کسی که از طریق تزکیه نفس و پاکسازی اخلاق زشت، نخستین قدم ها را در جاده انسانیت گذاشته است، حقایقی برای او کشف می گردد که اصطلاحاً به آن شهود می گویند، یعنی دیدن از طریق دل و جان. مراتب و مراحل این شناخت درونی عبارتند از:
الف- در نخستین مرتبه تطهیر قلب، انسان قادر به شناخت اسرار این عالم مادی می شود و از حوادث گذشته و آینده زندگی مطلع خواهد شد. در این مرحله چون شخص سابقه این مشاهدات را نداشته است، باید برای اطلاع از درستی یا نادرستی این یافته های قلبی از عقل کمک گیرد.
اگر عقل به عنوان یک ابزار سنجش، این یافته ها را پذیرفت، صحیح بوده، در غیر این صورت، خیال و القائات شیطانی در حصول این یافته های قلبی دخیل بوده است.
ب- برای کسی که تلاش بیشتری در راه منور ساختن قلب به اخلاق حسنه کند، دسترسی به اسرار عالم ملکوت و فرشتگان حاصل می آید، در این صورت فرد می تواند بهشت و جهنم برزخی، عبادت ملائکه و... را مشاهده کند.
ج- در مرحله ای بالاتر از مرحله قبل، فرد شایستگی نظر به عرش خدای سبحان را به دست می آورد. این مقام نظیر مقام اشخاصی از قبیل «حارثه بن مالک» است.
پیامبر (ص) هر بامداد که به مسجد می آمد از صحابه خود درباره شب و صبح آنها، سؤال می فرمود و به این ترتیب آنها را بر این باور تربیت می نمود که خواب هنگام فراغت از دنیا و وقت نظر به حقایق ملکوت است. در یکی از صبح ها، چون پیامبر (ص) به مسجد رسید به حارثه بن مالک فرمود: شب را چگونه به صبح رساندی؟ او پاسخ داد: «اصبحت یا رسول الله موقناً»؛ ای رسول خدا شب را در حالت یقین به سر برده و به بامداد رساندم.
پیامبر (ص) علامت و نشانه های اهل یقین را از او پرسید، او جواب داد: «کانی انظر الی عرض ربی»؛(1)گویی عرش پروردگارم را مشاهده می کردم.
در این حالت فرد به مقامی رسیده است که خدا و عرش او را با چشم سر مشاهده نمی کند، اما طوری خدا را شناخته است که گویا او را با چشم دل می بیند و نیز می داند که خداوند او را مشاهده می کند. امیر مومنان (ع) در همین مقام است که می فرماید:
افاعبد ما لا اری»؛(2)آیا پروردگاری را که ندیده ام پرستش کنم؟!این سخن ؛ کلامی نیست که هرکس بتواند آن را بیان کند؛ کسی که بهره ای از این مقام ببرد، به هر چه بنگرد، نشانه خدای سبحان را در آن می بیند:
به دریا بنگرم دریا ته بینم
به صحرا بنگرم صحرا ته بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشان از قامت رعنا ته بینم
نکته مهمی که در زمینه ارتباط عقل و شهود باطنی باقی می ماند، آن است که از منظر عرفا در حوزه معرفت شناسی عرفانی که اوج قله معرفت شناسی است، جایگاه شهود در کسب معارف، بسیار بالاتر از عقل است؛تا آنجا که «ابن عربی» پدر عرفان نظری، عقل و تفکر را در زمینه
خداشناسی به رسمیت نمی شناسد و پس از شرع، تنها علم صحیح را علمی می داند که از راه کشف و شهود حاصل شده باشد.(3)
امام خمینی رحمه الله نیز چون سایر عرفا در برخی آثار خود، چو تفسیر سوره حمد(4) و اشعار عرفانی خویش به این مطلب اشاره می کند .گرچه ایشان در مقام فیلسوفی عارف در حوزه معرفتی فلسفه، بسان دیگر فلاسفه از عقل به عنوان زبان مشترک فیلسوفان در اثبات حقایق و خداشناسی استفاده می کند، اما با ورود به حوزه معرفتی عرفان که ساحتی بالاتر از فلسفه دارد اساساً کار عقل در این باب را حیرت زا می شمارند:
«اسفار» و «شفاء» ابن سینا نگشود
با آن همه جر و بحث ها مشکل ما(5)
«ابن سینا» را بگو در طور سینا ره نیافت
آنکه را برهان حیران ساز تو حیران نمود(6)
چرا که از منظر امام؛ نزد آن کس که پنجره دل را به سمت آسمان معرفت گشوده است، «رخ یار» ظاهر می باشد و کاوش عقلی در این زمینه امری بیهوده است:
با عاقلان بگو که رخ یار ظاهر است
کاوش بس است این همه در جستجوی دوست(7)
مهم ترین دلیل این مدعای امام و سایر عرفا این است که : عقل قادر به ارائه اطلاعات کامل و صحیح از ماورای عالم مادی را ندارد، اما این نکته مهم را نباید فراموش کرد که منظور ایشان از تحقیر عقل، بی ارزش دانستن آن و خردستیزی افراطی نیست، بلکه تعیین مرتبه و جایگاه عقل است که براساس آن، عقل در مرتبه ای پایین تر از عشق، کشف و شهود است.
3-پیوند عقل ودین، در تاریخ اندیشه دینی، رابطه عقل با دین؛ یکی از بحث انگیزترین و پردامنه ترین مسائل بوده است. به طوری که در راستای تبیین این رابطه، سه دیدگاه معروف، شکل گرفت: عقل گرایی حد اکثری، ایمان گرایی و عقل گرایی معتدل. این سه دیدگاه در صدد پاسخ دادن به این پرسش بودند که آیا عقل در مقام داوری و اعتبار دهی به باورهای دینی، نقشی دارد یا خیر؟
براساس دیدگاه عقل گرایی حد اکثری، نظام اعتقادی یا دین، زمانی عقل پذیر است که بتوان درستی آن را با عقل ثابت کرد؛ یعنی تمام باورهای دینی باید در قالب دریافت های عقلی درآیند و به لحاظ عقلی، توجیه پذیر باشند. با ارائه این چارچوب، دین به شرطی پذیرفته می شود که تمام آن در قالب اصول و دریافت های عقلی قرار بگیرد.
دومین دیدگاه، ایمان گرایی است که نظام اعتقادی را موضوع ارزیابی عقلانی نمی داند و معتقد است که عقل در اعتبار دادن به باورهای دینی، هیچ نقشی نداشته؛ چرا که عقل توان راهیابی به ساحت اعتقادات و باورهای دینی را ندارد.(8)
دیدگاه سوم که خود را از افراط و تقریط های دو گروه قبل، دور نگه داشته است . عقل گرایی معتدل است که نسبت بین عقل و دین را به درستی روشن می سازد. براساس این دیدگاه نظام های اعتقادی (دین) را خردمندانه باید مورد ارزیابی قرار داد. اگرچه ثابت کردن تمام آنها امکان پذیر نیست و عقل در اثبات آنها، ناتوان است؛ چرا که ساحت آنها فراتر از ساحت دریافت های عقلی است.(9).
از میان این سه جریان معاصر در رابطه با «عقل و دین» دیدگاه سوم به نظر اسلام دراین مورد نزدیک تر است .چرا که از نظر اسلام و پیروان این مکتب، بین «عقل و دین» و «علم و ایمان»؛ رابطه ای تنگاتنگ برقرار است. تا آنجا که برخی از اندیشمندان مسلمان ایمان را چیزی جز شناخت و معرفت ندانسته اند و دسته ای دیگر هر چند وحدت علم و ایمان را نپذیرفته اند، اما براین نکته تأکید ورزیده اند که بدون آگاهی نمی توان از ایمان کامل برخوردار شد. از معتقدان به این سخن، امام خمینی رحمه الله است؛ آن عالم معتقدی که علم برخاسته از تفکر را به منزله مقدمه ایمان می داند:
بدان که ایمان به معارف الهیه و اصول عقاید حقه صورت نمی گیرد مگر به آنکه اولاً: آن حقایق را به قدم تفکر و ریاضت عقلی ... ادراک کند، واین مرحله به منزله مقدمه ایمان است.(10)
در روایات اسلامی نیز ایمان بدون تعقل و اندیشه، ناممکن و اساساً سست و بی ارزش قلمداد می شود:
«ما آمن المومن حتی عقل»؛(11)مؤمن ایمان نمی آورد، مگر با اندیشه ورزی در دین.
در اندیشه اسلامی، پیوند و همراهی عقل ودین تا آنجا است که آن دو به «حجت خدا» برانسان تلقی می شود . دو حجتی که هر کدام موید دیگری است، نه عقل از پذیرش معارف دینی سرباز می زند و نه دین، شرط ورود به قلمرو خویش را کنار گذاشتن عقل می داند:
«ان الله علی الناس حجتین؛ حجه ظاهره و حجه باطنه، اما الظاهره فالرسل و الانبیاء والائمه واما الباطنه فالعقول»؛(12) همانا خداوند، دو حجت برای انسان قرار داده است؛ حجت ظاهری که همان انبیا و ائمه بوده و حجت باطنی که عقل انسان ها است.
امام خمینی رحمه الله در تشبیهی زیبا ازاین دو حجت به دو بال پرنده وجودی انسان تعبیر می کنند که انسان در سایه سار رحمت خداوندی به کمک آنها می تواند از سرزمین جهل و نادانی به آسمان علم و سعادت دنیا و آخرت راه یابد. در حالی که تأکید می ورزند که آن دو بدون دیگری نمی توانند انسان را به مقصد نهایی برسانند.(13)
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود(14)
در مجموع آنجه گذشت، روشن می شود که: اسلام، نه طرفدار خردورزی محض و نه حمایت کننده ایمان گرایی و گریز از عقل است، بلکه فرهنگ اسلامی درصدد ایجاد رابطه ای صلح آمیز میان عقل و دین با تأکید بر همیاری عقل آن دو نسبت به هم است.
پی نوشت ها :
1. الکافی؛ج 2،ص 53، ح2.
2. نهج البلاغه،خطبه 179.
3. فتوحات مکیه،ج1، ص 218.
4. ر.ک: تفسیر سوره حمد،ص 112.
5. دیوان امام خمینی،ص 44.
6. همان، ص115.
7. همان،ص 64.
8. ر.ک: عقل و وحی در قرون وسطی،فصل اول و دوم.
9. عقل و اعتقاد دینی،ص 86.
10. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 89.
11. شرح غررالحکم و درر الحکم،ج6،ص 70.
12. الکافی، ج1،ص 16.
13. ر.ک: شرح چهل حدیث، ص 237.
14. مثنوی معنوی، دفتر اول،ص 130.
منبع: رمضانی، مرضیه، (1388) امام خمینی (س) و مفاهیم اخلاقی: تفکر، تهران، مؤسسه ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، چاپ و نشر عروج، چاپ نخست.