حقیقت ایمان، بررسی ایمان در قرآن و نقد نظریه شبستری

کتاب ایمان و آزادی را از نمایشگاه کتاب خریده بودم. فراغتی برای قرائت فهم مجتهد شبستری نمی یافتم

مقدمه

کتاب ایمان و آزادی را از نمایشگاه کتاب خریده بودم. فراغتی برای قرائت فهم مجتهد شبستری نمی یافتم. بالأخره فراغت حاصل شد و آیه هایکتاب ایمان مجتهد را تلاوت کردم تا بر ایمانم افزوده شود. قصدم این بود که دل به صدای ایمان سپارم و خاطر آسوده کنم. کلامش شیرین بود ومن در هر کلام شیرینی حذر می کردم تا مبادا حلاوتش، هوش از من برباید. آموخته بودم که هر کلامی را باید به محککلام خدا سنجه کنم تا سره را از ناسره تشخیص دهم.

پس از قرائت کتاب، به سراغ معیار رفتم. کتاب را به دقت در هفت روز خوانده بودم و با دقتی بیشتر در هفتاد روز بر قرآن عرضه می کردم. برای اینکه صحیح قضاوت کرده باشم، تمام آیات قرآن را که واژه ایمان و مشتقاتش در آن به کار رفته بود، آیه به آیه تدبر کردم. هر چند براییافتن پرسش هاییکه در ذهنم ایجاد شده بود می توانستم از آیاتی دیگر یا از بحث هایکلامی و عقلی استفاده کنم، اما در این نوشتار از تمسک به آیاتیکه واژه ایمان در آنها به صراحت آمده باشد، فراتر نرفتم.

چند صباحیکه گذشت کار به اتمام رسید و باید شرح این دو سفر را می نوشتم؛ سیری در ایمان و آزادی و سیری در قرآن در باب ایمان. در سیر نگارش این مقاله ابتدا قرائت مجتهد شبستری را از مسئله ایمان تدوین کردم. این بخش از مقاله، تدوین و دسته بندیکلمات ایشان در کتاب ایمان و آزادی است که گردآوری مجموعه مقالات ایشان است. در بخش دوم، فارغ از مدعیات بخش اول، ایمان را در قرآن بررسیکردم. در هر قسمت هر ادعایی را به تمام آیاتیکه یافته بودم در پی نوشت های مقاله مستند کردم و گاه برای تبرک، نمونه هایی را در متن آوردم، چه اینکه اگر می خواستم تمام آیات را اشاره کنم، مثنوی ایمان به درازا می کشید. پس به اجمال گذراندم و تفصیل را به خواننده واگذار کردم. در بخش پایانی مقاله، به نقد و ارزیابیکتاب پرداخته و قضاوت را در بخش نتایج، عرضه کردم. باشد که در این قضاوت از هرمنوتیککتاب و سنت تخطیننموده و فهم خود را به قرآن تحمیل نکرده باشم.

سیری در ایمان و آزادی (مجموعه مقالاتی از مجتهد شبستری)

ایمان یک حس معنوی است

ایمان ابراهیمی نتیجه تسلیم و انجذاب در برابر پیام خداست. «ایمان این است که انسان، مخاطب خداوند قرار گیرد؛ کسیکه می شنود ایمان دارد. مؤمنانه زیستن، شنونده زیستن است، نه انباشتن یک سلسله اصول عقاید خشک در ذهن».

«در قرآن گفته نشده است مؤمنان کسانی هستند که عقیده دارند، عالم خدایی دارد. اصلاً واژه عقیده در قرآن نیامده است. شما وقتی حالات مؤمنان را در قرآن بررسی می کنید به یک سلسله حالات وجودی برخورد می کنید، مثلاً مؤمنان کسانی هستند که وقتی حق را می بینند و می شنوند، اشک از چشمانشان سرازیر می شود؛کسانی هستند که در جهان، آیات خدا را می بینند؛کسانی هستند که قرآن شفای دردهای آن هاست؛کسانی هستند که با یاد خدا دل های آنها آرام می گیرد».

ایمان در عصر رسولان، متفکرانه نبوده است. «معاصرین پیامبر مجال آن را نمی یابند که خود را کناریکشیده و به تفکر و تعقل بپردازند و در عصر رسول خدا علم کلامی موجود نیست»، حتی معجزه ها هم پذیرش منطقی و معقول نداشته اند. این طور نبوده استکه معجزه بر رسالت رسول دلالت یقینی و قطعی داشته باشد. «میان وقوع معجزه به دست پیامبران و صدق دعوت نبوت آنها ملازمه منطقی وجود ندارد، اما وقوع چنین پدیده هایی انسان ها را آماده پذیرش ایمان می کند تا ایمان آورند».

ایمان ایدئولوژی نیست

«ایمان، ایدئولوژی و عقیده نیست. اصولاً در متون دینی ادیان ابراهیمی(یهودیت، مسیحیت واسلام)این تعبیر عقیده که متأسفانه در جامعه ما ایمان اشخاص را با آن می سنجند، به کار نرفته است. ایمان را اصلاً به جامعه نمی توان نسبت داد. ایمان هویت اجتماعی ندارد و وسیله رسیدن به اهداف اجتماعی نمی تواند قرار بگیرد.

وقتی معلوم گردد ایمان چه نیست، روشن می شود که انتظاریکه معمولاً انسان ها از عزم اجتماعی و سیاست و دانش متودیک و ایدئولوژی و عقیده و مانند اینها دارند، از ایمان نمی توان داشت؛یعنی نمی توان ایمان افراد را وسیله برقراری نظم اجتماعی قرار داد یا آن را وسیله اعمال سیاست های معینی نمود».

«این جانب قبول ندارم که انبیا ایدئولوژی آوردند. انبیا دعوت به ایمان کردند و ایمان غیر ایدئولوژی است. همچنین هدف انبیا به عنوان نبی، احیای تجربه دینی و تعبیر صحیح آن بود. آن چه در بیرون و زندگی اجتماعی اتفاق می افتاد، محصول عوامل زیادی بود که یکی از آنها ایمان مردم بود. اصلاً مطلب این نبود که پیامبران درون مردم را تغییر می دادند تا واقعیت های اجتماعی تغییر پیدا کند. تغییر واقعیت های اجتماعی محاسبات و مقدمات و علل خود را دارد و تنها با تغییر درون مردم واقعیت های اجتماعی عوض نمی شود. اگر پیامبری مانند پیامبر اسلام توانست واقعیت های اجتماعی را نیز تغییر دهد برای این بود که مانند یک سیاست مدار وارد فعالیت های سیاسی شد، اقدامات سیاسی انجام داد و علاوه بر اینکه نبی بود و از غیب باخبر شده بود، یک سیاست مدار بسیار باهوش و عاقل هم بود».

«از تحلیل مفهوم ایمان با مراجعه به متون دینی برنمی آید که حکومت جامعه ما دموکراتیک باید باشد، ولی چون واقعیت اجتماعی، آن را می طلبد، انسان های مؤمن باید با این واقعیت، نسبتی برقرار کنند.. .. امروز شکل معقول برقراری نسبت با واقعیت اجتماعی جامعه ما تنها به صورت یک حکومت دموکراتیک میسر است».

معیار و احیای دین، تجربه دینی است

ادیان سه سطح دارند: اعمال و شعائر، ایده ها و عقاید و تجربه های دینی. «اگر تجربه ها وجود نداشته باشند، آن اعمال و شعائر، جز یک سلسله عادات عرفی و اجتماعی و فرهنگی چیزی نخواهند بود. این جانب، اصل و اساس دین داری را در تجربه ها می دانم.. .. در قرآن مجید دین به معنای مجموعه ای از گزاره های القا شده به وسیله وحیکه انسان باید آن را قبول کند، نیامده است.. .. در قرآن کسی دین دار است که مؤمن است و کسی مؤمن است که این شناخت ها را بر اساس تجربه های ایمانی دارد».

«در این صورت، احیای دین را بیش از هر چیز در احیای آن تجربه ها باید جست وجو کرد. هرگاه در عصری آن تجربه ها احیا شود، دین احیا شده است. البته متناسب با آن تجربه ها سطح شناخت و عقیده ها با آنها هماهنگ می شود و همین طور است اعمال و شعائر.. .. ممکن است اعمال و رفتار مردم یک جامعه در عصر معینی ظاهر دینی داشته باشد، ولی اصلاً بر تجربه دینی متکی نباشد، بلکه بر عادت ها و منافع و آداب و رسوم متکی باشد».

حتی در مورد رفتار و مبارزات سیاسی هم می توان گفت: «اگر در تجربه های دینییک مبارز تحولاتی پیدا شده است، حرکت او هم دینی بوده است». «به نظر بنده اگر کسی با قصد قربت با ظلم و استبداد مبارزه کند و این مبارزه همراه تجربه معنوی دینی باشد، قطعاً این عمل دینی او یک عمل دینی است.. .. البته اینکه مکانیسم مبارزه با ظلم چیست و جامعه سالم چگونه به وجود می آید مربوط به علم و تجربه و مدیریت دین است».

ایمان و نو شدن مدام

«ایمان محتوایی دارد که دائماً دچار نوسان ها، تغییر شکل ها و خط ها می شود. انسان با ایمان احساس می کند ممکن است زیر پایش خالی شود. شخص مؤمن با انتخاب مستمر باید دائماً از این ورطه ها خود را بیرون کشد. این تصورکه انسان یک بار به تمام حقیقت دست پیدا می کند و پس از آن بر همگان واجب می شود همان گونه بیندیشند که او می اندیشد و کسی نباید او را نقد کند، تصور ساده لوحانه یا خود پسندانه ای است».

«دوام یک ایمان، واقعی در یک جامعه در صورتی ممکن است که ایمان، هویت انتخاب آگاهانه را در آن جامعه از دست ندهد... و مؤمنان بتوانند دائماً سخن خود را نو کنند، همان طور که علم و فلسفه و سایر علوم نو می شود».

«در الاهیات اسلام معنای تسلیم که اساس مسلمانی است، تسلیم در برابر حادثه تاریخی آمرزش که یک بار اتفاق افتاده و استمرار دارد نیست، بلکه تسلیم در برابر اراده تکوینی و تشریعی خداوند است که در هر عصر، زنده و فعال است. چون بافت اسلام چنین است معنای دینی مسلمان زیستن در هر عصر، فهم سنت مستمر گذشته و زیستن با آن نیست و سنت دینی، تاریخی و زبانی به مثابه اصل و اساس دوام اسلام و مسلمانی برای مسلمانان مطرح نمی باشد. چون این سنت مطرح نیست تجدد به معنای پیدایش یک آنتی تز در داخل این سنت و سپس رویارویی سنت و تجدد در معنای دینی عقیدتی، هم برای آنان مطرح نیست».

«معنای مسلمانی در هر عصر برقرار کردن یک رابطه زنده و دگرگون ساز با خداوند در همان عصر است و خمیرمایه آن، تجربه و فهم شخصی هر انسان از وحی اسلامی است نه یک سنت دینی تاریخی مستمر».

هر عصری تجربه ای متفاوت خواهد داشت

«هر سخنییک سخن تاریخ مند است و به این جهت هیچ بیانی و هیچ سخنی در مورد خداوند جهان سخنی نهایی نیست. فلسفه و الاهیات و کلام و عرفان، تاریخ مند هستند».

از آغاز هم فهم مسلمانان دیگر برای دیگران حجت نبوده است. «از آغاز اسلام مسلمانان هر عصر به خود اجازه می دهند در همان عصر به فهم و تفسیر قرآن بپردازند، بدون اینکه فهم و تفسیر مسلمانان عصرهای گذشته برای آنان حجت و الزام آور باشد».

«من که در این عصر زندگی می کنم انسانی هستم متفاوت با انسان های عصرهای قبل، آگاهی های من متفاوت است، سازمان روانی و روحی من متفاوت است. من امروز مراجعه می کنم به سنت دینی گدشته خودم؛یعنی کتاب و سنت و تحلیل ها و تجربه های اولیای دین اسلام تا ببینم برای خود من چه تجربه ای و چه تعبیری حاصل می شود. ملاک من تجربه هایی است که برای خود من حاصل می شود».

شریعت جاودانه نیست

«آن چه درباره روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، حکومت، قضاوت، مجازات و معاملات و مانند اینها که به صورت امضائات بی تصرف یا امضائات همراه اصلاح و تعدیل در کتاب و سنت وجود دارد، ابداعات کتاب و سنت به منظور تعیین قوانین جاودانه برای روابط حقوقی خانواده و یا جامعه و یا مسئله حکومت و مانند اینها نمی باشد. در این اصلاحات، آنچه جاودان است اصول ارزشی است که اهداف اصلاحات و تعدیل کتاب و سنت می باشند... چنان که نظام برده دارییک شاهد بارز برای این موضوع است».

«اینها همه ناظر به واقعیات آن جامعه است و به مصداق های ارزش هایکلی مؤمنان در آن عصر و جامعه معین مربوط است و به این ترتیب، آنچه جاودانه است، ارزش هایکلی است و نه روش ها و قانون ها، آن ارزش هایکلی هم در هر عصری باید تفسیر شوند».

لزوم پالایش نهادهای دینی

«با نهادی شدن دین، خدا در چارچوب کلیسا، مسجد، فلسفه دینی، الاهیات، قوانین، آداب رسوم و خواسته های متولیان دین و منافع گروهی وطبقه ای، اوضاع و احوال خانوادگی و شعائر مذهب محدود می شود. تمام اینها حجاب چهره الوهیت می گردد... از آن طرف نمی شود انسان در این عالم، زندگیکند و نهاد دینی نداشته باشد... پس چاره چیست؟. .. نهادهای دینی دائماً باید پالایش شوند، دائماً باید شرک زدایی شوند».«اگر نهادهای دینی در هر عصر اصلاح نشوند، آن آفت حتماً بروز خواهد کرد. قوانین دینی، شعائر و آداب و رسوم دینی، الاهیات دینی، مؤسسات دینی و کل دستگاه ایمان و دین داری باید در هر عصری با معیار یاد شده سنجیده شود».

در این راستا «علمای دین باید در تلطیف کردن دین بکوشند، نه در خشن کردن دین. وظیفه عالم دین تلطیف و غبار زدایی است، ایجاد محبت و شکوفا کردن درون هاست. شما فکر می کنید که انبیاچه می کردند که دائماً با آنها مخالفت می شد. مسئله این است که انبیا نهاده ها و تفکر موجود دینی را متلاشی می کردند و می خواستند از طریق متلاشیکردن وضع موجود، سیمای دیگری از خداوند نشان دهند».

سیری در قرآن در باب ایمان

استعمال ریشه «امن» در قرآن این ریشه در استعمال ثلاثی مجرد آن به دو معنا آمده است:

الف. ایمن بودن و امنیت داشتن؛

ب. اطمینان کردن.(بقره: 283؛یوسف: 46)

در استعمال ثلاثی مزید (باب افعال) به این دو معنا آمده است:

الف. ایمان آوردن (در این معنا واژه کفر و مشتقات آن در مقابل ایمان به کار برده شده است)؛ ب. تصدیق کردن.(توبه: 61؛یوسف: 17)

متعلق ایمان

در این سیریکه در کتاب هدایت نمودم، هر جا برای ایمان متعلقی ذکر شده بود، جداگانه یادداشت کردم. برای مثال، در آیه 177 سوره بقره، متعلقات ایمان چنین آمده است: «لَیْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ الْکِتاب ». در این آیه، ایمان، به خدا، روز واپسین، ملائکه و کتاب تعلق گرفته است.در این سیر، احتمال دارد که از برخی آیات غفلت کرده باشم و یا خواننده نظر من را در برگرداندن ضمیرهای به کار رفته در این آیات نپذیرد، ولی به هر حال می توان به طور تقریباً نزدیک به واقعی، آماری از آن چه ایمان در گرو آن است بیان کرد تا در فهم ایمان ما را رهنما باشد. آنچه مرا در این سیر حاصل شد چنین است:

در قرآن 22 عنوان به عنوان متعلق ایمان بیان شده است....

ایمان عالمانه است

سال هاست ایمان گرایان مغرب زمین این سؤال را به ذهن انداخته اند که ایمان عاشقانه است یا عالمانه؟ به فرض که ایمان مسیحی عاشقانه باشد، ایمان مسلمانان چگونه است؟

قرآن در توصیف ایمان مؤمنان به دین اسلام می گوید: «این راسخان در علم هستند که به حقیقت ایمان دست می یازند». در آیه 107 سوره اسراء چنین آمده است: «قُلْ آمِنُوا بِهِ أَوْ لا تُؤْمِنُوا إِنَّ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِهِ إِذا یُتْلی عَلَیْهِمْ یَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ سُجَّداً». در هفتمین آیه آل عمران تلاوت می کنیم: آنان که دل هاشان بیمار است، در آیات متشابه فتنه انگیزی می کنند، اما تنها این راسخان در علم اند که تأویل آیات را می دانند: «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ».

مؤمنان طبق بیان قرآن، همان کسانی هستندکه اهل علم اند و به درایت علمشان می دانند آنچه به آن ایمان آورده اند حق است: «وَ لِیَعْلَمَ الَّذینَ أُوتُوا الْعِلْمَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّکَ فَیُؤْمِنُوا بِهِ فَتُخْبِتَ لَهُ قُلُوبُهُمْ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهادِ الَّذینَ آمَنُوا إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ».(حج: 54)

حتی در این بیان، شکو تردید هم از مؤ منان نفی شده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ».(حجرات: 15)

این آیات، نمونه هایی بود از بیان قرآنی. در مجموع می توان گفت: ایمان طبق بیان کلام الله، ایمان هدایتی است که نصیب راسخان و پایداران در علم می شود و دیگران از آن بی بهره اند. ایمان در قاموس قرآن و قرآنیان هر چند امری است که در دل رسوخ می کند، اماچنین ایمانی تنها از سر دل سپردگی نیست، بلکه به صراحت قرآن، ایمانشان به دلیل علم به حقانیت آن چیزی است که نازل شده است. قرآن در بیان این امر، مؤمنان را به آنانی توصیف می کند که شک از دل هاشان ربوده شده است و تردید، راهی در ایمان آنها ندارد(سباء: 21؛ حجرات: 15). قرآن برای تأکید بر این حقیقت، بارها مؤمنان را هم ردیف و دوشادوش عالمان یاد می کند(روم: 56؛ مجادله: 11). شاید کلام خدا که مؤمنان را بشارت داده از تاریکی به نور هدایتشان می کنم(بقره: 257؛ طلاق: 11)، نیز مؤید همین نکته باشد، چراکه در این کتاب، نور کنایه از علم و حقیقت است.

موانع ایمان

استکبار، کبر و غرور پر بسامد ترین مانع ایمان است که در قرآن به آن اشاره شده است. برای مثال، در آیه 22 سوره نحل آمده است: «إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ». در آیه 15سوره سجده هم که تلاوت آن سجده واجب دارد، چنین نازل شد: «إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ».

در مجموع در آیاتیکه به مسئله ایمان پرداخته شده، به چهار مانع برای ایمان برخورد کردم:الف. استکبار؛ ب. کفر؛ ج. فسق؛(یونس: 33؛ حدید: 27)د. غفلت(مریم: 39).

ظرف ایمان، قلب است

هر امر حقیقی ظرفی می خواهد. در بررسیمسئله ایمان، محلیکه ایمان در آن حلول می کند بسیار مهم خواهد بود. طبق بیان قرآن ظرف ایمان، قلب های مؤمنان است. برای نمونه، تبرک، متن آیه 41 سوره مائده را می نگارم. در این آیه، ایمان آوردن به دلها نسبت داده شده است: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ لا یَحْزُنْکَ الَّذینَ یُسارِعُونَ فِی الْکُفْرِ مِنَ الَّذینَ قالُوا آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُم ». آیه 14 سوره حجرات نیز شرح حال اعرابی است که ادعا می کردند ایمان آورده اند، اما حقیقت این بود که تنها اسلام آورده بودند و ایمان هنوز در دلهایشان وارد نشده بود: «قالَتِ الْأَعْرابُ آمَنَّا قُلْ لَمْ تُؤْمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أَسْلَمْنا وَ لَمَّا یَدْخُلِ الْإیمانُ فی قُلُوبِکُمْ وَ إِنْ تُطیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لا یَلِتْکُمْ مِنْ أَعْمالِکُمْ شَیْئاً إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ».

ایمان درجات دارد

چنین نیست که ایمان درجه ثابتی داشته باشد و فزونی و کاستی نپذیرد. در آیات وحیدست کم هفت بار چنین امرییادآوری شده است. از میان آیاتیکه در پی نوشت ها به آن ارجاع داده ام به این دو آیه توجه می دهم:

«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ».(انفال:2)

«وَ إِذا ما أُنْزِلَتْ سُورَةٌ فَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ أَیُّکُمْ زادَتْهُ هذِهِ إیماناً فَأَمَّا الَّذینَ آمَنُوا فَزادَتْهُمْ إیماناً وَ هُمْ یَسْتَبْشِرُونَ»(توبه: 124).

لوازم ایمان

در قرآن مؤمنان به صفاتی و اعمالی توصیف شده اند. برای اینکه به گوهر ایمان دست یابیم، این توصیف ها و تعریف ها که در متن کتاب مقدس آمده است، ایمان را بهتر از هر چیزی شرح می دهند. این لوازم در سنجه ایمان نیز بسیار مؤثر اند. امروزه روان شناسان دینی برای سنجش ایمان، آزمون های خاصی ترتیب داده و معیارهای خاصی تدوین می کنند و چه معیاری بهتر از بیان آنکه مؤمنان را به ایمان واداشته است.

مطلب دیگریکه باید به آن اشاره شود، سیر تحقیق و تدوین این صفات از کلمات قرآنی است. در قرآن این لوازم به چند بیان آمده است:

الف. وصف صریح مؤمنان

دسته ای از آیات، مؤمنان را آشکارا توصیف کرده است. به نمونه ای از این آیات متبرک می شویم:«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ *الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَأُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ»(انفال:2ـ4).

«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ»(انفال: 74).«قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ * الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِلزَّکاةِ فاعِلُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِفُرُوجِهِمْ حافِظُونَ * إِلاَّ عَلی أَزْواجِهِمْ أَوْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُهُمْ فَإِنَّهُمْ غَیْرُ مَلُومینَ * فَمَنِ ابْتَغی وَراءَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ العادُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ لِأَماناتِهِمْ وَ عَهْدِهِمْ راعُونَ * وَ الَّذینَ هُمْ عَلی صَلَواتِهِمْ یُحافِظُونَ»(مؤمنون:1ـ9).«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْ یَرْتابُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ هُمُ الصَّادِقُونَ»(حجرات:15). «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ إِذا کانُوا مَعَهُ عَلی أَمْرٍ جامِعٍ لَمْ یَذْهَبُوا حَتَّی یَسْتَأْذِنُوهُ إِنَّ الَّذینَ یَسْتَأْذِنُونَکَ أُولئِکَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ...»(نور: 62).«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَیْنَ أَخَوَیْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ».(حجرات: 10).

خطاب های«یا ایها الذین آمنوا»

در علم معانی بیان گفته می شود که وقتی متکلم گروهی را به وصف خاصی صدا می زند، غرض خاصی داشته است. نوع خطابات «یا ایها الذین »های قرآنی نیز این گونه است. در این آیات که اغلب در قالب اوامر شارع صادر شده اند، مؤمنان به وصف ایمان خویش ندا داده شده اند. معنای چنین خطابی این است که ایمان شما باید چنین اقتضا داشته باشد که به این اوامر گردن گذار باشید. برای مثال، وقتی خدا را به غفور یاد کرده و آمرزش می طلبیم؛یعنی خدایا بخشش، اقتضای نام غفار توست. یا وقتی پادشاهی را دادگر و عادل می خوانیم و شکایت خویش عرضه می داریم، امید رفع مشکل به عدالت حاکم داریم. با این بیان وقتی خداوند نیز ما را به نام ایمان خطاب می کند، به این معنا خواهد بود که ایمان چه لوازمی دارد. پس در واقع این نوع بیانات نیز توصیف ایمان و مؤمنان است. به چند نمونه از این آیات توجه می دهم:«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی شَیْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَی اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً».(نساء: 59).«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ»(مائده:51).«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ارْکَعُوا وَ اسْجُدُوا وَ اعْبُدُوا رَبَّکُمْ وَ افْعَلُوا الْخَیْرَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ * و جاهِدُوا فِی اللَّهِ حَقَّ جِهادِهِ هُوَ اجْتَباکُمْ وَ ما جَعَلَ عَلَیْکُمْ فِی الدِّینِ مِنْ حَرَجٍ مِلَّةَ أَبیکُمْ إِبْراهیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ الْمُسْلِمینَ مِنْ قَبْلُ وَ فی هذا لِیَکُونَ الرَّسُولُ شَهیداً عَلَیْکُمْ وَ تَکُونُوا شُهَداءَ عَلَی النَّاسِ فَأَقیمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّکاةَ وَ اعْتَصِمُوا بِاللَّهِ هُوَ مَوْلاکُمْ فَنِعْمَ الْمَوْلی وَ نِعْمَ النَّصیرُ»(حج: 77و 78).«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ذَرُوا ما بَقِیَ مِنَ الرِّبا إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ(بقره: 278).«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُود»(مائده: 1).«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْیَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحیمٌ».(حجرات:12)«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرینَ».(بقره:153)

ج. آیاتی در بیان شأن اهل ایمان

در دسته ایدیگر از آیات، شأن و شئون مؤمن بودن بیان شده است. برای مثال، می گوید: آنان که ایمان آورده اند خداوند را بسیار دوست دارند؛ یعنی مؤمن باید این طور باشد. در آیات دیگری شأن مؤمن را فروتنی، توکل، اهل عمل به شریعت، مثل امر به معروف، پرداخت زکات و اقامه نماز، بیان کرده است. از این دست آیات بسیار است و ما به نمونه هایی از آن متبرک می شویم:«وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَتَّخِذُ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَنْداداً یُحِبُّونَهُمْ کَحُبِّ اللَّهِ وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ وَ لَوْ یَرَی الَّذینَ ظَلَمُوا إِذْ یَرَوْنَ الْعَذابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً وَ أَنَّ اللَّهَ شَدیدُ الْعَذابِ».( بقره:165)

[سجده واجب دارد، تلاوت نشود] «إِنَّما یُؤْمِنُ بِآیاتِنَا الَّذینَ إِذا ذُکِّرُوا بِها خَرُّوا سُجَّداً وَ سَبَّحُوا بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ هُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ».(سجده:15)«وَ ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَی اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً».(احزاب:36)«وَ عَلَی اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ».(مائده:11)«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ».(توبه:71)پس از ذکر این مقدمه به آنچه در صدد آن بودیم باز می گردیم. ما در سیر قرآنی خود درپی جمع آوری صفات و حدود مؤمنان بودیم. در مجموع سه دسته از آیاتیکه بیان شد، تابلویی از ایمان و مؤمنان در قرآن ترسیم شده است که در پنج معیار طبقه بندی می کنم. ضمن بیان هر وصف، آدرس آیات آن را در پی نوشت آورده تا محققان گرامی را دست مایه ای برای تحقیقات بیشتر باشد.

در آخر ـ بار دیگر همان طور که در مقدمه مقاله بیان کردم ـ خاطرنشان می کنم که در بررسی و جمع آوری این صفات و حدود، تنها از آیاتی بهره گرفته شده است که در آنها واژه ایمان یا مشتقات آن به صراحت آمده باشد. در بسیاری از آیات دیگر همین مفاهیم به کار رفته یا به طور کنایی به ایمان نسبت داده شده است، اما برای اینکه در تحقیق خود ماهیت ایمان را بدون هیچ تردیدی بکاوم، تنها آیات ایمان را بررسیکرده ام.

در ترازوی باور و اندیشه

مؤمنان به نور حق هدایت یافته اند(بقره: 213)، توحید باورشان است(نساء: 171) و در اعتقاد خود شک و تردید ندارند.(سبأ: 21، حجرات: 15) اینان ایمانشان براساس تسلیم خویش، به تمام کتاب است(بقره: 85)، و چنین نیست که به برخی مؤمن باشند و به برخی کافر و تنها «بقیة الله»؛ آن چه خدا برایشان ذخیره کرده است»، را خیر می شمارند.(هود:86)

در ترازوی احساسات دورنی و معنوی

حب خدا در دلشان موج می زند(بقره: 165) و در درگاه او فروتن هستند.(طه: 70؛حدید: 16)بامدادان و شامگاهان از یاد خدا به سجده می روند(سجده: 15)، و در نمازشان خاشع اند.(مؤمنون:2) هرچند دل هاشان به یاد خدا هراسناک است(انفال:2)، اما از دنیا محزون نمی شوند، ترس از آن ندارند و مأیوس نمی شوند.(رعد: 31)

در ترازوی عبودیت خدا و طاعت رسول (ص)

اطاعت از خدا و رسول و اولوالامر شعارشان است و یاری خدا، کارشان.(محمد: 7؛صف: 14)چون خدا و رسول دعوتشان کنند، از اجابت کنندگان اند(انفال:24)، و به خدا و رسولش خیانت نمی کنند.(انفال: 27) مؤمنان در اطاعت از پیامبر کوشا هستند(بقره: 137؛ اعراف:157)و چنان در خدمت اویند که اگر کاری برای خودشان پیش آمد، بدون اجازه رسول، قدم بر نمی دارند.(نور: 62)پیامبر و اهلش نزد اینان محترم هستند و ادب حضور آنان را به کمالش رعایت می کنند. اگر اختلافی داشتند، پیامبر را حکم قرار می دهند(نساء: 65)، ودر مسئله ایکه به نزاع رسیده اند، به خدا و رسولش باز می گردند.(نساء: 59) اگر پیامبر حکمی برایشان کرد، بهتر از آن حکمی را نمی شناسند و خود رسم اطاعت به جای می آورند.(احزاب: 36 و نور: 51)

در ترازوی عمل به شریعت

مؤمنان اهل عمل صالح هستند(اسراء:9 و کهف:2) و شعائر دین خدا را پاس می دارند. شریعت را به سخره نمی گیرند(مائده:2و57) و برای اصلاح جامعه امر به معروف و نهی از منکر را ترک نمی کنند.(توبه:71 و 112 و غافر: 28، 30 و 38)مؤمنان از نماز خویش محافظت می کنند؛ نیک وضوء می گیرند(مائده: 6) و سراسر عمر در رکوع و سجود، عاشقانه خدایشان را تسبیح می گویند.(توبه: 112 و حج 77). اینان همان آنان اند که به جماعت جمعه شتاب می گیرند(جمعه: 9) و روزه(بقره: 183) و زکات(مؤمنون: 4) بر آنان فریضه شده است.

مؤمنان شکم هایشان را مراقبت می کنند واز حرام توشه برنمی گیرند.(نساء:29؛ انعام: 118)صید را در حال احرام شکار نمی کنند(مائده: 95) و به حرمت خمر لب تر نمی کنند.(نساء: 43؛ مائده: 90).اینان در اقتصادشان ربا را ترک گفته اند(بقره:278؛ آل عمران:130) و پیمانه و میزان را به عدالت می کشند(اعراف: 85). چون معامله می کنند و بر گردن، دِینی می گیرند به دستور خدایشان دِین را مکتوب می کنند و بر آن شاهد می گیرند تا حساب هایشان استوار باشد.(بقره:282)اهل ایمان برای برپا کردن آرمان شهر خویش به دنبال پیامبرشان هجرت می کنند(انفال: 74؛ عنکبوت: 56) و چون مؤمنان به شهر و دیار آنان می رسند و پناهی نداشته باشند، آنان را بهترین میزبان و پناهگاه خواهند بود.(انفال: 74)اینان هرچند بین خویش خوان رحمت پهن می کنند، اما مشرکان را ناپاک می شمارند(توبه: 28) و تمام توان خود را برای مقابله با دشمن و جهاد در راه خدا به نمایش می گذارند و از جان و مال خویش دریغ نمی کنند.در جامعه مؤمنان قتل نفس از بزرگ ترین گناهان است(بقره: 91؛ نساء:92) و قصاص شریعتی است مکتوب برای احیای جامعه(بقره: 178). مؤمنان در اجرای حدود استوار هستند(نور: 2) و حاضر شدن برای شهادت در محکمه را در حق برادران ایمانی خود پاس می دارند(مائده: 106). حتی زنان مؤمنان نیز در رعایت شریعت پارسا هستند، حدود احکام طلاق را می شناسند و عدّه و آن چه در رحم به امانت دارند،کتمان نمی کنند.(بقره: 228؛ احزاب: 49).

در ترازوی صفات اخلاقی

آنان که ایمان گوهر جانشان شده است، به میثاق فطرت خویش وفادار اند(حدید: 8)و خدایشان را از نظر نمی برند. چشمان اینان، جهان را سراسر آیه های حضرت حق می بینند و دنیاشان از خدا غافلشان نمی سازد(منافقون:9 و تغابن: 14). در این سرای از نعمت های الهی بهره می برند، اما ذکر خالق نعمت ها و شکر او را فراموش نمی کنند(بقره: 172؛ مائده 11 و 117 و احزاب: 9 و 41).اینان ترسا و پرهیزکارند. ترس از قیامت در سیمای وجودشان هویداست (شورا:18 و تحریم:6) از این روی در این چند روز امتحان، از لغو گریزان اند(مؤمنون: 3).ترس از خدا با وجوشان آمیخته است(آل عمران:175 و توبه:13) و چون دل هایشان به یاد خدا خاشع است، پند پذیرند و از یاد و ذکر خود بهره می برند. (بقره: 239 و ذاریات:55). شیطان بر اینان تسلط ندارد و از او پیروی نمی کنند.(اعراب: 27 و نور: 21) مؤمنانِ راستین قامت، روحشان را از رجس و پلیدی منزه می دارند؛(انعام: 125)و چشمانشان را بر شهوات فرو می بندند و دامن از بی عفتی پاک می دارند.(نور: 30 و 31؛ مؤمنون:5 و احزاب: 59). اینان اگر به گناهی آلوده شوند، در صف توبه کنندگان اند.(توبه: 112. تحریم: 8).دل آشنایان به نور ایمان چون خدای خویش را به نیکی شناخته اند، تنها و پیوسته بر او توکل می کنند و چون به حسن عاقبت امیدوارند، صبوران را صبوری آموزگارند.(آل عمران: 200 و عنکبوت: 10).مؤمنان برای تقرب به درگاه محبوب، وسیله می جویند(مائده:35)، به عروه الوثقی، همان ریسمان محکم الهیکه در دست اهل بیت رسول خاتم است، چنگ می زنند(بقره: 256) و از صبر و نماز مدد می جویند(بقره: 153). اینان برای اینکه خدایشان آخرتشان را آباد سازد و در کوی رضوان جایشان دهد، مساجد، خانه های خدا در این دنیا، را آباد می کنند(توبه: 18)و برای رونق بازار دین و فراگیری دین، کوچ می کنند تا در سرچشمه ها سیراب شوند و سوغات آیین، ارمغان آورند.(توبه: 122)

در جامعه ایمانی، مؤمنان چون کسی در حق آنان تعدیکند، اهل گذشت هستند(جاثیه: 14؛ تغابن: 14) و با مؤمنان چنان اند که گویی برادران یک پدر و مادرند(حجرات: 10). ایثار و محبت(حشر: 9) رخسار هر روز جامعه اینان است و انفاق اموالشان(بقره: 254 و 267؛انفال: 2) هدیه ای مقرر در اموالشان. اینان چون انفاق می کنند و صدقه می دهند، آن را به منت ابطال نمی کنند.(بقره: 264)مؤمنان چنین اند که در رعایت اخلاقِ معاشرت اجتماعیکوشا هستند(نور:27 و 58؛ مجادله: 11) به برادرانشان سوء ظن ندارند و اعمال شان را با گمان خیر، تفسیر می کنند.(نور:12؛ حجرات:12) مؤمنان اهل تمسخر نیستند و دوستان ایمانی خویش را به ریشخند نمی گیرند.(حجرات: 11)اهل ایمان پروای کلام دارد؛ در کلامش به گناه نجوا نمی کند(مجادله: 9). مؤمن راستین درکلامش ثابت قدم است و چون زبانش به رنگ صدق است، هر آنچه می گوید خود نیز به آن عمل می کند (صف: 2). هرچند اینان خود از راست گویان اند اما چون فاسقی خبری برای آنان بازگویه کند دلیل و بینهطلب اند تا مبادا گرفتار شتاب عجولانه شوند.(حجرات: 6) مؤمن آن است که امانت دار خوبی است(مؤمنون: 8)؛ مؤمن آن است که عهد در مسلکش، مهر معتبری است و وفای به آن، پیمان محکمی.(مائده: 1؛ مؤمنون: 8)اظلم در قاموس مؤمنان تعریفی ندارد(نساء:19؛ مریم:60) و عدالت خوب صرف می شود.(نساء: 135؛ مائده: 8) مؤمنان، طرف دار صلح و آرامش اند(بقره:208)، اما اگر دشمنان خدا از در صلح درنیایند، از آنان تبعیت نمی کنند و شمشیر دشمنی هویدا می کنند؛ نه تنها بر آنان که حتی بر آنان که بیدلیل و بدون توشه علم در آیات خدا مجادله می کنند، خشم می گیرند(غافر: 35) و برای مشرکان آمرزش طلب نمی کنند.(توبه:113)

ایمان هدایت آفرین است

ایمان در مؤمنان هدایت می آفریند. هدایت آفرینی ایمان هم هرچند از لوازم ایمان است، امااهمیت این موضوع می طلبید که آن را عنوانی متمایز داده و جداگانه به آن پرداخته شود.در کلام خدا، ایمان هدایت می آفریند و موجب نزول رحمت می شود. برای مثال، در آیه 57 سوره یونس می خوانیم: «یا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْکُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدی وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ»یا در آیه 203 سوره اعراف تلاوت می کنیم: «قُلْ إِنَّما أَتَّبِعُ ما یُوحی إِلَیَّ مِنْ رَبِّی هذا بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ وَ هُدی وَ رَحْمَةٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ».در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که طبق بیان قرآن آنان که هدایت می شوند باید ایمان آورند(اسراء: 94 و کهف: 55)؛ یعنی ایمان و هدایت به حق در یک منزلیهم قرار دارند. آنان که ایمان می آورند، خداوند هدایتشان را فزونی می بخشد. جالب اینکه در آیات بسیاری بیان شده است که ایمان به قرآن برای مؤمنان هدایت می آفریند. این بیان در قالب های متفاوتی عرضه شده است. در مواردی گفته شده ایمان به قرآن مایه هدایت است،( اسراء: 9؛ کهف: 13) در جایی آمده است: شفا، هدایت و رحمت به همراه می آورد(یونس: 57) و در پنج موضع دیگر، ارمغان آن هدایت و رحمت خوانده شده است. همچنین در دو جا وعده به هدایت و بشارت(بقره: 97؛ نمل: 2) داده شده است و در جایی به هدایت و شفا.(فصلت: 44)

پی آوردهای ایمان

مراد از پی آوردها، مفاهیمی است که هم ردیف ایمان در آیات کتاب نور نازل شده است. برای مثال، در آیه 218 سوره بقره، ایمان هم نشین مهاجرت و جهاد در راه خدا بیان شده است: «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ الَّذینَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أُولئِکَ یَرْجُونَ رَحْمَتَ اللَّهِ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ». یا در آیه 18 سوره توبه، ایمان در کنار اقامه نماز، پرداخت زکات و خداترسی آمده است: «إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ أَقامَ الصَّلاةَ وَ آتَی الزَّکاةَ وَ لَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللَّهَ فَعَسی أُولئِکَ أَنْ یَکُونُوا مِنَ الْمُهْتَدینَ».جالب اینکه از 32 موضوعیکه در این تحقیق، پی آورد ایمان دانسته شده است، دقیقاً بیست مورد از آنها عنوانییکسان با لوازم ایمان دارد؛ همان لوازمیکه در آیات دیگر به آن اشاره شده است و عناوین دیگر نیز در امتداد همان مفاهیم است. این خود نشان می دهد که این هم نشینی ها در آیات، بی دلیل نیست...

گناه و ایمان

در لوازم ایمان گفته شد که مؤمنان گناه نمی کنند، شیطان بر آنها مسلط نیست و چون به گناهی آلوده شدند، دامن خود را به توبه می شویند، اما جای این سؤال هست که اگر مؤمنی به گناه آلوده شد، آیا از مرز ایمان خارج می شود؟ در تاریخ فرقه های اسلامی این مسئله همواره مسئله ساز بوده است. خوارج مرتکب کبیره را کافر می دانستند و در این مسئله با مرجئه و معتزله سر ستیز داشتند. تعجب در این است که قرآن خود به این مسئله پاسخ گفته و از آن غفلت شده است.در آیه 9 سوره حجرات می خوانیم: «وَ إِنْ طائِفَتانِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما فَإِنْ بَغَتْ إِحْداهُما عَلَی الْأُخْری فَقاتِلُوا الَّتی تَبْغی حَتَّی تَفی ءَ إِلی أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَیْنَهُما بِالْعَدْلِ وَ أَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ». این به این معناست که مؤمنان، حتی با ارتکاب گناه کبیره ای چون قتل که بارها بر حرمت آن در قرآن حذر داده شده و قاتلان وعده به آتش داده شده اند، از مرز ایمان خارج نمی شوند و با این ارتکاب هم هنوز اطلاق واژه مؤمن بر آنها خالی از اشکال است. شاید آیاتی را هم که وعده بخشش و غفران در آخرت به مؤمنان داده است، بتوان به عنوان مؤید آورد. وعده بخشش در آخرت، وعده بخشش گناهان است و با این حال، آیه از مرتکبان به مؤمن یاد کرده است. برای مثال، در آیه 9 مائده تلاوت می کنیم: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظیمٌ». یا در آیه 73 احزاب می خوانیم: «لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحیماً».

ایمان و راز نجات

مسئله دیگری هم که در تاریخ فرقه های اسلامی مقالاتی به خود اختصاص داده است، راز نجات است. آیا ایمان به تنهایی کفایت می کند یا اینکه عمل صالح هم در کنار ایمان شرط فلاح و رستگاری است؟

طبق تحقیق نگارنده،66 مرتبه ایمان و عمل صالح در کلام الله قرین هم شده اند تا اجردر آخرت، سرای پایدار نعمت ها، غفران، کفران سیئات، بهشت، رزق کریم و دخول در رحمت را تضمین کنند. آیه 82 سوره بقره را برایتبرک متن نقل می شود: «وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِکَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ».

در نُه آیه هم ایمان و تقوا به بهای بهشت، اجر عظیم، خیر، اجر آخرت، فتح و برکات، نجات از عذاب الهی و کفاره گناهان، قرین هم شده است. طبیعی است که مراعات تقوای الهی بدون رعایت اعمالیکه در شریعت الهی بیان شده است، میسور نخواهد بود...ایمان و اصلاح خویش راز کنار رفتن خوف و حزن بیان شده است(انعام: 48). در آیه دیگری سعی مشکور در گرو ایمان و سعی نهاده شده(اسراء: 19) و در آیه دیگری امنیت و آرامش به آنانی ارزانی شده استکه ایمان خویش را به ظلم دیگران آلوده نسازند(انعام: 82). در همه این موارد نیز به نوعی عمل شرط شده است. البته نا گفته نماند در آیاتی هم به صرف ایمان بسنده شده است. در برخی از این آیات وعده غفران برای ایمان داده شده است و در دسته ای دیگر وعده برداشته شدن عذاب. برای مثال، در آیه 193 آل عمران چنین می خوانیم: «رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِیاً یُنادی لِلْإیمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ کَفِّرْ عَنَّا سَیِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ».

در جمع بندی این دو گونه آیات می توان گفت:

اولاً: کافران آن هنگام که ایمان می آورند مقتضی غفران و بخشایش را برای خود فراهم می کنند. در آیه 153 اعراف آمده است: «وَ الَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّئاتِ ثُمَّ تابُوا مِنْ بَعْدِها وَ آمَنُوا إِنَّ رَبَّکَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحیمٌ»؛یعنی بعد از ایمان است که بخشش الهی نصیب می شود و ایمان شرط آن است و نه لزوماً شرط کافی آن. آیات احباط نیز می تواند مؤید این برداشتباشد(مائده: 5؛ احزاب: 19). ثانیاً: وعده برداشتن عذاب از کافران شاید به این دلیل باشد که آنان تا قبل از ایمان، به فروعات مکلف نبوده اند و بر نداشتن عمل صالح مؤاخذه نمی شوند، همان طور که فقها نیز در کتاب های فقهی خود نوشته اند که ایمان بعد از سال ها کفر، جبران گذشته می کند و لازم نیست نمازها و روزه های گذشته،قضا شود.

نقدی بر فهم شبستری

در ابتدای مقاله، وعده داده شد که قضاوت به خوانندگان محترم سپرده شد و از این وعده خویش تخطی نخواهد شد. از آنچه تا کنون در تبیین تفسیر ایمان به روایت آیات قرآن باز گویه شد، عیار و نقد سخن را در کف آورده اید. تاکنون نیز سخن به درازا کشید و کلام را تفصیل بیش از این نباید. تنها در این مجال پایانی، نکته هایی نکاتی را تیتر وار دوباره مرور می کنیم تا پراکندگی مطلب، ذهن شما را آشفته خاطر نسازد. از آنجا که این مطالب تنها مروری است بر آنچه گذشت، در این سیر تنها به ذکر عناوین بسنده می شود و از ارجاع دوباره به پی نوشت، اجتناب می شود.

1.جناب مجتهد شبستری در مجموع گفتار خویش در باب ایمان، نُه ادعا دارد. به نظر بنده، دو ادعا اصلی است: ادعای اینکه ایمان یک حس معنوی است و نه عقیده و ادعای اینکه ایمان ایدئولوژی نیست. سایر موارد کلام ایشان فرع بر همین دو مبنا است. طبیعی است وقتی ایشان ایمان را به حسی معنوی و تجربه ای دورنی فروکاهد، دیگر ایمان، متفکرانه نخواهد بود، معیار دینی بودن به تجارب دینی خواهد بود، مؤمنان هر عصری تجربه ای جدید خواهند داشت، ایمان باید دائم نو شود و نهادهای دینی باید پیوسته پالایش شوند، ایمان هویت فردی خواهد گرفت و شریعت نمی تواند جاودانهباشد. و طبیعی خواهد بود اگر تفسیر ایشان در مورد ایمان پذیرفته نشود، تمام این نتایج نیز از پایه ویران می شوند. پس ابتدا باید شاقول بر آن دو خشت اول، گذاشته و پایه را تراز کرد.

2.در بررسی آن دو ادعای اصلی می توان گفت: در استعمال لفظی واژه ایمان ـ همان طور که ارائه شد ـ چیزیکه بر نقش حس درونی در ایمان دلالت داشته باشد، وجود ندارد و ناگزیر سراغ استعمالات اصطلاحی آن باید رفت. در بیانی که از متعلقات ایمان گذشت، ایمان بارها در گرو ایمان به خدا، رسولان، وحی و تمام آنچه خداوند نازل کرده است، قرار گرفت. آیا اینها غیر از عقاید و ایده های ایدئولوژی اسلام است؟ اصلاً به همین دلیل است که قرآن می گوید: چون آیات بر مؤمنان تلاوت می شود، ایمانشان فزونی می یابد.(انفال: 2؛ توبه: 124). جناب شبستری در جایی آورده اند که ایمان، گزاره ای نیست. شاید تا به حال آیه 31 سوره مدثر را تلاوت نکرده باشند:«وَ ما جَعَلْنا أَصْحابَ النَّارِ إِلاَّ مَلائِکَةً وَ ما جَعَلْنا عِدَّتَهُمْ إِلاَّ فِتْنَةً لِلَّذینَ کَفَرُوا لِیَسْتَیْقِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ یَزْدادَ الَّذینَ آمَنُوا إیماناً وَ لا یَرْتابَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ لِیَقُولَ الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ وَ الْکافِرُونَ ما ذا أَرادَ اللَّهُ بِهذا مَثَلاً کَذلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ وَ ما هِیَ إِلاَّ ذِکْری لِلْبَشَرِ». در بیان قرآن علم به تعداد نوزده فرشته عذاب هم ایمان دانسته شده است. آیا این گزاره نیست؟ تجربه ایشان از نوزده فرشته چه طعمی دارد؟! در مقاله به لوازم و پی آوردهای ایمان هم اشاره شد. آیا آن آثار تنها بر حس دورن تکیه داشت یا ظهورشان در فعل و عمل مکلفان بود؟ در قرآن ایمان مؤمنان به محک اعتقاد به توحید و حقانیت دین، اطاعت از خدا ورسول و اولوالامر، زکات و نماز، صلح و برادری، جهاد و قطع رابطه با دشمن، رعایت عدالت و پرهیزگاری و صد غیر شناخته می شود و نه لزوماً به حسی دورنی. در آیاتِکتاب وحی،استکبار مهم ترین مانع ایمان، بیان می شود و استکبار، خوی نپذیرفتن حق و حقیت است و نه قساوت در برابر جذبه های عرفانی.

در بخشیکه با عنوان «ایمان عالمانه است» آمد، به آیاتیکه ایمان را از سنخ علم راسخان بیان می کرد، اشاره شد. در آنجا گفته شد که قرآن ایمان مؤمنان را از روی علم به حقانیت می داند. آن وقت باز جناب شبستری می فرمایند ایمان عقیده و ایدئولوژی نیست! قرآن خود می گوید: من برای آنان که ایمان آورده اند، مایه هدایت هستم. می گوید: ایمان هدایت آفرینی می کند و نه شور و جذبه. شاید برخی چنین توجیه کنند که منظور از هدایت، همین ره یافتن به حس درون است، پس خواهیم گفت که منظور، هدایت راه است که قرآن می گوید: هر آن کس بعد از ایمان کفر ورزد، راه را گم کرده است:«فَمَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ مِنْکُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَواءَ السَّبیلِ».(مائده: 12)

آری! کسی منکر نمی شود که ایمان در قلب ها می گنجد، ولی این بدینسبب است که باور و تسلیم در دل جای می گیرد و چون در دل جای گرفت، خضوع و خشوع می آورد و در پی آن، عمل و تسلیم به شریعت. قرآن خود در دو موضع مؤمنان حقیقی را چنین وصف کرده است: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیماناً وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَالَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَأُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ(انفال: 2-4) و«وَ الَّذینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فی سَبیلِ اللَّهِ وَ الَّذینَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ»(انفال: 74)؛ یعنی گرچه ایمان در دل هایشان نقش می بندد و معرفتشان به آیه آیه قرآن بر ایمانشان می افزاید، اما ایمان بر افعالشان هم جاری می شود، براساس آن، هجرت و جهاد کرده، انفاق نموده و نماز به پا می دارند. مؤمنان حقیقی اینان اند و خداوند در بهترین سرای، میزبانشان خواهد بود.

3.در اجتهاد مجتهد شبستری ایمان در عهد رسولان متفکرانه نبوده است. اینک شما پس از مطالعه بخش «ایمان عالمانه است»، تعجب خواهیدکرد که ایمان در اصل تهفه عالمان باشد و عالمانه نباشد!

در بخش مؤمن در ترازوی صفات اخلاقی نیز بیست آیه را یادآور شدیم که چشم مؤمنان را «آیه بین» توصیف کرده بود. در آیه 99 سوره انعام آمده است:«وَ هُوَ الَّذی أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَخْرَجْنا بِهِ نَباتَ کُلِّ شَیْ ءٍ فَأَخْرَجْنا مِنْهُ خَضِراً نُخْرِجُ مِنْهُ حَبًّا مُتَراکِباً وَ مِنَ النَّخْلِ مِنْ طَلْعِها قِنْوانٌ دانِیَةٌ وَ جَنَّاتٍ مِنْ أَعْنابٍ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُشْتَبِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ انْظُرُوا إِلی ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ یَنْعِهِ إِنَّ فی ذلِکُمْ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ». تعجب می کنم از ایمانیکه به تفکر در اسرار و آیات نیاز نداشت و خدا اهل ایمان را به آن می خواند! هر چند واژه تفکر و تعقل، واژه بسیار پر بسامدی در قرآن است، همین یک آیه منکران و معاندان را بس است که می فرماید:«وَ هُوَ الَّذی مَدَّ الْأَرْضَ وَ جَعَلَ فیها رَواسِیَ وَ أَنْهاراً وَ مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ جَعَلَ فیها زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ». (رعد: 3).

4.«ایمان و آزادی» تجربه دین را معیار دین معرفیکرده است؛ یعنی حرکتی اگر تجربه افزود، دینی است و در غیر این صورت دینی نخواهد بود. در نقد و بررسی باید گفت: شکی در این نیست که ایمان درجات دارد و ایمان در درجات بالای خود همراه کشف و شهود هایی است که همگان از آن بهره ندارند. هر چه ایمان بالاتر رود، سکینه الهی بیشتر نصیب مؤمنان می شود(توبه: 26، فتح: 4 و 26) و قلبشان به اطمینان بیشتری می رسد(بقره: 260) و در آنجاست که حتی تجلی خدا بر کوه را هم می بینند.(اعراف: 143) اما مگر نه این است که دین برای هدایت آمده است و هر چه به هدایت نزدیک تر شویم، دین را بهتر درککرده ایم. پس دینی بودن به معیار هدایت سنجیده می شود و هدایت در قرآن به معیار ایمان و عمل سنجش شده است. در آیه 82 سوره طه، آمده است:«وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدی»؛ یعنی هدایت بعد از ایمان و عمل صالح است. دست کم به 66 مورد که ایمان در کنار عمل صالح آمده بود اشاره شد. درلوازم و پی آوردهای ایمان نیز این اعمال صالح و صفات نیک مو به مو آمده است. اگر قرار است دین معیاری داشته باشد، همان ایمان است و معیار ایمان همان استکه در لوازم ایمان گفته شد. هر چند در لوازم ایمان به چند صفت درونی هم اشاره شد، اما در مقابل حجم انبوه سایر آیات و نشانه های ایمان، چیزی نبود که رخ نمایان کند و مورد تأکید باشد.

  1. دو دیگر از ادعاهای نویسندهاین استکه هر عصری تجربه ای متفاوت از ایمان خواهد داشت و ایمان مدام در مسیر نو شدن است. ادعا شده استکسی نمی تواند بگوید تمام حقیقت را یافته ام و فهم کسی برای دیگری حجت نیست. هرچند پاسخ این ادعا ها سال هاست در طرح معرفت شناسی اسلامی داده شده است، اما اینک سخن من با کسی است که هرمنوتیککتاب و سنت را می داند. سؤالم این است که پس آیه 27 سوره ابراهیم و امثال آن را چگونه باید فهم کرد تا کلام سازگار باشد: «یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ»؛ خداوند آنان را که ایمان آورده اند به قول ثابت تثبیت کرده است. ایمان گوهرش قول ثابت است. مؤمن اگر مؤمن باشد دیگر به حق ایمان آورده و حق چون از خداوند صادر شده است، هر روز رخ دگرگون نمی کند. شاید آنان که خدایانشان در مسیرِ شدن و تکامل باشند، هر روز به رنگی باشند، اما خدای مسلمانان یگانه بوده است و یگانه خواهد بود. بله! از ما انسان های معمولیکسی نمی تواند ادعا کند که به تمام حقیقت دست یافته است، ولی خداوند بخلی از بیان تمام حقیقت نداشته و پیامبرش آن را به تمام و کمال برای ما بازگو کرده است و به همین سبب، شرط ایمان، ایمان به تمام کتاب بیان شده است:«أَفَتُؤْمِنُونَ بِبَعْضِ الْکِتابِ وَ تَکْفُرُونَ بِبَعْضٍ فَما جَزاءُ مَنْ یَفْعَلُ ذلِکَ مِنْکُمْ إِلاَّ خِزْیٌ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یُرَدُّونَ إِلی أَشَدِّ الْعَذابِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ».(بقره: 85)آری! فهم ما انسان ها چون برای دیگران حجت نبوده است، خداوند انبیا و اصیا را فرستاده و آنان را حجت قرار داد تا با تبعیت کامل از آنان به اختلاف نیفتیم.

این را هم باید بیفزایم که هر چند فهم کامل و تام برای معصومان است، اما این بدان معنا نیست که مؤمنان هیچ فهمی ندارند.چگونه فهم نداشته باشند و به فهم و تدبر و تعقل فرمان یافته باشند؟ چگونه به امر به معروف و نهی از منکر مکلف شده باشند و معروف و منکر را نشناسند؟ دست کم می بایستی به همین میزان، فهم معروف و منکر را داشته باشند یا معروف و منکر به گونه ای ثابت در همه اعصار برایشان معرفی شده باشد و از آن تبعیت کنند.

6.در کلام ایشان تمام ماهیت ایمان به ارتباطی زنده و حاضرانه با خداوند تفسیر شده بود. این مطلب انکار ناشدنی است که تخاطب مؤمن با خدایش جزء ایمان است، اما آیا همه ایمان همین است؟ آیا تمام درجات ایمان در این مرحله مساوی هستند؟ دست کم ایمان به وحی و آن چه به پیامبران نازل شده است،یکی از متعلقات اصلی ایمان است و حال آنکه این ایمان، ایمانی غایبانه است.

7.کلام دیگر نویسندة مقالات کتاب ایمان و آزادی، بر لزوم پالایش نهادهای دینیتکیه دارد. در این کلام و لزوم آن بحثی نیست. بالأخره ممکن است در هر عصری عده ای فهم ناصحیحی از ایمان داشته باشند و مصلحان باید علم اصلاح بر دوش کشند و این دقیقاً همان کاری است که نگارنده این سطور اکنون در صدد آن است.

8.ادعای دیگر این بود که ایمان، هویت فردی دارد و جمعی نیست. باید پاسخ را در خلال ایمان پژوهییافته باشید. به فرض که اطاعت خدا و رسول و اولوالامر که مخاطبش مؤمنان اند، هویت جمعی نداشته باشد، اما امر به معروف و نهی از منکر را چه باید گفت؟ قرآن مؤمنان را اولیای هم خوانده و به واسطه این روح جمعی شان، از آنان خواسته استکه در هدایت جمع خویش تلاش کنند و فردگرا نباشند. این آیه 71 سوره توبه است که می گوید:«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ یَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ یُطیعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیمٌ». اصلاً مگر می شود مؤمن، مؤمن باشد و برای اصلاح جامعه قدم بر ندارد. بارها در قرآن فریادهای ایمان مؤمن بنی اسرائیلرا شنیده ایم؛ فریاد سر می کشید تا اصحاب خفته را بیدار کند. قرآن نام او را به اسم ایمانی اش خطاب می کند. معلوم می شود، در روح ایمان، فردیت نخفته است و ایمان فراتر از فرد است. در آیاتی که در وصف مؤمنان ارائه شد، آیات بسیاری بود که خطابش جمع مؤمنان بود، نه فرد مؤمن. آیات جهاد، هجرت، رعایت عدالت و دوری از ظلم، احکام برادری مؤمنان و احکام معاشرت مؤمنان، انفاق، قرض الحسنه و بسیاری دیگر از این اوامر اصلاً در جمع معنا می یابد و اسلام خواسته است تا مؤمنان در جمع خویش ایمان خویش را به ظهور رسانند. اصلاً ایمان آمده است تا هویت فرهنگی جمع را تغییر دهد. وقتی عرب های عصر رسول هنوز به عمل جاهلی«ظهار» رفتار می کردند، آیه مجازات آنها نازل شد و در نهایت، چنین وحی شد:«ذلِکَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ» (مجادله: 4)؛ معنایش این است که برای اینکه فرهنگ جاهلی از جامعه شما رخت بندد و به فرهنگ ایمان در آیید، باید حدود خدا را رعایت کنید. در قرآن بارها برای بی فرهنگی ها و بی ایمانی ها حدود و مجازات هایی اعلام شده است. جالب اینکه از مؤمنان خواسته شده است در اجرای این حدود، ثابت قدم باشند تا جامعه خویش را بتوانند اصلاح کنند و جالب تر اینکه در اجرای همین حدود هم مؤمنان را خوانده است که شاهد بر اجرای آن باشند تا از تعذیب یکی، دیگران هم تنبیه شوند: «الزَّانِیَةُ وَ الزَّانی فَاجْلِدُوا کُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْکُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فی دینِ اللَّهِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لْیَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنینَ» (نور: 2). براستی اگر تنها هدف، ایمان افراد بود، این همه سخت گیری در اجرای حدود برای چیست؟

9.ایشان در کلام دیگری بر جاودانگی شریعت مهر بطلان زده اند. هرچند نکته اصلی این کلام بامسئله ایمان ارتباطی ندارد و باید در بحث خاتمیت و قلمرو دین پی گرفته شود، اما ذکر یک نکته خالی از فایده نیست و آن اینکه آن، چه خدایی در مسند ایمان اینان قرار گرفته استکه می فهمد که روزی شریعت باید ختم شود و دین کامل شود(مائده: 3)، و اینان می فهمند که او نباید چنین می فهمیده است؟ چه بد خدایی درست کرده اند که در ختم رسالت هم راه را نمایان نکرد و خلق را به خود واگذار کرد!

نتیجه گیری

ایمان، باوری عالمانه است که در قلب می نشیند و دل را در مقابل خداوند نرم می کند. ایمان درجات و مراحل گوناگونی دارد و هر مرحله و رتبه ای از آن آثار و لوازمی دارد. هر که ایمانش محکم تر است، دلش خاشع تر و تنش در عمل کوشا تر است. در قرآنِ فراروی ما، مؤمنان به جای این همه دعوت بر تجربه دینی، دعوت به تفکر و تعقل و تدبر شده اند. در این کتاب، ایمان، عقد پیمان هدایت است. نمی شود ایمان باشد و راه در حاشیه باشد. اصلاً ایمان، همان پیمان وثیقی است که دل را در برای قدم گذاشتن در این راه بی نهایت، هموار می کند و سختی های راه را می کاهد. هرمنوتیک فهم را اگر خوب واکاویده باشیم، ایمان را در آخرین کتاب هدایت، هدیه عقل به قلب فهم خواهیم کرد و با تلاوت آیه هایش اجتهاد مجتهد شبستری را اجتهادی در مقابل نص قرآن توصیف خواهیم کرد.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر