جن ها چه نسبتی با ما انسان ها دارند؟ آنها می توانند روی ما تأثیر بگذارند؟
هر قدر هم که بخواهیم خودمان را به آن راه بزنیم وبی خیالی طی کنیم. فایده ای ندارد و باز هم مثل همه آدم های دیگر دوست داریم از عالم متافیزیک وغیب سر در بیاوریم. دنیای مرموز و نسبتاً ناشناخته ای که هر جلوه اش ما انسان ها را ترغیب به بیشتر دانستن درباره آن می کند. گاهی در بررسی همین عالم واعتقادات خود وزیر ورو کردن آن، به مساله جن وروح هم می رسیم ومایلیم بدانیم که «راه درست برخورد با این پدیده چیست؟»، «آیا اعتقاد به جن، درست است یا غلط؟»، «چه حدی از آن، درست است و چه حدی از آن غلط؟» وبی شمار سوال وشبهه دیگری که مثل خوره می افتد به جان خودمان واعتقاداتمان. این اشتیاق ما به سر در آوردن از دنیای نامرئی وموجودات ندیدنی، گاهی زمینه هایی را فراهم می کند تا مغلوب کسانی شویم که مدعی ارتباط با عالم غیب، جن، روح یا امثال این جور دنیاها هستند؛ فرصت طلبانی که ازاین کنجکاوی ما سوء استفاده می کنند تا به اهداف شان برسند. حجت الاسلام دکتر ولی ا... نقی پورفر، دکترای علوم قرآنی، تفسیر و حدیث وعضو هیأت علمی واستاد دانشگاه های تربیت مدرس و امام صادق (ع)، کمک مان می کند تا از این عالم ناشناخته و پر رمز وراز سرنخ هایی به دست بیاوریم. سرنخ هایی که حاج آقای نقی پورفر تأکید دارد باید درحد گفته های قرآن باشد؛ نه بالاتر و نه پایین تر!
شکی نیست که ایمان به غیب، لازم و واجب است وشناختن آن ضروری. سر در آوردن از آن هم تا حد لازم برای آنکه باور وایمان برسیم، توصیه شده است؛ چرا؟ چون انسان، با دانستن مکانیسم ارتباط عالم جن و فرشته با عالم خود است که به عظمت و قدرت الهی پی می برد ودر یگانه دانستن او راسخ تر می شود؛ ما باید بدانیم که جن، به عنوان یک واقعیت موجود در هستی، چگونه درتصمیم واندیشه انسان دخالت دارد تا بتوانیم خود واین نیروی موجود در خلقت را مدیریت کنیم؛ نه آنکه آن قدر ازاین واقعیت دور افتیم که فکر کنیم جن ها افسانه هستند وکار به جایی برسد که اساساً در وجود آنها تردید کنیم!
جن ها با ما اشتراک هایی دارند
به طور کلی، از نظر منطق قرآنی، موجودات شش نوع اند: جمادات (اشیاء)، نباتات (گیاه)، حیوان، انسان، جن وملک (فرشته)؛ از این شش تا، دو موجود اختیار واراده ونیروی تشخیص خوب از بد را دارند و ازسمت خداوند، تکلیف هایی برای آنها هست وخدا، انتظار اطاعت از آنها را دارد؛ این دو گروه، جن ها هستند و انسان ها. هم جن وهم انسان، 1- تکلیف هایی از سوی خدا دارند. 2- هر دو دارای دوبعد مادی وملکوتی هستند. 3- هر دو گروه، مورد بازخواست الهی خواهند بود. جن وماده جن، از آتش نافذ است. انسان وماده انسان، از خاک است وگل؛ این واقعیت، عین کلام قرآن است، ضمن اینکه جن نامرئی است. همان طورکه در قرآن آمده، ابلیس ودارودسته اش (که او هم جن است)، شما را از زوایه ای می بیند که شما او را نمی بینید. جن ها درهمین دنیا زندگی می کنند،مسلمان وکافر دارند واشتراک هایی با انسان ها دارند. این طوری نیست که ما فکر کنیم جن کلاً به معنای موجود شروری باشد، نه؛ جن هایی که از گونه شیطانی هستند شر هستند وشرور؛ در قرآن و سوره جن آمده که بعضی از ایشان ظالم وبعضی دیگر مسلمانند؛ عین انسان. جن مسلمان، در مرحله تصمیم و اندیشه به انسان مدد مثبت می رساند؛ اما جن های شرور در کنار بعضی از انسان ها ودر ارتباط با بعضی از آنها، شبکه ای برای تصمیم و اندیشه سازی منفی وشر تشکیل می دهند.
وسوسه که می گویند همین است!
تا اینجا را خوب گرفتید؟ حالا باید تأثیر جن ها بر ما را بفهمید. شکل گیری یک عمل مراحلی دارد که ازاین قرار است: 1- اندیشه، 2- شوق واراده، 3- قدرت اجرایی وبالاخره، توفیق عمل؛ دراین چهارمرحله است که اندیشه ای به عمل تبدیل می شود. ملک و جن، در مرحله اندیشه و اراده نقش ویژه ای دارند. فرشتگان و ملائکه، برای همه خلایق به عنوان نقش عمومی خود، عهده دار تبلیغ ها وتأثیرهای مثبت اند.
ما یک فطرت الهی از درون داریم ویک ندای مثبت از بیرون و خارجی که از جن مسلمان است و ملک؛ اگر ما به این نداهای مثبت پاسخ مثبت بدهیم، زمینه ای می شود تا درمراحل بعدی، این القائات قوی تر شود. اگر به قول قرآن، صبر و تقوا در ما گسترش پیدا کند وبه این نداهای مثبت پاسخ دهیم، این امدادهای غیبی در مرحله اندیشه سازی وتصمیم گیری انسان گسترش پیدا می کند، به این دلیل است که قرآن کریم می فرماید: خدای عالم، ملائکه را به ما بشارت و آرامش دل قرار داده، آنان در بن بست ها و گره ها، انسان را امداد غیبی می کنند، درحالت یأس، ایجاد امید می کنند و به اهل ایمان، کسانی که دارای نیت خوبند و می خواهند در صراط مستقیم حرکت کنند، روحیه می دهند. درمقابل این، جریان شیطانی است ؛ جریانی باطنی.
جن شرور، به نفس انسان، القائاتی دارد که قرآن کریم آن را «وسوسه» می نامد؛ وسوسه یعنی صوتی که زیبا، جذاب و دلرباست؛ یعنی این جن شرور، اندیشه وحرف غلطی را با جذابیت به فرد القا می کند. بعد این جن، به تحلیل شخصیت فرد می پردازد و براساس شخصیت وذائقه او، مطابق ادبیات او، این القائات را انجام می دهد. او بررسی می کند که آیا فرد استاد است، شاعر است، دانش آموز است، تحصیل کرده است یا عامی؟ بسته به شخصیت او، ملاحظه و مراعات می شود ومتناسب با آن، ادبیاتی را به کار می گیرد تا آن اندیشه فاسد را تزئین و به او القاء کند.
وسوسه را تزئین می کند وما را تسلیم!
پس این وسط ما چه کاره ایم وباید چه کار کنیم؟
انسان می تواند این القائات را بپذیرد و می تواند رد کند؛ اگر پذیرفت، اولین جای پای حضور جن شرور را نزد خودش ایجاد کرده واولین مرحله از وسوسه رخ می دهد. پس از پذیرش وسوسه، فرد احساس گناه و قبح گناه می کند؛ او می داند کار غلط می کند، گناه است وآلودگی است ونباید سراغ آن می رفت. جن اما می گوید: اول آن را تجربه کن، لذت می بری، فرصت هست وبعداً توبه می کنی؛ این همان «تسویف» است؛ یعنی موکول کردن به آینده هی القا می کند که نترس، برو جلو، توبه خواهی کرد. بعداً توبه می کنی، یک بار تجربه اشکالی ندارد! وبا همین القائات، فرد را دراین ورطه می اندازد. دراین حالت اگر تربیت دینی واراده ما ضعیف باشد، تکرار این کارها، ما را تحت فشار قرار می دهد و وادار به تسلیم مان می کند.
قدم دوم وسوسه، اینجاست: « تزئین». او تزئین وسوسه می کند وکار غلط را زیبا جلوه می دهد؛ قرآن هم فرموده که: «آیا ندیدی کسی که بدی کارش تزئین یافته، درنتیجه آن را نیکو می بیند» جن، شروع به توجیه می کند: اصلاً کی گفته این کار بد است ؟! اصلاً جوانی که نمی تواند ازدواج کند، فحشا برای او حلال است! شما که مشکل اقتصادی داری، چرا نتوانی رشوه بگیری؟ چرا نتوانی ربا بدهی؟ حلال است برای تو! جایزاست برای تو! وهمین طور منطقی برای فرد ایجاد می کند که قبح گناه برایش از بین می رود!
جن، درمرحله سوم، تکرار این عشق به گناه را در فرد ایجاد می کند؛ این در زبان قرآن، «تسویل» است؛ همان حالت که در برادران حضرت یوسف(ع) ایجاد شد وعشق به کشتن آن حضرت در آنها قوت گرفت؛ آنان عاشقانه برای کشتن برادر خود می رفتند؛ نکته ای که حضرت یعقوب(ع) به ایشان می فرمود: «بلکه نفستان، این رفتار شما را، برایتان تسویل کرد!» انسان، گناه خود را در این مرحله نه تنها حلال می داند، بلکه حق می داند؛ دیوانه وار و عاشقانه می کوشد تا آن کار را انجام دهد! وقتی این حالت ایجاد شده، آنگاه، حالت «تطویع» رخ می دهد؛ حالتی که برای قابیل، درارتباط با قتل برادرش، هابیل رخ داد؛ به قول قرآن: « قتل برادرش، برای او تطویع شد!»- یعنی تمام قوای انسان، هماهنگ می شود برای ارتکاب جرم از سوی او؛ جرم را مرتکب می شود، آن هم با نشاط!
قرآن دراین باره می فرماید: «انسان، شرح صدر (ظرفیت) برای کفر پیدا می کند، پس غضب الهی براوست!»
شکل انسان، دل حیوان!
وقتی چنین شد وبه این مرحله رسید؛ مرحله های سقوط آغاز می شود؛ «املا» اتفاق می افتد؛ تلقین پذیری شدید پیدا می کند. درسوره پیامبر (ص) می فرماید: «کسانی که برمی گردند، شیطان، تسویل می کند واملا»؛ یعنی وسوسه که اول با خواهش و تمنا ظهور می کند تا انسان بپذیرد، بعد که در سراشیبی قرار می گیرد، اراده ضعیف وانسان منفعل شده است؛ اینجاست که شیطان برای او املا و دیکته می کند. واو پیروی؛ دراینجا دیگر خواهش وتمنا نیست، القا و پذیرش است؛ این، مرحله نزدیک به هلاکت است.
اگر دستی دستی خودمان را بدبخت کردیم و به این مراحل رساندیم، کار به جاهای خطرناک تری هم می رسد. مرحله بعد، سیطره است؛ عنصر شیطانی، مسلط برمشاعر و وجود انسان می شود؛ همان که در سوره مریم فرموده است: «ندیدی شیاطین را بر کافران فرستادیم تا آنان را به شدت تحریک کنند؟! یعنی کافران، در واقع، تبدیل به مرکب عناصر جنی می شوند؛ به تعبیر امیرالمومنین علیه السلام «شیطان، اینان را وسیله ودامی برای شکار دیگران قرار می دهد».
شیطان را ملاک کار خود قرار می دهند؛ باز حضرت امیر (ع) می فرمایند: «شکل این انسان ها، شکل انسان است، اما دل، دل حیوان» آدمیت، ازاین انسان گرفته می شود و قلب او حیوانی می شود؛ شیطان مجسمی می شود که به تعبیر قرآن دو مأموریت پیدا می کند: یکی اینکه امر می کند وبه انسان بی رحمانه دستور می دهد و او را مجبور به اطاعت و پیروی از اوست. وقتی شیطان شرور بر آدم مسلط می شود، دستور قاهرانه می دهد واو تمام امکانات، سرمایه و وجود درونی و بیرونی خود وهست و نیست خودش را در اختیار شیطان می گذارد، آنگاه فرمان دوم می دهد وآن اینکه «برو خلقت خدا را تغییر بده!» فطرت انسان را عوض کن! انسان را شیطانی کند واو را تغییر دهد! به این مرحله که رسید، در سراشیبی سقوط قرار گرفته و درهمین مرحله است که سنت «استدراج»، از جمله سنن الهی، صورت می گیرد. معیار تشخیص درستی یا نادرستی این القائات چیست؟
چطور بفهمیم سوژه القای شیطانی هستیم یا القای الهی؟ آیا هر کس خود به تنهایی آن را می فهمد؟
تشخیص آن آسان است یا دشوار؟دین اسلام سعی دارد که ما را نسبت به ضعف ها وقوت های خودمان، توان های فکری خودمان، اندیشه و معیارهای خودمان را شناخته و خود شناسی پیدا کنیم؛ ما اگر معیارهای دینی را به دست آوریم، می توانیم تشخیص دهیم که آیا این وسوسه است یا نه. برای پی بردن بیشتر به زوایای دیگر این موجودات ندیدنی به صفحات بعدی این پرونده بروید تا دستتان بیاید که از چی حرف می زنیم!
جن در قرآن
جن؛ تاکید صریح قرآن
نویسنده: استاد بهاء الدین خرمشاهی / قرآن پژوه
در ابتدای سخن از این بحث می کنیم که اعتقاد به جن و وجود موجودات نهان زیست به نام جن در قرآن وجود دارد یا نه. این موجودات وجود دارند چون سوره 72 قرآن با نام جن است و در قرآن درمورد جن حرف زیاد زده شده که یک مسلمان نیک اعتقاد به هر آنچه که در قرآن آمده اعتقاد دارد، مثل آخرت، بهشت، دوزخ، لوح، کرسی، قلم وخیلی چیزهای دیگر تا موجودات غیبی. همین طور که ابن سینا، فخر رازی تا علامه مجلسی در مورد آنها سخن گفته شده. در آیات اول این سوره بعد از بسم الله آمده: « بگو به من وحی فرستاد شده است که گروهی از جن، گوش به قرآن سپردند. سپس گفتند ما قرآنی شگرف را شنیده ایم / که به راستی راه می نماید. آنگاه به آن ایمان آوردیم و هرگز برای پروردگارمان شریک نمی آوریم» که در ادامه گفته شده که جن ها در آسمان یا هر جای دیگر هم می توانند ساکن باشند. در واقع نهان زیست هستند یعنی زنده بودن ونهان بودنشان محرز است. در آیه 11 همین سوره گفته شده «واز میان ما برخی درستکارند وبرخی غیر آن وما فرقه هایی گوناگونیم.» اعتقاد به جن از ضروریات اسلام است که اگر کسی منکر آن شود. منکر عرش و کرسی وآخرت و چیزهای مسلم است. جنیان موجودات نامرئی ای هستند که در فارسی به آن پری هم گفته می شود. در قرآن کلمه جن 22 بار، جان (جمع جن) 7 بار وجنه به معنای پوشیدگی است وچون زندگی اینها از ما پوشیده است به این نام خوانده می شوند. آیه 15 سوره الرحمن جن را این طور معرفی می کند: «موجودی است که از شعله آتش آفریده شده، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است.» ابن سینا جن را تعریف کرده : « موجود زنده هوایی ناطق.» ناطق نه به معنای سخنگو، بلکه به معنای اندیشنده. به انسان حخویان ناطق گفته می شود به معنای حیوان اندیشنده. جنیان دارای شکل شفافند که به اشکال گوناگون متشکل می شوند. میرداماد می گوید جن، جسمانی نیست و موجودی است مجرد وماهیتاً مخالف نفوس بشری است. متعلق به اجساد ناریه وهوائیه است و قادر به تصرف دراین عالم است. بعضی ها این موجودات را باور ندارند. مثلاً باور ندارند که حوری وجود دارد. در صورتی که اینها نص صریح قرآن است. این موجودات عینی هستند ولی جسمانی نیستند برای همین هم ما باور نمی کنیم. از آیات مختلف سوره جن برداشت می شود که در مختار بودن، آنها هم مثل انسان هستند. درمیان آنها هم مومن وکافر و صالح و غیر صالح هست. مکلفند. فرمانبرند و مثل انسان ها نسبت به خداوند ایمان دارند.
منبع:همشهری جوان 31