قسمت اول
تحرک جدّی مبلغین بهائی و به تبع آن رشد بهائیت در ایران از دوران سلطنت مظفرالدینشاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی، که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. معهذا، چنانکه دیدیم، رشد جمعیت بهائیان ایران بهطور عمده از دهه 1330 ش. آغاز شد.
جغرافیای جمعیتی بهائیان ایران
درباره جمعیت بهائیان ایران دادههای موجود سخت متناقض است. در اوایل سده بیستم میلادی تعداد ایشان حدود ده هزار نفر گزارش میشد. بیست سال بعد، در حوالی سال 1307 ش.، حسن نیکو، مبلغ پیشین بهائی، این رقم را اغراقآمیز دانست و شمار بابیها در سراسر جهان را، اعم از ازلی و بهائی، 5207 نفر اعلام نمود که 3960 نفر در ایران زندگی میکنند. این ادعا قانعکننده نیست زیرا در فهرست مندرج در کتاب نیکو، نام برخی از روستاهای معروف بهائینشین دیده نمیشود و لذا بهنظر میرسد که ارقام فوق منطبق با روح کتاب نیکوست که با هدف تخفیف و تحقیر بهائیت تدوین شده است.
بهنوشته دنیس مکایون، استاد دانشگاه نیوکاسل انگلیس، در دایرةالمعارف ایرانیکا، بهائیگری در سالهای 1928-1952 میلادی رشدی کند داشت ولی از سال 1952م./ 1331ش. گسترش آن شتاب گرفت و این امر بهدلیل برنامهریزیها و سازماندهیهایی بود که با برنامه «جهاد ده ساله» شوقی افندی آغاز شد.
دایرةالمعارف بریتانیکا (1998) اوج گسترش بهائیت را در دهه 1960 میلادی میداند که سبب شد در اواخر سده بیستم میلادی شمار نهادهای بهائی به بیش از 150 مجمع روحانی ملّی و حدود 20 هزار مجمع روحانی محلی برسد.
دایرةالمعارف اسلام (ویرایش جدید، 1960) مرکز اصلی جمعیتی بهائیان را در ایران میداند و تعداد آنان را در حوالی سال 1338 ش. بین پانصد هزار تا یک میلیون نفر تخمین میزند. در این زمان در شهر تهران حدود 30 هزار بهائی زندگی میکردند. دومین گروه پرشمار جمعیتی بهائیان در ایالات متحده آمریکا بود که در آن زمان شمار ایشان ده هزار نفر گزارش شده است. در این زمان در اروپا، بهویژه در آلمان، حدود یکهزار نفر بهائی زندگی میکردند. در سایر کشورها جوامع بهائی تنها چند صد نفر عضو داشتند بجز اوگاندا که در اثر تبلیغات بهائیان شمار ایشان طی سالهای 1335- 1338 ش. به بیش از سه هزار نفر رسید.
مرکز بهائیان (بیت العدل اعظم الهی) در حیفا (اسرائیل).
این بنا بوسیله مهندس حسین امانت و دکتر فریبرز صهبا احداث و در 22 مه 2001 افتتاح شد.
برای احداث این بنا 250 میلیون دلار هزینه شده است.
سیر تحول جمعیتی بهائیان
تحرک جدّی مبلغین بهائی و به تبع آن رشد بهائیت در ایران از دوران سلطنت مظفرالدینشاه قاجار آغاز شد و در دوران سلطنت احمدشاه قاجار و رضاشاه پهلوی، که بهائیان از نفوذ و حمایت فراوان در دستگاه دولتی برخوردار بودند، شدت یافت. معهذا، چنانکه دیدیم، رشد جمعیت بهائیان ایران بهطور عمده از دهه 1330 ش. آغاز شد.
در سالهای 1326-1330 ش. محفل ملّی بهائیان ایران برنامه خود را برای گسترش بهائیت به مرحله اجرا گذارد و شدت تبلیغات و فعالیت ایشان از اردیبهشت/ رمضان 1334 ش. اعتراض شدید آیتاللهالعظمی بروجردی را برانگیخت. پس از ابراز نارضایتیهای شدید آیتاللهالعظمی بروجردی حکومت پهلوی ناگزیر به محدودکردن فعالیت بهائیان شد. به دستور شاه پزشک مخصوص بهائی او، سرلشکر عبدالکریم ایادی، مدت کوتاهی ایران را ترک کرد و در ایتالیا اقامت گزید و در 16 اردیبهشت مقامات نظامی (سرتیپ تیمور بختیار فرماندار نظامی تهران و سرلشکر نادر باتمانقلیچ رئیس ستاد ارتش) به تصرف و تخریب حظیرةالقدس، مرکز بهائیان تهران، یاری رسانیدند. بختیار این محل را به مقر رکن دوّم ستاد ارتش بدل نمود. دکتر مهدی حائری یزدی علت مقابله شدید آیتالله بروجردی با بهائیان را چنین ذکر میکند:
در مسئله بهائی ها تا آنجایی که ایشان تشخیص میداد، که بهائیها یک گروه ناراحت کننده و اخلالگر در ایران هستند. مسئله صرف اختلاف مذهبی نبود. اینطوری هم که معروف بود تا یک اندازهای هم درست بود که این گروه یک نوع سروسری با منابع خارجی دارند و بیشتر مجری منافع خارجی هستند تا منافع ملّی. در اینطریق مرحوم آقای بروجردی به هیچ وجه تردیدی از خودش نشان نمیداد که [از] آنچه گروه بهائیها از دستش برمیآید [جلوگیری کند] از اذیت ها و کارهای موذیانه ای که بهائیها دارند و درباره مسلمانها دریغ نمیکنند. یعنی بهطور مخفیانه افراد خودشان را وارد مقامات اداری میکنند و مقامات را اشغال میکنند. بعد هم مسلمانها را ناراحت میکنند. می زنند. از بین میبرند. از این کارها خیلی زیاد میکردند. حالا بگذرید از این که الان صورت حق به جانبی به خودشان میگیرند. کاری ندارم به وضع فعلی. ولی آن زمان این شکل بود. واقعاً هر کجا که دستشان میرسید، به هر وسیله بود، هر مقامی بود اشغال میکردند و سعی میکردند دیگران را از بین ببرند یا وارد مجمع خودشان بکنند و کارهایی که آنها میخواهند انجام بدهند... ولی ایشان [آیتالله بروجردی] از این جریان و از این ماجرا آگاه بود و به هر وسیله ای بود جلوگیری میکرد.
حسین خطیبی، که فردی مطلع بود، در آن زمان شمار بهائیان ایران را 300 هزار نفر و بهائیان تهران را 50 هزار نفر تخمین زد و هدف از همکاری شاه و ارتش با علما را تلاش آمریکاییها برای «تصرف آرشیو» بهائیان و دستیابی به اسامی ایشان اعلام نمود.
خطیبی در نامه مورخ 30اردیبهشت 1334 به دکتر مظفر بقایی، به دو جریان متفاوت اشاره میکند. جریان اوّل مردم و علما هستند که خواستار ریشهکن کردن بهائیان میباشند و جریان دوّم آمریکاییها و شاه که پس از اشغال حظیرةالقدس خواستار پایان دادن به موج ضد بهائی هستند. او مینویسد:
مخصوصا چیزی که سر رشته را دراز میکند اصرار آیتالله بروجردی دامتبرکاته برای شدت عمل دولت نسبت به افراد فرقه بهائی است. و از طرف اعلیحضرت رئیس شهربانی و یک دو نفر در عرض هفته اخیر چند بار آیتالله را ملاقات کرده ولی از این ملاقاتها نتیجه نگرفتهاند. و طبق یک اطلاع خصوصی اساساً از ایام عید به این طرف آیتالله از اعلیحضرت گلهمند شده است و تاکنون با همه اقداماتی که صورت گرفته است از ایشان رفع گله نشده است.
آخرین آمار بهائیان به آوریل 1985 تعلق دارد که مرکز سازمان جهانی بهائیان (حیفا، اسرائیل) شمار اعضای خود را در سراسر جهان چهار میلیون و 739 هزار نفر اعلام کرد. از این تعداد، 59 درصد در قاره آسیا، 20 درصد در آفریقا، 18 درصد در آمریکا، 1 /6 درصد در استرالیا و نیم درصد در اروپا ساکن بودند.
در این آمار تعداد بهائیان ساکن در ایران اعلام نشده است. معهذا، ادعا شده که 2,807,000 نفر از بهائیان در قاره آسیا زندگی میکنند. از آنجا که ایران مهمترین مرکز بهائینشین در آسیا و جهان است، میتوان حدس زد که از دیدگاه مرکز سازمان جهانی بهائیان حداقل دو میلیون بهائی در ایران زندگی میکنند. به دلیل فقدان آمار رسمی بهائیان در ایران راهی برای ارزیابی این رقم و سنجش میزان صحت وسقم آن در دست نیست. این تصوّر وجود دارد که مرکز بهائیت هماره درباره شمار پیروان خود اغراق کرده و در مقابل منابع ضد بهائی در ایران نیز هماره رقم بهائیان را ناچیز جلوه دادهاند.
دنیس مکایون مینویسد: منابع بهائی ادعا میکنند که پس از انقلاب اسلامی در ایران حدود 20 هزار نفر بهائی به قتل رسیدند. او این رقم را بسیار اغراقآمیز میداند و مدعی است که طی هفت ساله اوّل حکومت جمهوری اسلامی در ایران حدود 200 نفر بهائی اعدام شدند و در طی دوران پس از انقلاب جمعاً 300 تا 400 .بهائی در جریانهای مختلف به قتل رسیدند.
بهائیانی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی اعدام یا از ایران خارج شدند، عموماً به مشهورترین و ثروتمندترین خانوادههای بهائی تعلق داشتند و به دلیل تصدی مناصب عالی دولتی یا دستیابی به ثروتهای عظیم از طریق پیوند با حکومت پهلوی مورد تعقیب قرار گرفتند. افرادی مانند امیرعباس هویدا، حبیب ثابت، هژبر یزدانی، عبدالکریم ایادی، هوشنگ انصاری، غلامرضا ازهاری و غیره، بهعنوان شاخصترین چهرههای فرقه بهائی در ایران، تمامی بهائیان ایران نبودند و اعدام یا فرار ایشان از کشور به معنی پایان حیات بهائیت در ایران نبود.
بهنوشته مکایون، بخش مهمی از جمعیت بهائیان ایران را «روستاییان و دهقانان و صنعتگران و کسبه شهری» تشکیل میدادند. آماری که حسن نیکو در حوالی سال 1307 ش. از بهائیان ایران (با ذکر تعداد ایشان در برخی از شهرها و روستاها) بهدست داده، هر چند در جهت تخفیف بهائیت جلوه میکند، ولی از این منظر حائز اهمیت است که مراکز مهم تراکم جمعیتی بهائیان و ترکیب ایشان را از نظر تعلق به مناطق مختلف کشور نشان میدهد.
طبق فهرست نیکو، مناطق دارای جمعیت انبوه بابی و بهائی در ایران بهشرح زیر است: شهر یزد 400 نفر، تهران و توابع 370 نفر، سنگسر 307 نفر، همدان 300 نفر، آباده و همتآباد 250 نفر، نجفآباد 200 نفر، سیسان (بستانآباد تبریز) 180 نفر، اردستان 150 نفر. حسن نیکو شمار بابیها و بهائیهای شهر تبریز را 60 نفر و شیراز را 45 نفر ذکر کرده که احتمالاً، به دلیلی که گفتم، کمتر از میزان واقعی است.
اگر نسبت موجود در تخمین حسن نیکو درباره ترکیب محلی جمعیت بابیان و بهائیان ایران را در اوایل دهه 1300 ش. بالنسبه درست بدانیم، همین نسبت را در طول هفت دهه بعد ثابت فرض کنیم و جمعیت کنونی بهائیان ایران را یک میلیون نفر بدانیم، ترکیب جمعیتی ایشان بر اساس تعلق محلی چندان واقعی جلوه نخواهد کرد. مثلاً، بر اساس روش فوق هماکنون باید 154 هزار بهائی در سنگسر و 90 هزار بهائی در سیسان زندگی کنند. این ارزیابی درباره ترکیب منطقهای جمعیت بهائیان دقیق و علمی نیست زیرا رشد سریع بهائیت در ایران در دهههای 1330 و 1340 ش. و در اثر تبلیغ بود نه زاد و ولد بهائیان پیشین. برای نمونه، حسن نیکو در حوالی سال 1307 تعداد بهائیان خوی را یازده نفر تخمین زده در حالیکه در سال 1330 شمار بهائیان این شهر و سه روستای پیرامونی آن (ایواوغلی، پیرکندی و ویشلق) حدود 500 نفر گزارش شده است. رشد بهائیت در این منطقه بهعلت بهائی شدن یکی از متنفذین محلی بهنام مشهدی اسماعیل بود.
فرقه بهایی و مالکیت ارضی
بخش قابل توجهی از بهائیان ایران روستائیان فقیری بودند که در روستاهای اربابان و مالکان بهائی زندگی میکردند. تعداد قابل توجهی از اینگونه روستاها در سراسر ایران وجود داشت که یا ملک بهائیان ثروتمند بود یا از موقوفات بهائی.
از مالکین بزرگ بهائی در دوران متأخر قاجار، میتوان به افراد زیر اشاره کرد: میرزا محمدحسین خان معتمددیوان کواری (فارس) و دو برادرش میرزا عبدالحسین خان و موقرالدوله (پسران میرزا احمد خان، از خاندان افنان)، لطفعلی خان کلبادی (سردار جلیل) رئیس ایل کلبادی مازندران، قاسم خان عبدالملکی (هژبرالدوله) رئیس ایل عبدالملکی مازندران، و ابراهیم خان ابتهاجالملک گرگانی (بزرگ مالک گیلان).
حضور بزرگ مالکان بهائی در تمامی دوران سلطنت پهلوی ادامه یافت. سیاست تقسیم اراضی دهه 1340 ش. این روند را تقویت نمود زیرا با سلب مالکیت از مالکان مسلمان و ایجاد آشفتگی در ساختار مالکیت و مدیریت روستایی راه را برای رشد بزرگمالکان وابسته به دربار پهلوی، بهویژه بهائیان، هموار کرد.
سلطه بهائیان بر دو نهاد اصلی متولی اراضی (اصلاحات ارضی و منابع طبیعی) عامل مهمی در تجدید ساختار مالکیت به سود اعضای متنفذ فرقه بهائی بود. برای مثال، ناصر گلسرخی، وزیر منابع طبیعی در دولت هویدا، در زمینه واگذاری و تملک اراضی چنان بیپروا بود که کارش به رسوایی کشید؛ و سپهبد پرویز خسروانی از طریق نهادهای تحت امر خود، سازمان تربیت بدنی و باشگاه تاج، به کمک گلسرخی، اراضی پهناوری را تملک کرد.
محسن پزشکپور، نماینده آخرین دوره مجلس شورای ملّی، در جلسه طرح و بررسی لایحه بودجه سال 1357 با اشاره به هژبر یزدانی، بزرگ مالک بهائی دوران متأخر پهلوی، چنین گفت:
در مسیر اصلاحات ارضی یک فئودالیسم جدید بهوجود آوردند... زمین را به روستاییان صاحب نسق دادند و بعد با برنامه کشت و صنعت از آنها گرفتند و آن وقت آن زمینها را بهدست عده معدودی دادند... این زمینها را بهنام ملّی شدن از هزار نفر گرفتند و به یک نفر دادند... مراد از تقسیمات ارضی این بود که قسمت عظیمی از منابع مملکت را در اختیار عده معدودی قرار دهند. این بود که وقتی شما از مشهد حرکت میکنید و به سمت مازندران میروید، دو طرف جاده مدام یک تابلو میبینید که نوشته مزارع فلان شخص [هژبر یزدانی]... نتیجهاش همین است که در روزنامهها خواندیم که فلان کس [هژبر یزدانی] انگشتری هشتاد میلیونی در دست دارد و بادی گارد دارد و لابد میدانید که بهوسیله بادیگاردهایش هم در مواردی اقدام کرده است...
در این بخش تصویری نمونهوار، نه کامل، از برخی مناطق بهائینشین ایران بهدست میدهم:
فارس
از دیرباز در استان فارس مناطق متراکم بهائینشین وجود داشت. علاوه بر شهر شیراز، مناطق آباده، مروست، نیریز، سروستان، ارسنجان، جهرم، ابرقو، فسا و داراب از مناطق بهائینشین فارس است و خانوادههای بهائی در سایر نقاط فارس نیز کموبیش پراکنده اند.
آباده و نواحی مجاور آن مهمترین مرکز بهائیان فارس و یکی از مراکز مهم بهائیان ایران است. در گذشته مردم شهر آباده به دو طایفه اصلی هرندی و کرجهای تقسیم میشدند. هرندیها عموماً بابی و بهائی شدند و کرجهایها عموماً مسلمان ماندند. قهرمان میرزا عینالسلطنه، که در زمان مظفرالدینشاه مدتی حاکم فارس بود، درباره آباده مینویسد: «در این شهر بابی زیاد است و اغلب محترمین از آن طایفه هستند. چندان هم تقیه نمیکنند.» اسدالله فاضل مازندرانی، مورخ بهائی، مینویسد:
در آباده... مرکزی قوی از این فئه انعقاد یافت و عدهای کثیر دیگر نیز از اولاد متنفذین و از مؤمنین جدید به عرصه ایمان قدم گذاشتند و شهرت در خدمت یافتند.
برخی از مهمترین روستاهای بهائینشین آباده عبارت بودند از: همتآباد، ادریسآباد، صغاد، درغوک، عباسآباد و وزیرآباد. در برخی از این روستاها. مانند همتآباد، اکثر یا تمامی اهالی بهائی بودند و در برخی، مانند صغاد و ادریسآباد، بخشی بهائی و بخشی مسلمان. جمعیت روستاهای فوق در سال 1329 ش. بهشرح زیر بود: همتآباد 950 نفر، ادریسآباد 534 نفر، درغوک 580 نفر، وزیرآباد 175 نفر، عباسآباد 150 نفر. در سال 1346 ش. جمعیت روستای مهم صغاد حدود هفت هزار نفر گزارش شده است.
بخش مهمی از روستاهای آباده املاک خاصه خاندان افنان یا موقوفات مرکز بهائیان بود. خاندان افنان علاوه بر املاک آباده در سایر بخشهای فارس نیز روستاهای متعدد در تملک داشت. از جمله باید به روستای کارزین (در بخش قیروکارزین فیروزآباد) اشاره کرد که نام بهائی آن «بیان» بود. در سال 1329 جمعیت این روستا 682 نفر گزارش شده که، علیالقاعده، به دلیل سلطه مالکان و مباشران و کدخدایان بهائی، تعدادی از ایشان بهائی بودند. نمونهای از این مباشران بهائی محمد طاهر مالمیری، مبلغ معروف (نیای خاندان طاهرزاده)، است. مالمیری خود در روستای مزوار (یک فرسنگی مهریز) دارای مزرعه و خانه ییلاقی بود. وی به مدت ده سال مباشر روستای خرمی بود و سپس بهعنوان مباشر املاک خاندان افنان در منطقه آباده به این خطه اعزام شد. مدتی بعد، خاندان افنان روستاهای خرمی و کارزین (در فارس) را به اجاره او دادند. هفت سال مستأجر این دو روستا بود. در زمان جنگ اوّل جهانی مأمور گردآوری درآمد خاندان افنان از املاک پهناورشان در فارس و یزد شد و مدتی مباشر روستای طوطک (بوانات فارس) بود.
همین وضع درباره سایر روستاهای خاندان افنان، از جمله طوطکان و مروست و خرمی، صادق است. روستای طوطکان (واقع در بلوک بوانات) از املاک خاندان افنان بود و در سال 1329 سکنه آن 125 نفر. مروست بلوک بزرگی بود در استان فارس در مرز کرمان که از غرب به بوانات و از جنوب به نیریز محدود و مرکز آن روستای مروست است. این روستای مهم ملک خاصه میرزا محمود افنان بود و پناهگاه مبلغین فراری بهائی در زمان بلواهای ضد بهائی در یزد. در سال 1329 سکنه روستای مروست 2542 نفر گزارش شده است. روستای خرمی (بلوک قونقری بخش بوانات) نیز چنین وضعی داشت. این روستا ملک خانواده افنان بود و سکنه آن عموماً یا همگی بهائی بودند. خرمی در اواخر دوره ناصری 400 خانوار زارع داشت. در سال 1329 ش. سکنه خرمی 1851 نفر ذکر شده است.
در منطقه جهرم فارس نیز برخی نقاط بهائینشین را میتوان یافت. در اواخر قاجاریه، در شهر جهرم بهائیان حضور فعال داشتند و فردی بهنام حاجی حسینعلی رئیس ایشان بود. تعدادی از بهائیان جهرم در جریان شورشهای ضد بهائی به قتل رسیدند مانند سید حسین روحانی و محمدحسن بن آقا کربلایی علی و استاد محمدحسن و غیره.
در منطقه فلاحی (حاشیه خلیج فارس) روستایی بهنام هندیان (هندیجان) میشناسیم. این روستای ساحلی از مناطق بهائینشین بود که در میان آنها «نفوس شهیر برخاستند و آثار بسیار از حضرت عبدالبهاء در حقشان صادر گردید.»
در زرقان فارس نیز تعدادی بهائی وجود داشت و برخی بهائیان سرشناس به این محل تعلق دارند مانند ملا عبدالله فاضل زرقانی، میرزا عبدالاحد بن میرزا جلال زرقانی، میرزا محمود زرقانی و برادرش میرزا احمد، ملا جلال بن ملا عبدالله (نیای خاندان بکایی) و غیره.
دو منطقه مهم نیریز و سروستان فارس نیز بهعنوان محل سکونت گروه قابل توجهی از بهائیان شهرت داشت. نیریز در تاریخ بابیگری و بهائیگری دارای جایگاه برجستهای است و هماره بهعنوان یکی از مراکز مهم بهائیان شناخته میشده. سروستان (و منطقه مجاور آن یعنی ارسنجان) وضع مشابهی داشته است.
اصفهان
در استان اصفهان، نجفآباد از مراکز مهم بهائینشین بود. این شهر و برخی روستاهای اطراف آن از نظر کثرت و تراکم جمعیت بهائیان در اوایل دوره رضاشاه ششمین منطقه بهائینشین کشور بهشمار میرفت. اهمیت بهائیان نجفآباد تا بدانجا بود که در سال 1308 ش. خانم مارتا روت (بهائی آمریکایی) را به این شهر دعوت کردند و برای او مجالس تبلیغ گذاشتند.
بابیگری را مبلغی بهنام سلیمان به نجفآباد وارد کرد و جمع قابل توجهی از مردم این منطقه را بابی نمود. یکی از بابیهای اولیه نجفآباد فردی بهنام ملا قاسم است که در خانه ملا احمد مجتهد پس از استماع سخنان سلیمان بابی شد. فاضل مازندرانی مینویسد از نسل ملا قاسم «خاندان وسیعی برقرار گردید و... خاندان مذکور در این دوره [در حوالی سال 1328 ق.] به کثرت عدد رسیدند.» خاندان دیگر بهائی نجفآباد از نسل فردی بهنام میرزا باقر وهایی است که در سال 1316 ق. مدتی در تهران زندانی شد.
تعدادی از بابیها و بهائیهای نجفآباد در ماجراهای مختلف کشته شدند که اسامی برخی بهشرح زیر است: غلامرضا و حسن زینالعابدین و رجبعلی بن ملا محمد و حاجی کلبعلی (مقتول در سال 1287 ش.) و حاجی حیدر (مقتول در 24 شوال 1327 ق.) و محمد جعفر صباغ (مقتول در رمضان 1328 ق.).
زندگینامه حاجی حیدر نجفآبادی گویای وزن و اهمیت بهائیان نجفآباد است. او از اعیان متنفذ و ثروتمند نجفآباد بود که در سی سالگی بابی شد. آقا نجفی اصفهانی از بابی شدن وی مطلع شد و از ظلالسلطان تنبیه او را خواست ولی ظلالسلطان پاسخ داد «چون حاجی حیدر متنفذ و از اعیان و ملاکین نجفآباد است اگر فیالفور کشته شود اغتشاش عظیمی بر پا خواهد شد، بهتر است چندی حبس شود.» لذا، حاجی حیدر مدت کوتاهی حبس شد. منابع بهائی عامل اصلی تحریکات ضد بهائی در نجفآباد را فردی بهنام فتحعلی خان معروف به حاجی یاور نجفآبادی و پسرانش، بهویژه غلامحسین خان، ذکر میکنند که از متنفذین منطقه و از وابستگان آقا نجفی، مجتهد نامدار اصفهان، بود. وی با حاجی حیدر خویشاوندی داشت. حاجی حیدر بار دیگر بهعلت فشار آقا نجفی اصفهانی و حاجی یاور نجفآبادی بهدستور ظلالسلطان دستگیر و در اصفهان به مدت نه ماه زندانی شد. وی پس از آزادی بههمراه یکصد نفر از بهائیان نجفآباد برای تظلم و دادخواهی به تهران رفت و به مظفرالدینشاه عرضحال داد. حاجی حیدر با صمصامالسلطنه بختیاری، حاکم اصفهان در زمان مشروطه، رابطه داشت و زمانیکه سوار بر اسب از نزد صمصام به خانه خود باز میگشت، در بازارچه قصر شمسآباد با شلیک گلوله فردی ناشناس به قتل رسید.
نامدارترین شخصیت بهائیان نجفآباد ملا زینالعابدین نجفآبادی (متوفی 1321 ق.) است که منابع بهائی از او بهعنوان یکی از «اجله اصحاب و اعاظم احباب و از اکابر رجال تاریخی این امر اعظم» یاد میکنند. او در میان بهائیان به «زینالمقربین» و «حضرت زین» معروف است. پسرش بهنام نورالدین زین منشی مخصوص شوقی افندی بود و بسیاری از نامههای فارسی شوقی به خط و امضای اوست. ملا زینالعابدین دو خواهر و دو پسر ساکن در نجفآباد داشت که از ایشان «اولاد و احفاد بسیاری بهوجود آمدهاند.»
از دیگر بهائیان سرشناس نجفآباد باید به حاجی کلبعلی کفاش و تراب خان اشاره کرد که مراسم دفن ایشان در ربیعالثانی (زمستان) 1335 ق. منجر به آشوبی بزرگ در شهر و دستگیری 32 نفر از بهائیان نجفآباد شد که سرانجام با حمایت حکومت اصفهان آزاد شدند. و نیز باید به زنی بهنام مخموره نجفآبادی (نیای خاندان مخمور) اشاره کرد که در 1310 ش. در یکصد سالگی در نجفآباد درگذشت.
روستاهای ملکآباد و علیآباد واقع در یک فرسنگی حومه شهر نجفآباد، که امروزه جذب شهر شدهاند، از مناطق محل تراکم جمعیت بهائی بهشمار میرفتند و بخش قابل توجهی از سکنه و خردهمالکین این دو روستا بهائی بودند. در ملکآباد رؤسای بهائیان نورالله و اسدالله و در علیآباد کریم و رضا بیگ نام داشتند. مالکیت اصلی این دو روستا با ظلالسلطان بود. در یک مورد، ظاهراً به تحریک حاجی یاور و بهدستور آقا نجفی اصفهانی، مسلمانان شهر نجفآباد به این دو روستا ریختند و، به ادعای تاریخ ظهورالحق، منازل بهائیان را غارت کردند و در یک روز حدود 50 هزار تومان اموال ایشان را بردند. در سال 1329 جمعیت ملکآباد 573 نفر گزارش شده است.
آذربایجان
مهمترین روستای بهائینشین آذربایجان سیسان، واقع در دهستان مهران رود بخش بستانآباد تبریز، بود. بهنوشته اخبار امری، «اکثر قریب به اتفاق» اهالی سیسان بهائی هستند. و سیسان «پرجمعیتترین قصبه آن سامان [آذربایجان] از لحاظ تعداد احبای الهی است.» جمعیت این روستا در سال 1329 ش. حدود 1660 نفر گزارش شده است.
علاوه بر سیسان، در منطقه آذربایجان برخی روستاهای دیگر نیز وجود داشت که بخشی از سکنه آن، کم و بیش، بهائی بودند. از جمله باید به روستای مطنق (متنق) اشاره کرد که در اوایل دوره مظفرالدینشاه تعداد قابل توجهی بهائی داشت. این روستا نیز، چون سیسان، در بخش بستانآباد تبریز واقع و در سال 1329 سکنه آن 1057 نفر بود.
اسکو و میلان نیز از مناطقی بود که در اواخر دوره قاجاریه تعداد قابل توجهی بهائی از میان سکنه آن برخاستند. بخشی از ایشان به عشقآباد مهاجرت کردند و در زمان رضاشاه به ایران بازگشتند.
بخش اعظم سکنه شهر اسکو در دوران ناصری شیخی بودند و در دهه پایانی سلطنت ناصرالدینشاه تعداد بهائیان شهر به 50 نفر رسید. در سالهای پایانی سلطنت ناصرالدینشاه (حوالی 1312 ق.) حاکم اسکو بهائی بود و کسی جرئت نداشت علیه این فرقه حرف بزند. در سال 1303 ق. به دلیل کثرت تبلیغات بهائیان در شهرهای اسکو و میلان آشوبی علیه ایشان پدید آمد و در نتیجه برخی مبلغین سرشناس بهائی، مانند مشهدی اصغر میلانی و محمد جعفر اسکویی، به عشقآباد رفتند. میرزا حیدرعلی اسکویی (نیای خاندان صمیمی تبریز) نیز به صلاحدید پدرش و حاجی احمد میلانی بههمراه این دو نفر و عائله مشهدی یوسف میلانی به عشقآباد رفت. او در عشقآباد با مشهدی اصغر میلانی شریک شده و در کاروانسرای مخدومقلی خان ترکمن حجرهای گرفتند و با ضمانت مشهدی ابراهیم میلانی به تجارت پرداخت. طرف عمده تجارت ایشان ترکمنها بودند.
قزوین
شهر قزوین و روستاهای پیرامون آن، بهویژه قدیمآباد و ککین و محمدآباد و کلهدره و اشتهارد و امینآباد و بایه، بهعنوان یکی از مراکز بهائیان شناخته میشد. در تمامی روستاهای فوقالذکر محافل محلی بهائی وجود داشت که هدایتشان با محفل امری شهر قزوین بود. علت رشد بهائیگری در روستاهای فوق گروش یکی از علمای قریه قدیمآباد، بهنام ملا حیدرقلی قدیمآبادی، به این فرقه در اواسط دوران مظفرالدینشاه و تبلیغات اوست. در سال 1329 جمعیت روستای قدیمآباد 629 نفر بود.
از شهر قزوین تعداد قابل توجهی شخصیتهای متنفذ و فعال بهائی برخاستند مانند آقا محمد جواد قزوینی و برادرش میرزا عبدالله از طایفه زرگر. محمد جواد از ایام اقامت میرزا حسینعلی نوری در ادرنه به تحریر و استنساخ الواح او مشغول بود ولی «جمیع اعضای خاندانش در حلقه ناقضین میثاق درآمدند» یعنی یا به فرقه ازلی پیوستند و یا با بابیگری قطع رابطه کردند. بخش قابل توجهی از اعضای طایفه زرگر قزوین بهائی بودند. فتنه قاجار، شاعره بهائی، در مثنوی خود مینویسد:
زرگران دیدم در آن شهر و دیار
همچو من دیوانگان روی یار
میرزا موسی خان حکیم الهی (پسر میرزا محمدجعفرخان مافی و نیای خاندان حکیم الهی)، شیخ کاظم سمندر (نیای خاندان سمندر)، آقا محمدمهدی و آقا محمد جواد عموجان (نیاکان خاندان فرهادی)، حاج شیخ محمدعلی نبیل (نیای خاندان نبیلی)، میرزا باقر اسعدالحکما (نیای خاندان اسعدی)، حاجی عبدالکریم قزوینی و برادرانش که خاندان بزرگی در تهران و قزوین بر جای نهادند، ابراهیم خان احیاءالسلطنه طبیب (نیای خاندان رستمی)، میرزا یوسف خان ثابت وجدانی (مبلغ سرشناس و نیای خاندان ثابت وجدانی)، میرزا رضاخان (نیای خاندان تسلیمی)، حاج میرزا غلامحسین راسخ و برادرش میرزا احمد (نیاکان خاندان راسخ) از بهائیان سرشناس قزوین بودند.
همدان
همدان یکی از کانونهای اصلی گسترش بابیگری و بهائیگری در سراسر ایران است. بابیگری و بهائیگری در همدان بهوسیله جامعه متنفذ و منسجم یهودی این شهر اشاعه داده شد. فضلالله مهتدی، معروف به صبحی، مبلغ پیشین بهائی، مینویسد: «همدان اکثر بهائیانش یهودیاند.» بهنوشته حسن نیکو، در همدان که مرکز مهم بهائیان است، به استثنای سه چهار نفر همگی یهودی بهائی هستند.
در سال 1316 ق. سرشناسترین بهائیان همدان، که بهوسیله مظفرالملک حاکم وقت، بازداشت شدند عبارت بودند از: دایی روبین، حاجی یاری، حاجی موسی مبین، حاجی سلیمان طبیب، آقا سلیمان بن آقا موسی، حاجی مهدی بن آقا رفائیل، حاجی مهدی بن آقا یاری، آقا سلیمان زرگر که «کلاً از احبای اسرائیل بودند.» از دیگر بهائیان سرشناس همدان، که همگی یهودیالاصل بودند، باید به افراد زیر اشاره کرد: میرزا ابراهیم و برادرش حافظالصحه، حاج یوحنای حافظی، حکیم عزیز، حاجی حکیم هارون، حاجی حکیم موسی، حکیم یوسف، حاجی قلندر، حکیم الی و حکیم هارون، آقا علی کلیمی، آقا روبین و پسرش میرزا حبیبالله، شمسالاطباء اسرائیلی همدانی، آقا یهودا، میرزا یوسف بن آقا ابراهیم. بر بنیاد همین جامعه یهودی- بهائی بود که مدرسه آمریکائی همدان تأسیس شد.
برخی از خاندانهای یهودی بهائیشده همدان عبارتند از: آزاده، اتحادیه (از نسل حکیم دانیال)، اخوان صفا (از نسل میرزا مهدی اخوان الصفا)، ارجمند (از نسل حاجی مهدی ارجمند بن آقا رفائیل، مؤلف کتاب گلشن حقایق)، باهر (از نسل حاجی میرزا طاهر)، برجیس (از نسل حکیم یعقوب)، جاوید (از نسل حاجی یهودا معروف به حاجی شکرالله جاوید)، حافظی (از نسل حاجی یوحنا خان)، رفعت (از نسل میرزا آقا جان طبیب)، ساجد (از نسل میرزا آشور یا آشر)، سراج (از نسل دکتر یوسف سراج)، شایان (از نسل میرزا یحیی شایان برادر کوچک میرزا سلیمان جاوید)، صمیمی (از نسل میرزا حبیبالله صمیمی)، صنیعی (از نسل میرزا آقا جان. اسدالله صنیعی آجودان مخصوص محمدرضا پهلوی در دوره ولیعهدی که بعداً به درجه سپهبدی رسید از این خانواده است)، عبدی (از نسل میرزا فرجالله عبدی)، عطار (از نسل حاجی حبیبالله عطار همدانی)، علاقهبند (از نسل آقا یهودا علاقهبند)، عهدیه (یکی از اعضای این خاندان زن حسینقلی خان نظامالسلطنه مافی شد)، فیروز، گرانفر (از نسل موشه پسر حاجی لالهزار)، لالهزار و لالهزاری (از نسل حاجی لالهزار)، مؤید (از نسل حبیب مؤید)، متحده (از نسل میرزا یعقوب متحده)، متحدین (از نسل میرزا محمدرضا جدیدالاسلام)، مشهود (از نسل میرزا یوسف مشهود)، ممتازی (از نسل نورالدین ممتازی برادر میرزا یعقوب متحده)، میثاقیه (از نسل آقا یهودا میثاقیه)، یوسفیان (از نسل میرزا یوسف بن آقا ابراهیم).
خانواده کحالزاده نیز احتمالاً از یهودیان همدان است زیرا همسر دکتر حسین خان کحال، که اوّلین نشریه اختصاصی زنان ایران را بهنام دانش در 1328 ق. منتشر کرد، دختر میرزا یعقوب همدانی (میرزا محمد حکیمباشی) بود.
یهودیان بهائی همدان نقش مهمی در اشاعه بهائیگری در سایر مناطق داشتند. برای مثال، باید به میرزا ابراهیم اسرائیلی همدانی (اتحادیه)، صاحب داروخانه اتحادیه رشت و عضو محفل روحانی رشت، در گیلان و نقش حاجی موسی همدانی در اراک اشاره کرد. حتی در ارمنستان (ایروان) نیز بهائیگری بهوسیله یک یهودی همدانی (میرزا آقا جان طبیب اسرائیلی) اشاعه یافت.
از سایر بهائیان همدان، که یا مسلمانتبارند و یا تبار ایشان برای نگارنده روشن نشد، میتوان به خانوادههای زیر اشاره کرد: پروین (از نسل حاج ابراهیم پروین دندانساز)، درویش (از نسل میرزا حسین خان درویش از بابیان اوّلیه)، توکل (از نسل حاجی محمدعلی تویسرکانی)، حصاری (از نسل محمدعلی حصاری)، دانش (از نسل عبدالحسین خان دینارآبادی)، درخشانی (از نسل حبیبالله درخشانی)، فانی (از نسل عزتالله فانی از بهائیان بهار همدان)، قوام (از نسل سید مهدی قوام).
در روستاهای همدان نیز تعدادی بهائی سکونت داشتند. در این میان بهویژه باید به روستای امزاجرد اشاره کرد که تعداد کثیری بهائی داشت در حدی که به احداث حظیرةالقدس دست زدند. در دوران ناصری بهائی مقتدر این روستا داوود قلی بیگ، از سران فرقه نصیریان (علیاللهی)، بود؛ و در دوران احمدشاه کدخدای قریه بهائی بود. در سال 1329 امزاجرد 435 نفر سکنه داشت. عبدالحسین خان دینارآبادی (نیای خاندان دانش)، مالک روستای دینارآباد، نیز بهائی بود. در سال 1329 این روستا 560 نفر سکنه داشت. در روستاهای احمدآباد و صحنه نیز از زمان ناصری تعداد قابل توجهی از بابیان و بهائیان بودند. صحنه همان روستایی است که قرةالعین دو روز در آن توقف کرد و اهالی را تبلیغ نمود.
از شخصیتهای مهم بهائی همدان باید به صدرالصدور و سید مهدی قوام همدانی اشاره کرد:
حاجی سید احمد صدرالعلما پسر حاجی سید ابوالقاسم صدرالعلمای همدانی، مباشر امور کتابت شرعیه حاجی میرزا هادی مجتهد همدانی، بود. سید احمد برای تحصیل به نجف رفت و سپس در مدرسه خان مروی تهران مستقر شد. در سال 1316 ق. در همدان بهوسیله حکیم موسی، طبیب یهودی، به بهائیت گروید. به تهران بازگشت و در مدرسه مروی به تدریس و تحصیل پرداخت و لقب صدرالعلمای پدرش به او رسید. او سپس به طریقت شاهنعمتاللهی وارد شد و در این فرقه به مقام پیر دلیل، که نایب و قائممقام پیر طریقت است، دست یافت. حاجی صدر در سال 1325 ق. در تهران درگذشت. او از سوی عباس افندی به «صدرالصدور» ملقب بود.
سید مهدی قوام همدانی به یک خانواده روحانی مقیم کردستان تعلق داشت. در سال 1318 ق. بهوسیله داییاش، آقا صادق، بهائی شد. قوام از مبلغین فعال بهائی بود و گروهی را بهائی کرد. مدتی در سلک علمای دینی سنندج بود.
کاشان
کاشان نیز، مانند همدان، از کانونهای اصلی رشد بابیگری و بهائیگری در سراسر ایران است و این امر بهدلیل وجود جمع کثیری از یهودیان آشکار و مخفی در این منطقه بود. بهنوشته فاضل مازندرانی، شهر کاشان و توابعش در زمان آغاز دعوی میرزا حسینعلی نوری (بهاء) «مرکز پرجمعیتی از بهائیان بود.» علاوه بر بابیهای پیشین، گروهی از یهودیان کاشان نیز بهائی شدند و این فرقه را در منطقه کاشان و توابع قدرت بخشیدند. در بخشهای بعد، با برخی از خاندانهای یهودی بهائیشده کاشان آشنا خواهیم شد.
بهعلاوه، باید به حضور جمعی از بابیها و بهائیها در مناطق روستایی کاشان اشاره کرد. مهمترین این مناطق نراق و آران و جوشقان و قمصر است. بهنظر میرسد که در نراق غلبه با بابیهای ازلی بود و در آران و جوشقان و قمصر با بهائیان.
در دوران احمد شاه، در روستای آران (مرکز بلوک آران) محفل بهائی تأسیس شد که بهائیان مقتدری چون ارباب میرزا محمدرضا آرانی (نیای خاندان فلاح) گردانندگان اصلی آن بودند. ارباب میرزا محمدرضا آرانی در سال 1332 ق./ 1292ش. در این روستا به تأسیس مدرسه ویژه بهائیان دست زد که بعدها (1300ش.) به مدرسه معرفت تبدیل شد. از خاندانهای سرشناس بهائی آران، علاوه بر فلاح، باید به ضیایی و فروغی اشاره کرد. سکنه روستای آران کاشان در سال 1329 ش. حدود ده هزار نفر گزارش شده است. در روستاهای بیدگل و نوشآباد (از توابع آران) نیز تعدادی بهائی ساکن بودند.
در روستای جوشقان و توابع آن، بهویژه فتحآباد و ضیاءآباد، نیز تعدادی بهائی وجود داشت. جمعیت روستای جوشقان در سال 1329 ش. 2766 نفر ذکر شده است.
مازندران
ساری و توابع آن از مراکز متراکم جمعیتی بهائیان بود. در دوران احمد شاه قاجار، سران ثروتمند دو طایفه مقتدر این منطقه (عبدالملکی و کلبادی) بهائی بودند و طبعاً در میان اتباع ایشان بهائیان حضور داشتند.
علاوه بر شهرهای ساری و بارفروش (بابل)، که در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم میلادی مأوای گروهی از متنفذان و ثروتمندان بهائی بود (مانند اعضای خاندانهای کلبادی و درخشان و مقدس در ساری و خاندان شریعتمدار در بابل)، از مراکز بهائینشین منطقه فوق باید به شهرها و روستاهای زیر اشاره کرد: آمل، ارطی، ایول، بابلسر، بهنمیر، چال زمین، درزیکلا، روشندان، ضیاء گلده، عرب خیل، علیآباد (شاهی)، فریدون کنار، کفشگرکلا و ماه فروزک. در تمامی این روستاها محفل روحانی دایر بود.
در این میان روستاهای درزیکلا و کفشگرکلا (از توابع علیآباد) چنان انباشته از جمعیت بهائی بودند که به «قراء بابی» شهرت داشتند. در سال 1329 جمعیت کفشگرکلا 1600 نفر گزارش شده است. روستای ماهفروزک (ماهفروجک) در تاریخ بهائیت از اهمیت فراوان برخوردار بود و از آن با عنوان «روستای مبارکه» یاد میشد. مقبره برخی بهائیان نامدار در این روستا واقع است. از مشاهیر بهائیان این روستا باید به ملاعلیجان ماهفروزکی ملقب به «علی اعلی» اشاره کرد. در سال 1329 سکنه این روستا 560 نفر ذکر شده است.
محل تراکم بهائیان در مازندران از ساری به سمت گرگان امتداد مییافت. از سرشناسترین خانوادههای بهائی گرگان باید به خانوادههای ابتهاج (از نسل ابراهیم خان ابتهاجالملک گرگانی) و سرخوش (از نسل میرزا یحیی خان سرخوش) اشاره کرد. در بسیاری از شهرها و روستاهای گرگان، از جمله گرگان، گنبد کاووس، بندر گز، مینودشت، کورون کفتر، کلاله، کالیکش، قونیلی، قریه بدیع، قره قاج، قره شو، قرق، فاضل آباد، شیرآباد، رامیان، خوشه، خان ببین، جلالیه، پیچک محله، پهلوی دژ، بشمک شاه پسند، باجگیر، رحمت آباد و غیره بهائیان حضور داشتند.
رشد بهائی گری در دوران هویدا
در سال 1345، در اوایل صدارت امیرعباس هویدا- که به یک خاندان سرشناس بهایی تعلق داشت، ایران به 24 «قسمت امری» تقسیم میشد. هر قسمت امری دارای مرکزی بود که محفل آن به «محفل روحانی مرکز قسمت امری» موسوم بود.
قسمتهای امری و مراکز بیست و چهارگانه آن به شرح زیر بود: 1- آباده (آباده)، 2- آذربایجان شرقی (تبریز)، 3- آذربایجان غربی (رضاییه)، 4- اصفهان (اصفهان)، 5- بابل (بابل)، 6- گرگان (گرگان)، 7- بنادر و جزایر خلیج فارس (بندرعباس)، 8- خراسان (مشهد)، 9- خوزستان (اهواز)، 10- زاهدان (زاهدان)، 11- ساری (ساری)، 12- سنگسر (سنگسر)، 13- تهران (تهران)، 14- عراق (اراک)، 15- فارس (شیراز)، 16- قائنات (بیرجند)، 17- قزوین (قزوین)، 18- کاشان (کاشان)، 19- کرمان (کرمان)، 20- کرمانشاه (کرمانشاه)، 21- گیلان (رشت)، 22- نیریز (نیریز)، 23- همدان (همدان)، 24- یزد (یزد).
آنچه در این فهرست حایز اهمیت است تراکم جمعیت بهائیان در برخی مناطق است که تأسیس یک مرکز امری مستقل را ضرور ساخته بود. مهمترین این مناطق فارس و مازندران است. در فارس سه مرکز امری دائر بود (شیراز، آباده، نیریز) و در مازندران سه مرکز امری (ساری، بابل و گرگان).
در سال 1349 تعداد مراکز قسمت امری ایران به 67 مرکز رسید و در «نقشه پنج ساله»، که به اواخر دوران سلطنت پهلوی تعلق دارد، باید تعداد محافل محلی ایران به 1100 محفل میرسید.
منبع:
ارسال توسط کاربر محترم سایت : mohammad_43
ادامه دارد...