در روزهای بعد از پلاسکو، حساسیت رسانهها و مسئولان در ارتباط با سختی کار آتشنشانها اوج میگیرد. همه انتقاد میکنند که چرا امکانات آتشنشانها محدود است، چرا جانشان در معرض خطر است، چرا شغلشان سخت و زیانآور محسوب نمیشود و هزاران چرای دیگر؛ همه انتقاد میکنند و وعده میدهند اما زمان که میگذرد به هیچیک از وعدهها عمل نمیشود.
به گزارش به نقل از ایلنا، شعلههای آتش همواره زبانه میکشند؛ همیشه، همه جا؛ خانه، کارگاه، کارخانه یا مجتمع؛ فرقی نمیکند. فرسودگی فضاهای شهری، رعایت نکردن اصول ایمنی و سهلانگاریهای پیاپی، آتشسوزیهای مدام و پر از تلفات را ناگزیر میکند؛ شعلههای کوچک گُر میگیرند، دیوارها، سقفها در لهیب گرگرفتگی میسوزند و همواره مردانی هستند که جانشان را کف دست میگذارند و به دل شعلهها میزنند؛ مردانی که شغلشان از جنس خطر، حادثه، سوختگی و مرگ است؛ مردانی که شغلشان رفتن به دل آتش است اما ققنوس نیستند تا هر بار بتوانند از دل شعلهها، سالم بیرون بیایند، پر بکشند، بالا بروند و اوج بگیرند؛ لاجرم جان و سلامتیشان را در راه نجات جان دیگران میگذارند؛ آن هم با تحمل مشقات فراوان.
«محمد مهدوی» آتشنشان منطقه هفتِ عملیاتی تهران که این روزها در بخش مردان بیمارستان پارس بستری است، یکی از همین آدمهاست که جانش تحمل این همه دود و سوزش را نداشتهاست. همکارانش که تماس میگیرند، میگویند حال محمد خوب نیست... محمد این روزها اصلا خوب نیست.
بعد از حادثه پلاسکو، حادثه آتشسوزی دیگری رخ میدهد که چندان در رسانهها بروز نمیکند؛ حداقل قهرمانان پشت پردهاش از چشمها پنهان میمانند. در یکی از روزهای آبانماه 96، یکی از واحدهای پالایشگاه نفت تهران در یک بعدازظهر جمعه دچارحریق شد. در این حادثه، ده نفر از کارکنان پالایشگاه، جان خود را از دست میدهند اما اطفاء حرق هم به این سادگیها نیست؛ آتشنشانان با صرف وقت طولانی و در شرایط بسیار سخت، شعلههای آتش را مهار میکنند.
محمد مهدوی در تیم عملیاتی همان حادثه فعالیت میکرد که حالا بعد از چند ماه، در بیمارستان بستری شده. همکاران محمد میگویند نگران خودش و خانوادهاش هستیم؛ نگران اینکه ازکارافتادگی و بیماریِ ناشی از حادثهی کار او را نپذیرند و آیندهاش دچار مشکل شود؛ میگویند با او صحبت کنید؛ تماس بگیرید؛ بگذارید حرفهایش، دغدغههای شنیده شود.
تلفن که زنگ میخورد، خودش گوشی را برمیدارد؛ صدای محمد، کمرنگ است؛ از دورها میآید؛ از خیلی دور؛ صدایش از جنسِ سوختن و دمبرنیاوردن است:
«بیماریام به همان حادثه چند ماه پیش برمیگردد که الان خودش را نشان داده؛ مجاری تنفسیام مشکلدار شده؛ دکترها میگویند عواقب همان حادثه است؛ میگویند همه مجاری تنفسیام عفونت کرده؛ سینوس، گلو؛ ریهها و گوشها. فعلا که پشت سرهم فقط دارو تجویز میکنند؛ قرص پشت قرص، تزریق پشت تزریق، چند روزی است بیمارستان بستری هستم و مشخص هم نیست که کی ترخیص میشوم.»
او میگوید در ماههای بعد از حادثه، مشکلش ذره ذره شروع شده، به آهستگی پیش رفته تا به اینجا رسیده؛ مشکلی که او را از خیلی از امتیازات محروم کردهاست:
«هم از درجه جا ماندم و هم از همدورهایهایم عقب افتادم؛ به خاطر مشکل تنفسیام نتوانستم تستهای عملیاتی را با موفقیت از سر بگذرانم و خُب مشخص است وقتی نتوانی تست بدهی، از درجه هم خبری نیست. اوایل نمیدانستم مشکل از چیست؛ نمیدانستم چرا کمتوان و کمانرژی شدهام؛ اما بعدها فهمیدم که دود دمار از ریههایم درآورده....»
او از نیروهای کارمندی (رسمی) آتشنشانی منطقه هفت عملیات تهران است. از او در ارتباط با واکنش مسئولان آتشنشانی مربوطه میپرسیم؛ اینکه آیا اگر نتواند سرپا شود و دوباره عملیات برود، بیماری او را میپذیرند و به راحتی به او از کارافتادگی میدهند یا نه؛ میگوید: به این راحتیها قبول نمیکنند؛ به خصوص که خیلی از حادثه گذشته؛ قبل از هرچیز، گزارش حادثه میخواهند؛ این گزارش را باید ابتدا مدیر عملیات موردنظر و بعد رئیس منطقه امضا کنند؛ نمیدانید بعد از گذشت چند ماه چقدر سخت است که گزارش حادثه تایید شود و در موردش اقدام کنند.
او میگوید: یکی از مشکلات این است که با وجود سختی کار و مشکلات جسمانی، نمیتوانم قبل از پنجاه سالگی بازنشست شوم؛ بازنشستگی پیش از موعد ما کارمندانِ آتشنشان، مثل کارگریها نیست؛ شرط سنی دارد.
چند ماه قبل از این حادثه، حادثه پلاسکو رخ میدهد؛ بیست آتشنشان در این آتشسوزیِ مهیب، جانشان را بر سر نجات جان دیگران میگذارند، زیر آوار میمانند و شهید میشوند؛ در روزهای بعد از این حادثه، حساسیت رسانهها و مسئولان در ارتباط با سختی کار آتشنشانها اوج میگیرد؛ همه انتقاد میکنند که چرا امکانات آتشنشانها محدود است؛ چرا جانشان در معرض خطر است؛ چرا شغلشان، سخت و زیانآور محسوب نمیشود و هزاران چرای دیگر؛ همه پشت هم انتقاد میکنند؛ هم انتقاد میکنند و هم وعده میدهند؛ اما زمان که میگذرد به وعدهها عمل نمیشود.
نادر مرادی (عضو شورای اسلامی کار سازمان آتشنشانی تهران) از اجرایی شدن وعدهها انتقاد دارد و میگوید: آتشنشانها همچنان بلاتکلیفند و هزینه میدهند؛ آن هم هر روز و هر ماه.
وی با بیان اینکه آتشنشانان به دو دسته کارگری و کارمندی تقسیم میشوند و هم اکنون تنها مشاغل بخش کارمندی سازمان آتشنشانی در ردیف مشاغل سخت قرار گرفته که این به هیچ وجه کافی نیست، میگوید: وقتی در صف مقدم مقابله با آتش باشی و شب تا صبح بیدار، چنین بیتوجهی قطعا سنگین و غیرقابل درک است. از همین رو بارها از سازمان تامین اجتماعی و مسئولان اداره کل بیمهای غرب تهران که درخواستها در آنجا رسیدگی میشود، خواستهایم در اینباره با ما همکاری کنند تا کارگران آتشنشان نیز از مزایای قانون مشاغل سخت و زیانآور بهرهمند شوند.
عضو هیات مدیره کانون شوراهای اسلامی کار استان تهران اینطور ادامه میدهد: سال گذشته باتوجه به فاجعه فرو ریختن ساختمان پلاسکو و شهادت جمعی از آتشنشانان، با پیشنهاد نمایندگان مجلس، مشاغل کارگری آتشنشانی در برنامه ششم توسعه جزو مشاغل سخت و زیانآور قرار گرفت؛ با این حال تاکنون توجهی به الزمات قانونی آن نشده است. انگار که سانحه پلاسکو به دست فراموشی سپرده شده و رشادت نیروهای آتشنشانی کاملا از یادها رفته است.
مرادی البته باور دارد که آتشنشانان گروه کارمندی هم با مشکلات زیادی روبرو هستند از همین رو میگوید: از حدود 4 سال پیش این آتشنشانان نیز در لیست مشاغل سخت و زیانآور قرار گرفتند؛ اما به دلیل اینکه تابع قانون نظام هماهنگ پرداخت کارکنان دولت هستند، با 20 سال سابقه و داشتن شرط سنی 50 سال بازنشسته میشوند که این شرط سنی به نوبه خود مشکلزاست؛ اگر فردی در 25 سالگی وارد شغل آتشنشانی شود قاعدتا براساس قانون سخت و زیانآور باید در 45 سالگی بازنشسته شود؛ اما به دلیل وجود شرط سنی 50 سالگی عملا امکان بازنشستگی این افراد وجود ندارد؛ لذا باید این شرط برداشته شود وگرنه این قانون برای بخش کارمندی هم کارایی ندارد.
فعالان صنفی و کارگری معتقدند باید بیش از اینها به آتشنشانها رسیدگی شود؛ باید این آدمها که جانشان را کف دست میگذارند و به دل آتش میزنند، تجهیزات کافی به همراه داشته باشند؛ باید بتوانند پیش از موعد بازنشست شوند و بیماریهای شغلیشان جدی گرفته شود.
محمد مهدوی، متاهل است؛ همکارانش میگویند نگرانیم؛ اول برای خودش، بعد برای خانوادهاش؛ میگویند وقتی برای دیدنش به طبقه چهارم بیمارستان پارس میرویم، اتاق 425، تجسم آیندهی خیلی از ما آتشنشانهاست؛ با ریههایی پر از دود، ولو شده روی تخت بیمارستان و نگران آیندهای که دودی رنگ است.