خبرگزاری مهر- گروه هنر- میلاد ناظمی: محمدعلی باشه آهنگر کارگردان فیلم «سرو زیر آب» که این روزها به عنوان داور در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر حضور دارد در رابطه با فضای فیلمهای جشنواره جهانی فیلم فجر و روند سینمای ایران طی گفتگویی با خبرگزاری مهر شرایط سینمای ایران را به لحاظ محتوایی خوب دانست.
شرح گفتگوی ما با محمدعلی باشه آهنگر را می خوانید:
* شما این روزها داور جشنواره جهانی فیلم فجر هستید، فیلمهای این دوره را چگونه دیدید؟
- باشه آهنگر: چیزی که برای من تا این لحظه کمی حیرت انگیز بود یک نکته در مورد موضوع فیلمها است. پیش از این تصور میکردم که مشکل فقر یک مشکل منطقه ای است ولی در فیلمهایی که دیدهام متوجه شدم مشکل فقر و نابهنجاری تقریباً کل این دنیا را فرا گرفته و این خیلی نگران کننده است. این را شما از فیلمهایی که از خاور دور میآیند تا فیلمهایی که در منطقه خاورمیانه ساخته شده یا حتی فیلمهایی که در آمریکای جنوبی تولید شده میتوانید ببینید. این مسأله حتی در فیلمهایی که از اروپا آمده هم کاملاً هویداست. این یعنی در نگاه فیلمسازان فقر رشد بسیار زیادی کرده است. حالا ممکن است شدت و ضعفش در نقاط مختلف متفاوت باشد یعنی در خاورمیانه به دلیل وجود گروههای تندرو مثل حضور داعش این ماجرا در حد فاجعه است.
* به لحاظ ساختاری چه طور؟ فیلمها چگونهاند؟
- می توانم بگویم که کمترین تخیل را در این دوره دیدم. به نوعی رئالیسم جادویی روز به روز خودش را بیش از پیش بر فرم نشان می دهد. میشود گفت به دلیل وجود جشنوارههای مختلف تأثیر سینماهای مناطق مختلف روی همدیگر بیشتر شده است. شاید بعضی از فیلمسازان صاحب سبک خودشان را به لحاظ محتوا بر فیلمسازان ضعیفتر تحمیل کردهاند، این خیلی خوب نیست. شاید اگر تفاوت جغرافیا در فیلمها نبود حرفها همه یکی میشد. فیلمهای امسال برخلاف ریتم تند زندگی، با یک طمأنینه خاص همراه با ایستایی کادر و بدون حرکتهای هیجان انگیز قصه شان را تعریف می کنند. این رویکرد بعضی از اوقات آسیب نمی زند و آزار نیز نمیدهد و آدم را یاد یاسوجیرو اوزو میاندازد که دیگر در این دنیا نیست. در نهایت کمی این فرم و محتوا به این سینمای استانداردی که آدم همیشه دنبالش است آسیب می زند ولی میدانم دوباره پوست اندازی رخ میدهد. یعنی جوانها می آیند و باتوجه به رگههایی که در آنها دید میشود، می توانند دوباره این بازی تکراری شده را به هم بزنند.
* تفاوت جغرافیاها آن قدر تاثیرگذار هست که بین داستانهای تکراریها تفاوت ایجاد کند؟
- قطعاً، یعنی محل رویداد واقعه یا قصه تأثیرات شگفت انگیزی در فیلم میگذارد. فیلمسازان آگاه و باهوش از این به خوبی استفاده میکنند. ما در سینما به این می گوییم فضاسازی ولی فیلمسازان دیگر خیلی از این فضا استفاده نمی کنند. فضا شامل معماری محیط، طبیعت، محیط بسته و باز و ... است. اینها می تواند روی بازیگری، فیلمبرداری، طراحی صحنه و ... تأثیر بگذارد.
* گفتید تخیل در فیلمهای امسال کم شده، با توجه به برندگان چند سال اخیر اسکار که تقریبا همگی فیلمهای فانتری هستند، به نظر شما مسیر سینمای شرق از مسیر سینمای غرب متفاوت است؟
- فیلمهایی هست که من هنوز آنها را ندیده ام، شاید در آنها تخیلی را که فکر میکنم ببینم. البته فرق سینمای صنعتی که شروعش به خاطر بازگشت سرمایه بوده با سینمایی که ما از جاهای ناشناختهتر می بینیم، متفاوت است. مخصوصاً جشنواره جهانی فیلم فجر که ادعا دارد دنبال ناشناختهها می گردد. چنین چیزی ابتدا در منطقه خودمان و سپس در جهان تفاوت بسیار هویدایی دارد. این نوع سینمایی که ما میبینیم سینمایی است که به محتوا بیش از فانتزی اهمیت میدهد. این سینما دردهای واقعی را هنوز رد نکرده است. استادی داشتیم که میگفت: «نود درصد فیلمهای دنیا ملودرام هستند و به تراژدی نمی رسند، چرا؟ چون عبور از گذرگاه ملودرام باید به شکل تمام و کمال انجام شود تا به تراژدی برسد». الآن هم به همین شکل است، به حدی درد در این مناطق زیاد است که فیلمسازان نمیتوانند دردهای واقعی را پنهان و صرفاً به یک فانتزی رمانتیک فکر کنند.
* سالها است که در حال نشان دادن دردها هستیم، این باعث عقبماندگی ما نمیشود؟
- به نظرم می آید سینمای ما به لحاظ محتوا از دنیا عقب نیست و این نکته مثبت سینمای ایران است. دنیا منتظر شنیدن حرفهایی است که ما میزنیم ولی در ساختار هنوز مقداری مشکل داریم. نمی دانم دلیلش چیست، به هر حال خود من هم درگیر همین ساختار هستم و خودم را تافته جدا بافته نمیدانم. در سینمای کشورهای آسیای میانه نزدیک به بلوک شرق آدم میتواند یک مقدار ایستایی بیشتری پیدا بکند. این سوژهها شاید برای ما کمی تکراری و ملال آور باشد اما در آنجا شاید به دلیل نوع جغرافیا، سیستمهای سیاسی یا فرهنگ شان هنوز از آن فضای با طمأنینه خارج نشدند. این برای من جذاب بوده است و وقتی با سینمای ایران مقایسهشان میکنم میبینم که فیلمسازان ما دچار یک ریتم تند و ریتم زدگی شدهایم. این نکته در دکوپاژ، دیالوگنویسی، پرتاب دیالوگها و ... دیده می شود. یک نوع عصبیت و یک نوع کم تحملی در انتقال حس در فیلم های ما وجود دارد. در مقابل این فضا، فیلمهای سینمایی بلوک شرق، به شکلی هستند که خیلی از اوقات حس بیش از اندازه روی پرده میماند و مخاطب میگوید «برو پلان بعدی!».
* پس در واقع بین سینمای صنعتی غرب و سینمای بلوک شرق گیر کردیم، درست است؟
- بله. البته شاید به این دلیل باشد که ما دوره نگاه کردن به سینمای بلوک شرق را در اولین دورههای مختلف جشنواره جهانی فیلم فجر را پشت سر گذاشتیم. سینمای فلسفی آندره تارکوفسکی، سینمای پاراجانف، سینمای میکلوش یانچو مثالهای همین موضوع هستند؛ سینماهای عرفان زده، سینماهای بسته که در روستاهای خاص، اقلیم های خاص فیلمبرداری میشوند. تقریباً میشود گفت که ما دیدن این سینماها را پشت سر گذاشتیم البته یک دورهای هم به سینمای ما آسیب زد. این عرفان زدگی و این ایستایی به سینمای ما منتقل شد. پس از اینکه از این سینما عبور کردیم، نگاه مان به سینمای آمریکای جنوبی افتاد چرا که توان اقتصادی ما به سوژه های فانتزی یا سوژه های بیگ پروداکشن هالیوود نمی رسید. بدین ترتیب کمی به نوع روایتهای سینمای آمریکای جنوبی گرایش پیدا کردیم و این گرایش هنوز هم ادامه دارد. حتی هنوز هم یک سری از دوستان و همکاران نمیخواهند «21گرم» ایناریتو را رها کنند. آنها همچنان روایتهای پشت هم، روایتهای تصادفی و در عین حال از پیش فکر شده را دنبال میکنند و البته که این روایتها همچنان بازار خودش را دارد. نمیخواهم بگویم این اتفاق خوب است یا نه، میخواهم بگویم که باید به سینمای مختص خودمان برسیم. سینمای ایرانی، چیزی شبیه به اخلاق ایرانی، فوتبال ایرانی، قصه ایرانی و ... .