عوامل بازدارنده فقه از رشد و شکوفایى
1 . تقلید:
در هر دوره اى که فقیهان ما, در مدار مبانى فقهى فقیهى بزرگ قرار گرفته اند و خود به تکاپوى جدّى برنخاسته اند و هرچه را از آن بزرگ شنیده اند و یا در نوشته هاى وى, خوانده اند, درست انگاشته اند و پذیرفته اند و در رواج آن تلاش کرده اند, سبب رکود علمى و ایستایى اجتهاد و کم رنگ شدن نوآورى و ابتکار شده است. فقهایى که آثار و پیامدهاى ناگوار این رکود علمى را بر جامعه شیعه دیده اند, خروشیده اند و بسیار از فقیهان مقلّد شکوه کرده اند.
صاحب معالم در ردّ و نقد سخن کسانى که شهرت را حجت و موجب جبر ضعف خبر مى دانند, مى نویسد:
(آن شهرتى که مفید ظن قوى است و در نتیجه, صلاحیت جبران ضعف روایت را دارد, شهرتِ سابقِ بر زمان شیخ طوسى است و امّا شهرتى که پس از عصر شیخ, قدس سره, تحقق یافته و در کلمات علماء ادعا شده, غیر قابل اعتماد و استناد است; زیرا چنانکه پدرم در کتاب: (الرعایة فى علم الدرایه) بیان کرده, بیشتر فقهایى که پس از عصر شیخ روى کار آمده اند, در فتوا و رأى, به خاطر اعتقاد زیاد وحسن ظنّى که به شیخ داشتند, از او پیروى و تقلید مى کردند. و اساس و مصدر این شهرتهاى متأخر از عصر شیخ, منتهى به یک نفر مى شود که خود شیخ باشد; بنابر این, اعتبارى و اعتمادى به این شهرتها نیست.)
آن گاه از پدرش نقل مى کند: سیدبن طاووس از جدش, ورام بن ابى فراس, حکایت کرد که شیخ محمود حمص, چنین به وى گفت:
(انه لم یبق للامامیّة مفت على التحقیق بل کلّهم حاکٍ.)43
در میان علماء شیعه, صاحب فتواى محققى نبود, بلکه همه ناقل و حکایت گر فتوى و رأى شیخ بودند. شهید ثانى در کتاب: الرعایة فى علم الدرایة, در بحث از عملِ به خبر ضعیف, پس از آن که خود ایشان, جایز نبود, عمل به خبر ضعیف را مى پذیرد, سخن کسانى را که حجت بودن خبر ضعیفِ یارى شونده به شهرت را مورد نقد و رد قرار داده اند, مى نویسد:
(پیش از عصر شیخ, شهرتى نیست تا جبران کننده ضعف خبر باشد و پس از عصر شیخ هم شهرتها درخور اعتماد و استناد نیستند; زیرا مرجع و بازگشت شهرتهاى پس از شیخ, به خود شیخ است و شهرتى که منتهى به فرد واحدى باشد, صلاحیت جبران خبر ضعیف را ندارد.)
آن گاه مى نویسد:
(ولمّا عمل الشیخ بمضمونه ـ خبر ضعیف ـ فى کُتبه الفقهیه جاء من بَعده من الفقهاء واتّبعه منهم علیها الاکثر تقلیداً له الاّ من شذّ منهم. ولم یکن فیهم من سِبُرُ الاحادیث و یُنقّبِ على الادلة بنفسه سوى الشیخ المحقق ابن ادریس.)44
چون شیخ در کتابهاى فقهى خویش, به مضمون خبر ضعیف عمل کرده بود, متأخرین از ایشان, به پیروى و تقلید از او, همان راه را پیمودند و در میان فقهاى متأخر از شیخ, کسى که اهل دقت و موشکافى در روایات باشد غیر از شیخ محقق, ابن ادریس, پیدا نمى شود.
شهید ثانى, با توجه به پیامدهاى ناگوار روش تقلیدى عالمان, در کندوکاو فقهى مى نویسد:
(قد کشف لک بذلک بعض الحال و بقى الباقى فى الخیال وانّما یتنبّه لهذا المقال من عرف الرجال بالحق و ینکره من عرف الحق بالرجال.)45
آنچه بیان کردیم, پرده بردارى از روى بعضى مسائل گفتنى بود و امّا بسیارى از گفتنیها را مجال اظهار نیست و کسانى بر آنچه گفتیم, آگاهند که مردان را با حق مى شناسند و مى سنجند و امّا در دید کسانى که حق را با مردان مى شناسند, تلخ و ناگوار است. البته این نقد صاحب معالم, شهید ثانى و… مورد نقد شمارى از عالمان و دانشوران, از جمله: میرزاى قمى,45 شیخ محمد تقى اصفهانى, صاحب حاشیه بر معالم,46 قرار گرفته است.
آنچه با مراجعه و دقت در پیرامون کلمات این سه گروه از علماى بزرگ شیعه, هم متأخرین از شیخ که مورد طعن و قدح قرار گرفته اند و هم گروه نقد کننده به آنان و هم مدافعان به دست مى آید, نه متأخرین از شیخ, از مقلدان او, به معناى مصطلح بودند و نه شخصیتهایى چون شیخ محمود حمص, ورام بن ابى فراس و سیدبن طاووس با آن زهد و تقوا, از کسانى هستند که بى جهت گروهى را به نقد بکشند و مورد طعن قرار دهند. واقعیت انکارناپذیر تاریخى این است که پس از عصر شیخ طوسى, تا مدتها, مدار فهم و اجتهاد, دقت درباره مبانى شیخ طوسى بوده است.
بله, همه اجتهاد مى کردندو هم بر آرا و فتواى فقهى خود, استدلال و برهان اقامه مى داشتند, لکن اجتهاد و استدلال, در مدار بسته و محدوده افکار و آراى شیخ طوسى بوده است و تلاش براى تبیین مبانى وى. کمتر به ذهن و فکر کسى راه مى یافته که مبناى جدید, یا فکرى نو و اجتهادى نو, پى بریزند, گرچه نتیجه آن, در هم ریختن مبانى شیخ طوسى و ارائه دادن فتوایى, غیر از فتواى او باشد.
تا این که ابن ادریس, پا به میدان گذارد و عصر جدیدى را بنیان گذاشت. وى, براى نخستین بار, پس از شیخ طوسى, شجاعانه به بررسى آراى شیخ و ارائه اجتهاد جدید پرداخت و دست به ابتکار عمل زد. آنچه فقهاى پس از شیخ نداشتند, نوآورى بود و گلایه دردمندانه دانشوران متقى چون: ورّام و سیدبن طاووس, شهید ثانى و صاحب معالم از همین رکود فقاهت و اجتهاد بود که پس از شیخ طوسى احساس مى شد.
2 . خود کم بینى و گذشته گرایى:
برخى خود را کم مى بینند و فهم و درک خود و معاصران خود را کوتاه مى انگارند و دره هاى دانش خداوندى را بر روى خود و همدورههاى خود بسته, از این روى چشم به گذشته دارند و دست به نوآورى و ابتکار نمى زنند و فکر خود را در این وادى جولان نمى دهند, زیرا باور به توانایى آن ندارند. در حالى که دانش و فهم و درک مسائل علمى, ویژه افراد و ملت و سرزمینى نیست. ریزش دانش از سوى خداوند, پایان ناپذیر است و تمام نشدنى و این رحمت بى کران همه جویندگان را در بر مى گیرد و هر شخص و ملتى, به مقدار همت و تلاش خویش, مى تواند بهره بگیرد و راه جدیدى را بگشاید. ملاهادى سبزوارى مى نویسد:
(معلوم ان الحکمة وان کانت البحثیة وعلمها الآلى لیست مخصوصة بدورة وکورة واللّه تعالى دائم الفضل قدیم الاحسان و فیضه لاینقطع ونوره لایأفل وما نفدت کلماته)47
روشن است که حکمت, چه بحثى و چه اشراقى و چه مشّائى, ویژه زمان و سرزمینى نیست. بخشش خداوند همیشگى و دیرینه و فیض او پایان ناپذیر و نور او, غروب ناکردنى و کلمات او تمام نشدنى است. شیخ سهروردى, در ردّ کسانى که مى پندارند حکمت و دانش, در نزد گذشتگان است و آیندگان به مراتب و درجات علمى آنان نمى رسند و در نتیجه باب حقایق بر روى آیندگان بسته است مى نویسد:
(ولکل مجتهد ذوق نقص او کمل فلیس العلم وقفاً على قوم لیغلق بعدهم باب الملکوت ویمنع المزید على العالمین.)
قطب الدین شیرازى, در شرح عبارت یاد شده مى نویسد:
(هر مجتهدى, داراى ذوق و استعدادى است, گروهى بهره بیشتر و گروهى بهره کمترى از دانش و معارف مى برند; زیرا قدرت فهم و استعداد شناخت, در همه یکسان نیست. امّا برخلاف آنان که مى پندارند; حکمت و دانش در نزد پیشینیان است و پسینیان توان رسیدن به مقامات و مراتب بلند آنان را ندارند, باید توجه داشت که دانش, در انحصار گروهى نیست.
باب ملکوت و شهود و معارف, بر روى آیندگان بسته نیست, تا هیچ گاه نتواند برگذشتگان برترى علمى بیابند و برگسترش دانشها بیفزایند.
بلکه, آن که مبدء مبادى و منبع علوم است, فیض و فصلش را پایانى نیست و بخلى در ریزش دانش ندارد. زشت ترین روزگاران, روزگارى است که بساط اجتهاد و تلاشهاى علمى و پیشرفت و نوآورى در هم بپیچد و افکار و اندیشه ها از پویایى باز ایستند و ریشه مکاشفات بخشکد و باب مشاهدات, بسته شده باشد.)48
ناگفته نماند که در هم پیچیدن بساط اجتهاد و رکود و جمود افکار و خشکیدن ریشه هاى مکاشفات و بسته شدن باب مشاهدات, در فرهنگ اهل اشراق, به معنى و مفهوم خاص خودش مراد است, لکن اصل مطلب که بدترین و زشت ترین زمانها, زمانى است که اندیشه ها از بالندگى و نوآورى باز بمانند و رکود و تحجر, بر فضاى فکر و محیط علمى حاکم شود, واقعیتى است انکارناپذیر.
ناامیدى از آینده روشن: برخى, آینده را تاریک مى بینند و از پویایى و تکامل دانش ناامیدند. متأسفانه از روزى که این فکر در بین مسلمانان ریشه گرفت و فرهنگ عمومى شد, مسلمانان از حرکت بازماندند و دیگران گوى سبقت ربودند. این نگاه در همه شاخه هاى دانش اسلامى, کار خود را کرد و هرکدام از دانشمندان را به گونه اى از حرکت باز ایستاند. از جمله, فکر حاکم بر حوزه شیعه, پس از عصر شیخ, فقه را در کمال مى دید و ناامید از این که آیندگان بتوانند در این دانش, تحولى ایجاد کنند. افزون بر این نیازى نمى دید که سخن جدیدى وارد این مقوله شود, زیرا براى بشر, آنچه را که گفته شده بود, کافى مى دید. از آن جا که سالهاى سال, تحول شگرفى ایجاد نشده بود, کسى فکر نمى کرد, آینده, غیر از گذشته باشد و چنان دگرگونى ایجاد شود که مردمان را غیر از مسائل فقهى موجود و اجتهادهایى که در آن صورت گرفته, چیزى لازم آید.
این, در حالى است که از معارف بلند اسلامى و سخنان معصومان(علیهم السّلام) بر مى آید که باید دامنه دانش را گستراند و بر ژرفاى آن افزود و فقه را سینه به سینه انتقال داد, تا به دست اهلش بیفتد و رشد یابد; زیرا در آینده افراد و گروههایى خواهند آمد که توان علمى برتر دارند و بر رشد و شکوفایى دانش دین خواهند افزود:
امام صادق(علیه السّلام) از رسول اکرم نقل مى کند که آن حضرت فرمود:
(نضّرالله عبداً سمع مقالتى فوعاها و حفظها و بلّغها من لم یسمعها فرب حامل فقه غیر فقیه ورب حامل فقه الى من هو أفقه منه)49
خدا, خرم و شادگرداند کسى را که سخنم را بشنود و آن را حفظ کند و به آنان که نشنیده اند, برساند; زیرا چه بسیار حاملان فقه و مبلغان فقه که خود, فقیه نیستند و چه بسیار حاملان و مبلغان فقه که به فقیه تر از خود, فقه را مى رسانند.
همه شارحان حدیث: محدثان, فقیهان و اصولیان, از این حدیث شریف, توانایى علمى و فکرى آیندگان را نسبت به گذشتگان برداشت کرده اند.
یا امام سجاد(علیه السّلام) مى فرماید:
(ان اللّه عزوجل علم انّه یکون فى آخر الزمان اقوام متعمّقون, فانزل اللّه عزوجل: قل هواللّه احد, اللّه الصمد والآیات من سورة الحدید.)50
چون خداى عزوجل مى دانست که در آخرالزمان, گروههاى ژرف اندیش خواهندآمد , از این روى, خداوند سوره توحید و آیات سوره حدید را نازل فرمود.
ابو على سینا, در ردّ پندار عامیانه کسانى که معتقدند: آن که تقدم زمانى دارد تقدم علمى نیز خواهد داشت و در نتیجه, حاضر نشده اند برترى ارسطاطالیس را نسبت به استادش افلاطون بپذیرند, مى نویسد:
(وباتحرّى ان نَصدِّقَ ونقولَ: إنّه ان کان ذلک الانسان مبلغه من العلم ما انتهى الینا منه.
فقد کانت بَضاعتُه مُزجاةً ولم تُنضَبح الحکمةُ فى اوانه نُضْجاً یُجنى.
ومن تکلّف له العصبیةَ ولیس فى یدیه من علمه الاّ ما هو منقول الینا فذلک امّا عن حسدٍ لهذا الرجل.
وامّا لعامیة فیه ترى أنّ الاقدَمَ زماناً اقدمُ فى الصناعة رتبةً والحق بالعکس.)51
اگر میزان و مرتبه علمى افلاطون, همین قدرى است که به ما رسیده, شایسته است که تصدیق و اعتراف کنیم که سرمایه علمى او بسیار اندک و حکمت و دانش در روزگار او, خیلى ناپخته و خام بوده, به گونه اى که زمان چیدن میوه حکمت از درخت آن نرسیده بوده است.
و با این همه, اگر کسى بکوشد که او را عالم تروبرتر از ارسطاطالیس بداند و بخواند, یا دچار حسّ زشت حسادت شده, یا مبتلا به بیمارى و باور عامیانه شده که معتقدند: هرکس تقدم زمانى داشته باشد, برترى علمى نیز خواهد داشت, در حالى که حق به عکس این پندار و باور عامیانه است; زیرا همواره, پسینیان و آیندگان از پیشینیان و گذشتگان برترى و قوت فکرى و علمى داشته اند.
بوعلى, از قول معلّم اوّل (ارسطاطالیس) نقل مى کند:
(مادر باب قیاساتِ منطق, از پیشینیان چیز مهمى به ارث نبردیم. تکمیل و پخته کردن مسائل منطقى و رشد و توسعه دامنه آن, محصول کار و زحمت شبانه روزى و پى گیریهاى خستگى ناپذیر و بیدار خوابیهاى ماست. باز هم ادعاى کمال و تمام کار را نداریم, بلکه آیندگان درآنچه گفته اند دقت کنند اگر خلل و نقص یافتند اصلاح و تکمیل کنند.)
بنابر این, باب رشد و اصلاح و تکمیل باز است و این فرع برپذیرش این است که گذشتگان, هرچه قوى باشند و پرکار, دانش پایان ناپذیر است و غیر ایستا. ابوعلى سینا در داورى به برترى ارسطو بر استادش افلاطون, هرچند قاعده و قانون متین و محکمى را مطرح کرده است: حق آن است که آیندگان دقیق تر و ژرف تراز گذشتگانند, لکن مقدارى دچار تندروى شده و این افراط بوعلى, زاییده آن تفریط حاکم بر فکر جمعى از گرفتاران باور عامیانه است که لازمه تقدم زمانى, تقدم علمى است. از این روى, سهروردى در حکمت الاشراق و قطب الدین شیرازى شارح آن, این داورى تند شیخ الرئیس را به بوته نقد گذارده اند.52
ابوالفتح عثمان بن جنّى در کتاب خصائص از عمروبن جاحظ نقل مى کند:
(قال ابوعثمان عمروبن بحرالجاحظ: ماعلى الناس شیىء أضرّ من قولهم: ماترک الاوّل للآخِر شیئاً.)53
هیچ چیزى براى مردم زیان آورتر از این نیست که بگویند: گذشتگان, براى آیندگان چیزى باقى نگذاشته اند.
ابن ادریس مى نویسد:
(وکأیّن نظرٍ للمتأخر مالم یسبقه المتقدم الیه ولا أتى بمثله)54
چه بسیار افکارى که براى پسینیان حاصل شده که پیشینیان به آن دست نیافته و مانند آن را نیاورده اند.
روشن است که معناى بازبودن باب نواندیشى و نوفهمى بر روى آیندگان و توانایى آنان بر ارائه افکارى که پیشینان به آنها نرسیده اند, به معناى نادیده گرفتن زحمات خالصانه آنان و بى اعتنائى به میراث گرانبهاى علمیِ به یادگار مانده از بزرگان علم نیست, بلکه هدف این است که راه نوفهمى را نباید بر روى خود, ببندیم و احتمال فهم جدید و برداشت نو از متون و نصوص اسلامى, آن هم به برکت بهره ورى از میراث علمى و آثار و افکار و زحمات گذشتگان براى آیندگان بدهیم. بسیارى از مسائل واحکام است که برگذشتگان پنهان بوده و آیندگان آنها را کشف کرده اند.
دقت در آثار و کتابهاى گذشتگان, بخصوص کلمات فقها, به خوبى بر صدق این سخن گواهى مى دهد. صاحب جواهر در بحث حکم آب چاه, پس از آن که قولِ به تغییر نیافتن را اختیار مى کند, دلیلهاى قائلین به انفعال را نقد و رد مى کند, در مقام دفع و پاسخ به این شبهه که چگونه ممکن است این مسأله بر پیشینیان مخفى مانده باشد و پسینیان آن را کشف و آشکار کرده باشند, مى نویسد:
(ولا استبعاد فى خِفاء هذا الحکم على المتقدمین وظهوره لغیرهم. لان مَثله غیر عزیز فکم من حکم خفى علیهم وظهر لغیرهم فى الاصول والفروع و ربما سمعت ان المرتضى و غیره قد ادعى الاجماع على عدم جواز العمل بأخبار الآحاد الذى لاینبغى الشک فى بطلانه.)55
هیچ بعید نیست که این حکم بر پیشینیان پنهان و براى پسینیان آشکار شده باشد; زیرا این امر نادر و اتفاقى نیست, بلکه احکام و مسائل اصولى و فقهیِ فراوانى وجود دارد که بر گذشتگان مخفى بوده و براى آیندگان آشکارشده اند. مگر سیدمرتضى و غیر او بر جایز نبودن عمل به خبر واحد ادعاى اجماع نکرده اند, در حالى که هیچ شکى در بطلان این مطلب نیست. علاّمه حلّى, در کتاب صلح تذکره, در بحث تزاحم حقوق, درباره جایز بودن استفاده از فضاى کوچه و خیابان با زدن پنجره و بالکن, مى نویسد:
(ولستُ اعرف فى هذه المسألة بالخصوصیة نصاً من الخاصّة ولا من العامّة وانما صرت الى ما قلتُ عن اجتهاد. ولعل غیرى یقف علیه او یجتهد فیؤدیه اجتهاده الى خلاف ذلک)56
در رابطه با این مسأله, به نص خاصّى از شیعه و سنى برخورد نکرده ام و آنچه را برگزیده ام, صرفاً اجتهاد و برداشتى است (که از عمومات کتاب و سنت) کرده ام, و شاید دیگران بر نص اطلاع پیدا کنند و یا این که از عمومات, خلاف آنچه من برداشت داشته ام, برداشت کنند و بفهمند.
آنچه از لابه لاى کتابهاى فقهى و اصولى و کلمات بزرگان استفاده مى شود این است که همواره, در طول تاریخ فقاهت و اجتهاد, کار شکنى و مخالفت و مبارزه هایى با هر نوع نوفهمى و نواندیشى و نوآورى وجود داشته, از این روى, کسانى که داراى فکر و اجتهادى باز بوده اند, بسیاربا ظرافت و احتیاط مسائلى را مطرح مى کرده اند.
وقتى عالم با کفایت و پرصلابتى چون شیخ انصارى بحث جدید شرط بودن ابتلا به اطراف علم اجمالى را در قطعى و فعلى بودن تکلیف مطرح مى کند, گروهى, فقط به خاطر این که سخن, سخن تازه اى است و در کلمات گذشتگان نبوده, به مخالفت با آن برخاسته اند, چنانکه میرزاى آشتیانى در بحرالفوائد ذکر مى کند. یا وقتى که مسأله تمسک به اخبار براى حجت بودن استصحاب در اصول راه پیدا مى کند, گروهى به مخالفت مى پردازند, فقط به این دلیل که گذشتگان به چنین اخبارى تمسک و استدلال نکرده اند. چنانکه صاحب فصول مورد اشارت قرار مى دهد.
در بسیارى از موارد, با بسیارى از برداشتها و اجتهادها, مخالفت شده است, که در موارد گوناگونى صاحب جواهر مى نویسد:
(اگر کسى زنجیر تقلید را از دست و پاى فکرش باز کند ومردان را با حق شناسد, نه حق را با مردان و آزاداندیش باشد, گواهى خواهد داد که این فتواها و برداشتها هیچ ایراد و اشکال شرعى نداشته و ندارد.)
بسیارى از مخالفتهاى فقهى و علمى با آراء و دیدگاههاى جدید و بى سابقه در فقه و اصول و نوآوریها در اجتهاد و فقاهت, نشأت گرفته از یک باور علمى و مبناى اصولى است که همانا حجت بودن شهرت و فتواى مشهور باشد. اینان معتقدند که شرط جایز بودن تمسک و استدلال به روایت و برداشت از آن, این است که گذشتگان به آن روایت استدلال کرده باشند.
از این روى, به عنوان یک مثل جارى است که (مخالفة المشهور مشکل), یا (الروایة کلما ازدادت صحةً ازدادت ضعفاً) و…
البته این بحثى است مهم و باید پذیرفت که به راحتى نمى شود خلاف مشهور نظر و فتوا داد و به سادگى نمى شود روایتى را که در فرادید قدماى اصحاب بوده و به آن عمل نکرده اند, مورد عمل قرار داد, لکن اگر بنا باشد که این دقت و تأمل و احتیاط, منتهى به سدّ باب فکر و اجتهاد بشود, غیر قابل قبول است; زیرا موافقة المشهور من غیر دلیل اشکل. به هر حال, این بحثى است که به دور از افراط و تفریط باید مورد توجه قرار گیرد, نه مرعوبیت بى اساس و نه جسارت و جرأت بى حساب.
در این باب, علامه بحرالعلوم سخنى دارد بسیار وزین که در الفوائد الاصولیه وى, که تاکنون چاپ نشده, آمده و سید مجاهد, شاگرد وى, آن را در مفتاح الاصول, به طور کامل نقل مى کند:
(مفتاح: قال السید الاستاد ـ رضوان الله تعالى علیه ـ ونعم ما قال: عدم تعرض الاصحاب لروایة فى مسألة لیس من القدح فى شیىء. فان الروایة متى صلحت للاحتجاج وصح التمسک بها لم یتوقف على سبق الاحتجاج بها من غیر هذا المستدل.
کیف ولو کان کذلک لوقفت الادلة على المستدل الاوّل وامتنع التعدى عنه بتکثیر الادلة وتحقیق المسائل ولوجب القدح فى اکثر الاحتجاجات المذکورة فى کتب الاصحاب. فان المتأخرین عن الشهید الثانى قد زادوا علیه کثیراً وهو قدزاد على الشهید الاوّل وقدزاد الشهیدان على الفاضلین…)57
چه خوب فرمود استاد [علامه بحرالعلوم] که استدلال نکردن اصحاب به روایتى در مسأله ایى, در صورتى که روایت جامع شرایط اعتبار باشد, هیچ ضررى ندارد; زیرا در صورتى که روایت معتبر باشد, مى شود به آن تمسک و استدلال کرد, هرچند پیش از این, اصحاب بدان استدلال نکرده باشند. اگر بنا بود شرط درستى تمسک و استدلال به روایتى, استدلال اصحاب و پیشینیان باشد, نباید هیچ گاه دامنه تحقیقات توسعه پیدا مى کرد و باید بسیارى از استدلالهاى پسینیان مورد رد و قدح واقع مى شد; زیرا هرکس که آمده بر مسائل چیزى افزوده و دامنه علم و تحقیق را گسترش داده است.
