روزنامه شرق: به بازرگان و یارانش در قامت نماینده مجلس کمتر پرداخته شده است. به گفتهها و دیدگاههای بازرگان در این دوره کمتر توجه شده، بهویژه روند انتقاد به جریان ملی- مذهبی، در آن دوران شدت گرفته بود، حتی بیش از زمانی که در دولت موقت بودند. خوشبختانه مشروح گزارشات مجلس ملی و شورای اسلامی از ابتدا، بهطورکامل در سایت کتابخانه مجلس وجود دارد و دسترسی به همه نطقها حتی حواشی و واکنشهای دیگر نمایندگان مجلس اول امکانپذیر است. مذاکرات مجلس آیینه تمامنمای روزگار خود است. شاید با مرور آنها بعد از گذشت نزدیک به ٤٠ سال بهتر بتوان آن دوران را قضاوت کرد. اینکه مخالفان بازرگان چه میگفتند و حرف بازرگان چه بود؟ در آن فضای انقلابی، بازرگان همچنان بر مشی مدارا پیش میرفت و دیگران را هم به مدارا فرامیخواند، اما در آن هیاهو اصلا کسی حرفهای بازرگان را شنید؟
دوره اول مجلس شورای ملی که بعدها نامش مجلس شورای اسلامی شد، بسیار پرتنش بود، حتی بین نمایندگان همسو نیز بحث، اختلاف و دعوا بالاست. بازرگان و یارانش در نهضت آزادی از سوی انقلابیون جوان به ملیگرایی و ضدیت با اسلام متهم بودند، یکی از موارد بحثبرانگیز، مناقشه بر سر تغییر نام مجلس بود. شورای ملی یا اسلامی؟ بازرگان و یارانش هم متهم به ملیگرایی و ضدیت با اسلام بودند و مناقشه بر سر یک نام کافی بود تا این زخم سرباز کند.
آخرین روز تیرماه سال ٥٩ یدالله سحابی در مقام پاسخ به منتقدان برمیآید و پشت تریبون مجلس میگوید: «مگر مهندس بازرگان و یا من مسلمان نیستیم؟» در همین حین است که صدای همهمه از میان نمایندگان بلند میشود. سحابی ادامه میدهد: «اسلامیت است که ما را به ملیت و به علاقه وطن واداشته است». باز صدای همهمه بلند میشود. سحابی گویا موفق به ادامه سخنانش نمیشود که ادامه میدهد: «چون آقایان روی مسئله ملیت خیلی تکیه دارند، همانطورکه جنابعالی هم فرمودید، این مسئله راجع به ملیت را میگذارم برای بحث بیشتری که انشاءالله راجع به همین موضوع مطالب دیگری را عرض خواهم کرد».
بازرگان نماینده، در مجلس هم باید پاسخگوی عملکردش بهعنوان نخستوزیر پیشین میبود. نمایندگان به هر بهانهای گریزی به آن دوران میزدند و برگی رو میکردند؛ برای مثال یازدهم شهریور طاهری با کنایه خطاب به بازرگان در مجلس میگوید: «بعضی از افراد کابینه گذشته تمایلات ملیگرایی و تمایلات چپ و راست داشتند» که مهندس بازرگان سؤال میکند: «چه کسی تمایل به چپ داشته است؟ تمام وزرا با تصویب شورای انقلاب و تأیید امام بوده است».
ماجرای مدنی
در همان تابستان سال ٥٩ هنگام بحث درباره اعتبارنامههای نمایندگان، اعتبارنامه دریادار مدنی که در زمان دولت موقت استاندار خوزستان با سابقه عضویت در جبهه ملی بوده بهشدت مورد اعتراض نمایندگان قرار میگیرد. حسن آیت که بهعنوان مخالف سخن میگوید، نام مدنی را با القاب کامل بر زبان میآورد: «تیمسار ژنرال دریادار دکتر احمد مدنی»؛[که با خنده نمایندگان همراه میشود]. آیت لازم میبیند توضیح بدهد:«حیفم میآید که این کلمه را بگویم، بههرحال، وزیر دفاع و در آن واحد فرمانده نیروی دریایی در دولت موقت و سپس استاندار خوزستان و باز فرمانده نیروی دریایی در دولت موقت و عضو شورای جبهه ملی بودهاند».
همین باعث میشود که باز پای بازرگان به میان کشیده شود و رشیدیان مخالف بعدی درخصوص اعتبارنامه مدنی بگوید: «ما در همان موقع که در مجلس خبرگان بودیم بهاتفاق آقای کیاوش (نماینده دیگر) و دو نفر از نمایندگان خوزستان و بوشهر وقت گرفتیم و خواستیم این مدارک (مدنی) را به دولت موقت عرضه کنیم که متأسفانه آقای بازرگان یکساعتونیم ما را پشت در متوقف ساخت و بعد هم که تحویل گرفتند با عصبانیت البته به ایشان تلفن زده بود که ما از طریق افاف شنیدیم که به ایشان گفتند که نمایندگان خوزستان در ارتباط با مدنی میآیند ایشان تلفنی صحبت کردند و بعد تلفن را که گذاشتند زمین، با عصبانیت به ما گفتند صد رحمت به چریک فدایی صد رحمت به کارتر صد رحمت به فلان، امان از دست انقلاب، گفتم بگو امان از دست امام و تمامش کن، این را من گفتم. گفتم چی شده؟ گفت آقا شما دیدید به سر دوستان ما چه آوردید».
رئیس مجلس به رشیدیان متذکر میشود که آقای بازرگان حق دارد جواب بدهد که باز رشیدیان ادامه میدهد: «ایشان اجازه ندادند مدارک آقای مدنی را که در حال جنایت در خوزستان بودند و ٥٠٠ میلیون تومان بودجه خوزستان را و حتی واقعا جنایتهایی داشتند مرتکب میشدند ارائه بدهیم».
بازرگان میگوید: «من فقط این چیزهایی را که ایشان گفتند تکذیب میکنم»، تکذیب بازرگان با خنده نمایندگان همراه میشود. مهندس بازرگان در مقام دفاع میگوید: «من تا آن اندازهای که یادم میآید یک جلسهای که جناب آقای کیاوش هم مثل اینکه درخواست کرده بودند، ایشان بودند و آن آقای موسویجزایری یا آن آقایی که بعدا فرماندار شدند از من خواستند که وقت ملاقات بدهم یک وقتی هم معین کردم، آقایان هم مطالبی فرمودند گفتم خیلی خب اینها را به من بدهید و بعد هم آقای مدنی را میخواهیم حضوراً ببینیم اینها چیست؟ والا نه دعوا کردم که صد رحمت به فدایی یا نمیدانم فلانی... این حرفها خیلی واقعا عجیب است که ایشان میگویند». همان لحظه رشیدیان میگوید: «کیاوش نبوده؟ کیاوش جواب میدهد: من شهادت میدهم که بوده».
بازرگان باز ادامه میدهد: «یعنی اینطور من گفته بودم که صد رحمت به فدایی... البته آقای مدنی هم علیه این آقایان توطئههایی که میکنند مشکلاتی که فراهم میکنند. او هم قبل از اینکه با آن مواجه بشود یا آقایان بیایند. اینها چیزهایی بود که گفته بود. گفتم میگذاریم رسیدگی بشود. حتی یادم میآید که مثل اینکه قرار شد آقای مهندس چمران بنشیند و این مطالب را بگوید؛ درهرحال آن وضع چنان نبوده».
دفاع بازرگان که تمام میشود، «باباصفری» در حمایت از رشیدیان میگوید: «آقای مدنی از چه موقع مشهور شد و مدنی شد و آیا این درست مثل جریانی که برای پینوشه در شیلی به وجود آوردند نبود؟ ما زمانی که در خوزستان بودیم، انفجاراتی را که اتفاق افتاد، میدیدیم که در روزنامهها بدون اینکه کوچکترین ربطی با قضیه داشته باشد، عکس آقای مدنی را پای عکس مربوط به انفجار چاپ میکردند و مینوشتند مدنی امید آینده ایران. در همان موقعی که دعوتی از جناب آقای مهندس بازرگان شده بود که تشریف بیاورند آنجا، درحالیکه توده مستضعف خوزستان در فقر و تهیدستی و فلاکت وبا میسوخت، ایشان در آن میدان ورزشی که تشریف آوردند، گفتند که «بلی من هم میگویم درود بر مدنی، درود بر مدنی، درود بر مدنی».
من اینجا میخواهم سؤال کنم ببینم چه نکته مثبتی در حکومت ایشان در خوزستان دیده بودند که چنین چیزی را ابراز کردند». حملات به بازرگان به شکلی است که گویا در حال بررسی اعتبارنامه او هستند نه مدنی؛ نکتهای که رئیس مجلس هم روی آن انگشت میگذارد: «باز شما هم از مطلب خارج شدید، آخر این چه ارتباطی با مسئله آقای مدنی داشت؟ شما که در اینجا پرونده آقای مهندس بازرگان را رسیدگی نمیکنید؟».
واکنش بازرگان به رویدادهای سال ٦٠
سال ٦٠ با همه مختصاتش آغاز شده است؛ اوج ترورها و برخوردها. بازرگان هم از این اعتراضات مصون نیست. انتخابات هیئترئیسه انجام شده و هاشمیرفسنجانی رئیس مجلس است. بازرگان یک روز مهرماهی را برای پاسخدادن به همه شبهات انتخاب میکند و میگوید با صبر و سربلندی، تهمتها و تهدیدها را که پاداش انقلابی خدمت و صراحت یا اغوای مغرضان است، تحمل میکند: «... اگر انگیزهام در ٣٠، ٤٠ سال مبارزه گذشته مال و مقام و ریا بوده، این عرایض را هم به همان حساب بپذیرید و با استماع و سکوت کوتاهی که خواهید داشت، بر من منت بگذارید. با کمال تأتر و با توسل به درگاه ذوالجلال باید اقرار کنیم که آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعلهور گشته است.
خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده. کمتر کسی است که درصدد خاموشکردن آن برآید و بعضی میکوشند آتش را افروختهتر ساخته و بر خرمن طرف مقابل بیندازند. همه بلعیده میشوند. درحالیکه هر طرف گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضد اسلام و عامل امپریالیسم میخواند، نه روحانیون ارجمند و مکتبیهای غیرتمندمان از آمریکا وارد شدهاند و نه جوانان جانباز در خانوادههای آمریکایی زاییده و بزرگ گشتهاند که بتوان مزدورشان خواند. پس چرا اینسان ریختن خون یکدیگر را مباح و بلکه واجب میشمارند...».
شنوندهای برای این سخنان نیست. یکی از نمایندگان فریاد میزند: «چرت نگو» توکلی: «نشستن در این جلسه خلاف شرع است، بیایید بیرون». یکی از نمایندگان: «راست میگویند. تمام کن». در این هنگام عدهای از نمایندگان جلسه را ترک میکنند. اسدینیا: «مرگ بر بازرگان که شعار مردم است، مرگ بر بازرگان، مرگ بر بازرگان. این شعار ملت است». نمایندگان همهمه میکنند. رئیس مجلس میگوید آقای اسدینیا شلوغ نکنید. یکی از نمایندگان: «ایشان از مرگ انورسادات ناراحت است. برو گمشو». صادق خلخالی: «آقای بازرگان باید محاکمه بشود. این آقا جزء ملت ایران نیست، آمریکایی است».
اعتراض نمایندگان به بازرگان ادامه پیدا میکند. در این هنگام صادق خلخالی به تریبون نزدیک میشود و درحالیکه میکروفن را از جلوی بازرگان میکشد، میگوید: «آقای هاشمی چرا میگذارید ایشان صحبت کند. این بلندگو مال مردم است، نه کسی که در مقابل ملت ایران ایستادگی کند. بیا برو کنار».
عابدینزاده خطاب به بازرگان میگوید: «مردنی، قالتاق، آمریکایی». محمد مجتهدشبستری هم خطاب به هاشمی میگوید: «جلسه را تعطیل کنید». توکلی اینگونه اعتراضش را ادامه میدهد: «زبیر هم خیلی به اسلام خدمت کرده بود، اما جلوی امام برحق ایستاده و به سزایش رسید». هاشمی احتمالا با همان لحن همیشگی و درحالیکه سعی دارد در میانه بایستد، خطاب به بازرگان میگوید: «آقای مهندس نمیشود صحبت کرد. مجلس موافقت ندارد».
بازرگان: «خب، بقیهاش برای بعد» و رئیس باز میگوید: «الان جای این حرفها نیست». بازرگان آخرین تلاشهایش را میکند شاید نمایندگان مجاب شوند به نطقش گوش دهند: «تا آخرش گوش بدهند که من چه میخواهم بگویم» و هاشمی انگار باز دارد به نوعی میانداری میکند تا غائله ختم به خیر شود: «الان جای این حرفها نیست، زمانش یکطوری است که...». خلخالی خطاب به هاشمی میگوید: «اگر شما اجازه بدهید ملت اجازه نمیدهد. ملت همان است که جلوی مجلس ریخته بودند و از اینها انتقام میخواستند. ملت اجازه نمیدهد که اینها از این تریبون استفاده کنند».
همینجاست که زنگ رئیس جلسه به صدا درمیآید. توکلی: «قرآن میگوید در قصاص حیات است، آقای بازرگان میگوید نه. قرآن میگوید باید منافق را کشت، آقای بازرگان میگویند نه». صادق خلخالی: «آقای بازرگان میگویند این بچهها آمریکایی نیستند و از خارج نیامدهاند. اینها همان بچههای ساواکیها هستند که تو بر ما مسلط کردی». باز هم همهمه نمایندگان و زنگ رئیس. نماینده دیگری از آن سو: «تو تمام احکام دادگاههای انقلاب را باطل شمردی». توکلی: «مگر مردم نمیگفتند مرگ بر بازرگان؟ چرا نشستهاید. ان الذین یکتمون ما انزلنا من البینات... یلعنهم الله و یلعنهم الاعن» و باز زنگ رئیس جلسه. نماینده دیگری: «آقای بازرگان مرگ بر تو، ننگ بر تو، نفرین بر تو».
آخرین زنگ رئیس جلسه بهعنوان تنفس و مجلس تعطیل میشود. مهرماه سال ٦١ گویا نهضت آزادی بیانیهای میدهد که با واکنش نمایندگان در مجلس روبهرو میشود. موحدی ساوجی در مجلس میگوید: «اگر گاهی نمایندگان یا سایر نیروهای حزبالله و نهادهای انقلابی یا انجمنهای اسلامی از دولت و وزرا یا سایر مجریان و مسئولان انتقاد میکنند و تذکر میدهند و گله دارند، بههیچوجه قصد تخریب و تضعیف در کارشان نیست، بلکه هدفشان انتقاد سازنده و ارشاد و دلسوزی نسبت به نظام جمهوری اسلامی و علاقه به اصلاح امور و توانمندی دولت است.
ضدانقلاب و گروههای ورشکستهای مثل تودهایها و آن چند نفری که به اسم نهضت آزادی دور یکدیگر جمع شدهاند، باد به پرچمشان نخورد و تصور نکنند که مردم از دولت ناراضیاند و در قوای مملکت و میان مسئولان اختلاف افتاده است و لابد دومرتبه سراغ دولت موقت را میگیرند یا به آقای بازرگان یا امیر انتظام یا قطبزاده یا یزدی یا بنیصدر و رجوی به چشم منجی مینگرند و از آنها درخواست خواهند کرد که ما دیگر از اسلام و انقلاب و خط امام و آقای رفسنجانی و دیگر یاران او خسته شدهایم.».
در دفاع از انتخابات آزاد
کشمکشها کماکان ادامه دارد. دوسال بعد، بیستم مردادماه بازرگان دوباره پشت تریبون میرود و اینبار در نقد نبود آزادی بیان سخن میگوید: «... بنابراین از پشت این تریبون اعلام مینمایم که انتخابات خالی از آزادی و نظارت ملی و مجلس حاصل از آن فاقد کمترین اثر برای اهداف فوق و عادی از اعتبار و ارزش از نظر شرعی و قانونی و حقوقی بوده، هر اکثریتی که آورده شود و هر ادعائی که از استقبال و تأیید مردم بنمایند مردود و باطل است... همه افراد ملت در اظهار عقیده و انتقاد و اعتراض و در انتخاب نمایندگان خود آزاد باشند».
بازرگان ادامه میدهد: «... اگر انتخابات آزاد بلافاصله اعلام و شرایط آن تأمین نکرد نه فرصت لازم برای آگاهی و اطمینان مردم و آشنائی با نامزدها و نظریات فراهم خواهد شد و نه افراد و گروهها از عهده تدارکات لازم بر خواهند آمد...». نمایندگان باز همهمه میکنند و رئیس مجلس هشدار میدهد که وقتتان تمام است. بازرگان اما ادامه میدهد: «... بازشدن سوپاپهای اطمینان و تبدیل محیط مسدود فعلی به محیط باز و برداری داروی شفابخش بسیاری از ناراحتیها و نارضائیها و بیتابیهای دائم- التزاید عمومی خواهد شد». رشیدیان وسط نطق میپرد و میگوید: «خبیثی، واقعا خبیثی مرگ بر پدر منافقین». رئیس: آقای مهندس وقتتان تمام است. یکی از نمایندگان: «مرگ بر بازرگان». رئیس مجلس: «اجازه بدهید».
مهندس بازرگان یکدقیقه وقت اضافه میگیرد و ادامه میدهد: «... هنوز بنده میتوانم با احتمال قوی اطمینان بدهم که بسیاری از نمایندگان محترم فعلی با انتخابات آزاد عام مجددا به مجلس راه خواهند یافت و ملت پشتیبان و همکارشان خواهد بود. در خاتمه عرایضم حضرت مسئولین و متولیان را در دولت و مجلس و نهادها خطاب کرده میگویم شما مختارید آزادی واقعی انتخابات را به شرحی که عرض شده بپذیرید و این امانت شرعی و مردمی یعنی حق مالکیت ملی را که در اختیارتان قرار دارد و به حکم «انالله یامرکم ان تودوا و الامانات الی اهلها» به ملت ایران برگردانده فرمان و پند الهی را اطاعت کنید یا آزادی را خلاف مصلحت دانسته تحمل و تأمین ننمایید.
در صورت اول رضای خدا و رستگاری خودتان و پیروزی انقلاب و ملت را خواهید خرید و در صورت دوم خشم و خصومت مردم را زیاد کرده و همگی خسرالدنیا والاخره خواهیم شد. والسلام علی الذین یستمعون القول و یتعبون احسنه». با تمامشدن سخنرانی بازرگان، عدهای از نمایندگان شعار مرگ بر آمریکا، مرگ بر آمریکا را آغاز کردهاند. مجید انصاری با بیان اینکه «شنیدن مزخرفات او اشکال شرعی دارد» خطاب به بازرگان میگوید: «اگر جرئت داری در نماز جمعه شرکت کن». در این هنگام موحدیساوجی، فروغی نماینده دیگر را تشویق به شعاردادن میکند: «آقای فروغی بگو مرگ بر آمریکا!» و چهار سال مجلس نخست در چنین فضایی به پایان میرسد.
محمد توسلی از مشی سیاسی نخستوزیر دولت موقت میگوید
حسین جلالی: ٢٩ دی سال 1373 مهندس مهدی بازرگان، نخستوزیر دولت موقت و دبیرکل نهضت آزادی درگذشت. بازرگان در اعمال و کنش خود همیشه به آینده توجه داشت. این توجه دو آبشخور داشت؛ اول اینکه او دنیا دیدهتر و واقعبینتر از آنی بود که پیامد بسیاری از اعمال لحظهای را درنظر نگیرد و دوم، او بهگونهای عمل میکرد که در آینده هم عملش قابل دفاع باشد. همین منش، بازرگان را در تاریخ معاصر ما به یکی از چهرههای مهم و البته «الگو» تبدیل کرده است. بههمیندلیل به سراغ یار و همراه همیشگی او محمد توسلی رفتیم تا خطمشی بازرگان را در خلال رویدادهای بعد از دولت موقت تا دی 73 بررسی کنیم. او در دوران جنگ چگونه از ارزشهای موردنظر خود دفاع کرد؟ در قبال وقایع سیاسی این دوره چه واکنشی داشت؟ محمد توسلی جوانهزدن تخم «اصلاحطلبی» را حاصل کوشش بازرگان میداند.
چندی بعد از استعفای مهندس بازرگان، همهپرسی قانون اساسی برگزار شد و بعدتر هم اولین انتخابات ریاستجمهوری. مهندس بازرگان و نهضت آزادی در قبال این دو انتخابات چه موضعی گرفتند و چطور با آن روبهرو شدند؟ درباره انتخابات ریاستجمهوری میدانیم که مهندس بازرگان تمایل داشتند نامزد انتخابات شوند اما در نهضت آزادی رأی نیاورد، ماجرا از چه قرار بود؟
شاید بهتر است ابتدا به این نکته اشاره شود که چرا دولت موقت استعفا داد. بهخاطر تداخلی که نهادهای دیگر در کار دولت داشتند، قبل از آبان 58 دو یا سه بار دیگر هم درخواست استعفا داده شده بود. آنقدر این تداخل و پیامدهای سوءمدیریتی آن گسترده بود که در شورای انقلاب تصمیم گرفتند که دولت موقت و شورای انقلاب ادغام شوند و بهطور مشترک مدیریت کشور را تصدی کنند تا اینگونه تداخلها حذف شود. همان موقع در سالگرد جشن پیروزی انقلاب الجزایر، مهندس بازرگان بههمراه دکتر یزدی و دکتر چمران، به آن کشور سفر کرده بودند. در حاشیه آن سفر با برژینسکی درباره مطالبات دولت ایران از آمریکا مذاکراتی داشتند. همزمان شاه برای معالجه به آمریکا رفته بود و این نگرانی در ایران مطرح بود که توطئهای در سفر شاه به آمریکا نهفته و بیماری او بهانه باشد.
در 13 آبان هم دانشجویان خط امام سفارت آمریکا را اشغال کردند. استعفای دولت موقت که مطرح شد، ابتدا رهبر فقید انقلاب نپذیرفتند. اما بعد از اینکه متن استعفا از صداوسیما خوانده شد، استعفای مهندس بازرگان را پذیرفتند. ایننکته خیلی مهم است که چرا بهرغم فضای ملتهبی که بهوجود آمده بود که حتی وزرا میگفتند ما دیگر امکان ورود به وزارتخانههایمان را نداریم، [امام] نمیخواستند استعفا را بپذیرند. فضای چپ و ضددولت موقت فراگیر شده بود. بهطور خلاصه میتوان گفت دلیل این بود که حزب جمهوری اسلامی که بهدنبال قدرت بود، هنوز آمادگی تصدی دولت را نداشت. بههمین علت شورای انقلاب با مدیریت آقای بنیصدر دولت را اداره میکرد.
در چنین شرایطی مهندس بازرگان یک سخنرانی دارند که خداحافظی ایشان از دولت موقت محسوب میشود. نکاتی آنجا وجود دارد که بهنظر من خیلی آموزنده است. نکات آن سخنرانی، فضای خداحافظی مهندس بازرگان و پیامی که در آن سخنرانی وجود دارد، خیلی مفید است. در چنین فضایی هر آدمی که کمی خودخواهی میداشت، باید سیاست را میبوسید و میگذاشت کنار. اما ایشان این کار را نکرد، چراکه دنبال مسائل شخصی و گروهی نبود؛ ایشان بهدنبال منافع ملی و آینده کشور بود. چه کرد؟ باز هم همکاریهای خود را در شورای انقلاب ادامه داد. خیلی مهم است که باوجود تمام مسائلی که پیش آمده بود، عضو شورای انقلاب ماندند. حتی آیتالله خمینی ایشان را در پی اختلافاتی که در دوران بنیصدر پیش آمد، بهعنوان یکی از اعضای شورای حکمیت انتخاب کردند.
برای توضیح انتخابات ریاستجمهوری باید یک توضیح مقدماتی بدهم تا ریشه مسائل خود را نشان دهد. در سال 56 نهضت تجدید سازمان کرد، آقای مهندس سحابی هم از زندان آزاد شد. بعد از پیروزی انقلاب هم جمعی از دوستان ما از خارج به کشور بازگشتند. آقای خمینی بعد از تشکیل دولت موقت گفتند که مهندس بازرگان باید مستقل از نهضت آزادی قبول مسئولیت کند؛ نهضتیها هم اخلاقا به این حرف عمل کردند. مثلا بنده که شهردار تهران بودم، در آن مدت در هیچ کار تشکیلاتی نهضت مشارکت نکردم و تمام تمرکزم بر خدمات مدیریت شهری بود. مهندس بازرگان و بقیه دوستانی هم که در دولت بودند، همین طور عملکردند.به این معنا نهضت مظلوم واقع شد؛ چون تمام رهبران و جمعی از کادر آن که مسئولیت داشتند، کار سیاسی و تشکیلاتی نمیکردند. آقای مهندس سحابی و جمعی که مسئولیت نداشتند، نهضت را اداره میکردند. نگاه مهندس سحابی با توجه به اینکه چندین سال در زندان بودند، با نگاه مهندس بازرگان و دیگران در زمینههای اقتصادی تفاوتهایی داشت.
بعد از دولت موقت آقای مهندس سحابی ترجیح دادند دیگر با نهضت همکاری نکنند. بنابراین با جمعی از دوستانشان در همان آذر 58 استعفای کتبی خودشان را به مهندس بازرگان دادند. این مسئله خصوصی بود. وقتی که بحث انتخابات ریاستجمهوری مطرح شد، نگاه مهندس بازرگان اینطور بود که استعفا ندهید، اما آقای مهندس سحابی خودشان نامزد ریاستجمهوری شوند. آقای مهندس سحابی آمادگی نداشتند- بهخاطر اینکه زندان بودند و احتمالا بهلحاظ شرایط خانوادگی آمادگی نداشتند- و گفتند آقای دکتر حبیبی نامزد شوند. دلیلش این بود که جمعی که با مهندس سحابی بودند نگاه رادیکال و چپ داشتند و فکر میکردند که دکتر حبیبی میتوانست نگاه اقتصادی و اجتماعی موردنظر آنها را دنبال کند. وقتی این گزینه در شورای نهضت مطرح شد و تقریبا با اکثریت ضعیفی آقای حبیبی رأی آوردند، مهندس بازرگان بسیار ناراحت شدند. درخصوص آن رویداد، قبلا یادداشتی نوشتهام و توضیح دادم چرا مهندس بازرگان آن شب را تلخترین شب زندگی خود دانستند.
یعنی اگر مهندس بازرگان با جدایی طیف چپ نهضتآزادی موافقت میکردند، در شورای مرکزی نهضت آزادی رأی میآوردند و در اولین انتخابات ریاستجمهوری نامزد میشدند؟
بله، اما مهندس بازرگان اصلا علاقهمند نبودند آنها از نهضت بروند. ما همیشه بهدنبال جذب بودیم. مهم این است که مهندس سحابی از چنان شخصیت منصف و با سلامت نفسی برخوردار بودند که در سالهای بعد بهدفعات گفتند که در مواردی که من با بازرگان اختلافنظر داشتم، حق با بازرگان بود. اگر متن و دلایل استعفای 14 نفری را که از نهضت جدا شدند – که در خاطرات دکتر محمدمهدی جعفری چاپ شده است- ببینید، متوجه میشوید که مهندس بازرگان حق داشت بگوید: آن رخداد «تلخترین شب زندگی من بود».
آقای دکتر حبیبی با توجه به فضایی که با اشغال سفارت پیش آمده بود، در جریان انتخابات، عضویتش را در نهضت تکذیب کرد. این خیلی برای ما سنگین بود. ایشان در اروپا با نهضت همکاری نزدیک داشتند و بهعنوان عضو نهضت کاندیدا شده بودند. بهخاطر چالشهای سیاسیای که در دوران تبلیغات ریاستجمهوری بهوجود آمده بود، حتی عضویت خودشان را هم در نهضت تکذیب کردند. این اتفاقات تجربه تلخی برای نهضت بود.
بعد از انتخابات ریاستجمهوری، انتخابات مجلس مطرح بود. نهضت، ستادی به نام «همنام» تشکیل داد. در لیستی که نهضت برای انتخابات منتشر کرد، بهجای اینکه فقط اعضای خودش را معرفی کند، افراد توانمند دیگری را هم معرفی کرد؛ مثل آقای هاشمیرفسنجانی و دیگران. این خیلی مهم است، چراکه نهضت نگاهی جمعگرا به منافع ملی داشتند و هیچوقت بهدنبال منافع شخصی و گروهی نبودند که فقط از اعضای خودشان در لیست قرار دهند.
در خود نهضت آزادی اختلافی برای معرفی افراد خارج از حزب وجود نداشت؟
مخالفتی به خاطر ندارم. وقتی به افراد لیست «همنام» نگاه میکنید، میبینید همه شایسته هستند. کوشش شده بود که بهترین کسانی که میتوانند مردم تهران را نمایندگی کنند در لیست قرار گیرند. باوجود نگرانیای که ما داشتیم- بعد از تبلیغات و افشاگریهایی که شده بود – آقای مهندس بازرگان با یک میلیونو 447 هزار رأی، نفر سوم شدند. غیر از ایشان دکتر سحابی، دکتر یزدی، احمد صدرحاججوادی، مهندس صباغیان، مهندس معینفر و مهندس سحابی همه در دور اول رأی آوردند.
و بعد ماجراهای خرداد سال ٦٠ پیش آمد... .
قبل از اینکه وارد مسائل خرداد 60 و پیامدهای آن بشوم، این نکته را باید بگویم که اولین کنگره نهضت بعد از انقلاب – که سومین کنگره نهضت بعد از تجدید سازمان بود – در تیرماه 59 برگزار شد. مصوبات این کنگره خیلی مهم است. در آن کنگره شورای مرکزی و دفتر سیاسی نهضت انتخاب شدند. فضای سیاسی سال 59 خیلی ملتهب بود؛ باوجوداین در مصوبات و خطمشیهای کنگره تصریح شده که راهبرد ما «مبارزه قانونی، علنی، مسالمتآمیز و پرهیز از خشونت است».
این خیلی مهم است که نطفه اولیه جنبش اطلاحطلبی از تیرماه سال 59 کاشته شد. عملکرد نهضت بعد از بستهشدن فضای سیاسی در پی وقایع خرداد 60 هم در چارچوب همین گفتمان بود. در تحلیل رویدادهای بعد از انقلاب، حادثه خرداد 60 یکی از مقاطع بسیار مهم است. بعد از انقلاب همه گروهها به دنبال قدرت بودند؛ چه جریان چپ مارکسیست، چه جریان چپ اسلامی و چه روحانیت. بعد از وقایع خرداد ٦٠ مابقی رویدادهای مجلس اول را که دنبال کنید، میبینید مهندس بازرگان، دکتر سحابی، احمد حاجسیدجوادی و دیگران برای ورود به مجلس از کریدوری از منتقدانی که شعارهایی چون «مرگ بر بازرگان» و «مرگ بر لیبرال» سر میدادند، عبور میکردند.
اگر اینها افرادی بودند که نگاه شخصی داشتند، باید با اعتراض مجلس را ترک میکردند. اما نهتنها ترک نکردند بلکه تمام این فشارها را تحمل کردند. چرا؟ برای اینکه مسئولیت نمایندگی مردم تهران را برعهده داشتند. رسانهها خیلی از اتفاقات مجلس اول، از جمله سخنرانی مهندس صباغیان و اتفاقاتی را که در پی آن افتاد مطرح میکنند اما بهنظر من این یک وجه احساسی مسئله است. مهندس بازرگان در چنین فضایی، چند سخنرانی انجام دادند و از گفتمان آزادیخواهی و دموکراسیخواهی و از ضرورت برگزاری انتخابات آزاد و سالم دفاع کردند.
این خیلی مهم است. در آن شرایط مهندس بازرگان از فضای نطق پیش از دستور استفاده و به وظایف تاریخی خودشان عمل میکردند. آن نقش چه بود؟ آگاهیبخشی و تلاش برای اینکه نگذارند نگاهی که اصلا به حقوق شهروندی و آزادی و مجلس باور ندارد، حاکم شود.
مجلس اول که تمام شد، بازهم کنار ننشستند. از سال 62 تا 67، در انتخابات مجلس دوم و سوم همواره ما در دفتر نهضت - در خیابان مطهری- سمینار تشکیل میدادیم؛ سمینار تأمین آزادی و سلامت انتخابات. قانون اساسی را توضیح میدادیم که انتخابات آزاد یعنی چه، سلامت انتخابات یعنی چه و در چه شرایطی باید انتخابات برگزار شود.
بعد از مجلس اول دیگر نامزد انتخابات نشدید تا انتخابات چهارم ریاستجمهوری در سال 64... .
شرایط مناسب نبود. ما شرایط را حتی برای نامزدی هم مناسب نمیدیدهایم. در اسناد نهضت این نکات هست. در تمام انتخابات بیانیه و خطمشی خودمان را توضیح دادهایم. حتی به سمینارهایی که تشکیل میدادیم، حمله میکردند، خراب میکردند و داستانهای اینچنینی زیاد بود.
انتخاباتها را تحریم میکردید؟
هیچگاه واژه «تحریم» را بهکار نبردیم و تنها میگفتیم که ما در چنین انتخاباتی شرکت نمیکنیم. آنچه در این دوران (یعنی از خرداد 60 تا سال 67) مهم بود و محور برنامههای نهضت را تشکیل میداد، پاسداری از آرمانهای اولیه انقلاب، مطالبه اجرای اصول قانون اساسی و آگاهیبخشی بود. خروجی مجموعه تلاشهای آگاهیبخش مهندس بازرگان و یارانشان در نهضت آزادی، رشد جنبش اجتماعی و آگاهی جامعه بود؛ بهطوری که در دوم خرداد مردم بین دو گزینه مطرح، «نه» بزرگی به نماینده محافظهکار دادند. در انتخابات 76 بحث رأی اعتراضی مطرح شد و طبیعی بود که وقتی آقای خاتمی بحث توسعه سیاسی را به میان آوردند، رأی اعتراضی ما به سبد رأی آقای خاتمی ریخته شد.
اما نهضت آزادی در سال 76 مشخصا از آقای خاتمی حمایت نکرد و رأی سفید داد.
قبل از این انتخابات گروهی به اسم «تلاشگران» بهوجود آمده بود، جمعی از اعضای نهضت و شخصیتهای ملی بودند که در بیانیهای با توجه به رد صلاحیت نامزدهای خودشان - آقایان مهندس معینفر، مهندس سحابی و دکتر یزدی - اعلام رأی اعتراضی کردند اما وقتی در جریان تبلیغات انتخابات مواضع توسعه سیاسی آقای خاتمی مشخص شد، عملا رأی اعتراضی به نام آقای خاتمی نوشته شد. گفتمان مهندس بازرگان و عملکرد نهضت آزادی همواره جامعهمحور بوده، نه قدرتمحور. این فرایند آگاهیبخشی و توسعه جنبش اجتماعی در دهه ٦٠ موجب شد که جامعه با آگاهی و هوشمندی با «نه بزرگ» خود به نامزد محافظهکاران 20 میلیون رأی به آقای خاتمی بدهد. جنبش اصلاحات یکدفعه خلق نشده، بلکه در فرایندی به تدریج توسعه پیدا کرده است. این جنبش اجتماعی در دورههای بعد هم توسعه پیدا کرد. اما برگردیم به انتخابات ریاستجمهوری سال 64.
آقای توسلی! سال 62 نهضت آزادی بیانیهای درخصوص دستگیری و دادگاهیشدن اعضای حزب توده دارد. این بیانیه خیلی تند است و در تضاد با مواضع آزادیخواهانه نهضت آزادی. ماجرا چه بود؟ چرا از دستگیری و اعترافات تلویزیونی اعضای حزب توده استقبال کردید و از الفاظی مانند «حزب خائن توده» استفاده کردید؟ مرحوم بازرگان چقدر در تأیید متن بیانیه نقش داشتند؟
متن این بیانیه که در تاریخ ٢٠ اردیبهشت ٦٢ صادر شده است، خواندنی است و انعکاس واقعیتها و عملکرد نفاقآمیز حزب توده و خیانت به آرمانهای انقلاب و منافع ملی بود. ببینید در زندان سال 43 به بعد که سران و رهبران نهضت بازداشت شدند و بعد به برازجان فرستاده شدند، با حزب توده همبند بودند. خاطرات عمویی و دیگران را بخوانید؛ روابط انسانی که مهندس بازرگان و دکتر سحابی و دیگر اعضای نهضت با اینها داشتند را ببینید. اما وقتی مسائل کلان اجتماعی و منافع ملی مطرح میشود، بحث چیز دیگری است.
مهندس بازرگان که بعد از شهریور 20 کار اجتماعی خودشان را شروع کردند، بهلحاظ اعتقادی بزرگترین چالش خود را مارکسیسم و حزب توده میدانستند. آنها فضای جامعه را اشغال کرده بودند. بهرغم این مسئله، مهندس بازرگان بهعنوان رئیس دانشکده فنی و استاد دانشگاه و یک کنشگر فرهنگی و اجتماعی و در بعد سیاسی، همواره با همه مناسبات دموکراتیک داشتند و کوشش میکردند که آنها فکرشان را مطرح کنند. اما حزب توده از قبل از انقلاب، از دی و بهمن 57 تمام سازمان خود را به داخل ایران آورد و همانطور که آقای کیانوری توضیح میدهند، واژه «مرگ بر لیبرال» را آنها مهندسی و طراحی کردند. آنها شعار «مرگ بر بازرگان» و «مرگ بر لیبرال» را در مدارس، نهادها و حتی نماز جمعه با عوامل نفوذی خودشان دیکته کردند.
آنها این تحلیل را داشتند که تکنوکراتها و مدیران انقلاب را حذف کنند و براین باور بودند که روحانیت هم پوستهای بیش نیست که با یک ضربه از بین میرود. اما اینها با مسائل فرهنگی ایران آشنا نبودند که روحانیت ریشه در جامعه ما دارد و اینطور نیست که با حذف تکنوکراتها و تضعیف مدیریت انقلاب و ناکارآمدکردن آن، خودشان بتوانند به قدرت برسند. بعد از اینکه اسناد جاسوسی حزب توده را آقای عسکراولادی از پاکستان گرفتند، البته پاکستان رابط بود و اسناد را انگلستان به آنها داده بود، اعضای حزب توده دستگیر شدند. حزب توده نقش دوگانه و منافقانهای در انقلاب بازی کردند. آنها در دوران انقلاب دو جبهه تعریف میکردند، جبهه انقلاب و جبهه ضدانقلاب.
خودشان و حزب جمهوری اسلامی را جبهه انقلاب و خط امامی مطرح میکردند و نهضت و مجاهدین و بقیه را بهعنوان جبهه ضدانقلاب مطرح میکردند. بهلحاظ فکری آنها همیشه محترم بودند، اما ضرباتی که حزب توده به انقلاب و منافع ملی زد، بههیچوجه قابل جبران نیست. مهندس بازرگان بعد از تغییر ایدئولوژی مجاهدین در سال 54 کتابی دارند به عنوان «علمیبودن مارکسیسم». بعد از تغییر مواضع مجاهدین حملات تندی به بازرگان شد. حملات آنقدر تند بود که آن مواضع برای اعضای قدیمی مجاهدین خلق هم قابلخواندن نیست. ولی مهندس بازرگان در آن کتاب به صورت نظری مسئله را باز کرد که چرا ما با مارکسیسم مخالفیم. پس آنجایی که بحث نظری بود ایشان کتاب مینوشتند و بحث میکردند اما اینجا که ضربات سنگینی به منافع ملی زدند، طبیعی بود که اینطور واکنش نشان دهند.
میرسیم به سال 64 و نامزدشدن آقای بازرگان.
بعد از حمله صدام به خاک ایران، همه توافق داشتند که باید از کشور دفاع کرد و همه هم باید حضور داشته باشند و این وظیفه ملی و دینی است. اما بعد از آزادی خرمشهر تمام تحلیلها نشان میداد که ادامه جنگ در راستای منافع ملی ما نیست. از خرداد 61 و پیروزی در خرمشهر تمام اظهارنظرهای نهضت خصوصی و خطاب به شورای عالی دفاع بود. از سال 64 جنگ به بحران رسید و از آن سال به بعد تمام بیانیههای ما سرگشاده شد. ٥٣ نشریه راجع به جنگ داریم؛ از 64 تا 67 که آخرین آنها «هشدار» است که به قلم مهندس بازرگان نوشته شده است. توصیه میکنم مستقل از محتوا بهلحاظ نگارش آن مطلب خوانده شود. مهندس بازرگان نامه هشدار را با ذرهذره وجود خود نوشتهاند و البته هزینه سنگینی هم برای آن پرداخته شد. امروز که اسناد و مدارک جنگ منتشر شده است، میبینیم از همان سال 64 بحثها درخصوص اینکه دیگر خزانه خالی شده است و امکانات جنگی لازم وجود ندارد، مطرح شده است.
در این فضا، سال 64 مهندس بازرگان و دوستان ما احساس تکلیف کردند که باید در عرصه سیاسی حضور داشته باشند. مهندس بازرگان با تبادل نظری که جمعی از نیروهای ملی با ایشان انجام دادند، تصمیم گرفتند که در انتخابات ریاستجمهوری ثبتنامه کنند تا شاید بتوانند جلوی خیلی از هزینههای سنگینی را که برای تداوم جنگ بر کشور تحمیل میشود، بگیرند. آقای مهندس بازرگان ثبتنام کردند. تصور اینکه ایشان رد صلاحت شود، وجود نداشت.
سفر شما و مهندس بازرگان به آلمان بعد از این اتفاق است؟
بله بعد از این اتفاق بود، عرض میکنم. اما آن انتخابات خروجیهای خوبی داشت، انتخابات جمعی را دور هم جمع کرد و «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملت ایران» تشکیل شد.
محوریت این جمعیت با مرحوم بازرگان بود؟
طبیعی بود، نهضت و مهندس بازرگان محوریت داشتند. آقای بازرگان، دکتر یزدی و دکتر سحابی، از نیروهای ملی آقای اردلان- وزیر دارایی دولت موقت- و بخشی از نیروهای ملی نزدیک به نهضت مانند مهندس معینفر عضو این جمعیت بودند. این جمعیت با بیانیههایی که در سالهای ٦٤ تا ٦٩ میداد، نقش مؤثری در آگاهیبخشی جامعه داشت. آخرین بیانیه آن چه بود؟
نامه سرگشاده ٩٠ امضایی.
آن نامه چه بود؟ زمان ریاست جمهوری آقای هاشمیرفسنجانی نوشته شد. نامه را اگر بخوانید خیلی مؤدبانه و حقوقی از آقای هاشمی خواسته شده بود که اصول فصل سوم قانون اساسی یعنی حقوق اساسی ملت را اجرا کنند و در حوزه اقتصادی هم تذکر داده بود که این استقراضهایی که میکنید به لحاظ اقتصادی توجیهکردنی نیست و نیاز به بازنگری دارد. بعد از این نامه 24 نفر از امضاکنندگان بازداشت شدند! بعد از مدتی هم 9 نفر از آنها، به زندان محکوم شدند. آقای هاشمی در مصاحبه با مجله لوموند گفتند ما کسی را بهخاطر امضای نامه نگرفتیم و اینها پرونده جاسوسی داشتند. آقای محمد یزدی هم در خطبه نماز جمعه همین حرف را زدند. درصورتیکه در پرونده ما تنها امضای آن نامه بود. خدمات جمعیت داستان مفصلی است. شما امضاهای پای آن نامه را ببینید، همه شخصیتهای دینی و ملی مطرح آن را امضا کرده بودند.
ببینید در مواردی مثل پرونده آقای امیرانتظام، ردصلاحیت مهندس بازرگان یا همین دستگیریهایی که بعد از نامه 90 امضایی رخ داد، آیا هیچ موقع مهندس بازرگان با مسئولان و چهرههای حکومتی دیدار و صحبت کردند؟
هم آقای دکتر یزدی هم آقای مهندس بازرگان و هم آقای دکتر سحابی دیدار و گفتوگو داشتند. مثلا برای مسئله گروگانگیری آقای دکتر سحابی در دیدار با آیتالله خمینی به گریه میافتند که چرا اینها را نگه داشتهاید؟!
پس ملاقات حضوری هم داشتند؟
بله، مخصوصا یک دورهای آقای دکتر یزدی ملاقاتهایی داشتند. البته بهتدریج محدودیت هم ایجاد شده بود. ولی باتوجه به محدودیتهایی که وجود داشت، آقای بازرگان دو جور نامه مینوشتند؛ یک نامههای خصوصی به آیتالله خمینی بود که منتشر نمیکردند و یک نوع نامه که تعمدا منتشر میکردند؛ مثل «هشدار». درباره «هشدار» باید بگویم که سال 67 آنقدر هزینههای جنگ بالا رفته بود که همه باید از این روند مطلع میشدند.
به سفر آلمان اشاره کردید. کنگره جهانی «شرقشناسان» برای یک همایش در شهر «ورتسبورگ» آلمان از آقای بازرگان دعوت کرده بودند. در دفتر سیاسی این سؤال مطرح شد که مهندس بازرگان به این سفر بروند یا نروند. مهندس بازرگان در اثر «سیر تحول قرآن» نظرات جدیدی را مطرح کرده بودند که علمیبودن نظم لفظی و موضوعی آن را نشان میدهد و علاقهمند بودند که این بحثها در سطح جهانی هم مطرح شود. در دفتر سیاسی بحث بود که چه کسی مهندس بازرگان را همراهی کند، که گفتند کسی برود که با زبان آلمانی آشنا باشد. پس قرعه به نام من افتاد. جزئیات این سفر را قبلا در خاطراتی گفتهام و در اختیار هست.
بله درست است اما بهنظرم میتواند کمی بیشتر هم باز شود. شما واقعا مشکلی برای خروج از کشور نداشتید؟ در خارج از کشور با چه افراد و مسائلی روبهرو شدید؟
هیچ مسئلهای برای خروج پیش نیامد. آن موقع بحث ممنوعالخروجی مطرح نبود. میزبان ما پرفسور فلاطوری بود، اصلا خود ایشان ما را به همایش دعوت کرد. فلاطوری از مجتهدانی بودند که به آلمان رفتند، دکترای فلسفه گرفتند و در سال 54 مرکز فرهنگی کلن آلمان را تأسیس کردند. جمعی از دوستان ازجمله خود من هم عضو هیئت امنای آن مرکز فرهنگی بودم.
درباره این سفر دو بحث مطرح است؛ یکی خود کنگره و استقبالی است که از اولین نخستوزیر دولت انقلاب شد و بحث دوم هم حواشی سفر است. حاشیه اصلی این بود که مسعود رجوی و منافقین بهدنبال اجرای پروژهای بودند. اولین کاری که کردند در همان جلسهای که مهندس بازرگان سخنرانی داشتند، بلافاصله یک تیمی از خبرنگاران بینالمللی آمدند که با ایشان مصاحبه کنند. بعد متوجه شدیم که هدف از مصاحبه این بود که در پایان مصاحبه که فیلم میگرفتند، نامه رجوی را رسما به مهندس بازرگان بدهند؛ البته ما بعدا متوجه شدیم. مهندس بازرگان همانجا به آنها گفت که این یک سفر علمی است و من با هیچ کس مصاحبه نمیکنم. اما آنها دستبردار نشدند.
در روزهای بعد صحنهای تدارک دیده بودند، میدانستیم مسائل خطیر است و برای اینکه با آن صحنهسازیها برخورد نکنیم، با یک تمهیدی از «ورتسبورگ» خارج و راهی کلن شدیم. دفتر آقای فلاطوری آنجا بود. اینقدر سازمانیافته عمل میکردند که همهجا بودند. از طریق آدمهایی که در کلن داشتند، خواستند نامه را تحویل دهند که مهندس بازرگان گفتند که من با کسی دیداری نمیکنم. خانم دکتر زهرا بازرگان، دختر مهندس بازرگان در آمستردام مستقر بودند. ما به آنجا رفتیم و به ایستگاه راهآهن که وارد شدیم، دونفر با لباس خیلی شیک نامهای را به آقای بازرگان دادند. ما نمیدانستیم چه بود اما بعد که بازکردیم، دیدیم نامه رجوی است.
آقای امینی که درخواست دیدار داشتند، آقای علی امینی بودند؟
بله. خیلیها درخواست دیدار داشتند ولی آقای مهندس بازرگان هیچکدام را نپذیرفتند. آقای بازرگان فرصتطلب نبود، همان چیزی را که میگفت عمل میکرد. همانطور که بعد از انقلاب هم که آیتالله خمینی گفته بود مجلس مؤسسان تشکیل میدهیم و در اساسنامه شورای انقلاب هم پیشبینی شده بود، اما عدهای گفتند نه نیازی نیست و همین پیشنویس قانون اساسی دولت موقت را تصویب کنیم و به رفراندوم بگذاریم. اما مهندس بازرگان بر اجرای تعهدات تأکید داشت.
این نکته را میخواستم بپرسم اما گذشتیم و گذاشتم برای آخر، یکی از صاحبنظران بعد از درگذشت آیتالله هاشمی صحبتی درخصوص ایشان داشتند و در آن گفتند که هاشمی به بازرگان پیشنهاد داده بود که پیشنویس قانون اساسی را مستقیما به رفراندوم بگذارد، این خاطره را تأیید میکنید؟
بله.
چرا این کار را نکردند؟
یکی اینکه نقض پیمان بود. دوم اینکه آنها میخواستند این دوره فعلا بگذرد. ولی نقض پیمان مهم است، وقتی یک بار نقض پیمان کنید دیگر مانعی پیشرو نمیبینید.
اما برگردیم به بحث سفر، مهندس بازرگان به نامه مسعود رجوی پاسخ مستقیم ندادند. اما یک پیام به ایرانیان خارج از کشور دادند که خیلی مهم است؛ [با این مضمون] که این سفر علمی بوده و کسانی که سؤال دارند ما در ایران پاسخگوی آنها هستیم اما «مبارزه در ایران است و در خارج از کشور جای مبارزه نیست». رجوی در نامه خود پیشنهاد کرده بود که مهندس بازرگان با تمام خانواده و دوستان خود به خارج بیایند و ما مادامالعمر تمام هزینههای زندگیشان را تأمین میکنیم. با خواست خدا و شناختی که از رجوی در زندان دهه 50 داشتم، آن سفر یک سفر تاریخی شد. البته ما با دوستان خودمان در ایران هم ارتباط داشتیم. تصمیمات و بیانیه با هماهنگی دفتر سیاسی نوشته شد.
پس در دهه 60 دغدغه مهندس بازرگان و نهضت بیشتر بر مسئله جنگ متمرکز بود... .
باید به حوادث دیگری هم اشاره کنم. سال 67 بعد از نشریه «هشدار» مسائل مهم دیگری هم اتفاق افتاد. بعد از نامه هشدار در خرداد 67 دفتر نهضت را بستند و سه نفر از مدیران نهضت دستگیر شدند. میخواستند همه را بازداشت کنند که آیتالله خمینی گفتند سه نفر را کاری نداشته باشید: مهندس بازرگان، دکتر سحابی و دکتر یزدی. قرعه افتاد به سه نفر بعد: آقای مهندس صباغیان، آقای خسرو منصوریان و من.مجموعه رویدادهایی بین بستهشدن دفتر نهضت در خرداد، تا 22 بهمن 67 که ما از زندان آزاد شدیم، رخ داد که واجد اهمیت است. در آن شرایط باز هم مهندس بازرگان و نهضت آزادی با کمی تأخیر طی بیانیهای به رویدادهای دیگر سال 67 واکنش نشان دادند که در اسناد نهضت هم هست.
بگذارید این خاطره را هم نقل کنم؛ مواضع نهضت مورد انتقاد بود و میگفتند شما بهنفع صدام کار میکنید و روحیه رزمندگان را تضعیف میکنید. چنین بحثهایی آن موقع مطرح بود. ما که زندان بودیم، آقای محمدجواد مظفر که مدیرکل مطبوعاتی وزارت ارشاد بودند، بعد از پذیرش قطعنامه سه مصاحبه با مسئولان شورایعالی دفاع انجام دادند. یکی با آقای موسویاردبیلی، یکی با آقای هاشمی و با یکی دیگر از مسئولان، سه نفری که نقش اصلی را در شورایعالی دفاع برعهده داشتند.
او سؤال میپرسد که اگر امروز در سال 61 بودید، جنگ را ادامه میدادید یا نمیدادید؟ آقای هاشمی خیلی شفاف گفتند «هرگز ادامه نمیدادیم». آقای موسویاردبیلی گفتند «ادامه نمیدادیم». آن موقع این مصاحبهها در روزنامه اطلاعات و کیهان با تیتر درشت چاپ میشد و ما هم که زندان اوین بودیم این روزنامهها را برایمان میآوردند. من به افسرنگهبان و مسئول آنجا میگفتم «ما چرا زندان هستیم؛ ما هم که همین حرفها را میزدیم»! جالب اینکه آقای مظفر هم به زندان افتادند. ببینید وقتی شما نگاه راهبردی و تحلیلی دارید، در آینده نیز موضع و گفتمان شما قابلدفاع است.
دوباره بپرسم که آقای بازرگان در این مدت در هیچکدام از سختیها و مشکلاتی که پیش آمد، مستقیما با مسئولان دیدار داشتند؟
این سؤال خوبی است. تمام ارتباط ما در دهه 60 تا 73 مکتوب است. نامههای متعددی به آقای موسویاردبیلی که رئیس قوه قضائیه بودند نوشتیم. به دفعات به آقای هاشمی نامه نوشتیم. این نوع ارتباط بود، درخصوص بازداشتها بهخصوص بازداشت سال 69 که بهدفعات نامه نوشتند.
مسئله آخر هم اینکه در سالهای بعد از درگذشت مرحوم بازرگان چپهای خط امامی که تخاصم شدیدی با نهضت داشتند، آرام آرام پوست انداختند و به گفتمان اصلاحطلبی نزدیک شدند. بعد از انتخابات مجلس چهارم که فرایند حذف چپها آغاز شده بود و چند نفر از آنها هم به زندان افتادند، آیا آقای بازرگان نظر یا تحلیلی درخصوص این جناح یا آینده آن داشتند؟ آیا هیچوقت چهره سرشناسی از چپهای خط امام سراغ مرحوم بازرگان آمد؟
این را یادم هست که آقای عبدی که از زندان آزاد شدند، من به ملاقاتشان رفتم. خیلی هم تعجب کرده بودند. روابط انسانی آقای بازرگان خیلی قوی بود. خیلی مسائل انسانی را رعایت میکردند. از این طرف هم در طول سالها بعد از دولت موقت به دفعات افرادی با ایشان دیدار داشتند و از ایشان طلب حلالیت کردند.آنچیزی که در حافظهام مانده، بحث نویسندگان مجله کیان است. آنها نویسندگان کیهان بودند و از خط امامیهای تند. اما بعدها در یکی از شمارههای کیان یک یادداشت تاریخی نوشتند. آن مطلب نوعی عذرخواهی است و دقیقا در زمانی نوشته شد که خطمشی آنها در حال تغییر بود. جریان سنتی هم نقد خیلی تندی به آنها کرد که این حرفها چیست که میزنید؟ اینها روشنفکرانی بودند که به گفتمان بازرگان بازگشته بودند.