه روایات در منابع اهل سنت، به ابوهریره منتهى مى شود. شایسته ذکر است که در برخى از گزارش هاى صدر حدیث (که صرفاً به افتراق اشاره مى کند) اختلاف تعابیرى چون شروع اعداد معطوف، از هفتاد (به جاى هفتاد و یک) و تعداد فرقه هاى اسلامى به هفتاد و دو ملت به جاى فرقه، بنى اسرائیل به جاى یهود و یا اهل الکتاب و گاهى حذف نصارا به چشم مى خورد. نکته دیگر این که در برخى از نقل ها به جاى ذکر تعداد فرقه هاى اسلامى، تعابیرى چون «افزون تر از آن در امت من» و یا «امت من نیز همانند بنى اسرائیل و نصارا» وجود دارد.[12]
ب. در دسته اى دیگر، که حجم عمده گزارش هاى این حدیث را تشکیل مى دهد، نه تنها به اصل افتراق صاحبان ادیان قبلى و نیز مسلمانان اشاره شده، بلکه به بحث هلاکت و نجات و یا دوزخى و بهشتى بودن عده اى از آنها نیز پرداخته شده است. در این دسته از گزارش ها اشاره شده که: از 71 فرقه یهودى، 72 فرقه مسیحى و 73 فرقه مسلمان، همه به جز یک فرقه، اهل دوزخ و یا در ضلالت و هلاکت هستند. بنا به روایتى دیگر حتى همه آنها «اهل اهوا» مى باشند.[15]
در نقطه مقابل این دسته از روایات ، روایت غیرمشهورى وجود دارد که تمامى هفتاد و سه فرقه اسلامى ، به جز زنادقه (که بنابر نقلى دیگر از پیامبر، همان قدریه هستند) را اهل نجات و بهشتى مى داند.[18]
ب. اختلاف و تناقض در ویژگى ها و اسامى فرقه ناجیه و هالکه
در دسته اى دیگر از گزارش ها (در بخش پایانى حدیث) نه تنها به تعداد فرقه هاى هلاکت یافته و جهنمى و گروه رستگاران اشاره شده، بلکه مصداق یا مصادیق گروه نجات یافته و گاهى بدترین گروه از میان آنها نیز از زبان پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) مشخص شده است. تعیین نام و عنوان فرقه ناجیه و گاهى هالکه، در این دسته از احادیث، گرچه عمدتاً مربوط به فرقه هاى اسلامى است، اما در برخى از احادیث به نام و عنوان فرقه ناجیه یهودیان و مسیحیان نیز اشاره شده است.[19] غالب ملل و نحل نگاران با گرایش هاى متفاوت فرقه اى تنها به قرائتى خاص که مؤید مرام آنها بوده است، استناد کرده اند. متکلمان و محدثان فرق مختلف نیز با تکیه بر آن، به اثبات اندیشه هاى مذهبى و کلامى خود یا رد و انکار باورهاى رقیب پرداخته اند. در اینجا به نقل احادیث متفاوتى که از زبان پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در بیان فرقه ناجیه و یا هالکه، گزارش شده، مى پردازیم و داورى و یا جمع بین آنها را به خوانندگان وامى گذاریم; پیش از ورود به بحث تذکر این نکته لازم است که براساس گزارش هاى جوامع روایىِ فریقین و گاهى آثار ویژه هر یک از فرقه هاى اسلامى، پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد از اشاره به نجات تنها یک دسته از دسته هاى هفتاد و سه گانه ، به طور مستقیم یا در پاسخ به پرسش صحابه به گروه هایى با عناوین زیر اشاره مى کند:
1. اهل الاسلام و جماعتهم; 2. الجماعة، یا الجماعات، 3. ما انا علیه و اصحابى یا ما انا (یا نحن) علیه الیوم واصحابى; 4. السواد الاعظم;[27] نویسنده کتاب خود یک اسماعیلى است، در اینجا تعابیرى را به پیامبر نسبت داده، که کاملاً با عقاید و سیره اسماعیلیان سازگار است.
از سوى دیگر، این حدیث بهانه خوبى براى تصفیه حساب گروه هاى اسلامى با یکدیگر شد، تا جایى که برخى از نویسندگان با استناد به ذیل این حدیث ، فرقه هاى رقیب را از بدترین فرقه ها دانسته اند. گزارش هایى را چون «اخبثها و اضلها من یتشیع او الشیعة»[30]
پرسش مهمى که در اینجا مطرح مى شود آن است که، بزرگانى که حدیث افتراق را مشهور، متواتر و یا اجماعى دانسته اند، مرادشان کدام یک از دسته هاى مورد اشاره بوده است. پر واضح است که نمى توان تمامى این نقل هاى متفاوت و بعضاً متضاد را با یک دیده نگریست. این نکته را نمى توان نادیده انگاشت که شهرت حدیث همواره به خاطر وفور سلسله راویان یا صدور آن در موارد مختلف و نیز زیادى مخاطبان آن نیست. چه بسا بتوان شهرت حاصل از برخى احادیث را ، معلول انگیزه هاى فرقه اى و خوشایند بودن آن براى ذائقه ناقلان آن دانست. از این رو گفته اند: رب مشهور لا اصل له. نقد و بررسى سندى و محتوایى گزارش هاى مختلف حدیث از رسالت این نوشتار خارج است و عالمان این فن تا حدودى بدان پرداخته اند.[32]
سه گونه نقلى که از این حدیث گزارش شد، نیز از احتمال چنین آسیبى در امان نبوده است. یکى از نشانه هاى روشن آن گزارش هاى ناهمگون و متعارضى است که جمع بین آنها بسیار مشکل و چه بسا ناممکن باشد. به هر صورت اگر احتمال ساختگى بودن این حدیث را بعید بدانیم ، واحد بودن آن را ، به نظر بسیارى از صاحبان فن، نمى توان انکار کرد و روشن است که با خبر واحد، نمى توان نتایج مهم کلامى و عقیدتى گرفت، یا با استناد به ظاهر آن، سرنوشت امتى را رقم زد.
2. پیامدهاى کلامى ـ فرقه اى و تأثیر حدیث افتراق در گونه شناسى فرقه ها
این حدیث در مباحث کلامى و به تعبیرى کشمکش هاى فرقه اى و نیز در رواج و گستردگى دانش فرقه شناسى، بسیار نقش آفرین بوده است. در طول تاریخ تفکر اسلامى و منازعات فرقه اى ، به ویژه در میان صاحبان مکاتب کلامى ، کم نبوده و نیستند افرادى که با توجه به مضمون صدر و ذیل حدیث یا با گزینش قرائت دلخواه خود از بخش پایانى آن، بر مسند انکار و تکفیر دیگر گروه ها تکیه کرده و به اثبات حقانیت دیدگاه خود پرداخته اند. نگاهى گذرا به عناوین و سرفصل هاى برخى از آثار به جامانده از گذشته و نوشته هاى معاصران ، بهترین گواه این مدعاست.[34]
از سوى دیگر این حدیث دستاویز سوءاستفاده گروهى نیز شده است و ما همواره شاهد بوده ایم که بسیارى از اندیشمندان برداشت هاى ویژه خود را از کتاب و سنت، حق مطلق دانسته، بر اساس حدیث افتراق، تنها مصداق اهل نجات را در روش خویش جستوجو مى کنند. مرتضى داعى رازى بعد از یادآورى این حدیث مى گوید: «بدان که هر فرقتى از این فرق گویند که ناجى ماییم و دیگران همه کافر و گمراه هستند و همیشه در دوزخ باشند، اما اجماع امت است که این جمله فرق چون به شهادتین و صانع و انبیاء و اصول شرع اقرار کنند، خون و مال و زن و فرزندشان در حصن آمده... و احکام مسلمانى بار است و اگر کسى بر خلاف این گوید از تعصب و بى دیانتى باشد; و اصل آن است که گفتیم.[37]
این افراد اگر همانند برخى از بزرگان مکتب تشیع، نظیر شیخ طوسى(رحمت الله علیه) و شیخ مفید(رحمت الله علیه) با فرض ثبوت اصل حدیث، به برداشت هایى کلامى و تاریخى، مثل جواز خطاى صحابه ـ البته با صرف نظر از درستى و نادرستى چنین برداشت هایى ـ مى رسیدند،[41]، با توجه به محدودیت این نوشتار تنها به یکى از مهم ترین پیامدهاى تاریخى آن که دامن گیر بسیارى از ملل و نحل نگاران گذشته شده است، اشاره مى کنیم.
این پیامد عبارت است از: تکثیر و تطبیق فرقه هاى موجود بر مضمون عددىِ حدیث افتراق (73) و اثبات صحّت معطوفات عددىِ آن.
با ملاحظه بسیارى از تألیفاتى که به طور مستقیم و یا غیرمستقیم به ملل و نحل پرداخته اند این تأثیرپذیرى روشن مى شود; صاحبان این گونه آثار ، با مسلم دانستن ظاهر عددىِ این حدیث، به سامان دهى فرق و مذاهب پرداخته و گاهى نیز با حذف و اضافه و یا درج برخى از فرق در فرقه هاى دیگر، خود را به زحمت زیادى انداخته اند. این در حالى است که هیچ دلیل عقلى و شرعى اى بر وجود چنین انحصارى در شمارش فرق وجود ندارد[44]
فخر رازى نیز در کتاب علم فرقه شناسى خود اگرچه به گونه اى روشن به این حدیث استناد نکرده و ترتیب خود از فرقه ها را نیز بر اساس آن سامان نداده است، اما وقتى فرقه هاى مورد شمارش او از هفتاد و سه تجاوز مى کند، در پاسخ به این پرسش فرضى که چرا از تعداد هفتاد و سه عدول کرده، عذر مى آورد که مراد پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، تنها فرقه هاى اصلى بوده است.[45]
ملل و نحل نگارانى نظیر ملطى، ابوالمعالى، بغدادى، اسفراینى و شهرستانى اساس شمارش خود از فرقه ها را، عدد هفتاد و سه قرار داده و به هر قیمتى سعى کرده اند تعداد فرقه ها را با مضمون این حدیث تطبیق دهند. جالب تر این که حتى برخى از معاصران، با این که به صورت الفبایى، به شمارش فرقه ها پرداخته اند، مى گویند بر اساس حدیث صحیح، تعداد آنها 73 عدد است و با گزینش 73 فرقه از میان دیگر آثار، قداست ظاهر حدیث را حفظ مى کنند.[46]
این دسته از ملل و نحل نگاران هرگز به این نکته نپرداخته اند که حدیث منقول از حضرت خاتم ناظر به عالم خارج و در مقام محدود کردن و شمارش واقعى فرقه ها یا در مقام بیان کثرت بوده است. اینان هیچ پاسخى به شبهه عدم تطابق این اعداد، با واقعیت هاى تاریخىِ ظهور فرقه ها در ادیان گذشته نداده و نیز نگفته اند که بر فرض ثبوت و صدور چنین حدیثى، محدوده زمانى آن تا کجاست؟ در خود حدیث که اشاره اى به زمان نشده است. از طرفى زمان نیز که هنوز به انتها نرسیده است، پس چرا باید با فرقه هایى تطبیق شود که در سه قرن نخست تاریخ اسلام شکل گرفته اند؟[48]
تحقیقاً بى ضابطگى در تعیین و تشخیص فرقه از غیرفرقه[50] تا حدود قابل توجهى به تکثیر، اختلاف در نام گذارى و خلط اصطلاحات فرقه اى دامن زده است. عدم ارائه مدارک و منابع در آثار نویسندگان گذشته را نیز مى توان زمینه مناسبى براى رواج این پدیده (و البته از اسباب سرگردانى پژوهشگران معاصر) دانست. اما بنابر اذعان خود آنان، استناد به صدر و ذیل این حدیث و پافشارى بر مضمون عددىِ آن، براى این نویسندگان، هم در سامان دهى تعداد فرق و هم در راستاى موجّه جلوه دادن فرقه خویش، دستاویزى مناسب بوده است. نگاهى به نمودارهایى که در پیش رو دارید گویاترین شاهد بر این مطلب است.
با توجه به این نمودارها و فهرست بسیارى از آثار فرقه شناختى این نکته به خوبى روشن مى شود که هیچ یک از صاحبان این آثار در وصف و بیان اصطلاحات فرقه اى و اسامى فرقه ها و زیرمجموعه هاى آنها هم داستان نیستند. با این حال در این هدف که تعداد فرق اسلامى را به هر صورت ممکن بر مضمون عددىِ حدیث افتراق تطبیق کنند، مشترکند. جهت گیرى هاى کلامى و اثبات فرقه ناجیه با توجه به گزینش دلخواه از بخش پایانى حدیث نیز، اگرچه از اهداف آشکار و پنهان بیشتر این نویسندگان بوده، اما گزارش و تحلیل آن در رسالت این نوشتار نیست.
تأثیرپذیرى برخى از نویسندگان مشهور دانش فرقه شناسى از حدیث افتراق
نام اثر و نویسنده آن
اسامى و تعداد فرقه ها
ملاحظات نویسنده درباره حدیث افتراق
1. التنبیه والرد على اهل الاهواء والبدع، ملطى شافعى (م. 377ق)
1. زنادقه(5) 2. جهمیه(8) 3. قدریه(7) 4. مرجئه(12) 5. رافضه(15) 6. حروریه (25)
نویسنده نه تنها به حدیث افتراق استناد مى کند، بلکه تعداد فرقه هاى اسلامى را نیز بر اساس مضمون عددى آن سامان مى دهد و با استناد به بخش پایانى حدیث فرقه «اهل سنت و جماعت» را ناجیه مى داند. عدول از دیدگاه هاى اهل سنت و جماعت از نظر وى هواپرستى و علامت نقصان عقل و علم است (ص 13ـ12، 91). نویسنده با اینکه در آغاز از هجده فرقه امامى نام مى برد (ص 16) اما در جاى دیگرى از کتاب و به منظور تطبیق کل فرقه ها با حدیث افتراق تعداد آنها را پانزده فرقه مى داند (ص70).
2. الفرق بین الفرق و بیان الفرقه الناجیه منهم، بغدادى (م. 429ق)
1. رافضه(20) 2. خوارج(20) 3. قدریه(20) 4. مرجئه(5) 5. نجاریه(3) 6. بکریه 7. جهمیه، 8. ضراریه 9. کرامیه
نویسنده علاوه بر استناد به حدیث افتراق به سامان دهى فرقه ها براساس آن پرداخته و فرقه هفتاد و سوم را با عنوان «اهل السنه والجماعة» که متشکل از دو گروه اصحاب راى و حدیث مى باشند، فرقه ناجیه معرفى کرده، آنان را برخوردار از یک دیدگاه واحد مى داند. معیار او در افتراق و گمراهى فرقه هاى دیگر، عدول از دیدگاه هاى کلامى اهل سنت و جماعت است و با اینکه جز این گروه تمامى گروه هاى اسلامى را اهل هلاکت و دوزخ مى داند، اما براى تطبیق تعداد آنها با مضمون عددى حدیث افتراق برخى از فرقه ها را از اسلامى بودن خارج کرده، برخى دیگر را درهم ادغام مى کند (ص 25). وى بعد از شمارش فرقه ها تا هفتاد و سه مى گوید: «فصّح تأویل الحدیث المروى فى افتراق الامة ثلاثاً و سبعین فرقة الى هذا النوع من الاختلاف» (ص11).
3. التبصیر فى الدین و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، اسفراینى (م. 471ق)
1. رافضه(20) 2. خوارج(20) 3. قدریه (معتزله)(20) 4. مرجئه(5) 5. نجاریه(3) 6. بکریه 7. جهمیه 8. ضراریه 9. کرامیه.
نگاه این نویسنده نیز به حدیث افتراق و تطبیق آن بر گروه اهل سنت و جماعت همانند استادش بغدادى است. به عنوان نمونه وى به منظور تطابق عددى فرقه ها با هفتاد و سه فرقه، تعداد فرقه هاى نجاریه را که بیش از ده فرقه هستند، به سه فرقه و تعداد فرقه هاى کرامیه را که سه فرقه هستند به یک فرقه بازمى گرداند. دیدگاه او به تعبیر خودش چنین است: «خداوند بنابر آنچه پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود، این گونه اراده کرده که فرقه هاى اسلامى به تعداد هفتاد وسه برسد. (ص 23ـ25).
4. بیان الادیان در شرح ادیان و مذاهب جاهلى، ابوالمعالى (م.485ق)
1. اهل سنت(6) 2. معتزله(7) 3. شیعه(21) 4. خوارج (15) 5. مجبره(6) 6. مشبهه(10) صوفیه(2) 8. مرجئه(6).
نویسنده که داراى تمایلات شیعى است، سلسله سند حدیث افتراق را به گونه اى متفاوت از دیگر گزارش ها به امام صادق(ع) رسانده و مصادیق اهل نجات را با استناد به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیروان اهل بیت معرفى کرده است(ص40). وى براى درست شدن هفتاد و سه فرقه، گاهى مقسم را داخل قسم کرده است (مثلا ر.ک: ص 43 در تقسیم بندى کیسانیه و مقایسه کنید با ص51) همچنین در فرقه هاى غالى از فرقه اى به نام اسماعیلیه که اصحاب اسماعیل بن على ؟ بودند نام مى برد (ص52). نویسنده بعد از شمارش و رساندن تعداد فرقه ها به عدد هفتاد وسه مى گوید: «جمله این مقالات بر این تفصیل هفتاد و سه فرقه اند و درست گشت آنچه پیغامبر صلوات الله علیه و سلم گفت» (ص 44).
5. الفرق المفترقة بین اهل الزیغ والزندقةٌ، عراقى حنفى (م. 500ق)
1. ناصبیه (خوارج)(12) 2. رافضه (12) 3. جبریه(12) 4. قدریه(12) 5. مشبهة (12) 6. معطله(12)
نویسنده به منظور تطبیق حدیث افتراق با مصادیق فرقه ها، در یک تقسیم بندى بدیع، امت اسلامى را به 6 فرقه تقسیم کرده، براى هر فرقه اى دوازده فرقه فرعى نام مى برد، فرقه هفتاد و سوم (ناجیه) را براساس ذیل حدیث و با استناد به پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و با سلسله سند خلفاى راشدین، سواد اعظم و پویندگان راه صحابه (و نه سنت پیامبر و یا حداقل آنچه پیامبر و صحابه عمل مى کنند) دانسته، بقیه را از فرقه هاى هالکه مى داند. جالب توجه این که وى در شمارش خود، براى هریک از گروه هاى شیعى و خارجى چهارده فرقه را نام مى برد، اما به منظور خارج نشدن از زیرمجموعه هاى دوازده گانه هر فرقه اى و راست درآمدن تعداد هفتاد دو فرقه هالکه، آن دو فرقه آخرى را از گروه هایى مى داند که توسط دیگران اضافه شده اند و باطنیه را نیز از جرگه فرق اسلامى خارج مى داند. جالب تر این که باز در ذیل حدیث با استناد به فرموده پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مى گوید: «گمراه ترین و بدترین فرقه ها شیعیان و یا مدعیان تشیع مى باشند» (ص 6ـ7،30).
6. الملل والنحل; شهرستانى (م. 548ق)
1. معتزله(12) 2. جبریه (3) 3. صفاتیه(3) 4. خوارج(23) 5. مرجئه(6) 6. شیعه(26)
نویسنده اگر چه برخى از محورهاى مهم کلامى را براى گونه شناسى و تمایز فرقه از غیر فرقه بیان کرده، براساس ضوابط خاص کلامى به تعدید و معرفى فرقه ها مى پردازد، اما در شمارش فرقه ها همانند بسیارى از ملل و نحل نگاران گرفتار بازى عددى شده و تعداد فرقه ها را به هفتاد وسه فرقه مى رساند، وى از قول برخى نقل مى کند که مراد از این تعداد که در حدیث آمده است شیعیان هستند (ص146).
7. المنیة والامل فى شرح الملل والنحل ، ابن مرتضى (م.840ق)
1. روافض(20) 2. خوارج(20) 3. معتزله(20) 4. مرجئه(6) 5. مجبره(4) 6 . باطنیه 7. خلوتیه 8. زیدیه
این نویسنده زیدى مذهب نیز ضمن پذیرش حدیث افتراق، دسته بندى خود را از فرق اسلامى براساس آن سامان داده و با استناد به سخن پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نیکوترین و بهترین آنها را معتزله مى داند. (ص25) وى در همین کتاب بر این باور است که بنابر دلایل عقلى، نقلى و اجماع و تصریح سخنان اهل بیت، فرقه زیدیه و دسته هاى معتزله و غیر آنها که بر اعتقادهاى کلامى زیدیه هستند، اهل نجات و رستگارى اند. (ص 26) وى در کتاب دیگرش با عنوان البحر الزخار عامّه و زیدیه را فرقه ناجیه مى داند.
اسامى و تعداد فرقه ها و مذاهب اسلامى بر اساس کتاب «مفاتیح العلوم» محمد بن احمد خوارزمى (م. 387ق)
معتزله
(اصحاب عدل و توحید)
خوارج
اصحاب الحدیث
مُجْبّرة
مُشبِّهَه
مرجئه
شیعه
ملاحظات
حَسَنیّة
هُذیَلیة
نظّامیة
مَعْمَریّة
بِشرِیّة
جاحظیة
ازارقه
نَجَدات
عَجاردَة
بدعِیه
خازمیه
ثعالِبه
صُفْریه
اباضیه
حفصیّه
یَزیدیه
بیهسیه
فَضْلیه
شمراخیه
ضحّاکیه
مالکیه
شافعیه
حنفیه
داودیه
جهمیّه
بِطّیخّیه
نجّاریّه
ضراریّه
صبّاحیّه
کُلابیَّه
اَشْعریه
کرّامیه
هِشامیه
جوالقیه
مقاتلیه
قضائیّه
حُبّیه
بیانیّه
مغیریه
زُراریه
مِنهالیه
مُبَیَّضَه
غیْلانیّه
صالحیّه
اصحاب الرأى
شَبیبیّه
شَمِریّه
جَحْدَرِیّه
1. زیدیه
1. اَبْتَریه
2. جارودیه
3. دُگیْنیّه
4.ضُرخابیه
(نخشبیه)
5. خَلَفیّه
2. کیسانیه
1. مختاریه
2. اسحاقیه
3. کَربیه
4. حَرْبیّه
3.عباسیه
(آل عباس)
1. خَلاّلیه
2. راوندیه
4. غالیه
1. کاملیه
2. سبائیه
3. منصوریه
4. غُرابیه
5. طیّاریه
6. بَزیغیه
7. یعفوریه
8. غَمامِیه
9. اسماعیلیه
5. امامیه
1. ناووسیه
2.مفضلیه
(قطعیه)
3. شَمطیّه
4.واقفیه
(ممطوره)
5. احمدیه
1. وى اگر چه هیچ گونه استنادى به حدیث افتراق نکرده و نامى نیز از فرقه ناجیه نمى برده، اما تعداد فرق را براساس حدیث افتراق مرتب کرده است، از میان این اسامى به غیر از قضائیه، حُبیّه، غرابیه و غمامیه، واقفیه و اصحاب الرأى که براساس اندیشه هاى آنها نام گذارى شده، بقیّه نام گذارى ها براساس رهبران و بنیانگذاران آن فرقه ها است، نکته قابل ذکر این که شیعیان را پنج فرقه اصلى دانسته و مابقى را اصناف آن فرقه ها مى شمارد. مجموعه فرق مورد اشاره وى 73 فرقه است.
فرقه هاى هفتادوسه گانه بر اساس کتاب عقائد الثلاث والسبعین فرقة اثر ابومحمد یمنى (قرن 6)، تحقیق محمد عبداللّه زربان غامدى
1. خوارج
2. مرجئه
3. معتزله
4. شیعه
ملاحظات
1. اباضیه
2. صفریه
3. بیهسیه
4. عجارده
5. مفضلیه
6. نجدات
7. عونیه
8. مطبخیه
9. شمراخیه
10. بکاریه
11. معلومیه
12. یزیدیه
13. بکریه
14. عبدلیه
15. متعالیه
16. صلتیه
1. جهمیه
2. کرامیه
3. مریسیه
4. غیلانیه
5. نجاریه
6. الهامیه
7. مقاتلیه
8. یونسیه
9. جعدیه
10. شبیبیه
11. ثوبانیه
12. حشویه
13. مهاجریه
14. سوفسطائیه
15. لفظیه
16. شمریه
1. جبّائیه
2. ضراریه
3. بشریه
4. هزلیه
5. نظّامیه
6. عطّاریه
7. بهشمیه
8. قرطیه
9. قصبیه
10. غفاریه
11. خابطیه
12. رعینیه
13. میسریه
14. یعجوریه
15. عبادیه
16. معمریه
17. اسکافیه
18. مبتوره
1. جارودیه
2. مخترعه
3. مطرفیه
4. صالحیه
5. سلیمانیه
6. یعقوبیه
7. غالیه
8. بیانیه
9. مفوضه
10. مغیریه
11. منصوریه
12. سبعیه
13. باطنیه
14. کیسانیه
15. جریریه
16. طریفیه
17. امامیه
18. نصیریه
19. اسماعیلیه
بعد از بیان حدیث، فلسفه نوشتن این کتاب را، روشن کردن عقاید و اسامى فرقه ها و شناسایى فساد آنها، رد شبهات و شکوک دیگران علیه اهل سنت و جماعت بیان مى کند(ص3). تقسیم گروه ها به چهار فرقه بزرگ و براى هر فرقه اى 16 فرقه کوچک، در جاى دیگرى از شاطبى نیز گزارش شده; اما اسامى آن و دسته بندى وى، با صاحب این کتاب تفاوت دارد (ر.ک: الاعتصام، ص482 و مقایسه کنید با اسامى این کتاب).
ادامه دارد ...
پی نوشت :
[1]. چنین احادیثى را بنگرید: متقى هندى، کنزالعمال، ج11، ص107ـ 385; مجلسى، بحارالانوار، ج28. در غالب جوامع روائى دیگر نیز روایاتى با عنوان افتراق، فتن، ملاحم و پیشگویى هاى پیامبر، گردآورى شده است که با این موضوع مرتبطند.
[2]. این حدیث در صحبحین (بخارى و مسلم) و در کتب اربعه شیعه، غیر از روضه کافى، نیامده است، اما بسیارى دیگر از جوامع حدیثى و غیرحدیثىِ فریقین، البته با تفاوت در تعبیر، بدان اشاره کرده اند. از جمله این آثار عبارت اند از: مسند حنبل، ج4، ص102; السنة ابن ابى عاصم، ج1، ص75ـ80; سنن دارمى، ج2، ص314; سنن ابوداوود، ج4، ص198، سنن ترمذى، ج5، ص26; المستدرک حاکم نیشابورى، ج1،ص218; کنزالعمال، ج1، ص209ـ213. همچنین در منابع شیعى نظیر خصال و معانى الاخبار وامالى صدوق، روضه کافى، احتجاج طبرسى، کتاب سلیم ابن قیس; بحارالانوار و برخى دیگر از آثار کلامى و تفسیرى نیز نامى از آن به میان آمده است. بررسى اسناد و روایت هاى مختلف شیعى و سنى آن را بنگرید: هیثمى، مجمع الزوائد، ج7، ص511ـ516; زیعلى، تخریج الاحادیث و الاثار فى تفسیر الکشاف، ج1، ص447ـ450; بحارالانوار، ج28، ص2ـ38; البانى، سلسلة الاحادیث الضعیفه و الموضوعة، ج3، ص124 به بعد; ابن ابى عاصم، السنة، ص75ـ81; حکیمى، بدایة الفرق ونهایة الملوک، ص11ـ15. بحث و بررسى متنى و سندى آن را بنگرید: جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، ج1، ص25 به بعد. افزون تر از آن در کتاب، الاعتصام اثر شاطبى، ص459ـ530. شاطبى در اثر خود علاوه بر اشاره به برخى از روایت هاى این حدیث به بحث گسترده اى درباره مراد از افتراق و موارد آن پرداخته و زوایاى مختلف حدیث را از نگاه خود روشن کرده است. وى در این کتاب بر آن است که تعدید و تکثیر فرق اسلامى به این تعداد به جهت تطبیق با عدد 73 بوده است نه آنچه که اتفاق افتاده و هیچ دلیل شرعى و عقلى بر چنین انحصارى نداریم. وى مى گوید احتمال دارد مراد از افتراق مورد اشاره، گروه هاى خارج از ملت اسلام باشند (همان، ص485). در واقع مى توان گفت در میان آثار گذشتگان کمتر کتابى این گونه به محتوا و مفهوم این حدیث پرداخته است. در میان نوشتارهاى معاصر نیز مى توان از دو اثر افتراق الامة نوشته صغانى و حدیث الافتراق تحت المجهر نوشته محمد یحیى سالم، نام برد که این حدیث را بگونه جامع ترى مورد بررسى و تحلیل قرار داده اند.
[3]. از جمله بنگرید: بحارالانوار، ج28، ص3 به بعد تحت عنوان باب افتراق الامة و ارتدادهم; کنزالعمال، ج17، ص480ـ482; الاعتصام، ص461، 502ـ504; مجمع الزوائد، ج7، ص511ـ516; علامه طباطبایى، المیزان، ج3، ص379ـ382. برخى از احادیث دیگر را درباره پیش گویى هاى پیامبر(ص) بنگرید: جعفر سبحانى، مفاهیم القرآن، ج3، ص503ـ508.
[4]. الفصل فى الملل و النحل، ج3، ص293. اعتقاد به جعلى بودن آن را بنگرید: ابن وزیر، العواصم من القواصم، ج1، ص168; سقاف، صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص632; آیت الله خویى درالبیان، ص220 مى گوید: این خبر واحد است ومفید علم وعمل نیست.
[5]. ادعاى تواتر و شهرت و یا اجماعى بودن آن را بنگرید: سید بن طاووس، الطرائف فى معرفة مذاهب الطوائف، ج1، ص200 و ج2، ص381، 526; على بن یونس عاملى، تفسیرالصراط المستقیم، ج2، ص88; على نمازى، مستدرک السفینة، ج6، ص177; محمد عبدالرؤوف المناوى، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج2، ص21ـ27; علامه طباطبایى، المیزان، ج3، ص379 و ج12، ص118.
[6]. به عنوان نمونه بنگرید: الاعتصام، ص459 به بعد; قرطبى، الجامع لاحکام القرآن (تفسیر قرطبى)، ج12، ص130 به بعد; بحوث فى الملل و النحل، ص25 به بعد; شیخ طوسى، الرسائل العشر، ص127; بدایة الفرق ونهایة الملوک، ص5 به بعد. بررسى سندى روایت هاى اهل سنت از این احادیث را بنگرید: ابن ابى عاصم، السنة تحقیق و تخریج، باسم بن فیصل، ج1، ص75ـ81; همان، تحقیق ناصرالدین البانى، ج1، ص32ـ37; عجلونى، کشف الخفاء، ص169ـ170; مجمع الزوائد، ج7، ص511ـ516 . در این آثار به صحت نسبى برخى از این احادیث اشاره شده، اما از تعابیر مورد اشاره صاحبان این کتب درباره بسیارى از آنها نیز به دست مى آید که بسیارى از نقل هاى آن، موازینِ مورد اطمینان صحیح بودن را ندارد و عالمان فن علاوه بر اشاره به موقوف و مرسل بودن برخى از نقل هاى آن، به ضعف راویان در سلسله سند پاره اى دیگر از آنها و وجود علت و تدلیس در آنها نیز اشاره کرده اند; به ویژه این که در سلسله سند برخى از آنها معاویه نیز وجود دارد. استاد جعفر سبحانى نیز در سند دو نقلى که در کتاب خصال صدوق از این حدیث آمده است خدشه وارد مى کند. (بحوث فى الملل النحل، ج1، ص23)، در چاپ هاى بعدى این کتاب از چنین نقدى صرف نظر شده است.
[7]. براى تحقیق بیشتر درباره این حدیث بنگرید: افتراق الامة الى نیف و سبعین فرقة، نوشته محمدبن اسماعیل الصاغانى; حدیث الافتراق تحت المجهر، اثر محمد یحیى سالم; مجله یغما، سال 17، شماره 5، احمد مهدوى دامغانى، مجله مشکوة، شماره 74، 75، حسین صابرى. همچنین پایان نامه اى با عنوان فرقه ناجیه در کلام اهل بیت نوشته محمدعلى عبداللهى، موجود در مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(ره).
[8]. شایسته ذکر است که، این نوشتار تنها به گزارش آن دسته از روایاتى پرداخته که از زبان پیامبر (ص) نقل شده است. روایات دیگرى از امام على (ع) و بعضى از امامان شیعه، علیهم السلام، نیز به طور مستقیم رسیده که جهت یکدست بودن گزارش ها از آنها صرف نظر شده است. گزارش هایى که بدانها اشاره مى کنیم عمدتاً با تکیه بر منابعى حدیثى چون: السنة، ج1، ص75ـ81 ; بحارالانوار، ج28، ص3ـ28; کنزالعمال، ج1، ص209ـ213، ج11، ص114ـ116; مجمع الزوائد، ج7، ص511ـ514; تخریج الاحادیث و الآثار، ج1، ص 447ـ450، گردآورى شده اند.
[9]. ر.ک: السنة، ج1، ص77; سنن ابى داوود، ج4، ص198; سنن ترمذى، ج4، ص134; مستدرک الصحیحین، ج1، ص6، 28; سنن ابن ماجه، ج4، ص394; صحیح ابن حبّان، ج14، ص140; ج15، ص125; کشف الخفاء، ج1، ص369; تخریج الاحادیث و الآثار، ج1، ص447ـ450.
[10]. الاعتصام، ص459.
[11]. معجم احادیث المهدى(ع)، ج1، ص39.
[12]. بحارالانوار، ج28،ص10 ـ16، 17،22; الاعتصام، ص506.
[13]. السنه، ج1، ص79
[14]. علاوه بر منابع قبلى بنگرید: المعجم الاوسط، ج5، ص209; کنزالعمال، ج1، ص209ـ213 و ج11، ص114ـ116. مجمع الزوائد، ج7، ص511 به بعد. السنّة، ص79ـ80. این دسته از روایات در بسیارى از کتب ملل و نحل نیز ذکر شده است.
[15]. السنه، ج1، ص79; الاعتصام، ص506; صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص632.
[16]. لسان المیزان، ج3، ص291 و ج6، ص56; میزان الاعتدال، ج2، ص430. ضعفاء العقیلى، ص210. صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص633. این نقل اگر چه مورد خدشه سندى واقع شده و ابن جوزى در الموضوعات، ج1، ص268 و سیوطى در اللآلى المصنوعة، ج1، ص248ـ249 آن را جعلى مى دانند، اما به ذائقه عرفانى غزالى خوشایند آمده و آن را بر دیگر نقل ها ترجیح داده و معتقد است بر فرض که نقل هاى یکى بودن گروه ناجیه صحیح باشد، امّا این به معناى دوزخى بودن بقیه گروه ها نیست، بلکه غیر از گروه ناجیه نیز همانند گروه ناجیه وارد بهشت خواهد شد، امّا بعد از نشان داده شدن آتش به آنها (فیصل التفرقة بین الاسلام و الزندقه، تصحیح سید محمد نورالدین حلبى، چاپ اول، مطبعة السعاده، ص23ـ24). البته وى در جاى دیگرى به نقل و تأیید آن گزارشى که فقط اهل سنت و جماعت را اهل نجات مى داند، پرداخته است. (احیاء علوم الدین، 4 جلدى، چاپ استانبول، جزء 9، ص204).
[17]. فتح القدیر، ج2، ص59، ذیل آیات 65ـ67 سوره مائده; العواصم من القواصم فى الذب عن سنة ابى القاسم، ج1، ص186; ج3، ص170ـ172. وى در این کتاب نه تنها این فراز از حدیث را ساختگى مى داند، بلکه تمامى احادیثى را که در مذمت گروه هایى نظیر مرجئه، قدریه و اشاعره رسیده; ضعیف دانسته است و از یکى از محدثان و بزرگان شافعى نقل مى کند که هیچ یک از روایاتى که در این باب وارد شده صحیح نیست. (همان، ج1، ص187).
[18]. یحیى فرْعل، عوامل و اهداف نشأة علم الکلام فى الاسلام، ص57ـ58.
[19]. طوسى، امالى، ص521، 524; ابوالمعالى، بیان الادیان، ص23.
[20]. این روایات را بنگرید: کنزالعمال، ج1، ص209ـ213. در روایات منابع اهل سنت بیشتر واژه «جماعة» و یا «ما انا علیه الیوم و اصحابى» آمده است. آن دسته از ملل و نحل نگاران اهل سنت نیز که به حدیث اشاره کرده اند، چنین مصادیقى را پسندیده و گزینش کرده اند.
[21]. شهرستانى، الملل و النحل، ص21; ابوحاتم رازى، کتاب الزینة، بخش سوم، ص252.
[22]. بیان الادیان، ص23.
[23]. این قبیل روایات را بنگرید: بحارالانوار، ج28، ص2; 3 و 13 و ج30، ص337 و ج36، ص336; علامه حلى، نهج الحق و کشف الصدق، ص330ـ332; سید نورالله حسینى مرعشى، احقاق الحق، ج8، ص185. در منابع شیعى احادیث دیگرى وجود دارد که فرقه ناجیه را بیان مى کند، اما سلسله سند آنها به پیامبر(ص) نمى رسد بلکه به طور مستقیم از امامان نقل شده است; از جمله بنگرید: بحارالانوار، ج28، ص5 به بعد; بدایة الفرق، ص10ـ15.
[24]. فروع کافى، ج8، ص333، حدیث 518.
[25]. عبدالفتاح احمد فؤاد، الفرق الاسلامیة و اصولها الایمانیه، به نقل از یکى از امامان زیدى. ص15. همچنین تطبیق آن را بر عقاید معتزله بنگرید: محسن عبدالناظر، مسألة الامامة، ص31.
[26]. ابن مرتضى، المنیة والامل، ص25.
[27]. جعفر بن منصور الیمن، سرائر واسرار النطقاء، ص243.
[28]. ابن ابى عاصم، السنة، ج1، ص71; عراقى حنفى، الفرق المفترقه، ص30.
[29]. کنزالعمال، ج1، ص210; مستدرک حاکم، ج3، ص547. طبرانى; المعجم الکبیر، ج18، ص50. تطبیق آن را با دیدگاه هاى اهل سنت بنگرید: ملطى، التنبیه والرد على اهل الاهواء و البدع، ص12ـ13; بغدادى، الفرق بین الفرق، ص26; شهرستانى، الملل والنحل، ص21، 47، 48; اسفراینى، التبصیر فى الدین، ص21ـ23; الفرق المفترقة، ص6ـ7.
[30]. المحلى، ج1، ص 62. گواین که این فراز از حدیث، از دیدگاه برخى از اندیشوران شیعى و آگاه از تنازعات فرقه اى، ساختگى و برگرفته از تعصّبات و رقابت هاى اهل حدیث با اهل راى و قیاس است. (سبحانى، بحوث فى الملل والنحل، ج1، ص30)، اما برخى دیگر از فقهاى شیعى آن را صحیح دانسته و با تکیه بر آن به اثبات حقّانیت دیدگاه شیعه پرداخته اند. استدلال آنها این است که چون شیعه به قیاس عمل نمى کند، پس فرقه ناجیه است (لطف اللّه صافى، لمحات، ص 46).
[31]. بررسى و نقد سندى آن را بنگرید: مجمع الزوائد، ج7، ص511ـ516; کشف الخفاء، ج1، ص369; العواصم و القواصم، ج3، ص170ـ172; تخریج الاحادیث و الآثار، ج1، ص 447ـ450; بحوث فى الملل و النحل، ج1، ص24ـ26. نویسنده در این اثر اگر چه خدشه هاى سندى عالمان اهل سنت را به این حدیث نقل کرده و در اولین چاپ آن اسناد دو روایتى را، که در یکى از کهن ترین آثار روایى، یعنى خصال صدوق موجود است، قابل دفاع نمى داند، (بنگرید: ابحاث فى الملل و النحل، الجزء الاول، چ دوم، 1366)، با این حال مى گوید: «تضافر نقل این حدیث در جوامع روایى فریقین، جابر ضعف سند و موجب اطمینان به صدور آن است».
[32]. نمونه هاى اندکى از آن را در میان آثار ملل و نحل بنگرید: الفرق المفترقة، ص43; المنیة والامل، ص19، 21; تبصرة العوام، ص64، التبصیر فى الدین، ص21; الاعتصام، ص487; بحوث فى الملل والنحل، ج3، ص124; فرقه هاى اسلامى در سرزمین شام، ص64.
[33]. احتجاجات و جدال ها و مباحث کلامى اى که در اثبات فرقه ناجیه یا هالکه دانستن رقیب گزارش شده در آثار مختلف فریقین به طور پراکنده آمده است. اما در اینجا به عنوان نمونه به دسته بندى برخى از آثارى که با محور قراردادن این حدیث و آوردن قراین متصل و منفصل به رد یا اثبات فرقه اى خاص پرداخته اند اشاره مى کنیم: به جز آن دسته از آثارى که عمدتاً دانشمندان اهل سنت به عنوان علم فرقه شناسى نوشته اند و با تکیه بر آن علاوه بر بیان تاریخ و عقاید دیگر فرق به جهت گیرى هاى فرقه اى نیز پرداخته اند، دیگر آثارى که در پى دسته بندى بوده اند، عبارتند از: 1. رساله ها یا کتبى که به اسم «اثبات» (یا تعیین، بیان یا تمیز) الفرقة الناجیة نوشته شده اند (برخى از آن ها را بنگرید: آینه پژوهش، شماره 68، ص58ـ59; آقا بزرگ تهرانى، الذریعة، ج2، ص307 و ج1، ص 98 و نیز آثار کهن تر آن را در رد و اثبات فرقه هاى خاص بنگرید. در مقاله پنجم از الفهرست ابن ندیم). 2. کتاب ها یا رساله هایى که چنین عنوانى ندارند، اما رسالت اصلى آن ها بر این مهم قرار گرفته است; نظیر: لمحات، نوشته شیخ لطف اله صافى; 3. الصوارم الماضیة لرد الفرقة الهاویة و تحقیق الفرقة الناجیة، نوشته سید محمدمهدى حسینى قزوینى; 3. دلیل المتحیرین فى بیان الناجین; نوشته شیخ على آل محسن; 4. گروه رستگاران یا فرقه ناجیه، اثر سلطان الواعظین شیرازى، 5. افتراق الأمة اثر محمدبن اسماعیل الصاغانى. 6. ما انا علیه و اصحابى، نوشته احمد سلام. به علاوه آثار دیگرى به نام «عقاید السبعین و الثلاث»، «هفتاد و سه ملت» وجود دارد که نام خود را با توجه به این حدیث و پذیرش آن گزینش کرده اند.
[34]. عوامل و اهداف علم الکلام فى الاسلام، ص58. البتّه این سخن را اگر به عنوان یک روى سکه تلقى کنیم سخنى بجاست; چرا که رویارویى هاى کلامى و فقهى در عرصه فکر و فرهنگ مسلمانان، داراى صحنه هاى دل انگیز و نشاط آفرینى بوده و هست; بى جا نیست اگر بگوییم صحنه هاى درخشان فرهنگ اسلامى، به ویژه با توجه به شاخصه و ظرفیت تکثرپذیرى و برداشت هاى تأویلى متون مذهبى، بسى افزون تر از موارد سیاه و غم بار آن بوده است. اما وجود موارد زیان بارى از آن نیز، در عرصه هاى اجتماعى و فکرى قابل انکار نیست. به هر صورت این واقعیت را نمى توان پنهان داشت که سیر تحولات فکرى و رواج اندیشه هاى کلامى، فقهى همواره به دست متفکران و اندیشمندان رقم نخورده، بلکه نقش سیاست بازانى که به دین به عنوان ابزار ادامه سلطه مى نگریستند، قابل انکار نبوده و نیست.
[35]. تبصرة العوام فى مقالات الانام، ص28.
[36]. از جمله بنگرید برخورد و داورى خود این نویسنده را درباره فرقه هاى رقیب در کتاب تبصرة العوام، ص 127ـ122 و 142 به بعد. علامه مجلسى بعد از نقل سخنان شیخ مفید درباره فرقه هاى شیعى غیراثنا عشرى، مى نویسد: براى ما کفر و ضلالت همه این فرقه ها (زیدیه، ناووسیه، اسماعیلیه) ثابت است. (بحارالانوار، ج37)
[37]. نمونه هاى اندکى از آن را بنگرید: الفرق بین الفرق، ص10ـ11، 14; التنبیه و الرد، ص29; المنیة و الامل، ص26; الفصل فى الملل و النحل، ج2، ص275; ج5، ص43، 46، 50، 62; الفرق المفترقه، ص6ـ8; التبصیر فى الدین ص41، صاحب این کتاب بنابر نقل روایتى ساختگى و منسوب به پیامبر(ص)، نه تنها شیعیان و روافض را مشرک نامیده، بلکه قتل آنها را نیز واجب دانسته است. (همان، ص 42).
[38]. ر.ک: شیخ طوسى، الرسائل العشر، ص127; شیخ مفید، مسألتان فى النص على على (ع)، ج2،ص30.
[39]. شهرستانى، ملل و نحل، ص20.
[40]. بنگرید: فضل بن شاذان نیشابورى، الایضاح، ص4، 7; رشید رضا، المنار، ج7، ص220.
[41]. حقیقت این است که پرداختن به استفاده هاى کلامى، فقهى و احیاناً سیاسى گروه هاى مختلف از این حدیث، به خاطر عمق، گستردگى و مبنایى بودن آن، کارى است دقیق و دشوار و نمى توان به طور سطحى از آن عبور کرد، به ویژه این که بدانیم دیدگاه هر یک از گروه هاى اسلامى درباره این موضوع متکى بر مبانى فقهى و کلامى ویژه اى است. تردیدى نیست که بدون گزارش و شناخت مبانى کلامى و فقهى مختلف گروه هاى اسلامى، نتوان به تحلیل و دیدگاه روشنى در این باره رسید. امید که بتوانیم این بحث مهم و همیشه مطرح را در نوشتارى دیگر، پى بگیریم.
[42]. الاعتصام، ص481ـ483. پژوهشگران سوء استفاده عددى از حدیث را یکى از دلایل تردید خود در این حدیث دانسته اند.
[43]. بعید نیست که مراد واقعى نوبختى در آن جا که مى گوید: «وَکلٌّ منهم یدعى نفسه جماعة، رغم ان واقعهم او ماینطبق علیهم لیس معنى الاجتماع بل معنى الافتراق» (فرق الشیعة، ص16ـ17) و یا اشعرى در آن جا که دیدگاه واقعى خود را در کتاب مقالات الاسلامیین تحت عنوان «حکایة جملة قول اصحاب الحدیث و اهل السنة» بیان مى کند، ناظر به این حدیث باشد. به ویژه این که در ذیل بیشتر گزارش هاى منابع اهل سنت درباره فرقه ناجیه چنین اصطلاحى وجود دارد.
[44]. ناشئ اکبر (و بنابر نقل دیگرى جعفربن حرب)، مسائل الامامة، تحقیق فان اس، ص20.
[45]. فخر رازى، اعتقادات فرق المسلمین، ص76ـ75.
[46]. محمدرضا حکیمى، بدایة الفرق ونهایه الملوک. نویسنده لبنانى در این کتاب با این که وهابیت را از فرقه ها به حساب آورده، به طور اجمالى به عقاید آنها اشاره مى کند، اما آنان را از فرقه هاى 73 گانه نمى شمرد، چرا که ممکن است در تعداد 73 فرقه، که در حدیث آمده، خدشه اى وارد شود.
[47]. براى اطلاع از این گونه پرسش ها و شبهه ها بنگرید: عبدالرحمن بدوى، مذاهب الاسلامیین، ج1، ص33ـ32; محمد عماره، التیارات الاسلامیة، ص353ـ352; جعفر سبحانى، بحوث فى الملل والنحل، ج1، ص27ـ24; عبدالحکیم محمود، التفکیر الفلسفى فى الاسلام، ص98ـ97; الفرق بین الفرق، مقدمه، محمد محى الدین عبدالحمید، ص6ـ7. علاوه بر خرده گیرى هاى مورد اشاره، یکى از دشوارى ها و دل مشغولى هاى بسیارى از پژوهشگران و چه بسا از عوامل انکار اصل و اساس حدیث مزبور، افزایش و یا تحریف ذیل حدیث و تعیین مصداق فرقه ناجیه بر اساس آن بوده است.. شاید بتوان وجود معطوفات (1، 2، 3) در حدیث را بر عدد هفتاد، (که دلالت بر تکثیر مى کند) کنایه از افزون یافتن بر کثرت متعارف توسط هر یک از پیروان ادیان مورد اشاره و فزونى اختلاف و فرقه گرایى مسلمانان، بر امم قبلى دانست. وجود نمونه هایى دیگراز چنین معطوفات و اعداد در متون حدیثى دیگر نیز آن را قابل دفاع تر مى کند. درست همانند تعابیر «بیش از صدبار»، «هزاربار بیشتر» که در گفتارهاى فارسى زبانان به کار مى رود. این پژوهشگران از طرفى براى غیب گویى پیامبر (ص) و بیان برخى از سنت هاى الهى بر امم گذشته و مستثنى نکردن امت اسلامى نیز، شواهد و نمونه هاى دیگرى ارائه کرده و به هر صورت از مضمون و ورود صدر و ذیل حدیث دفاع کرده اند. (بحوث فى الملل و النحل، ج1، ص27ـ24; مهدوى دامغانى، مجله یغما، سال 17 شماره پنج، نعمت اللّه صفرى، راهنماى مطالعات فرقه شناسى، هفت آسمان، سال سوم، شماره 9 و 10، ص133). اما پذیرش بخش پایانى حدیث ما را با مشکلات، و ملزومات و تناقضاتى روبه رو مى کند که توجیه و یا فرار از آن، به آسانى میسّر نیست. مضافاً بر این که بر اساس پاره اى از گزارش هاى این حدیث، دایره نجات و در پى آن ورود در بهشت، آن قدر محدود و گاهى مبهم و غیر شفاف مى شود، که حاصلى جز سردرگمىِ جویندگان هدایت نخواهد داشت. گاهى برعکس در برخى قرائت ها مصادیق گروه نجات آنقدر وسیع مى شود که پاى بندى به آن نتیجه اى جز لاابالى گرى در تفکر و عمل نخواهد داشت. (ر.ک: المنار ج8، ص199). به عنوان نمونه وقتى ملاحظه مى کنیم که مصداق فرقه ناجیه پیروى از اصحاب و جماعت است، این پرسش مطرح مى شود که مگر همین اصحاب پیامبر(ص) نبودند که بعد از رحلت آن جناب درباره مسئله امامت دیدگاه هاى مختلفى را ارائه کردند و در زمان خلافت امام على(ع) نیز دسته اى طرفدار معاویه شدند و دسته اى بنابر حدیث مشهور نبوى درباره قتل عمار به دست فرقه باغیه باید از دسته هاى منحرف به حساب مى آمدند و باز دسته اى دیگر نیز جانب اعتزال گزیدند. آیا با تکیه بر این حدیث و پیروى از اصحاب و به ویژه با قبول برخى از احادیث پیامبر(ص) مبنى بر نارستگارى بعضى از اصحاب و ارتداد برخى از آنها (ر.ک: صحیح بخارى، ج6، ص386، و همچنین مقدمه ابن حجر در الاصابة) مى توان راهى به هدایت و نجات جست. (صحیح شرح العقیدة الطحاویة، ص633) براى اطلاع بیشتر از مشکلات پذیرش فراز «ما انا علیه الیوم واصحابى» و تضاد آن با گزارش «ما انا علیه الیوم و اهل بیتى» ر.ک: رجب برسى، مشارق انوار الیقین، ص 202ـ203.
[48]. ر. ک: به نمودار شماره 1.
[49]. گواین که برخى از ملل و نحل نگاران، براى تمایز گونه شناسى فرق و روشن ساختن ماهیت افتراق، به ضوابط و محورهایى کلامى، نظیر توحید و صفات، وعده و وعید، خیر و شر، هدایت و ضلالت، سمع و عقل و امامت و برخى دیگر از موضوعات کلامىِ مطرح و مورد اختلاف، و البته با مبنا قراردادن دیدگاه هاى اهل سنت، اشاره کرده اند. (الفرق بین الفرق، ص10ـ11; الفصل فى الملل و النحل، ج2، ص269; الملل والنحل، ص14ـ15); همچنین بنگرید: المقالات و الفرق، ص14، و باز یکى از اصلى ترین شاخصه هاى تمایز فرقه ها را از یکدیگر، تکفیر آنها نسبت به همدیگر دانسته اند. (مسائل الامامة ابتداى سخن مؤلف; الفرق بین الفرق، ص 11، 25، 215; تبصرة العوام، ص167; التبصیر فى الدین، ص 25، 41، 111) به عنوان نمونه، شهرستانى چهار قاعده: 1. توحید و صفات; 2. قَدَر و عدل و مسایل قضا و قدر و جبر و کسب و اراده و خیر و شر; 3. وعد و وعید و اسماء و افعال; 4. سمع و عقل و رسالت و امامت را براى تقسیم بندى فرق، برمى شمارد. از نظر او ممیزه هر یک از فرق دیدگاه آنها درباره هر یک از اصول فوق است. بنابراین تقسیم، فرقه هاى اصلى چهار فرقه قدریه، صفاتیه، خوارج و شیعه منحصر اصنافى از این فرقه ها مى باشند که از ترکیب برخى با برخى دیگر حاصل شده اند. (ملل و نحل، ج1، ص14ـ15). با این حال مشاهده مى کنیم که بیشتر آنان و از جمله خود شهرستانى از این ضوابط عدول کرده و با تکیه و استناد به حدیث افتراق، تعداد فرقه هاى اسلامى را تا زمان خودشان به هفتاد و سه فرقه رسانده و حتى با محور قراردادن تمایزات جزئى و کم اهمیت برخى گروه ها را در ردیف فرقه قرار داده و براى راست آمدن حدیث افتراق خود را به زحمت زیادى انداخته اند. حتى آنهایى که به این نکته تفطن پیدا کرده و عناوین آثار را به گونه اى انتخاب کرده اند که علاوه بر شمول «فرقه»، اختلاف دیدگاه هاى جزئى را نیز شامل گردد، باز در متن کتاب به تکثیر فرقه ها پرداخته و در پى تطبیق فرقه ها با این حدیث برآمده اند. از این رو مى توان گفت: با صرف نظر از پیش فرض هاى فرقه اى هر یک از صاحبان این آثار و مراد خاص آن ها از فرقه، یکى دیگر از عوامل تعدید و چه بسا تکثیر و ساختن برخى فرقه ها، اعتماد آنان به حدیث افتراق بوده است.
[50]. این گونه دشمنى ها حتى از عناوین انتخابى نویسندگان براى آثارشان پیداست. به ویژه این که نگاه آنان به افتراق غالباً از روى بدبینى بوده است. دو نمونه از نقش دشمنى در تکثیر فرقه ها را بنگرید: المنیة و الامل ص95ـ100، 29ـ31; الخطط، ج3، ص293 به بعد.