-*سمیه توحیدلو: دو روش سیاستگذاری همواره پیش روی دولتها قرار دارد؛ «سخت» و «سهل». سیاستهای سهل منجر به تصمیمهایی میشود که اجرایشان برای دولت راحت است و دولت برای اجرایی کردن آنها زحمت زیادی متحمل نمیشود.
به گزارش به نقل از اعتماد ،اما پشت اجرای اغلب این سیاستهای سهل، سلسله قوانینی وجود دارد که برای توجیه این سیاست جدید نوشتهاند اما هیچوقت به آنها عمل نمیشود و فقط همان بخش سادهتر تصمیمات اجرا میشود.
برای نمونه با اجرای بخشنامههای قانون مبارزه با قاچاق کالا، در شهرهای غرب کشور شاهد هستیم شمار زیادی از کسانی که به کولبری و مشاغل مرتبط با آن اشتغال داشتهاند اکنون با بیکاری مواجه شدهاند. این اتفاق نشانهای از اجرای بخش ساده سیاستها و نادیده گرفته شدن سیاستهای سخت است.
تصمیم دولت برای اجرای قانون مبارزه با قاچاق کالا هر چند در ظاهر مثبت است اما این مثبت بودن زمانی آثارش را نشان میدهد که دولت برای تبعات این تصمیم هم سیاستگذاری مناسب کرده باشد که در این مورد به نظر میرسد این اتفاق نیفتاده است. اگر متوسط بیکاری را در جامعه ایران ١٢,٥ درصد در نظر بگیریم طبیعتا این آمار در شهرها و مناطق مرزی مانند غرب کشور بالاتر است. در واقع مناطقی که بیشترین میزان بیکاری و کمترین پتانسیل اشتغال را دارند با چالشهای اجتماعی، اقتصادی و امنیتی جدید هم مواجه شدهاند.
به هر حال کولبری موضوع جدیدی نیست و از گذشته دولتها با این مساله و تبعاتش روبرو بودهاند. اما از آنجا که در سیاستگذاریها، مردم به عنوان ذی نفعان اصلی نادیده گرفته میشوند؛ متحمل بیشترین آسیبها میشوند.
حالا در این شرایط اگر دولت قصد داشته باشد برای بهبود معیشت مردم مناطق مرزی در غرب و جنوب کشور به انجام کارهای «سخت» و «بلندمدت» تن بدهد باید در گام اول در سیاستهایش «مردم» را به عنوان ذینفعان اصلی مورد توجه قرار دهد. مثلا در دو، سه سال اخیر بوم گردی در استانهای جنوبی به عنوان یکی از زمینههای مناسب توسعه اقتصادی و تامین معیشت جوامع محلی تبلیغ شده است. استانهای مرزی غرب کشور هم دارای همین استعداد خدادای هستند اما این تلاشها در صورتی نتیجه بخش خواهند بود که پیش زمینههای لازم آنها رعایت شود.
گام اول آمادهسازی زیرساختهاست. مثلا ما نمیتوانیم برای گردشگری غرب کشور تبلیغ کنیم در حالی که استانهای غربی دارای جادههای نامناسبی هستند و هر سال شمار قابلتوجهی قربانی میگیرند. گام دوم اعتمادسازی است.
در واقع مردم جوامع محلی باید به این باور برسند که قرار است وضعیت اقتصادی و اجتماعی آنها تغییر کند. گام بعدی مشارکت جدی و فعال جامعه محلی در فرآیند تصمیمگیریها است. دولت نباید خودش را سیاستگذار اصلی فرض کند. یا اینکه فقط برای حضور سرمایهگذاران بخش غیردولتی مقدمات را فراهم کند. بلکه باید در جریان تصمیمگیریها به اهمیت مشارکت فعال جامعه محلی واقف باشد، اگر این اتفاق نیفتاد امکان موفقیت کم میشود.
برای افزایش مشارکت مردم باید توانمندسازی و آموزش مردم به روشهای مختلف مورد توجه قرار گیرد. در حال حاضر مردم یکسری مناطقمان را رها کردهایم و اگر هم میخواهیم تسهیلگری انجام بدهیم این آموزشها به صورت صوری ارایه میشوند و به اندازه لازم عمیق و اثربخش نیستند. نهادسازی و شکلگیری شبکههای ارتباطی مناسب از دیگر اقداماتی است که میتواند به اثربخشی اقدامات برای تحقق اهداف اقتصادهای جایگزین مانند بومگردی کمک کند. اینها جزو کارهای سخت و بلندمدت به شمار میرود اگر بنا به تغییر است دولت باید به اینها تن بدهد.
*جامعهشناس اقتصادی