ماهان شبکه ایرانیان

اجتهاد و نواندیشى (۳)

ضرورت نواندیشى و نوآورى در فقه   به دلیلهاى گوناگونى, بحث از نواندیشى و دگرسانى و پدیدآوردن حرف و سخن نو در اجتهاد, به عنوان ضرورت علمى و دینى, در خور اثبات است که اینک به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم: ۱

اجتهاد و نواندیشى (3)

ضرورت نواندیشى و نوآورى در فقه
 

به دلیلهاى گوناگونى, بحث از نواندیشى و دگرسانى و پدیدآوردن حرف و سخن نو در اجتهاد, به عنوان ضرورت علمى و دینى, در خور اثبات است که اینک به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:

1. دگرگونى احکام به دگرگونى موضوعها
 

بى گمان, موضوع دانش فقه, کارهاى ارادى انسانهاى مکلف و داراى مسؤولیت است.
کارهاى انسان, چه از جهت فردى و چه اجتماعى, بایستى در چهارچوب احکام فقهى هدایت شوند.
ـ صنعت و تکنیک, به چه شکل و ضابطه اى مشروع است, یا ممنوع؟
ـ چگونه سیستمى باید بر اقتصاد و بازار حاکم باشد؟
ـ با چه گروه, یا جمعیتهایى و یا با چه نظام و دولتهایى, مى توان ارتباط داشت؟
و…
پاسخ گوى اینها و تعیین کننده ملاک در اینها, دانش فقه است.
روشن است که این شؤون و اشکال زندگى بشر, همواره در حال دگرگونیند.
نه در توان کسى است که از دگرگونى موضوعها, یعنى شؤون زندگى بشر جلوگیرى کند و نه این چنین وظیفه اى به عهده بشر گذاشته است, بلکه رشد, گسترش و تکامل زندگى, معلول این دگرگونیهاست و دین, نه تنها با پیشرفت زندگى ناسازگارى, ندارد بلکه سخت موافق و تشویق کننده آن است. طبیعى است که با تحول زندگى و دگرگونى و زوال و زایش موضوعها احکام دگرگون مى شوند ورخدادهاى تازه, احکام جدید مى طلبند. دگرگونى حکم به دگرگونى موضوع, پدیده ایى است ناگزیر.
موضوع جدید, حکم جدید مى طلبد و حکم جدید نیاز به فکر جدید دارد و اجتهاد و استنباط نو مى خواهد.

2 . منابع و مدارک دینى و دلیلهاى شرعى, مانند: کتاب و سنت داراى استعدادو ظرفیت پایان ناپذیرند.
 

حقیقت قرآن و سنت, به تعبیر شهید مطهرى همانند طبیعت سرشار از منابع و ذخائرى است که هرچه استخراج شود, تمام شدنى نیست و چنین نیست که هرچه درخور فهم بوده گذشتگان فهمیده اند و کشف کرده اند, بلکه به دلائلى از جمله بهره ورى از محصول فکر و اندیشه گذشتگان و پیشرفت دانشهاى مادى و مدرنیزه شدن ابزار و تکنولوژى, زمینه فهم و برداشتهایى را از کتاب و سنت و حقایق دینى براى امروزیان فراهم کرده که براى گذشتگان فراهم نبود. قرآن, ظاهرى زیبا و باطنى عمیق و ژرف دارد که هیچ گاه, هیچ کس به ژرفاى آن نمى رسد.
(ظاهره انیق و باطنه عمیق)
آقاى محسن حکیم در حقایق الاصول, در بحث الفاظ, ذیل مسأله استعمال لفظ در بیشتر از یک معنى مى نویسد:
(شمارى از بزرگان مى گفتند: روزى با گروهى از بزرگان, از جمله: سید اسماعیل صدر, حاجى نورى, صاحب مستدرک و سید حسن صدر در منزل آخوند ملافتح على, حضور داشتیم. آخوند ملا فتحعلى, این آیه کریمه را تلاوت کرد.
(واعلموا أنْ فیکم رسول اللّه لو یطیعکم فى کثیر من الامر لَعَنِتُّم ولکنَّ اللّه حَبَّبَ الیکم الایمان…) حجرات/7
آن گاه به تفسیر جلمه: (حبّب الیکم الایمان) پرداخت و معنایى براى آن بیان کرد. دوباره به گونه اى دیگر, غیر از معناى اول, براى این جمله از آیه, تفسیرى ارائه داد که همه را شگفت زده کرد. چطور چنین معنایى از آیه به ذهن آنان نرسیده بود.
روز دوم, جلسه با حضورنام بردگان تشکیل شد. آقاى آخوند ملافتحعلى, همان جمله از آیه را به گونه سوّمى تفسیر کرد!
این جلسه, تا یک ماه ادامه یافت و هر روز معناى جدیدى براى جمله بیان مى کرد.)
امین الاسلام طبرسى, در تفسیر مجمع البیان, در بسیارى از موارد, پس از آن که وجوه و معانى چندى را براى آیه مى شمارد آن گاه خود نظر مى دهد: در ظاهر, همه این وجوه و معانى مراد است وهمه در عرض یکدیگرند و هیچ ناسازگارى بین این معانى وجود ندارد.
اکنون سخن بر سر این است که اگر یک عالم ربانى, در طى حدود سى جلسه از یک آیه, نزدیک به سى معنى برداشت مى کند و همه معانى روى ملاکهاى علمى و برابر با قواعد فنى و مورد پذیرش جمعى از بزرگان حاضر در جلسه واقع مى شود, چه جاى شگفتى است که بزرگانى بتوانند هر روز و هر زمان برداشتى بى سابقه و نو از آیات الهى ارائه دهند و با توجه به این که در خود قرآن کریم, به طور مؤکد امر به تدبّر و خردورزى و تفکر درباره آیات الهى شده است, معلوم مى شود تدبر و تعقل براى فهم جدید, کشف تازه است وگرنه, درباره مسائل کشف شده, تدبر و تعقل لزومى ندارد.
پایان ناپذیر بودن ظرفیت و استعداد معارف قرآنى, همگانى و همه جایى و همیشگى بودن پیامها و دستورات قرآنى, لزوم تدبر و تعقل و تفکر درباره آیات قرآنى, نو به نو شدن و دگرگون شونده بودن زندگى انسانى, همه و همه, از دلیلهاى ضرورت و لزوم نواندیشى ونوفهمى در پیرامون قرآن عزیز و نوآورى در فهم و برداشت از آیات نورانى و عمیق و رقیق آن است.
امّا سنت, یعنى احادیث حضرت رسول(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و روایات ائمه معصومین(علیهم السّلام), به حکم روایات فراوان, همانند آیات قرآن, داراى ظاهر و باطن و وجوه و معانى بسیارند و میزان در فقاهت نیز, فهم درست معانى روایات است. مقدار فقاهت هر شخصى, در مقدار فهم و برداشت او از روایات است. امام صادق(علیه السّلام) مى فرماید:
(حدیث تدریه خیر من الف ترویه ولایکون الرجل منکمفقیهاً حتى یعرف معاریض کلامنا وان الکلمة من کلامنا لتنصرف على سبعین وجهاً لنا فى جمیعها المخرج.)35
یک حدیثى را که درباره آن به تفکر بپردازید, بهتر است از هزار حدیث که فقط آن را روایت کنید. کسى از شما به مقام فقاهت نمى رسد, مگر این که رموز سخنان ما را بفهمد. همانا یک کلمه از کلمات ما به هفتاد معنى قابل تفسیر و توجیه است و همه آن معانى صحیح است. این حدیث شریف, به اندیشیدن تأکید مى کند نه روایت کردن, معیار و میزانِ فقاهت را فهم رموز و اسرار و بطون روایات مى داند, نه فقط درک معناى ظاهرى و….
حال باید دید, اینهمه روایاتى که مورد بحث و بررسى در فقه و اصول و حدیث واقع شده, به همه معناهاى آنها دست یافته ایم؟

جمع بندى
 

اگر فقه تئورى واقعى و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است;
اگرفلسفه وجودى اجتهاد و ضرورت آن و لزوم استمرار و باز بودن باب آن و واجب بودن تقلید از زنده, براى پاسخ گویى رخدادهاى نو پیدا و حوادث واقعه عرصه زندگى بشر است, اگر اجتهاد ضامن تطبیق کلیات و اقلام ثابت و غیر قابل تغییر دین بر فروع و شؤون و جزئیات دائم در تحول زندگى انسان است, اگر اجتهاد واسطه ربط متغیر به ثابت و آشتى دهنده ثابت و متغیر است,
اگر اجتهاد, قوه محرکه اسلام است,
اگر د ین قانون زندگى و توانا به اداره جامعه انسانى در هر شرائطى با بهترین شکل ممکن است, اگر احکام و قوانین دینى جهان شمول و فراگیر و همه جانبه نگرند,
اگر حضور قدرتمندانه فقه در عرصه زندگى, به عنوان یک ضرورت مورد قبول است,
اگر فقه توانمند و قادر به پاسخ گویى نیازهاى گوناگون و تازه به تازه بشر در گستره کره ارض و در ازناى زمان است, و اگر موضوعهاى احکام فقهى در معرض زوال و تحول و دگرگونیند,
و اگر دگرگونى حکم به دگرگونى موضوع, واقعیتى اجتناب ناپذیر است,
اگر باب اجتهاد باز و نواندیشى و نوآورى نشانه قوت است,
اگر همه ابهامها و گرهها به دست فقهاى گذشته, روشن و حل نشده است,
اگر امروز, تواناییها و زمینه ها براى برداشتهاى نو از منابع و دلیلهاى شرعى براى فقیه فراهم تر است,
اگر کتاب و سنت داراى ظرفیت و استعداد پایان ناپذیرند,
اگر دستور دینى درایت و تعقل و تدبر درباره آیات و روایات است,
و…
پس باید باب نواندیشى, نوفهمى, نوآورى در اجتهاد و فقاهت باز و مجاز باشد.

راه هاى شکوفایى و بالندگى اندیشه فقهى
 

روشن است که به کارگیرى شیوه هاى آموزشى و استفاده از طرح و برنامه هاى سودمند علمى در بالندگى و سرعتِ پیشرفت دانش و اندیشه ها, نقش بسیار دارند چه بسا, طرح و برنامه ریزى صحیح و سنجیده و دقیق, تحول و تحرکى در مدت زمان کوتاهى بیافریند و حقائق و مسائلى آشکار کند و موفقیتهایى را در پیشبرد علوم و نوآوریهایى به بار آورد که در غیر استفاده از آن طرح, رسیدن به آن همه ره آوردهاى فکرى و علمى, نیاز به سالها صرف عمر و وقت و تواناییها باشد.
امروز, که همه چیز داراى برنامه و روش شده و بر همه شؤون زندگى بشر نظم و برنامه حاکم است, شایسته است حوزه هاى علمیه نیز, از برکتهاى این موهبت عصر, هرچه بهتر و بیشتر بهره مند و بهره ور گردند.
امروز, در مراکز آموزشى دنیا, در متون درسى و آموزشى و روش و شیوه آموزشى, هرچند وقت یک بار, توسط صاحب نظران با صلاحیت, تجدید نظر صورت مى گیرد و بخشى را حذف و بخشى را مى افزایند و متنى را به متن دیگر تغییر و تبدیل مى کنند.
چه خوب است که این روش معمول در مراکز آموزشى دنیا, در متون آموزشى حوزه نیز انجام پذیرد.

1 . ایجاد رشته هاى تخصصى
 

به گواهى بسیارى از بزرگان پرسابقه در دو دانش فقه و اصول, رشد و گسترش دامنه فقه و اصول و پیدایش و افزایش فروع و مسائل بسیار فقهى, بر اثر دگرگونیهاى پرشتاب زندگى وجامعه, عمر عادى یک نفر عالم ویژه در تعصیل و اجتهاد, در عصر ما وافى و کافى به بحث و بررسى و اجتهاد و تحقیق درباره همه بابهاى فقه نیست.
با این گسترش دامنه فقه و پیدایش و افزایش فروع بسیار, اگر فقیه و مجتهدى بخواهد در همه بابها و تمامى مسائل فقهى به اجتهاد و استنباط بپردازد و رساله عملیه در بردارنده همه بابهاى فقهى, تدوین کند و در نهایت مرجع تقلید جامعه در سراسر فقه باشد, وضعیت اجتهاد و فقاهت همین خواهد بود که هست. هرچه دامنه فکر و اجتهاد گسترش پیدا کند از ژرفایى آن کاسته خواهد شد. در اصل, اجتهادهاى تحول آفرین و خلاّق و داراى ژرفایى, اجتهادهاى متمرکزند.
در همه مسائل, از آغاز تا به پایان بابهاى فقه نظر دادن, طبیعى است که سرعت عمل مى طلبد و پس از آن که شخصى رساله عملیه دربردارنده همه بابهاى فقه را چاپ و منتشر مى کند, قهرى است که مجال و فرصت به اجتهاد پرداختن و هریک از فروع و مسائل را به طور تحقیقى و عمیق و دقیق بررسى کردن, فراهم نخواهد بود.
یک نظر گذرا و سریع بر فتواى گذشتگان که مثلاً خلاف شهرت و مانند آن نباشد, موجب اختیار آن نظر مى شود روشن است که این روش,خود نوعى اجتهاد است و حجت و معتبر و مجزى و مبرء ذمه; امّا این دیگر حرف جدیدى نیست, کشف تازه اى به همراه ندارد و در پیشرفت و تحول و نواندیشى در اجتهاد, انجام نمى دهد.
اجتهادِ به این معناست که صاحب معالم, شهید ثانى, ابن طاووس, شیخ و رام, شیخ محمود حمصى مى گویند: از عصر شیخ طوسى تا روزگار ابن ادریس حلّى, در میان فقهاى شیعه رواج نداشته است. اجتهادِ به این معناست که شهید مطهرى مى گوید: از عصر شیخ انصارى به بعد, خیلى رواج نداشته است.
امّا اجتهاد به معناى استدلال و اقامه برهان و تبیین مبانى آرا و فتواهاى موجود بین فقها, همیشه بوده متأخرین از شیخ طوسى و شیخ انصارى همه مجتهدِ به این معنى بوده اند و بر اساس حجت شرعى عمل مى کرده و فتوا مى داده اند.
امّا این اجتهاد, چرا پیش برنده و بالنده و آفریننده نیست؟ یکى از علتها این است که دایره حوزه اجتهاد گسترش یافته است و مجتهدان, در بابهاى خاصى به کندوکاو نمى پردازند.
در اصل, در طول تاریخ فقاهت و اجتهاد, آرا و افکار کسانى بیشتر مطرح شده و دیدگاههاى کسانى از عمر طولانى علمى برخوردار بوده و کتابهاى عالمانى سالیان دراز به عنوان متون آموزشى و رسمى در حوزه ها پذیرفته شده و مورد اهتمام و اعتناى اندیشه ورزان و دانش پژوهان واقع شده و محور و مدار فقه و اصول قرار گرفته است که کم نوشته و کم گفته اند, امّا عمیق و دقیق بحث کرده اند.
از باب مثال, دو کتاب ارزشمندِ رسائل و مکاسب شیخ انصارى, در دو رشته رسمى حوزه, یعنى فقه و اصول, مورد توجه قرار مى گیرد, زیرا شیخ تمام توش و توان علمى خود را در بخشى از مسائل فقهى و اصولى متمرکز کرده, تا چنین نتیجه مبارکى داد.
اگر شیخ اعظم, به جاى صرف ساعتها وقت و تدبر درباره بخشى از مباحث متاجر, به اجتهاد و تحقیق درباره کل فقه و همه بابهاى آن مى پرداخت, معلوم نبود نزدیک به دو قرن, رسائل, چنین جایگاه والایى داشته باشد و این همه استاد, مجتهد, خبره و صاحب نظر و متخصص را در حلّ و فهم و تحقیق مباحث خواه وابدارد.
در علم اصول, اگر به تدوین یک دوره کامل از مباحث اصول مى پرداخت, معلوم نبود, این موفقیت بزرگ را به دست بیاورد. آنچه درباره عظمت رسائل و مکاسب, بیان شد, در مورد کتابهاى دیگرى که مدتها مورد اقبال و اهتمام و اعتناى اندیشه وران و عالمان بزرگ حوزه ها واقع شد و بر آنها شرحها, حاشیه ها و تعلیقه ها نگاشته شده, مانند: شرایع, صادق است.
با توجه به آنچه بیان شد, پیشنهاد مى شود: جمعى از بزرگان حوزه, به جاى گستردن حوزه کار, به جاى یک دوره فقه کامل نگاشتن و راههاى پیموده شده را پیمودن و… تمام توان علمى خود را در بخشى از مسائل اصولى و فقهى به کار بندند, تا دگرگونى عمیق در فقه, به وجود آید.

2 . تبعیض در تقلید
 

از لوازم و آثار پایبندى به طرح و دیدگاه تخصصى کردن فقه, چنانکه یادآور شدیم, تبعیض در تقلید است. حال شایسته است بحث شود که آیا قولِ به تبعیض در تقلید, مبناى علمى و فقهى دارد یا خیر؟ با توجه به این که دلیلِ عمده مشروع بودن تقلید, بناى عقلا است, دیدگاه تبعیض در تقلید, بر اساس برهان و خالى از هرگونه اشکال خواهد بود. از این روى, جایز بودن تبعیض در تقلید, بلکه واجب بودن آن در بعضى از موارد,در کلمات فقها مطرح شده است.
سید مجاهد, در مفاتیح الاصول و شیخ جعفر کاشف الغطاء در کشف الغطاء, شیخ انصارى در رساله اجتهاد, سید یزدى در عروةالوثقى و بسیارى از حاشیه نویسان بر عروه, تبعیضِ در تقلید را, حتى راجعِ به مسائلِ یک باب, جایز دانسته اند, بلکه بر واجب بودن آن در بعضى از موارد, مثل این که هریک از دو مجتهد در بابى دون بابى اعلم باشند, تصریح کرده اند.36

3 . تبعیض و تجزى در اجتهاد
 

از آثار طرح پیشنهادى تخصصى کردن فقه امکان دارد, تبعیض و تجزى در اجتهاد باشد که بسیارى از علما, تجزى در اجتهاد را پذیرفته اند, همان گونه که در اجتهاد و تقلید, به شرح بحث شده است, پایبندى به آن, هیچ گونه پیامد ناگوار علمى یا عملى ندارد.
هرچند, تجزى و تبعض در اجتهاد, در برابر اجتهاد مطلق مورد نظر این طرح نیست, زیرا امکان دارد ایجاد رشته هاى تخصصى, پس از تحصیل ملکه اجتهاد مطلق باشد.

4 . به هم پیوستن اجتهاد و تقلید
 

امکان دارد از آثار طرح تخصصى کردن فقه, به هم پیوستن اجتهاد و تقلید باشد. یعنى شخصى که در عبادات مجتهد است, در معاملات و یاسیاسات, از مجتهد و کارشناس در آن بخش تقلید کند و آن مجتهد متخصص در معاملات یا سیاسات, از مجتهد متخصص در عبادات تقلید کند.
در بخشى از مسائل مجتهد باشد و در بخشى دیگر مقلد, همان گونه که در موارد دیگر زندگى بناى عقلاء این است.
حال باید دید آیا از نظر مبانى اصولى و فقهى مى شود به چنین امرى پایبند شد, یا خیر؟
به مسأله به هم پیوستن اجتهاد و تقلید, در کتابهاى اصولى به مناسبت بحث از تجزى و اطلاق, اشاره شده است.
صاحب معالم مى نویسد:
(وان شئت قلت: ترکب التقلید و الاجتهاد و هو غیر معروف.)37
لازمه رجوع و تقلید مجتهد متجزى از مجتهد مطلق, در جواز عملِ به اجتهاد متجزى خود, به هم پیوستن اجتهاد و تقلید است و این غیر معروف است.
فاضل تونى, در کتاب وافیه سخن صاحب معالم را نقد مى کند و مى نویسد:
(على تقدیر جواز التقلید فى الاصول لایتصورههنا مانع للعمل بظنه بعد تقلیده فى مسأله التجزى واللّه العالم.)38
بر فرض جایز بودن تقلید در مسائل اصولى, هیچ بازدارنده اى از جایز بودن عمل متجزّى به رأى خود, وجود ندارد.
روشن شد که صاحب معالم, به هم پیوستن اجتهاد و تقلید را غیر معروف و نامأنوس مى شمارد و دلیلى بر منع شرعى آن اقامه نمى کند و فاضل تونى, مانعى در آن نمى بیند.
امکان دارد که نظریه تخصصى کردن فقه, لوازم دیگرى هم داشته باشد که در این جا, ما به همین مقدار بسنده مى کنیم.

5 . در نظر گرفتن دو عنصر زمان و مکان در اجتهاد
 

بى گمان, جوّ صدور روایات را به دست آوردن در فضا و شرایط بیان احادیث قرار رگفتن و دیدگاههاى فقهى رایج در عصر صدور اخبار را شناختن و بر مقتضیات و شرایط اوضاع و روابط حاکم بر جامعه آگاهى داشتن, بینش و دید گسترده اى را در فهم و برداشت از روایات به فقیه مى بخشد که در فتوا, حلّ ناسازگاریهاى اخبار و… بسیار کارآمد است.
صادر کردن فتواى سازگار با روح دین و مذاق شرع, جز با برخوردارى از شناخت لازم نسبت به مصالح و مفاسد و مقتضیات زمان و مکان و شناسایى دقیق و ظریف اهم و مهم, امکان ندارد. به گفته امام خمینى:
(روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات, حضور فعال نداشته باشد, نمى تواند درک کند که اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه کافى نیست.) 39
ییا در پیامى به علما, پس از برشمردن موارد زیادى از مسائل مستحدثه مى نویسد:
(و همین جا است که اجتهاد مصطلح در حوزه ها کافى نمى باشد, بلکه یک فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد, ولى نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد… و به طور کلى در زمینه اجتماعى و سیاسى فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیم گیرى باشد, این فرد در مسائل اجتماعى و حکومتى مجتهد نیست و نمى تواند زمام جامعه را به دست گیرد.) 40
و یا مى نویسد:
(ولى این بدان معنى نیست که فقه اسلام پویا نیست زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند مسأله اى که در قدیم داراى حکمى بوده است, به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام, ممکن است حکم جدیدى پیدا کند.) 41
بنابر این روح پیامهاى امام این است که: فقیه تا در جریان مسائل جارى دنیا نباشد مشکلات دامنگیر جامعه را از نزدیک لمس و حس نکند, به نارسائیِ اجتهاد مصطلح و رایج و موجود در حوزه اعتراف نخواهد کرد و تا به نارسائى و توانا نبودن فقه موجود برپاسخ گویى آگاهى نداشته باشد, هیچ گاه به فکر تجدید نظر و رفع نارساییها نخواهد افتاد و در نتیجه تحول و پیشرفتى در فقه و اجتهاد حاصل نخواهد شد.
شهید مطهرى مى نویسد:
(فقیه و مجتهد, کارش استنباط و استخراج احکام است; اما اطلاع و احاطه او به موضوعات به اصطلاح طرز جهان بینیش در فتواهایش زیاد تأثیر دارد. فقیه, باید احاطه کامل به موضوعاتى که براى آن موضوعات فتوا صادر مى کند, داشته باشد. اگر فقیهى را فرض کنیم که همیشه در گوشه خانه و یا مدرسه بوده و او را با فقیهى مقایسه کنیم که وارد جریانات زندگى است, این هر دو نفر بادله شرعیه و مدارک احکام مراجعه مى کنند, اما هر کدام یک جور و یک نحو بخصوص استنباط مى کنند.) 42

پی نوشت ها :
 

35 . (بحارالانوار), ج2/184.
36 . (عروةالوثقى), مسأله 33, 47, 65.
37 . (معالم الاصول)/ 239, انتشارات اسلامى.
38 . (الوافیة فى الاصول), فاضل تونى/249.
39 . (صحیفه نور), مجموعه رهنمودهاى حضرت امام خمینى, ج21/100, ارشاد اسلامى.
40 . (همان مدرک)/47.
41 . (همان مدرک)/98.

ادامه دارد ....
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت :sm1372
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان