نگاهی به علل صلح امام حسن (ع) با معاویه

عراق یکی از سرزمینهای اصیل اسلامی بوده است و در آغاز با دو شهر «بصره» و «کوفه» به نام «عراقین»۱ پدید آمد و بعدها با پیدایش بغداد، نقش مهم تری را در جهان اسلام عهده دار گردید.

نگاهی به علل صلح امام حسن (ع) با معاویه

عراق یکی از سرزمینهای اصیل اسلامی بوده است و در آغاز با دو شهر «بصره» و «کوفه» به نام «عراقین»1 پدید آمد و بعدها با پیدایش بغداد، نقش مهم تری را در جهان اسلام عهده دار گردید.

شهر کوفه از یک سو مورد تعریف و تمجید و از سوی دیگر مورد ملامت برخی قرار گرفته است که شناخت وضعیت مردم عراق در آستانة امامت حضرت حسن بن علی (علیهماالسلام) می تواند در تعیین و بررسی علل صلح آن حضرت با معاویه مؤثر باشد که در زیر به برخی از آنها اشاره می کنیم:

1- متغییر بودن مواضع مردم عراق در دفاع از اهل بیت ) در زمانهای مختلف: همکاری با امام علی (ع) در جنگ جمل و شکست ناکثین، سستی و بی وفایی مردم در اواخر حکومت ایشان که سبب زمینگیر شدن حضرت و پیروزی باطل بر حق گردید، تنها گذاشتن و بیعت شکنی با امام مجتبی (ع) و تحمیل صلح معاویه بر آن حضرت و از سوی دیگر، شهادت حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) در کربلا و پشیمانی برخی از آنان در قالب توابین و...برخی از عمده مواضع متغیر این بلاد در دفاع از خاندان اهل بیت ) می باشد.

2- ساختار قبایلی کوفه و موضع گیری سریع و منفعت طلبانة رؤسای قبایل: یکی از عمده عوامل تفرقه و بی ثباتی کوفه و وجود نفاق در برخی از مردم آن، ساختار قبایلی کوفه و عدم موضع گیری واحد در آنجا بوده که این عامل مهمی در سوء استفادة حکومت فاسد بنی امیه و تسلط آنان بر کوفه محسوب می گردد.[1]

3- وجود طیفهای مختلف سیاسی، اجتماعی، مذهبی و...در کوفه: وجود ساختار قبایلی در کوفه طیفهای مختلف فکری را به همراه داشته است و گروه هایی بودند که افکار آنها «خارجی»[2] بوده و برخی دیگر از گروه ها حامیان و طرفداران حکومت فاسد بنی امیه بودند که به «اشراف» معروف بودند و در میان این گروه ها، تنها برخی از شیعیان و محبان اهل بیت ) وجود داشتند و تمجید از کوفه به دلیل وجود این شیعیان و ملامت کوفیان به دلیل اعمال و بی بصیرتی سایر گروه ها در برابر ولایت و امامت می باشد.

مرحوم شیخ مفید  در تحلیلی اصحاب امام حسن (ع) را به پنج گروه کلی تقسیم نموده است که

گروه اول شامل شیعیان امیرالمؤمنین (ع)؛

گروه دوم خوارجی که تنها به دنبال مبارزه با معاویه بودند و چون امام (ع) قصد جنگ با معاویه را داشت، با ایشان همراهی کردند و

گروه سوم طمع کاران و مادی گرایانی که به دنبال جمع آوری غنایم جنگ بودند،

گروه چهارم عوام الناسی که نمی دانستند باید چه کنند و

گروه پنجم افرادی بودند که به انگیزة تعصب قبیله ای و بدون توجه به دین، تنها تابع رؤسای خود بودند که در این میان حضور دستة سوم در جمع اصحاب از بقیه پررنگ تر بیان گردیده است.[3] امیرالمؤمنین علی (ع) نیز بارها از بی وفایی و سست عنصری مردم کوفه سخن به میان آورده و در جایی آنان را شبیه به زن حامله ای بیان فرموده است که پس از تحمل درد و رنج دوران حمل، در نهایت فرزند خود را سقط می کند.[4] و گاهی آنان را به شتران بی سرپرستی تشبیه نموده اند که هرگاه از یک سو گرد هم می آیند، از سوی دیگر پراکنده می شوند.[5]

شخصیت امام حسن مجتبی (ع)

امام حسن (ع) در نیمة رمضان سال سوم هجری به دنیا آمد و بنا بر روایات مختلف کنیة ایشان «ابو محمد» بوده و القابی از جمله «سبط، زکی، مجتبی، سید، تقی و...» را به ایشان نسبت داده اند. [6] در فضیلت ایشان آیات و روایات مختلفی بیان گردیده که «حاکم نیشابوری » در کتاب «مستدرک» به سند خود از ام سلمه نزول آیة تطهیر (إِنَّما یریدُ اللَّهُ لِیذْهِبَ عنْکمُ الرِّجسَ أَهلَ الْبَیتِ وَ یطَهِّرَکمْ تَطْهیراً(؛را در شأن پیامبر و اهل بیتش ) دانسته است که وجود مبارک امام حسن (ع) نیز جزء آنان محسوب می گردد.

حضور امام حسن (ع) همراه با پیامبر (ص) در واقعة مباهله با مسیحیان نجران که آنها از مباهله صرف نظر کردند، طبق آیة مبارکة - فمَنْ حاجَّک فیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَک مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبناءَکمْ وَ نساءَنا وَ نِساءَکمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ ...؛ [7] به گفتة تمام مفسران منظور از «ابنائنا» وجود مبارک امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) می باشد. [8]

در جنگ جمل، هنگامی که «محمد بن حنفیه» نتوانست شتر عایشه را مجروح کند، امام حسن (ع) با پرتاب یک نیزه شتر را زمینگیر کرد، امام علی (ع) برای دلداری محمد بن حنفیه چنین فرمود: «لَا تَأَسَفْ فإِنَّهُ ابنُ النَّبِی وَ أَنْتَ ابْنُ عَلِی؛[9] ناراحت نشو! او فرزند پیغمبر (ص) است و تو فرزند علی هستی.»

بیعت مردم عراق با امام حسن (ع)

کشته های فراوان مردم عراق در جنگهای صفین و نهروان که در رکاب حضرت علی (ع) بودند از یک سو، و قدرت یافتن حکومت معاویه در شام از سوی دیگر، از جمله عواملی بود که باعث تضعیف روحیة مردم عراق و عدم تمایل به جنگهای مجدد شد و ثانیاً ترس از تسلط بنی امیه بر عراق، حاکم گردید، و تنها فردی که پس از شهادت امام علی (ع) زمینه و شرایط رهبری جامعه را دارا بود، امام حسن (ع) بود و به نحوی بیعت آنان با حضرت نه از روی ولایت پذیری محض؛ بلکه برای رهایی خود از سلطۀ بنی امیه و به دلیل ناچاری صورت پذیرفت.

به نوشتة شیخ مفید  بیعت با امام حسن (ع) در روز جمعه 21 رمضان سال 40 هجری[10] با دعوت ابن عباس و مخیر قرار دادن مردم برای بیعت با امام انجام گرفت. امام حسن (ع) با بیان خطبه ای مفاد آیة تطهیر[11] را یادآوری نمود و مردم با ایشان بیعت کردند.[12]

برخورد امام حسن (ع) با معاویه پس از بیعت مردم با امام حسن (ع)،

حضرت نامه های مختلفی را برای معاویه مبنی بر گرفتن بیعت از او برای خود فرستاد که «ابوالفرج اصفهانی» در «مقاتل الطالبین» آنها را نقل کرده است. این نامه ها نتیجه ای به همراه نداشت و معاویه در عین خدعه گری، جاسوسانی را برای شناسایی اوضاع بصره و کوفه ارسال کرد که تمام این جاسوسان شناسایی و به قتل رسیدند.[13] امام (ع) در نامه ای معاویه را تهدید کرد که اگر تسلیم نشود، با سپاهش به سوی او خواهد رفت.[14] حضرت پس از آن در اجتماع مردم کوفه آنان را به جنگ با معاویه دعوت نمود و «حجر بن عدی» را به همراه مردم به سوی «نخیله» فرستاد.

مردم سست عنصر کوفه که در اطاعت اوامر امام (ع) تردید داشتند، «عدی بن حاتم» با تذکر وجوب اطاعت پذیری از امام و برانگیختن احساسات آنان حدود هزار نفر جنگجو را به طرف نخیله راهی کرد و در پی آن «قیس بن سعد»، «معقل بن قیس» و «زیاد بن صعصعه» نیز سخنانی گفتند و در نتیجه سپاهی در حدود دوازده هزار نفر در نخیله مستقر گردید.[15]

فرماندة سپاه امام حسن (ع) «عبیدالله بن عباس» بود و این در حالی بود که یکی از فرماندهان معاویه به نام «سبر بن ارطاة» در حمله ای به حجاز، دو فرزند عبیدالله بن عباس را برابر مادرشان سر بریده بود و عبیدالله کینة بزرگی از معاویه در دل داشت و امام (ع) از جهت احتیاط «قیس بن سعد» و «سعد بن قیس» را نیز با سِمَت معاونان در کنار عبیدالله قرار داد.

امام حسن (ع) راهی «ساباط مدائن» شد و معاویه سپاهی را به فرماندهی «عبدالله بن عامر بن کریز» برای حمله به مدائن اعزام نمود. معاویه با تمسک به مکر و حیله «مغیرة بن شعبه» و «عبدالله بن عامر» را به ساباط برای صلح با امام حسن (ع) فرستاد تا بین مردم شایعة صلح حسن بن علی (ع) را پخش کنند و بین یاران امام (ع) تفرقه و شورش ایجاد شود و ماحصل این حیله فراهم شدن جوّ روانی منفی علیه امام (ع)، آمادگی مردم کوفه برای تسلیم شدن و ضربت خوردن امام (ع) بوسیلة خنجر «جراح بن سنان» در ساباط گردید.

سپاه امام (ع) و معاویه در قریة «حبوبیه» رو در روی هم قرار گرفتند. معاویه، «عبد الرحمن بن سمرة» را نزد عبیدالله بن عباس (فرماندة سپاه امام (ع)) فرستاد تا به دروغ صلح امام (ع) را با معاویه بیان نماید که مردم آن را تکذیب کردند.[16] معاویه عبیدالله بن عباس را به بهانۀ پیشنهاد صلح با امام حسن (ع) و با وعدة یک میلیون درهم فریب داد. با رفتن او به سمت معاویه، قریب به دو سوم سپاه عراق به معاویه پیوستند.[17]

قیس بن سعد فرماندهی لشکر امام (ع) را به عهده گرفت و تنها با چهار هزار نفر باقی ماندند و معاویه بارها در صدد فریب قیس برآمد؛ اما موفق نشد. مکر معاویه و شایعه پراکنی قبول صلح توسط امام حسن (ع) در سه منطقة کوفه، ساباط و میدان جنگ، اشراف قریش را به تردید انداخت و آنها تسلیم معاویه شدند، تا حدی که برخی حاضر شدند امام (ع) را دست بسته به معاویه تحویل دهند.

معاویه و درخواست صلح

موضع امام حسن (ع) به هیچ وجه صلح با معاویه نبود و شواهد مختلف تاریخی که در برخورد امام (ع) با معاویه بیان گردید، به روشنی آن را معلوم می کند. فرستادن مغیرة بن شعبه و عبدالله بن عامر به ساباط جهت صلح با امام (ع) و ردّ آنها توسط حضرت، نشان از تصرف عراق بوسیلة معاویه با مکر و حیله دارد. از نامة تهدیدآمیز امام (ع) به معاویه  که در صورت عدم تسلیم با او به جنگ خواهد پرداخت  و تعبیری که «میان ما و او (معاویه)  جز شمشیر حاکم نخواهد بود»[18] و حوادث دیگر می توان این گونه نتیجه گرفت که موضع امام (ع) جنگ و مبارزه با حکومت فاسد بنی امیه بود و در واقع شرایط آن زمان و به تعبیر «سبط بن جوزی» در کتاب «تذکرة الخواص» خیانت کوفیان و تنها گذاشتن امام (ع) منجر به پذیرش صلح نامه از سوی امام (ع) شد. شیخ مفید(ره) نیز چنین نقل فرموده که معاویه دربارة صلح با امام (ع) نامه نوشت[19] و حضرت تمایلی به صلح نداشت.

برخی از دلایل صلح

1- سستی مردم عراق در ولایت پذیری از امام مجتبی (ع)

از آنجا که موضع امام (ع) جنگ با معاویه بود و مردم عراق  به دلایلی که بیان گردید  افرادی بی وفا و سست عنصر بودند، در ولایت پذیری دچار شک و تردید شده بودند و این در حالی بود که امام (ع) دربارة آنها فرمود: «وَ اللَّهِ لَوْ قَاتَلْتُ مُعَاوِیةَ لَأَخَذُوا بِعُنُقِی حَتَّی یدْفَعُونِی إِلَیهِ سِلْما؛[20] به خدا سوگند! اگر با معاویه درگیر شوم، اینان گردن مرا گرفته، به صورت اسیر به او تحویل می دهند.»

2- حفظ جان شیعیان

امام (ع) صلح خود را مشابه «صلح حدیبیه» جدش رسول الله (ص) معرفی کرده، چنین فرموده اند: «وَ لَوْ لَا مَا أَتَیتُ لَمَا تُرِک مِنْ شِیعَتِنَا عَلَی وَجْهِ الْأَرْضِ أَحَدٌ إِلَّا قُتِلَ؛[21] اگر من چنین نمی کردم از شیعیان ما کسی نبود، جز آنکه کشته می شد.» و امام (ع) در پاسخ «حجر بن عدی»، «مالک بن ضمرة » و دیگر یاران نسبت به علت قبول صلح، حفظ خون خود، خانواده و اصحاب صمیمی را یکی از دلایل آن بیان می نمایند.

3- وظیفۀ الهی امام (ع) در پذیرش صلح

امام حسن (ع) مانند سایر ائمه(ع) معصوم بود و تمام افعال حضرت طبق دستور الهی و بر اساس حکمت الهیه، و از آنجا که امام (ع) فردی مفترض الطاعة می باشد، یکی دیگر از دلایل صلح امام (ع) با معاویه، تشخیص و وظیفة الهی ایشان در آن موقعیت می باشد. در داستان همنشینی حضرت خضر و موسی (علیهماالسلام) برخی از امور که حضرت خضر (ع) انجام می داد، اگر چه حضرت موسی (ع) از حکمت آن آگاهی نداشت؛ اما در پس آن حکمتی قرار داشت.[22]

4- صلح امام (ع) به جهت رسوایی معاویه

با توجه به اینکه امام (ع) از چهرۀ مکار و فاسد معاویه شناخت کاملی داشت، حضرت با قبول صلح معاویه را غافلگیر کرد، به نحوی که پرده از چهرة فاسد معاویه برداشت. برخی از امور معاویه همچون قتل حجر بن عدی و ده ها تن از اصحاب امام (ع)  که همگی بی گناه بودند  قرار دادن زیاد بن ابیه (که مولود زنای ابوسفیان بود) به فرزندخواندگی ابوسفیان و مخالفت صریح معاویه با اسلام و احکام الهی و صدها عمل خلاف و غیر اسلامی وی بود که با صلح، موجبات بصیرت افزایی مردم و برملا شدن چهرۀ نفاق و مکارانة معاویه و بنی امیه را فراهم آورد.[23]

پی نوشت

[1] تاریخ سیاسی اسلام تـاریخ خـلفا، ص‏345.

[2] خارج شده و بر خلاف‌ دین‌.

[3] الارشاد فی معرفة حجج الله‌ عـلی‌ العـباد، مـحمد‌ بن‌ محمد‌ بن النعمان الشیخ المفید، تحقیق: مؤسسه‌ آل‌ البیت، قم، 1413 ق، ج‏2، ص‏10.

[4] نهج البلاغه، تـرجمه دکتـر سـید جعفر‌ شهیدی‌، تهران، چاپ سوم، 1371، خطبه 70‌.

[5] الارشاد فی معرفة حجج‌ الله‌ عـلی العـباد، محمد بن محمد‌ بن‌ النعمان الشیخ المفید، ج‏1، ص‏283.

[6] زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، سید هاشم رسـولی‌ مـحلاتی‌، بوستان کتاب، قم، دفتر تبلیغات‌ حوزة‌ علمیة‌ قم، 1383، ص‏‌23‌ ـ 20.

[7] آل عمران / 61.

[8] زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، سید هـاشم رسـولی‌ محلاتی، ص‏91.

[9] مناقب آل ابی طالب، محمد بن علی بن‌ شهر‌ آشوب‌، تصحیح رسولی محلاتی، علامه، قم، ج‏4، ص‏21.

[10] الارشاد، شیخ مفید، ج‏2، ص‏9.

[11] احزاب / 33.

[12] شرح نهج ‌‌البلاغه‌، ابن ابـی الحـدید، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، دار الاحیاء الکتب العربیة، مصر، 1378‌ ق، ج‏‌16‌، ص‏28 ـ 22.

[13] شرح نهج البلاغه، ابن ابی‌ الحدید‌، ج‏16، ص‏31.

[14] مقاتل الطالبین، ابو الفرج الاصفهانی، تحقیق: کاظم المظفر، مطبعة‌ الحیدریة‌، 1405‌ ق، ص‏66.

[15] همان، ص‏71 ـ 70.

[16] انساب‌ الاشراف، احمد بن یحیی البلاذری، تحقیق علامه مـحمد بـاقر المـحمودی، دار‏الفکر، بیروت، 1379، ج‏3، ص‏37. همان، ص‏38.

[17]همان، ص‏38.

[18]تاریخ سیاسی اسلام تاریخ خلفاء، ص‏368.

[19] بحار‌ الانوار، عـلامه مـجلسی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1403 ق، ج‏44، ص‏48.

[20] اعـلام الوری، ابـو عـلی فـضل بن حسن طـبرسی، دار الکتـب الاسلامیة، تهران، 1390 ق، ص‏205.

[21] علل الشرایع، ابن بابویه، محمد بن علی شیخ صدوق، قم، 1385، داوری‌، ج‏1، ص‏212.

[22] زنـدگانی امـام حـسن (ع)، سید هاشم رسولی محلاتی، ص‏231.

[23] همان، ص‏246.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان