ماهان شبکه ایرانیان

معلم فداکار سیستان و بلوچستانی را فراموش نکنیم

-*مهدی بهلولی: حمید‌رضا، زنده بود اما آمبولانسی نبود که او را به بیمارستان برسانیم. به ناگزیر او را سوار پراید خودم کردم و با پای شکسته شروع کردم به رانندگی. حدود ٣٠٠ کیلومتر را رانندگی کردم تا به زاهدان و بیمارستان رسیدیم اما متاسفانه دیگر دیر شده بود و حمیدرضا در همان بدو بیمارستان جان باخت.

معلم فداکار سیستان و بلوچستانی را فراموش نکنیم

-*مهدی بهلولی: حمید‌رضا، زنده بود اما آمبولانسی نبود که او را به بیمارستان برسانیم. به ناگزیر او را سوار پراید خودم کردم و با پای شکسته شروع کردم به رانندگی. حدود ٣٠٠ کیلومتر را رانندگی کردم تا به زاهدان و بیمارستان رسیدیم اما متاسفانه دیگر دیر شده بود و حمیدرضا در همان بدو بیمارستان جان باخت.


به گزارش به نقل از روزنامه اعتماد، «اگر تندبادی بر‌اید ز کنج/ به خاک افگند نارسیده ترنج». من فکر می‌کنم این بیت زیبای فردوسی، خیلی خوب چیزی را بازگو می‌کند که دقیقا دو سال پیش در ١٥ فروردین در استان سیستان و بلوچستان رخ داد. منظورم جان سپردن زنده «حمید‌رضا گنگوزهی»، آموزگار بلوچ فداکاری بود که برای نجات جان دانش‌آموزانش، جانش را از دست داد. گنگوزهی، آموزگاری خرید خدمتی بود که در سال ٩٤ آغاز به کار کرد و در فروردین سال بعد، جان سپرد. در روزهای نخست سال ٩٥، در بیشتر استان‌های ایران و از آن میان سیستان و بلوچستان، شاهد بارش باران بودیم. در روز پانزدهم فروردین که دانش‌آموزان پس از تعطیلات نوروز به مدرسه‌ها بازگشته بودند یکی از دیوارهای گلی مدرسه‌ای که گنگوزهی در آن درس می‌داد - در منطقه صفر مرزی میان ایران و پاکستان- بر اثر بارندگی، خیس خورده بود. در زنگ تفریح، شماری از دانش‌آموزان در سایه دیوار نشسته بودند که بادی وزیدن می‌گیرد و دیوار، شروع به تکان خوردن می‌کند. گنگوزهی و همکارش وقتی این صحنه را می‌بینند به شتاب و برای نجات دانش‌آموزان به طرف آنها می‌روند و از ماندن زیر آوار نجات شان می‌دهند اما متاسفانه خودشان، زیر دیوار می‌مانند و مجروح می‌شوند. این نگارنده، چند ماه بعد با همکار گنگوزهی دیدار و صحبت کردم. ایشان می‌گفت حمید‌رضا، زنده بود اما آمبولانسی نبود که او را به بیمارستان برسانیم. به ناگزیر او را سوار پراید خودم کردم و با پای شکسته شروع کردم به رانندگی. حدود ٣٠٠ کیلومتر را رانندگی کردم تا به زاهدان و بیمارستان رسیدیم اما متاسفانه دیگر دیر شده بود و حمیدرضا در همان بدو بیمارستان جان باخت. شرح آنچه بر زنده‌یاد گنگوزهی و همکارش گذشته بسیار دردناک است و باور کردنش سخت. اینکه در میانه راه با آمبولانس نیروی نظامی مستقر در منطقه مواجه می‌شوند اما آنها حاضر نمی‌شوند به این آموزگاران آسیب‌دیده کمکی کنند.

باری، حمیدرضا گنگوزهی جانش را از دست داد، در حالی که یک ریال از آموزش و پرورش حقوق نگرفته بود چرا که آموزگاری خرید خدمتی بود و پس از شش ماه کار، دستمزدی به او نداده بودند. از گنگوزهی دو فرزند خردسال برجای ماند و همسری جوان که از ازدواجش با او سه چهار سالی بیشتر نگذشته بود. در این یادداشت کوتاه، نمی‌توان به آنچه پس از او رخ داد اشاره کرد و به ناگزیر از آن می‌گذریم. گنگوزهی، جانش را از دست داد و نامش به لیست آموزگاران فداکار این مرز و بوم افزوده شد. هم‌اکنون، بر فرادستان آموزش و پرورش است که شرح فداکاری و جان باختگی حمید رضا گنگوزهی و شماری چند از دیگر آموزگاران فداکار جان باخته همچون کاظم صفرزاده را در کتاب‌های درسی رسمی کشور بنویسند. کسانی همچون زنده‌یاد گنگوزهی، گواه زنده‌ای بر زنده بودن اخلاق والای انسانی‌اند.

*آموزگار و کنشگر صنفی

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان