دیرى است که در محافل علمى و فرهنگى, چه شیعه و چه سنى, بحث از تحول و دگرگونى در نوع نگرش و برداشتِ از متون و نصوص دینى و منابع اسلامى مطرح است. امروز نیز, این بحث, با علاقه و تلاش بیشترى پى گرفته مى شود. از این روى, بحث از توجه به نقش تعیین کننده دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد و کافى نبودن اجتهاد مصطلح, براى اداره جامعه امروز و نهضت قانون گذارى جدید فقهى با دیدى جدید و همه جانبه بر اساس موازین اسلامى و با کمک گرفتن از دلیلهاى شرعى و خلاصه, ضرورت نواندیشى و نوفهمى و نوآورى در اجتهاد, از زنده ترین و مهمترین بحثهاى علمى و حوزوى و اجتماعى جامعه امروز ماست.
سر سلسله جنبانان این حرکت فکرى و پیشتازان این اندیشه اصلاحى, بیشتر, کسانى هستند که ضمن برخوردارى از تحصیلات و اطلاعات لازم اسلامى و آشنایى با مسائل و شیوه هاى آموزشى و اجتهادى حوزه هاى علمیه, بر اثر ارتباطات گوناگون برون حوزوى و گفت و شنود با گروه هاى گوناگون فکرى, اجتماعى, فرهنگى, سیاسى و گام نهادن در محیطها و فضاهاى بازفکرى و مطالعه آثار اندیشه وران و آشنایى با دیدگاهها و افکار ارباب اندیشه, از اوضاع و احوال جوامع و مقتضیات زمان و روابط فرهنگى, سیاسى, اقتصادى حاکم بر اجتماع نیز, به خوبى آگاه و با خبرند.
ما در فصل جداگانه اى, به نام و نشان و نوع افکار و انگیزه صاحبان این تفکر اشاره خواهیم کرد. آنچه اکنون مورد نظر است, توجه دادن به پیامدها و آثار این گونه حرکتهاست. درخور دقت است که حرکتهاى فکرى و اندیشه هاى نو پیدا, یا در اصل پیدایش, یا در تداوم و استمرار, در معرض ابتلاى به بیمارى و آفت خطرناک و فاجعه آمیز افراط و تفریط هستند; از این روى, لازم است پیش از هر چیز, هدف و انگیزه و سمت گیریهاى چنین افکارى و حدّ و مرز و معنى و مفهوم آنها شناسایى و روشن شود, تا حدّ اعتدال و قوتهاى آنها مورد حمایت و تقویت قرار گیرد و نسبت به دو طرف افراط و تفریط آنها, هشدار داده شود, تا به بهانه اصلاح و هماهنگى و همراهى با پیشرفت زمان و سازگارى دین با دنیا, عقب نشینى از مواضع حق و بازگشت از اصول ثابت غیر قابل تغییر دینى و سرانجام بلاى پرفاجعه تجددزدگى رخ ندهد. و از سویى, به انگیزه مبارزه با بدعت, علیه هر چه نوآورى و حرف و حرکت جدید است, عَلَم مخالفت افراشته نشود و در نهایت, روحیه خشکِ تحجرگرایى حاصل و حاکم نشود.
معناى نوفهمى و نوآورى
نوفهمى و نوآورى در اجتهاد, به معناى اختراع دین جدید و تأسیس فقه نو, بر اساس یک سلسله بافته ها و یافته هاى ذهنى, سلیقه ها و… نیست.
مجتهد نوآور نمى خواهد بگوید: دین در دشواریها و گرفتاریهاى اجتماعى کارآیى ندارد و هرگز بر آن نیست که از اصول ثابت اسلامى چشم بپوشد و یا به ساحت قدس گذشتگان صالح, جسارت کند; چه اینها خلاف ضرورت دین و مورد منع و نهى شرع مبین هستند. ثبات دین, غناى منابع فقه, توانمندى احکام اسلامى در اداره زندگى انسان و جامعه, از گهواره تاگور, به بهترین وجه ممکن و مترقى ترین شکل, در همه روزگاران, جاى انکار ندارد.معناى اجتهاد و نوفهمى و نوآورى عبارت است از : کوشش در جهت فهم عمیق و دقیق دین.
نوفهمى و نوآورى در اجتهاد, یعنى به کارگیرى تمام توان در حدّ امکان, رنج فراوان براى فهم سنت و قرآن و استنباط و استخراج احکام. اجتهاد مشروع و بلکه لازم و ضرورى در فرهنگ ما, چیزى جز رجوع پیاپى به منابع و دلیلهاى شرعى و تلاش و دقت جهت برداشت نو و فهم جدید نیست.
کشف حکم و مطلب بى سابقه آمیخته و قرینِ با حقیقت, اجتهاد است. مقتضاى باور به استعداد و ظرفیت پایان ناپذیر منابع احکام و دلیلهاى شرعى, چون کتاب و سنت و لازمه مشروع بون اجتهاد و ضرورت استمرار و باز بودن باب آن و پذیرش اصل خدشه ناپذیر (ما من شىء الاّوله اصل فى الکتاب والسنة) و دیگر اصول و مبادى مسلّم و ضرورى دینى, پایبندى به نوفهمى و نوآورى به معناى برداشت نو و فهم جدید از این دلیلهاى شرعى است.
مدار و مورد نوفهمى و نوآورى
نوفهمى و نوآورى و کشف احکام جدید, مربوطِ به برداشت از منابع احکام و فهم دقیق و عمیقِ دلیلهاى شرعى, مانند کتاب و سنت است. نوفهمى و نوآورى, از مقوله تعقل و مربوطِ به درایت است. رؤیت و روایت, نوآورى و کشف و اکتشاف جدید ندارد.
مجموع آیات قرآنى در حدود شش هزار و ششصد و اندى و نیز سنت, چه نبوى و چه ولوى, همواره در طول چهارده قرن, در فراروى صدها, بلکه میلیونها انسان معتقد و دین باور بوده و هست. بسیارى از مسلمانان, بسیارى از آیات و روایات را از بَر بوده اندو در مورد آیات, از اصل, معنى ندارد که کسى آیه اى را بیابد و آن را کشف کند که تاکنون کسى بر آن آگاه نشده باشد و درباره روایات نیز , بسیار بعید است که کسى روایت یا روایاتى را بیابد که تاکنون از دید تیز محدثان پوشیده مانده باشد, بویژه پس از باب باب کردن روایات در جوامع چهارگانه و پس از نگارش جوامع سه گانه واپسین: وافى, وسائل الشیعه و بحار الانوار و انتشار کلیه واژه هاى حدیثى و در نهایت روى کار آمدن صنعت و تکنولوژى پیشرفته کامپیوتر.
مگر کتابى که تاکنون ناپدید و نایاب بوده است, مانند مدینة العلم شیخ صدوق و دیگر کتابهایى که از بین رفته اند و در دسترس نیستند که کسى آنها را بیابد و روایات جدیدى را که تاکنون به گوش کسى نخورده, عرضه کند. بنابر این نوآورى و یافتن و یابیدن در مورد روایت معنى ندارد. نوفهمى, بازفهمى, نوآورى, کشف جدید و… مربوطِ به درایت است.
چه بسا آیه یا روایتى که سالیان سال, در دید محققان و اندیشه وران بوده و بارها و بارها قراءت و روایت شده و در همه کتابهاى روایى چاپ و نشر گردیده وقتى که در کانون توجه و درنگ و تفکر مدقق و محققِ تیز هوش و باریک بین و با استعداد واقع مى شود, حقیقت و مطلبى را از آن برداشت مى کند و معنایى از آن مى فهمد و حکم و قانونى از آن کشف و استنباط مى کند که کاملاً نو و بى سابقه است و تاکنون, به ذهن و فهم کسى نیامده است. و نوفهمى به این معنى و نوآورى در این جهت, امرى است ممکن و مشروع و بلکه لازم و ضرورى.
راز این همه دعوت به درایت و بسنده نکردن به روایت, این است که با درنگ و دقت و خودورزى و درایت در منابع غنى و ژرف دینى, راز حقائق شرعى, به اقتضاى نیازها و به تناسب تواناییها روشن شود.
هنر عالم دینى در درایت او, و میزان دانش هر اندیشه ورى, به اندازه فهم و درک اوست.
حضرت امیر(علیه السّلام) مى فرماید:
(کونوا دراة ولا تکونوارواة. فان رواة العلم کثیر ودراته قلیل)1
امام صادق مى فرماید:
(حدیث تدریه خیر من الف ترویه.)2
حدیثى را بدانى بهتر است از هزار حدیث که روایت کنى.
(علیکم بالدرایات لا بالروایات)3
بر شما باد به درایت, نه روایت
حقیقت اجتهاد, درایت است و درایت, یعنى بر اساس موازین علمى از آیه یا روایتى که همواره در دید دیگران بوده, حکم و قاعده اى استنباط و برداشت کند که نو و جدید و بى پیشینه باشد. ارزش اجتهاد به نوى و برداشت جدید از متون عمیق و پایان ناپذیر اسلامى است. ضرورت اجتهاد, براى کشف حقائق جدید و پرده بردارى از روى مسائل نو و بى سابقه است. هنر مجتهد, در نوآورى و آشکارسازى مسائل و بحثهاى ناگفته اسلامى است. و به گواهى خود این دسته از روایات, میزان در فقاهت, درایت اخبار است.
آمیختگى حقیقت اجتهاد, با نوآورى
بر اساس شواهد متقن و دلیلهاى محکم, اجتهاد و فقاهت در طول تاریخ, همواره همراه با تحول و دگرگونى و آمیخته با نوآورى بوده است. گسترش فقه, از یک دوره فشرده و کوتاه در کتابهایى چون مقنع و مقنعه, به مباحث و مسائل پرفروع و گسترده در کتابهایى مانند جواهرالکلام و مکاسب, خود, گواه صادقى است بر این ادعا. در اصل, تحول, نواندیشى و نوآورى, جزء حقیقت و بافت حرکت اجتهادى است.
واژه اجتهاد, به معناى حقیقى, هم از نظر ماده و هم از نظر هیأت, عبارت است از به کارگیرى تمام توان, با مشقت فراوان, براى فهم و برداشت از سنت و قرآن و استخراج و استنباط احکام اسلام.
روشن است که راه طى شده را دوباره پیمودن, مسائل و احکام استنباط شده را به بوته بررسى نهادن, در نهایت, رأى مورد پذیرش گذشتگان را پذیرفتن, احتمال خلاف در فهم و برداشتهاى پسینیان ندادن, به تفکر و ژرف کاوى در دلیلهاى شرعى نپرداختن, زحمت و رنجى ندارد; زیرا اجتهاد حقیقى نیست, بلکه, بنا به گفته شهید مطهرى: (تقلیدى است در فرم و شکل اجتهاد.)
آنچه کار مى برد و تلاش و تکاپو لازم دارد, راه نارفته را پوییدن, مشکلات علمى را پاسخ گفتن, گرههاى علمى را با سرانگشت اجتهاد, قدرتمندانه گُشودن و درباره مباحث جدید به تحقیق پرداختن است. اگر برداشتهاى جدید و کشفهاى نو مجتهدان سخت کوش و باهوش از نصوص و متون دینى نبود و تنها مسائل کشف شده, بى کم و کاست, به طور مکرر, مورد بحث و بررسى قرار مى گرفت و علماى دین, براى فهمى نو از دین به پا نمى خاستند, ما امروز شاهد این همه بالندگى در علوم اسلامى و پیدایش و رشد صدها, بلکه هزارها فرع و قاعده و مساله جدید و نو پیدا نمى بودیم.
بى گمان, گسترش بى وقفه علوم, از جمله فقه و اصول در حوزه اجتهاد و فقاهت, میراث گرانبها و محصول پرارزش کوششهاى بى وقفه و خستگى ناپذیر و پى گیر مجتهدان نامور و نو اندیش بوده و هست. در هر دوره و عصرى که باب نوآورى, گشوده بوده, فقه و اصول, بیشتر گسترش یافته اند و به هر اندازه که اجتهاد از این عرصه به دور مانده, فقه و اصول, از پیشرفت بازمانده اند و توان بر پاسخ گویى به مسائل نو پیدا نداشته اند.
نوآورى در اجتهاد, یا افتخار علمى
کشف مطالب جدید و فهم و برداشت از متون و نصوص دینى و گشودن باب تازه بر روى مسائل اسلامى و… نشانه اقتدار فکرى و توان فقهى و مایه افتخار و فخر علمى نوآوران است. مجتهدان و فقیهان بزرگ, از نوآوران علمى و فقهى, به عنوان مفاخر فکرى و علمى یاد مى کنند و قدرت فهم جدید و برداشت نو از دلیلهاى شرعى را نشانه نبوغ و فکر سرشار اندیشه وران نوآور مى شمرند.
در کلمات بسیارى از فقیهان و اصولیان دیده مى شود که پس از تحقیق و کند وکار درباره مبحثى سنگین و عمیق و اقامه دلیل و برهان بر ثابت کردن آن, با سرور و شادمانى مى نویسند:
(هذا ممالم یسبقنى الیه احد.)
این مطلبى است بى سابقه که هیچ کس در فهمیدن آن بر من پیشى نگرفته است. صاحب معالم, پس از طرح بحث مفصل و سنگینى درباره این که امر به شیىء مقتضى نهى از ضد هست, یا نیست, مى نویسد:
(وعلیک بامعان النظر فى هذه المباحث فانى لا أعلم احداً حام حولها.)4
درباره آنچه بحث کردیم, با دقت تمام نظر درنگ کنید; زیرا آنچه را ما مطرح کردیم, کسى از پیشینیان به آن نزدیک نشده است.
صاحب جواهر در پایان بحث بیع فضولى, پس از یک بحث پرفراز و نشیب و تحقیقى مى نویسد:
(وکیف کان فقد ظهر لک الحال فى اصل المسأله واطرافها على وجه ارتفع عنه الاشکال فى جمیع ماکثر فیه القیل والقال.
ولعلّه من خواص هذا الکتاب ککثیر من المباحث التى وقع فیها البحث والاضطراب.)5
بسیارى از فقیهان را, به گشودن باب جدید در فقاهت و نوفهمى و نوآورى ستوده اند.
میرزاى آشتیانى در تجلیل و بزرگداشت از مقام شیخ انصارى مى نویسد:
(فان ماذکرنا من التحقیق رشحة من رشحات تحقیقاته و ذرة من ذرّات فیوضاته, ادام اللّه افضاله واظلاله, فلا تحسبنّه غیر خبیر بهذه المطالب الواضحه کیف وهو مبتکر فى الفن بما لم یسبقه فیه سابق)6
آنچه را تحقیق کردیم, رشحه اى از رشحات تحقیقات و ذرّه اى از ذرّه هاى برکات شیخ است. مبادا بپندارى که بر چنین مطالبى آگاهى نداشته است. چگونه چنین مطالبى بر او پنهان بماند, در حالى که در فن اصول, ابتکاراتى دارد که هیچ کس از پیشینیان بر وى پیشى نگرفته است.
همو نیز, در مبحث براءت, مسأله قطعى بودن علم اجمالى, به شرط این که متعلق تکلیف مورد ابتلا باشد, مى نویسد:
(لم نقف على التصریح به فى کلماتهم بل المترائى منها فى قصر شرایط التکلیف وحصرها فى اربعة عدم اشتراطه.
و من هناکان بعض مشایخنا کثیراً ما یطعن على شیخنا الاستاد العلامة بکونه منفرداً فى تأسیس هذا الاصل والشرط… الاّ انه یجده المنصف المتأمل المتتبع.)7
بر اعتبار ابتلا در قطعى بودن علم اجمالى, در سخنان پیشینیان, به طور روشن اطلاع نیافتیم, بلکه آنچه از سخنان آنان استفاده مى شود و به چشم مى خورد این است که: ابتلا شرط نیست. ا زآن جا که حرف شیخ, جدید است, برخى از بزرگان, بر شیخ ما, علامه انصارى, زیاد اشکال گرفته اند…
لکن شخص منصف و اهل درنگ و کاووش, آن را حق مى یابد.
آن گاه در بیان اهمیت این دیدگاه جدید مى افزاید:
(وهذا اصل یترتب فوائد جلیله بالنسبة الى غیر المقام ایضا.)
میرزاى تبریزى, در ذیل همین بحث شرط بودن ابتلا, مى نویسد:
(اعلم ان هذه المسألة اعنى اشتراط کون طرفى العلم الاجمالى محل ابتلاء للمکلف فى وجوب الاجتناب عنهما من خواص هذا الکتاب ولم یسبق الى المصنف, قدس سره, فى ذلک احد فیها اعلم.)8
بدان که این مسأله: واجب بودن اجتناب از اطراف علم اجمالى, به شرط این که اطراف آن مورد ابتلا باشد, از سخنان و ابتکارات ویژه کتاب رسائل است و بر مصنف آن, تا جایى که من آگاهى دارم, کسى پیشى نگرفته است.
همو, مى افزاید:
(بى گمان بر اعتبار این شرط در قطعى بودن علم اجمالى, هیچ آیه و روایتى دلالت ندارد, بلکه این حقیقتى است که از حکم عقلا استفاده مى شود.) 9
پس, سخن نوآوردن و طرح نو در افکندن, نشانه توانایى فکر, دقت و ژرف اندیشى به شمار مى آید; از این روى, صاحبان افکار جدید و اهل ابتکار, مورد تجلیل و ستایش بزرگان قرار گرفته اند و لقب مؤسس, مبتکر و عنوان: (لم یسبقه الیه احد) و… را ویژه خود کرده اند.
نوآورى در اجتهاد
سیر تاریخى فقاهت و اجتهاد, مشحون از تحولات ناشى از نوآورى و نوفهمى فقیهان و اصولیان است. اینک چند نمونه از نوآوریهاى شیخ انصارى را مى آوریم, تا روشن گردد رواج و رونق بازار نوآورى درگذشته, افتخار بودن آن و تأثیر ژرف آن در دگرگونیها و تأسیس پایه هاى نوین در فقه و اصول.
حجت بودن استصحاب از باب اخبار
از مباحث با اهمیت و پرفایده علم اصول فقه, دربخش دلیلهاى فقاهتى و اصول عملیه, اصل استصحاب است. در اهمیت و مکانت آن, این بس که بعضى چون محقق حلى در معتبر, از آن به عنوان یکى از دلیلهاى احکام شرعیه پس از کتاب و سنت و اجماع و عقل یاد کرده است10 و از دیرباز, به عنوان مستند و مدرک بر حکم و فتوا, به شمار مى آمده است. با چشم پوشى از اصل حجت بودن استصحاب که مورد پذیرش بیشتر علماست, درباره بعضى از ویژگیها و مباحث آن, بین محققان علم اصول, اختلاف است, از جمله:
آیا استصحاب اصل است یا اماره؟
آیا استصحاب یک مسأله اصولى است, یا قاعده فقهى؟
آیا مثبتات و لوازم عقلیه و عادیه و شرعیه, با واسطه استصحاب, حجت و معتبرند یا خیر؟
روشن است که گزینش هر یک از دو سوى پرسش در موارد یاد شده, تعیین کننده و نقش اساسى در فقه و فتوا مى تواند داشته باشد.
هر یک از اصولیان براى گزینش یکى از دو سوى قضیّه, به استدلال و اقامه برهان پرداخته اند, لکن آنچه مى تواند نقش درجه اوّل را در روشن شدن مسأله داشته باشد, توجّهِ به مستندو مدرک اعتبار و حجت بودن استصحاب است.
بر اساس تحقیقى که شیخ اعظم, درباره حجت بودن استصحاب کرده, دو دیدگاه اصلى وجوددارد:
1. دیدگاه پیشینیان از اصولیان و فقیهان, تا روزگار پدر شیخ بهائى, شیخ حسین بن عبدالصمد (م: 985) که استصحاب را ز باب بناى عقلاء و افاده ظن حجت و معتبر مى دانستند.
2 . دیدگاه پسینیان از علما, پس از عصر پدر شیخ بهائى که حجت بودن استصحاب را از باب اخبار و تعبّد پذیرفته اند.
شیخ أعظم مى نویسد:
(ظاهر سخنان بیشتر علما, مانند: شیخ طوسى, سید مرتضى, سیدبن زهره , محقق, علامه, شهید اوّل و دوم و صاحب معالم, نشانگر این معناست که آنان استصحاب را حکم عقلى مى دانستند; از این روى, هیچ یک از این بزرگان, براى حجت بودن استصحاب به اخبار تمسک و استدلال نکرده اند.)11
و در مورد دیگر, دلیل عمل نکردن گروهى از قدماى اصحاب را به استصحاب, چنین بیان مى کند:
(واهملوا قاعدةَ الیقین السابق لعدم دلالة العقل علیه ولا النقل بناء على عدم التفاتهم الى الأخبار المذکورة لقصور دلالتها عندهم ببعض ما اشرنا الیه سابقاً او لغفلتهم عنها على اَبعد الاحتمالات من ساحة من هو دونهم فى الفضل)12
قاعده بنا بر یقین گذشته (استصحاب) را مهمل گذاشتند و مورد عمل قرار ندادند, به جهت این که دلیل عقلى و نقلى بر حجت بودن آن وجود ندارد و به اخبار استصحاب هم, اعتنا نمى کردند, زیرا دلالت آنها را تمام نمى دانستند, یا بنابر احتمال بعید, در اصل از وجود آن اخبار بى اطلاع بودند.
آن گاه, با اشاره به تاریخچه رواج اخبار استصحاب و به جریان افتادن روایات در باب استصحاب مى نویسد:
(و اوّل من تمسک بهذه الأخبار فیما وجدته والدالشیخ البهائى فیما حکى عنه فى العقد الطهماسبى. وتبعه صاحب الذخیرة وشارح الدروس و شاع بین من تأخر عنهم.)
نخستین کسى که به اخبار استصحاب تمسک و استدلال کرد, بنابر آنچه یافته ام, پدر شیخ بهائى است, در آنچه که از او در کتاب عقد طهماسبى حکایت شده است و سپس فاضل سبزوارى در ذخیره و محقق خوانسارى در شرح دروس از وى پیروى کرده اند و آن گاه تمسک و استدلال به اخبار بر حجت بودن استصحاب بین متأخران رواج پیدا کرد.
شیخ اعظم تلاش مى کند که ریشه تاریخى بحث را در زمانهاى پیش از عصر والد شیخ بهایى, مثل ابن ادریس و شهید اول پیدا کند, لکن با کلمه (ظاهراً), (فتأمل) و… این تلاش را ناکام معرفى مى کند و سرانجام نظر مى دهد:
(در سخنان پیشینیان بر پدر شیخ بهایى, به این جریان برخورد نکرده ام.)
اکنون با توجه به آنچه بیان شد, روشن مى شود که پس از گذشت تقریباً ده قرن از عمر دانش اصول و حیات مسأله اى به نام استصحاب, براى نخستین بار در اواخر قرن نهم هجرى قمرى; یعنى سال 915 تا 985 (که عمر والد شیخ بهایى است) مسأله جدیدى در اصول پیدا مى شود, به نام اخبار استصحاب و تا آن زمان, این اخبار در مسأله استصحاب مطرح و مورد توجه و تمسک نبوده اند, حال, یا از باب این است که پیشینیان, از این اخبار آگاهى نداشتند و متوجه آنها نبودند که شیخ اعظم این احتمال را از ساحت قدس بزرگان, که اخبار به برکت وجود آنها بما رسیده اند, بعید مى شمرد. و یا این که متوجه اخبار بوده اند, لکن دلالت آنها را بر حجت بودن حالت پیشین, یعنى استصحاب, تمام نمى دانستند.
به هر حال, باید دید آیا باگذشت حدود ده قرن از صدر اسلام و مطرح نبودن این اخبار, آیا پسینیان مى توانند این اخبار را وارد مدار کنند و مورد تمسک و استدلال قرار دهند؟ یا این که چون گذشتگان به این اخبار عمل نکرده اند, به هر دلیلى که باشد, آیندگان نیز حق عمل به آنها را ندارند؟
این جاست که یک بحث قابل توجه اصولى, جریان پیدا مى کند و زنده مى شود و آن این است که:
آیا مى توان به روایتى که مورد عمل و توجه و تمسک اصحاب واقع نشده است و در بردارنده همه شرایط حجت بودن است, تمسک جست, یا خیر؟ گرایش بعضى بر این است که اگر علماى گذشته به روایتى عمل نکرده باشند, اگر در بردارنده شرایط حجیت باشد,نمى شود به آن عمل واستدلال کرد. لکن برخى از محققان علم اصول, مانند: علامه بحرالعلوم در الفوائد الاصولیة, فائده ایى را به این بحث اختصاص داده و به شرح بحث کرده است:
(عمل نکردن اصحاب به حدیث معتبر, ضررى نمى رساند و شرط عملِ به روایت این نیست که مورد استدلال گذشتگان واقع شده باشد. ملاک در عمل به روایت و حجت بودن آن, بر خوردارى از شرایط معتبر در اعتبار خبر است, خواه گذشتگان به آن عمل کرده باشند, یا عمل نکرده باشند.)
همو مى نویسد:
(اگر بنا بود شرط عمل به روایتى مورد عمل پیشینیان واقع شدن آن باشد, در اصل, پیشرفت و گسترش در علوم و فقه معنى نداشت). سید مجاهد, سخنان علامه بحرالعلوم را در کتاب مفاتیح الاصول, نقل مى کند و مى پذیرد و مى نویسد: (چه زیبا گفته است) صاحب فصول, در مبحث حجت بودن استصحاب, به اندیشه نادرست حجت نبودن روایاتى که در کلمات پیشینیان مورد توجه و عمل قرار نگرفته اند, اشاره کرده و مى نویسد:
(التمسک بحجیه الاستصحاب فى الاحکام الشرعى انما یوجه فى کلمات المتأخرین فیظهر ممن تقدمهم عدم فهمهم ذلک منها وذلک موهن لدلالتها علیه)
تمسک به اخبار براى حجت بودن استصحاب در احکام شرعیه, در میان پسینیان رسم شده است و امّا پیشینیان, از این اخبار, حجت بودن استصحاب را نفهمیده اند و نفهمیدن آنان, دلیل بر دلالت نکردن اخبار بر حجت بودن استصحاب است.
آن گاه در مقام جواب و رد این پندار بیان مى کند:
(والجواب بان عدم تنبّههم لدلالة تلک الروایات على المقصود بعد تسلیمه لا یقدح فى دلالتها بعد وضوحها و اشتهار الحکم فان العلم یتکامل بتلا حق الافکار و توارد الانظار.)13
بر فرض این که بپذیریم پیشینیان متوجه دلالت روایات بر حجت بودن استصحاب نشده اند, با توجه به این که دلالت اخبار بر حجت بودن آن روشن و حکم به حجت بودن مشهور است, نفهمیدن پیشینیان, هیچ گونه ضررى ندارد . این تعجب هم ندارد; زیرا دانش, همواره با افکار جدید و دیدگاههاى تازه رو به گسترش و تکامل است.
پس از آن که روشن شد, رواج اخبار استصحاب و تمسک و استدلالِ به روایات بر حجت بودن آن, یک جریان علمى بى سابقه و جدید و نو پیداست و ثابت شد, حرف بى پیشینه زدن و مطلب و قاعده جدید و تازه اى را کشف کردن امرى است مشروع و جایز و بلکه لازم, اکنون نوبت بحث از ره آورد اصولى, فقهى و اجتهادى این کشف جدید و نوآورى در اجتهاد است.
پی نوشت ها :
1 . (بحارالانوار), ج2/184, ح5.
2 . (همان مدرک).
3 . (همان مدرک) /60, ح12.
4 . (معالم), /71, انتشارات اسلامى, وابسته به جامعه مدرسین, قم.
5 . (جواهر الکلام), محمد حسن نجفى, ج22/309.
6 . (بحرالفوائد), میرزاى آشتیانى, ج1/52.
7 . (همان مدرک)/102.
8 . (اوثق الوسائل), میرزاى تبریزى /336.
9 . (همان مدرک)/337.
10 . (معتبر), محقق حلّى, ج1/28 ـ 32.
11 . (رسائل), شیخ انصارى /543, انتشارات اسلامى, قم.
12 . (همان مدرک)/596.
13 . (الفصول الغرویه فى الاصول الفقهیه)/364.
ادامه دارد ....
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :sm1372