آن گاه به سنت الهى اشاره مى کند و مى نویسد:
(وقد جَرَتْ سنة اللّه فى عباده وبلاده بتکامل العلوم والصنایع یوماً فیوماً بتلا حق الافکار واستماع الانظار وزیادةِ کل لاحق على سابقه امّا بزیادةِ تَتَبُّعِه وعثوره على مالم یعثر علیه الاوّل و وقوفه على مالم یقف علیه.)58
قانون و سنت الهى بر این جارى است که: علوم و صنایع, روز به روز, در حال رشدند.
هر یک از آیندگان, بر مسائل, چیزى افزودند و مسائل و مطالبى را کشف کردند که در کلمات گذشتگان, بى سابقه بوده است; زیرا امکان دارد آیندگان به خاطر کندوکاو و تحقیق بیشتر, مطالبى را دریافت کنند که گذشتگان به آنها برخورد نکرده باشند. پس جان کلام, معیار رسیدن به حق, برهان است و بس, نه پیروى بى چون و چرا از گذشتگان و نه از مشهور و نه گردن نهادن به جوّ حاکم.
ابن ادریس مى نویسد:
(فالعاقل یکون غرضه الوصول الى الحق من طریق والظفر به من وجهه تحقیقه , ولایکون غرضه نصرة الرجال. فان الذین ینحون هذا النحو, قد خسروا ماربحه المقلدین من الراحة والدعة ولم یسلموا من هجنة التقلید و فقد الثقه بهم فهم لذلک اسوء حالاً من المُصرّح بالتقلید.
و ثبت الحالُ حال من اهمل دینه و شغل معظم دهره فى نصرة غیره, لافى طلب الحق و معرفته)59
انسان خردمند, کسى است که هدفش, رسیدن به حق باشد, از راه دلیل و برهان, نه یارى و طرفدارى از مردان.
آنان که این روش را برگزیده اند, نه از راحتى و آسودگى مقلدان برخوردارند و نه از مزایاى مجتهدان بهره مند.
اینان, بدترین مقلدان هستند که به ظاهر مجتهد و در معنى مقلدند.
پی نوشت ها :
42 . (بحثى درباره مرجعیت و روحانیت), جمعى از نویسندگان/59, شرکت انتشار.
43 . (معالم الدین)/176 ـ 177, انتشارات اسلامى.
44 . (الرعایة فى علم الدرایة), شهید ثانى/92.
45 . (القوانین فى الاصول)/180, مبحث اجماع
46 . (هدایة المسترشدین)/422, آل ا لبیت.
47 . (منظومه), حاج ملاهادى سبزوارى, منطق/6 ـ 7, مصطفوى, قم.
48 . (شرح حکمت الاشراق) قطب الدین شیرازى/14 ـ 15.
49 . (مرآت العقول), علامه مجلسى, ج323/4, 327, ح1, 2; (امالى), شیخ مفید/186, ح13.
50 . (کتاب التوحید), شیخ صدوق/284.
51 . (منطق شفا), ج4/114 ـ 115.
52 . (شرح حکمة الاشراق), قطب الدین شیرازى/21 ـ 22.
53 . (خصائص), ابن جنّى, ج1/190.
54 . (سرائر), ابن ادریس, ج1/45.
55 . (جواهرالکلام), شیخ محمد حسن نجفى, ج1/202.
56 . (تذکرة العلماء), علامه حلّى, ج2/182.
57 . (مفاتیح الاصول) سید مجاهد/336.
58 . (همان مدرک)/337.
59 . (سرائر), ابن ادریس, ج3/651 ـ 652.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372