بررسی تطبیقی «قوامیت» و «تنبیه زنان» در تفاسیر فریقین (۲)

۴.قوامیت مردان   ۴-۱

بررسی تطبیقی «قوامیت» و «تنبیه زنان» در تفاسیر فریقین (2)

4.قوامیت مردان
 

4-1. ماهیت قوامیت مردان
بر فرض اینکه مردان بر زنان قوامیت دارند، این قوامیت به چه معناست؟ دیکتاتوری و سلطه مطلق؟ مدیریت؟ صیانت و حفاظت؟ و یا چیز دیگر؟
هیچ یک از مفسران شیعی و سنی، معنایی واحد برای قوامیت نیاورده اند. بسیاری از مفسران شیعی عبارت «بر زنان قوام هستند، همچون قیام ولات بر رعیت» را آورده اند. (کاشانی (محمد بن مرتضی)، 1 /221؛ فیض کاشانی، 1 /207؛ کاشانی (ملافتح اله)، 3 /18، مقدس اردبیلی، 536) برخی می گویند که قوامیت به معنای ولایت، غلبه و تسلط است. (جرجانی، 2 /340)، بعضی می گویند که قوامیت، سرپرستی خانواده است و مردان سرپرست و خدمتگزار زنانند. (قرشی، 2 /354؛ مکارم، 3 /369) پارهای از مفسران شیعی قوامیت را قیام به امر زنان به طاعت خدا و شوهران و یا به وسیله تأدیب و تدبیر آن ها تعریف می کنند. (شیخ طوسی، 3 /189)
برخی از مفسران هم از عبارات ترکیبی استفاده کرده اند و گفته اند: « قوامیت؛ ولایت امر، تسلط بر زنان در سیاست امور آن ها و تدبیر کارهای آنان همچون سیاست ولایت بر رعایت و تدابیر امورشان است». (سبزواری، 2 /285) عده ای هم قیم را کسی دانسته اند که کار مهم کسی دیگر را انجام می دهد و اقدام به انجام کارهای او می کند. (طباطبایی، 4 /343؛ مغنیه، تفسیر الکاشف، 2 /314) مغنیه می گوید قیام مرد بر زن همچون قیام والی بر رعیت نیست. (مغنیه، تفسیر مبین 105)
مدرسی با اعتقاد به اینکه مردان، تنظیم کنندگان و سازمان دهندگان امور زنان هستند (مدرسی، 2 /74)، لفظ قوام را در بر گیرنده مسئولیت تامه مردان می داند. (مدرسی، 2 /74) بسیاری از مفسران شیعی آورده اند که مردان قیم زنان هستند و بر آن ها در تدبیر، تأدیب ریاضت و تعلیم مسلط هستند. (شیخ طوسی، 3 /189؛ حسینی شیرازی، 1 /95؛ طبرسی،
3 /68؛ شبر، 114؛ حسینی، 2 /419)
عبارات مفسران اهل سنت نیز مختلف است. برخی از آن ها قوامیت را قیام بر زنان در تأدیب و مانند آن (طبری، 5 /37) و پاره ای دیگر، قیان ولات بر رعیت با امر و نهی می دانند. (آلوسی، 3 /23؛ بیضاوی، 2 /73) برخی از آن ها نیز قوام را کبیر و رئیس زن، حاکم بر او و ادب کننده او تعریف کرده اند. (ابن کثیر، 2 /256) ابن عاشور قوامیت را قیام حفظ، دفاع و قیام کسب و تولید مالی (ابن عاشور، 4 /113) و دیگری، قیام به حمایت و رعایت زن و ریاست او دانسته است. (مراغی، 5 /27) قرطبی نیز می گوید که مرد قیام به نفقه ایشان و دفاع از آن ها می کند. (قرطبی، 5 /168)
ازآنچه در تعریف قوامیت آمد، به نظر می رسد با توجه به ظاهر آیه و دلایلی که برای قوامیت آمده، نوعی مدیریت، سرپرستی و برتری به مردان داده شده است، ولی با توجه به آیات دیگر قرآن، مدیر یک مجموعه باید شرایطی همچون علم و تقوا داشته باشد. (اسراء، 36؛ نساء، 19؛ بقره، 231؛ احزاب، 58) و عباراتی را که مفسران اهل سنت آورده اند و کلماتی نظیر قیام، رئیس، ولایت، حمایت و رعایت، همگی در بردارنده نوعی تفوق و سلطه هستند، البته نه سلطه مطلق و ریاست تامه.
4-2. گستره قوامیت
حیطه قوامیت کجاست و قلمرو آن تا چه حدی است؟ آیا اصلاً قید و حدی دارد؟ مفسران شیعی و سنی کم و بیش به این سؤال پاسخ داده اند. اما مفسران شیعی کم تر به این سؤال پرداخته اند؛ زیرا این سؤال برای آن ها مطرح نبوده است. در عین حال برخی از مفسران شیعی، قیدهایی برای قوامیت آورده اند. از جمله اینکه قوامیت را مقید به حق طلاق، اطاعت زن از شوهر در آمیزش- و امور زناشویی- و خارج نشدن زن از خانه- بدون اذن شوهر- دانسته اند؛ و در غیر این امور زن و مرد مساوی هستند. (مغنی، تفسیر الکاشف، 2 /315) عده ای دیگر قوامیت را مقید به التزامات شرعی کرده اند. التزامات شرعیه ای که از عقد و قانون نشأت گرفته و واجب شده اند. (فضل اللّه، 7 /234) برخی نیز قوامیت را مقید به تمام جهاتی کرده اند که در آن جهات، زندگی زن و مرد به یکدیگر پیوند خورده است؛ یعنی جهات اجتماعی همگانی مانند حکومت، قضاوت و دفاع؛ زیرا این امور با تعقل و خردورزی ارتباط مستقیم دارد. به اعتقاد اینان، در خانواده نیز در آنچه مربوط به تمتع مرد از زن است، زن باید مطیع باشد. (طباطبایی، 4 /343 و 344)
علامه طباطبایی(ره) ادامه می دهد که شوهر در واجبات حق مزاحمت برای زن ندارد و زن نیر در کارهایی که مزاحم شوهر است، آزادی ندارد. (طباطبایی، 4 /347)
مفسران اهل سنت به طور عموم مطلبی در این جا نیاورده اند. تنها سید قطب معتقد است که قوامیت مردان مقید به کیان خانواده است. (سید قطب، 2 /652)
روشن شد که هر دو گروه قوامیت را مقید کرده اند. چه گروهی که رجال را نوع مردان می دانستند (مانند علامه طباطبایی(ره)) و چه گروهی که رجال را مختص شوهران عنوان می کردند (مانند مغنیه).
4-3. شرایط قوامیت
پس از تعیین قلمرو قوامیت، نوبت به تبیین شرایط اعمال قوامیت می رسد. در این مورد هر دو فرقه شرایط قوامیت را روشن کرده اند.
مفسران شیعی قوامیت را مشروط به انفاق کرده اند. اگر زوج به زوجه اش نفقه ندهد، دیگر قوام بر او نیست و زن می تواند از حاکم درخواست طلاق کند. حاکم باید زوج را نصیحت کرده و اگر تأثیر نگذارد، امر به طلاق کند و اگر طلاق ندارد، خود حاکم طلاق دهد. حاکم می تواند پس از تذکر به شوهر- اگر شوهر همچنان به وظایف خود عمل نکرد- شوهر را طبق صلاحدید خود با اقداماتی نظیر تندی، تنبیه و یا زندان تعزیر کند. (مغنیه، تفسیر الکاشف، 2 /316؛ مدرسی، 2 /74)
این دیدگاه به بسیاری از فقهای عامه و خاصه مانند مالک، شافعی، صاحب عروه و حکیم نسبت داده شده است. (ر.ک مغنیه، تفسیر الکاشف، 2 /316) برخی دیگر از مفسران شیعی قوامیت را- علاوه بر انفاق- به طاعت خدا، طاعت رسول او و طاعت ولی واجب الاطاعة مشروط کرده اند. (مدرسی، 2 /72) مدرسی معتقد است که اگر زوج از این چارچوب تجاوز کند، زوجه باید با زور در مقابلش بایستد و با او مخالفت کند، در غیر این صورت، مشرک و بنده طاغوت می باشد؛ زیرا هر کس که از غیر خدا اطاعت کند، طاغوت پرست است. (مدرسی، 2 /72)
برخی هم قوامیت را به حفظ استقلال، حفظ حقوق اجتماعی و فردی و دفاع از آن حقوق مشروط می دانند. قوامیت- به اعتقاد اینان- نباید اراده و تصرف زن را- در ملک خود- سلب نماید. (طباطبایی، 4 /344) به هر حال، همه مفسران شیعی، به طور ضمنی قوامیت را مشروط و دو علت برای قوامیت ذکر کرده اند که آن دو علت عبارتند از فضل و انفاق.
مفسران اهل سنت نیز به شرایط قوامیت اشاره کرده و می گویند که مردان نسبت به کارهایی که خداوند به زنان فرمان داده- اعم از اطاعت شوهر و غیرآن- بر زنان فرمان می رانند که از آن ها اطاعت کنند. (طبری، 5 /37) عده ای قوامیت را طبق آیه، به پرداخت نفقه مشروط کرده اند و اگر نفقه نداد، حق قوامیت ندارد. حتی نمی تواند زن را در خانه حبس و اجازه خروج به او ندهد. (کیاهراسی، 2 /449) کیاهراسی به شافعی نسبت می دهد که او معتقد است اگر شوهر نفقه نداد، زن می تواند نکاح را فسخ کند؛ زیرا غرض از نکاح مختل شده است. (کیاهراسی، 2 /449)
یکی از مفسران اهل سنت، قوامیت را مشروط به رعایت امر خدا کرده و به صراحت گفته است که شوهر نباید به اباحی گری و کارهای خلاف شرع همسرش رضایت دهد، (چرا که) در زندگی، حاکمیت اراده خدا لازم است. (سید قطب، 2 /652) و البته نباید شخصیت زن در خانه و جامعه و وضعیت مدنی او از بین برود. (سید قطب، 2 /652)
به هر حال شکی نیست که از ظاهر قرآن نیز استفاده می شود که قوامیت بدون شرط نیست.
4-4. حکمت قوامیت
در مورد اینکه چرا مردان قوامیت داشته باشند و نه زنان؟ در تفاسیر شیعی دلایلی ارائه شده است که عبارتند از: 1. سلطه مردان بر طبق طبیعت و سلطه زن بر مرد، برخلاف طبیعت هر دو است. (قرشی، 2 /355)؛ 2. تفاوت در آفرینش، موجب تفاوت در حقوق و تکالیف می شود. تساوی کامل این دو به دور از واقعیت است. (مغنیه، تفسیر الکاشف، 2 /315 و 314)؛ 3. تساوی کامل زن و مرد بر خلاف منطق حیات است. (2 /314)؛ 4. مرد با سرشت و فطرت حب قیادت و رهبری ولی زن با سرشت تبعیت و اطاعت آفریده شده است. 0مدرسی، 2 /74 و 73)؛ 5. زندگی زنان احساسی و عاطفی و مبتنی بر لطافت و ظرافت است. قوامیت مردان، ترجیح جانب عقل سلیم انسانی بر عواطف و احساسات تند است. (طباطبایی، 4 /364-343)؛ 6. برخی هم دو دلیل عنوان کرده اند: دلیل اول طبیعی و دلیل دوم قراردادی است. اولی همان تفکر، تعقل و اداره امور و تحمل مشقات و دومی همان انفاق است. (قرشی، 2 /355)؛ البته این دو دلیل در نوع مردان وجود دارد نه در تمام مردان، منتهی در وضع و بیان قانون، به نوع نگاه می شود نه به موارد استثناء و نادر. (قرائتی، 2 /282؛ مکارم، 3 /370)
در منابع تفسیری اهل سنت نیز به فلسفه قوامیت اشاره شده است. دلایلی که برای آن برشمرده اند، عبارتند از: 1. در طبع مردان حرارت و یبوست غالب است و لذا قوت و شدت در آن ها وجود دارد. اما در طبع زنان رطوبت و برودت غالب است و لذا ملایم و ضعیف هستند. (سمرقندی، 1 /299)؛ 2. مردان از چند جهت دارای فضل هستند. بخشی از این جهات به صفات حقیقی و بخشی به احکام شرعی مربوط می شوند. صفات حقیقی به علم و قدرت بر می گردند و روشن است که علم و قدرت مردان بیش تر از زنان است. (فخر رازی، 10 /70)؛ 3. زن نیاز به دفاع و حراست دارد. (ابن عاشور، 4 /113، سید قطب، 2 /652)؛ البته روشن است که وجود یک قیم و سرپرست در منحیط خانه یا مؤسسه، موجب آن نمی شود که وجود، شخصیت و حقوق دیگر افراد خانه و دیگر شرکا و کارمندان مؤسسه لغو و بیهوده شود. (سید قطب، 2 /652)؛ پس روح قوامیت؛ حمایت و صیانت از زن، خانواده و جامعه است و نه دیکتاتوری، هرج و مرج و بی قانونی.
5-4. رابطه قوامیت با تنبیه زنان
از آنچه بیان شد معلوم شد که آیه قوامیت نوعی سرپرستی، ولایت و حق حمایت و صیانت- در جامعه و خانواده- را به مردان داده است، ولی صد البته قوامیت را محدود به حدود و مشروط به شروطی کرده است. حال در دنباله آیه از زنان متدین و مطیع خدا و شوهر می گوید که تکلیف آن ها و شوهرانشان معلوم بوده و مشکلی به وجود نخواهد آمد. سپس از زنانی می گوید که متدین نبوده و مطیع حکم پروردگار در حقوق الهی شوهر نیستند. در این جا است که به شوهران اجازه داده شده که بر اساس همان حق قوامیت و صیانت با این دسته از زنان برخورد کنند. اما آیه سه راهکار را مطرح کرده است: نخست «نصیحت»، سپس «دوری در بستر (مبارزه منفی)» و در آخر «تنبیه بدنی». و اما اینکه آیا این راهکارها باید به ترتیب باشند و یا ترتیب لازم نیست و شوهر می تواند هر کدام از آن ها را که خواست برگزیند؟ در این خصوص عموم مفسران شیعی و سنی رعایت ترتیب را لازم می دانند. (به عنوان مثال ر.ک: مغنیه، تفسیر الکاشف، 2 /317؛ طباطبایی، 4 /345؛ مکارم، 3 /372 و از مفسران اهل سنت (ر.ک: فخر رازی، 10 /73، آلوسی، 3 /25؛ ابن عاشور، 4 /116). ابن عاشور حرف «واو» میان راهکارهای سه گانه را برای تقسیم زنان ناشزه می داند. یعنی زنان نافرمان اقسامی دارند. وعظ برای یک قسم، هجر و دوری برای قسم دیگر و ضرب و تنبیه برای قسم سوم از زنان است؛ اما راهکارها به ترتیب می باشد. (ابن عاشور، 4 /117)
به هرحال رابطه قوامیت و تنبیه، رابطه اصل و فرع و یا لازم و ملزوم است؛ و با فرض اینکه کلیت تنبیه قابل قبول بوده و به دنبال حق قوامیت می آید، باز سؤالاتی مطرح می شود که در ادامه بحث مورد بررسی قرار خواهند گرفت.

پی نوشت ها :
 

1. عضو هیئت علمی مؤسسه آموزش عالی ارشاد دماوند و دانشجوی دکتری مدرسی معارف اسلامی
نشانی الکترونیکی: Mohsenalijani 47@ gmil.com
* تاریخ دریافت مقاله: 2/2 /1389
* تاریخ پذیرش مقاله: 30 /2 /1389
 

منبع: نشریه علوم ومعارف قرآن کریم، شماره 6.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان