ماهان شبکه ایرانیان

حدیث صحیفه و قلم (۳)

احتمال جعل؟!   احتمال جعل این حدیث از سوی دشمنان اسلام برای ایجاد اختلاف بین مسلمانان، علاوه بر مخالفت با قرائن یاد شده، در صورتی پذیرفتنی است که شواهدی آن را تایید کند؛ یا افراد جاعل و ضعیف در سند حدیث حضور داشته باشند و سند حدیث مورد خدشه باشد و یا محتوای حدیث بیانگر مطلبی باشد که بتواند قرینه بر جعل حدیث باشد؛ در حالیکه در این حدیث هیچ ...

حدیث صحیفه و قلم (3)

احتمال جعل؟!
 

احتمال جعل این حدیث از سوی دشمنان اسلام برای ایجاد اختلاف بین مسلمانان، علاوه بر مخالفت با قرائن یاد شده، در صورتی پذیرفتنی است که شواهدی آن را تایید کند؛ یا افراد جاعل و ضعیف در سند حدیث حضور داشته باشند و سند حدیث مورد خدشه باشد و یا محتوای حدیث بیانگر مطلبی باشد که بتواند قرینه بر جعل حدیث باشد؛ در حالیکه در این حدیث هیچ کدام از این دو مورد مشاهده نمی شود:
1. نقل های متعدد با سندهای معتبری از این حدیث - حداقل در میان اهل سنت - داریم که احتمال جعل را در سند حدیث نفی می کند. بزرگان اهل سنت به رغم اینکه بر نقل کردن روایت هایی که خلاف اندیشه های آنان است. تعمد دارند و بسیار بر آن سخت گیری می کنند. اما تنها بخاری هفت بار این حدیث را به نقل های مختلف در صحیح خود می آورد و مسلم، سه بار. ابن ابی احدید (2) و ذهبی که تعصب و سخت گیری خاصی دارد، بر صحت این حدیث ادعای اتفاق می کنند (السیره النبویه: ص 384). به دلیل محکمی سند این حدیث است که تلاش آنان بر این بوده که یا نام خلیفه دوم را در حدیث نیاورند، یا الفاظ آن را مقداری نرم تر بسازند و مثلاً به جای «یهجر»، «أهجر» یا «قد غلب علیه الوجع» بگویند و یا به توجیه رفتار و گفتار او بپردازند.
2. محتوای این حدیث هم امری جدید و غیر روشن نیست که بتواند اختلاف میان تشیع و اهل سنت را تشدید کند. اختلافات ما با اهل سنت در مباحث اعتقادی، عمیق تر و صریح تر از این رویداد است. ما در مساله امامت، به صراحت با دیدگاه اهل سنت مخالفیم و به جز امامان معصوم (ع)، خلفا و زمامدارانی را که آنها قبول دارند، غاصب حق اهل بیت (علیه السلام) می دانیم. بر اقدامات خلفا و صحابه نقدهای جدی داریم و ... بنابراین این حدیث مطلب جدیدی ندارد که موجب تشدید اختلاف بین شیعیان و اهل سنت شود.
ممکن است گفته شود که تعبیرات تندی که در این حدیث به خلیفه دوم نسبت داده شده است، امری است که می تواند موجب اختلاف شود. اما این سخن هم قابل پذیرش نیست؛ زیرا اولاً خود اهل سنت این سخنان را پذیرفته اند و بیش از ما نقل کرده اند و مخالف شأن مقتدای خود ندانسته اند. ما که کاسه داغ تر از آش نیستیم. ثانیاً از خلیفه دوم، نظیر این سخنان، تازگی ندارد و در سیره عملی او در زمان پیامبر و بعد از ایشان موارد متعدد از اینگونه تندروی ها را می توان مشاهده کرد.
برای نمونه برخی از اینگونه اقدامات آشکار و غیر قابل انکار خلیفه دوم عبارتند از:
الف: تخلف از قرار گرفتن در لشکر اسامه بن زید یکی از این موارد است. پیامبر (صلی الله علیه و آله)، در آخرین روزهای عمر شریفشان سپاهی را به فرماندهی اسامه بن زید برای جنگ با روم مجهز کردند که خلیفه اول و دوم از جمله افراد این سپاه بودند. آن حضرت وقتی اکراه برخی از افراد را دیدند، مکرر می فرمود: «به سپاه اسامه ملحق شوید! و لعن فرمود کسانی را که از همرهی لشکر او سرباز زدند» (الطبقات الکبری؛ ج 4 ص 67 و )این مطلبی روشن و غیر قابل انکار در منابع شیعه و اهل سنت است. اگر کسی بخواهد به جهت حفظ شأن خلیفه دوم، حدیث صحیفه و دوات را انکار کند، باید ماجرای سپاه اسامه و تخلف آن دو را هم انکار کند.
ب: نمونه دیگر مخالفت خلیفه دوم با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در رخداد صلح حدیبیه است که او و عده ای از هم فکران او به صراحت با پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) مخالفت کردند و موجب شد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) برای از بین بردن فتنه، مجدداً از یاران خود بیعت بگیرد که به بیعت رضوان معروف است. (3)
انکار وفات پیامبر (صلی الله علیه و آله) سوزاندن احادیث نبوی بعد از رحلت آن حضرت و منع نقل و نگارش حدیث، بدعت های معروف خلیفه دوم و دیگر موارد همه بیانگر روحیه خاص او است.

اختلاف تعابیر نقل شده در این روایت
 

از خلیفه دوم، دو جمله مهم در این رخداد نقل شده است. در بیان جمله دوم «حسبنا کتاب الله» اختلاف معنایی بین نقل ها وجود ندارد، اما جمله اول با تعابیر متعددی نقل شده است. عمده ترین نقل های این جمله عبارتند از:
ان رسول الله قد غلب علیه الوجع (صحیح البخاری: ج 7 ص 9 و مشابه آن در ج 5 ص 137-138 و از همین راوی با عبارت ها مشابه: ج 1 ص 37 و ج 8 ص 161)؛ فقالوا ما له اهجر؟ (همان: ج 4 ص 66)؛ فقالوا ما شانه اَهجر؟ (همان: ج 5 ص 137؛ صحیح مسلم: ج 5 ص 75؛ مسند احمد: ج 1 ص 222)؛ فقالوا هجر رسول الله (صحیح البخاری: ج 4 ص 31)؛ فقالوا ان رسول الله یهجر(صحیح مسلم:ج5 ص76)؛فقالو رسول الله یهجر (مسند احمد: ج 1 ص 355)؛ فقالوا هجر هجر رسول الله (فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: ج 18 ص 101)؛ فقالوا انما یهجر رسول الله (الطبقات الکبری: ج 2ص 243).

نکات
 

1. همه نقل های فوق از یک رخداد و از یک جمله حکایت دارند. بنابراین باید دید آیا می توان تشخیص داد که کدام اصلی و کدام تغییر یافته کلمات اولیه است. توجه به برخی قراین روشن می سازد که جمله خلیفه دوم، تصریح به نسبت هذیان گویی (نعوذ بالله) به پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده است و راویان این ماجرا یا نویسندگان کتاب ها، تعابیر آن را ملایم تر ساخته اند.
2. در بیشتر نقل هایی که نام گوینده سخن آمده تعبیر «یهجر» نیامده است. اما در مواردی که نام گوینده مشخص نشده، تعبیر یهجر آمده است.
3. نقل ابوکر جوهری به روشنی نکته فوق را تایید می کند. در این نقل راوی می گوید: عمر سخنی گفت که معنای آن «قد غلب علیه الوجع» است که نشان می دهد این عبارت نقل به معنای عبارت اصلی بوده است، و راوی به جهت تندی آن، خود لفظ را نقل نکرده است. (4)

توجیهات اهل سنت درباره این کلمه:
 

در این که گوینده این سخن خلیفه دوم بوده است، تردیدی نیست. عموماً این مطلب را که «هجر» در مورد مریض به معنای هذیان گفتن است، پذیرفته اند، اما برای توجیه سخن او بسیاری گفته اند که این کلمه استفهام انکاری است و اصل نقل، «اَهجر» بوده است، یعنی آیا پیامبر هذیان می گوید؟ یعنی درست نیست که پیامبر هذیان بگوید. حتی برخی مثل قاضی عیاض در شرح صحیح مسلم گفته است که این جمله خلیفه دوم در مقابل کسانی بود که با آوردن صحیفه و دوات مخالفت کردند و خلیفه دوم با آنها اینگونه برخورد کرد که آیا شما گمان می کنید پیامبر هذیان می گوید؟
روشن است که اینگونه توجیهات هیچ مبنای منطقی ندارد. اگر هم بپذیریم که اصل کلمه «اَهجر» بوده است - هر چند شواهد خلاف آن است - و استفهام انکاری بوده است، چرا به دنبال آن «حسبنا کتاب الله» گفت؟ چرا پیامبر (صلی الله علیه و آله) ناراحت شدند؟ چرا زنان وعده ای از افراد با این کلام او به مخالفت پرداختند. کاملاً در نقل های متعدد این حدیث روشن است که پس از برخورد تند خلیفه دوم اختلاف و جنجال ایجاد می شود؛ نه آنکه در مقابل مانعین نگارش وصیت بایستد.
برخی هم گفته اند از سر دلسوزی به حال پیامبر (صلی الله علیه و آله) به طور ناگهانی سخنی بر زبان او جاری شد و منظور او ظاهر این سخن نبود. برخی هم سعی کرده اند الفاظ ملایم تری را مثل «قد غلب علیه الوجع» را مورد بحث قرار دهند و به آن تعبیر تند بپردازند.

علت مخالفت خلیفه دوم از زبان وی
 

به هر حال در جاری شدن این کلمات بر زبان خلیفه دوم نمی توان اشکال جدی کرد، اما صرف نظر از نحوه سخن گفتن، امر مهم تر این است که در این ماجرا از نگارش وصیت پیامبر جلوگیری شد. علت این مخالفت چه بوده است و آیا می توان موضوع وصیت را حدس زد؟ علت مخالفت خلیفه دوم را می توان در گفتگوی او با ابن عباس مشاهده کرد. او در دوره حکومت خود، به ابن عباس از علت این امر خبر داد و گفت:
ای پسر عباس! رسول خدا چیزی می خواست و خداوند چیز دیگری اراده کرده بود. امر خدا محقق شود و مراد رسول خدا محقق نشد. (5)
حداقل مدلول این گفتار، اگر از آن برتری خلیفه دوم را بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نتیجه نگیریم، این است که هرکار ناشایستی هم اگر انجام شود، به اراده خدا بوده و فرد گنهکار هیچ جرمی مرتکب نشده است.
در نقل دیگر، او دلسوزی بر اسلام و جلوگیری از اختلاف میان مسلمانان را علت ممانعت از نگارش حدیث شمرده است. (6) اما آیا می توان پذیرفت که خلیفه دوم از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به اسلام و مسلمانان دلسوزتر و از صلاح آنانگاه تر بوده است؟! علاوه بر آن که در خود این نقل ها، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به صراحت بیان کردند که نگارش آن وصیت موجب می شود که مسلمانان گمراه و گرفتار اختلاف نشوند. آیا نغوذ بالله، پیامبر (صلی الله علیه و آله) در این سخنان خود معصوم نبود؟

توجیهات کلی اهل سنت
 

اهل سنت برای توجیه این رفتار و گفتار خلیفه دوم، سخنان مختلفی بیان کرده اند که مهم ترین آنان عبارتند از:
1) پیامبر (صلی الله علیه و آله) ابتدا مصلحت دید وصیت کند،بعد مصلحت را در ترک آن دید و از وصیت منصرف شد (صحیح مسلم بشرح النووی: ج 11 ص 90).
پاسخ: آیا پیامبر (صلی الله علیه و آله) به میل خود از تصمیمشان بازگشتند، یا آنکه به دلیل تغییر شرایط از املاء وصیت منصرف شدند؟ مسلم است که بعد از عدم اطاعت از امرشان و متهم شدن به هذیان گویی و بلند شدن صداها به جدال و نزاع از این امر منصرف شدند؛ زیرا فایده ای در نوشتن آن پس از این سخنان نمی دیدند. بنابراین این انصراف پیامبر (صلی الله علیه و آله) کار مانعین را توجیه نمی کند.
2) خلیفه دوم ترسید پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستوراتی بدهد که مردم طاقت انجام آنرا نداشته باشند و بدین سبب مستحق عذاب شوند، و نیازی هم به بیان جدید نبود؛ زیرا هر چه امت بدان نیازمندند در قرآن آمده است: «ما فرطنا فی الکتاب من شیء» و «الیوم اکملت لکم دینکم». و این از فضایل خلیفه دوم و فراست های او است (همان)
پاسخ: اولاً، مگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) قبلاً به آنان تکلیفی بیشتر از طاقتشان داده بود که خلیفه دوم این توهم به ذهنش آمد؟ در دین تکلیف به ما لا یطاق جایز نیست. «لا یکلف الله نفسا الا وسعها» (بقره: آیه 286) و «و ما جعل علیکم فی الدین من حرج» (حج: آیه 78) «ما یرید الله لیجعل علیکم من حرج ولیکن یرید لیطهرکم» (مائده: آیه 6).
ثانیاً: مگر می توان امری را که مصلحت و خیر است آن هم با آن تاکید پیامبر (صلی الله علیه و آله) که درباره آن فرمود: «لا تضلون بعدی ابداً»، به خاطر سختی آن بر برخی افراد مانع آن شد؟ در حالیکه خداوند به مسلمانان دستور به اطاعت از پیامبر داده است و برای افراد جای مخالفتی نگذاشته است: «و ما کان لمومن و لا مومنه اذا قضی الله و رسوله ان یکون لهم الخیره من امرهم و من یعص الله و رسوله، فقد ضل ضلالا مبیناً»، (احزاب: آیه 36)
ثالثاً: مگر خلیفه دوم به امت، از خود آن حضرت دلسوزتر بود؟!
نقد سخن خلیفه دوم در مورد اکتفا به کتاب الله در ادامه خواهد آمد.
3) خلیفه دوم دید پیامبر (صلی الله علیه و آله) در حال درد کشیدن است و املاء وصیت بر ایشان دشوار است، نخواست پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دشواری بیفتد و این زحمت را از آن حضرت برداشت و از طرفی هم می دانست که همه چیز در قرآن است و نیازی به بیان دیگری نیست (صحیح مسلم: ج 11 ص 90؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: ج 1 ص 186).
پاسخ: اولاً اگر دلسوزی هم بوده، دلسوزی بی جا بوده است؛ زیرا مردم را از کلمات راهگشای آن حضرت در آخرین ساعات عمر شریفشان، محروم کرد؛ به ویژه که آن حضرت فرموده بعد از این وصیت گمراه نمی شوید.
ثانیاً: آیا دلسوزی با توهین و ناراحت کردن آن حضرت سازگار است؟ هیچ شاهدی بر دلسوزی در این ماجرا وجود ندارد. به پیامبر توهین می شود. در حضور ایشان جدل می کنند؛ صدای خود را بلند می کنند و آن حضرت را می آزارند. آیا در این امور نشانی از دلسوزی می بینید؟
بحث درباره کفایت قرآن در ادامه خواهد آمد.
4) برخی گفته اند که خلیفه دوم و عده ای از حاضران از این دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وجوب نفهمید، بلکه آن را ارشاد به کار بهتر دانستند، اما نخواستن آن حضرت را در حال به زحمت بیندازند (فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: ج 1 ص 186).
پاسخ: این برداشت با عبارات این حدیث سازگار نیست و قرینه ای هم مؤید آن نیست، بلکه قراین متعدد بر خلاف آن است از جمله:
اولاً: ظهور امر در وجوب است، نه در استحباب. ثانیاً: عبارت «لا تضلون بعدی ابداً» که اهمیت مطلب را می رساند، با امر استحبابی سازگار نیست. ثالثاً: پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور خود را تکرار کرد (المعجم الأوسط: ج 5 ص 287 و ج 6 ص 162 ح 5334) و از عدم اطاعت آنان ناراحت شدند و افراد را به خاطر نافرمانی آنان از نزد خود بیرون راندند. آیا می توان شاهدی بر رضایت پیامبر (صلی الله علیه و آله) با این مخالفت یافت؟ به نمونه هایی از ناراحتی آن حضرت و اصرار ایشان بر نوشتن حدیث توجه فرمایید:
1. ... فلما اکثروا اللغو و الاختلاف عند النبی (صلی الله علیه و آله)، قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) قوموا (صحیح البخاری: ج 7 ص 9).
2. ... فاختلفوا و کثر اللغط قال: قوموا عنی و لا ینبغی عندی التنازع (همان: ج 1 ص 39 و ج 6 ص 11 و ج 7 ص 156؛ صحیح مسلم: ج 3 ص 1259؛ فتح الباری: ج 1 ص 185 و ج 8 ص 100 و 101 و ج 13 ص 289).
3. ... فقال ذرونی فالذی انا فیه خیر مما تدعونی إلیه (صحیح البخاری: ج 4 ص 65؛ صحیح مسلم: ج 3 ص 1257؛ مسند أحمد: ج 1 ص 122).
4. ... فلما أکثروا اللغط و اللغو و الاختلاف غضب رسول الله، فقال: (قوموا أنه لا ینبغی لنبی أن یختلف عنده هکذا) فقال رسول الله صلی الله علیه و سلم أحزنتنی فانهن خیر منکم؛ (المعجم الأوسط: ج 5 ص 287؛ المعجم الأوسط: ج 6 ص 162/ 5334).
5. ... فقال صاحبک ما قال: «إن رسول الله یهجر» فغضب رسول الله (صلی الله علیه و آله) و ترکها و قال: إن رسول الله یهجر، فسمعه رسول الله(صلی الله علیه و آله) فغضب و قال: إنکم تختلفون و أنا حی قد أعلمت أهل بیتی بما أخبرنی به جبرئیل عن رب العالمین أنکم ستعملون بهم ... (غایه المرام: ج 6 ص 107 و ص 99).
6. ... فقال عمر: هجر هجر استفهموه. فسمع النبی (صلی الله علیه و آله) ذلک فاشتد علیه ... (الایضاح: ص 359).
7. و قال رجل من القوم: إن الرجل لیهجر، فغضب رسول الله و أمر بإخراجه و إخراج صاحبه، ثم اتوه بالصحیفة و الدواة، فقال: بعد ما قال قائلکم ما قال، ثم قال: ما أنا فیه خیر مما تدعونی إلیه (غایه المرام: ج 6 ص 97).
8. فغضب النبی (صلی الله علیه و آله) ثم قال النبی (صلی الله علیه و آله): أنتم لا أحلام لکم ... (همان: ص 98-99).
9. ... أحزنتنی فانهن خیر منکم. (المعجم الأوسط: ج 5 ص 287 و ج 6 ص 162، 5334).
5) برخی نیز برای توجیه مخالفت خلیفه دوم با دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آله) گفته اند. او از این ترسید که پیامبر (صلی الله علیه و آله) - نعوذ بالله- درحال بیماری و درد سخنی بگویند که دستاویزی برای منافقان گردد و آنان با تمسک به آن وصیت دین را مسخره کنند (صحیح مسلم بشرح النووی: ج 11 ص90؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری: ج 1 ص 186).
پاسخ: این احتمال ناشی از اشکال در عصمت رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) از خطا و اشتباه در مقام بیان امور دینی است که سخنی نادرست است و مخالفت آیات و روایات است و در جای خود نقد شده است و اهل سنت نیز عصمت آن حضرت را در این حوزه قبول دارند. علاوه بر آن، هیچ قرینه ای بر این ادعا در این ماجرا نیست. اگر هم چنین چیزی می بود، باز مجوز توهین به آن حضرت نمی شد.
6) برخی گفته اند که دستور پیامبر (صلی الله علیه و آله) یک دستور امتحانی بود و واقعاً ایشان نمی خواستند چیزی بنویسند. خلیفه دوم با فراست خود این نکته را دریافت و مانع نوشتن شد (النص و الاجتهاد: ص 130).
پاسخ: اولاً: این سخن با عبارت «لا تضلون بعدی ابدا» سازگار نیست. ثانیاً: این گونه امتحان کردن مستلزم دروغ گفتن است. ثالثاً: اگر امتحان هم بوده، افرادی مثل خلیفه دوم سرافکنده این امتحان اند؛ زیرا در حضور پیامبر (صلی الله علیه و آله) به سر و صدا و نزاع برخواستند و آن حضرت را آزردند و تهمت هذیان گویی به ایشان زدند.

پی نوشت:
 

1.دکتری کلام اسلامی، جامعة المصطفی (صلی الله علیه و آله) العالمیة.
2. شرح نهج البلاغة (ابن أبی الحدید) ج 6 ص 61: «قلت: هذا الحدیث قد خرجه الشیخان محمد بن اسماعیل البخاری، و مسلم بن الحجاج القشیری فی صحیحیهما، و اتفق المحدثون کافه علی روایته».
3. برای تحقیق بیشتر این مطلب به کتاب النص و الاجتهاد مرحوم شرف الدین و مقاله نماذج من ایذائات عمر للنبی (صلی الله علیه و آله) و اعتراضاته علیه که از سوی مرکز المصطفی منتشر شده است، مراجعه فرمایید.
4. شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 61.
5. «یا ابن عباس و أراد رسول الله (صلی الله علیه و آله) الأمر فکان ماذا إذا لم یرد الله تعالی ذلک، أن رسول الله أراد أمراً، و أراد الله غیره، فنفذ أمر الله، و لم ینفذ مراد رسوله» (شرح نهج البلاغه: ج 12 ص 78).
6. «و لقد أراد فی مرضه أن یصرح باسمه فمنعت من ذلک إشفاقاً و حیطة علی الاسلام لاورب هذه البنیة لا تجتمع علیه قریش أبداً» (همان: ج 12 ص 21).
 

منبع:نشریه حدیث اندیشه، شماره7
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان